0

شير كوهستان_1

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

شير كوهستان_1

 به‏ جاى مقدمه


...
از شهدا كه نمى‏شود چيزى گفت. شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادى وصول‏شان، «عند ربهم يرزقون»اند و از نفوس مطمئنه‏اى هستند كه مورد خطاب «فأدخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» پروردگارند. اينجا، صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسيم آن برخود مى‏شكافد.
«
حضرت امام خمينى(ره
در جايى كه امام عزيز اين چنين احتياط مى‏كنند و در وصف شهداى عزيز لب فرو مى‏بندند از من ناچيز چه انتظار تا بتوانم سيماى نورانى اين عزيزان را ترسيم كنم، بى‏شك دفتر حاضر بازگو كننده تماميت وجوه شخصيتى شجاعان شهيدى نيست كه همت آنها كمر دشمنان ملت سلحشور ما را خم كرد. اما برگ سبزى است...
در اينجا لازم ديدم تا مراتب تقدير و تشكر خود را به پيشگاه همه عزيزانى كه مستقيم و يا با واسطه با مساعدت‏هاى خود، اعم از ارائه رهنمود، در اختيار نهادن عكس، اسناد و خاطره ياريم دادند، به ويژه خانواده‏هاى محترم اين شهيدان، همرزمان و دوستانشان در سپاه غرب و لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم، بالاخص دوست عزيز نويسنده‏ام «حسين بهزاد» كه مسؤوليت بازخوانى و كنترل نهايى متن دست‏نويس اين اثر را متقبل شد ابراز دارم.
هر چند اين قلم انداز در خور قدر بلند «آن سه مرد» افلاكى نيست اما خدا كند كه از قدر و منزلت خاكى ايشان در نظر خواننده اين اثر، چيزى نكاهد. در اين صورت مؤلف اجر خود را برده است.
ياد شهيدان به خير
تهران - تابستان 83 - گل‏على بابايى
  

 

مهدى خندان (از لواسان تا كانى‏مانگا)

پيشكش به محضر:

- پدر و مادر صبور و با وفاى مهدى كه هر ساله در اربعين حسينى ياد مهدى را زنده مى‏كنند.
-
دلاور مردان گمنام گردان هشت سپاه تهران
-
مردم غيور منطقه ريجاب
-
برو بچه‏هاى باصفاى لشكر 27 محمد رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله وسلم
و با تقدير و تشكر از نويسنده متعهد كهزاد بابادى كه زحمت نگارش طرح اوليه اين دفتر را متحمل شد.

سرآغاز

در پس گرد و غبار و دود و سياهى و غفلت، در آن انتهاى بيكران و در پس غروب خون‏آلود خورشيد، من به دنبال گمشده‏اى مى‏گشتم. گمشده‏اى از سلاله قبيله هابيل، مردى از تبار راست قامتان تاريخ، قله‏اى از قلل كرامت و بزرگوارى. من از ميان مردان بزرگ تاريخ بدنبال حمزه هستم در تنگه احد، بدنبال مالك‏اشتر در كنار خيمه‏هاى ظلم، آخر كجايند دلاوران وادى كربلا، كجاست حرّ رياحى، كجاست قيس‏ابن‏مسهر، كجاست عابس بن اَبى شبيب شاكرى، كجايند حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، هانى بن عروه، كجاست تكسوار نبرد كربلا عباس بن على‏عليه السلام غرق در وضوى پاكى، با چشم پر از اشك و التماس، درگاه او را مى‏نگرم كه: اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم...
خود را در عبور از تاريكى‏ها مى‏بينم؛ در پس پرده غفلت، در هنگامه‏اى از نبرد حق و باطل در ميان آتش و خون، در محلى كه آتش و گلوله قيامت برپا كرده‏اند و باز قابيليان سنگ ستم بر فرق ذريه هابيل مى‏كوبند. در مكانى كه باز شمشير نفاق بر فرق عدالت فرود مى‏آيد، در زاويه مهجورى كه زهر فرزند هند جگرخوار، لخته‏اى از جگر حسن‏عليه السلام را به درون تشت غربت سرازير مى‏كند، در جايى كه خيل يزيديان، حسين‏عليه السلام را به مسلخ مى‏برند و باز تير بود و گلو، آتش بود و خيمه، شمشير بود و پهلو و سينه. در آن غوغا، مردى را مى‏بينم كه قامت افراشته، سينه سپر ساخته و رو در روى تماميت اردوى اهريمن ايستاده. تيرهاى زهرآگين را به جان خريده تا مردانگى نميرد و سلسله اهل فتوت منقطع نگردد. من نورى را ديدم كه به آسمان مى‏رفت، تا اوج بى‏انتهاى گنبد سبز فاطمى و شنيدم نواى دلنشينى را از حنجر جوانمردى آسمانى، كه بر ستيغ جبال كربلايى چهارمين والفجر رشادت، خطاب به خصم دون فرياد برآورد:
منم، خندان... مهدى خندان.



 


 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 23 اسفند 1390  2:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها