آرايش براي همسر
انسانها فطرتاً زيبادوست و طينت طلباند، اما زن از آنجا که مظهر جمال و محبوب بودن است، علاقة او به زيور، آرايش و خودنمايي بيشتر از مرد ميباشد و از طرفي مرد نيز ميخواهد همسرش را آراسته به زيور و آرايش ببيند.
به عبارت ديگر خالق هستي به منظور حفظ و استحکام بنيان خانواده، طبيعت زن را هلاقمند به زيورآلات و آراستن خويشتن قرار داد تا در پرتو آن، عشق و دلدادگي همسرش را بيشتر کرده و محبوبيتش نزد او هميشگي باشد و در نتيجه مرد نسبت به خانواده و تعهدهايش وفادار بماند. از طرف ديگر زن را به سلاح عفاف و حيا مجهز نمود تا تعديل و کنترلکنندة خصلت زينتخواهي و خودنمايي او باشد.
بديهي است اگر اين عفت و حياي زن نابود يا کاسته شود، در خودآرايي و جلوهگري راه افراط و زيادهروي را خواهد پيمود و اين عمل به خارج از خانه و ايجاد تحريک جنسي در جامعه کشيده خواهد شد، که از عواقب خطرناک آن انحطاط و سقوط مقام معشوق و محبوب بودن زن و فروريختن بنيان خانواده يا ايجاد اختلاف و شکاف ميان آنها ميباشد.
تاکيد اسلام به زيباسازي زن و شوهر براي يکديگر به ويژه خودآرايي زن در محيط خانواده و قراردادن ثواب و پاداش و فضيلتهاي زياد براي آن، مبتني براين نياز زن و مرد است تا در پرتو تامين درست آن، از تعدي، انحراف، بيراهه رفتن و خودنمايي در جامعه جلوگيري شود.
حيا در کلام دانشمندان غيرمسلمان
باتوجه به فضاي حاکم برجهان شهوت زدة امروز، اعتراف دانشمنداني که نگرش ديني ندارند به حسن موضوعي مانند حيا بيانگر اهميت خاص و انکار ناپذير آن است. البته ما نميگوييم تمام دانشمندان غعيرمسلمان به ضرورت حيا متعرف هستند، ولي اعتراف تعداد اندکي از آنان نيز قابل توجه است.
ويل دورانت، دانشمند آمريکايي ميگويد:
«حيا يکي از بهترين صورتهاي روحي عشق است و تا شکوه درخشندگي بيمانندي بالا ميرود و گاهي برعجيبترين دواعي نفساني غالب ميگردد».
پرفسور «اسوالد شوارتز»، پزشک و روانشناس اتريشي، در کتاب «روانشناسي جنسي» خود مينويسد:
«علاوه بر مردم شناسي، تجزيه و تحليل روانشناسي نيز ثابت ميکند که احساس شرم يکي از صفات عمده نوع بشر است، هيچ قبيلهاي هر قدر هم بدوي باشد، ديده نشده است که از خود شرم بروز ندهد، بچههاي کوچک نيز شرم دارند. در طي دوران رشد بشر و همچنين در خلال رشد افراد بر وسعت موضوعاتي که مورد حمايت شرم قرار ميگيرد، افزوده ميشود، حمايت وظيفة مخصوصي است که برعهدة شرمگذارده شده است».
او در ادامه مينويسد:
«بعد از جنس که اصل و هسته است، شرم از کل شخصيت ما، نه در شکل منحط آن مثل خودپرستي، بلکه در معناي صحيح «قدرخودشناسي» حمايت ميکند».
«مونتسکيو»، دانشمند فرانسوي، در کتاب مشهور خود که با نام «روحالقوانين» به فارسي ترجمه شده است، فصلي با عنوان «حجب و حياي طبيعت» دارد و در ضمن بيان اهميت حيا و لزوم حفظ آن مينويسد: «حجب و حيا و خودداري مطابق قوانين طبيعت است».
دکتر «فلاسن»، استاد دانشگاه روچستر، ميگويد: «خجالت کشيدن از کارهاي زشت و حيا علامت سلامت است».
حيا در کلام دانشمندان مسلمان
بسيار بعيد است بتوان يک دانشمند مسلمان متعهد اعم از شيعه و سني پيدا کرد که دربارة حيا مطلبي نوشته يا گفته باشد و از آن بدگويي کرده يا حتي در ستايش آن سخني نگفته باشد؛ مگر آنجا که سخن از حيا به معناي «کمرويي» بوده است.
سخنان علما و دانشمنداني، مانند: علامه مجلسي در کتابهاي «مراتالعقول»، «عينالحيات»، و «بحارالانوار» و نيز سخنان علامه آمبي در «نفايس الفنون»، جرجاني در «تعريفات»، علامه راغب اصفهاني در «مفردات»، ابنمنظور در «لسانالعرب» شهيد مطهري در کتابهاي «مسئلة حجاب و اخلاق جنسي» و ديگران حاکي از نگرش مثبت آنان به «حيا» و تاکيد برنقش مثبت آن در زندگي انسان است.
از آنجا که در مبحث «تعريف حيا» در چند صفحة آينده به صورت ضمني با ديدگاه اين دانشمند در مورد جايگاه و اهميت حيا آشنا ميشويم و از طرفي نقل سخنان اين بزرگواران بحث را طولاني خواهد کرد. به بيان ديدگاه يکي از صاحبنظران و نويسندگان مسلمان معاصر اکتفا ميکنيم.
دکتر حداد عادل ميگويند:
«شرم يکي از صفات مخصوص انسان است و انسان تنها حيواني است که اصرار دارد دست کم بعضي از اندام خود را بپوشاند؛ اگر سخن گفتن، منطق داشتن و وجدان داشتن که از جمله تفاوتهاي انسان با حيوانات است، براي انسان «کمال» محسوب ميشودو به او ارزش ميبخشد، چرا احساس شرم (که مخصوص انسان است) کمال محسوب نشود».
حيا در کلام معصومين(ع)
آنچه در زير ميخوانيد خوشهاي است زرين از کلام معصومين(ع) پيرامون حيا:
• حيا مجسمة خوبيها:
پيامبر(ص): «لوکان الحياء رجلا لکان صالحاً»: اگر حيا به صورت مردي مجسم ميشد، هر آينه مردي صالح و نيکوکار بود».
• سراسر خوبي:
پايامبر(ص): «الحياء خيرکله؛ حيا سرتاپا خير و خوبي است».
• شکوفة ايمان:
امام علي(ع): «الايمان شجره اصلها اليقين و فرعها التقي، و نورها الحياء و ثمرها السخاء، ايمان درختي است که ريشهاش يقين، شاخهاش پرهيزگاري، شکوفة آن حيا و ميوهاش بخشندگي است».
• کليد همه خوبيها:
امام علي(ع): «احسن ملابس الدنيا الحياء: زيباترين جامة دنيا، حياست».
• برشما باد رعايت حيا:
اما صادق(ع) نامهاي به اصحاب خود نوشتند و سفارش کردند، پوسته آن را بخوانيد و از نظر بگذرانيد. ايشان در نامه خويش اين عبارت را بيان نمودند:
«عليکم بالحياء و التنزه عما تنزه عنه الصالحون قبلکم: برشما باد (ملزم باشيد) به رعايت حيا و پاک ماندن از آنچه مردمان صالح پيش از شما از آن پاک ماندهاند».
• نور:
امام صادق(ع): «الحيا نور جوهر صدر الايمان: شرم نوري است که گوهر آن عاليترين درجة ايمان است».
• ويژة انسان:
امام صادق(ع): «اي مفضل، در آنچه خداوند بزرگ مرتبه و بي نياز در ميان آفريدگان، تنها انسان را به آن آراست بنگر، مقصودم «حيا» است.
• سرآمد مکارم اخلاقي:
امام صادق(ع) ميفرمايند: «بزرگواريهاي اخلاقي ده چيز است:... راستي با مردمان، راسنگويي زبان، امانتنداري، پيوند با خويشان، مهماندوستي و نيکويي نمودن با او، طعام دادن به سائل، پاداش دادن به خاطر انجام کارها، خودداري از سرزنش همسايه و سر همة اين بزرگواريها حياست».
• بر بيحيايي خود بايد گريست:
امام صادق(ع): «به درستي که خداوند عزوجل پيامبران را به مکارم اخلاق اختصاص داده است. پس هر کس(اين مکارم)در او وجود دارد، خدا را براين نعمت سپاس گويد و هر کس در او وجود ندارد، بايد به درگاه خدا تضرع و زاري نمايد و اين مکارم اخلاقي را درخواست کند». راوي سوال نمود: فدايت شوم اين صفات چيست؟ فرمودک ورع(پارسايي)، قناعت، صبر، شکر، بردباي، حيا، سخاوت، شجاعت، غيرت، راستگويي در گفتار و اداي امانت».
با مراجعه به متون ديني بخوبي روشن ميشود که چرا براي فقدان صفت حيا بايد به درگاه خدا تضره و زاري شود.
سلمان فارسي، شاگرد برجستة مکتب وحي، ميگويد:
«هرگاه خدا بخواهد بندهاي را هلاک کند، حيا را از او ميگيرد، پس آنگاه خدا را ملاقات نميکند، مگر به صورت خيانت کننده و خيانت شونده و هرگاه چنين باشد از او (صفت) امانتداري گرفته ميشودو هرگاه اين صفت از او گرفته شد، خدا را ملاقات نميکند مگر تندخو و سنگدل و هرگاه چنين شد ريسمان ايمان از او گرفته ميشودو هرگاه ريسمان ايمان از او گرفته شد، خدا را ملاقات نميکند، مگر به صورت شيطاني لعنت شده».
• محروميت بيحيا از بهشت:
پيامبر(ص) ميفرمايد: «به درستي که خدا بهشت را برهر فحاش بد دهن و کمحيا که اهميت نميدهد چه بر زبان ميآورد و در حق او چه ميگويند حرام کرده است».
• کم حيايي و کفر:
پيامبر(ص) ميفرمايد: «قله الحياء الکفر: کمي حيا، کفر است».
حيا در قرآن
قرآن مجيد هنگام بازگويي داستان دختران شعيب و حضرت موسي(ع) ميفرمايد: «جائت احداهما تمشي علي استحياء: يکي از آن دو دختر در حالي که با حيا راه ميرفت، آمد.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه ميفرمايد:
«اينکه خداوند کلمة استحياء را نکره و بدون الف و لام آورده، براي رساندن عظمت آن حالت (يعني حيا) بوده است و منظور از اينکه «راه رفتنش براستحيا بوده» اين است که عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پيدا بوده است.»
علامه مجلسي نيز در توضيح اين بخش از آيه ميفرمايد:
«يعني آن دختر باحيا و آن گونه که عادت زنان باحياست راه ميرفت و نيز گفته شده است با آستين لباس، صورت خود را پوشانده بود».
با دقت در اين آية شريفه، اهميت حيا فهميده ميشود، زيرا اگر اهميتي نداشت (ظاهرا) لزومي نداشت خداوند آن را متذکر شود آن هم با عبارتي که بيانگر عظمت اين حالت است؛ به اين معنا که اگر حيا مانند ساير حالات، معمولي و کماهميت بو، ذکر آن لغو و بيفايده بود.
حيا در اديان الهي
بيمناسبت نيست اکنون که ديدگاه اسلام پيرامون حيا مطرح شد، ديدگاه برخي اديان ديگر(که ريشة الهي داشتهاند) نيز مطرح شود.
در انجيل، کتاب مقدس مسيحيان آمده است:
«و زنان نيز به لباس مزين به حيا و پرهيز(نه به گيسوها، طلا، مرواريد يا رختهاي گرانبها) خود را بيارايند». همچنين آمده است:
«... با جوانان چون برادران رفتارنما و با پيره زنان چون با مادران؛ و با زنان جوان چون با خواهران با کمال حيا».
در برخي از کتب زرتشتيان نيز به اين موضوع مهم اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در قسمتي از اندرزهاي «آورباد ما را سپند» موبد موبدان چنين آمده است:
«دختر شرمگين [خود] را دوست بدارد و او را به مردي هوشيار و دانا به عروسي ده... با زن فرزانه و شرمگين عروسي کن و او را دوست بدار».
ممکن است کسي وضعيت فعلي پيروان ادياني مانند مسيحيت را دليل بر بيتفاوتي اين اديان نسبت به صفت حيا بداند، ولي واقعيت چنين نيست، زيرا روية فعلي آنان، هم با دستوران دينيشام سازگار نيست هم با روية مسيحيان گذشته هماهنگي ندارد.
ويل دورانت در «تاريخ تمدن» طي تصويري که از برگزاري اعياد مسيحيان و ايام شادي وتفريح آنان ارائه ميدهد، مينويسد:
«چادر و روبند براي همگامن حتي براي خانمهاي اشراف ضروري بود و در اعياد نيز کسي آن را کنار نميگذاشت... و حتي براي تفريح با حجب و حياي کامل در مجالس انس يا گردشهاي دور از اغيار شرکت ميجستند».
«حيا يک ويژگي شخصيتي است که باعث ميشود، فرد نسبت به وقوع کاري که آن را زشت ميداند نوعي احساس بازدارنده يا ناراحتکننده داشته باشد».
فلسفة وجودي حياي بيشتر در زنان
پيش از آنکه وارد اين بحث شويم تذکر اين نکته لازم است که نگرش دانشمندان ونويسندگان به حياي زن، نگرش دانشمندان و نويسندگان به حياي زن، نگرش خاصي است، به گونهاي که احساس ميشود ماهيت حياي زن با ساير اقسام حيا متفاوت است. حيا به صورت مطلق يعني پرهيز از زشتي و حياي زن يعني پرهيز از زشتي و حياي زن يعني پرهيز و دوري از مزد؛ به عبارت ديگر «حياي زن يعني حريم ودورباشي که زن خود به خود در زمنية روابط زن و مرد از خويش بروز ميدهد». حتي ممکن است اين حالت شامل مقدمات ارتباط زن و مرد(مثل خواستگاري) هم بشود. با توجه به اين نکته (يعني تفاوت حياي زن با ساير اقسام حيا) امکان دارد علمي مانند «گفتن بله به پدر در پاسخ اين سوال که آيا قصدازدواج داري يا نه؟» کار شتي نباشد، ولي دختر از گفتن آن شرم کند.
البته ممکن است بتوان دليلي براي زشت بودن آنچه به نظر زشت نميرسد، پيدا کرد و در نتيجه حياي زن را همان پرهيز از شتي دانست و تفاوتي ميان حياي زن و ساير انواع حيا قائل نشد، ولي ما فعلا وارد اين بحث پيچيده نشده و به همان فلسفة وجود حياي بيشتر در زن ميپردازيم.
هميشه شنيدهايم زن بايد با حيا باشد، به گونهاي که در بسياري از موارد به محض شنيدن کلمة حيا، ذهن متوجه به جنس زن شده و کمتر متوجه مرد ميشود! بزرگان علم و دين نيز براين مسئله تاکيد کرده و حيا را (در عين آنکه براي مردم لازم ميدانند) براي زنان ضروريتر شمردهاند.
مونتسکيو مينويسد:
«...تمام ملل جهان براين عقيده مشترک هستند که زنان بايد حجب و حيا داشته باشند».
پيامبر(ص) ميفرمايند:
«الحياء عشره اجزاء فتسعه في النساء و واحد فيالرجال: حيا ده بخش است. نه بخش آن در زنان و يک بخش آن در مردان است».
همچنين از آن حضرت نقل شده است:
«حيا زيباست، ولي از جانب زنان زيباتر است».
اکنون سوال اين است؛ چرا درمورد حياي زنان بيشتر تاکيده شده است؟ اگر حيا وسيلهاي براي پرهيز از زشتيها، چه تفاوتي ميان زن و مرد وجود دارد؟ آيا آنان (چه زن و چه مرد) نبايد از کارهاي زشت دوري کنند؟ پس چرا در زنان نه برابر بيش از مردان، حيا به وديعت گذاشته شده است؟
باتوجه به آنچه صاحبنظران دربارة اين موضوع گفتهاند و نيز با تفکر و تامل دربارة موضوع، معلوم ميشود تفاوت جنس زن و مرد در زمينة روحية حيا مربوط به «جنسيت زن و مرد» ميشود؛ يعني ويژگيهاي جنس زن و مرد در اين زمينه موثر بوده است. لذا فلسفة وجود حياي بيشتر در زنان را ميتوان از دو زاويه بررسي کرد: نخست، حفظ موقعيت زن در برابر مرد؛ دوم، حفظ عفت عمومي جامعه و مردم.
حفظ موقعيت زن در برابر مرد
براي بقاي اجتماع انساني و تشکيل خانواده، لازم است زن و مرد نسبت به يکديگر کشش و جاذبة قوي داشته باشند تا در کنار اين جاذبه و تمايب به يکديگر، سختيهاي زندگي خانوادگي را (از قبيل: کار، خانهداري، تربيت فرزند و...) متحمل شونند؛ از سوي ديگر در هر جاذبهاي دو عنصر وجود دارد: يکي «جذب کننده» و ديگري «جذب شونده» و اين واقعيت، به اجبار انسانها را به دو دسته جذب کننده و جذب شونده و يا به عبارت ديگر «طالب» و «مطلوب» يا «عاشق» و «معشوق» تقسيم ميکند. اين جاست که قرعة طالب بودن به نام مرد و قرعة مطلوب بودن به نام زن درآمد. زن واجد ويژگيهايي؛ از قبيل: زيبايي، ظرافت، لطافت و... شد و مرد(در مقايسه با زن) فاقد اين ويژگيها گرديد تا روحيه طلب در او ايجاد شود و به طراغ زن برود؛ اين رويه بخوبي ميتواند زمينة تشکيل خانواده و اجتماع بشري را فراهم نمايد. حال اگر در اين روند (يعني طالب بودن و مطلوب بودن زن) خللي پيش آيد، زندگي اجتماعي بشر دستخوش مشکلات متعددي ميشود. يکي از عواملي که ميتواند اين روند را مختل کند و روحية طلب را در مرد ضعيف کند، سهلالوصول بودن زن است.
اين يک واقعيت است که هر چيزي که به راحتي به دست بيايد ارزش خود را از دست ميدهد. شما به دو عنصر خاک و طلا نگاه کنيد! کدام يک مفديتر است؟ مطمئناً خاک! اما کدام يک در نظر مردم با ارزشتر است؟ طلا! دليل اين امر آن است که خاک با همة فوايدش، آن قدر در اين کرة خاکي فراوان است که هر کس بخواهد به آن دسترسي دارد، اما طلا را بايد با هزاران زحمت و مشقت به دست آورد. زن نيز با همة محاسني که دارد اگر به راحتي در اختيار مردان قرار گيرد ارزش خود را از دست ميدهد، لذا روحية حيا در او بيش از مرد وجود دارد، تا خود را به راحتي در اختيار مردان قرار ندهد.
دانشمند فرانسوي، مونتسکيو، بانگاه «حقوقي» خاص خود مينويسد:
«قوانين طبيعت اين طور حکم کرده و لازم دانسته که زنها محجوب باشند و بر شهوات خود غلبه نمايند. طبيعت مرد را طوري آفريده که تهورش زيادتر ميباشد، ولي زن طوري آفريده شده که خودداري و تحملش زيادتر است. بنابراين هرگز نبايد تصور کرد افسار گسيختگي زنها برطبق قوانين طبيعيت است، بلکه افسار گسيختگي برخلاف قوانين طبيعت ميباشد و بالعکس، حجب و حيا و خودداري، مطابق قوانين طبيعت است.»
دانشمندان متعديد نيز از قبيل: استاد شهيد مطهري، علامه ابوالاعلي مودودي، مولانا جلال الدين رومي و ديگران به زبانهاي مختلف و شيواتر از مونسيکو اين رابطة طبيعي زن و مرد و لزوم وجود حيا و حريم در ميان آنان را تبيين کردهاند که ميتوان به آنمباحث مراجعه کرد. در هر صورت محجوب و با حيا بودن زن و سهلالوصول نبودن وي بر ارزش زن ميافزايد. لازم به ذکر است زن وقتي سهلالوصول نباشد هم نزد ديگران با ارزش است و هم ارزش او، ارزش واقعي است نه اعتباري و فرضي، چون او داراي يک قدرت و کمال روحي است که ميتواند خود را زمينة روابط اجتماعي، پوشش و... کنترل کند؛ به عبارت ديگر ارزش چنين زني «کاذب» نيست. البته زن بايد علاوه برصفت حيا، کمالات ديگر و فضايل فزونتري نيز داشته باشد تا مرد پس از وصال، او را سزاوار محبوبيت و مطلوبيت بيابد.
اما اگر زن براي مردان سهلالوصول باشد، نه تنها در قلب آنان محترم و با ارزش نيست بلکه آن مقدار ارزش واقعي هم که دارد تحتالشعاع قرار ميگيرد و رنگ ميبازد، همانگونه که خاک ارزشمند به دليل در دسترس بودن کم ارزش است.
متفکر شهيد استاد مطهري پس از تبيين رابطة فوق ميفرمايد:
«حيا، عفاف و پوشش تدبيري است که خود زن براي بالا بردن ارزش و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به کار ميبرد».
ويل دورانت ميگويد:
«شرم و عفت براي دختر همچون وسيلة دفاعي است که به او اجازه ميدهد از ميان خواستگاران خود شايستهتين آنان را برگزيند و يا خواستگار خود را ناچار سازد که پيش از دست يافتن بر وي به تهذيب(و اصلاح) خود بپردازد».
يکي از نويسندگان مينويسد:
«اگر حيا در زن از بين برود و يا کم باشد، اين بار اين زن است که براي ارضاي شهوت خود بايد دنبال مرد برود، بع عبارت ديگر، زني که مظهر محبوبيت و مطلوبيت است، به يک موجود محتاج و ذليل تبديل ميشود که براي رفع احتياجش [احتياج جنسي و عاطفي]، خود را ذليلانه به مردان عرضه ميکند. اين فاجعه همان چيزي است که سالهاست در غرب و کشورهاي پيرو آن رخ داده است».
ويل دورانت ابتدا از قول ويليام جيمز مينويسد:
«زنان دريافتند که دست و دلبازي، ماية طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند... [آنگاه خود مينويسد:] دحيا از جشمههاي گوناگون ميزايد و يکي از لطيفترين دلفريبيهاي زنان ميگردد. زنان بيشرم جز در موارد زودگذر براي مردان جذاب نيستند، خودداري از انبساط و امساک در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شکار مردان است. مرد جوان به دنبال چشم پر از حياست و بدون آنکه بداند حس ميکند که اين خودداري ظريفانه[=حيا] از يک لطف و رقت عالي خير ميدهد».
و خلاصه برتراند راسل مينويسد:
«تصور من براين است که اگر مردي به سهولت به زني دست بيازد احساس آن مرد نسبت به آن زن يک نوع احساس عاشقانة عميق نميباشد».
با توجه به آنچه گفتيم روشن شدن که چرا حيا در زنان بيشتر است و اگر نبود چه ميشد، ولي ممکن است اين سوال براي تعدادي از خوانندگان عزيز پيش بيايد که:
حيا مانع شناخت زن و مرد(دختر و پسر) از يکديگر ميشود، آيا بهتر نيست قبل از ازدواح يکديگر را بشناسند؟
در عين تاکيد براين مطلب که «شناخت قبل از ازدواج» لازم است جهت رعايت اختصار در چند بند به صورت فشرده پاسخ را ذکر ميکنيم:
1. حيا مانع از شناخت کامل است، ولي کاملا مانع از شناخت نيست.
2. چه شناختي مورد نظر است؟ به عبارت ديگر آيا شناخت ويژگيهاي جنس و مخالف منظور نظر است؟ اگر چنين است اين شناخت در خلال مصاحبت با محرام به اضافه بازيهاي کودکانه دختر و پسر در دوران کودکي و معاشرتهاي ضروري حيامند با غيرمحارم حاصل و هدف تامين ميشود.
3. شناخت ويژگيهاي فردي افراد نسبت به همه ناممکن است و نسبت به افراد خاص، در قالب نامدي رسمي(صيغه محرميت)، مشروع و قابل دسترسي است.
4- ويژگيهاي ذاتي انسان(که اصل است) ميان زن و مرد مشترک است و ويژگيهاي اختصاصي در خلال مراحلي که گفتيم تا حد زيادي (و به مقدار مورد نياز) شناخته ميشود.
از اين گذشته، آيا واقعاً دختران و پسران باحيا از روحيات و ويژگيهاي جنس مخالف بياطلاع هستند؟ آيا اين افراد بعد از ازدواج يا موجودي ناشناخته مواجه ميشوند؟! بعيد است کسي چنين تصوري داشته باشد، ولي اگر چنين باشد بايد بگويم اشتباه ميکند. شناخت افراد باحيا از جنس مخالف کم نيست؛ مگر شناخت تنها از راه روابط عاري از حيا حاصل ميشود؟!
حفظ عفت عمومي جامعه
به طور مختصر ميتوان گفت: از دلايل اصلي وجود حيا درانسان «حفظ عفت و کنترل شهوت» است و اين مسئله علاوه برآنکه با اندکي دقت معلوم ميشود دراحاديث متعدد هم به آن اشاره شده است، مثلاً حضرت علي(ع) ميفرمايند: «علت پاکدامني حياست». يا ميفرمايند: «پاکدامني به اندازة شرم و حيا بستگي دارد».
از طرفي يکي از اصليترين راههاي حفظ عفت آن است که زن و مرد خود را بريکديگر عرضه نکنند. ميدانيم اگر مرد خود را بر زن عرضه کند، زن به راحتي تحريک نميشود ونميپذيرد، ولي اگر زن خود را مرد عرضه کند، مرد به راحتي و به سرعت ميپذيردو در اينجا نيازي به چيزي است کهنگذارد زن خود را بر مرد عرضه کنند و آن چيز حياست. حياست که اگر وجود داشته باشد باعث ميشود زن خجالت کشد و حتي در صورت تمايل خود را عرضه نکند. اگر مردان ميتوانند پاکدامني خود را حفظ کنند، معمولاً براي تقواي آنها نيست بلکه براي آن است که زنان حيا دارند و خود را در اختيار آنان قرار نميدهند.
همه ديده يا شنيدهايم يک زن بيحيا و خودفروش چقدر مردها را به خود جلب ميکند.
علاوه برآنچه گفتيم، توجه به يک نکتة مهم لازک است: به اعتراف بسياري از دانشمندان، زن صفتي به نام «تبرج» دارد. تبرج به معناي «تمايل به خودنمايي و جلب توجه ديگران» داراي دو بعد مثبت و منفي است. بعد مثبت آن از محسنات زن و مکمل همان چيزي است که از آن با عوان «جاذبه ميان زن و مرد» نام برديم. صفت تبرح و خودنمايي باعث ميشود زن زيباييهاي خود را به نحوي نمايش دهد که مرد بيش از پيش شيفتة او شود، اما مصالح اجتماعي وخانوادگي ايجاب ميکند اين زيباييها تنها در معرض ديد «همسر» قرار گيرد. اينجاست که لازم ميشود نيرويي از درون، صفت تبرح را کنترل و تعادل را در حرکت و رفتار زن برقرار کند.
متفکر بزرگ عالم اسلام، علامه ابوالاعلي مودودي، در کتاب «الحجاب» ميگويد:
«... دست تدبير آفرينش از طرفي غريزة خودنمايي را در نها زن جبلي ساخته تا نهاد خانواده استحکام يابد و از طرف ديگر حيا را در وجود زن قرارداده است تا به طور غريزي و فطري به حجاب روي آورد و تباهي خود و اجتماع را دامن نزند».
با دقت در اين مطلب معلوم ميشود، حال که صفت خودنمايي در زن وجود دارد(و به اين شکل در مرد وجود ندارد) لازم است حياي زن بيشتر باشد تا عفت عمومي جامعه حفظ شود.
فوايد حيا
وجود حيا در انسان علاوه برآنکه ضرورت دارد فوايد متعددي نيز دارد که هر انسان انديشمندي با توجه به آنها به حسن و زيسبايي حيا اعتراف ميکند. ناگفته نماند ممکن بود برخي از فوايد را به دليل آنکه اهميت زيادي دارد و براي انسان ضروري است به عنوان «فلسفة وجود حيا درانسان» ذکر کنيم، ولي به دلايلي از آن صرفنظر و در بخش فوايد ذکر ميکنيم.
• تذکر: اين فوايد به دو دستة کلي تقسيم ميشود:
الف) فوايدي که بدون اعتقاد به دين و به اصطلاح با نگاه برون ديني، پذيرفتني است، اگرچه براي تاييد بيشتر مطلب، گاهي از احاديث نيز استفاده ميشود.
ب) فوايدي که صرفاً براي معتقدان به دين اسلام مقبول و مستند آنها احاديث اسلامي است.
البته ممکن است ما فايدهاي را در بخش «نگاه درون ديني» ذکر کرده باشيم، ولي بتوان آن را در بخش «نگاه برون بيني» آورد(يا بالعکس). بديهي است در اينگونه موارد به اصل هدف که بيان فوايد حياست، لطمهاي وارد نميشود.
فوايد با نگاه برون ديني
1- پاکدامني
2- کاهش بزهکاري ئ خشونت
3- بقاي نسل
4- حفظ هويت جنسي
5- ايجاد هنر، عشق و لذت
6- سلامت
7- حفظ شخصيت انسان
8- مهمان نوازي
9- اهتمام به رفع نيازهاي ديگران
10- رعايت کردن حقوق والدين و بستگان
11- وفاي به عهد و امانتداري
12- حفظ دوستيها
13- ادب
14- متنانت
15- احساس امنيت
16- فروتني
17- پوشيدگي عيوب
فوايد و آثار مثبت حيا، از نگاه درون ديني
1- مانع از کارهاي زشت و حرام
2- محبوبيت نزد خدا
3- عامل دستيابي به تمام خوبيها
4- حيا زيبايي بيپايان، که به همه چيز زيبايي ميبخشد
5- شادابي، پيروزي، خوشنامي و...
ارتباط پوشش با حيا
يکي از مسايل مهم در مبحث حيا ارتباط «پوشاک» با «حجاب» و تاثير مقابل پوشاک و حجاب برحياست. براي آنکه از ابتدا مطالب اين بخش براي خوانندگان واضح شود ميتوان تقسيمبندي زير را ارائه نمود و قسمتهاي مرتبط به بحث را توضيح داد:
الف) ارتباط حيا با پوشاک و پوشيدگي؛
ب) ارتباط حيا با حجاب اسلامي؛
ج) تاثير پوشيدگي و حجاب برحيا
بسياري از نويسندگان استفادة انسان از لباس را معلول وجود روحية حيا در انسان ميدانند.
دکترحدادعادل مينويسد:
«از مجموع تحقيقاتي که به عمل آمده مسلم شده، لباس دست کم پاسخگوي سه نياز آدمي است، يعني اينکه او را از سرما و گرما و باد و برف و باران حفظ ميکند؛ ديگر اينکه براي حفظ عفت و شرم به او کمک مينمايد. و بالاخره به او آراستگي و وقار ميبخشد. پس منشا اصلي پيدايش لباس نياز به محفوظ ماندن، عفيف ماندن و زيبا بودن است».
ويل دورانت با آنکه ميان حيا و پوشش ارتباطي قائل نيست، ولي لحظهاي نظر خود را فراموش کرده وخلاف آن را ثابت ميکند، او مينويسد:
«در مصر قديم، در لباس پوشيدن، انواع تطور و تکامل گذشته است؛... در آغاز کودکان پسر و دختر تا سيزده سالگي سرتا پا برهنه بودند و جز گوشواره و گردند هيچ چيز با خود نداشتند، ولي دختران کمي شرم ميکردند و به کمرگاه خود کمربندي از مرواردي و خرمهره و نظاير آن ميآويختند».
وي در حاي ديگر مينويسد:
«... از همين جا [يعني اکتفا کردن زن به شوهر خود] احساس حيا و عفت پيدا ميشود و اگر لباس تا اين زمان به علت زينت و حفظ بدن ايجاد نشده باشد، روي همين احساس [شرم] وارد زندگي ميگردد».
در متون ديني نيز به ارتابط پوشيدگي و حيا اشاره شده است؛ براي مثال در حديثي ميخوانيم، پيامبر(ص) مردي را ميبيند که در حال غسل دادن و شستن خود است؛ به گونهاي که مردم او را ميبينند، پيامبر(ص) فرمودند:
«بدرستي که خداوند حيا و پوشش بندگانش را دوست دارد. پس هر کدام از شما که خود را ميشود، بايد از مردم پنهان شود زيرا قطعاً حيا زينت اسلام است».
حجاب اسلامي نيز که نوعه خاصي از پوشش است، ارتباط ويژهيا با «حيا» دارد، به گونهاي که در بسياري از کتابهاي نگاشته شده دربارة حجاب اسلامي، هرگاه واژة حجاب به کار بردهاند، واژة «حيا» را نيز در کنار آن آوردهاند. گويا اين دو واژه مترادف هستند! ارتباط حجاب و حيا، جالب است، به اين معنا که حجاب هم متاثر از حياست، يعني ريشة حجاب همان حياست و هم برحيا اثر ميگذارد، به اين معنا که استفاده از حجاب ميزان حياي افراد را بلا ميبرد.
براي آنکه موضوع روشن شود در اين مثالها دقت کنيد: فقر باعث روي آوردن ب اعتياد ميشود و اعتياد سبب افزايش فقر ميگردد يا نابسامانيهاي خانواده باعث طلاق، و طلاق باعث نابساماني بيشتر خانواده ميشود و يا...
در مسايل اجتماعي و انساني از اين گونه موارد که با عنوان «زنجيره علي دوراني ميردال» نام ميبرند، زياد به چشم ميخورد، حجاب و حيا نيز از اين قبيل موارد است، يعني حجاب هم معلول حياست و هم علت افزايش و تقويت حياست.
بسياري از نويسندگان و گويندگان مذهبي سعي ميکنند براي ايجاد گرايش دختران به حجاب اسلامي با ارائة دليل و استدلال آنان را متقاعد سازند، ولي به نظر اينجانب تا روحية حيا در دختران اياد و تقويت نشود با صرف استدلال نميتوان آنان را با حجاب کرد. دليل اين امر علاوه بر تجربه آن است که استدلال بعد عقلي انسان را قانع ميکند، اما بعد احساسي او را اشباع نمينمايد. پيش از اين در بحث «فلسفة وجود حيا در انسان» به طور مبسوط توضيح داديم که تا «احساس قلبي» در کار نباشد انسان دست به کاري نميزند، گفتيم: عقل راه را به انسان نشان و احساس به انسان انرژي و انگيزه ميدهد. آن احساسي که ميتواند به دختران، انگيزة استفاده از حجاب اسلامي را بدهد احساس حياست. تازماني که دختر يا زن احساس نکند نمايان بودن مو و سر و گردن يا تنگي و کوتاهي لباس زشت است و از آن شرم نکند، انگيزة لازم براي پوشاندن خود را به صورت مناسب ندارد.
گرحيا نبود، بيفتد رسم عصمت از ميان
ورحجابي در ميان است از تقاضاي حياست
بنابراين:
• دختران بايد روحية حيا را در خود زنده کنند.
• پدران و مادران بايد حيا را به دختران خود بياموزند.
• مردان بايد از همسران خود حيا بخواهند.
• و خلاصه متوليات امور فرهنگي و ديني اهميت حيا را يادآور شوند.
آري، تا زنان و دختران ما اين واقعيت را نپذيرند که بيحجابي و بدحجابي زشت و مغابر با حياست، دست از آن بر نميدارند، اما همين که به صفت زيباي حيا آراسته شوند، خودبه خود با حجاب ميشوند.
گفتيم که رعايت کردن حجاب برافزايش حيا اثر دارد و از عوامل تقويت آن به حساب ميآيد. اکنون ميخواهيم بگوييم «رعايت نکردن حجاب باعث کاهش حيا ميشود و از عوامل تضعيف آن است».
رعايت نکردن حجاب در مقابل مردان نامحرم به سه شکل اتفاق ميافتد:
1- نمايان بودن تمام يا بخشي از بدن(غير از صورت و دستها تامچ)؛
2- آرايش داشتن صورت و زينت داشتن دست.
3- تحريک آميز بودن لباس و جلب کردن توجه مردان.
اما چه ويژگيهايي باعث ميشود لباس زن براي مردان تحريکآميز باشد و توجه آنان را جلب کند؟
برخي تحقيقات (مانند آنچه دکتر غلامعلي حدادعادل به صورت مستند در کتاب «فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي» ارائه داده است) نشان ميدهد که دو ويژگي اساسي سبب ميشود لباس، باعث تحريک و جلب توجه شود:
الف) تنگ و چسبان بودن ب) کوتاه بودن.
استفاده از مانتوها و شلوارهاي تنگ و چسبان که حجم بدن را در معرض ديد همگان قرار ميدهد و نيز استفاده از مانتوها و شلوارهاي کوتاه که گاهي بالاتر از زانو قرار ميگيرد هم با صفت زيباي حيا همخواني ندارد و هم باعث ميشود حياي اين افراد کم شود تا جايي که هر روز به تنگي و کوتاهي لباس افزوده ميشود و زماني ميرسد که شخص ابايي ندارد از بدحجابي به بيحجابي و از بيحجابي به برهنگي منتقل شود.
اين گونه استفاده کردن از لباس باعث ميشود کساني مانند مولف کتاب «جزيرة مرغان سقا» گمان کنند لباس ذاتاً موجب تحريک و رشد فساد است و بگويند: «لباس سبب زياد شدن فساد و فحشا ميشود». انسان امروز گمان ميکند با پوشيدن لباسهاي آنچناني گوي سبقت را در ميدان تمدن و پيشرفت از تمام انسانهاي قبل از خود ربوده اس. غافل از آنکه تازه مثل انسانهاي اوليه در تمدنهاي قديم مصر باستان، بابل و آشور شده و حتي مانند قبايل اولية قبل از تمدن يا از تمدن ماندة آفريقا شده است!
ويل دورانت، کاوشگر آمريکايي، که دربارة تمدن بشري تحقيقات زيادي انجام داده است ميگويد:
«غالب اوقات مشاهده ميکنيم که زن ساده ابتدايي از لباس همان چيز را ميخواهد که زن پيشرفتة عصرهاي بعد از آن ميخواهد، به اين معنا که مقصود وي آن نيست که لباس برهنگي او را بپوشاند، بلکه چنان ميخواهد که لباس لطف اندام او را درنظر ديگران آشکارتر نمياش دهد، راستي که همه چيز درتغيير است مگر زن و مرد!»
در پايان اين بخش تذکر دو نکته لازم است: اول آنکه، علاوه بر ويژگيهاي تنگي و کوتاهي لباس که باعث جلب توجه ميشود، برخي از روانشناسان، رنگهاي «زرد، قرمز، صورتي و نارنجي» را موجب تحريک و جلب توجه ديگران ميدانند؛ دوم آنکه، انسان باحيا معمولاً «درونگرا» است و در نتيجه به صورت طبيعيت از جلب توجه کردن و خودنمايي در قالب مدگرايي پرهيز ميکند.
در ادامه برخي ديگر از نمودهاي حيا را فهرستوار ذکر ميکنيم:
• زن باحيا از نمايان شدن مو يا بدن خود در برابر نامحرم يا نامحرمان خجالت ميکشد.
• شخص باحيا در صورت نمايان شدن غيراختياري اعضاي حساس بدن خود در برابر غيرهمسر خجالت ميکشد.
• از انجام اعمال و حرکات شهواني در مقابل غيرهمسر شرم ميکند.
• از گفتن کلمات و جملات عشقي و جنسي در برابر والدين خود شرم ميکند.
• از ديدن صحنههاي شهواني در مقابل ديگران بخصوص والدين شرم ميکند.
• از پوشيدن لباسهاي نيمهعريان يا زير در برابر همجنسان خود، در اماکن عمومي يا نيمه عمومي (غير از حمام و استخر) شرم ميکند.
• از پوشيدن لباس زير در مقابل غيرهمسر(حتي اعضاي خانوادة خود) شرم ميکند.
• زن در مقابل نامحرم با صداي بلند نميخندد.
• زن حاضر نميشود در فيلم يا تئاتر نقش همسر کسي را بازي کند.