0

خاطره

 
jazereyearam
jazereyearam
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 1313
محل سکونت : زنجان

خاطره

 

گذشت لحظه های با تو بودن


و در پاییز عشقمان


نامی از دوست داشتن باقی نماند


چقدر زودگذر بود قصه من و تو


و در آنروز که دست بی رحم تقدیر


درو کرد گندمزار دلهایمان را


و تهی شد همه جا از عطر گل عشق


و در کوچ پرنده های غمگین


در آن کویر آرزو


شاعری دل شکسته و تنها


می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها


شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها


قطره اشکی به یاد همه خاطره ها
یک شنبه 27 بهمن 1387  12:37 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها