ضميمه 1
گزارش عمليات محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم
غروب روز جمعه يازدهم دى 1360، فرمان آماده باش سراسرى به نيروهاى حاضر در منطقه عملياتى مريوان - پاوه ابلاغ شد. مجتبى صالحىپور، مسؤول وقت واحد تداركات سپاه پاوه، در همينباره مىگويد:
«... از حوالى غروب كه اعلام آماده باش داده شد، چنان ولولهاى در منطقه به پا شد كه آن سرش ناپيدا بود! فرماندهان گردانهاى ادغامى، به سرعت نيروهايشان را آماده كردند. سر شب، فرماندهان ارشد عمليات، يعنى محمد بروجردى، ناصر كاظمى، حاج همت و حاج احمد متوسليان، به «شمشى» آمدند. آخر قرار بود دستور شروع عمليات از همان جا صادر شود. ما سريع جيره شام نفرات را توزيع كرديم. بعد از صرف شام، نيروهاى ادغامى را جمع كردند و حاج احمد متوسليان در جمع آنها سخنرانى پرشورى ايراد كرد.»
يكى از خبرنگاران كه آن شب در جمع رزمندگان حضور يافته بود، در گزارش خود نوشته است:
«... بچهها در گروههاى مختلف تقسيم گشته و نيروهاى پاسدار و ارتشى در چند گردان ادغام شده بودند. شام را از سهميه بچهها خورديم و بعد هم براى شنيدن صحبتهاى فرمانده عمليات، حاج احمد متوسليان، به همراه رزمندگان وارد يك سنگر گروهى بزرگ شديم.»
بعد از اينكه همهمه فرو نشست و بچهها ساكت شدند، آياتى از كلامالله مجيد - به همراه ترجمه - تلاوت شد. سپس در ميان صلواتهاى بلند بچهها، برادر متوسليان پشت ميكروفن قرار گرفت و گفت:
امشب، شبى است كه به حول و قوه خداوند، در فرداى آن بايد صدام زبون، عاجز و ذليل به شكست خود اعتراف كند؛ چرا كه تاب مقاومت در برابر شما را نخواهد داشت. شما برادرهاى عزيز من، سلاح مدرنى را در اختيار داريد كه هيچ قدرتى در اين عالم، قادر به خلع آن از كف شما نيست؛ سلاحى كه هرگز از شما جداشدنى نيست و بر تمام تجهيزات زمينى و هوايى و شرقى و غربى مزدوران بعثى فائق است. اين سلاح، «اللهاكبر»، كليد و رمز فتح قدس است. اين سلاح، مظهر قدرتنمايى جهانى اسلام عزيز است. فردا، آبرو، حيثيت و شرف اسلامى اين ملت، در گرو اعمال ما قرار مىگيرد. فردا چنان مشتى بر پوزه دشمن متجاوز بزنيم كه از فرط حيرت و ناباورى حتى متوجه چگونگى شكست ذلتبارش هم نشود!
برادرها، بعد از ما كسانى هستند كه راه ما را ادامه بدهند؛ چرا كه امت مسلمان ما تصميم خودش را براى ادامه مقاومت تا كسب پيروزى قطعى گرفته و تا انتها نيز به راه خود ادامه مىدهد و انقلابش را به انقلاب جهانى حضرت مهدى(عج) پيوند خواهد زد.
بچهها با تكبير توفنده، از بيانات پر صلابت فرمانده استقبال كردند. سپس ايشان ادامه داد:
همه ما مىدانيم كه امشب در بين ما كسانى هستند كه شب بعد ديگر آنها را در جمع خود نخواهيم ديد؛ چرا كه راهى كه ما انتخاب كردهايم، در نهايت منجر به دريافت هديهاى از جانب خدا به نام «شهادت» مىشود. اين راه را تمامى انبياء و اولياء و پيشوايان ما پيمودهاند و اكنون نيز ادامهدهندگان راه آنان، ماييم... پس چه هديهاى بالاتر از اينكه انسان به لقاى معشوق خود، به لقاى خدا برسد و اصلاً چه هديه دهندهاى بالاتر از معشوق؟!
من چه بگويم؟ هر چه كه بگويم، حتى به اندازه ذرهاى از احساسات پاك شما، حق مطلب را ادا نكردهام. مقصودم همين احساس پاك و ملكوتى شما است كه موجب شد تا شما بر سر دو راهى تعيين سرنوشت خود، دو راهى زنده ماندن و بقا در اين دنيا و شهادت و حيات ابدى، راه دوم را انتخاب كنيد.
آرى! شما شهادت را انتخاب كردهايد؛ ولى اى عزيزان، يك نكته را فراموش نكنيد و آن اينكه هدف ما اعتلاى اسلام است و شهادت، صرفاً در حكم مزد جهاد در راه اين هدف است. از همان ابتدا، دنبال مزد نرويد و هدف را فراموش نكنيد! به خاطر داشته باشيد كه هر يك از شما سرمايه اين مملكت هستيد؛ روى فرد فرد شما حساب شده و شما هر كدام بازوى مسلح اين امت هستيد. شما هيچ كدام مال خودتان نيستيد و به خودتان تعلق نداريد. پس در اين حركت و براى حفظ سرمايههاى اين مملكت، شما را به شجاعت، دلاورى، ايثار و در كنار آن، به هوشيارى سفارش مىكنم، چرا كه همه ما بايد پاسخگوى موهبت الهى حيات و جان خودمان باشيم.
يكى از محورهاى واگذارى به سپاه پاوه در عمليات محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم محور شمشى - طويله بوده است كه اين محور از سمت شمال به حد شرقى محور پنج قله و از سمت چپ به ارتفاعات كل هرات و سونى هرات محدود مىشد.
محور مزبور، تحت امر جبهه پاوه به فرماندهى همت بود. فرماندهى عملياتى آن را اسماعيل قهرمانى بر عهده داشت و مقر تاكتيكى آن نيز بر فراز قله شمشى در غرب نوسود واقع شده بود.
همت در بخشى از گزارش خود درباره نبرد محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم نوشته است:«... وسعت منطقه عمليات محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم، از نظر طول نزديك به سى كيلومتر بود كه در قسمتهاى مختلف جبهه مزبور، عمق آن تفاوت داشت.»
مقارن ساعت دو بامداد دوازدهم دى ماه 1360، تمامى گردانهاى ادغامى بر فراز ارتفاعات «نقطه رهايى» استقرار يافتند و رزمندگان، منتظر صدور فرمان آغاز حركت به سوى اهداف تعيين شده ماندند. خبرنگار جنگى حاضر در محور شمشى مىنويسد:
«... حدود ساعت دو نيمه شب بود كه به صف شديم. فرمانده دسته ما آخرين توصيهها را كرد و به راه افتاديم. از بالاى قله شمشى كه سرازير مىشديم، زير پايمان فقط برف بود. بعد از نزديك به دويست متر سرازير شدن از قله اين ارتفاع دو هزار و دويست مترى، بر سر يك سراشيبى تند، همه سُر خورديم و تا چند مترى راه را نشسته طى كرديم!
با كمك راهنماهاى محلى، از مسيرهايى كه مقرر بود، عبور مىكرديم. مسير حركت ما بسيار صعبالعبور بود. ماه گه گاهى از لابهلاى ابرهاى بلند سرك مىكشيد و دزدانه پيشروى ستون ما را به سوى دشمن تماشا مىكرد. دشمن كوردل و كورچشم، بر اثر تابش نور ماه و انعكاس آن بر روى برفهاى سپيد قله بلند شمشى، حتى يك نفر از ما را هم نديد... ساعت از شش و نيم صبح مىگذشت؛ اما هنوز هوا سر روشن شدن نداشت. ناگهان، طنين «لاالهالاالله و محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم» - يعنى رمز آغاز عمليات - از بيسيم به گوش رسيد.»
علىاصغر مرادى، از رزمآوران محور شمشى، پيرامون مشتقات عمليات زمستانى محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم چنين روايت مىكند:
«... زمستان بود و برف سنگينى كوههاى اطراف منطقه را پوشانده بود؛ برفى كه به عمرمان مانند آن را نديده بوديم. بيش از هشت ساعت بود كه بدون هيچ مكثى يك نفس راه مىآمديم و به سختى خود را با چنگ و دندان از قلهها بالا مىكشيديم. هنوز به نوك قله نرسيده بوديم كه متوجه شديم اين قله خود دامنهاى است بر قلههاى بلندتر! هرگز سرماى آن شب زمستانى، سختى راه و خطر سقوط از پرتگاههاى آن كوههاى پر برف و هراسآور از يادم نمىرود.
به هر مشقتى كه بود، تا سپيده دم آن شب، پشت سنگ بزرگى بر روى كوههاى غرب اورامانات رسيديم و همانجا سنگر گرفتيم. برادران گروههاى ديگر تكور هم در امتداد آن خط مستقر شده بودند. روستاهاى داخل دره تاريك كاملاً محاصره شده بود و ما منتظر بوديم تا بچههاى جبهه مريوان وارد عمل شوند. قرار بود آنها مركز فرماندهى گروهك رزگارى را در داخل اين دره تصرف كنند. هنوز عمليات شروع نشده بود. سرما تا مغز استخوانهاى ما نفوذ مىكرد و لباسهايمان كه بر اثر فعاليت زياد بدنى خيس عرق شده بود، به خاطر برودت شديد هوا يخ زده و با كوچكترين حركتمان مثل ورقههاى فلز صدا مىداد. دستهايمان طورى يخ زده بود كه قدرت چكاندن ماشه را هم نداشتيم، ولى... چارهاى نبود. به هر ترتيب ممكن، مىبايست روستاها را تا رسيدن بچههاى سپاه مريوان در محاصره نگه مىداشتيم تا دشمن امكان فرار نداشته باشد.
وقتى دشمن متوجه حلقه محاصره در اطراف خود شد، شروع به تيراندازى به سوى قلهها كرد تا بلكه در فرصت فراهم آمده ناشى از سرگرم كردن ما بتواند سوراخى براى فرار پيدا كند. باورمان نمىآمد كه دشمن بتواند از آن فاصله طولانى، ما را زير آتش بگيرد. بعدها متوجه شديم كه دشمن از تيربار، دوشكا استفاده كرده است. دوشكا، سلاحى بود كه ما تا به آن وقت كمتر نامش را شنيده بوديم.»
يكى از خبرنگاران اعزامى به منطقه عملياتى محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم در گزارشى مىنويسد:
«... يك سنگر دوشكا به شدت مقاومت مىكرد و رگبار مرگبار آن به طرف ما حتى يك لحظه قطع نمىشد. فاصله ما با سنگر دوشكا خيلى زياد بود؛ ولى آر.پى.جىزن دسته، بىاعتنا به باران سرب مذابى كه از دهانه كريه دوشكا به سويش روانه مىشد، با شجاعت خارقالعادهاى به طرف آن سنگر پيش رفت، نشانه گرفت و... «و ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَ الله رَمى»!
به طرفةالعينى، قطعات خرد شده سنگر دوشكاى منهدم گشته دشمن كه به هوا پريده بود، چون بارانى از سنگريزه و خرده آهن به زمين باريدن گرفت! همه تكبير مىگفتند و شور و حال عجيبى بر نيروها حاكم بود. با آنكه بچهها عمليات سرازير شدن از قله شمشى را به نحو نامناسبى انجام داده بودند، اما در حين بالا آمدن از دره، مثل شير به دشمن حمله مىكردند. صداى تكبير و تيراندازى از همه جاى ارتفاعات غرب اورامانات به گوش مىرسيد. ديگر همه ارتفاعات محورهاى مريوان و پاوه - نوسود، يكپارچه غرق در آتش و دود شده بود. در جبهه غرب پاوه، ارتفاعات «مله گاه»، پشغله، كل هرات، سونى هرات، روستاى دزآور، دره «گملى» و بلندىهاى مشرف به شهر طويله مورد يورش رزمندگان قرار گرفت و در جبهه مريوان هم دلاوران اسلام، تهاجمشان را از محور پنجقله و دامنههاى ارتفاعات شنام و شرق شينگادور آغاز كردند.
خبرنگار حاضر در صفوف گردان عمل كننده در محور شمشى مىنويسد:
«... تا ساعت ده و نيم صبح شنبه، ديگر درگيرى روى قلههاى منطقه فروكش كرده بود. بچههاى گردان ما آماده بودند كه مجدداً از قله به طرف دره سرازير شوند و اين بار وارد شهر طويله بشوند. ما چند بار ضمن تماس بيسيم با فرمانده محور شمشى - حاج همت - درخواست اجازه ورود به داخل شهر طويله را مطرح كرديم: اما فرماندهى اجازه نمىداد. ايشان پاى بيسيم مىگفت:
- عمليات ما گشتى رزمى است و كسى حق داخل شدن به شهر طويله را ندارد!
با اين همه، قبل از تشريح وضعيت تغيير يافته مأموريت ما توسط فرماندهان، تعدادى از بچهها از قله به طرف شهر طويله سرازير شده بودند. سه دستگاه تانك دشمن در داخل شهر مستقر بود كه برجك هر سه با شليك موشكهاى آر.پى.جى برادران ما به هوا رفتند! يك دستگاه جيپ عراقى حامل تفنگ 106 م.م هم به سرنوشت تانكهاى موصوف مبتلا شد. شهر خالى از سكنه طويله عراق، زير پاى برادران ما به لرزه درآمده بود.
فرماندهى جبهه شمشى وقتى متوجه ماوقع شد. از طريق بىسيم مرتب اخطار مىكرد كه برگرديد! سرانجام بچهها رضايت دادند كه شهر را تخليه كنند و به عقب برگردند. همه برگشتند؛ اما چه برگشتنى؟! با كمك برادران تخريبچى، انبار مهمات تيپ 116 ارتش عراق در شهر طويله را طورى خرجگذارى و منفجر كرديم كه از شدت و مهابت صداى انفجار آن، خودمان هم ترسيديم! در دره «گملى» هم، انبار دوم مهمات دشمن منفجر شد. خلاصه، محشرى بود كه تا ساعتها ادامه داشت. حوالى ساعت دو بعدازظهر، فرماندهى كل عمليات از طريق بيسيم، فرمان پايان حمله و بازگشت به مقر را به نيروها ابلاغ كرد.»
××× : اين علامت به معناي پي نوشت است. كه جملات داخل اين دو علامت پي نوشت توضيح كلمه قبل از اين علامت مي باشد.
منبع: سایت آوینی