0

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_16

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_16

 رمضان منزل آخر

مارش عمليات رمضان موقعى به صدا درآمد كه همت تازه داشت نيروهاى تيپ 27 را به مدرسه شهيد مصطفى خمينى اهواز انتقال مى‏داد.
بلافاصله پس از استقرار نيروهاى تيپ در مدرسه مصطفى خمينى، همت تعدادى از كادرهاى تيپ را براى شناسايى منطقه عملياتى رمضان به سمت پاسگاه زيد حركت داد. مجتبى صالحى‏پور كه خودش همراه اين گروه بود مى‏گويد:
«...
درست يادم هست. بعد از ظهر اولين روز عمليات رمضان بود. روز بيست و دوم تيرماه سال 1361. حاج همت ماها را سوار يك تويوتاى لگنى كرد و گفت برويم شناسايى منطقه. من بودم، كاظمينى، قهرمانى، جهروتى، قريب و چند تاى ديگر از بچه‏ها كه همگى در قسمت بار تويوتا وانت جا شديم. حركت كرديم به سمت منطقه عملياتى پاسگاه زيد. صياد تركه پشت رل ماشين بود. همين طور گاز مى‏داد و مى‏رفت جلو. به جايى رسيديم كه از دور سياهى‏هايى پيدا بود. به خيال اينكه نيروهاى خودى هستند صبر كرديم، تا به ما نزديك شوند. همين كه به نزديكى‏هاى ما رسيدند، ديديم يك چيزهايى به عربى بلغور مى‏كنند.
ديگر نفهميديم چه شد؟
صياد عين قرقى نشست پشت رل ماشين كه سر و ته كند تا برگرديم. از بد حادثه ماشين داخل رمل××× 1 رمل - به خاك‏هاى نرم مى‏گويند كه بيشتر در مناطق كويرى جاده‏ها را مى‏پوشاند. ×××هاى جاده گير كرد. آمديم پايين، زير شليك بى‏امان عراقى‏ها ماشين را هل داديم، تا از آن معركه نجات پيدا كنيم. افسر عراقى به نيروهايش اشاره مى‏كرد كه بيايند ما را اسير كنند. ما هم داشتيم به آب و آتش مى‏زديم كه خودمان را نجات دهيم. بالاخره با هر زحمتى بود از آنجا دور شديم.
كم مانده بود كل كادر تيپ 27 يك‏جا اسير عراقى‏ها شود. خواست خدا بود كه نجات پيدا كرديم...»
قرائن و شواهد اين‏طور نشان مى‏داد كه مرحله اول عمليات، زياد با موفقيت همراه نبود. چرا كه هر چند نيروهاى ايرانى توانسته بودند از كانال پرورش ماهى عبور كنند. قرارگاه لشكر 9 زرهى عراق در آن سوى كانال ماهى و حتى ماشين مرسدس بنز فرمانده اين لشكر را از داخل قرارگاه به غنيمت بگيرند.
هر چند بچه‏هاى لشكر 14 امام حسين‏عليه السلام با نهر كتيبان وضو گرفتند، اما به دليل فشار زياد دشمن و عدم الحاق جناحين مجبور به عقب‏نشينى شدند.
در اين فاصله همت به كادرهاى اطلاعاتى‏اش مأموريت داد تا بروند و منطقه را كاملاً شناسايى كنند.
در همان زمانى كه همت به همراه كادرهايى چون: قهرمانى، قريب، حاجى‏پور، نجفى و... در حال سازمان‏دهى و سر و سامان دادن به گردان‏هاى تيپ 27 بودند، در روز بيست و پنجم تيرماه، مرحله دوم عمليات رمضان به قصد تصرف ديواره شرقى كانال پرورش ماهى آغاز شد. در اين مرحله از عمليات، فرماندهان خودى با قصد تصرف ديواره شرقى كانال مى‏خواستند عارضه‏اى براى پدافند از منطقه داشته باشند. اما با فشار دشمن موفق به اين كار نشدند.
در چنين اوضاع و احوالى كه همه امكانات بسيج شده بود تا از نيروهاى درگير در عمليات پشتيبانى كند همت خودش را به آب و آتش مى‏زد، تا بتواند گردان‏هايى را كه تشكيل داده تجهيز كند. گردان‏هايى كه حالا براى خودشان فرمانده و نيرو هم داشتند:
گردان انصار به فرماندهى اسماعيل قهرمانى
گردان عمار به فرماندهى اكبر حاجى‏پور
گردان حمزه به فرماندهى نصرت‏الله قريب
گردان مقداد به فرماندهى بهمن نجفى
گردان حبيب به فرماندهى اسماعيل محمدى
گردان ميثم به فرماندهى محمد خزايى
در تركيب فرماندهى گردان انصار، همان كادر عمليات فتح و بيت‏المقدس به چشم مى‏خورد. قهرمانى فرمانده بود. مرادى و خالصى، معاونينش، تورانلو، اميرى و خالصى هم مسؤولين گردان‏ها.
همت در آن تنگناى فشارهاى روحى و جسمى هر وقت نياز مى‏ديد، از اسماعيل قهرمانى به عنوان تكيه‏گاه و مشاورى امين بهره مى‏جست. تا اينكه در شب سى‏ام تيرماه 1361 ساعاتى قبل از آغاز مرحله سوم عمليات رمضان كه همه گردان‏ها به همراه فرماندهانشان در پشت آخرين خاكريز پاسگاه زيد آرايش گرفته بودند. همت، اسماعيل قهرمانى را از كادر فرماندهى گردان انصار جدا كرد. رحمت‏الله خالصى را به جاى ايشان به فرماندهى گردان انصار منصوب كرد.
همان‏جا اسماعيل قهرمانى را هم به عنوان فرمانده محور و جانشين خود معرفى نمود. در آن شرايط جدا كردن اسماعيل قهرمانى از گردان انصار براى بچه‏هاى انصار خيلى سنگين بود. بچه‏هايى كه از قبل عمليات فتح‏المبين تا حالا كنار او بودند، برايشان سخت بود كه فرمانده محبوبشان را از آن‏ها جدا كنند. از طرفى قهرمانى هم تعلق خاطر خاصى نسبت به بچه‏هاى گردان انصار در خود احساس مى‏كرد. اما جنگ بود و...
چهار گردان تيپ 27 كه اين بار برخلاف هميشه زير مجموعه قرارگاه فتح قرار گرفته بودند، در ساعت 21 روز سى تيرماه مصادف با شب عيدسعيد فطر حركت خودشان را به سمت مواضع دشمن آغاز كردند.
اين بار هدف عمليات، گرفتن پل‏هاى روى درياچه ماهى تعيين شده بود.
ساعت 23 گردان‏هاى حبيب، حمزه، انصار و عمار در دل تاريكى شب رو به سمت غرب حركت خودشان را ادامه مى‏دادند. در همين حال همت و قهرمانى به دلايل ناخواسته با مشكلات عديده‏اى دست و پنجه نرم مى‏كردند. مشكلاتى مثل دير رسيدن خودروى 311M، مركز فرماندهى و كنترل عمليات، به دليل گم شدن در منطقه عملياتى، كمبود تجهيزات، سلاح، قمقمه، خودرو. تا جايى‏كه حتى بعضى گردان‏ها بى‏سيم هم به اندازه كافى به همراه نداشتند و همين امر موجب شده بود تا ارتباط با آنها به سختى برقرار شود. در چنين اوضاع و احوالى قهرمانى شده بود عصاى دست همت. هر جا كار گره مى‏خورد قهرمانى با موتور مى‏رفت سروقتشان. هر جا گردانى راه خودش را گم مى‏كرد، قهرمانى با موتور مى‏رفت راه به آن‏ها نشان مى‏داد.
لحظاتى از نيمه شب گذشته بود كه همت به دليل نرسيدن گردان‏ها به اهداف تعيين شده، پاى بى‏سيم با شدت و سر و صداى زياد به گردان‏ها امر و نهى مى‏كرد، طورى كه صداى او به بيرون از 311M هم مى‏آمد. در همين حال قهرمانى وارد شد. رو به همت گفت: برادر همت! بچه‏ها آن جلو با صداى شما آرامش مى‏گيرند. اگر قرار باشد شما هم با اين لحن تند با آن‏ها صحبت كنيد، ديگر روحيه‏اى برايشان باقى نمى‏ماند. من از شما خواهش مى‏كنم كمى آرام‏تر، ملايم‏تر و با آرامش بيشتر پشت بى‏سيم صحبت كنيد.
حاج همت از اين تذكر به جاى قهرمانى استقبال كرد و گفت: برادر قهرمانى خدا خيرت بدهد كه به ما يادآورى كردى. چشم! مراعات مى‏كنم. در ساعت دو بامداد همزمان با نفوذ گردان‏هاى تيپ 27 به عمق مواضع دشمن، همت دستور احداث خاكريز ترميمى را به محسن كاظمينى و سيف‏الله منتظرى، بچه‏هاى مهندسى زرهى تيپ داد.
همت با احداث اين خاكريز مى‏خواست بچه‏ها از سمت چپ در امان باشند. در همين زمان نيروهاى گردان حمزه به داخل قرارگاه تيپ ده مستقل زرهى عراق نفوذ كرده و انهدام وسيعى از ادوات و تجهيزات اين تيپ انجام دادند.
تا اين لحظه از وضعيت گردان انصار خبرهاى خوبى به گوش نمى‏رسيد. ستون اين گردان در نيمه راه از هم جدا شده، نيروهايش در بيابان پراكنده شده بودند. قهرمانى سعى كرد با هدايت و راهنمايى فرمانده اين گردان - برادر خالصى - آن‏ها را به سمت هدف نزديك كند. نيروهاى گردان انصار بعد از كلى سرگردانى عاقبت با هدايت قهرمانى از جاى خوبى سردرآوردند. آن‏ها درست به قلب دشمن زده بودند.
يكى از نيروهاى گردان انصار مى‏گويد: «... در آن تاريكى شب كه چشم چشم را نمى‏ديد، بر اثر هجوم بچه‏هاى گردان انصار تانك‏هاى دشمن مثل گله شغال چوب خورده، به اين سو، آن سو در مى‏رفتند. در آن تاريكى محض كه آدم حتى يك مترى خودش را هم نمى‏ديد، يك بسيجى سيزده، چهارده ساله بسم الله مى‏گفت و آر.پى.جى را شليك مى‏كرد. گلوله آر.پى.جى صاف مى‏رفت مى‏خورد، برجك تانك را مى‏پراند.
يادم هست حاج همت بعد از عمليات گفته بود: «اين گلوله‏ها را فرشته‏ها هدايت مى‏كردند...»
تا قبل از درگير شدن نيروها، قهرمانى آرام و قرار نداشت. همه تلاشش را گذاشته بود تا گردان‏ها به موقع به اهداف خود برسند. وقتى مطمئن شد كه ديگر هيچ گردانى در بيابان سرگردان نيست، آمد داخل قرارگاه.
يكى از راويان مستقر در قرارگاه تاكتيكى تيپ 27 مى‏گويد:
«...
يكى، دو ساعتى به اذان صبح باقى مانده بود. اسماعيل قهرمانى به حاج همت كه سرگرم هدايت گردان‏ها از طريق شبكه مخابراتى بود، گفت: حاجى! اگر اجازه بدهيد من مى‏روم، همين نزديكى‏ها چند ركعت نماز بخوانم.
حاجى گفت: برادر اسماعيل، التماس دعا داريم، ما را هم دعا كنيد.
حالات روحى و چهره نورانى برادر قهرمانى در آن لحظات خيلى ديدنى بود. با مشاهده اين مرد، آدم احساس مى‏كرد در مقابل كوه بزرگى ايستاده، كه هر چه تلاش مى‏كند به قله آن نمى‏رسد...»
گردان‏هاى تيپ 27 با هدايت فرمانده تيپ و فرمانده محور خود تا نزديكى‏هاى صبح توانسته بودند، انهدام نيرويى و تجهيزاتى وسيعى از دشمن انجام دهند.
تمام دشت را دود و انفجارهاى ناشى از سوختن تانك، ادوات، خودروها و سنگرهاى عراقى فرا گرفته بود.
ديواره شرقى كانال ماهى، دهنه پل و تمامى مواضع اطراف آن توسط نيروهاى تيپ 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم، تيپ 25 كربلا، 14 امام حسين‏عليه السلام و يگان‏هاى مجاور به تصرف در آمده بود.
  

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

پنج شنبه 18 اسفند 1390  12:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها