حاج محمدابراهيم همت جانشين فرماندهى تيپ 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم با در نظر گرفتن شرايط نيروهاى خودى و وضعيت بحرانى دشمن در خصوص مشكلات و سختىهاى احتمالى مرحله آخر عمليات، در مصاحبه با راوى دفتر سياسى با ايشان در تاريخ 1361/2/23 مىگويد:
بدون شك دشمن هر چه در توان دارد رو خواهد كرد و اگر ما خودمان را براى يك جنگ سخت آماده نكنيم، قطعاً شكست غيرقابل جبرانى را متحمل خواهيم شد. بايد خيلى محكم در اين مرحله وارد عمل شويم تا به يارى خدا كار را تمام كنيم. شكست اين مرحله براى عراق شايد كار را براى ما يكسره كند و الا ضربه سختى را خداى ناكرده به ما خواهد زد.
بعد از ظهر روز شنبه اول خرداد 1361 همه نيروهاى تيپ 27 در پشت خاكريزهاى كانال عرايض آماده هستند تا به محض تاريك شدن هوا، يورش نهايى خود را به سمت مواضع دشمن شروع كنند.
در ساعتهاى باقى مانده در گوشهاى تعدادى از نيروها خودشان را آماده مىكردند، مجهز مىشدند و نارنجك، گلوله آر.پى.جى و فشنگ مىگرفتند و با صفاى دل و روحيهاى شاداب، دانه به دانه فشنگها را در خشابها جا مىدادند.
در گوشهاى ديگر چند نفرى با هم نشسته بودند، آنها نوحه مىخواندند و سينه مىزدند. در سمت ديگر عدهاى در حال توجيه عمليات توسط فرماندهان گروهانها بودند.
ساعت بيست و يك و سى دقيقه شب اول خرداد نيروهاى واحد تخريب تيپ 27 از نقطه رهايى به سوى دژ حركت كردند تا مأموريت خطير گشودن معبر براى گردانهاى عملكننده را در زير آتش شديد دشمن آغاز كنند. منطقه به شدت زير آتش خمپاره و گلولههاى كاتيوشاى سپاه سوم عراق قرار داشت و آسمان ظلمانى هر لحظه با منورهايى كه نيروهاى دشمن شليك مىكردند روشن مىشد. حوالى ساعت بيست و دو و پانزده دقيقه نيروهاى تخريب با موفقيت مأموريتشان را به انجام رسانده و معبرى مناسب براى عبور نيروها باز كردند. از همين لحظه حركت گردانها از نقطه رهايى شروع شد. پيشروى نيروهاى تيپ 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم از نقطه رهايى به سمت اهداف تعيين شده آغاز شده بود و همت و شهبازى در تماس با حاج احمد ضمن ارايه گزارش قدم به قدم مراحل پيشروى، سرگرم هدايت گردانها بودند. گردان انصارالرسول به فرماندهى اسماعيل قهرمانى در ساعت بيست و سه و سى دقيقه حركت خودش را به سمت هدف ادامه مىداد. آنها به سمت دشتى كه تانكهاى عراقى در آن موضع گرفته بودند مىتاختند.
اسماعيل قهرمانى هر چند دقيقه يكبار با بىسيم وضعيت پيشروى گردان انصار و نحوه آرايش دشمن را به شهبازى گزارش مىداد. در مسير حركت اين گردان چند موضع تيربار چهارلول شيليكا مستقر بود كه با آتش بىامان خود نفس نيروهاى گردان انصار و عمار را بريده بودند. جانشين فرماندهى تيپ 27، حاج محمد ابراهيم همت وضعيت آن شب گردانهاى انصار و عمار را اينگونه بازگو مىكند:
«... ما مسيرى را براى وارد عمل كردن برادرانمان انتخاب كرده بوديم. اين مسير معبرى در حاشيه جاده خاكى بود كه بين آن با ميدان مين دشمن فقط يك و نيم متر فاصله وجود داشت. هنگام آغاز حمله از همين معبر و مسير يك و نيم مترى استفاده شد و دو گردان از تيپ ما - گردان عمار ياسر و انصار حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم - از همين قسمت عبور داده شدند.
در اين قسمت تيربارهاى دشمن كه بر روى خاكريز «سيل بند» مستقر شده بودند به راحتى قادر بودند مجال هر گونه فعاليتى را از ما بگيرند. دشمن مواضع خود را در آنجا بسيار مستحكم كرده بود و راه پيشروى ما را از هر جهت سد مىكرد. روى همين اساس وقتى آتش بىامان تيربارهاى دشمن - كه از نوع توپهاى ضدهوايى دولول 23 ميلىمترى و چهارلول شيليكا بودند و عراق از آنها به عنوان تيربار ضدنفر استفاده مىكرد - سد راه برادران ما شد، يكى از مسؤولين گردان انصار حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم به نام برادر «ناصر صالحى» كه معاونت عمليات سپاه پاوه را هم بر عهده داشت رو كرد به سمت ساير رزمندگان. بلى رو كرد به ساير برادران، مشتى خاك را از زمين برداشت و گفت: برادرها، حركت كنيد مگر نمىبينيد امام زمان(عج) با شماست و دارد روى اين خاكها راه مىرود؟
از قرار معلوم آن برادرها مقدارى سستى به خرج مىدادند. وقتى ناصر صالحى تعلل و ترديد آنان را مشاهده كرد ضامن سه نارنجك را كشيد و به دو خود را به خاكريز سيل بند زد و هر سه نارنجك را به طرف تيربار دشمن انداخت كه همزمان مورد اصابت گلولههاى آن تيربار قرار گرفت، ولى با انفجار آن سه نارنجك تيربار دشمن را از كار انداخت خودش هم شهيد شد، ولى آن دژ مستحكم دشمن بر روى سيلبند با خون همين شهيد عزيزمان درهم شكسته شد و راه پيشروى ساير برادرها باز شد و سرانجام به حول و قوه الهى برادران ما به كنار جاده آسفالت خرمشهر - شلمچه رسيدند. البته در اين مرحله از عمليات باز هم از هر دو طرف پهلوى تيپ ما خالى ماند... طرفين تيپ ما پوشيده نشده بود. عملاً ساعتها طول كشيد تا تيپهاى عمل كننده در دو طرف ما بيايند جلو، طورى كه ديگر دير شده بود و عمليات با روشن شدن هوا به روز كشيده شد...××× 1 مصاحبه راوى دفتر سياسى سپاه با محمدابراهيم همت - خرداد 1361 - آرشيو نوار×××»
با روشن شدن هوا يگانهاى زرهى دشمن با آتش تهيه سنگين توپخانه و پشتيبانى هوايى هواپيماها و هلىكوپترهاى خود پاتكهاى سنگين را براى بازپس گيرى سيل بند آغاز كردند كه با پايدارى نيروهاى تيپ 27 مستقر در سيلبند ناكام ماندند. محمدابراهيم همت در خصوص فرجام مرحله سوم عمليات الى بيتالمقدس مىگويد: «... در جريان شكستن خط دشمن در سيلبند، هر گردان ما بيش از دو سه نفر تلفات نداد. اصلاً اين واقعه در طول جنگ بىسابقه بود. تنها وقتى كه نيروهاى ما پشت خاكريز استقرار پيدا كردند به سمت آتش شديد توپخانه دشمن تلفات داديم و دشمن شروع كرد به تلفات گرفتن از نيروهاى ما...»××× 1 همان. ×××
پاتك سنگين واحدهاى زرهى دشمن بدجور عرصه را بر نيروهاى خودى تنگ كرده بود. اسماعيل قهرمانى در آن گير و دار تمام تلاشش اين بود تا مواضع به دست آمده گردان انصار را از دست ندهد. او با گماردن نيروهاى آر.پى.جىزن در جلوى تانكهاى دشمن سد محكمى جهت جلوگيرى از پيشروى تانكها ايجادكرده بود.
يكى از نيروهاى گردان انصار مىگويد:
«... همان موقعى كه در محاصره بوديم و دشمن با آتش شديد خمپاره، تانك و كاليبرهايش بر روى ما آتش مىريخت. برادر قهرمانى با دادن روحيه به بچهها آنها را تشويق به مقاومت مىكرد.
در همين گير و دار كه از زمين و آسمان آتش روى سرمان مىريخت، ديديم با يك خمپاره زمانى دشمن كه درست بالاى سر برادر قهرمانى منفجر شد ايشان و معاونش، برادر مرادى مجروح شدند.
در آن شرايط سخت، پيش آمدن آن وضعيت براى گردان ما يعنى قوز بالاقوز.
تركشهاى خمپاره دست و صورت و پاهاى برادر قهرمانى را مجروح كرده بود، اما ايشان اصلاً به روى خودش نياورد و حتى براى حفظ روحيه بچهها با برادر مرادىشروع كردند به خنديدن...»
بعد از اينكه خط، آرامش نسبى پيدا كرد اسماعيل قهرمانى جهت مداواى جراحتهايش به اورژانس پشت خط منتقل شد اما طولى نكشيد كه با عصاى زيربغل برگشت به خط و هدايت گردان انصار را به عهده گرفت.
حملات دشمن از صبح روز دوم خرداد شدت بيشترى پيدا كرد آنها در صدد بودند تا حلقه محاصرهاى كه نيروهاى تيپ 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم با تصرف تنها جاده مواصلاتى به دور آنها كشيدهاند را باز كرده و خودشان را از آن تنگنا نجات دهند. محمود مرادى معاون گردان انصار الرسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم مىگويد:
«... ارتش عراق با واحدهايى از سه لشكر و دو تيپ به فرماندهى مستقيم صدام براى درهم شكستن مواضع گردانهاى تيپ 27، دست به حمله گستردهاى زد تا با عقب راندن گردانها، نيروهايش در اين محور با قواى عراقى مستقر در خرمشهر الحاق پيدا كنند تا بلكه قادر به حفظ خرمشهر باشند.
بدين ترتيب جنگى نابرابر و همه جانبه آغاز شد و به يارى خدا بچههاى ما موفق شدند آن فاصله سه كيلومترى برزخ مرزى را كه تا دژ عراق امتداد داشت و ما درمرحله دوم موقتاً مجبور به عقبنشينى از آن شده بوديم از نو تسخير كنند و در آنجا مستقر شوند.
در اين برزخ سه كيلومترى بچههاى ما ضربات سختى به لشگرهاى مهاجم صدام وارد كردند. هر چند شرايط خودمان هم زياد روبه راه نبود ولى بچهها با چنگ ودندان دفاع مىكردند تا دشمن را همان جا زمينگير كنند. حقيقت مطلب اين بود كه اگر عراق موفق مىشد نيروهاى ما را عقب بزند، ديگر هيچكس جلودارش نبود و چه بسا سقوط مواضع تسخير شده توسط گردانهاى تيپ 27، به دست واحدهاى عراقى، سرنوشت كل عمليات را هم به مخاطره مىانداخت اما پايمردى بچهها به خصوص برادر قهرمانى در آن روز دشمن را زمينگير كرد...»
با پايمردى و مقاومت دليرانه و عاشورايى نيروهاى ايرانى حلقه محاصره دشمن در خرمشهر هر لحظه تنگتر و تنگتر مىشد. خرمشهر قهرمان مىرفت تا به آغوش ميهن اسلامى باز گردد. اما در همان زمان آن سوتر در كنار جادهاى كه به خرمشهر منتهى مىشد پيكر سردارى بر خاك افتاده بود كه قهرمانى در قدم به قدم پيشروىها با نفس گرم او نيرو مىگرفت. او كه پاى بىسيم به قهرمانى مىگفت: «برو جلو، امير المؤمنين با شماست از كسى باكى نداشته باش... ما اصلمان بر شهادت است و براى شهادت آمدهايم، پس به پيش» او كسى نبود جز حاج محمود شهبازى. شهادت محمود شهبازى زخم كارى بود كه بر قلب اسماعيل و نيروهاى گردان انصار نشست.
از سوى ديگر هنوز درگيرى تن با تانك در محور شلمچه و خين با شدت تمام ادامه داشت.
صبح روز سهشنبه سوم خرداد 1361 در شرايطى كه ستون يگانهاى تحت امر قرارگاه فتح مىرفتند تا سيلآسا به داخل شهر خرمشهر سرازير شوند، واحدهاى مجهز زرهى و مكانيزه دشمن سرگرم آخرين هماهنگىهاى لازم پيش از آغاز يورش سهمناك خويش از دو جبهه شلمچه و نهر خيّن بودند. همان جبههاى كه مسؤوليت پدافند از آن بر عهده گردانهاى تيپ 27 بود. گردانهايى كه تمام توان خود را از دست داده بودند و حالا با آخرين رمقهايشان مىرفتند تا جلوى پاتكهاى دشمن را سد كنند. اما بهترين روش براى بهم ريختن آرايش دشمن در اين شرايط يورش باز دارنده بود. حاج احمد پس از آخرين توصيهها بهفرماندهان گردانهاى انصار، ميثم، حمزه، مقداد و ابوذر فرمان شروع حمله را صادر كرد.
همت در توصيف نبرد نابرابر خين مىگويد:
«... وضعيت استقرار واحدهاى پياده - مكانيزه عراقى در نهر خين خيلى عجيب بود. وقتى در نخستين ساعات سحرگاه سوم خرداد به نزديك مواضع آنها رسيديم، ديديم به صورت گلهاى در آنجا مستقر شده بودند. از آنجا كه اينها حتى احتمال هم نمىدادند كه ما از برنامههايشان خبردار شده باشيم و نيرويى سر وقتشان بفرستيم، دراز به دراز خوابيده بودند و داشتند خوب استراحت مىكردند تا با روشن شدن هوا، سرحال و تازهنفس بيايند و اجراى پاتك كنند. درستمقارن با فجر صادق حمله را شروع كرديم خيلى زود كار درگيرى بچهها به جنگ تن به تن و سرنيزه با نفرات دشمن منتهى شد.
از همه طرف با تير كلاش و شليك آر.پى.جى و پرتاب نارنجك آنها را مىكوبيديم. در يكى از نقاط، بچههاى ما قبضههاى خمپارهانداز شصت ميلىمترى دشمن را غنيمت گرفتند و بلافاصله با همان قبضهها انبوه متراكم نيروهاى عراقى را زير آتش خمپارههاى غنيمتى تار و مار كردند. آن روز نيروهاى تيپ ما در هر دو جبهه خين و شلمچه با تحمل تلفات سنگين به دشمن، توانستند از حيث انهدام نيرو و تجهيزات، ضربات وحشتناكى به عراقىها وارد كنند.
در شلمچه، بچههاى بسيجى مثل شير رفته بودند بالاى برجك تانكهاى عراقى، در آنها را باز مىكردند و به داخلشان نارنجك مىانداختند و آنها را منهدم مىكردند...»××× 1 اين مطلب را منصور حيدرى به نقل از حاج همت روايت كرده است. ×××
در گير و دار نبرد سهمگين گردان انصار با واحدهاى زرهى دشمن در كنار نهر خين در حالى كه اسماعيل قهرمانى و نيروهاى گردان انصار تلاش مىكردند تا مانع از نفوذ دشمن به داخل خرمشهر شوند. غمى ديگر بر قلب اسماعيل سنگينى كرد. غم شهادت برادر كوچكش «عبدالرحيم» كه دوشادوش او تا دروازههاى خرمشهر پيش آمده بود و حالا پيكرش در ميان تانكهاى دشمن بر جاى مانده بود.
تعدادى از نيروهاى گردان انصار داوطلب شدند تا پيكر برادر شهيد فرمانده گردانشان را به عقب منتقل كنند. اما اسماعيل مانع كار آنها شد و گفت: هر وقت همه شهداى گردان را به عقب منتقل كرديم، عبدالرحيم را هم مىآوريم.
با سركوب آخرين پاتكها و تحركات دشمن در ساعت يازده صبح روز سوم خرداد سال 1361 خرمشهر قهرمان پس از 575 روز اشغال آزاد شد.
فوج فوج نيروهاى فريب خورده دشمن در ستونهاى طولانى به اسارت نيروهاى ايرانى درمىآمدند.
اسماعيل قهرمانى به همراه باقىمانده نيروهاى گردان انصار در مسجد جامع خرمشهر نماز شكر به جاى آورد.
با تثبيت مواضع نيروهاى خودى و فرار نيروهاى دشمن به پشت مرزهاى بينالمللى، نيروهاى تيپ 27 به دو كوهه برگشتند و از آنجا هم همگى به مرخصى رفتند.
اسماعيل قهرمانى به همراه برادرش محمدحسين در حالى به گنبد برمىگشتند كه عبدالرحيم برادر كوچكشان را در جبهه خين جا گذاشته بودند. غم از دست دادن عبدالرحيم بر دل مادر سنگين بود اما اسماعيل با دلدارى دادن مادر به او آرامش مىداد. بعد هم براى تسكين دل مادر گفت: چطوره برويم مشهد پابوس آقا امام رضاعليه السلام آنجا دلت آرام مىگيرد مادر. فرداى همان روز اسماعيل به همراه مادر و برادرش محمدحسين راه افتادند رفتند مشهد.
اسماعيل در آن چند روزى كه به همراه مادر مشهد بود تا توانست به مادرش احترام كرد تا مادر غم شهادت عبدالرحيم را فراموش كند.
روز پنجم ژوئن 1982 مصادف با پانزدهم خرداد 1361 اسراييل حمله گسترده زمينى و هوايى خود را به كشور لبنان آغاز كرد، حملهاى برقآسا و ويرانگر.