داغ برادر، فتح خرمشهر
با اجراى موفقيتآميز مرحله دوم عمليات الى بيتالمقدس كه از مراحل سخت و طاقت فرساى بود، دشمن از دو محور شمال خرمشهر و مرز بينالمللى شلمچه مورد تهديد قرار گرفت، به طورى كه مجبور شد لشگر 5 و لشكر 6 خود را كه در منطقه جنوب غربى اهواز و جنوب كرخه نور، خيلى مستحكم و مسلط در جبهه مستقر بودند به عقب بكشاند.
اينطور نبود كه عراقىها به سادگى حاضر شوند اين لشگرها را به عقب بكشانند، زيرا نفوذ در مواضعى كه ارتش عراق در تصرف خود داشت، بسيار مشكل بود.
با حركتى كه نيروهاى ايرانى بر روى مرز داشتند، وضع جنگ طورى شد كه عراق ديد نمىتواند در جنوب غربى اهواز و جنوب كرخه باقى بماند. اگر آنجا بماند، آن دو لشگر او هم محاصره مىشوند و چيزى برايش باقى نمىماند. همين امر نشان مىدهد كه مرحله دوم عمليات از چه اهميت خاصى برخوردار بوده است.
در كوران چنين شرايطى مرحله سوم عمليات هر چه سريعتر مىبايست آغاز مىشد اما با كدام نيرو؟ پس از ده شبانه روز عمليات سهمگين و بىوقفه و تحمل آن همه پاتك، وضعيت به گونهاى نبود كه بتوان با قدرت سابق به عمليات پرداخت. بازسازى گردانها و تجديد قواى تيپ 27 لزوم شناسايىهاى بيشتر منطقه، مواضع و استحكامات دشمن و يافتن راهكارهايى مناسب، ايجاب مىكرد تا حداقل به مدت يك هفته اجراى اين مرحله از عمليات به تعويق بيفتد.
حاج احمد به رغم وضعيت نامساعد جسمى، با پاى گچ گرفته و متكى به عصا در منطقه باقى مانده بود و با مساعدت شبانهروزى شهبازى و همت، امر خطير تجديد سازمان رزمى تيپ 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم را شروع كرد.از همين رو در شامگاه جمعه بيست و چهارم ارديبهشت 1361 جلسه توجيهى فرماندهان گردانهاى تيپ 27 در قرارگاه نصر - دو برگزار شد حاج احمد در ابتداى اين جلسه گفت: برادرها بايد سريعاً آماده عمليات بشويم عمليات براى آزادسازى خرمشهر. پس بايد سريعاً كار بازسازى گردانها را شروع كنيم. در ادامه جلسه، دستواره به نيابت از فرماندهان گردانها در خصوص مشكلات نيروهاى بسيجى گفت:... اين نيروها هر كدام عذر و بهانهاى مىآورند؛ يكى مىگويد من سال چهارم دبيرستانم محصل هستم و فصل امتحانات است و بايد بروم، چون امتحاناتم عقب مىافتد. يكى مىگويد اصلاً من سه ماه مأموريتم تمام شده، نمىتوانم بمانم، يكى مىگويد مادرم مريض شده يكى مىگويد برادرم شهيد شده... خلاصه اينكه اينها اين مشكلات را دارند و اكثر آنها هم محصل هستند...»
حاج احمد در پاسخ به دستواره و مسؤولين گردانها گفت:... اگر شما مسايل را درست جا بيندازيد و براى نيروها صحبت كنيد و برايشان حساسيت زمان و نياز جبهه را بيان كنيد هرگز چنين مشكلى پيش نمىآيد. مثلاً همين گردان مالك كه ديشب خودم برايشان صحبت كردم تا قبل از صحبتهاى بنده از دويست و خردهاى نيروى اين گردان، صد و هفتاد و يك نفرشان تمايل داشتند در منطقه بمانند و بقيه مىخواستند بروند، اما با صحبتى كه با اين برادران شد همگى اعلام آمادگى كردند كه بمانند.»
پس از پايان اين جلسه همه ردههاى ستادى و فرماندهى تيپ 27 متفقاً دست به كار شدند تا كار آمادهسازى تيپ را انجام دهند. از سوى ديگر حاج احمد علىرغم وضعيت نامناسب جسمى به تك تك گردانها سر مىكشيدند و اهميت موضوع را برايشان تشريح مىكرد. يكى از نيروهاى گردان مقداد مىگويد:
روز سىام ارديبهشت 1361 ديديم حاج احمد با عصايى زير بغل آمد و روى چهارپايهاى ايستاد و پشت ميكروفن قرار گرفت. لحظهاى در سكوت با دقت به چهرههاى بچهها نگاه كرد و بعد گفت:... برادران! ما وقتى كه از تهران آمديم، قول داديم تا خرمشهر را از دست دشمن نگيريم، بازنگرديم... بابا! ناموس شما را بردهاند! (مقصود حاجى خرمشهر بود) همه چيز شما را بردهاند! شما مىخواهيد برويد تهران چه كار كنيد؟... الان وضع ما عين زمان امام حسين7 است. روز عاشورا است! بگذاريد حقيقت ماجرا را بگويم. ما الان ديگر نيروى تازه نفس نداريم. كل قواى ما در اين زمان فقط همين شماها هستيد، حاجى در آخر صحبتهايش در حالى كه اشك از چشمانش سرازير شده بود دستهايش را رو به آسمان بلند كرد و گفت:... خدايا! راضى نشو كه حاج احمد زنده باشد و ببيند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقى مانده. خدايا اگر بنابراين است كه خرمشهر در دست دشمن باشد مرگ حاج احمد را برسان!
سلسله سخنرانىهاى حاج احمد و حاج همت در ميان بسيجىهاى گردانها تأثير خودش را گذاشت و اين نيروها عزم خودشان را جزم كردند تا آزادى خرمشهر را به چشم خود ببينند. در اين گير و دار محمود شهبازى كماكان به كار شناسايى و آمادهسازى منطقه عملياتى مشغول بود. از سوى ديگر دشمن بعثى با گسيل نيروهايش به سمت خرمشهر و ايجاد مواضع ايذايى در اطراف اين شهر مشغول شد. علاوه بر ايجاد مواضع و استحكامات غيرقابل عبور كه توسط واحدهاى مهندسى عراق در خرمشهر و اطراف آن ايجاد مىشد، واحد توجيه سياسى فرماندهى نيروهاى قادسيه در پيامهاى آتشين خود نيروهاى عراقى را به دفاع از خرمشهر كه آن را به مثابه «بالشى براى تكيه بصره» مىدانستند، تشويق مىكردند. در چنين وضعيتى، خرمشهر براى طرفين جنگ اهميت حياتى پيدا كرد، به طورى كه در دست داشتن اين شهر براى هر كدام از طرفين درگيرى به مثابه خروج رقيب از صحنه نبرد بود.
هم از اين رو بود كه تصميم گيرى براى فرماندهان خودى جهت ادامه نبرد كمى مشكل شد. محمد ابراهيم همت در تشريح اين وضعيت بحرانى مىگويد:
در آن وضعيت بحرانى بعد از آن همه درگيرى، ديگر مغزها خسته شده بود! يعنى براى مرحله سوم عمليات الى بيتالمقدس هيچ كدام از فرماندهان نمىدانستند چه تصميمى بگيرند. با آن شرايطى كه پيش آمده بود، ترديد داشتند كه آيا داخل خونين شهر بشوند يا نشوند؟ از طرف ديگر چون تلفات داده بوديم، كيفيت نيروهايمان به شدت افت كرده و همين امر باعث شده بود كه همه ما دو دل شويم كه آيا به داخل خرمشهر برويم يا نرويم؟ اگر برويم آيا ضربه نخواهيم خورد؟
ديگر هيچ كس قدرت تصميمگيرى نداشت. تا اينكه قرار شد برادران عزيزمان محسن رضايى و صيادشيرازى به محضر حضرت امام شرفياب بشوند. اين دو برادر خدمت امام رسيدند و به ايشان عرض كردند كه ورود به خرمشهر داراى چنين سختىهاست. ما هر چه پيشبينى مىكنيم، مىبينيم نيروهاى ما براى اجراى مرحله نهايى عمليات كافى نيست. استحكامات دشمن فوقالعاده زياد است و ما نمىتوانيم به او حمله كنيم. ولى باز در عين حال قادر به تصميمگيرى نهايى نيستيم. شما نظر بدهيد كه ما چه كار بكنيم؟ حمله بكنيم يا نكنيم؟
تمام صحبتها را كه مطرح كردند. امام در جواب آنها فرمودند: تا توكلتان چقدر باشد.
به اين ترتيب تصميمات متخذه در جلسات فرماندهى قرارگاه كربلا بر ادامه هر چه سريعتر عمليات معطوف شد.
براساس توجيه طرح مانور تيپ 27 از سوى حاج احمد، گردانها موظف بودند به موازات جاده آسفالت اهواز - خرمشهر در امتداد نوار مرزى حركت كرده به سمت جاده آسفالت خرمشهر - شلمچه پيشروى كنند، سپس محور درگيرى تيپ 27 در نزديكى شلمچه تا اروندرود گسترش مىيافت و بدين ترتيب خرمشهر به طور كامل در محاصره مىافتاد.
گردانهايى كه از تيپ 27 براى اين مرحله از عمليات، بازسازى و آماده عمليات شدند عبارتند از:
1- گردان حمزه سيدالشهداء به فرماندهى نصرتالله قريب
2- گردان حبيب بن مظاهر به فرماندهى عليرضا موحددانش
3- گردان مقداد بن اسود به فرماندهى مرتضى مسعودى
4- گردان انصارالرسولصلى الله عليه وآله وسلم به فرماندهى اسماعيل قهرمانى
5- گردان مسلم بن عقيل به فرماندهى حبيبالله مظاهرى
6- گردان ابوذر غفارى به فرماندهى علىاصغر رنجبران
7- گردان ميثم تمار به فرماندهى عباس شعف
8- گردان عمار ياسر به فرماندهى علىاكبر حاجىپور
9- گردان مالك اشتر به فرماندهى علىاكبر هاشمى
10- گردان بلال حبشى به فرماندهى بهمن نجفى××× 1 از جمع ده نفر فرمانده گردان بالا به جز نصرت الله قريب و مرتضى مسعودى همگى به شهادت رسيدند. ×××