0

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_12

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_12

 برزخى به مساحت سه كيلومتر

تا اينجاى كار، گردان انصار سه كيلومتر از جاده را پاكسازى و پدافند كرده بود.
چند بار هم عراقى‏ها با پاتك‏هاى سنگين‏شان خواستند ما را عقب بزنند كه موفق نشدند تا اينكه در ساعت دو بعدازظهر روز جمعه هفدهم ارديبهشت وضعيت تغيير كرد.
آرايش نيروهاى ما در آنجا به اين صورت بود كه در سمت چپ گردان انصار، گردان ابوذر عمل مى‏كرد و در سمت چپ ابوذر هم گردان مقداد وارد عمل شده بود.
در ساعت دو بعدازظهر دشمن پاتك سنگينى انجام داد و با استفاده از تانك‏هاى مجهز T-27 خودش كه متعلق به گارد رياست جمهورى‏اش بود وارد عمل شد.
ما مى‏دانستيم كه به اين تانك‏ها گلوله‏هاى آر.پى.جى كارگر نيست اما ما هم غير از آر.پى.جى چيز ديگر دم دستمان نبود، ناچار آنها را به سمت تانك‏ها شليك كرديم.
اين گلوله‏ها وقتى به بدنه تانك‏ها برخورد مى‏كردند، كمانه كرده و منحرف مى‏شدند.
نيروهاى ما در آن روز خيلى مقاومت كردند. على‏رغم اينكه گلوله‏هاى آر.پى.جى اثر نداشت اما آن‏ها كوتاه نمى‏آمدند. حتى با استفاده از كلاش هم شده روى اين تانك‏ها رگبار مى‏گرفتند.
در چنين شرايطى دشمن آمد و نيروهاى سه گردان انصار، ابوذر و مقداد را در حلقه محاصره خودش قرار داد.
من در آن لحظات از ديدن چهره بچه‏هاى بسيجى خجالت مى‏كشيدم چون مى‏ديدم كه چگونه با چنگ و دندان دارند در مقابل دشمن مقاومت مى‏كنند.
شرايط ما در آن لحظات طورى نبود كه بتوانيم هم از حد خودمان دفاع كنيم و هم از حد يگان‏هاى ديگر، چون طبق طرح قرار بود ما در منطقه‏اى به وسعت شش كيلومتر عمل كنيم كه همين كار را هم كرديم اما قرار نبود كه كل شش كيلومتر را خودمان پوشش پدافندى بدهيم بلكه سه كيلومتر را ما و سه كيلومتر ديگر را بايد نيروهاى «نصر 1« يعنى تيپ 7 وليعصر و تيپ يك لشكر 21 حمزه ارتش مى‏پوشاندند. كه متأسفانه تا آن لحظه اينها نيامده بودند و آن شرايط سخت براى نيروهاى ما پيش آمد.
حوالى بعداز ظهر، يك تعدادى نيرو از طرف قرارگاه (نصر 1( براى كمك به ما فرستاده شد كه اين نيروها هم، به دليل نداشتن انسجام، تشكل، سازماندهى و مهمتر از همه فرمانده گردان و محور نتوانستند كارى از پيش ببرند. اين نيروها از همان ابتدا با دادن تلفات زياد عقب نشينى كردند. آنها نتوانستند مانع نفوذ دشمن در مواضع ما بشوند. به همين دليل ما از همان نقطه از دشمن ضربه مى‏خورديم.××× 1 حسين مبارك آبادى معاون دوم گردان انصار الرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم در تشريح وضعيت آن روز مى‏گويد:
...
در سمت چپ مواضع تصرف شده توسط گردان ما، يك عارضه تنگه مانندى وجود داشت كه حدود يك كيلومتر عرض اين تنگه باز بود. قرار بود تيپ 7 ولى عصر(عج) بيايد منطقه‏اى كه ما تصرف كرده بوديم را از ما تحويل بگيرد تا نيروهاى تيپ 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم آزاد شوند و بتوانند بروند آن تنگه را بپوشانند كه متأسفانه اينگونه نشد. آنها دير رسيدند و عراقى‏ها پيش دستى كردند و از همان ساعات اوليه روز جمعه 17 ارديبهشت آنجا را گرفتند. اين تنگه به صورتى بود كه عراق تنها از آنجا توانست به پشت خطوط ما نفوذ كند و به ما ضربه بزند. از طرف ديگر چون مسؤوليت هدايت عمليات با سپاه بود و مسؤوليت پشتيبانى تك با ارتش، قرار بود ارتش تانك و ادوات به خط بفرستد كه متأسفانه ارتش، زرهى و ادوات را تا ساعت دو بعدازظهر نفرستاد. البته دليل دير آمدن نيروهاى تيپ 7 وليعصر (عج) دزفول هم اين بود كه وسعت منطقه عملياتى آنها زياد بود و آنها در مسير آمدن به سمت دژ متحمل خسارت فراوانى شده بودند به همين منظور نتوانستند به موقع خودشان را به منطقه برسانند. نتيجه اين دير رسيدن و عدم پشتيبانى ارتش اين شد كه تانك‏هاى عراقى از همان نقطه نفوذ كردند و ما را دور زدند. از بغل، سنگرهاى ما را با تيرهاى مستقيم و دوشكاى روى تانك هدف قرار دادند. همين باعث شد نيروهاى ما بعد از يك ساعت جنگ نابرابر با تانك‏هاى عراقى مجبور شدند 3 كيلومتر از جاده مرزى عقب‏نشينى كنند. ×××
تلفات ما هر لحظه بيشتر و بيشتر مى‏شد.
عامل ديگرى كه باعث شد تا ضربه‏پذيرى ما در آن لحظات از دشمن زياد شود اين بود كه طبق طرح قرار بود بلافاصله پس از فتح منطقه، ارتش، ادوات و زرهى خودش را وارد عمل كند. بايد لودرها و ماشين آلات سنگين خودش را به آنجا مى‏آورد تا براى نيروها سنگر احداث كنند و خاكريز بزنند.
اينها هم نيامدند يا وقتى آمدند كه دشمن در مواضع ما نفوذ كرده بود. به قولى وقتى آمدند كه ما به دشمن پهلو داده بوديم. دشمن از همين نفوذ استفاده كرد و با رخنه در خط پدافندى ما نيروهاى ما را از پشت، هدف گلوله‏هاى تانك و مسلسل‏هاى خود قرار داد. در آن لحظات اصلاً وضعيت مناسبى نداشتيم. نيروهاى پياده دشمن هم در پناه آتش تانك‏ها حركت مى‏كردند و به جلو مى‏آمدند.
همين‏طور از جلو هم زرهى دشمن به داخل ما نفوذ مى‏كرد. اينها نيروهاى ما را در يك وضعيت مثلثى شكل، مورد محاصره قرار دادند به طورى كه ما فقط از يك طرف آزاد بوديم كه بتوانيم خودمان را به سمت جلو بكشانيم. آنجا هم دشت بود كه اگر وارد آن مى‏شديم، دشمن به ما خيلى تلفات وارد مى‏كرد.
وضعيت ما هر آن بحرانى‏تر مى‏شد، اما ما تلاشمان را مى‏كرديم تا مانع نفوذ بيشتر عراقى‏ها به داخل مواضع خودمان بشويم. در همين گير و دار كه از همه جا نااميد شده بوديم، ديديم سر و كله حاج محمود شهبازى پيدا شد. حضور حاج محمود شهبازى قوت قلبى براى ما شد. با كمك حاج محمود، آرايشى به نيروها دادم تا جلوى نفوذ بيشتر عراقى‏ها را بگيرند، اما دشمن از سرپل به دست آمده نهايت استفاده را كرده بود. آنها توانسته بودند هم از جلوى خاكريز و هم از پشت سر ما خودشان را به مواضع ما بچسبانند. امرى كه در نهايت باعث قيچى شدن كامل نيروهاى ما شد.××× 1 از آب و آذوقه خبرى نبود. در آن شرايط سخت ديدم سر و كله «حاج احمد» هم پيدا شد. او با كمك حاج محمود شهبازى و اسماعيل قهرمانى تلاش مى‏كرد تا نيروها را به مواضع امن‏ترى انتقال بدهد...» ×××
-
سعيد قاسمى از فرماندهان ارشد اطلاعاتى تيپ 27 در مرحله دوم نبرد الى‏بيت‏المقدس كه در اين مرحله همراه با نيروهاى گردان انصار در نبرد دژهاى مرزى شركت داشت، درباره نقش محورى قائم مقام تيپ 27 محمود شهبازى در آن وضعيت بحرانى مى‏گويد:
«...
وقتى عراقى‏ها موفق شدند در جناح چپ دژ مرزى از ما سرپلى بگيرند و ما را تقريباً محاصره كنند، تعداد زيادى از بچه‏هاى ما شهيد و مجروح شدند در همان لحظات بنده در كنار حاج محمود شهبازى بودم. به علت وضعيت فوق‏العاده خطرناك گردان انصار، ايشان مستقيماً در خط ما حاضر شده بود. خوب مى‏ديدم كه چطور ايشان بى‏پروا از خودش شجاعت به خرج مى‏دهد و در مقابل پاتك واحدهاى زرهى دشمن مثل شير سينه سپر مى‏كند.
شهبازى آن روز يك تنه بچه‏ها را پشت دژ جمع كرد و با كمك شهيد عزيزمان اسماعيل قهرمانى فرمانده گردان انصار، آنها را آرايش داد. براى جمع و جور كردن نيروها آن‏قدر فرياد زده بودكه ديگر صدايش از حنجره بيرون نمى‏آمد، به طورى كه حتى نمى‏توانست از طريق بى‏سيم جواب حاج احمد را بدهد. با كم شدن حجم آتش دشمن، نيروهاى گردان انصار، خسته و بى‏رمق. پشت خاكريز دراز كشيدند. آنها ديگر ناى ايستادن هم نداشتند زير تابش مستقيم آفتاب داغ خوزستان لبهاى خشكيده و ترك خورده‏شان آب مى‏طلبيد، اما چون سيزده كيلومتر پشت سرشان زير آتش شديد دشمن قرار داشت، نيروهايى كه نه آب داشتند و نه آذوقه داشتند و نه مهمات.
چاره‏اى جز عقب نشينى نداشتيم، توسط پيك گردان به مسؤولين گروهان‏ها ابلاغ كردم تا مى‏توانند نيروهايشان را از آن وضعيت نجات داده و كمى به عقب‏تر بفرستند. اما مگر بچه‏ها قبول مى‏كردند؟ آنها اصلاً اهل عقب‏نشينى و اينجور حرفها نبودند. متقاعد كردن نيروها براى عقب‏نشينى در آن شرايط سخت كار خيلى دشوارى بود. آنها حاضر بودند آنجا بمانند و كشته بشوند اما عقب نيايند.
آنهايى كه حاضر به عقب‏نشينى نبودند همچنان با نيروهاى دشمن مى‏جنگيدند و شهيد مى‏شدند. آن روز صحنه‏هاى دلخراشى ديدم كه تا آخر عمرم آن را فراموش نخواهم كرد.
عراقى‏ها در آن روز به بسيارى از زخمى‏هاى ما تير خلاص زدند و با تانك از روى بدن آنها عبور كردند.
نرسيدن مهمات، تداركات و آب يخ به دليل امنيت نداشتن جاده و ادامه درگيرى جهت تثبيت مواضع تصرف شده باعث مى‏شد تا شرايط، هر لحظه براى ما سخت‏تر شود. چند بار درخواست نيروهاى كمكى كردم اما فقط قول مى‏دادند و از نيروى كمكى خبرى نبود.
با اينكه يك كمى از مواضع خودمان عقب‏تر آمده بوديم تا بتوانيم بهتر پدافند بكنيم اما به دليل فشار زياد دشمن هر آن، امكان عقب‏نشينى از مواضع جديد هم وجود داشت. حاج احمد به هر درى مى‏زد تا بتواند يا نيروى كمكى برايمان بفرستد يا اينكه الحاق تيپ 27 با جناح راست را برقرار كند. او دائماً نيروها را تشويق به مقاومت مى‏كرد و مى‏گفت نيروى كمكى در راه است، الان به شما ملحق مى‏شوند.××× 1 زمين‏گير شده و از آتش حملات آنها كاسته مى‏شود. ×××
-
در صفحه 618 كتاب همپاى صاعقه وضعيت سه گردان تك‏ور تيپ 27 از جمله گردان انصار الرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم بر روى دژهاى مرزى منطقه كوت سوارى در بعدازظهر روز جمعه هفدهم ارديبهشت 1361 چنين بازگو شده است:
«...
متوسليان فرمانده تيپ 27 در تماس بى‏سيم با فرماندهان سه گردان انصار، ابوذر و مقداد مؤكداً از آنان مى‏خواهد به هر طريق ممكن، خط را حفظ كنند. او مى‏گويد: «احدى حق ندارد از موضع خودش يك قدم عقب‏نشينى كند
بى‏سيم چى گردان ابوذر با متوسليان تماس مى‏گيرد: «الان 10 تا از تانك‏هاى دشمن آمده‏اند و درست جلوى خاكريز ما موضع گرفته‏اند. آنها دارند نيروها و خودروهاى ما را مى‏زنند. ما هم كه گلوله آر.پى.جى نداريم تا جوابشان را بدهيم. بگوييد چه كار كنيم؟»
لحظه‏اى بعد با لحنى مضطرب‏تر و صدايى لرزان‏تر مى‏گويد: «تعدادشان خيلى زياد شده... به داد نيروهاى ما برسيد. يكى يكى بچه‏هاى ما را دارند با توپ مستقيم تانك مى‏زنند، همه دارند قتل عام مى‏شوند
متوسليان كه خود در گير هدايت پدافند گردان مقداد در برابر يورش تانك‏هاى دشمن است به او روحيه مى‏دهد و مى گويد: مقاومت كنيد... الان نيروهاى كمكى مى‏رسند.
با آتش توپخانه خودى و اعزام هلى‏كوپترهاى كبرا مجدداً دشمن وضعيت گردان‏هاى ابوذر و مقداد از ما بدتر گزارش مى‏شد. آنها هم نبرد نابرابرى با تانك‏ها و نفرات دشمن داشتند. پاتك دشمن را در حالى سركوب كرديم كه هنوز هيچ آب و آذوقه‏اى برايمان ارسال نشده بود.
حضور حاج احمد متوسليان و حاج محمود شهبازى در خط، نقطه اتكايى براى نيروهاى ما محسوب مى‏شد.
آنها با تمام وجود تلاش مى‏كردند وضعيت را به حالت اوليه برگردانند. حاج احمد با لحنى كه در آن التماس، تهديد و ناسزا موج مى‏زد همچنان درخواست نيروى كمكى مى‏كرد. او با صدايى بغض آلود خطاب به برادر رحيم صفوى «ملتمسانه درخواست آتش توپخانه و كاتيوشا مى‏كند و مى‏گويد پس چرا نيروهاى نصر-1 نمى‏آيند، حد خودشان را بپوشانند. تمام نيروهاى من قتل عام شدند
دشمن با جمع‏آورى كليه نيروهاى خود، ششمين پاتك سنگين خودش را شروع مى‏كند. در همان ابتداى اين پاتك حاج احمد با يك تركش كارى، راهى اورژانس مى‏شود. نيروهاى ما با كمك نيروهاى گردان مقداد و ابوذر تمام توان خودشان را بكار مى‏گيرند تا مانع پيشروى بيشتر دشمن بشوند. اين بار در اين رويارويى نابرابر بچه‏هاى گردان مقداد فشار بيشترى را متحمل مى‏شوند. فشار دشمن آنقدر زياد است كه عاقبت منجر به سقوط جناح چپ دژ مى‏شود، يعنى همان جناحى كه بچه‏هاى گردان مقداد با چنگ و دندان داشتند از آن دفاع مى‏كردند.
با تاريك شدن هوا در روز جمعه 1361/2/17 گردان‏هاى ميثم، اميرالمؤمنين، تبوك و گردان نه سپاه را آوردند تا با انجام عملياتى، ديگر مواضع از دست رفته را باز پس گرفته و خط را تثبيت كنند.
آن شب اين نيروها با وجود دادن شهداى زيادى توانستند ضمن وارد آوردن ضرباتى به دشمن آنها را مجبور به عقب نشينى كنند و مواضع خودشان را نيز تثبيت كنند.
صبح روز 18 ارديبهشت دشمن مجدداً پاتك زد كه تا ساعت پنج بعدازظهر ادامه داشت. در نتيجه اين پاتك، دشمن توانست مجدداً شش كيلومتر از مواضع از دست داده را باز پس بگيرد.
در جريان اين پاتك تعدادى از نيروهاى چهار گردانى كه شب قبل عمل كرده بودند، شهيد و مجروح و يا اسير شدند. از سوى ديگر هيچ كدام از دو طرف درگير، خيال نداشتند از مقاومت دست بردارند. جنگ سختى جريان داشت تا اينكه نيمه‏هاى شب 1361/3/18 نيروهاى عراقى دست به عقب‏نشينى تعجيلى زدند.
اين حركت دشمن براى ما كمى تعجب‏آور بود. اما هر چه بود با اين عقب‏نشينى عراقى‏ها، مرحله دوم عمليات به پايان رسيد. از مسؤولين گردان انصار تا اين لحظه، يكى از مسؤولين گروهان‏ها، پنج نفر از معاونين گروهان‏ها {هر گروهان دو معاون داشت} و هفت نفر از مسؤولين دسته‏ها زخمى يا شهيد شدند. در كل چهل درصد از نيروهاى گردان ما شهيد و زخمى شدند.
يك تعدادى از زخمى‏هاى گردان با پنهان كردن خودشان در بين شهدا توانسته بودند. بعد از سه شبانه‏روز سرگردانى خودشان را به مواضع نيروهاى خودى برسانند.
اين مرحله از عمليات هم با همه سختى‏ها و تلخى‏هايش به پايان رسيد. تلخى‏هايى كه مى‏توانست شيرين باشد اما بر اثر بى‏تدبيرى يا هر چيزى كه بشود به آن گفت در ذائقه همه ما تلخ شد. اگر تانك‏ها و نفرات ارتش به موقع مى‏آمدند و به وظايف خودشان عمل مى‏كردند. اگر ادوات سپاه به موقع وارد عمل مى‏شد. اگر يگان‏هاى مجاور حد خودشان را مى‏پوشاندند اگر...
آيا اين وضعيت براى سه گردان تيپ 27 پيش مى‏آمد؟
اما ما همه اينها را به حساب لطف و رحمت خدا گذاشتيم. همان جا به نيروها گفتم از وضعيت پيش آمده هيچ نگرانى به دل خودتان راه ندهيد، هدف ما انجام تكليف بوده حالا نتيجه‏اش چه شده به ما ارتباطى ندارد.
هر چند با عقب‏نشينى عراقى‏ها نتيجه عمليات هم، مطلوب ما بوده است.
باقيمانده گردان را به عقب منتقل كردم آنجا با مختصر صحبتى كه با نيروها داشتم از زحمات و تلاش‏هايى كه در طى دو مرحله عمليات سخت و طاقت‏فرساى «الى بيت‏المقدس» انجام داده بودند تشكر كردم و از اينكه به واسطه بعضى ناهماهنگى‏ها سختى‏ها و لطماتى را متحمل شده بودند از آنها عذرخواهى كردم. در ادامه صحبت‏هايم به نيروها گفتم ما طى دو مرحله از اين عمليات توانستيم ضربات سختى به دشمن وارد كنيم، چندين هزار كيلومتر مربع از خاك ميهن عزيزمان را آزاد كنيم اما مردم منتظرند ببينند تكليف خرمشهر چه مى‏شود. ما نبايد به دشمن مجال سازماندهى و بازسازى مجدد بدهيم بايد از اين وضعيت به دست آمده نهايت استفاده را بكنيم.
بايد تير خلاص عمليات را با آزادى خرمشهر شليك كنيم.
بعد از صحبت‏هاى من يك سرى از بچه‏ها آمدند و مشكلاتى را مطرح كردند يكى مى‏گفت من دانشجو هستم بايد بروم به دانشگاه برسم وگرنه مشروط مى‏شوم. ديگرى مى‏گفت من از طرف كارخانه 45 روز مأموريت داشتم الان مأموريتم از سه ماه هم گذشته اگر نروم اخراجم مى‏كنند. تعدادى ديگر كه محصل سال چهارم دبيرستان بودند آمدند و گفتند: راديو اعلام كرده كه اگر محصل‏هاى سال چهارم دبيرستان الان در جلسه امتحانات حاضر نشوند، آموزش و پرورش گفته ما ديگر از آنها امتحان نمى‏گيريم. حالا ما چه كار كنيم كه سال چهارمى هستيم؟! تعدادى هم مى‏آمدند و مى‏گفتند كه ما ديگر روحيه ماندن نداريم.
مى‏گفتند: تعدادى از دوستان و رفقاى ما شهيد شدند، ما بايد خودمان را به مراسم اين رفقا برسانيم. مى‏گفتند مأموريت ما الان چند ماه است كه تمام شده، مى‏خواهيم برويم به خانه و زندگى خودمان برسيم.
تا آنجا كه در توانم بود نياز جبهه و ضرورت حضور اين برادران را برايشان تشريح كردم و براى پاسخگويى قطعى به مشكلاتشان لازم بود كه حتماً با فرماندهى تيپ مذاكره كنم. از اين رو تعيين تكليف نهايى اين عزيزان را به صحبت و مذاكره با حاج احمد يا حاج همت منوط كردم.××× 1 مصاحبه زنده ياد حسين داورزنى: راوى اعزامى از دفتر سياسى سپاه به تيپ 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم با سردار شهيد اسماعيل قهرمانى بعد از پايان مرحله دوم عمليات الى بيت‏المقدس به تاريخ بيستم ارديبهشت 1361 انجام گرفته است از اين تاريخ به بعد هيچگونه مصاحبه يا دست نوشته‏اى از شهيد قهرمانى به جاى نمانده لذا رخدادهاى مراحل بعد از اين برهه تاريخى را به استناد مدارك و گزارشات موجود در آرشيو كنگره سرداران شهيد لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم روايت مى‏كنيم. ×××
  

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

پنج شنبه 18 اسفند 1390  12:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها