0

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_11

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_11

 برادرم حسين

به دليل عدم الحاق بين تيپ 27 با دو يگان هم جوارش يعنى تيپ 7 وليعصر(عج) و تيپ 3 ارتش نيروهاى گردان‏هايى از تيپ 27 كه روى جاده در حال پدافند بودند خيلى اذيت مى‏شدند.
طفلكى حسين قجه‏اى {فرمانده گردان سلمان فارسى} بد جورى به دردسر افتاده بود.
دشمن از همه طرف به سمت گردان سلمان شليك مى‏كرد. پاتك‏هاى دشمن يكى پس از ديگرى توسط گردان‏هايى كه مأموريت اين كار را داشتند در هم كوبيده مى‏شد. البته به قيمت گزافى، به قيمت تكه تكه شدن شير بچه‏هايى كه با كلاش به جنگ تانك آمده بودند.
گردان ما براى بازسازى و آمادگى جهت ادامه عمليات به عقب منتقل شد. در عقب، از اين نيروهاى باقيمانده گردان سازماندهى مجددى انجام داديم.
هول و هراس و فراز و نشيب‏هاى اين مرحله از عمليات، دل تعدادى از بچه‏ها را خالى كرده بود. بعضى از آنها روحيه بازگشت مجدد به عمليات را نداشتند. اين تعداد از بچه‏ها را همانجا نگه داشتم و با نيروهاى داوطلب، گردان را بازسازى كردم.
روز دوازدهم ارديبهشت 1361 در محل قرارگاه فرماندهى تيپ 27، جلسه‏اى تشكيل شد. برادر همت در ابتداى جلسه ضمن تشريح عملكرد گردان‏هاى تيپ 27 در مراحل اوليه عمليات در رابطه با چگونگى حفظ مواضع به دست آمده و ادامه پيروزى به سمت خرمشهر توضيحاتى داد.
پس از برادر همت، حاج احمد مأموريت گردان‏ها را تشريح كرد. او گفت: گردان مالك اشتر و گردان بلال و گردان مسلم بايد به وسط دشمن بزنند. گردان انصار الرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم، ابوذر و مقداد بايد در قسمت انتهايى دشمن عمل بكنند يعنى به طرف مرز رفته و مرز را ببندند، از جاده دژ بگذرند و آن را تأمين كنند.
در همان جلسه از حاج احمد پرسيدم: اين گردان‏ها آنجا پدافند مى‏كنند و بعد حركت مى‏كنند يا اينكه مستقيم به پيش مى‏روند؟ حاج احمد گفت: پدافندشان كنار خط مرزى خواهد بود.
دوباره پرسيدم: پس نيروها از كنار جاده دژ وارد عمل مى‏شوند و مى‏روند براى جاده مرزى.
حاج احمد در پاسخم گفت: كنار جاده، دژ را تأمين مى‏كنند تا گردان‏هاى مالك، بلال و مسلم روى نيروهاى دشمن عمل بكنند.
حاج احمد در تكميل توضيحات خود گفت: اول انصار، ابوذر و مقداد مى‏روند و جاده دژ را تأمين مى‏كنند و بعد نيروهاى بالايى يعنى مالك، بلال و مسلم كه به وسط مى‏رسند، اين سه گردان كار خودشان را انجام مى‏دهند و هم‏زمان جاده دژ تأمين مى‏شود. بعد از اينكه دژ سقوط كرد گردان‏هاى انصار، ابوذر و مقداد حركت خودشان را به طرف مرز جهت‏دهى مى‏كنند در پايان جلسه حاج احمد گفت كه گردان انصار با گردان 144 ارتش ادغام شود.
در همين گير و دار كه داشتيم خودمان را براى شروع مرحله دوم عمليات آماده مى‏كرديم، پاتك‏هاى سنگين دشمن دوباره شروع شد. گردان سلمان همچنان در نوك حمله دشمن جواب پاتك‏هاى آن‏ها را مى‏داد تا اينكه اين پاتك‏ها در روز پانزدهم ارديبهشت با شهادت برادر عزيزمان حسين قجه‏اى فرمانده گردان سلمان فروكش كرد. مجدداً جهت توجيه فرماندهان، جلسه‏اى در عصر روز پنج‏شنبه مورخه 1361/2/16 در محل قرارگاه تاكتيكى تيپ 27 برگزار شد. در اين جلسه ابتدا برادر همت توضيحاتى راجع به عمليات داد و گفت: «امروز پاتك سنگينى از طرف دشمن داشتيم. ديشب آتش تهيه دشمن از شب تا صبح ادامه داشت كه در طول جنگ چنين آتشى سابقه نداشته است، لذا لازم است كه ما به هر صورت ممكن، عمليات خودمان را شروع كنيم
برادر همت در ادامه گفت: «ما به يارى خدا از خاكريز كنار جاده اهواز - خرمشهر بايد حركت كنيم و برويم تا برسيم به يك جاده شوسه شنى كه در كنار دژ قرار دارد. اين جاده، جاده‏اى مرزى است. دژها را هم عراق خراب كرده و قطعات بتونى دژهاى منهدم شده را به صورت مانع روى جاده ريخته است، ولى هدف ما فقط تصرف اين جاده نيست، هدف ما عبور از اين جاده بزرگ شوسه و پهن است و رفتن به چهار كيلومتر جلوتر تا جاده مرزى. آنجا دو تا خاكريز قرار دارد، جلويى كه كوتاهتر است، خاكريز ما و خاكريز پشتى مال عراق است. اين خاكريز علامت مشخصه شما براى رسيدن به مرز است
بعد از جلسه، سريع رفتم تا نيروهاى گردان انصار را به سمت جلو حركت بدهم.
چون از نظر بعد مسافت مسير حركت گردان انصار، ابوذر، مقداد و بلال از مسير بقيه گردان‏ها طولانى‏تر بود به همين دليل به دستور برادر شهبازى كه حالا به تنهايى هدايت گردان‏هاى هر دو محور محرم و سلمان را بر عهده داشت از نقطه رهايى عبور كرديم. از شليك مداوم گلوله‏هاى منور دشمن پيدا بود كه آنها از عمليات ما خبردار شده بودند.
 

باران رحمت

مسيرى كه بايد طى مى‏كرديم دقيقاً از ميان مواضع دو تيپ زرهى و مكانيزه دشمن كه به صورت دو ستون از غرب به شرق به سوى جاده آرايش گرفته بودند مى‏گذشت. ما از جاده آسفالت اهواز - خرمشهر به صورت عمقى، نفوذ خودمان را به سمت غرب رو به مرز آغاز كرديم در حالى كه به موازات صد مترى حركت ما سنگرهاى عراقى‏ها قرار داشت. روشنايى داخل سنگرها كاملاً مشهود بود. با پرتاب هر گلوله منور به هوا منتظر بوديم كه دشمن به سويمان شليك كند.
در حين حركت به سمت دژ مرزى بوديم كه يك دفعه ديديم باران ريز متناوبى شروع به باران كرد. همين بارندگى و مه گرفتگى شديد در منطقه باعث شد كه عراقى‏ها قادر به ديدن ما نباشند. فاصله تانك‏هاى دشمن با ستون بچه‏هاى گردان ما حدوداً 50 متر بود.
بچه‏ها همگى خيس شده بودند و تجهيزات انفرادى آنها سر و صداى زيادى به راه انداخته بود.
همه نگرانى من اين بود كه تا قبل از رسيدن به دژ دشمن درگير بشويم. اما ديديم كه خداوند رحمت و عنايت خاصه خودش را بر ما نازل كرده، عنايت خداوند همان نزول باران رحمتى بود كه چند دقيقه قبل شروع به باريدن كرده بود. علاوه بر باران، خداوند تند بادى را هم از جانب خودش فرو فرستاده بود.
جهت وزيدن اين تند باد از طرف دشمن به سمت ما بود كه همين وزش باد، خودش تا حد زيادى نور منورها را در آسمان كاهش مى‏داد به طورى كه منورهاى شليك شده دشمن به آسمان، ديگر جايى را روشن نمى‏كرد تا دشمن بتواند در پرتو روشنى آنها، ستون نيروهاى نفوذكننده ما را در اطراف خودش مشاهده كند. در آن شرايطى كه سيل عظيمى از نيروهاى ما به صورت دو ستون طولانى به طرف عمق مواضع دشمن در حركت بودند به طورى كه چشم آدمى توان ديدن سر و ته ستون اين نيروها را نداشت، ما به يارى خدا از لابه‏لاى مواضع و حتى در بعضى نقاط از فاصله صد و پنجاه مترى سنگرهاى دشمن رد مى‏شديم. با اين حال دشمن ما را نمى‏ديد. در همين حال بى‏سيم‏چى گردان گوشى بى‏سيم را به دستم داد و گفت برادر شهبازى با شما كار دارند.××× 1 متن مكالمه بى‏سيم اسماعيل قهرمانى با محمود شهبازى؛ مسؤول محور عملياتى سلمان:
-
اسماعيل قهرمانى: ما خاكريز اول را رد كرديم و در حال رفتن به سمت دژ مرزى هستيم.
-
شهبازى {با تعجب}: اشتباه نمى‏كنى؟!
-
قهرمانى: نخير كاملاً مطمئن هستم، ولى آنجا ازدحام تانك‏هاى دشمن خيلى زياد است، اگر با آنها روبرو بشويم، ممكن است از پس آنها برنياييم.
شهبازى: سعى كن آنها را دور بزنى و اول بروى سر وقت لوله بخارى‏ها، ولى اگر تانك‏ها سر راهت قرار داشتند با آنها درگير شو و به گردان‏هاى پشت سرت يعنى سلمان 6 و 8 {ابوذر و مقداد} هم بگو آنجا عمل كنند، باز هم تكرار مى‏كنم. اگر ديدى اطراف تو خرچنگ هست، با آنها درگير شو، به ابوذر و مقداد هم بگو همراه تو از سمت چپ و راست بيايند و روى خرچنگ‏ها عمل كنند. مفهوم شد؟! ×××
وضعيت گردان را به مسؤول محور عملياتى تيپ، برادر شهبازى اعلام كردم توصيه ايشان، درگير شدن سريع ما با تانك‏هاى دشمن بود. كم كم به خاكريز اصلى دژ عراق نزديك مى‏شديم. سعى كردم يك آرايشى به نيروها بدهم. با كمال تعجب مشاهده كردم پشت خاكريز هيچ نيروى عراقى حضور ندارد اما تردد زياد خودروهاى دشمن با چراغ روشن روى جاده پشت دژ عراق به ما فهماند كه عراقى‏ها در حال فرار هستند. ستون انبوهى از اتوبوس، نفربر، كاميون و تانك بر روى جاده مرزى ديده مى‏شدند.
آن‏ها مى‏خواستند قبل از آنكه نيروها و تجهيزاتشان توسط نيروهاى ما منهدم شوند آنها را صحيح و سالم به عقب منتقل كنند. با مشاهد اين وضعيت تصميم گرفتيم با همان نيروهاى گردان خودمان به آنها حمله كنيم. حمله‏اى برق‏آسا شروع شد، به هر جاى ستون مقابل كه شليك مى‏كرديم، آتش ما به هدف اصابت مى‏كرد. عراقى‏ها با دستپاچگى به اين سو و آن سو مى‏دويدند و به سمت يكديگر شليك مى‏كردند.
گل آلود و باتلاقى بودن زمين مانعى براى حركت و پيشروى نيروهاى خودى بود. به نيروها گفتم پوتين‏هايشان را در بياورند تا راحت‏تر حركت كنند. صحنه جالبى بود. بچه‏ها با پاهاى برهنه دنبال عراقى‏ها مى‏كردند.
همه لباس‏ها خيس بود و بچه‏ها از سرما مى‏لرزيدند ولى با اين وجود شاد شاد بودند. گرماى ايمان و شوق پيروزى بر دشمن دلهايشان را گرم كرده بود. بعد از رسيدن به جاده دژ، مرحله دوم كارمان را شروع كرديم. بين جاده دژ و جاده مرزى، مواضع بسيار مستحكمى از دشمن وجود داشت كه پر از تانك بود. اين تانك‏ها در پارك‏هاى موتورى دشمن متوقف شده بودند. آنجا ايستگاه موتورى و ترابرى دشمن بود. پشت جاده مرزى هم پُست اورژانس صحرايى لشگر عراقى‏ها قرار داشت قبضه‏هاى كاتيوشا و توپخانه عراقى‏ها هم در پشت جاده مستقر بودند. علاوه بر اينها حداقل دو تيپ زرهى دشمن هم در آنجا استقرار داشت. در چنين شرايطى ما بايد به جنگ آنها مى‏رفتيم.
بچه‏هاى بسيجى اول تعداد بسيار زيادى از تانك‏ها را منهدم كردند. بعد هم وقتى پاتك دشمن شروع شد، شجاعانه جلو مى‏رفتند و راه پيشروى تانك‏هاى دشمن را سد مى‏كردند. به آنها حمله مى‏بردند و موقعى كه به فاصله پنجاه مترى يا حتى بيست مترى اين تانك‏ها مى‏رسيدند، با گلوله آر.پى.جى آنها را مى‏زدند. حتى خودم مى‏ديدم برادرهايى را كه بالاى تانك‏ها رفته و با انداختن نارنجك به داخل برجك تانك آنها را منهدم مى‏كردند.××× 1 بى‏سيم چى فرمانده گردان مقداد بن اسود؛ واحد عمل‏كننده دست چپ گردان انصار از جنگ تن با تانك در آن روز عاشورايى مى‏گويد:
...
تانك‏هاى دشمن در سه ستون آرايش گرفته بودند و هر ستون تقريباً سى دستگاه تانك داشت هر تانك به فاصله ده متر از ديگرى حركت مى‏كرد. فضاى مقابل را تقريباً تانك‏ها پوشانده بودند. فرمانده گردان ما - مقداد - هر چند لحظه يك بار سرك مى‏كشيد و مى‏گفت: «هنوز مانده... بايد كاملاً جلو بيايند
ستون سمت راست و چپ كه در امتداد هم حركت مى‏كردند. تقريباً به فاصله يك كيلومترى خاكريز رسيده بودند. با صداى تكبير فرمانده آر.پى.جى‏زن‏ها شليك كردند. همراه صداى تكيبر، صفير گلوله‏هاى آر.پى.جى در دشت پيچيد. گلوله‏هاى آر.پى.جى به هدف مى‏خوردند، اما عمل نمى‏كردند اين امر به دليل زره‏بندى زاويه‏دار تانك‏هاى مدرنى بود كه دشمن وارد عمل كرده بود. گلوله آر.پى.جى فقط در صورتى كه به برجك يا شنى اين تانك‏ها اصابت مى‏كرد، مؤثر بود.
اين بار بچه‏ها به سمت شنى و برجك تانك‏ها شليك كردند و مؤثر افتاد صداى تكبيرى كه از حلقوم خشكيده بچه‏ها برخاست آسمان منطقه را شكافت و عراقى‏ها را به وحشت انداخت، آنها مجبور به عقب‏نشينى شدند. فرمانده فرياد زد: «امانشان ندهيد... تا دور نشده‏اند نيروها را بزنيد. تانك‏ها كم كم دور شدند تا از تيررس ما بيرون رفتند و مجدداً آرامش برقرار شد...» ×××
  

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

پنج شنبه 18 اسفند 1390  12:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها