ابرها مأموريت دارند
در حين حركت نيروها با هر بار شليك گلوله منوّر دشمن، دستور خيز به نيروها مىدادم. از خاكريز اول دشمن با ذكر «يا زهرا(س)» عبور كرديم. بعد از آن وارد دشتى شديم كه هيچ عارضهاى در آن وجود نداشت. گاهى سايه بچهها دشت بدون عارضه را مىپوشاند و شليكهاى پراكنده و بىهدف دشمن سكوت منطقه را مىشكست. داشتيم از كيلومتر هشت هم مىگذشتيم كه حاج محمود شهبازى فرمانده محور سلمان با من تماس گرفت. شهبازى از وضعيت گردان پرسيد. گفتم: بحمدالله خوب هست و داريم به سمت هدف حركت مىكنيم. گفت: تا حالا چند دور تسبيح رفتيد؟ گفتم: هشت دور.
بعد شهبازى گفت حواس خودتان را جمع كنيد و به راهتان ادامه دهيد.
ما به راهمان ادامه داديم و به سمت خاكريز اصلى دشمن كه همان دژ عظيم موسوم به خاكريز بارلويى بر روى جاده آسفالت اهواز - خرمشهر بود پيش مىرفتيم. در جريان پيشروى ستونهاى پنج گردان تيپ 27 آن شب روشن و مهتابى واقعه عجيبى رخ داد كه همه ما را دچار حيرت و تعجب كرد. قضيه از اين قرار بود كه هر گاه به يكى از خاكريزهاى سراسرى دشمن نزديك مىشديم آسمان مهتابى، دفعتاً ظلمانى و مات مىشد.
حين عبور از اولين خاكريز، ما توجه چندانى به اين مسأله نداشتيم چرا كه همه ماها عمدتاً دل نگران عبور بىسر و صدا از خاكريز بوديم. ولى در جريان عبور از دومين خاكريز سراسرى عراقىها وقتى مجدداً منطقه در هالهاى از ظلمت مطلق شد، همه ما بىاختيار سر بلند كرديم و براى يافتن علت به آسمان چشم دوختيم.
تازه در آن وقت بود كه همه فهميديم قضيه از چه قرار است. يك پاره ابر نه چندان بزرگ در پهنه صاف و يك دست بىابر آسمان ديده مىشد كه هرگاه به يكى از خاكريزهاى دشمن نزديك مىشديم به آرامى ماه را مىپوشاند و آنقدر بر جاى مىماند تا آخرين نفر نيروها از آن خاكريز عبور كنند. بعد دوباره ماه پديدار مىشد و نيروهاى ما مسافت زيادى را طى مىكردند تا به خاكريز بعدى دشمن برسند. با رسيدن به خاكريز بعدى اين واقعه خارقالعاده و حيرت انگيز دوباره تكرار مىشد. از فرط هيجان ناشى از مشاهده مستقيم نزول امداد الهى، بىاختيار لرزهاى سخت سراسر وجودم را فرا گرفت.
اكثر برادرها مبهوت و خاموش همينطور كه در حال پيشروى بودند به آسمان چشم دوخته و به پهناى صورت اشك مىريختند.
بعد از گذشتن از كيلومتر 15 مسير تعيين شده براى گردان ما، در شرايطى كه حدود سه كيلومتر تا رسيدن به جاده آسفالت فاصله داشتيم درگير شديم.
چون گردان انصار در وسط بود و يك گردان از سمت چپ و يك گردان در سمت راست ما عمل مىكرد ما به راحتى توانستيم به سمت جاده پيشروى كنيم و با كمترين حجم تيراندازى به جاده آسفالت برسيم. يعنى وضعيت طورى بود كه اصلاً نياز به تيراندازى نداشتيم، چرا كه دشمن مقاومتى نمىكرد تا تيرى شليك كنيم در حالى كه اگر مقاومت مىكردند مىتوانستند به ميزان بسيارى زيادى از ما تلفات بگيرند.
البته اين مسأله براى ما خيلى غيرمنتظره نبود چرا كه ما خودمان مدد الهى را به چشم مىديديم. ما هر جا مىرفتيم جلوتر از ما «الله اكبر» گفته مىشد.
اين واقعه عجيب را نه من، بلكه همه نيروهاى گردان در آن شب ظلمانى با تمام وجودشان احساس مىكردند. ما قبل از اينكه به جاده برسيم و آن را بگيريم مىديديم كه از روى جاده صداى اللهاكبر مىآيد!! و اين صداى اللهاكبر معلوم نبود از كجا مىآيد. وقتى موضوع را با معاون دوم گردان، برادر مبارك آبادى هم در ميان گذاشتم ديدم ايشان با بغض آن را تأييد كرد و گفت: برادر قهرمانى من فكر مىكردم خيالاتى شدم، پس شما هم اين صداها را شنيدهايد. گفتم: بله برادر جان. اين همان چيزهايى است كه ما آن را به عنوان امداد غيبى ياد مىكنيم. گردان ما اولين گردانى بود كه به جاده آسفالت اهواز - خرمشهر رسيد. بعد از عبور از دژ جاده آسفالت، به سمت غرب جاده گردان را حركت داديم. آنجا بايد موضع توپخانه دشمن را تصرف مىكرديم. بعد از گرفتن موضع توپخانه و انهدام موضع تانك دشمن به پشت خاكريزى كه روى جاده آسفالته بود برگشتيم. گردان را همانجا پشت خاكريز مستقر كردم تا استراحتى بكنند.
تا اينجا، كار مأموريت گردان انصار در مرحله اول عمليات با موفقيت به پايان رسيده بود و ما توانسته بوديم با 5 شهيد، هدف به آن بزرگى را فتح كنيم.
ظهر روز اول عمليات تازه داشتيم طعم پيروزى را مزه مزه مىكرديم كه خبر آوردند، محسن وزوايى فرمانده محور محرم و حسين تقوىمنش معاون ايشان روى جاده اهواز - خرمشهر به شهادت رسيدند. خبر شهادت محسن خيلى برايم سنگين بود.
آخر محسن وزوايى را از قبل عمليات فتحالمبين مىشناختم. فرمانده گردان حبيب بود.
همان گردانى كه شب اول عمليات فتحالمبين توپخانه دشمن را با همه توپهايش گرفته بود. همان گردانى كه تير خلاص عمليات فتحالمبين را با تسخير ارتفاعات بر قازه شليك كرده بود.
محسن در اين عمليات فرمانده محور محرم شده بود يعنى شش تا گردان تحت امر او بودند و حالا شهادت محسن در روز اول عمليات مىتوانست ضربهاى كارى براى تيپ ما باشد.