0

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_7

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

فرمانده محور و معاون تيپ 27 محمد رسول ‏الله ‏اسماعيل قهرمانى_7

 دوكوهه بر خود مى‏بالد

روز دهم فروردين عمليات به پايان رسيد. گردان‏ها براى بازسازى راه دوكوهه را در پيش گرفتند. من هم بچه‏هاى گردان انصار را به سمت دوكوهه حركت دادم همين كه از روى پل فلزى رودخانه كرخه عبور مى‏كرديم احساسمان اين بود كه كرخه هم با همه عظمتش در مقابل عزم بچه‏هاى رزمنده ايرانى سر تعظيم فرود آورده.
حال خوشى داشتيم. بيرون كردن دشمن از خاكمان، خوشحالى مردم، شاد شدن دل امام، همه اينها باعث مى‏شد تا شاد شاد باشيم.
ساعت يازده صبح به دوكوهه رسيديم، ديدن جاى خالى بچه‏هايى كه شهيد شده بودند پاك پكرمان كرد. بچه‏ها داخل يكى از ساختمان‏ها مستقر شدند. صبح روز بعد من هم براى كسب تكليف رفتم ستاد فرماندهى تيپ. برادر همت آنجا بود حاجى گفت: نيروها را آماده كن، حاج احمد قرار است برايشان سخنرانى كند. او گفت حاجى در اين سخنرانى برنامه‏هاى آينده تيپ را مشخص مى‏كند.
روز چهاردهم فروردين بچه‏هاى تيپ توى ميدان صبحگاه تجمع كردند تا حاج احمد برايشان سخنرانى كند. حاج احمد در آن روز صحبت‏هاى پرشورى كرد. او گفت: «كار شما در عمليات فتح‏المبين خيلى خوب بوده، ما با اين عمليات پوزه دشمن را به خاك ماليديم و چند هزار كيلومتر اراضى تحت اشغال را از چنگ آنها درآورديم. حاج احمد در ادامه صحبت‏هايش گفت: فاصله ما با عمليات رهايى‏بخش فقط به تعداد انگشتان دست من است. ما فرصت چندانى تا شروع عمليات بعدى نداريم. اگر هم به مرخصى مى‏رويد سعى كنيد سريع‏تر برگرديد. بايد شماها در حوادث سرنوشت‏سازى كه در پيش داريم نقش اساسى داشته باشيد.
بعد از ظهر براى نيروهاى گردان صبحت كردم. در اين سخنرانى از كار آنها در عمليات فتح‏المبين تشكر كردم و گفتم: عظمت كار شما را نه من، بلكه آيندگان خواهند ستود. بعد هم تأكيد كردم براى تداوم اين پيروزى‏ها لازم است در صحنه حضور داشته باشيد. ما عمليات بزرگى در پيش داريم.××× 1 شهيد محمدرضا خليلى در يادداشت‏هاى خود مى‏نويسد: بعدازظهر روز چهاردهم فروردين برادر قهرمانى فرمانده گردان انصارالرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم براى گردان ما سخنرانى كرد او ابتدا از برادران تشكر كرد و سپس حماسه پيروزمندانه را برايمان تشريح كرد و عظمت كار برادران ايثارگر را ستود، مراحل عمليات و عوامل عقب‏نشينى را بر شمرد و نتيجه‏گيرى كرد و گفت: در مجموع اين حمله يكى از حماسى‏ترين و موفق‏ترين حملات ما محسوب مى‏شود. در آخر هم راجع به برنامه‏هاى آينده صحبت كرد و گفت: عمليات بعدى ما آزادسازى خونين شهر است. به اميد خدا هر چه زودتر برگرديد. بعد از تكميل شدن گردان، ما حركت مى‏كنيم. ×××
بعد از اينكه بچه‏هاى گردان به مرخصى رفتند من و محمود مرادى هم به نوبت آمديم مرخصى.
آمدم گنبد، سرى به خانواده زدم. پدر و مادرم خيلى احساس دلتنگى مى‏كردند. آنها از من مى‏خواستند تا كنارشان بمانم، اما براى من مقدور نبود كه بيش از اين پيش آنها باشم. ناچار بار و بنديلم را بستم و راه افتادم. در اين هنگام برادر كوچكترم «عبدالرحيم» كه در عمليات فتح المبين همراه لشكر 25 بود، راه افتاد كه با من بيايد. نگرانى پدر و مادرم بيشتر شد. هر چه تلاش كردم تا مانع آمدن او بشوم موفق نشدم. با عبدالرحيم آمديم تهران و بعد هم انديمشك و پادگان دو كوهه.
 

تا سه راهى شادگان

دوكوهه دوباره شور و حالى گرفته بود. نيروها آمده بودند تا خودشان را براى عمليات ديگرى آماده كنند. من هم بچه‏هاى كادر گردان انصارالرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم را جمع و جور كردم تا به محض رسيدن نيروهاى بسيجى، آمادگى گرفتن نيرو را داشته باشيم.
با اعزام نيروهاى بسيجى، گردان‏ها يكى پس از ديگرى تشكيل و سازماندهى مى‏شدند.
گردان ما انصارالرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم با نيروهاى بسيجى كه فقط آموزش محدود پايگاه‏هاى مساجد را گذرانده بودند تكميل شد. اين نيروها را كه به همراه نيروهاى كادر گردان عددشان به 500 نفر مى‏رسيد، در قالب چهار گروهان سازماندهى كرديم.
بعد از سازماندهى، نوبت مى‏رسيد به آموزش و آماده‏سازى نيروها. آن هم نيروهايى كه آموزش چندانى نديده بودند. يعنى به قولى صفر كيلومتر بودند. همان جوانان و نوجوانانى كه از پشت نيمكت‏هاى مدارس به قصد بيرون راندن دشمن به منطقه آمده بودند. بايد روى آنها كار مى‏كرديم تا هم از نظر روحى و هم از نظر جسمى آماده شوند.
طفلكى مسؤولين گروهان‏ها مجبور بودند براى آماده كردن اين نيروها وقت زيادى بگذارند چون از الف تا ياى آموزش را بايد برايشان توضيح مى‏دادند.
در يكى از روزها حاج احمد، فرمانده تيپ، براى نيروهاى مستقر در پادگان دوكوهه سخنرانى كرد. حاجى در اين سخنرانى گفت:
«
ما بايد از خدا بخواهيم كه دچار خودنگرى نشويم، اگر شديم، همان لحظه، لحظه حاكميت شرك بر وجود ماست.
خدا آن لحظه را لحظه مرگ ما قرار بدهد. شما برادران بسيجى حساب جنگ‏هاى كلاسيك و متداول جهان را به هم زديد. شما در عمليات اخير بدون آتش تهيه، توانستيد توپخانه دوربرد و مرگبار دشمن را كه دزفول را هميشه زير آتش مى‏گرفت تصرف كنيد.
در عمليات فتح‏المبين نيروهاى ما از بين يك تيپ از نيروهاى پياده دشمن رد شدند و در حالى كه منطقه را گم كرده بودند. به يارى حضرت صاحب‏الزمان(عج) هدف را پيدا كردند و اين چيزى نبود جز مدد الهى
حاج احمد به برادران بسيجى تأكيد كرد: «من به شما قول مى‏دهم كه در عمليات شركت خواهيد كرد. از اين لحظه كلاس‏ها و مقررات شروع مى‏شود. با نهايت همكارى سعى كنيد از اين كلاس‏ها بيشتر استفاده كنيد
فرصت چندانى تا شروع عمليات نداشتيم. حاج احمد در جلسه‏اى با حضور فرماندهان گردان‏ها و واحدهاى تيپ تأكيد فراوان داشت كه گردان‏ها هر چه سريع‏تر آمادگى خودشان را اعلام كنند.
در آن شرايط سخت كه فرصت چندانى براى فرماندهان باقى نمانده بود همه سعى مى‏كردند تا با به عهده گرفتن گوشه‏اى از مسؤوليت كارها، بارى از دوش ديگرى بردارند.
جمع صميمى و با صفايى بوجود آمده بود كه نمونه‏اش را در هيچ كجاى كره خاكى نمى‏توانستى پيدا كنى. حاج احمد با تشكيل جلسات متعدد توجيهى و بردن فرماندهان گردان‏ها و گروهان‏ها براى شناسايى، سعى در توجيه كامل آنها از منطقه عملياتى داشت. خود من تا آن تاريخ چندين مرحله براى شناسايى محور عملياتى به منطقه رفته بودم.
از آخرين روز فروردين ماه سال 1361 كار انتقال گردان‏ها از پادگان دو كوهه به مدرسه مبارزان اهواز شروع شد.
نيرو زياد بود و امكانات ترابرى كم، به همين دليل تعدادى از نيروها با قطارهاى مسافربرى، تعدادى با نفربرهاى آيفا، تعدادى با اتوبوس و تعدادى هم با كاميون به اهواز منتقل و در مدرسه مبارزان و استاديوم تختى اهواز مستقر مى‏شدند. البته گردان‏ها در مدرسه استقرار دائمى پيدا نمى‏كردند، بلكه به محض دريافت تجهيزات انفرادى به صورت پياده به سمت دارخوين كه محل استقرار تيپ 27 بود حركت مى‏كردند.
مسير اهواز تا دارخوين هشتاد و سه كيلومتر بود. بعد از تجهيز نيروهاى گردان انصارالرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم آنها را به يك ستون به سمت اردوگاه تيپ حركت دادم. در طول مسير تشنگى و خستگى توان نيروها را گرفته بود اما بچه‏هاى بسيجى با غيرت و تعصب به راهشان ادامه مى‏دادند تا اينكه رسيديم به اردوگاه انرژى اتمى مستقر در دارخوين.
به نيروها استراحت دادم تا خستگى اين مسير طولانى از تنشان خارج شود.
چادرهاى گردان را يكى پس از ديگرى برپا كرديم. به بچه‏ها توصيه كردم به دليل نزديكى اردوگاه به خط دشمن و امكان بمباران توپخانه‏اى و هوايى رعايت مسايل حفاظتى و استتار چادرها را بكنند. البته قرار نبود كه گردان ما داخل چادر مستقر شود اما چون تعداد كانتينرها كم بود به دستور حاج همت كه حالا معاونت فرماندهى تيپ را هم برعهده داشت. گردان انصارالرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم به همراه گردان ادغامى ارتش زير چادر مستقر شد.
كار آموزش و آماده‏سازى نيروها را به معاونين گردان، برادران محمود مرادى و حسين مبارك آبادى محول كردم. خودم بيشتر جهت شناسايى منطقه عملياتى با گروه‏هاى شناسايى كه مسؤوليت آن‏ها را برادر حاج محمود شهبازى بر عهده داشت همراه مى‏شدم.
  

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

پنج شنبه 18 اسفند 1390  11:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها