0

ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

اظهار محبت های پیامبر (ص)

 

روز به روز اظهار علاقه از سوی پیامبر (ص) نسبت به  حسن علیه السلام بیش تر میگردید و هیچ گاه از محبت به او غافل نمی شد ، اورا می بوسید و می بویید و دهان مبارکش را بر دهان حسن میگذاشت و می فرمود :

«بار الها ! من او را دوست دارم ، پس تو هم او را دوست بدار و دوست بدار هر کس او را دوست دارد . »

ابو هریره گوید : خودم دیدم که رسول خدا (ص) سه مرتبه جملات فوق را تکرار نمود .

ابن عباس می نویسد : روزی پیامبر (ص) حسن بن علی علیه السلام را بر گردن خود سوار کرده بود . مردی

گفت ای پسر ! چه مر کب خوبی را سوار شده ای ! پیامبر در جواب او فرمود : حسن چه سوار کار خوی است .

علاقه و محبت پیامبر(ص) به حدی بود که گاهی حسنش را در روی منبر آغوش میگرفت و در همان حال برای مردم سخن می گفت و گاه در حالی که بر منبر بود ، پایین می آمد و حسن را در آغوش می کشید و مورد تفقد و مهربانی قرار می داد .

روح بلند و پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در دوران کودکی ، همانند آینه صاف و شفّاف ، افکار و رفتار جدش پیامبر (ص) و پدرش علی  علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام را در خود منعکس می نمود.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:20 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

عقیقه

 

هفت روز از ولادت سبط اکبر پیامبر گذشت . همگی خوشحال و مسرور بودند و به پدر و مادرش تبریک و تهنیت می گفتند . روز هفتم رسول خدا (ص) دستور داد گوسفندی تهیه کردند . آن گاه با دست مبارک خویش گوسفندی را برای نوه اش عقیقه نمود .

نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمود : جدم رسول خدا (ص) در مورد عقیقۀ عمویم حسن بن علی علیه السلام فرمود :

به نام خداوند ، این گوسفند عقیقه از جانب حسن علیه السلام است .

سپس در حین کشتن گوسفند ، این دعا را قرائت کرد: «بار خدایا! استخوانش را به جای استخوان او و گوشتش را به جای گوشت او ، خونش را به  جای خون او ومویش  را به جای مو او عقیقه میکنم . خدایا ! این عقیقه را پناه و نگاهبان محمد و آل محمد قرار ده »

آن گاه فرمود : بخورید آن ها را و اطعام کنید و یک ران آن را برای قابله بفرستید . در همان روز رانی از گوشت عقیقه را به همراه یک دینار طلا به قابله دادند و بعد از آن موی سر فرزند هفت روزه اش را تراشیدند و به اندازۀ وزن آن ها نقره در راه خدا صدقه دادند ، آن گاه سر مبارکش را با ماده ای خوشبو به نام« خلوق »آغشته نمودند ؛ این کار یعنی آغشته نمودن سر فرزند هفت روزه به خلوق بعد از تراشیدن در اسلام سنتی جدید بود ، زیرا در فرهنگ جاهلیت سر کودک را به خون آغشته  می کردند .

پیامبر (ص) در این مورد به أسماء بنت عمیس فرموند:

«ای اسماء! آغشته به خون نمودن سر نوزاد از کارهای نا پسند مردم جاهلیت است .»




 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:22 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

القاب و کنیه امام حسن مجتبی علیه السلام


نوادۀ رسول خدا (ص) را به لقب های زیر می شناختند :
امام دوم ؛ ریحانۀ رسول خدا (ص) ؛ زکی ، سبط اوّل ؛ سیدّ ؛ طیّب ؛ مصلح؛ تقی ؛ ولی
رسول خدا (ص) از شدت علاقه به او ، او را «أبو محمد » نامید و بدان کنیه صدایش می زد . ابن شهر آشوب به القاب آن بزرگوار ، امین،اثیر،امیر،برّ،حجّت ،زاهد،قائم،محتبی ووزیر را اضافه میکند و کنیه او را ابوالقاسم نیز  می نامد.
سیمای امام حسن مجتبی علیه السلام
انس بن ملک دربارۀ امام حسن علیه السلام میگوید:
هیچ فردی از امام حسن علیه السلام شبیه تر به پیامبر(ص) نبوده است .
احمد بن حنبل نقل از علی بن ابیطالب علیه السلام می نویسد :
«از سینه تا سر شبیه ترین فرد به نبی گرامی اسلام بود و حسین از سینه به پایین بیش ترین شباهت را به آن حضرت داشت »
ابن صبّاغ مالکی در زیبایی صورت و اعضای حسن بن علی علیه السلام می نویسد :
رنگ چهرۀ حسن بن علی علیه السلام سفید آمیخته با سرخی بود؛ چشمانش سیاه ، درشت و گشاده ؛ گونه هایش همواره ، موی وسط سینه اش نرم ؛ موی ریشش پر و انبوه ؛ پشت گوشش پرمو ؛ گردن آن حضرت کشیده ، برّاق همچون شمشیری از نقره ؛ مفاصلش درشت و دوشانه اش پهن ودور از یکدیگر بود ؛ انسانی چهار شانه ، میانه قد و نمکین که نیکو ترین صورت را داشت ؛ ریش خود را با رنگ سیاه خضاب میکرد ، مویش پر چین و کوتاه و قامتش رسا بود .
و اصل بن عطا گفته است:
صورت حسن بن علی علیه السلام چون سیمای انبیا و هیأت وشکل او همچون هیأت ملوک و امرا بوده است .

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:23 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

 

  امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزش‏ها


اشاره
نفوذ اموی‏ها در حاكمیت دین
بعد از صلح چه گذشت؟
الف - نسبت‏به امام
1-
پیمان‏شكنی

2- تلاش برای جذب امام

3- توهین به امام

4- تهمت‏ها به امام

5- توهین و تهمت‏به امام علی بن ابیطالب علیه السلام

6- بركناری یاران علی علیه السلام

7- كشتن شخصیت‏های شیعی

ب - نسبت‏به ارزش‏ها
1-
روی‏كرد به بدعت‏ها و...

2- علنی كردن منكرات:

3- مبارزه با مشروعیت‏حكومت علوی

الف - مشروعیت‏بخشی به خلافت‏خلفای سه گانه

ب) قداست زدایی از سیمای امیر مؤمنان علیه السلام

4- تلاش برای تشكیل حكومت موروثی
نشانه‏های تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام
الف - فعالیت‏های دینی و نشر فرهنگ اسلام

ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه

1- حمایت از شیعیان
2-
دفاع از ارزش‏ها
1- 2-
تبیین چهره پاك و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام

2- 2- تقبیح حكومت ناشایستگان

3- 2- اعلام بیزاری از حكومت ناپاكان

4- 2- تبیین مشروع بودن حكومت امیرمؤمنان

5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حكومت

6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد

 

اشاره
ابعاد صلح شجاعانه امام حسن علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان كه یگانه عامل بقای اقلیت‏شیعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زیادی را به تحلیل و تبیین آن واداشته است. بدون اغراق می‏توان گفت: اكثر مقالات و تحقیقات پیرامون آن حضرت، در اطراف این رویداد دور می‏زند. این نوع نگرش هر چند بیانگر عمق و عظمت صلح امام علیه السلام است اما در دوره دیگر (قبل از امامت و بعد از صلح) كمتر مورد توجه قرار گرفته‏اند و به تبع آن میزان آگاهی مردم نیز از این دوره‏ها اندك است. بر این اساس و به مناسبت‏سالگرد شهادت حضرت، در این شماره با دوران امامت‏حضرت بعد از صلح (9 سال و اندی) آشنا می‏شویم.

 

نفوذ اموی‏ها در حاكمیت دین
مهم‏ترین چالشی كه امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلكه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی‏ها در حاكمیت دینی دوره‏های قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذی كه از زمان رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله (8 سالگی) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. طبیعی است كه باید سابقه نفوذ اموی‏ها را از دوره فراگیری حكومت اسلامی (فتح مكه) پی گرفت زیرا به موازات گسترش اسلام، گروه‏های مختلفی به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نیز از باب ناچاری نتوانستند در مقابل این سیل خروشان قرار بگیرند و به ناچار با آن بنای هم‏سویی گذاشتند. این هم‏سویی نه از روی میل كه از باب اضطرار و بی‏نتیجه بودن مقاومت‏بود. آن‏ها تنها زمانی كه پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر دیدند، لب به شهادتین گشودند و به این ترتیب دوران حیات خود را با تاكتیك هم‏سویی موقت ادامه دادند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله با درایت كامل متوجه این حركت‏خزنده بود. لذا اهداف پلید آنان را این‏گونه افشا می‏كرد:

«اذا بلغ بنو العاص ثلاثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا; (1)

زمانی كه فرزندان عاص (بنی امیه) (2) به سی برسند، مال خدا را میان خود دست‏به دست می‏كنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‏كنند

امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب كرد:

معاویه! فراموش كرده‏ای كه وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان می‏دهم آیا به یاد نمی‏آورید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت كرد. كسی از شما می‏تواند آن را انكار كند؟ آن‏ها عبارتند از:

1- روزی كه در خارج مكه نزدیكی طائف در حالی كه پیامبر صلی الله علیه و آله قبیله بنی ثقیف را به اسلام دعوت می‏كرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند...

2- زمانی كه كاروان قریش از شام می‏آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله می‏خواست در برابر اموالی كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقیف كند، ابوسفیان كاروان را از بیراهه به سوی مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...

3- روز جنگ احد آن‏گاه كه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز كوه بود و فریاد می‏زد: «الله مولانا ولا مولی لكم.» ابوسفیان هم نعره می‏زد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داریم و شما چنین بت عظیمی ندارید

4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر او لعنت كرد...

5- روز صلح حدیبیه كه ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به رهبر مشركین و پیروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یك از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنت‏بر مؤمنان از فرزندان آن‏ها نمی‏رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد

6- در جنگ حنین ابوسفیان كفار قریش و هوازن را جمع كرد و عیینه قبیله غطفان و عده‏ای از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع كرد. ای معاویه! تو مشرك بودی. پدرت را یاری می‏كردی و علی علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.

7- روز ثنیه كه یازده نفر به همراهی ابوسفیان كمر به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنی‏امیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش)... (3)

پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حق‏ستیز آنان را معرفی می‏ساخت لیكن انحراف در مسیر حاكمیت دینی (انحراف داخلی) زمینه‏های رویش مجدد آن‏ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید.

در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابی‏سفیان چنان شد كه فرزندش معاویه، ولایت‏شام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علی‏رغم عزل و نصب‏های متوالی كارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابی‏سفیان فراهم شد.

در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخه‏های شجره ملعونه بنی‏امیه وانست‏بخش‏های عمده حاكمیت دینی را تسخیر كند و در هر مركز قدرتی ریشه‏ای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آن‏ها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‏های كلیدی شدند. امام حسن علیه السلام در این‏باره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید كه ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنی‏امیه كسی دیگر در این‏جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: ای جوانان بنی‏امیه! خلافت را مالك شوید و همه پست‏های اساسی آن را به دست‏بگیرید. سوگند به كسی كه جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی.


ای مردم! آیا نمی‏دانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دست‏برادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آن‏جا به صدای بلند فریاد زد: ای اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاك پوسیده است و كار حكومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:

ای ابوسفیان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشت‏باد. سپس دست‏خود را كشید و به سوی مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود كرده بود. ای معاویه! این است كارنامه ننگین زندگی تو و پدرت... عمر تو را والی شام كرد و تو خیانت كردی. در پی آن عثمان آن حكم را تنفیذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختی. از این هر دو بالاتر این كه به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ایستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت كردی... تو مردم نادان را برانگیختی و آنان را به معركه جنگ آوردی و با مكر و حیله خونشان را بر زمین ریختی و این‏ها ثمره تلخ بی‏ایمانی تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهی است... (5) »

به این ترتیب حزب بنی‏امیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانست‏به طور شگفت‏آوری به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزدیك شده، آن‏ها را قبضه كند و در انتظار دستیابی به ركن سوم حاكمیت‏یعنی دین بنشیند.

این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندك توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همان‏طور كه حیات عثمان عامل كسب مناصب حساس برای بنی‏امیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و یك پله دیگر آنان را به قدرت نزدیك‏تر كرد. در این‏باره نامه شبث‏بن ربعی به معاویه قابل تامل است. «تو برای گمراه‏كردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و برای این كه آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیله‏ای نداری جز این كه گفتی پیشوای شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهی او برخاسته‏ایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‏اند... دلت می‏خواست او كشته شود تا به این جا برسی...» (6)

امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامه‏ای به او یادآور می‏شود: «انك انما نصرت عثمان حینما كان النصر لك وخذلته حینما كان النصر له; (7)

وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاری‌اش شتافتی و آن‏گاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتی

از همین دوره زمان تعارض بین حاكمیت‏حق علوی و حاكمیت‏باطل اموی آغاز شد و تمام دوران حكومت امیرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراین باید دقت كرد كه تلاش‏های بنی‏امیه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دست‏یابی به حاكمیت در این دوره به مرحله نهایی و ثمردهی می‏رسد و امام حسن علیه السلام كه با چنین جریان ریشه‏داری رو به رو می‏گردد، ناچار به صلح می‏شود. (8) امام خود به برخی از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره كرد كه یك مورد آن چنین است:

1- شیخ طوسی به سند معتبر از امام زین‏العابدین علیه السلام نقل می‏كند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات كرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینك به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت كند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... ای جماعت! سخن می‏گویم; بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت كنید... اگر سال‏ها بایستم و فضیلت‏ها و كرامت‏هایی را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر كه حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا می‏كند من او را اهل خلافت دانسته‏ام و خود را اهل آن ندانسته‏ام! دروغ می‏گوید. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نت‏خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهل‏بیت علیهم السلام روزی كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بوده‏ایم. پس خدا حكم كند میان ما و آن‏ها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسی كه منع كرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش...

امت مرا واگذاشتند، یاری نكردند و با تو بیعت كردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص می‏یافتم كه با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمی‏كردم، چنانچه حق‏تعالی هارون را زمانی كه قومش او را تضعیف كردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما كردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امت‏با امت‏های گذشته مثل هم است...

معاویه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیك‏تر است.» (9)

در این سخنرانی تكان‏دهنده امام به نكات بسیار حساسی اشاره می‏كند و با كالبد شكافی اوضاع كنونی، سرنخ‏های آن را در دوران گذشته نشان می‏دهد و آن چیزی نیست جز خروج حاكمیت دینی از مسیر اصلی خود، امری كه موجب تمام انحرافات بعدی و مظلومیت اهل‏بیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهی نكردن مردم، غدر و نیرنگ‏بازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره می‏كند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینی را یادآور می‏شود.

در هر صورت دوران دستیابی به حاكمیت‏برای اموی‏ها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، كوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام كند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن علی علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران علی علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آن‏گاه گفت: ای حسن برخیز و بیعت كن. او برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای حسین برخیز و بیعت كن. او نیز برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای قیس تو نیز برخیز و چنین كن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: ای قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)

 

بعد از صلح چه گذشت؟
چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمام‏عیار اموی را به پیش برد. اما طبیعی بود كه ماهیت ضد دینی حكومت معاویه اجازه نمی‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏باقی بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولی در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمی‏داد و علی‏رغم زدوده شدن تضادهای ظاهری كه موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

× × ×

در مورد جدایی بنی‏امیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقی دین، شهید مطهری‏قدس سره این‏گونه به بررسی دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره می‏كند:

«مبارزه شدید امویان كه در راس آن‏ها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: یكی رقابت نژادی كه در سه نسل متوالی متراكم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا اموی‏ها كه اسلام بر هم‏زننده آن زندگانی بود... گذشته از این‏ها مزاج و طینت آن‏ها طینتی منفعت‏پرست و مادی بود و در این‏گونه مزاج‏های روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوش یا بی‏هوشی آن‏ها ندارد. كسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا می‏كند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. این مطلب خود یك اصل بزرگی است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخیك عظیما...» قصه «بالله غلبتك یا اباسفیان‏» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الكره‏» همگی دلیل كوری باطنی ابوسفیان است. (12)


و بر پایه همین تفسیر است كه به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئه‏های متعدد معاویه برای قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممكن) و در مقابل امام را نیز می‏بینیم كه (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حكومت معاویه است. البته معاویه بارها می‏كوشید بر تضادهای حقیقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهایت‏حزبی، قبیله‏ای و طایفه‏ای جلوه دهد و در مقابل امام با درایت كامل اجازه شكل‏گیری چنین تصوری را نمی‏داد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود كه بر تضادهای حقیقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهری در خود هضم كند و برعكس امام می‏كوشید در سایه صلح ظاهری بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان كند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونه‏ای تاریخی را در این باره می‏خوانیم:

معاویه برای مروان نامه‏ای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی علیه السلام، را برای پسرش یزید خواستگاری كند و افزود: مهریه‏اش هر قدر باشد، می‏پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، می‏دهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنی‏امیه و بنی‏هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح كرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن علی علیهما السلام است. از او خواستگاری كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری كرد. امام به او فرمود: هر كسی را كه می‏خواهی دعوت كن تا گرد هم آیند. وقتی بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای یزید خواستگاری كنم به این ترتیب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین كند. هر قدر پدرش مقروض بود، می‏دهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنی‏امیه و بنی‏هاشم می‏شود. یزید پسر معاویه كسی است كه نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسی است كه به بركت چهره‏اش از ابرها طلب باران می‏شود. در پی این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:

«...اما ما ذكرت من حكم ابیها فی الصداق فانا لم‏نكن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته

... واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فی الله فلا نصالحكم للدنیا...;

1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمی‏كنیم.

2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏های ما قرض پدران‏شان راداده‏اند؟

3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیای شما صلح نمی‏كنیم.

4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافت‏بالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار كنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار كند.

5- در مورد طلب باران به بركت چهره یزید... تنها از محمد و ال محمد طلب باران می‏شود. نظر ما این است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم...» (14)

در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگی است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را یادآور می‏شود و نقشه معاویه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبیله‏ای تقلیل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی كند، نقش بر آب می‏كند و همین نكته كلیدی است كه باعث می‏شود علی‏رغم مصالحه ظاهری، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعله‏ور شده، لایه‏های پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتی‏پذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یك حركت تاكتیكی برای بقای اقلیت‏شیعه بوده است. (15)

با این دیدگاه برای یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیله‏ای و...

 

الف - نسبت‏به امام
1-
پیمان‏شكنی
معاویه حتی نتوانست‏یا نخواست‏برای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازش‏ناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره می‏نویسد:

«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آن‏جا نماز كرد، خطبه‏ای خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما قتال نكردم برای آن كه نماز كنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمی‏خواستید. شرطی چند با حسن كرده‏ام، همه در زیر پای من است. به هیچ‏یك از آن‏ها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم كه خلافت‏حق من است.» (16)

 

2- تلاش برای جذب امام:
معاویه تلاش بسیاری به خرج می‏داد كه امام را به سوی خود جذب كند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوه‏های مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید می‏كرد. یكی از شیوه‏ها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیله‏ای بود كه نمونه‏ای از آن را خواندیم. یكی دیگر از شیوه‏های معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفی بود كه البته امام نیز آن‏ها را دریافت و به مصارف لازم می‏رساند (17)، اما اجازه نمی‏داد از این‏ها به عنوان نزدیكی وی به معاویه تعبیر شود.

امام باقر علیه السلام می‏فرمود: «قد كان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما كانا اهلا لما یصل الیهما من ذلك وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را می‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت كرده‏اند

قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت می‏كنند، حرام و نارواست

 

3- توهین به امام:
از جمله رفتارهایی كه دستگاه بنی‏امیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالب‏ها و شكل‏های مختلفی اجرا می‏شد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.

در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفته‏ای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی می‏ورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر می‏شدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارت‏هایی نسبت‏به ما نداشتند...» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه می‏گوید: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهای باریك‏تری خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسی را دنبالش می‏فرستادی تا او و پدرش را لعن می‏كردیم و دشنام می‏دادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین می‏آوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانت‏هایی به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وی را كم كنند از جمله این كه: «تو ای حسن! ادعا كرده‏ای خلافت‏به تو می‏رسد تو توان آن را نداری... ما تو را به این‏جا دعوت كرده‏ایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،... شما مدعیان چیزهایی بوده‏اید كه حقیقت ندارد...» (20)

 

4- تهمت‏ها به امام:
در این بخش نیز معاویه و اموی‏ها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام می‏گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شركت داشتید. با ابوبكر درست‏بیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنی كردید و عثمان را كشتید و...» (21)

 

5- توهین و تهمت‏به امام علی بن ابیطالب علیه السلام:
معاویه برای درهم‏كوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین می‏كرد و به او تهمت می‏زد و دیگران را هم به این كار تشویق می‏كرد. این توهین‏ها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثی‏سازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان این‏گونه رهنمود داد: «شما سعی كنید كشته‏شدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده‏» و در پی آن بود كه سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنت‏بر عثمان عیب جویی كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زنده‏ها را می‏كشت; مردگان را متهم می‏ساخت و... (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت‏به علی بن ابی طالب را فراموش نكنید


گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت می‏كرد از جمله: معاویه در سفری كه به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین كرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن می‏فرماید: «وكذلك جعلنا لكل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)

و در مجلسی دیگر كه به امام علی علیه السلام هتاكی زیادی كرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا می‏گویی؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسی كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد می‏كند. آن‏گاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)

 

6- بركناری یاران علی علیه السلام:

معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام... دستورالعملی صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهل‏بیت علیهم السلام باید از كارهای حساس و غیرحساس كشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار می‏شدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهل‏بیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنكلوا به و اهدموا داره...; (25)

درباره هر كس دلیلی اقامه شد كه او علی واهل‏بیت او را دوست دارد، نامش را از دیوان‏ها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستداری اهل‏بیت علیهم السلام متهم كردید، كار را بر او سخت‏بگیرید و خانه‏اش را خراب كنید

 

7- كشتن شخصیت‏های شیعی:

معاویه می‏كوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت می‏كرد و در مواردی خود فرمان قتل می‏داد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی این شیوه شدند و پیش‏بینی‏های امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمت‏خطتها وخصت‏بلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیه‏ای است كه همه جا را می‏گیرد ولی گرفتاری‏اش به طبقه‏ای معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكی است كه دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به كسی می‏رسد كه بینا باشد و به هر كور و بی‏تفاوت راه پیدا نمی‏كند.

 

ب - نسبت‏به ارزش‏ها

نشانه‏های تعارض را می‏توان در روی‏كرد جبهه اموی نسبت‏به ارزش‏ها نیز جست و جود كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‏های ناب اسلامی بود كه از جمله می‏توان به این موارد اشاره كرد:

 

1- روی‏كرد به بدعت‏ها و...

حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلاف‏ها و ظلم‏ها در ابعاد مختلف آن بود كه برخی عبارتند از:

در ایام خلافت‏خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترك كرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمی‏كنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)

معاملات ربوی را تجویز كرد. به طوری كه ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه مردم را از معاملات ربوی نهی كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بی‏اعتنایی كرد و ابودردأ - با این كه قاضی دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (29)

برخی از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)

نسبت‏به شعائر هر طور می‏خواست عمل می‏كرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)

خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و...

 

2- علنی كردن منكرات:

ماهیت ضد دینی حكومت‏بنی‏امیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنی نیز بروز می‏یافت. مانند آن كه معاویه طی نامه‏ای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان...» این كار معاویه موجب شد گروه‏های زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصری و... به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود

پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله كسانی بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و...

 

3- مبارزه با مشروعیت‏حكومت علوی:

در كنار تمام خلاف‏های فوق، آنچه هدف اصلی معاویه بود، ساقط كردن حكومت علوی و فرزندان وی از مشروعیت‏بود. وی تلاش می‏كرد برای تثبیت‏حكومت‏خود، جبهه مقابل را از مشروعیت‏بیندازد و برای این كار شیوه‏های عجیبی نیز به كار برد كه برخی عبارتند از:

 

الف - مشروعیت‏بخشی به خلافت‏خلفای سه گانه
معاویه برای این هدف از شخصیت‏های دینی و روحانی وابسته استفاده كرد تا به خیال خود زمینه كم رنگ شدن احادیث نبوی در مورد علی علیه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود می‏خواست:

1- «با كمال دقت راویانی را كه طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن می‏گویند، شناسایی كنید و در مجامع شركت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آن‏ها درباره عثمان و پدرش برای من بفرستید.» (36)

به این ترتیب در مدت زمانی اندك احادیث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.

2- او همچنین به كار گزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبكر و عمر و دیگر صحابه حدیث‏بسازند. هر حدیثی را كه درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نكنید، مگر این كه حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل كنید. چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگ‏تر می‏كند و حجت‏شان را باطل می‏سازد.» (37)

این سیاست چنان پیش رفت كه هر كسی حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‏كرد، دیگر به حدیث او با شك و تردید نگاه می‏كردند. امام باقر علیه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از این گونه احادیث‏بیش از صد مورد را خواند و فرمود:

«مردم گمان می‏كنند این گونه احادیث صحیح است. آن گاه فرمود: هی والله كلها كذب و زور; (38) این‏ها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است


ابان بن تغلب می‏گوید: «خدمت امام باقر علیه السلام عرض كردم: بعضی از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدی كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك یلقنه و ان السكینة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائكة تستحیی منه...; (39)

روایت می‏كنند كه ابوبكر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند و می‏گویند عمر از ملائكه خبر می‏گرفت و ملائكه مطالب را به وی تلقین می‏كردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری می‏شد و می‏گویند عثمان كسی است كه ملائكه از او حیا می‏كنند... پس امام فرمود: به خدا قسم همه این‏ها دروغ است

 

ب) قداست زدایی از سیمای امیر مؤمنان علیه السلام
اقدام دوم معاویه این بود كه از سیمای امام قداست زدایی كند و با این ترفند جایگاه او را از دل‏ها بزداید.

شهید مطهری رحمه الله می‏نویسد: «علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان می‏دهد، از این موضوع خیلی ناراحت‏بود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام كرد.» (40)

بخشی از تلاش‏های معاویه در این عرصه چنین است:

دستور داد در منابر رسما علی علیه السلام را سب كنند و آن را در خطبه‏های نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این كار می‏كرد.

در موردی از احنف بن قیس خواست كه به علی علیه السلام لعن كند و او چون با اصرار معاویه روبه‏رو شد، بر منبر رفت و گفت:

«معاویه مرا به لعن علی امر كرده است، معاویه و علی اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا می‏كنم. لعنت‏خدا و ملائكه و خلق تو ای خدا بر كسی باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از این‏ها باد.» مردم هم گفتند: آمین.

صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام می‏كرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگوید آیه «من الناس من یشری نفسه ابتغأ مرضات الله...» (41) كه درباره علی علیه السلام در لیلة المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.

در این زمینه كار به جایی رسید كه دست‏به بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبه‏های نماز عید علی علیه السلام را سب می‏كردند و مردم به خاطر این كه نشنوند از محل نماز خارج می‏شدند، خطبه‏ها را مقدم بر نماز كردند. (42)

امام باقر علیه السلام در مورد این اقدام بنی‏امیه می‏فرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیأ قبیحة و علی الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلك الباطل و الكذب و الزور; (43)

مطالب زشتی را درباره علی علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام نقل می‏كردند كه خدا می‏داند همه‏اش باطل و دروغ و بهتان بود

 

4- تلاش برای تشكیل حكومت موروثی

آنچه هدف اصلی معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور می‏زد، قبضه كردن حكومت و تثبیت آن در دست‏بنی‏امیه بود; همان هدف پنهانی كه امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:

«هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب معاویة بن ابی سفیان: صالحه علی ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بكتاب الله و سنة رسوله صلی الله علیه و آله و سیرة الخلفأ الصالحین و لیس لمعاویة بن ابی سفیان ان یعهد الی احد من بعده عهدا بل یكون الامر من بعده شوری بین المسلمین...; (44)

این قرارداد صلحی است‏بین حسن بن علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان: با او مصالحه كرد به این كه ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط كه بین مسلمانان براساس كتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفای صالح عمل كند و معاویه حق ندارد كه پس از خود كسی را به جانشینی و خلافت انتخاب كند و تعیین خلیفه براساس شورای بین مسلمانان باشد


و یا به این صورت كه: «المادة الثانیه ان یكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الی احد.» (45)

اما معاویه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفت‏یك همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش یزید از عموم مردم مكه، مدینه، شامات، عراق و... بیعت‏بگیرد. برای این كار به تمام مراكز حكومتی بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بیعت عمومی متوجه شد كه گروه‏های خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه السلام است:

اولا: بسیاری از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا صلی الله علیه و آله چه می‏كند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، برای معاویه خلیفه و جانشینی تعیین نشود.

ثانیا: امام مجتبی علیه السلام در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار است و شایستگی عظمت و لیاقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.

از طرفی معاویه می‏دانست كه اگر موضوع ولایتعهدی را به مردم واگذارد، هیچ كس كم‏ترین توجهی به یزید نخواهد كرد. از این رو معاویه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب كند و نامه‏هایی به حسین بن علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبد الله بن جعفر و... نوشت. امام حسین علیه السلام در پاسخ نامه او نوشت:

«اتق الله یا معاویة! و اعلم ان لله كتابا لایغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبیا یشرب الشراب و یلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعیة والسلام; (46)

ای معاویه! در مورد جانشینی فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه برای خداوند منان صحیفه‏ای است كه تمام اعمال ریز و درشت را ثبت می‏كند و هیچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.

معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست كه بخشی از آنان را با كم‏ترین سوءظنی بكشی و عده‏ای دیگر را متهم نمایی و دستگیر كنی. فرزندت یزید كه آرمان تو است، شراب می‏آشامد و به سگ‏بازی مشغول است. معاویه! می‏بینم كه تنها با این كارت خودت را متزلزل می‏سازی و دین خود را نابود می‏كنی و مردم را از بین می‏بری

 

نشانه‏های تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام

تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاویه قرار داشت. عمده كوشش‏های امام به دو بخش تقسیم می‏شود كه به اختصار به آن دو می‏پردازیم.

 

الف - فعالیت‏های دینی و نشر فرهنگ اسلام:
پس از حضور امام علیه السلام در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، و یاران با سابقه امام علی علیه السلام بودند یا تابعین و دیگر گروه‏ها بودند. از گروه اول می‏توان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاری، جعید همدانی، حبة بن جوین عرفی، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عامر بن واثله بن اسقع، عبایة بن عمر و بن رهبی، قیس بن عباد، كمیل بن زیاد، حارث بن اعور بن بنان، مسیب بن نجبه فزاری و میثم بن یحیی تمار اشاره كرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلی، ابواسحاق بن كلیب سبیعی، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و... را نام برد.

این‏ها كسانی بودند كه از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمی و معنوی صحیح به عنوان سدهای محكم در مقابل تحركات معاویه ایستادند. (47)


عمق فعالیت‏های علمی و تربیتی امام علیه السلام چنان بود كه وقتی معاویه از یكی از افرادی كه از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن علیه السلام پرسید او پاسخ داد: امام حسن علیه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می‏كند تا طلوع آفتاب می‏نشیند و سپس تا به نزدیك ظهر به بیان احكام و تعلیم مردان مشغول است، سپس نماز می‏خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده می‏كنند و این برنامه هر روز اوست. (48)

ابن صباغ مالكی هم می‏نویسد: «و كان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله جلس فی مجلسه یذكر الله حتی ترتفع الشمس و یحبس الیه من یجلس من سادات الناس یحدثهم... و یجتمع الناس حوله فیتكلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...; (49)

نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می‏نماید و تا طلوع آفتاب می‏نشیند و به ذكر خدا مشغول می‏شود. روزها مردم گرداگردش حلقه می‏زنند و او برایشان معارف و احكام الهی را بازگو می‏كند... مردم اطراف او گرد می‏آیند تا سخنانش را بشنوند كه دل‏های شنوندگان را شفا می‏بخشد و تشنگان معارف را سیراب می‏كند. بیانش حجت قاطع است. به طوری كه جای احتجاج و مجادله باقی نمی‏ماند

البته امام علیه السلام برای فعالیت‏های این چنینی به سلاح علم مجهز بود.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:27 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

چرا امام حسن(علیه السلام) صلح كرد؟


بخش اول: دلایل صلح
الف: از منظر جبهه معاویه

ب. دلایل صلح از منظر جبهه امام

1. آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم

2. بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام

بخش دوم: آثار صلح
در پرتو آثار
نتیجه
معرفی چند اثر برای مطالعه بیشتر
 


بخش اول: دلایل صلح

الف: از منظر جبهه معاویه:


هدف اصلی معاویه «وصول كم هزینه به هدف» (یعنی همان حكومت) بود؛ زیرا می‌دانست صاحب اصلی حكومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حكومت باید ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود.
به این ترتیب معاویه از نتایج نگران كننده جنگ كه بارها به آن تاكید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله كه جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان می‌ماند.

تاریخ هم نشان می‌دهد هدف معاویه «سلطه» بود كه با صلح بهتر تأمین شد. وی در خطبه‌اش در نخیله گفت: «من با شما جنگیدم كه سلطه خود را بر شما ثابت كنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 16.)

در كنار هدف اصلی، وی پنداشته بود كناره‌گیری امام حسن از حكومت به نفع او، در افكار عمومی به معنای كناره‌‌گیری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤید این نظر بیعتی است كه معاویه از مردم به عنوان خلافت خود می‌گرفت.

دستاورد دیگر این بود كه در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هیچ دستاویزی برای قیام‌های مخالفان و... نمی‌ماند.

روشن است كه با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (علیه السلام) و به بیان دیگر پذیرش «ترك مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین می‌رفت. درباره حس سود جویانه و رسیدن به خلافت هم كه امام حسن بارها حتی نزد خود معاویه موضوع واگذاری موقت حكومت و تفكیك حكومت و خلافت را مطرح می‌كرد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ص 44، ج 10، ص 138و امالی، شیخ طوسی، دارالثقافة، قم، 1413 ق، ص 561.) در مورد هدف اصلی «وصول كم هزینه معاویه به حكومت» سخن خواهیم گفت.

 

ب. دلایل صلح از منظر جبهه امام:

جریان‌شناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان می‌دهد، «دنیازدگی و عدم دینداری»، مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد می‌كند. (بحارالانوار، ج 44، ص 21.)

نقاط اوج این رویكرد را می‌توان در استقبال نكردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونه‌ای كه امام حسن فرمود: «... شگفتا از مردمی كه پی در پی نه حیا دارند، نه دین... اف بر شما ای بردگان دنیا...» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندی، موسسه امام مهدی، قم، 1409 ق، ج 2، ص 575.)

همین طور در سردادن شعار زندگی، وقتی كه امام فرمود: معاویه ما را به چیزی فراخوانده است كه عزت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را می‌خواهید، می‌پذیریم و این خار در چشم را تحمل می‌كنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی می‌داریم.» راوی می‌گوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة و الحیاة.» (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) مباحث مترتب بر دنیاگرایی مردم را مرور می‌كنیم.

 

1. آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم:


این آثار در قالبهای مختلف خود را نشان داد كه به واقع برخی محققان این آثار و معلولها را به جای علت صلح مطرح می‌كنند. برخی از این آثار عبارتند از:
پیمان‌شكنی:

وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: «... (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت كردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا می‌داند كه چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج 4، ص 290.)

خیانت به امام:

رویكرد دنیاگرایی مردم ـ به ویژه خواص ـ را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانتهایشان باید دید، چنان كه معاویه در آغازین لحظات اكثر آن را جذب كرد از جمله فرماندهی از قبیله كنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفته‌ام كه شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 20.)

مصمم نبودن به مبارزه:

برای نمونه وقتی جاریة بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حركت به سمت دشمن كرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان می‌كردم؛ ولی نصف یا یك دهم مردم این عقیده را ندارند.» (همان، ج 34، ص 18 و ر.ك. به: سیره پیشوایان، ص 110؛ حقایق پنهان، ص 216 و 213.)


2.
بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام:
تنها ماندن امام حسن(علیه‌السلام):

حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبه‌رو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع كرد و كوشید آنان را به جنگ تهییج كند. اما همه سكوت كردند؛ به گونه‌ای كه عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سكوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمی‌دهید. (مقاتل الطالبیین، ص 59؛ امالی طوسی، ص 559.)

امام در برابر اعتراضها به صلح هم می‌فرمود: «سوگند به خدا! حكومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینكه یارانی نیافتم.» (احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 71، بحارالانوار، ج 44، ص 147، بحارالانوار، ج 85، ص 212). حتی در دعاهای امام نیز این مطلب هست.

 

ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی:

هدف اصلی نظام امامت جامعه‌سازی و صیانت از جامعة النبی است. جنگ و صلح اموری فرعی‌اند كه در مسیر جامعه‌سازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروه‌هایی كه از وضع سابق بهره می‌برند، پیش می‌آید وگرنه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعه‌سازی اسلامی و تحقق مدینة النبی می‌شدند.

امام حسن(علیه السلام)هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینك پیش آمد من، به ناامیدی از حقی كه زنده دارم و باطلی كه بمیرانم، رسید.» (علل الشرایع، شیخ صدوق، مكتبة الداوری، قم، ص 221. و ر.ك.به: تاریخ طبری، ج 3، ص 165؛ الفتوح، ج 3 و 4، ص 292 ـ 294؛ اعلام الوری؛ ج 1، ص 403.)

 

پذیرش گزینه صلح:

این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی كه امام حسن در آنها می‌گوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمی‌كردم...» گویای این است كه امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نكرد؛ بلكه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد. (نمونه‌ای در پاسخ امام به زید بن وهب جهنی: ر.ك.به: احتجاج، ج 2، ص 69.)

 

بخش دوم: آثار صلح
آیا منافعی كه امام از ترك جنگ به دست می‌آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟

در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان می‌دهد كه در هر دو صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور كنیم.

 

1. بقای نظام امامت:

 اصلی‌ترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یكون للدین ناعی»؛  خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (حیاة الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، دارالبلاغة، بیروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقایق پنهان، ص 215.)

 

2. بقای شیعیان:

 امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‌كردم، روی زمین از شیعیان ما كسی نمی‌ماند.» (بحارالانوار، ج 44، ص 1، و موارد دیگر. ر.ك.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلیة الاولیأ، ج 2، ص 36؛ حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 178.)

 

3. حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر:

 در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام می‌شد. (سیره پیشوایان، ص 97.)

امام هم می‌فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین كنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود.» (حقایق پنهان، ص 197؛ به نقل از حیاة الامام الحسن، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 280 و ر.ك.به: همان، ص 276.)

هر چند این سخن عام است و ممكن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره می‌كرد كه مصلحت و حكمت این كار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این كار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 54 و ر.ك.به: احتجاج، ج 2، ص 67.)

 

4. ترجیح امنیت بر اختلاف:

امام هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، كینه‌ورزی و دشمنی كه شما خواهانید، بهتر است.» (الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.)

 

5. تامین عزت واقعی:

صلح هر چند در ظاهر عقب‌نشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شكست‌ناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد كه به عنوان مذل المومنین به امام سلام می‌دهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب‌تر است از اینكه عزیز باشید و كشته شوید.» (الامامة و السیاسة، ص 163 و ر.ك.به: موارد دیگر: همان 166، تاریخ ابن عساكر، ترجمه الامام الحسن، ص 171.)


در پرتو آثار
این آثار نشان می‌دهند كه:

1. اقدام نظامی و تداوم جنگ فاقد دستاورد معین و قابل اعتنا بود و صلح تاكتیكی (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همین‌طور در مقایسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یكی از دستاوردهای امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمی‌كرد. اینها از بین می‌رفت آنچه معاویه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام امامت در خطر، به طور كلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه‌ای حداقلی، بقای خود را تضمین كرد و شیعیان در فرصت‌های مناسب آینده به بازسازی خود پرداختند.

 

2. ادعای ناكار آمدی صلح به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان (حقایق پنهان، ص 198.) صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر] به عصرهای بعد هم مربوط می‌شود. این هدف با این صلح تامین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت با حفظ موجودیت خود از این تنگة سخت گذشت؟

 

3. ادعای برابری صلح با شكست و ذلت (برداشت حجر بن عدی، بحارالانوار، ج 44، ص 57.) هم درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی كامل آنها از بین رفت و چه پیروزی از این بالاتر. (همان، پاسخ امام به حجر.)

 

4. تدبیر صلح در برابر خطراتی كه اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید می‌كرد، نشان می‌دهد كه این تصمیم از روی جهل و كم‌كاری هم نبود. (برداشت ابوسعید از صلح، همان، ص 1.) امام هم با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان سوراخ كردن كشتی و... توسط حضرت خضر و شكایت موسی... فرمود: «وقتی من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح مرا به نادانی متهم كنید؛ گرچه حكمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود.» (همان.)

 

5. اتهام نداشتن خط مشی ثابت توسط ائمه هم درست نیست؛ زیرا هدف اصلی حفاظت از نظام پیامبر و جامعه‌سازی اسلامی در سایه حفظ امامت است كه طبق شرایط به شیوه‌های مختلفی اجرا می‌شود. صلح یا جنگ هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراكندگی هدف‌ها شوند؛ بلكه شیوه‌های وصول به هدف‌اند. از این رو شهید مطهری معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، كار امام حسین را می‌كرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، كار امام حسن را می‌كرد.» (سیری در سیره ائمه اطهار، 60.)

 

6. این كار از روی روحیه سازش‌كاری و ترس و راحت كردن خود هم نبود؛ لذا امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: گمان می‌كنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح كردم؟... وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من وجود یارانی همچون تو بود كه ادعای دوستی با من داشتند و در دل نابودی مرا آرزو می‌كردند. (حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 280 و ر.ك.به: سیره پیشوایان، ص 93 ـ 94.)

 

نتیجه
دلیل عمده پیشنهاد صلح از سوی معاویه «وصول كم هزینه به حكومت» بود و عامل عمده در پذیرش صلح از سوی امام عدم همراهی و فداكاری مردم ـ به ویژه خواص ـ بود كه ناشی از دنیاگرایی و راحت طلبی آنان می‌شد و به بروز رفتارهایی چون پیمان‌شكنی، خیانت و... انجامید. بازتاب این رفتارها به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیلة جنگ و پذیرش ترك مخاصمه بود. آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین،...) هم نشان داد كه دستاورد امام به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین اثار گویای این است كه: صلح كارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، براساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت كه قیام حماسی امام حسین(علیه السلام)آن را تكمیل كرد و بقای اسلام را تضمین نمود.

 

معرفی چند اثر برای مطالعه بیشتر

1. حقایق پنهان، پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی، احمد زمانی.

2. صلح امام حسن پر شكوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آل‌یاسین، ترجمه سید علی خامنه‌ای.

3. فصلنامه فرهنگ كوثر، ش 55 (ویژه نامه امام حسن(علیه السلام"، ش 56.

4. سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:30 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

تربیت در سیره و سخن امام مجتبی (علیه‌السلام)


آغاز سخن
بخش اول: عوامل تربیت
الف: خانه و خانواده

نقش پدر صالح

تاثیر مادر شایسته

ب: دوستان

ج - تشكل‏ها و محافل اجتماعی

 

بخش دوم: شیوه‏های تربیت
1 -
استفاده از حس كمال جویی

2 - معرفی اسوه‏های تربیت

3 - ایجاد خودباوری و عزت نفس در كودكان

یك) احترام به كودك

دو) همبازی شدن با او

سه) انتخاب نام زیبا برای كودك

چهار) مشورت با فرزندان

پنج) سلام كردن به كودكان

4 - مطابقت رفتار با گفتار

 


آغاز سخن
برای ساختن جامعه‏ای نمونه و تربیت انسان‏های كامل و سالم، اصول و روش هایی لازم است كه انسان در سایه آن‏ها بتواند به دور از هر گونه انحراف مسیر سعادت را بپیماید.

ارائه كامل‏ترین و سالم‏ترین روش‏های اطمینان بخش تربیتی، انسان را به سعادت حقیقی و زندگی جاودانه و رضای پروردگار متعال نزدیك می‏كند. این شیوه‏ها را می‏توان از زندگی و رفتار و گفتار اسوه‏های حقیقی دین اسلام و پیشوایان راستین به دست آورد.

در این نوشتار به بررسی سیره تربیتی امام حسن مجتبی علیه السلام می‏پردازیم، به امید این كه بتوانیم از راه و روش آن پیشوای معصوم كمال بهره را برده و در پرتو رهنمودهای نورانی‌اش تربیت‏شویم.

 

ضرورت تربیت
انسان موجودی متعالی و دارای استعداد رسیدن به كمال است و برای سیر تكاملی خویش نیازمند پیروی از یك روش تربیتی قوی و كامل می‏باشد. انسان فاقد تربیت، فاقد همه چیز است، پس باید به دنبال تربیت روح و روان خویش باشد.

امام مجتبی علیه السلام در زمینه ضرورت تربیت روحی و معنوی انسان و تغذیه روان او می‏فرماید:«عجبت لمن یتفكر فی ماكوله كیف لا یتفكر فی معقوله، فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه; (1) تعجب می‏كنم از فردی كه در غذای جسمانی خود فكر می‏كند (كه سالم و بهداشتی باشد) اما در غذای روح و جان خویش نمی‏اندیشد، در نتیجه شكم خود را از غذاهای زیانبخش حفظ می‏كند ولی سینه‏اش را در مقابل آن چه آن را پست می‏گرداند رها می‏كند


 

بخش اول: عوامل تربیت
الف: خانه و خانواده
خانواده از مهمترین عوامل تربیتی محسوب می‏شود كه هدف از آن، ایجاد و پرورش نسل و هدایت آن به سوی اهداف صحیح تربیت می‏باشد. خانواده كانون مقدسی است كه در پرتو پیوند زناشویی دو انسان پایه گذاری شده و با پیدایش فرزند جلوه‏ای تازه به خود می‏گیرد. نتیجه این پیوند فرزندانی است كه هركدام ممكن است در آینده سرباز یا سربار جامعه باشند. روانشناسان اجتماعی، خانواده را یكی از پاسداران آثار تمدن می‏دانند. در مورد تاثیر و نقش خانواده در روند صحیح تربیت از امام مجتبی علیه السلام سخنان قابل توجهی به ما رسیده است.

 

نقش پدر صالح
پدر كه ركن مهم خانواده است‏باید دارای شرایط و صفات پسندیده‏ای باشد.امام مجتبی علیه السلام به مردی كه برای نظر خواهی به حضورش آمده بود، فرمود: «شایسته است كه همسر دخترت مردی با تقوا و مومن باشد. زیرا اگر او دختر تو را دوست‏بدارد وی را احترام خواهد كرد و اگر از او خوشدل نباشد به وی ستم روا نمی‏دارد.» (2)

مطمئنا اگر پدر به عنوان مدیر خانواده فردی صالح و باایمان باشد همسر و سایر اعضای خانواده را در پرتو مهر و محبت‏خویش قرار داده و در اثر شایستگی‏های معنوی خویش، كانون خانواده را به محیطی امن تبدیل نموده و زمینه تربیت فرزندانی باایمان و مسؤولیت‏پذیر را فراهم خواهد نمود.

 

تاثیر مادر شایسته
مادر نقش قابل توجهی در رشد و شكوفایی استعداد فرزندان در محیط خانه دارد تا آن جا كه یكی از عوامل سعادت و شقاوت انسان را در گرو اعمال مادر او دانسته‏اند. حضرت مجتبی علیه السلام در مورد نقش ویژه مادر در ساختار شخصیت افراد سخنی دارد كه ما را در درك این مهم یاری می‏كند.

آن حضرت هنگامی كه با معاویه مناظره می‏كرد، در مورد یكی از علل شقاوت معاویه و سعادت خویش به نقش مادر اشاره كرده و فرمود: « چون مادر تو هند است و در دامن چنین زن پست و فرومایه‏ای پرورش یافته‏ای این گونه اعمال زشت از تو سر می‏زند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت مادرانی پاك همچون فاطمه علیها السلام و خدیجه علیها السلام می‏باشد.» (3)

مادر به عنوان یك موجود عاطفی در ایجاد محیطی آرام برای فرزندان موثر است، و نقش تعیین كننده‏ای از هنگام انعقاد نطفه تا رسیدن به سن آموزش كودكان دارد. به ویژه در دوران بارداری و هنگام شیر دادن كه شخصیت روانی و اخلاقی كودك ساخته می‏شود، مادر منبع تغذیه مستقیم كودك می‏باشد.

بر این اساس ایمان و اخلاق و الدین كه دو ركن مهم خانواده هستند شرط اساسی در نیل به اهداف بلند تربیت می‏باشد.

 

ب: دوستان
بعد از خانواده دوستان و هم بازی‏ها و هم كلاسی‏های یك كودك می‏توانند به عنوان یك عامل محیطی در تربیت و خلق و خوی او تاثیرگذار باشند. كودك و نوجوان گرایش زیادی به دوستان هم سن و سال خود دارد و بدون تردید این همنشینی و هم‏گرایی دوستان در یكدیگر موثر خواهد بود. البته معاشرت با دوستان صمیمی یك نیاز طبیعی است و لذت بخش‏ترین ساعات زندگی برای یك كودك و نوجوان لحظاتی است كه با دوستان سپری می‏كند.

پیشوایان معصوم ما ضمن بیان اثرهای مثبت و منفی رفاقت و همنشینی، پیروان خود را به مصاحبت‏با افراد شایسته سوق داده‏اند.

حضرت مجتبی علیه السلام در این رابطه به فرزندش می‏فرماید: «یا بنی لا تواخ احدا حتی تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبرة و رضیت العشرة فآخه علی اقالة العثرة و المواساة فی العسرة; (4)

فرزندم! با هیچ كس دوستی نكن مگر این كه از رفت و آمد (و خصوصیات روحی واخلاقی) او آگاه گردی، هنگامی كه دقیقا بررسی نمودی و معاشرت با او را برگزیدی، آنگاه با او براساس گذشت و چشم پوشی از لغزش‏ها و یاری كردن در سختی‏ها دوستی كن

 

ج - تشكُلها و محافل اجتماعی
انسان با رفت و آمد به مجالس و محافل، تحت تاثیر رفتارها و حركات شركت كنندگان در آن‏ها قرار می‏گیرد.

امام حسن مجتبی علیه السلام در سخنی هم به اصل تاثیر مجالس اجتماعی اشاره دارد و هم به شركت در محافل سالم و مفید توصیه و ترغیب می‏فرماید، آن جا كه می‏فرماید: «من ادام الاختلاف الی المسجد اصاب احدی ثمان: آیة محكمة و اخا مستفادا و علما مستطرفا و رحمة منتظرة و كلمة تدله علی الهدی او ترده عن ردی; هر كس پیوسته به مساجد برود یكی از هشت‏بهره را خواهد برد: آیه و نشانه‏ای محكم، برادری سودمند، علمی نو، رحمتی مورد انتظار، سخنانی كه او را به راه راست هدایت می‏كند و یا سخنی كه او را از هلاكت می‏رهاند.» (5)


بخش دوم: شیوه‏های تربیت

1 - استفاده از حس كمال جویی
كودكان و نوجوانان فطرتا كمالات و صفات زیبای انسانی را دوست دارند. مربی می‏تواند از طریق ارضأ صحیح تفوق خواهی، متربیان خود را به سوی اهداف مورد نظر خویش هدایت كند، و آنان را با دلگرمی و نشاط به كسب كمالات وادار سازد. امام مجتبی علیه السلام روزی فرزندان خود و فرزندان برادر خود را دعوت كرده و به آنان فرمود: «همه شما كودكان اجتماع امروز هستید و امید می‏رود كه بزرگان جامعه فردا باشید، دانش بیاموزید و در كسب علم كوشش كنید، هر كدام كه نمی‏توانید در مجلس درس مطالب استاد را حفظ كنید آن‏ها را بنویسید و نوشته‏ها را در منزل نگهداری نمایید تا در موقع لزوم مراجعه كنید.» (6)

آن حضرت با این روش صحیح تربیتی فرزندان را به كسب دانش و درس خواندن ترغیب و تشویق می‏كند و آنان به این طریق با عشق و علاقه به دنبال كسب دانش و سایر كمالات بشری می‏روند و در این شیوه، نیازی به تهدید و مجازات نیست.

 

2 - معرفی اسوه‏های تربیت

كودك و نوجوان فطرتا به دنبال الگو می‏گردد و این خواسته درونی او در حس تقلید وی جلوه می‏كند.

والدین و مربیان باید با معرفی الگوهای صحیح، حس تقلید او را جهت دهند. آن چه در این میان اهمیت ویژه دارد شناساندن الگوهای راستین و نمونه‏های كامل در به وجود آوردن صفات پسندیده در نهاد فرزندان است. این شیوه در قرآن كریم فراوان دیده می‏شود. قرآن كریم با معرفی الگوهای كامل و بی عیب و نقص، در آموزش خوبی‏ها و كمالات و فضائل انسانی بهره می‏گیرد. حضرت مجتبی علیه السلام نیز به پیروی از قرآن در سیره تربیتی خویش این روش را دنبال می‏كند. آن حضرت بعد از شهادت علی علیه السلام خطابه بلیغی ایراد كرد و در ضمن آن به معرفی شخصیت ممتاز علی علیه السلام پرداخته و می‏فرماید: «ای مردم! در این شب مردی از دنیا رفت كه در هیچ كار نیكی، پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و بندگان خدا در هیچ سعادتی نمی‏توانند به او برسند، او به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله جهاد می‏كرد و جان خود را فدای او می‏نمود.» آن گاه با شمردن صفات دیگر امیرمؤمنان علیه السلام او را به عنوان امام و الگوی مردم مطرح می‏كند. (7)

 

3 - ایجاد خودباوری و عزت نفس در كودكان

به وجود آوردن خودباوری و عزت نفس در كودكان، آن هارادر زندگی آینده موفق‏تر خواهد نمود. این صفت زیبا را می‏توان از همان دوران كودكی و با شیوه‏های مختلف در او پرورش داد. برخی از آن شیوه‏ها عبارتند از:

 

یك) احترام به كودك
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بارها امام حسن و امام حسین علیه السلام را در ایام كودكی احترام می‏نمود. روزی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نشسته بود كه آن دو كودك وارد شدند، پیامبر به احترام آن‏ها از جای برخواسته و به انتظار ایستاد، لحظاتی طول كشید، آن‏ها نرسیدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله به طرف كودكان پیش رفت و از آنان استقبال نمود، بغل باز كرد و هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد و به آنان فرمود: «فرزندان عزیز، مركب شما چه خوب مركبی است و شما چه سواران خوبی هستید!» (8)

در روایت دیگری عبدالله بن عباس می‏گوید: «با پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه فاطمه علیها السلام رفتیم. حسن علیه السلام (كه كودكی بیش نبود) صورتش را شسته و تمیز و پاكیزه از منزل بیرون آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن علیه السلام را در آغوش گرفته و بوسید و سپس فرمود: «این پسر من آقاست.» (9)

 

دو) همبازی شدن با او
كودكان و نوجوانان از بازی و ورزش لذت می‏برند و به این وسیله ضمن آشنایی بیشتر با جهانی كه در آن زندگی می‏كنند رشد یافته و در عین حال فرصت‏های خوبی را برای بیان احساسات و عواطف خود می‏یابند. همبازی شدن والدین و بزرگترها با آنان در ایجاد خودباوری در وجود‌شان نقش مهمی دارد. ابورافع یكی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله روزی با امام حسن علیه السلام كه كودك خردسالی بود، همبازی شد. آنان روی قرار دوش گرفتن از همدیگر بازی می‏كردند. هنگامی كه نوبت‏سواری به ابورافع می‏رسید، حضرت مجتبی علیه السلام به او می‏فرمود: عجب دارم از تو كه می‏خواهی بر دوش كسی سوار شوی كه پیامبر صلی الله علیه و آله او را بر دوش خود سوار می‏كند. وقتی نوبت‏سواری امام حسن علیه السلام می‏شد، ابورافع می‏گفت: همانطوری كه تو به من سواری ندادی من هم تو را سوار نمی‏كنم. حضرت به او فرمود: آیا میل نداری كسی را كه پیامبر صلی الله علیه و آله بر دوش خود می‏نشاند بر دوشت‏سوار كنی؟ ناچار ابورافع طفل را بر دوش خود سوار می‏كرد.

شخصیت روحی این كودك از خلال گفتار و كیفیت استدلالش پیداست. طفلی را كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آغوش خود پرورش داده و شخصیت روانی او را احیأ نموده است، بزرگی خود را باور دارد و هرگز با ذلت و زبونی سخن نمی‏گوید. (10)

 

سه) انتخاب نام زیبا برای كودك
نام كودك نقش مهمی در شخصیت او ایفا می‏كند. باید برای طفل نامی را انتخاب كرد كه بعدها به خاطر آن مورد استهزأ و تحقیر قرار نگیرد و در آینده احساس حقارت نكند. نامی كه یادآور وابستگی او به خداوند متعال بوده و نشانگر فرهنگ و مكتب او باشد. سیره عملی امام مجتبی علیه السلام در نامگذاری فرزندان خویش گواه روشنی بر توجه آن حضرت به این مهم می‏باشد. نام فرزندان پسر آن حضرت عبارتند از: حسن، زید، قاسم، عمرو، عبدالله، عبدالرحمن، حسین، طلحه و نام فرزندان دختر او عبارتند از:‌ام الحسن،‌ام الحسین، فاطمه،‌ام عبدالله،‌ام سلمه، رقیه. (11)

 

چهار) مشورت با فرزندان
یكی از شیوه‏های شخصیت دادن به فرزندان، مشورت كردن با آن‏هاست. امام مجتبی علیه السلام ضمن توصیه به این كار پسندیده، با فرزندان خویش در موارد مختلف مشورت می‏كرد و بدین وسیله شخصیت آنان را پرورش داده و در آن‏ها عزت نفس ایجاد می‏نمود. روزی معاویة بن خدیج‏به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمد، حضرت مجتبی علیه السلام به او فرمود: « انا قوم لا نزوج نسأنا حتی نستامرهن; (12)

ما قومی هستیم كه دختران خود را بدون نظرخواهی و مشورت با خودشان، شوهر نمی‏دهیم

 

پنج) سلام كردن به كودكان
حضرت مجتبی علیه السلام می‏فرماید:

«هر كس قبل از سلام كردن به سخن آغاز كند، او را جواب ندهید.» (13)

این سخن در مورد معاشرت والدین با كودكان اهمیت ویژه‏ای می‏یابد، زیرا كودكی كه به او سلام داده شود و بدین وسیله از وی احترام نمایند، لیاقت و شایستگی خود را باور می‏كند و از همان دوران كودكی احساس می‏كند كه دیگران برای او اهمیت و ارزش قائل هستند.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «پنج چیز را تا لحظه مرگ ترك نمی‏كنم...یكی از آن‏ها سلام دادن به كودكان است.» (14)

 

4 - مطابقت رفتار با گفتار
والدین و مربیان اگر به گفته‏های خویش جامه عمل بپوشانند، بهترین و مؤثرترین و پرثمرترین شیوه را در تربیت‏به كار گرفته‏اند و به طور غیرمستقیم و ناخودآگاه متربیان را تحت تاثیر قرار داده‏اند. پندها و نصیحت‏های مربیان و والدین زمانی بر فرزندان موثر واقع خواهد شد كه آنان هر یك نمونه‏ای عملی از آن توصیه باشند و گفتار خویش را با عمل هماهنگ سازند.

حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام یكی از دوستان خود را كه شایسته تمجید آن بزرگوار بود با صفات زیبائی معرفی كرد و در ضمن خصلت‏های پسندیده او می‏فرمود: « كان لا یقول ما لا یفعل و یفعل ما لا یقول; (15) او آن چه را كه عمل نمی‏كرد، نمی‏گفت و كارهایی را كه نگفته بود انجام می‏داد

 

--------------------------------------------------------------------------------


1)
الدعوات، قطب الدین راوندی، قم، مدرسة الامام المهدی، 1407 ه. ق، ص 144 و 145.

2) مكارم الاخلاق، ص 233.

3) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 279.

4) تحف العقول، ص 233.

5) تحف العقول، ص 235.

6) منیة المرید، ص 340.

7) منتهی الآمال، ج 1، ص 225.

8) كودك فلسفی، ج 1، ص 115.

9) اعلام الوری، ص 211.

10) كودك فلسفی، ج 2، ص 133.

11) الارشاد، ج 2، ص 16.

12) حیاة الحسن علیه السلام، ج 1، ص 329.

13) مسند الامام المجتبی علیه السلام، ص 688.

14) الخصال، ج 1، ص 271.

15) تحف العقول، ص 234.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:33 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

بررسی فعالیت‏های فرهنگی و سیاسی امام مجتبی(علیه‏السلام) پیش از امامت


اشاره
الف) فعالیت‏های سیاسی
1.
بسیج مردم برای شركت در جنگ جمل

2. شركت در جنگ جمل

3. بسیج مردم برای شركت در جنگ صفین

4. شركت در جنگ صفین و فرماندهی نظامی

5. سخن‏گوی امام علی در ماجرای حكمیت

6. مشاور سیاسی و جانشین امیر المؤمنین علی

ب) فعالیت‏های فرهنگی
1.
مشاور و جانشین فرهنگی امام علی

2. امام جمعه موقت كوفه

3. قضاوت به جای امام علی

 


اشاره
دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین دوران پر رنج و محنت آوری برای اهل بیت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) بود چرا كه خاندان پیامبر هر روز شاهد بودند كه چگونه زحمات و رنج‏های پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله) و دستاوردهای ارزنده ایشان در راستای هدایت جامعه و تشكیل حكومت حقه اسلامی از بین می‏رود و چگونه احكام الهی و آموزه‏های دینی بازیچه دست عده‏ای شده است و با چه نیرنگ‏هایی دین را وسیله دستیابی به مطامع دنیایی خود قرار داده‏اند.

اما این مسأله سبب انزاوای كامل اهل بیت پیامبر (صلی‏الله‏علیه ‏وآله) از جامعه و بی‏تفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمی‏شد و فعالیت‏های ارزنده‏ای از خود نشان می‏دادند. در این میان امام مجتبی (علیه‏السلام) نیز سهم عمده‏ای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی كوتاه به فعالیت‏های فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفكند.

 

الف) فعالیت‏های سیاسی
 

1. بسیج مردم برای شركت در جنگ جمل

ناتوانی شدید عثمان در حاكمیت، تبعیض‏ها، قومیت گرایی‏ها، بخشش‏های بی حساب و كتاب از بیت المال و ده‏ها مشكل دیگر، سبب شد تا جبهه‏ای معترض و عدالت‏خواه از مردم مدینه در برابر او صف آرایی كنند. عثمان به تحریك شماری از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبیر و عمرو عاص كشته شد و خلافت به امام علی رسید. امام (علیه‏السلام) با وجود این كه او را حاكمی عادل نمی‏دانست، ولی از فتنه قتل او نیز ناخشنود بود؛ زیرا می‏دانست این آشوب، آشوب‏های دیگری در پی خواهد داشت.

نشان دادن موضعی شفاف از سوی امام، بهانه‏ای برای عناصر سودجو شد تا آن را بهانه‏ای برای قدرت‏طلبی خود قرار دهند. امام علی (علیه‏السلام) حكومت خود را با عدالت پیش می‏برد و آنان كه به زراندوزی‏های زمان عثمان خو كرده بودند و همانانی كه مردم را به قتل او تشویق می‏كردند، پس از مدتی كه اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند. و در بصره به اخلال گری و آشوب طلبی دست زدند. امام علی (علیه‏السلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیه‏السلام) را برای جلب مشاركت مردم در ستیز با پیمان‏شكنان به كوفه فرستاد.(1) برخی از مردم وقتی او را دیدند كه می‏خواهد برای آنان سخنرانی كند، زیر لب می‏گفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبی به سبب بیماری‏ای كه داشت، به ستونی تكیه كرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد كرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.(2)

مردم پس از شنیدن سخنان امام مجتبی (علیه‏السلام) آمادگی خود را برای شركت در جنگ و یاری امام علی (علیه‏السلام)اعلام كردند و امام مجتبی توانست سپاه انبوهی را برای جنگ در ركاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) گرد آورد.

 

2. شركت در جنگ جمل

همان گونه كه گفته شد، امام مجتبی (علیه‏السلام) در جنگ جمل حضوری چشم گیر و شجاعانه داشت. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) ایشان را بر میمنه (سمت راست) سپاه گماشت (3) و ضربه نهایی را ایشان با نحر كردن شتر عایشه به انجام رسانید و جنگ را به سود امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)پایان داد.4

 

3. بسیج مردم برای شركت در جنگ صفین

آتش جنگ جمل فروكش نكرده بود كه زمزمه‏هایی ناآشنا در برپایی فتنه خونین دیگری از آن سوی مرزها به گوش رسید. معاویه و همدستانش سرگرم تجهیز سپاه و جمع آوری نیرو برای جنگ با امام علی (علیه‏السلام) بودند. خبر به امیرالمؤمنین رسید. امام علی فرزندش امام مجتبی (علیه‏السلام) را مأمور كرد تا برای مردم سخنرانی كند و آنان را برای دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشویق كند. امام مجتبی (علیه‏السلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شیوایی بیان نمود و این گونه مردم را به جنگ با معاویه تشویق كرد.5 سخنرانی گرم و آتشین امام مجتبی شوری در دل‏ها افكند و مردم را برای نبرد آماده ساخت.

 

4. شركت در جنگ صفین و فرماندهی نظامی

متأسفانه بر خلاف خواست امام علی (علیه‏السلام)، در راستای ارشاد عمومی و تنویر اذهان، بهترین لحظه‏های خلافتش، صرف جنگی طولانی گردید؛ در حالی كه این دوران درخشان می‏توانست صرف عمران و آبادانی و تحقق برنامه‏ریزی‏های حكومت علوی گردد. امام مجتبی (علیه‏السلام)در جنگ صفین نیز از سوی امیرالمؤمنین دستور یافت كه سمت فرماندهی میمنه لشگر را بر عهده گیرد(6). امام مجتبی (علیه‏السلام) در ركاب پدر، دلاورانه شمشیر می‏زد و حمله می‏كرد. وقتی علی (علیه‏السلام) رزم او را دید كه چگونه به قلب دشمن حمله‏ور می‏شود، برای محافظت از جان او و برادرش حسین (علیه‏السلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند.


امام علی فرمود: «پسرانم را از جنگ باز دارید كه از به خطر افتادن جان آن دو بیم دارم و می‏ترسم نسل رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) قطع شود». (7) در گرماگرم جنگ، وقتی معاویه جنگیدن امام مجتبی (علیه‏السلام) را دید، خواست تا سیاست پلید و همیشگی «تطمیع و تفرقه» را درباره امام حسن(علیه‏السلام) به كار گیرد. از این رو، كوشید تا امام مجتبی را با وعده‏های پوشالی از میدان به در كند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر ـ فرزند كوچك خلیفه دوم و از یاغیان آزاد شده دوره عثمان ـ را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (علیه‏السلام) را با وعده خلافت و دیگر بهانه‏ها از میدان به در كند. وقتی عبید الله، امام مجتبی را مشغول كارزار دید، نزدیك رفت و گفت: «با تو كاری دارم». امام دست از جنگ كشید و نزدیك آمد. عبید الله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندی فرمود: «گویی می‏بینمت كه امروز یا فردا كشته خواهی شد، ولی شیطان فریبت داده و این كار را برایت زیبا نموده است تا روزی كه زنان شام بر جنازه‏ات بگریند. به زودی خدا بر زمینت می‏زند و جنازه‏ات را با صورت به خاك می‏كشد». عبید الله شگفت زده و ناامید و سر افكنده به سوی خیمه گاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پی برد و گفت: «[شرمگین مباش] او پسر علی است».(8)

 

5. سخن‏گوی امام علی(علیه‏السلام) در ماجرای حكمیت

جنگ صفین طولانی شده بود. امام علی (علیه‏السلام) دست از حقیقت بر نمی‏داشت و معاویه بر سخن باطل خود پای می‏فشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختی نشان می‏دادند. تا آن جا كه نوشته‏اند: این جنگ ماه‏ها به درازا كشید. سرانجام تا پیروزی لشگر حق تنها چند ضربه شمشیر دیگر نیاز بود، كه به دستور معاویه، قرآن‏ها را بر سر نیزه‏ها كردند و كتاب خدا را بازیچه دنیا پرستی و قدرت طلبی خود قرار دادند. در نتیجه این دسیسه، در سپاه امیرالمؤمنین دو دستگی افتاد و چشم‏های ظاهربین و نیز بازوان خسته از جنگ، شمشیرها را زمین گذاشتند و امام را به پذیرش حكمیت وادار كردند. دیری نپایید كه بزرگی و جبران ناپذیری این اشتباه برای همگان به اثبات رسید. از این رو، به سختی ابراز پشیمانی كرده و حتی بعضی از امیر المؤمنین (علیه‏السلام)خواستند تا پیمانی را كه به اصرار آنان بسته بود، بشكند و جنگ را بی‏محابا آغاز كند، ولی برخی نیز به بهانه‏های مختلف، خودِ حضرت را در این جریان مقصّر دانستند. بیم آن می‏رفت كه آشوب گری از سرگرفته شود و فاجعه دیگری به وقوع بپیوندد. در این جا، لازم بود تا چهره‏ای كه برای همگان مورد پذیرش و احترام است، میانجی‌گری كند و آشوب را پایان بخشد. به همین منظور، امام علی فرزند بزرگش حسن (علیه‏السلام) را كه چهره‏ای پذیرفته شده بود، مأمور كرد تا از طرف ایشان مسأله را روشن و مشكل را حل كند. او باید نخست با دلایل قانع كننده، حكمی را كه ابوموسی اشعری صادر كرده بود، لغو می‏كرد و نیز برای جلوگیری از فتنه‏های مخالفان، مشروعیت كاری به عنوان حكمیت را نیز می‏پذیرفت. این كار در آن موقعیت حسّاس كه بیش‏تر حاضران جزو مخالفان بودند، بسیار دشوار می‏نمود و كسی جز امام مجتبی (علیه‏السلام)در میان هواداران علی (علیه‏السلام) توان انجام چنین مسؤولیتی را نداشت. امام مجتبی درآن جمع این گونه فرمود: «ای مردم! بی گمان شما درباره این دو مرد [عمرو عاص و ابوموسی [زیاده سخن گفتید و آنها را برگزیدید تا با كتاب خدا حكم كنند؛ نه از روی هوای نفس‏شان. ولی آن‏ها با هوای نفس خویش حكم كردند؛ نه با كتاب خدا و كسی كه چنین كند، حَكَم نیست، بلكه محكوم است. عبدالله بن قیس (ابوموسی) كه عبدالله بن عمر را خلیفه قرار داد، سه اشتباه كرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت كرد؛ زیرا عمر به خلیفه قرار دادن وی راضی نبود. حتی او را از اعضای شورای شش نفره نیز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراین باره مشورت نكرده بود؛ و سوم مهاجرین و انصار كه پایه‏های حكومت اسلام را منعقد كرده‏اند و نظر آن‏ها مورد پذیرش مردم است، نظری در این باره نداده‏اند (و این حكم تنها از آن این دو نفر است). ولی اصل مسأله حكمیت و مشروعیتش پذیرفته است و رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نیز سعد بن معاذ را در جریان بنی قریظه حَكَم قرار داد و او نیز آن چه را كه مورد رضای خدا بود، حكم كرد. بی تردید اگر او مخالفت می‏كرد، رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نیز رضایت نمی‏داد».(9) سخنان شیوای امام، كه جایگاه علمی و سیاسی امام حسن (علیه‏السلام) را برای همگان آشكار می‏ساخت، مسأله را كاملا روشن نمود، هر چند كه دشمن هیچ گاه دست از فتنه گری برنمی‏داشت.

 

6. مشاور سیاسی و جانشین امیر المؤمنین علی (علیه‏السلام)

با بررسی جریان‏های تاریخی عصر امام علی (علیه‏السلام)، روشن می‏شود كه امام حسن (علیه‏السلام)، در تمامی تصمیم‏گیری‏های امام علی و برنامه ریزی‏های او نقش مهم و تعیین كننده‏ای داشته است؛ زیرا امام علی همواره در حل مسائل با امام حسن مشورت می‏كرد. همین مسأله، توانایی والای امام مجتبی را به اثبات می‏رساند؛ چه اگر فردی داناتر و تواناتر از او در میان هواداران امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) یافت می‏شد، حتما او انجام این مهم را بر دوش می‏گرفت. در كتاب‏های تاریخی آمده است كه پس از پایان جنگ جمل، حضرت علی مدت یك ماه را در بصره سپری كرد و در این مدت بیمار شد. در تمام این دوره، امام مجتبی (علیه‏السلام)به جای آن حضرت نقش جانشین را بر عهده گرفت.(10) هم چنین نوشته‏اند: امیرالمؤمنین پیش از جنگ با معاویه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را برای مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهی كرد. در این هنگام، امام مجتبی به عنوان مشاور سیاسی امام (علیه‏السلام)، پس از ستایش الهی، نظر خود را در مورد جنگ بیان نمود.(11)


 

ب) فعالیت‏های فرهنگی
 

1. مشاور و جانشین فرهنگی امام علی (علیه‏السلام)

امام مجتبی (علیه‏السلام) در تبیین مسائل علمی و اعتقادی بسیار توانا بود. این امر از همان اوان كودكی در ایشان نمودار گردید و حتی پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به دلیل آگاهی از فرهیختگی امام مجتبی در كودكی به او دستور حلّ مسائل را می‏دادند. نوشته‏اند: علی در «رُحبَه» ـ از محله‏های كوفه ـ بود كه مردی نزد او آمد و بسیار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمایم». حضرت علی (علیه‏السلام)فرمود: «تو از ما نیستی، بلكه برای پادشاه كشور روم پرسش‏هایی پیش آمده بود كه آن را با پیكی به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاویه خواست و اینك نیز آن جاست و چون معاویه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را برای حلّ آن‏ها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتی، سخنان امام(علیه‏السلام) را تصدیق كرد و گفت: «ولی من مخفیانه این جا آمده‏ام و هیچ كس از آمدن من خبر نداشته است». امیرالمؤمنین فرمود: «پرسش‏هایت را با یكی از این دو فرزندم در میان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن می‏پرسم». امام مجتبی (علیه‏السلام)زودتر فرمود: «آمده‏ای این پرسش را بپرسی: فرق حق و باطل چقدر است؟ میان آسمان و زمین چه فاصله‏ای است؟ مسافت میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چیست؟ ارواح مشركان در كجا جمع است؟ و...». امام حسن به شایستگی به پرسش‏های او پاسخ داد. سپس درباره این پرسش مرد شامی كه كدام ده چیز است كه بر یكدیگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محكم آفرید، ولی آهن از آن محكم‏تر است و آن را قطعه قطعه می‏كند. مقاوم‏تر از آهن، آتش است كه آهن را ذوب می‏كند. قوی‏تر از آتش، آب است كه آن را خاموش می‏سازد و چیره‏تر از آب، ابر است كه آب را به صورت باران جابه جا می‏كند. قوی‏تر از ابر، باد است كه آن را انتقال می‏دهد و پیروزتر از باد، فرشتگانند كه به آن دستور جابه جایی می‏دهند. نیرومندتر از فرشتگان «عزرائیل» است كه آن‏ها را می‏میراند و نیرومندتر از عزرائیل، مرگ است كه او را نیز می‏میراند و از همه اینها قویتر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است كه مرگ را نیز می‏میراند و خود همواره می‏ماند

مرد شامی كه پاسخ تمامی پرسش‏های خود را گرفته بود، گفت: «شهادت می‏دهم كه تو فرزند رسول خدایی (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و به حق علی بن ابی‏طالب (علیه‏السلام) از معاویه سزاوارتر بر خلافت و رهبری است».(12) این‏گونه مطالب كه نشانگر برتری علمی امام مجتبی (علیه‏السلام)است، در تاریخ فراوان است.

 

2. امام جمعه موقت كوفه

یكی از مسؤولیت‏های مهم فرهنگی امام مجتبی (علیه‏السلام)در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علی (علیه‏السلام)كوفه را ترك می‏كرد و یا به دلیل عذری نمی‏توانست نماز جمعه را اقامه كند،این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان می‏گذاشتند.(13)

 

3. قضاوت به جای امام علی (علیه‏السلام)

از برجسته‏ترین جلوه‏های حكومت امام علی (علیه‏السلام)، عدالت و سخت‏گیری ایشان در اجرای آن و نیز دادرسی و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفای دیگر در بسیاری از مسائل قضایی، از حل آن‏ها باز می‏ماندند و امام علی (علیه‏السلام)آنان را كمك كرد و حتی خود ایشان نیز گاه این امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (علیه‏السلام)می‏سپردند. تا علم او را نیز به دیگران ثابت كند.14 نوشته‏اند: در دوران خلافت حضرت علی (علیه‏السلام)، مردی را نزد او آوردند كه او را در خرابه‏ای، كنار جسدی بی‏جان و خونین یافته بودند؛ در حالی كه كاردی خونین نیز در دست داشت. جریان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چیزی برای گفتن داری؟» مرد پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! این اتهام را می‏پذیرم» علی (علیه‏السلام) دستور داد كه او را برده، قصاص كنند. در این هنگام، مردی با عجله خود را رسانید، در حالی‏كه فریاد می‏زد: «او را رها كنید! او را رها كنید! او كسی را نكشته و قاتل من هستم؟» امیرالمؤمنین از متهم پرسید: «چرا اتهام قتل به خود زدی در حالی كه قاتل كس دیگری است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعی نبودم كه بتوانم از خود دفاع كنم؛ زیرا چندین نفر مرا بالای سر جسد، با كارد خونین دیده بودند. من گوسفندی را كشته بودم و برای قضای حاجت به خرابه آمدم كه دیدم آن مرد در خون خود می‏غلتد. شگفت زده شدم و در حالی كه كارد خونین در دستم بود، این چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع دیدند و پنداشتند كه من او را كشته‏ام». علی (علیه‏السلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیه‏السلام)فرستاد تا حكم را از او بخواهد. امام مجتبی پس از شنیدن صحبت‏های هر دو فرمود: «مرد قاتل كه با راست گفتاری‏اش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه كریمه «وَ مَن اَحیاها فَكَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً»15 رها كنید. او فردی را كشته و دیگری را از مرگ رهانیده است. پس هر دو را آزاد كنید و دیه مقتول را از بیت المال بپردازید

 

 

--------------------------------------------------------------------------------


1
ـ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 168.

2ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 293.

3ـ محمد بن محمد بن النعمان العكبری الشیخ المفید، الجمل، ص 170.

4ـ همان.

5ـ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 112.

6ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 168.

7ـ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن بن علی (علیه‏السلام)، ج 1، ص 497.

8ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 165 ـ 168.

9ـ حیاة الامام الحسن بن علی (علیه‏السلام)، ج 1، ص 53.

10ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 161.

11ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281.

12ـ مرد شامی نزد معاویه بازگشت و معاویه نیز پاسخ‏ها را از قول خود برای پادشاه روم فرستاد، ولی او فهمید كه پاسخ‏ها را معاویه نداده است و به او نوشت: سوگند به عیسی كه این پاسخ‏ها برخاسته از پیامبران و خاندان آن‏هاست و به تو ربطی ندارد. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 325.

13ـ علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 9.

14ـ بحار الانوار، ج 40، ص 280.

15ـ مائده، 32: هر كس انسانی را از مرگ نجات دهد، گویی همه انسان‏ها را از مرگ رهایی بخشیده است.

ابوالفضل هادی‏منش

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:34 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

صلح امام حسن(علیه‌السلام) ضامن بقای اسلام


بیعت ‏با امام مجتبی(علیه‌السلام)
توطئه‏های معاویه
انگیزه‏های صلح
قرارداد صلح و شرطهای اساسی آن
بندهای قرارداد صلح
توضیحی پیرامون مواد صلحنامه
نقد و بررسی
 


زندگی سراسر افتخار امام مجتبی(علیه‌السلام) جلوه‏های زیبا و پرشكوهی داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجری پا به عرصه وجود گذاشت.

هفت‏سال در دامن پرفیض رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از چشمه‏های زلال نبوت بهره برد. وحی الهی فكر و اندیشه او را شكل داد و اعماق جانش را جهت‏بهره دهی به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سی‏سال حوادث تلخ و شیرین بعد از رحلت پیامبر وی را از تجربه‏های گران بهره‏مند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدایت كشتی اسلام، در سخت‏ترین موقعیت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(علیه‌السلام) با كمترین آسیب و تلفات امت اسلامی را رهبری كرد، توطئه‏های بزرگ و خطرناك بنی‏امیه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودی اسلام و برنامه‏های حیات بخش آن شد و پیش بینی پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را تحقق بخشید.

بر خورد زیبای امام حسن(علیه‌السلام) در قصه صلح افتخار بزرگی در تاریخ اسلامی بر جای گذاشت. نویسندگان و تحلیل گران بسیاری به آن پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بررسی كرده‏اند. گروهی همانند شیخ راضی آل یاسین(ره) كتابی در 374 صفحه تدوین كرده، آن را «صلح الحسن‏» نامیده‏اند و جمعی نیز در صفحات بیشتر یا كمتر به ترسیم تلاشهای این سرور جوانان بهشت پرداختند.

 

بیعت ‏با امام مجتبی(علیه‌السلام)
بیعت ‏یكپارچه مردم كوفه و نمایندگان قبیله‏های مختلف در مسجد كوفه در روز بیست و یكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولی الموحدین(علیه‌السلام) وحشت‏بزرگی در دل معاویه و حاكمان شام پدید آورد. آنان احساس كردند توطئه ترور آن بزرگمرد به طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت عزمی راسخ‏تر بخشید و آنان را در استمرار راه خویش مصمم‏تر ساخت.

 

توطئه‏های معاویه
معاویه، با شنیدن اخبار فوق، یاران و نزدیكان خویش همچون عمروعاص، قیس بن اشعث، ولید بن عقبه و عتبة بن ابی‏سفیان و... را فرا خواند، نشستی تشكیل دادو درباره چگونگی برخورد با حكومت تازه پای امام حسن (علیه‌السلام) و براندازی آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه اندیشه‏ای اساسی جهت ‏براندازی حكومت علوی نكنید، برای همیشه با تهدید مواجه خواهیم بود. پس از سخنان معاویه شورا برگزار شد. رهاورد این نشست تصمیم‏های زیر بود كه بتدریج جامه عمل پوشید:

1- فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ایجاد نا امنی.

2- تطمیع و تهدید نیروهای ارشد نظامی و لشكریان امام مجتبی(ع) مانند عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد.

3- ارسال گشتیهای رزمی در اكیپهای كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ایجاد رعب و وحشت در مرزهای حكومت علوی مانند حمله به بسر بن‏ارطاة و كشتن عبدالرحمان و قثم دو فرزند كوچك عبید الله بن عباس در شهرهای یمن یا مكه.

4- شایعه صلح قبل از تحقق آن و تبلیغات گسترده در این زمینه.

5- انتشار شایعه‏های بی‏اساس چون كشته شدن قیس بن سعد بن عباده و افراد دیگر،

6- شایعه پناهندگی بعضی از شخصیت‏های سیاسی، نظامی حكومت امام حسن مجتبی،

7- جنگ روانی تمام عیار علیه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهای مختلف.

8- فعال شدن ستون پنجم و نیروهای وابسته اموی و افراد ناراضی در شهرهای كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدینه.


انگیزه‏های صلح
توطئه‏های فوق سبب شد تا حكومت تازه نفس امام مجتبی(علیه‌السلام) گرفتار مقابله و برخورد با آنان گردد، از برنامه ریزهای دراز مدت و جابجایی نیروهای خسته و ناتوان و غیر علاقه‏مند منصرف شود و نتواند شالوده محكمی را پی‏ریزی كند. از سوی دیگر، طولانی شدن معركه صفین به مدت هیجده ماه و كشته شدن حدود 70 هزار تن در لیلة الهریر و فقدان نیروهای ارزشمند و صحابه بزرگ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مانند عمار یاسر، هاشم مرقال، ثابت‏بن قیس، ذوالشهادتین و...، كه سابقه‏ای درخشان در تاریخ اسلام داشتند، و از همه مهمتر شهادت امیرمؤمنان در فرو پاشی شیرازه حكومت تاثیر بسزا داشت.

مورخان گفته‏اند:36 تن از رزمندگان غزوه بدر، كه آخرین ستارگان تابناك ایمان و عقیده از زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بودند، در نبردهای جمل، نهروان و صفین به شهادت رسیدند كه ضربه‏ای كوبنده بر پیكر لشگریان عراق بود.

امام مجتبی(علیه‌السلام) فرمود: سوگند به خدا، من حكومت و خلافت را تسلیم معاویه نكردم، مگر بدان سبب كه یارانی برای نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی می‏داشتم، شب و روز با وی(معاویه) جنگ می‏كردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه می‏دادم تا خداوند بین ما حكم كند.

سبط اكبر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چنان می‏دید كه جنگ شروع شود، به شكست نظامیان عراق می‏انجامد و معاویه بدین بهانه همه‏دوستان اهل بیت(علیه‌السلام) را خواهد كشت. از اینرو فرمود:

انی خشیت ان یجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یكون للدین ناعی

من ترسیدم ریشه مسلمانان از روی زمین كنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین، نگاهبانی باقی بماند. و در جای دیگر فرمود: فصالحت‏بقیا علی شیعتنا خاصة من القتل، فرایت دفع هذه الحروب الی یوم ما فان الله كل یوم هو فی‌شان

حفاظت‏شیعه از نابودی و كشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی دیگر واگذارم. تكلیف انسان براساس اوامر الهی هر روز به گونه‏ای است و باید آن را انجام دهد.

 

قرارداد صلح و شرطهای اساسی آن
به نوشته مورخان در سال 41 ه.ق، در یكی از ماههای ربیع الاول یا ربیع الثانی و یا جمادی الاولی، معاویه به وسیله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامه‏ای به عنوان قرارداد صلح، برای حسن بن علی(علیه‌السلام) فرستاد. این نامه كاملا سفید بود و فقط در بالای آن یك خط نوشته شده بود، ان اشترط فی هذه الصحیفة التی ختمت اسفلها ما شئت فهو لك، این نامه را در خصوص قرارداد صلح فرستادم. من آن را امضأ كرده‏ام هر شرطی را كه شما می‏خواهید و صلاح می‏دانید در آن بنویسید. مورد قبول من است.

در پایان نامه، جهت اطمینان بیشتر سوگندهای بزرگی یاد كرد، به امضای همه بزرگان دربارش رساند.

نامه فوق به دو گونه نقل شده، ما به جهت اختصار به نقل دوم می‏پردازیم كه بندهای آن به صورت جداگانه ذكر شده است.

 

بندهای قرارداد صلح
ماده اول: واگذار كردن حكومت ‏به معاویه به شرط آن كه بر اساس كتاب خدا و سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و سیره و روش خلفای شایسته عمل كند.

ماده دوم: خلافت‏ بعد از معاویه از آن حسن بن علی(علیه‌السلام) است و چنانچه حادثه‏ای برای او پیش آمد و او موفق نشد، حكومت از آن حسین(علیه‌السلام) است و معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین كند.

ماده سوم: دشنام دادن و نفرین به امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در قنوت نماز ترك شود و كسی از آن حضرت جز به نیكی یاد نكند،

ماده چهارم: همه مردم از هر رنگ و نژادی كه هستند و در هر جا زندگی می‏كنند، باید از امنیت كامل برخوردار باشند و آنچه در گذشته انجام داده‏اند، مورد عفو قرار گیرد افراد به بهانه‏های واهی مورد تعقیب واقع نشوند و با مردم عراق به خشونت رفتار نگردد.

ماده پنجم: یاران و شیعیان علی(علیه‌السلام) در هر جا هستند، در امان باشند و به آنها تعرضی نشود و جان و مال و ناموس و فرزند ایشان از امنیت كامل برخوردار باشد. معاویه باید از تعقیب و سوء قصد به آنها بپرهیزد، حقوق هر صاحب حقی را به خودش برساند و آنچه در دست‏یاران علی(علیه‌السلام) است‏باز پس گرفته نشود.

ماده ششم: هرگز علیه امام حسن و برادرش امام حسین(علیه‌السلام) و هیچ یك از خاندان اهل بیت(علیه‌السلام) آشكارا و نهان توطئه‏ای نكند(ستمی و آزاری نرساند) و در هیچ نقطه‏ای از روی زمین برای آنان وحشتی ایجاد نكند.

ماده هفتم: در حضور معاویه اقامه شهادت نشود و معاویه حق ندارد خود را امیرمؤمنان بنامد.

ماده هشتم: از بیت المال كوفه، مبلغ پنج میلیون درهم مستثناست، آن مبلغ ربطی به قرار داد صلح ندارد. معاویه باید بدهی‏های بیت المال را بپردازد و بر اوست هر سال مبلغ دو میلیون درهم به برادرم حسین بدهد. بنی‏هاشم را در بخشش‏ها و عطاها بر بنی عبد شمس ترجیح دهد و هر سال یك میلیون درهم جهت فرزندان شهدای جنگ‏های جمل و صفین و به آنانی كه در ركاب امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به شهادت رسیده‏اند، داده شود، و این مبلغ باید از مالیات مربوط به دارابجرد باشد.

شروط فوق در نامه‏های رسمی امضأ نشده، رد و بدل گردید. معاویه از شام به مسكن آمد و قرارداد صلح در آنجا به صورت علنی و رسمی در حضور بسیاری از مردم، خوانده شد، بعضی از مورخان گفته‏اند: عقد صلح در «بیت المقدس‏» و یا «ادرح‏» اجرا گردید. این دو قول قوت چندانی ندارد، زیرا مسكن محل تجمع نیروهای نظامی دو طرف بود و فرماندهان عالی رتبه نیز حضور داشتند.


توضیحی پیرامون مواد صلحنامه
بندهای قرارداد مصالحه. كه از سوی سبط اكبر پیامبر مطرح شده، دارای امتیازات بسیاری است كه در هر زمان، جایگاه والای سیاسی - الهی خود را باز می‏كند و منشور اصلاح و انقلاب تدریجی را پی‏ریزی می‏نماید. امام(علیه‌السلام)، در این قرارداد، كوشید پرده از چهره معاویه بردارد و تبلیغات دروغینی كه جهت تثبیت موقعیت اجتماعی او انجام گرفته، خنثی كند.

بند اول: اعمال و كردار وی را مخالف قرآن و سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و خلفای صالح دانسته و از وی خواسته است تا بعد از واگذاری حكومت، برنامه‏های آینده خویش را بر اساس قرآن و روش پیامبر قرار دهد.

بند دوم: به موقت‏بودن حكومت معاویه اشاره می‏كند و اینكه او نمی‏تواند سرنوشت آینده مسلمانان را بر عهده گیرد، بلكه آینده از آن خود یا برادرش حسین(علیه‌السلام) و یا شورایی از مسلمانان است كه خط و مشی را تعیین می‏كنند.

بند سوم: بیانگر كینه معاویه به اهل بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است او آغازگر سب و نفرین علیه شخصیتی همچون علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) بود.

بند چهارم: بر بی‏تقوایی، ستمگری و نژاد پرستی معاویه اشاره می‏كند و از او تعهد می‏گیرد امنیت را برقرار سازد و متعرض مردم، بویژه مردم عراق و علاقه‏مندان به اهل بیت(علیه‌السلام) نگردد، زیرا بسیاری از آنان حامی و یاور پدرش علی(علیه‌السلام) بودند.

بند پنجم: خواستار حفاظت و امنیت ویژه‏ای برای یاران علی(علیه‌السلام) است و سپس تصریح می‏كند: بر معاویه است پاكباختگانی چون حجربن عدی، میثم تمار، عمرو بن حمق و... را ارج نهد و حقشان را ادا كند، نه اینكه، به خاطر حق‏گویی، آنان را تعقیب كند و ترس و وحشت را حاكم سازد.

بند ششم: تاكیدی است‏بر دو بند پیشین و هشداری است‏بر ترك توطئه آشكار و پنهانی حاكمان شام علیه امام و اهل بیت(علیه‌السلام)، زیرا آنان مشعل هدایت این امتند و معلوم بود كه معاویه و بنی امیه برای رسیدن به اهداف شوم خود خست‏سراغ آنان را خواهند گرفت.

امام مجتبی(علیه‌السلام) در بند هفتم، بالاترین ضربه روحی را بر پیكر معاویه و بنی‏امیه وارد كرده است، زیرا:

اولا: اقامه شهادت باید نزد افراد عادل، مطمئن و مورد وثوق انجام گیرد و معاویه از این خصال نیك به دور است. مرحوم مجلسی در این باره می‏نویسد: شهادت باید نزد حاكم عادل و قاضی فصل(تمیز دهنده بین حق و باطل) اقامه شود و درباره او اطمینان حاصل شود كه حق را احیا و با باطل مبارزه می‏كند.

امام با آوردن این قیدها خواسته است، معاویه را فاقد صفات مذكور معرفی كند.

ثانیا: اگر معاویه خود را امیرالمؤمنین نداند، مسلم امام(علیه‌السلام) كه خود یكی از افراد مؤمن است، تحت ولایت و سرپرستی او نخواهد بود، به همین ترتیب، دیگر افراد متدین، متعهد و دلسوز شیعه پس در آن صورت او حقی بر گردن هیچ مؤمنی پیدا نخواهد كرد.

اما بند هشتم، كه در برگیرنده مسایل مالی، بیت المال، پرداخت‏سالانه به حسین بن علی(علیه‌السلام) و پرداخت‏بدهی‏های حضرت و رسیدگی به بازماندگان شهدای صفین و جمل است، از اساسی‏ترین شروط قرارداد صلح به شمار می‏آید.

 

نقد و بررسی
علامه باقر شریف قرشی شرط هشتم قرارداد صلح را غیر واقعی می‏داند، زیرا طبق استدلال ایشان، بیت المال در اختیار امام مجتبی(علیه‌السلام) بود و درخواست معنا ندارد و دیگر اینكه این بند با سیره امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) كه بیت المال را هر شب می‏روبید، سازگار نیست. در پاسخ باید گفت: اولا: امام(علیه‌السلام) با این حركت، صداقت‏خویش را ثابت كرد و برای همیشه از اتهام اختلاس بیت المال رهایی یافت و هیچ كس نتوانست آن حضرت و برادرش و دیگر دست اندركاران حكومتش را متهم كند.

ثانیا: مگر می‏شود مملكتی كه گرفتار جنگ‏های پرهزینه‏ای همچون صفین و جمل و... بود و پیوسته به اسب، شتر، لباس و شمشیر و سپر و نیزه نیاز داشت پشتوانه‏ای در بیت المال نداشته باشد؟ آنهم جنگی كه بیش از هشتاد هزار نیرو و جنگجو در آن شركت جسته است.

ثالثا: سیره علی(علیه‌السلام) افزون كردن بیت المال است «توفیر فیئكم علیكم‏» به طوری كه پشتوانه‏ای قوی برای مسلمانان باشد و فئ غنائم، مالیات و زكوات را شامل می‏شود.

رابعا: صدقات و حق فقرا، كه علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) آن را نگه نمی‏داشت و به فقرا می‏رساند و سعی می‏كرد چیزی از آن را نگاه ندارد، جزئی از بیت المال عمومی كشور بود نه همه آن.

و اما در مورد درخواست 2000000 درهم در سال برای حسین(علیه‌السلام)، باید توجه داشت كه این مبلغ برای مصرف شخصی خود امام حسین(علیه‌السلام) نبوده، بلكه جهت فقرا و درماندگان هزینه می‏شد، زیرا خانواده‏های فقیر و آبرومندی در كوفه بودند كه غیر از امام و برادرش(علیه‌السلام) كسی آنها را نمی‏شناخت.

نكته قابل توجه اینكه چون دین و بدهكاری امام مجتبی(علیه‌السلام) مربوط به بیت المال بوده از این رو پرداختنش را به معاویه محول می‏كند.

بنابراین، روشن شد كه شرایط و موراد صلحنامه بسیار دقیق و اساسی بود و بأ;ء درایت و پیش بینی امام مجتبی(علیه‌السلام) انجام گرفته است.

قرارداد مصالحه و اعلان آن، چنانچه در پانزدهم ربیع الاول سال 41 ه.ق انجام گرفته باشد، خلافت و حاكمیت آن حضرت پنج ماه و 24 روز به طول انجامیده است و اگر در 25 ربیع الآخر واقع شده باشد، حكومت آن حضرت هفت ماه و چهار روز طول كشیده است. و بالاخره اگر 25 جمادی الاولی باشد، هشت ماه و چهار روز شده است.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:36 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شخصیّت علمى امام حسن مجتبى(ع)   

   
 امام حسن مجتبى علیه‏السلام از دوران كودكى سفره علمى خود را پهن كرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم خدمت بزرگى به تشنگان علم و معرفت نمود.
خبرگزاری شبستان: دامنه شخصیّت بى‏مانند سبط اكبر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم امام حسن مجتبى علیه‏السلام آنقدر وسیع و گسترده است كه آثار و نشانه‏هاى آن در تمام كتاب‏هاى حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم مى‏خورد.
تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و كمك به بینوایان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازویى علمى، قضایى و نیرویى بسیار كارآمد براى حكومت علوى و شخص امیرمؤمنان علیه‏السلام بوده است.
امام از جمله كسانى بود كه از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبرى پرداخته و در جنگ‏هاى جمل، صفّین و نهروان فعالانه شركت جسته، بلكه در بسیج نیروها از كوفه براى مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گام‏هاى بسیار مثبت و مؤثرى برداشته است.


زندگى پر رنج و محنت امام، پر از این مسائل است كه فقط به یك بفعد آن، كه جایگاه علمى امام مجتبى علیه‏السلام باشد، اشاره مى‏كنیم.

الف) امام در نگاه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
امام حسن مجتبى علیه‏السلام كودك بود كه پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگى یاد مى‏كرد. به یقین این برخوردهاى محبت‏آمیز كه هیچ گاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصّى ابراز نمى‏شد، نشان دهنده این بود كه آن حضرت مى‏خواست نقاب از چهره امام حسن علیه‏السلام كنار زده و شخصیّت والاى او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفى كند.

هادى امت
حذیفه گوید: روزى صحابه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در نزدیكى كوه حرا ـ یا غیر آن ـ گرد پیامبر جمع شده بودند كه حسن در خردسالى با وقار خاصّى به جمع آنان پیوست. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با نگاه طولانى كه بر او داشت، همه را مخاطب قرار داده و فرمود:

«آگاه باشید كه همانا او ـ حسن ـ بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود. او تحفه‏اى است از خداوند جهان براى من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقى مانده از من آشنا خواهد كرد. سنت مرا زنده خواهد كرد. و افعال و كردارش نشانگر كارهاى من است. خداوند عنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر كسى باد كه حقّ او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نیكى كند.»1

مصلح بزرگ
مورّخان نوشته‏اند كه: روزى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبى علیه‏السلام فرمود:

«انّ هذا ریحانتى و انّ ابنى هذا سید، سیصلح اللّه به بین فئتین من المسلمین؛2 همانا حسن ریحانه من است. و این فرزندم سیّد و بزرگ است و به زودى خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح برقرار خواهد كرد

ناگفته نماند كه این سخن، یك پیشگویى از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود كه در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزى خواهد شد و امام حسن علیه‏السلام بین آن دو، صلح و دوستى برقرار خواهد كرد.

طبق نقل تاریخ، امام حسن مجتبى علیه‏السلام با مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیدند كه از درگیر شدن با معاویه خوددارى كرده و با صلح پیشنهادى معاویه، موافقت كنند. و در اثر این صلح، هم مسلمانان را از شرّ هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزى جلوگیرى كردند.3

گواه رسالت نبوى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
و در ادامه ماجرایى كه حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است كه: ناگاه مرد عربى چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد: «كدام یك از شما محمد هستید؟» یاران رسول خدا، با ناراحتى جلو رفته و گفتند: «چه مى‏خواهى؟» رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «آرام بگیرید.» مرد عرب خطاب به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گفت: «تو را دشمن داشتم، و اكنون دشمنى من نسبت به تو بیشتر شد. تو ادّعاى رسالت و پیامبرى كرده‏اى، دلیل و برهانت چیست؟» حضرت فرمود: «چنانچه مایل باشى، عضوى از اعضاى من به تو خبر دهد كه برهان و دلیلم روشن‏تر خواهد بود.» مرد عرب گفت: «مگر عضو انسان هم سخن مى‏گوید؟!» پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «آرى. حسن جان! برخیز.» مرد عرب كه گمان مى‏كرد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم او را مسخره مى‏كند، گفت: «خود از عهده پاسخگویى برنمى‏آیى، خردسالى را از جاى بلند مى‏كنى تا با من صحبت كند؟

رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «به زودى او را آگاه به خواسته‏هاى خویش خواهى یافت.» طبق پیش بینى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم امام حسن علیه‏السلام از جاى برخاسته و از وضعیت آن مرد عرب و چگونگى گرفتارى وى در بین راه سخن گفت؛ به گونه‏اى كه باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: «اى پسر! تو این مطالب را از كجا مى‏دانى؟! تو اسرار دل مرا برملا ساختى؟ گویى همراه من بوده‏اى! مگر تو غیب مى‏دانى؟» آن گاه مسلمان شد.4

راستى كه امام حسن علیه‏السلام با این بیانات، برهان و دلیل نبوّت پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بوده است؛ چرا كه این عضو كوچك پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد كه دشمن را وادار به تسلیم و اسلام نمود.

ب) امام در نگاه امیرمؤمنان علیه‏السلام
امام حسن مجتبى علیه‏السلام در نگاه على علیه‏السلام شخصیتى بسیار بزرگ و ممتاز بود. و از همان دوران كودكى كه آیات الهى را براى مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏خواند، به این گوهر گرانبها را شناخت و در طول سالیانى كه در كنار یكدیگر بودند، هماره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر مى‏كرد. حتى در برخى از موارد، قضاوت و یا پاسخ به سؤالات علمى را به عهده‏اش مى‏گذاشت. نمونه‏هاى زیر، بیانگر شخصیت علمى و جایگاه والاى آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش مى‏باشد.

سخنرانى در محضر پدر
روزى امام علیه‏السلام به فرزند خود فرمود: «برخیز و سخن گوى تا گفتارت را بشنوم». امام حسن علیه‏السلام عرض كرد: «پدرجان! چگونه سخنرانى كنم با اینكه رو به روى تو قرار گرفته‏ام؟!» امام خود را پنهان نمود؛ به طورى كه صداى حسن را مى‏شنید. امام حسن علیه‏السلام برخاست و خطابه خود را شروع كرد و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود:

«على، درى است كه اگر كسى وارد آن در شود، مؤمن است و كسى كه از آن خارج گردد، كافر است

در این هنگام امام على علیه‏السلام برخاست و بین دو چشم حسن را بوسید و سپس فرمود: «ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم»؛ آنها فرزندان و دودمانى هستند كه بعضى از بعضى دیگر گرفته شده‏اند و خداوند، شنوا و داناست.5

پاسخ به سؤالات مرد شامى
روز دیگرى یك فرد شامى، كه خود را از پیروان امیرمؤمنان معرفى مى‏كرد، حضرت ضمن معرفى وى كه: تو از پیروان ما نیستى بلكه براى پادشاه كشور روم سؤال هایى پیش آمده و پیكش را نزد معاویه فرستاده، او كه در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است. براى پاسخ به سؤالاتش امام حسنو امام حسین علیهماالسلام را معرفى كرد. او امام حسن را براى پاسخ به سؤالات خود انتخاب كرد. مرد شامى پیش از آنكه سؤالات خود را مطرح كند، امام حسن علیه‏السلام لب به سخن گشوده، فرمود:

«آمده‏اى كه چنین سؤال هایى را مطرح كنى: فاصله بین حق و باطل چه قدر است؟ بین آسمان و زمین چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ كدام چشمه و چاه است كه ارواح مشركان در آن جمع هستند؟ ارواح مؤمنان در كجا جمع مى‏شوند؟ خنثى كیست؟ كدام ده چیز است كه هریك سخت‏تر از دیگرى است؟»

عرض كرد: یابن رسول اللّه! درست است، پرسش‏هاى من همین هاست كه فرمودید. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسشها پاسخ گفت. وقتى آن مرد شامى این پاسخ‏ها را شنید، گفت:

گواهى مى‏دهم كه تو فرزند رسول خدایى و همانا على بن ابى‏طالب سزاوارتر است براى خلافت و جانشینى رسول خدا از معاویه...6

در مسند قضاوت
از دیگر دلایل شخصیت علمى و جایگاه والایش این است كه امیرمؤمنان علیه‏السلام از او مى‏خواهد تا در جریانى بسیار مشكل، داورى كند. او نیز درباره فردى كه چاقو در دست داشت و در خرابه‏اى كنار كفشته‏اى دستگیرش كرده بودند و همچنین درباره فرد دیگرى كه خود اقرار كرده بود كه مقتول در خرابه را، او كشته است؛ چنین قضاوت كرد:

«قاتل واقعى با اقرار و صداقتش جان متّهم را نجات داد و با این كار، گویى بشریت را نجات داده است و خداوند فرموده: «و من أحیاها فكانّما احیا النّاس جمیعاً»؛ هركس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است كه گویى همه مردم را زنده كرده است. بنابراین، آن دو را آزاد كنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید.»7

ج) در نگاه امام حسین علیه‏السلام
با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبى علیه‏السلام به یقین هیچ معصومى به اندازه امام حسین علیه‏السلام در كنار برادر خود نبوده است. این دو امام معصوم نزدیك به پنجاه سال در كنار یكدیگر زندگى مى‏كردند. بدین جهت امام حسین علیه‏السلام بیشتر از هر مسلمان دیگرى به شخصیت علمى برادرش پى‏برده بود. و به‏ویژه در آن ده سال آخر كه امامت و رهبرى را عهده دار بود، با نگرش دیگرى به امام حسن علیه‏السلام مى‏نگریست.

امام حسین علیه‏السلام ضمن اینكه برادر خود را شخصیتى بى‏مانند مى‏دانست، او را عالم‏ترین فرد به تفسیر و تأویل و آشنا به تمام علوم و مسائل حكومت و جهان اسلام مى‏دانست. چنانچه این نظر را مى‏توان از برخورد امام حسین علیه‏السلام با عایشه در تشییع جنازه برادرش به دست آورد.

در تاریخ آمده است: هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام خواست برادر خود را، بنا به توصیه‏اش پیش از دفن براى تجدید عهد نزد قبر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ببرد، عایشه به تحریك بنى‏امیه از ورود جنازه امام حسن علیه‏السلام به داخل حجره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم جلوگیرى كرد. امام در برابر این اهانت به فرزند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به عایشه فرمود:

«این تو و پدرت بودید كه حفرمت و حجاب رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را دریدید و كسى را داخل حجره‏اش كردید كه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم جوارش را دوست نمى‏داشت و اینكه خداوند در فرداى قیامت از تو بازخواست خواهد كرد. بدان اى عایشه! كه برادرم داناترین فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به كتاب خدا از اینكه بخواهد نسبت به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم پرده درى كند...»8

امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
از جمله افرادى كه نامش جزو راویان و محدّثان از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبى علیه‏السلام است. امام كه در حیات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هنوز ده سال نداشت، با دریافت گفته‏هاى پیامبر كه گاهى آیات وحى بود و گاهى روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل كرده و سپس به دیگران انتقال مى‏داد.

امام حسن علیه‏السلام با شنیدن آیات وحى كه بر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرود مى‏آمد، بى‏درنگ به منزل آمده و آنها را براى مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام قرائت مى‏كرد. كه این مسأله باعث تعجب امیرمؤمنان علیه‏السلام شده بود.

آورده‏اند كه: امام مجتبى علیه‏السلام هفت ساله بود كه به همراه پیامبر در مسجد حضور مى‏یافت و آنگاه كه آیات جدید بر او نازل مى‏شد، همان‏ها را از زبان جدّش مى‏شنید و آن گاه كه به خانه باز مى‏گشت، براى مادرش فاطمه تلاوت مى‏كرد؛ به گونه‏اى كه هرگاه امیرمؤمنان وارد خانه مى‏شد، ملاحظه مى‏كرد آیات جدیدى كه بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا مى‏شد؛ فاطمه مى‏فرمود: از فرزندت حسن.

بدین جهت، روزى على بن ابى‏طالب علیه‏السلام زودتر به خانه آمد و از دیدف فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را كه بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود.

امام حسن علیه‏السلام وارد خانه شد؛ همین كه خواست آیات قرآن را براى مادرش بخواند، زبانش به لكنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن علیه‏السلام گفت: مادرم! تعجب نكن؛ گویا شخصیت بزرگى در خانه است كه با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز مى‏دارد!

در این هنگام، امیرمؤمنان علیه‏السلام از محلّ اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را به آغوش گرفته و بوسید.9

گلایه‏اى از احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در مسند خود، ضمن اختصاص فصلى به روایات امام حسن مجتبى علیه‏السلام از طریق شش نفر به نام‏هاى ابوالحوراء سعدى، هبیره، عمر بن حبشى، محمد بن على، ربیعة بن شیبان و محمد، دوازده روایت از امام حسن علیه‏السلام از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل كرده است.10

در حالى كه در همین مسند، از عبداللّه بن عباس صد و شصت صفحه11 روایت نقل كرده است كه بدون شك، مجموع آن روایات كمتر از هزار روایت نخواهد بود.

حال سؤال ما این است: با اینكه ابن عباس در مكه یا مدینه به دنیا آمده12 و با امام حسن علیه‏السلام بیش از دو یا سه سال تفاوت سنّى ندارد، چه شده كه از امام حسن علیه‏السلام دوازده روایت نقل مى‏كند ولى از ابن عباس صد و شصت صفحه روایت؟ در حالى كه اگر بخواهیم حضور هریك را به محضر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم حساب كنیم، به یقین با شرایطى كه امام حسن علیه‏السلام داشت، از جمله نوه بودن، حضور وى به مراتب بیشتر از حضور ابن عباس بوده است!

افزون بر این، با در نظرگرفتن اظهار نظر برخى كه ابن عباس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم چهار یا نه و یا ده حدیث13 بیشتر نشنیده است؛ شگفت‏آور است كه چرا احمد بن حنبل، این همه روایت را به او نسبت داده است؟!

تدریس معارف الهى
یكى از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والاى امام حسن مجتبى علیه‏السلام این است كه وى از همان آغاز جوانى، بلكه كودكى، آنچه را كه از زبان پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار مى‏داد. ابن الصباغ مالكى درباره این كلاس پرخیر و بركت مى‏نویسد:

«حكى عنه علیه السلام انه كان یجلس فى مسجد رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و یجتمع الناس حوله فیتكلّم بما یشفى غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...؛ درباره حسن بن على ـ كه درود بر او باد ـ نقل شده است كه در مسجد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏نشست و تشنگان معارف اسلامى گرداگردش مى‏نشستند. او به گونه‏اى سخن مى‏گفت كه تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادّله و براهین دشمنان را باطل مى‏كرد...»14

ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمى امام حسن مجتبى علیه‏السلام و جایگاه والاى او را در امت اسلامى بیان كرده باشد:

على بن احمد واحدى در تفسیر خود آورده است كه مردى وارد مسجد رسول اللّه شده، ملاحظه كرد كه شخصى مشغول نقل حدیث از پیامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش مى‏دادند. پس آن شخص به نزد وى آمده، گفت: مراد از شاهد و مشهود ـ كه در آیه شریفه آمده است ـ چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد كه روز جمعه است و اما مراد از مشهود، روز عرفه مى‏باشد. پس از او گذشته به دیگرى برخورد كرد كه همانند اولى به نقل حدیث پرداخته بود، سؤال خود را تكرار كرده از او پرسید كه: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وى پاسخ داد: اما شاهد كه روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از كنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانى افتاد كه چهره‏اش همانند طلا مى‏درخشید كه او هم در مسجد، كلاس درس تشكیل داده بود. پس از او درباره شاهد و مشهود پرسید. وى در پاسخ گفت:

آرى. اما شاهد، حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و اما مشهود، روز قیامت مى‏باشد.

آنگاه براى گفته خود، این چنین استدلال كرد:

آیا سخن پروردگار را نشنیده‏اى كه مى‏فرماید: «یا ایها النّبىّ انّا أرسلناك شاهداً و مبشّراً و نذیراً»15؛ اى پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. «ذلك یوم مجموع له الناس و ذلك یوم مشهود»16؛ روز قیامت روزى است كه همه مردم براى آن جمع مى‏شوند و آن روز، روزى است كه مشهود همگان است.

گوید: سپس از نام شخص اوّل پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومى كه پرسید، گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم كه پرسید، گفتند: وى، حسن بن على بن ابى‏طالب است.17

جالب اینجاست كه بر طبق نقل علامه مجلسى در بحارالانوار: «این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها كه از عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود»18؛ شاید دلیل این پذیرش، استدلال قوى امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.

امام حسن علیه‏السلام و تربیت شاگردان
امام حسن مجتبى علیه‏السلام از دوران كودكى سفره علمى خود را پهن كرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم خدمت بزرگى به تشنگان علم و معرفت نمود؛ به ویژه در این ده سال آخر كه حوادث دردناكى به مسلمانان، خاصّه پیروان اهل بیت روى آورده بود.

امام با حلم، بردبارى، صبر و حوصله‏اى كه از خود نشان مى‏دادند، خویشتن را براى هر نوع پاسخ گویى آماده ساخته بودند.

از این روى، مى‏بینیم كه افراد و گروه‏ها و شخصیت‏هاى زیادى در محضر درس امام علیه‏السلام مى‏نشستند كه یقیناً تاریخ، نام بسیارى از آنها را ثبت نكرده است. از جمله بسیارى از صحابه رسول خدا و تابعین هستند كه از محضر پرفیض امام حسن علیه‏السلام استفاده كرده‏اند.

در اینجا برخى از بزرگان شیعه همانند شیخ طوسى در رجال خود، نام برخى از این شخصیت‏ها را به عنوان اصحاب امام آورده است كه تعداد آنها از چهل و یك نفر نمى‏گذرد.

اگرچه جاى این سؤال هست كه: چگونه یاران امام حسن علیه‏السلام از چهل و یك نفر تجاوز نمى‏كنند در حالى كه امام نزدیك پنجاه سال در بین امت اسلامى زندگى مى‏كردند؟ و چرا یك مرتبه از تعداد 450 یار كه براى امیرمؤمنان علیه‏السلام ثبت شده به چهل و یك نفر مى‏رسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین علیه‏السلام هم به دو برابر، بلكه بیشتر مى‏رسد و چرا با مقایسه با یاران امام زین العابدین علیه‏السلام یاران او یك چهارم مى‏باشد؟! علت چیست و چرا چنین شده است؟

احتمال دارد شیخ طوسى فقط نام راویان از اصحاب امام حسن علیه‏السلام را آورده باشد؛ به دلیل اینكه در بخش آخر كتاب خود به نام عده‏اى اشاره كرده است كه از معصومین علیهم‏السلام روایت نكرده‏اند.

و احتمال دارد امام در زمانى مى‏زیسته كه بیشتر اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بودند، و آنها به هر دلیلى از حضور در پاى درس امام حسن علیه‏السلام و یا نقل روایت از او، خوددارى مى‏كردند.

و نیز محتمل است كه تبلیغات سوء معاویة بن ابى‏سفیان تأثیر خود را گذارده باشد.

یاران امام حسن مجتبى علیه‏السلام
حال، این ما هستیم و تعداد بسیار كم از یاران امام حسن مجتبى علیه‏السلام كه بخش دیگرى از این نوشتار را به یادآورى نام آنها اختصاص مى‏دهیم:

1. احنف بن قیس؛ 2. اصبغ بن نباته؛ 3. اشعث بن سوار؛ 4. جابر بن عبداللّه انصارى؛ 5. جعید همدانى؛ 6. جارود بن منذر؛ 7. جارود بن أبى‏بشر؛ 8. حبیب بن مظاهر؛ 9. حذیفة بن اسید غفارى؛ 10. حارث اعور؛ 11؛ حجر بن عدى؛ 12. حبّة بن جویر عرنى؛ 13. حبابه والبیه؛ 14. رشید هجرى؛ 15. رفاعة بن شداد؛ 16. زید بن ارقم؛ 17. سلیم بن قیس؛ 18. سفیان بن ابى‏لیلى همدانى؛ 19. سلیمان بن صرد خزاعى؛ 20. سوید بن غفله؛ 21. ظالم بن عمرو؛ 22. عبایة بن عمرو ربعى؛ 23. عمرو بن حمق خزاعى؛ 24. عامر بن واثله؛ 25. عبداللّه بن جعفر بن أبى‏طالب؛ 26. عبیداللّه بن عباس؛ 27. عمرو بن قیس مشرقى؛ 28. قیس بن سعد بن عباده؛ 29. كمیل بن زیاد؛ 30. كیسان بن كلیب؛ 31. لوط بن یحیى؛ 32. مسلم البطین؛ 33. مسعود مولى أبى وائل؛ 34. میثم تمّار؛ 35. مسیب بن نجبه؛ 36. مسلم بن عقیل؛ 37. هلال بن نساف؛ 38. ابواسحاق همدانى؛ 39. ابواسحاق سبیعى؛ 40. ابن كلیب؛ 41. فاطمه والبیه.19

نكته جالب توجّه اینكه یاران امام از نظر عدد، بسیار كم هستند اما بسیارى از آنها از شخصیت‏هاى برجسته عالم اسلام مى‏باشند.

برخى از آنها پیامبر و پنج امام را درك كرده‏اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى و برخى دیگر علاوه بر اینكه از یاران امام حسن علیه‏السلام هستند، جزو یاران امیرمؤمنان بوده‏اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابر بن عبداللّه، جعید، حبیب، حبّه، رشید، رفاعه، زید، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، كمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق.

و برخى دیگر جزو یاران امام حسین علیه‏السلام نیز هستند؛ همانند جابر، جعید، حبیب، رشید، زید، سلیم، ظالم، عمرو، كیسان، لوط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیه‏السلام نیز هستند؛ همانند جابر، رشید، سلیم و ظالم.

و گروهى نیز جزو یاران امام باقر علیه‏السلام شمرده شده‏اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى كه در سال 78 ق. به دیدار خدا شتافت.20

نكته دوم اینكه عده‏اى از یاران امام حسن علیه‏السلام همانند حبیب بن مظاهر اسدى، جزو شهداى كربلا هستند. و برخى همانند كمیل بن زیاد، عمرو بن حمق خزاعى، رشید هجرى و حجر بن عدى در راه ولایت و دفاع از اهل‏بیت علیهم‏السلام به شهادت رسیده‏اند.

پى‏نوشت‏ها:
1.
بحارالانوار، ج 43، ص 333.
2.
الاصابة فى تمییز الصحابه، ج 2، ص 12؛ ذخائر العقبى، ص 125.
3.
ر.ك: صلح الحسن.
4.
بحارالانوار، ج 43، ص 333.
5.
همان، ص 351؛ اثبات الوصیه، ص 159.
6.
احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 339. (با تلخیص).
7.
كافى، ج 7، ص 289.
8.
همان، ج 1، ص 302.
9.
بحارالانوار، ج 43، ص 338.
10.
مسند احمد، ج 1، ص 199.
11.
همان، ص 214 ـ 374.
12.
در بین مورّخان اختلاف است كه ابن عباس به هنگام رحلت پیامبر(ص) چند ساله بوده است؟ عده‏اى او را ده ساله، برخى سیزده ساله و گروهى پانزده ساله دانسته‏اند. (تهذیب التهذیب، ج 5، ص 244.)
13.
همان.
14.
الفصول المهمه، ص 137.
15.
احزاب / 45.
16.
هود / 103
17.
الفصول المهمه، ص 137.
18.
بحارالانوار، ج 43، ص 345.
19.
رجال شیخ طوسى، ص 66.
20.
بهجة الآمال، ج 2، ص 48
 

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:37 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

داستان هایی از زندگی کریم اهل بیت ویژه میلاد باسعادت امام حسن مجتبی

فرزند پیامبر


در تفسیر ثعلبی از حضرت امام محمد باقر (ع)روایت است كه :حضرت پیامبر (ص)بیمار شد جبرییل طبقی از انگور و انار بهشت از برای آن حضرت آورد وقتی حضرت رسول (ص) خواست كه آن را تناول كند در دست آن حضرت تسبیح گفت حضرت امام حسن وامام حسین داخل شدند از آن میوه تناول كردند در دست ایشان نیز تسبیح گفت پس حضرت امیرالمومنین (ع)داخل شد تناول نمود در دست آن حضرت نیز تسبیح گفت مردی از صبحانه نیز داخل شد برداشت كه بخورد در دست او تسبیح نگفت0جبرییل گفت این طعامی است كه نمی خورد از آن مگر پیغمبر یا وصی پیغمبریافرزند پیغمبر0)){مناقب ابن شهرآشوب جلد3 صفحه448 }

 

غذای بهشتی


قبیصه روایت می كند كه 0 با حسن بن علی(ع)می رفتیم وآن جناب روزه بود (البته روزه در سفر جایز نیست وشایددر همان روز حركت روزه بوده اند واز مدینه بیرون رفته اند )وهیچ توشه وآبی وهیچ چیزی جز مركب سواری همراهش نبود0
وقتی شفق (بقیه نور خورشیدكه در طرف مغرب تا حدود یك ساعت ونیم از شب باقی است)پنهان شد ونماز عشا راخواند0درهای آسمانی باز شدوقندیل هایی آویخته شد وفرشته هایی غذاهاومیوه ها وتشت هاوآفتابه ها را آوردند0وغذاهاچیده شدوازهرگرم وسردی آوردندوماهفتادنفربودیم0باآن جناب خوردیم تاهمه سیرشدیم وبدون آن   كه چیزی كم شوددوباره بالارفت

 

 درخت خشك رطب داد


صفار وقطب راوندی و دیگران از حضرت صادق (ع)روایت كرده اند كه ((امام حسن (ع)در یكی از سفرها كه به عمره میرفت.مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود و به امامت آن حضرت اعتقاد داشت در یكی از منازل بر سر آبی فرود آمدند نزدیك آن آب درختان خرما بود كه از بی آبی خشك شده بودند برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر در زیر درخت دیگردر برابر آن جناب آن مرد نگاهی به بالای كرد وگفت :اگر این درخت خشك نشده بود از میوه آن میخوردیم .حضرت فرمود رطب میخواهی ؟گفت :بلی . حضرت دست به سوی آسمان بلند كرد و دعایی كرد آن مرد نفهمید  ناگاه آن درخت به اعجاز آن جناب سبز شد برگ آورد ورطب در آن به وجود آمد شتربانی كه همراه ایشان بود گفت :به خدا سوگند جادو كرد .حضرت فرمود وای بر تو این جادو نیست حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب كرد .))پس آن مقداررطب از آن درخت چیدند كه برای همه اهل قافله بس بود .{خرایج ج2ص571}

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:40 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

سكوتی در میان دو فریاد


حسن مجتبی اولین مژده از كوثری است كه خداوند بر حبیبش وعده داده بود. حسن اولین گل از بوستان علی و فاطمه، اولین وارث بزرگی والدین بزرگوارش و نخستین كسی است كه یا بن رسول ا... لقب یافت و دهان دشنام گویانی كه پیامبر را ابتر می خواندند، بست.

زندگی امام حسن سكوتی تحمیلی است در میان دو فریاد، فریاد امام علی بر " قاسطین و مارقین و ناكثین" و فریاد امام حسین بر ظلم  و انحطاط حكومت یزید و هر دو چه خونین به پایان رسیدند. علی را در محراب عبادت فرق سر شكافتند و حسین را در صحرای عطشناك كربلا  با 72 تن از بهترین یارانی كه هر رهبری آرزوی آنان را دارد، در بستر خون نشاندند. خون و رنگ سرخ آن جاودانه ترین رنگ ها در حافظه تاریخ است. فرق خونین علی و پیكر خونرنگ حسین در تمام تاریخ نه تنها شیعه كه تمام فرق اسلامی در خاطره ها باقی ماند و حركت ساز شد. ولی زندگی سیاسی امام حسن در دوران محیلانه و سیاستمدارانه معاویه سپری شد. معاویه یك به یك یاران امام حسن را از گرد ایشان پراكند و صلح ناخواسته را به ایشان تحمیل كرد. امام حسن تنهاترین سردار تاریخ اسلام است. به یاد آوریم سخن ایشان به یكی از یارانشان را كه فرمودند اگر به اندازه این گله گوسفند همراه داشتم لحظه ایی در قیام تردید نمی كردم و وقتی آن یار امام ، گوسفندان گله را شمارش كرد تعداد آنها را كمتر از انگشتان دست یافت ( نقل به مضمون) و امام حسین در برابر برادر چه خوشبخت بود كه در روز عاشورا و واقعه كربلا 72 تن یار جانی داشت كه حاضر بودند 70 بار بمیرند و زنده شوند و باز هم در ركاب امام به شهادت رسند. حال در مقایسه این دو برادر، كدامیك مظلومترند؟ حسن در تنهایی اش و شهادت خاموش با زهر ، و یا حسین در میان 72 تن یاران جانی اش و شهادت خونگرش؟ این دو برادر نیمه های یك حقیقت اند، هر دو برابر! همانندی این دو چنان بود كه هر دو به یك نام خوانده شدند ( حسین صورت مصغر حسن است: حسن كوچك).

سكوت حسن و خانه نشینی وی را باید از جنس سكوت 25 ساله علی دانست. آنچه علی را در مقابل غاصبان جایگاه به حق اش به سكوت واداشت چه بود؟ علی را بیم آن بود كه دست بردن به شمشیر در برابر غاصبان ولایت و تبدیل كنندگان آن به خلافت، ریشه اسلام را كه بسیار نو پا و جوان بود، بخشكاند. به راستی از ولایت تا سلطنت راه بسیار است و تبدیل این دو لامحال ؛ كه ضدین و نقیضین هم هستند ولی خلافت را با سلطنت راه چندانی نیست. خلافت عثمان راه اندكی پیمود تا به سلطنت موروثی سلسله بنی امیه منجر شد.

و حسن وارث همان زخم هایی بود كه بی وفایی های مردم كوفه بر جان علی نشاندند، حسن وارث همان سكوت علی شد برای حفظ اسلام! برای حفظ مرارت های 23 ساله رسول اكرم. امام حسن خود می فرمایند: "... من دیدم كه به مردم كوفه نمی شود اعتماد كرد، هر كس بخواهد به كمك آنان پیروز شود شكست خواهد خورد... پدرم از ناحیه آنان سختی ها كشید و زجرهای زیادی را تحمل كرد".(1)

و همچنین امام حسن (ع) درباره سیانت از دین اسلام فرمودند: « ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین كنده شود و كسی از آنان باقی نماند  از این رو خواستم با مصالحه ایی كه صورت گرفت، حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند».(2)

امام حسن بلافاصله پس از بیعت مردم كوفه با ایشان به كار ساماندهی سپاه پرداختند و « ... معاویه می دانست كه حسن بن علی از محبوبیت بسیار زیادی در میان مسلمانان برخوردار است و در اندك زمانی جای خالی پدر را پر خواهد نمود...»(3) لذا معاویه كوشید امام را در زاویه قرار دهد، وی فرماندهان سپاه امام حسن را با پرداخت رشوه خریداری نمود و شایعه صلح را پیش از تحقق آن پراكند و تمام این عوامل به اضافه سست نهادی و ضعف ایمان سپاهیان امام سبب شد كه امام حسن به دلایل فوق الذكر پیمان صلح را بپذیرند.

« امام حسن در جمع مردم كوفه در مسجد چنین فرمودند... ای معاویه چنانچه من انصار و اعوانی داشتم هرگز كار به مصالحه نمی انجامید و با تو بیعت نمی كردم.»(4)

پیامبر گرامی اسلام در حدیثی این عمل امام حسن را سالها پیش از آن تائید كرده بودند. پیامبر اكرم با اشاره به امام حسن فرمودند: « ... ان ابنی هذا سید و ان ا... سیصلح به بین فئتین من المسلمین عظمتین. همانا این فرزند من آقا و سرور است و خداوند سبحان به واسطه او در میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد كرد».­(5)

امام حسن شبیه ترین خلق به پیامبر بود: « اشبهت خلقی و خُلقی تو از لحاظ خلق و خوی و آفرینش مانند من هستی » ­(6)

و چه به جا بود كه این شبیه ترین خلق به رسول خدا كوشاترین فرد در پاسداری از دین رسول خدا باشد. و زمینه ها را برای قیام برادرش و همتایش،  حسین آماده سازد.

وسلم علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا ( قرآن كریم: مریم / 15)

سلام حق بر او باد در روز ولادتش و روز وفاتش و روزی كه برای زندگانی ابدی برانگیخته خواهد شد.

پی نوشتها:

1. زمانی احمد حقایق پنهان پژوهشی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی ص 213

2. همان ص 215

3. همان ص 176

4. همان ص 186

5. همان ص 41و40

6. حیات الحسن باقر شریف القریشی ج 1 ص29

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:42 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

سخنانی اموزنده از امام حسن مجتبی علیه السلام

 

36- قال‏علیه السلام: من عبد الله، عبد الله له كل شى‏ء. ( از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)

امام حسن‏علیه السلام فرمود: كسى ‏كه خدا را بندگى نماید، خداوند هم‏ همه چیز را فرمانبردار او گرداند.

37- قال‏علیه السلام: انا الضامن لمن لم یهجس فى قلبه الا الرضا ان یدعوالله فیستجاب له. ( از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)

امام حسن‏علیه السلام فرمود: كسى كه در دلش جز خشنودى خدا خطور نكند، چون دعا كند؛ من ضامنم كه دعایش مستجاب گردد.

38- قیل له فما النجدة؟ قال‏علیه السلام: الذب عن الجار و الصبر فى المواطن و الاقدام عند الكریهة. ( تحف‏العقول، ص 227)

از حضرت امام مجتبى‏علیه السلام پرسیده شد نیرومندى چیست؟ فرمودند: دفاع از پناهنده، و پایدارى در نبرد، و ایستادگى‏ هنگام ‏سختى.

39- قیل له فما الفقر؟ قال‏علیه السلام: شره النفس الى كل ‏شى‏ء. ( تحف‏العقول، ص 228)

از حضرت‏ پرسیده‏ شد فقر چیست؟ فرمودند: آزمندى به هر چیزى.

40- قیل ‏له:فما الغنى؟ قال‏علیه السلام: رضاالنفس بما قسم ‏لها و ان‏ قل. ( تحف‏العقول، ص 228)

از امام مجتبى معناى فقر پرسیده شد، فرمود: خشنود بودن ‏انسان به مقدارى كه خدا روزى او نموده هر چند كم باشد.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:45 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

یاران امام حسن مجتبی علیه السلام

 

نکته جالب توجه این که یاران امام از نظر عدد، بسیار کم هستند اما بسیاری از آنها از شخصیت های برجسته عالم اسلام می باشند. برخی از آنها پیامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری؛ و برخی دیگر علاوه بر این که از یاران امام حسن علیه السلام هستند، جزو یاران امیرمومنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابربن عبدالله، جعیدحبیب، حبه، رشید، رفاعه، زید، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق. و برخی دیگر جزو یاران امام حسین علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، جعید، حبیب، رشید، زید، سلیم، ظالم، عمرو، کیسان، لواط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، رشید، سلیم و ظالم.

و گروهی نیز جزو یاران امام باقرعلیه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری که در سال 78 ق. به دیدار خدا شتافت.

نکته دوم این که عده ای از یاران امام حسن علیه السلام همانند حبیب بن مظاهر اسدی، جزو شهدای کربلا هستند. و برخی همانند کمیل بن زیاد، عمرو بن حمق خزاعی، رشید هجری و حجربن عدی در راه  ولایت و دفاع از اهل بیت علیه السلام به شهادت رسیده اند.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:46 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

  تدریس معارف الهی

 

یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیه السلام این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد. ابن الصباغ مالکی درباره این  کلاس پر خیر و برکت می نویسد: درباره حسن بن علی - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادله و براهین دشمنان را باطل کند...

ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام و جایگاه والای او را در امت اسلامی بیان کرده باشد: علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود - که در آیه شریفه آمده است - چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه می باشد.

پس، از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و اما مشهود، روز قیامت می باشد.
 
 


آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: "یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً" ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. "ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود"  روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است. گوید: سپس از نام شخص اول پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابی طالب است.

جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: "این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود." (14) شاید دیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.


 
امام حسن علیه السلام و تربیت شاگردان

امام حسن مجتبی علیه السلام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود، امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند.

از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام علیه السلام می نشستند که یقیناً تاریخ، نام بسیاری از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسیاری از صحابه رسول خدا و تابعین هستند که از محضر پر فیض امام حسن علیه السلام استفاده کرده اند.

در اینجا برخی از بزرگان شیعه همانند شیخ طوسی در رجال خود، نام برخی از این شخصیت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و یک نفر نمی گذرد.

اگر چه جای این سوال هست که: چگونه یاران امام حسن علیه السلام از چهل و یک نفر تجاوز نمی کردند در حالی که امام نزدیک پنجاه سال در بین امت اسلامی زندگی می کردند؟ و چرا یک مرتبه تعداد 450 یار که برای امیرمومنان علیه السلام ثبت شده، به چهل و یک نفر می رسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین علیه السلام هم به دو برابر، بلکه بیشتر می رسد و چرا با مقایسه با یاران امام زین العابدین علیه السلام یاران او یک چهارم می باشد؟! علت چیست و چرا چنین شده است؟

احتمال دارد شیخ طوسی فقط نام راویان از اصحاب امام حسن علیه السلام را آورده باشد؛ به دلیل این که در بخش آخر کتاب خود به نام عده ای اشاره کرده است که از معصومین علیه السلام روایت نکرده اند.

و احتمال دارد امام در زمانی می زیسته که بیشتر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و آنها به هر دلیلی از حضور در پای درس امام حسن علیه السلام و یا نقل روایت از او، خودداری می کردند. و نیز محتمل است که تبلیغات سوء معاویة بن ابی سفیان تاثیر خود را گذارده باشد

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:47 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ویژه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

 

امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله

 

از جمله افرادی که نامش جزو راویان و محدثان از رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبی علیه السلام است. امام که در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز ده سال نداشت،  با دریافت گفته های پیامبر که گاهی آیات وحی  بود و گاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال می داد.

امام حسن علیه السلام با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله  فرود می آمد، بی درنگ  به منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت می کرد که این مساله باعث تعجب امیر مومنان علیه السلام شده بود.

آورده اند که: امام مجتبی علیه السلام هفت ساله بود که به همراه پیامبر در مسجد حضور می یافت و آنگاه که آیات جدید بر او نازل می شد، همان ها را از زبان جدش می شنید و آنگاه که به خانه باز می گشت، برای مادرش فاطمه تلاوت می کرد، به گونه ای که هرگاه امیرمومنان وارد خانه می شد، ملاحظه می کرد آیات جدیدی  که بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا می شد، فاطمه می فرمود: از فرزندت حسن.

بدین جهت، روزی علی بن ابی طالب علیه السلام زودتر به خانه آمد و از دید فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن علیه السلام وارد خانه شد؛ همین که خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن علیه السلام گفت: مادر! تعجب نکن، گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز می دارد!

در این هنگام، امیرمومنان علیه السلام از محل اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسید .

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 3 شهریور 1389  9:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها