0

داستانهای کودکانه / میم مثل مورچه

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

داستانهای کودکانه / میم مثل مورچه

میم مثل مورچه


سلیمان [پیامبر] گفت: « ای مردم! زبان پرندگان به ما آموخته شده و همه چیز به ما عطا شده، بی‏تردید این برتری آشکاری است.» سپاهیان سلیمان... چون به وادی مورچگان رسیدند، مورچه‏ای گفت: «آی مورچه‏ها به لانه‏های خود روید، مباداسلیمان و سپاهیانش شما را پایمال کنند...» سلیمان از سخن مورچه لبخند زد و گفت: «پروردگارا به من توفیق ده، سپاس نعمت‏هایی را که به من داده‏ای به جا آورم.» سوره نمل/ آیات 17 تا 19
مورچه

به مورچه نگاه کنید. چه اندام کوچک و ظریفی دارد. [ببینید] چطور بر زمین راه می‏رود و به دنبال غذا می‏گردد، دانه را به لانه‏اش می‏برد و در انبار ذخیره می‏کند. در روزهای گرم [تابستان] برای روزهای سرد [زمستان] ذخیره سازی می‏کند. مورچه حتی اگر در بین سنگ سختی هم باشد خداوند غذای او را [در دسترسش می‏گذارد] و او را فراموش نمی‏کند.حضرت علی (ع)
مورچه

هر چه بخواهید با فکرهای‏‏تان خدا را بشناسید نمی‏توانید [زیرا خدا بزرگ‏تر و بالاتر از فکر شماست]. اگر بخواهید با فکرهای‏تان او را بشناسید مانند مورچه‏ای هستید که می‏خواهد خدا را بشناسد. فکر می‏کند خدا هم مثل او دارای دو شاخک است.امام باقر (ع)

خداوند روز قیامت، آدم‏های متکبر را به شکل مورچه به صحرای محشر می‏آورد.پیامبر (ص)

اگرهمه‏ی دنیا را به من بدهند و از من بخواهند تا پوسته‏ی جوی را از دهان مورچه‏ای بگیرم من این کار را نخواهم کرد. حضرت علی (ع)
مورچه

در زمان حضرت سلیمان (ع) خشک‏سالی شد. مردم نزد حضرت سلیمان رفتند و از او خواستند تا برای‏شان دعا کند تا خداوند برای آنها باران بفرستد. حضرت سلیمان به آنان گفت: «پس از خواندن نماز ظهر برای خواندن نماز باران راه می‏افتیم.» نماز ظهر را خواندند و به سوی بیابان راه افتادند. نگاه حضرت سلیمان (ع) در بین راه به مورچه‏ای افتاد. مورچه دست‏هایش * را به آسمان گرفته بود. [و چیزهایی را می‏گفت. حضرت سلیمان (ع) که زبان حیوانات را می‏دانست فهمید مورچه می‏گوید:]

«
خدایا، تو ما را آفریده‏ای، ما به غذای تو نیازمندیم. اگر آدم‏ها گناه می‏کنند به خاطر گناه آنها ما را نابود نکن

حضرت سلیمان (ع) به مردم گفت:

«
باز گردید، چون خداوند به خاطر مورچه شما را سیراب می‏کند
و پس از آن، از آسمان باران فراوانی بارید.
*
منظور پاهای جلو مورچه یا شاخک‏هاست.

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 31 مرداد 1389  3:11 PM
تشکرات از این پست
leila0033
saeid63
saeid63
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1146
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به: داستانهای کودکانه / میم مثل مورچه

داستان خوبی بود

 

  راسخون هر روز بهتر از دیروز

 

 

یک شنبه 31 مرداد 1389  3:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها