0

داستان های پیامبران اولوالعزم

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

داستان های پیامبران اولوالعزم

مائده(سفره آسماني)

حضرت عیسی به فرمان خدای مهربان،در روستاهای اطراف می گشت و مردم آنجا را به پرستش خدای یکتا دعوت می کرد،با ظلم و بدی ها مبارزه می کرد و دستور خدا را اجرا می کرد .حواریون عده ای بودند که به عیسی و خدای یکتا ایمان داشتند و در این سفرها همراه عیسی بودند . او را تنها نمی گذاشتند،در شادی ها،غم ها و مشکلات، سختی ها و ... با عیسی شریک بودند و او را کمک می کردند.ناگفته نماند که همراهی و حضور حواریون برای موسی مؤثر و بسیار ارزشمند بود.چون عیسی از خانواده ای بود که دوست و فامیل کم داشت و به همین دلیل حواریون در مواقع مشکلات و مبارزه ی عیسی با ستمکاران ،کمک بزرگی برای او بودند.
عیسی و یارانش هر چند وقت یکبار در دهکده ای می ماندند و وقتی کارشان تمام می شد به روستای بعدی می رفتند تا اینکه روزی به یک بیابان بزرگ رسیدند که خشکی و بی آبی آنجا بیداد می کرد.مدتی که آنجا ماندند گرسنگی و تشنگی آنها را بی طاقت و اذیت کرد،خستگی به آنها فشار می آورد و تحمل آنها را از بین برده بود .عیسی به آنها دلداری می داد و با آنها صحبت می کرد تا صبر کنند و نا امید نباشند تا تحمل سختی برایشان آسان تر شود.حوارین با اینکه عیسی را قبول داشتند . سر حرف و ایمانشان محکم ایستاده بودند آما در آن شرایط سخت نياز داشتند که ایمانشان تقویت شود تا اینکه به عیسی گفتند:(( آیا خدا می تواند سفره ی غذایی از آسمان برای ما بفرستد؟؟؟))
عیسی از شنیدن ای حرف خیلي تعجب کرد و فرمود:((اگر به خدا ایمان دارید ،این حرفها چه معنی دارد؟این همه معجزات مختلف دیده اید اما باز هم به خدا شک دارید؟؟؟))
حوارین گفتند: ((عیسی،ما به خدای یکتا ایمان داریم و هر کاری را در راه رضای او انجام می دهیم،و در پیامبری تو حتی به اندازه ی سر سوزن شک نداریم اما تو خودت از گرسنگی و تشنگی ما با خبری . می دانی که تحملش خیلی سخت است،این خواهش ما به خاطر لطف و فضل خدای بخشنده است.اگر این معجزه را هم به معجزات قبلی خود اضافه کنی،ایمان ما بیشتر و محکم تر می شود.ضمناً،همه ی معجزات تو تا الآن زمینی بوده است اما این معجزه که ما ازتوخواستیم ،معجزه ی آسمانی ا س!)) وقتی عیسی اصرار و دلایل حوارین را دید و شنید،فهمید که از روی راستی و درستی حرف می زنند و نیت بدی ندارند؛به همین دلیل دست دعا به طرف آسمان بلند کرد و گفت:((خدایا،ای آفریننده زمین و آسمان سفره ای غذا از آسمان برای ما بفرست تا نشانه ای از قدرت تو برای ما و روزی و غذایی برای ما باشد.چون تو بهترین روزی دهنده هستی.))
همه منتظر بودند ببینند بین عیسی و خدا چه پیش می آید .خدای مهربان دعای عیسی را اجابت کرد و فرمود:((ای عیسی،من سفره غذا را برای شما می فرستم تا ایمان حواریون به تو بیشتر شود و پیامبری تو را قبول کنند اما به آنها بگو این نعمت و غذا ،شکی برای آنها باقی نمی گذارد و اگر کسی از آنها بعد از این جریان به خدا کافر شود،او را به عذاب گرفتار می کنم!!!))(سوره آل عمران_آيات 112-115)سپس خداوند سفره ای از آسمان برای آنها فرستاد که روزی و غذاهای فراوانی در آن بود،عیسی از خدا خواست این معجزه را نعمت و رحمت و مهربانی برای حواریون قرار دهد و ایمان آنها را قوی تر کند.حواریون با دیدن غذاها خوشحال بودند و از طرفی دل هایشان از محبت خدا پر بود.عیسی با مهربانی به آنها گفت:((دوستان خوبم،این مائده و سفره غذایی است که خدا برای شما فرستاده است.از غذاهای آن بخورید و خدا را شکر کنید که از نعمت و نیکی هایش به شما اضافه کند))حواریون هر چقدر که دوست داشتند از آن غذاهای خوشمزه خوردند و این ماجرا را برای دیگران هم تعریف کردند . این معجزه الهی باعث شد تا عده ی زیادی به خدای عیسی و پیامبری او ایمان بیاورند.( سوره مائده _آیه 117 )

     

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 31 مرداد 1389  2:47 PM
تشکرات از این پست
leila0033
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:داستان های پیامبران اولوالعزم

ساخت خانه كعبه به دست ابراهيم(ع)

 

حضرت ابراهیم یکي از پیامبران خدا بود که پسری به نام اسماعیل داشت.ابراهیم دور از پسر خود زندگی می کرد و بعضی وقتها برای دیدن او می آمد .اما این بارکه به دیدن اسماعیل می رفت ،فقط از روی دلتنگی و دیدار پدر و فرزندی نبود،بلکه از طرف خدا مامور شده بود که کار بسیار مهمی انجام دهد .خداوند به او فرمان داده بود که ساختمان خانه ی خدا را بسازد تا مردم خدا پرست از آن به بعد برای پرستش و زیارت خانه ی خدا به آنجا بیایند.

ابراهیم که به حجاز رسید دنبال اسماعیل گشت و بالاخره او را در کنار آب زمزم پیدا کرد که زیر سایه ی درختی نشسته بود و مشغول تراشیدن تیغ بود.اسماعیل از دیدن پدر خیلی خوشحال شد و او را بغل کرد و بوسید.
سپس ابراهیم از ماموریت خود برای اسماعیل گفت،تپه ای کنار آنها قرار داشت که ابراهیم به آن اشاره کرد و گفت اینجا مکانی است که خدا دستور داده خانه اش را بسازم.اسماعیل نگاهی به پدر کرد و گفت : من هم به شما کمک می کنم.ابراهیم و اسماعیل با امید به خدای مهربان بیل و كلنگ را برداشتند و سراغ آن تپه ی بلند رفتند.ابتدا آن تپه را خراب کردند تا به زمین رسیدند.سپس به جای آن تپه شروع کردند به ساختن بنای خانه ی خدا.
در حال ساختن خانه ،ابراهیم با خدا راز و نیاز می کرد:((خدایا،این عمل ما را از ما قبول کن.تو شنوا و دانا هستی .خدایا،به ما کمک کن که از مسلمانان واقعی تو باشیم و از نسل ما مردم مسلمانی باشند تا در این مکان مراسم زیارت تو را به جا آوردند....))

کم کم پایه های اصلی ساخته شد.اسماعیل به پدر کمک می کرد و برای او سنگ و وسایل كار را می آورد وابراهیم با شور و شوق مشغول ساختن خانه بود تا اینکه دیوار ها ساخته شد و قد ابراهیم به او اجازه نمی داد که قسمتهای بالای دیوار را بسازد و بخاطر پیری توان بلند کردن سنگهای سنگین را نداشت.به همین دلیل از اسماعیل خواست تا سنگ بزرگی پیدا کند تا زیر پایش بگزارد و و به کارش ادامه دهد.اسماعیل به دنبال سنگ می گشت که (حجر الاسود) را پیدا کرد و آن را برای پدر آورد.ابراهیم روی سنگ ایستاد و کار بنایی خود را با لطف خدا و کمک اسماعیل ادامه داد تا این که کار به پایان رسید و افتخارساخت آن برای همیشه برای ابراهیم باقی ماند.از آن زمان تا این لحظه آن خانه زیارتگاه مسلمانان است و هر ساله مردم زیادی برای زیارت خانه خدا و بجا آوردن مراسم حج به آنجا می روند.(سوره بقره_آيه 125به بعد)


 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 31 مرداد 1389  2:49 PM
تشکرات از این پست
leila0033
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:داستان های پیامبران اولوالعزم

گنج قارون

 

در زمان حضرت موسي(ع) مردي از اقوام موسي به نام ((قارون))زندگي مي كرد.قارون مردي خوش قيافه و خوش برخورد بود كه صداي خوبي داشت و كتاب ((تورات))را براي مردم مي خواند.او با قوم موسي مهربان بود و به موسي(ع)احترام مي گذاشت تا مردم به او اعتماد كنند اما او در دل خود با شيطان همراه بود و بت مي پرستيد!
قارون با كارهايي از قبيل پيش خريد محصول كشاورزان و انبار كردن آن،ساختن داروهاي تقلبي،گران فروشي و... روز به روز پولدارتر شد؛تا جايي كه گنج قارون پرآوازه و مشهور شد!كم كم قارون به ثروت خود مغرور شد و در زماني كه مردم وضع مالي خوبي نداشتند قصر خود را با روكش طلا مي ساخت؛لباس هاي گران قيمت مي پوشيد؛فقيران را مسخره مي كرد و خلاصه همه را ناراحت و دلگير كرده بود!
عده اي به او مي گفتند:((قارون،اين كارها را نكن،پولت را به رخ مردم نكش،اين كارها عاقبت خوبي ندارد و...))او در جواب مي گفت:((يعني چه؟مال خودم است،دارندگي و برازندگي!!!من با زندگي خودم اين پول ها را به دست آورده ام.))
در همان زمان بود كه موسي به امر خداوند،از مردم خواست كه زكات مالشان را بپردازند!قارون با شنيدن اين حكم عصباني شد و شروع كرد به دادوفرياد و حاضر نشد سهم زكات را از پولش بپردازد و به موسي گفت:((من زكات را قبول ندارم!تو مي خواهي با اين نقشه ها پول مرا بگيري اما اگر براي خودت پول مي خواهي حاضرم بپردازم.))موسي به قارون نگاه معني داري كرد و با مهرباني گفت:((قارون،من هيچ چيزي براي خودم نمي خواهم.زكات حقي است كه تو بايد از پول و ثروت خودت در راه خدا به مردم فقير بدهي و مطمئن باش كه چيزي از مال تو كم نمي شود و خداي بزرگ بركت زيادي به مال تو خواهد داد!))
اما گوش قارون به اين حرف ها بدهكار نبود.غرور و خودخواهي قلبش را پر كرده بود!علاوه بر اينكه حاضر نشد از پولش كمكي بكند،اختيارش را به دست شيطان داد و دنبال راهي بود كه مردم را نسبت به موسي بدبين كند.دوستان قارون به او گفتند بايد به موسي تهمتي بزنيم كه مردم از او بدشان بيايد!وقتي آدم پولداري مثل تو چيزي بگويد،حتمًا مردم باور مي كنند!قارون نيشخندي زد و با بدجنسي گفت:((نقشه خوبي است!چطور است بگوييم موسي دزدي كرده يا مثلاً آدم كشته؟!!))گفتند:((نه!پول دزدي پيش موسي پيدا نمي شود،تازه موسي با كسي دشمني ندارد كه بخواهد او را بكشد!اين نقشه خوبي نيست.اينجوري بيشتر مردم مي فهمند كه تو دروغ مي گويي!))قارون بازهم فكر كرد و تصميم گرفت با پول هايش به جنگ موسي برود!تهمت هاي زيادي به موسي زد و بين مردم زمزمه انداخت كه:اي مردم با ايمان!اين موسي كه شما قبول داريد و خداي او را مي پرستيد،از من تقاضاي كنيز و غلام كرده،از من رشوه خواسته و...!مردم ساده دل هم حرف هاي قارون و آدم هايي كه از او پول گرفته بودند كه عليه موسي حرف بزنند را باور كردند.اين وسط شيطان هم بيكار نبود و مردم را وسوسه مي كرد كه موسي از قدرت و ثروت قارون مي ترسد،چون موسي با قارون فاميل است سهم زكات او را بخشيده و بين مردم فرق مي گذارد و...!!!مردم كم كم با اين حرف ها ايمانشان را از دست مي دادند.تا اينكه دل موسي شكست و از دست قارون به خدا شكايت كرد و گفت:((خدايا!خودت دست ظلم وبدي قارون را كوتاه كن و من همه تلاش خودم را كردم!))موسي به فرمان خداوند يكبار ديگر با قارون حرف زد و از او خواست دست از كارهاي بدش بردارد وگرنه به عذاب خداوند گرفتار مي شود و آن موقع ديگر پشيماني سودي ندارد.اما قارون باز هم موسي را مسخره كرد و گفت:((موسي،همه حرف هاي تو دروغ است!تو مي خواهي مرا بترساني و مرا از پول هايم جدا كني،اما من گول تو را نمي خورم.من مي خواهم هميشه كنار پول هايم باشم.تو هم هر كاري دوست داري بكن.))موسي ناراحت شد و گفت:((باشد،هر كس يار قارون است با او بماند و هر كس يار خداست از كنار او دور شود.))همه اطرافيان به جز چند نفر از قارون دور شدند!موسي فرمان داد:اي زمين،قارون را بگير.ناگهان زمين شروع به لرزيدن كرد.زلزله ايي قارون و قصر و گنج هايش را لرزاند.زمين شكافته شد و براي هميشه قارون،بدي ها،ظلم و گنج او را در دل خود فرو برد!وبراي هميشه در زير خاك پنهان شدند.با اين معجزه كساني كه در دلشان به موسي شك داشتند، از خواب غفلت بيدار شدند و توبه كردند و همه مقابل قدرت و عظمت خداي موسي سجده كردند!!!(آیه 76-83 و سوره احزاب _آیه 69)

 

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 31 مرداد 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
leila0033
دسترسی سریع به انجمن ها