خدایا ...
بداده و نداده و گرفته ات شکر
که داده ات نعمت و نداده ات حکمت وگرفته ات امتحان
پروردگارا ...
آبروی مرا به توانگری نگه دار و شخصیت مرا به تنگدستی از بین مبر
تا مبادا از روزی خواهان تو روزی بخواهم
و از آفریده های بد کردارت طلب مهربانی کنم
و در حالتی قرار گیرم که به تعریف و تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم
و از کسی که مرا از امکاناتی منع کرده بد گویی کنم
پروردگارا ...
همچون هميشه لحظات تلخ تنهايي ام را با شيريني ياد تو بر وفق مراد ميسازم...
تويي كه توانم دادي كه از بودنم بهترين بهره را ببرم ...
و به من آموختي كه مشكلات را بجان خود بخرم ...
ولي آيا اين من ...
در اين زندان بزرگ خويشتن توانسته است بهترين بهره بودن را از آن خود سازد ؟
و در نبرد مشكلات به آسودگي تن نبازد ؟
و همواره و همواره به عشق ابدي تو نازد ؟
سخت است.... سخت ....
بارالهي ...
ديگر "دوست داشتن" – " نيكي" – " مهر " – " محبت " ...
در جاي خود معني نمي شوند ...
معبود من ...
دامني آلوده دارم ولي در عوض دريايي از التماس و تضرع قلبم را تسكين مي دهد ...
خدايا ...
" با تو بودن " پاك بودن است ... مرا با خود همراه ساز ...
و دمي از يادت دور نساز ...
خدايا ...
بخشنده اي و كريم ... مهرباني و رحيم ...
و باز هم این منم ...
بنده رو سيه ات كه ...
همواره بر درت ميكوبم تا از بند ماديات رهايم سازي ...
و به اصل خود برساني ...
حیاتم را به تو می سپارم و چشمانم را می بندم تا بدانی چه پرونده سیاهی دارم ...
خدایا ... دستان نیازمندمان را محتاج غیر از خود مکن ...
الهی آمین ...