مهم ترین نکته، جهت گیری ذکر طبیعت در قرآن است . انسان ها به ویژه مخاطبان قرآن، کم و بیش طبیعت یاد می کند تا اثبات مانع کند و از پیچیدگی ها و شگفتی ها ی طبیعت به عنوان مظاهر خلق خدا یاد کند . به عنوان نمونه : سوره انعام آیه ۱ و احقاف/۱-۳ .
البته گاهی در ابعاد دقیق تر زیبایی های طبیعت بازگفته می شود، مانند دلالت بر توحید یا تنزیه خداوند از داشتن فرزند (انعام/۱۰۰-۱۰۱) یا داشتن نظم و پیوند . یا ذکر آن ها توجه دادن به عظمت، قدرت، تدبیر و رحمت و حکمت گسترده علم الهی است.(زمر/۷۱، فرقان/۶۰-۶۲، حج/۶۱، انعام/۶۳-۶۴، نور/۴۵) .
و جالب تر از همه این ها که نشان دهنده تعادل و واقع گرایی قرآن می باشد، تشویق به بهره برداری از طبیعت و استفاده از لذات حسی است(انعام/۱۴۲-۱۴۴) . به نظر من این شیوه بیان از ویژگی در قرآن است که به شکل معتدلی ما را در استفاده از طبیعت تشویق می کند .
به همین دلیل در جایی قرآن در خطاب به پیامبر می گوید: بگو زیورهای را که خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزی های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟ بگو این نعمت ها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند(اعراف/۳۲) .
نکته دیگر ذکر شگفتی های طبیعت در قرآن به این جهت است که از غرور و عجب و خودخواهی باز دارد و نور ایمان در دلها ایجاد شود . یا از رفتار گذشته ها عبرت بگیرد.
گاهی قرآن با ذکر نمونه ای از طبیعت در جهت تربیت نفس و جلوگیری از غفلت او سخن می گوید: مثلا در آن جا که از طوفان دریا و تلاطم کشتی ها سخن می گوید و این حالت طبیعت را بیان می کند از آن جهت که انسان در حالت گشایش و وفور نعمت خدا را فراموش می کند و به هنگام سختی و فشار به یاد پروردگار می افتد؛ خدا این حالت را در ضمن حادثه ای طبیعی ذکر می کند :
او کسی است که شما را در خشکی و دریا می گرداند، تا وقتی که در کشتی و در حالت آرامش هستید که با بادی خوش در حرکت است افرادی در این حالت شاد هستند .(و از یاد خدا غافل)، اما بناگاه بادی سخت بر آن ها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد یقین کنند که در محاصره افتاده اند، در آن حال خدا را پاکدلانه می خوانند که اگر ما را از این ورطه برهانی، قطعا از سپاسگزارانیم(یونس/۲۲) .
این ها نمونه هایی از اهداف ذکر طبیعت است، البته اهداف بسیاری در ذکر طبیعت می باشد که به همین نمونه ها بسنده شد، چنانکه مباحث دیگری در ذکر طبیعت مطرح است، مانند اسلوب قرآن در توصیف طبیعت، مقایسه میان شیوه قرآن و شیوه کتاب های مقدس، اعجاز علمی قرآن در بیان مسائل طبیعی و موضوعات دیگری که هر یک بحث مستقلی را می طلبد .
پ: به ندرت در می یابیم که پدیده های خارق العاده گرداگردمان را فرا گرفته اند . معجزه ها پیرامونمان رخ می دهند، نشانه های خدا راه را به ما نشان می دهند، فرشتگان تمنا می کنند صداشان را بشنویم -اما، از آن جا که آموخته ایم که قواعد و فرمول هایی برای رسیدن به خدا وجود دارد، به هیچ یک از این پدیده ها توجه نمی کنیم . نمی فهمیم که او جایی است که ورودش را روا بدارند .
دین
انسان با تحولی که به تبع انقلاب معنوی اسلام در جهان ایجاد شده است وضع تازه ای در برابر هستی خواهد یافت . «من»، یعنی «کیفیت حضور انسان در عالم وجود» است که دگرگون خواهد شد و اگر این دیگرگونی در ادبیات بازگویی شود، باید منتظر بود که ادبیات داستانی تسلیم تحولی عظیم حتی در فرم و قالب بشود . نباید رمان معاصر را همچون ظرفی بینگاریم که درباره مظروف خویش بی طرف است و به همان سهولت که آب در پیاله جای خویش را به شربت وا می گذارد، رمان نیز محتوای تفکر معنوی را بپذیرد . سخت به اشتباه رفته ایم اگر چنین بیندیشیم . رمان نویس چیزی را جز تجربیات حیات یخویش که چگونگی حضور او در عالم تعین می بخشد نمی نویسد؛ نمی تواند بنویسد .
کاراکترها همه از بطن نویسنده پای به عالم داستان می گذارند و به این لحاظ چاره ای نیست مگر آنکه آنان را مراتب و وجوه مختلف و متعدد «من» بدانیم . تا این «من» متحول نشود، رمان نویسی متحول نخواهد شد و محتوای دیگری را نخواهد پذیرفت .
انقلاب امری خلاف آمد عادت است، یعنی عادت نه قادر به آفرینش انقلاب است و نه قادر به حفاظت از انقلابی که روی می نماید... و نه آن که می تواند انگیزه های انقلاب را بخشکاند . اگر عادت می توانست چنین کند عادات و ملکات لازم با پنجاه سال حکومت پهلوی طلب انقلاب را در دل ها و سینه ها یکسره نابود می کرد، اما چنین نشد و چنین نیز نخواهد شد . هر چند خود انقلاب اسلامی بعد از هدم عادات گذشته و ملکات تازه ای را به همراه بیاورد، اما با تزریق این عادات در قالب ظاهری رمان و داستانسرایی با تقلید از فرم رمان، ادبیاتی داستانی متناسب و هم شأن انقلاب به وجود نخواهد آمد .
باید از میان انسان هایی که تحول معنوی انقلاب اسلامی را به جان آزموده اند و جوهر رمان را نیز شناخته اند کسانی مبعوث شوند که این وظیفه را بر عهده گیرند و نباید انتظار داشت که نتایج مطلوب به آسانی و بی زحمت و ممارست بسیار فراچنگ آید .
رسولان انقلاب باید به «جوهر» رمان دست پیدا کنند نه «فرم و قالب» آن؛ و البته از آن جا که این روزگار، روزگار اصالت روش ها و ابزار است، بدون تردید .
تا جوهر رمان مسخر ما نشود فرم و قالب آن نیز به چنگ ما نخواهد آمد . و این سخن در باب دیگر هنرها نیز صادق است .
انسان
چه نیرویی غیر از خالق می تواند از خاک تیره و خاموش، انسانی متمدن و سراسر نور و لطافت و زیبائی خلق کند؟ در شماره گذشته آفرینش انسان از نظر دانشمندان، اجمالا مورد بررسی قرار گرفت و اینک به سراغ قرآن و احادیث می رویم تا ببینیم خداوندی که خود خالق هستی و انسان است؛ در این باره چه می فرماید . و همچنین نظر خاندان وحی که پیوسته با خالق هستی بخش در ارتباط بودند، چیست؟
منبع:موسسه جهاني سبطين