علم یک واژه عربی است که از ریشه علم به معنی آموزش مشتق شده است . در اصطلاح عامیانه ، این کلمه در مورد هر نوع آگاهی که فرد در مورد محیط و مسایل پیرامون خود کسب می کند ، اطلاق می گردد . و لذا هر چه میزان آگاهی و معلومات او بیشتر باشد، او را عالمتر می دانند . به همین علت در قدیم به افرادی که در زمینه علوم مذهبی و قرآنی به درجات بالاتری نائل می شدند ، علامه می گفتند . مانند علامه امینی که آثار بسیار گرانبهایی از وی بر جای مانده است .
پیدایش علم
آدمی تمایل دارد که هر چه را ممکن است بداند و بفهمد ، زیرا کنجکاو زاده شده است . کنجکاوی انسان از کنجکاوی هر موجود زنده دیگر کاملتر و پایدارتر است . رضایت آدمی در فرونشاندن این کنجکاوی ، همراه با توانایی او در به خاطر آوردن ، استدلال کردن و ارتباط دادن ، به پیدایش فرهنگ کامل، و از جمله علم منجر شده است . بنابراین می توان گفت که از همان زمانی که انسان، پای به این جهان گذاشته است، علم نیز به وجود آمده و با رشد فکری بشر ، علم تکامل یافته است.
برداشت غلط از علم !
معلومات انسان، وقتی که در مسایل روزانه به کار روند ، می توانند در لباسی که فرد میپوشد ، خانه ای که در آن زندگی می کند ، تاثیر کنند . روشهای مسافرت ، تفریحات ، آموزش و پرورش ، اعتقادات مذهبی ، قضاوتهای اخلاقی و حتی بقای ملی انسان به این معلومات بستگی دارد . اما باید توجه داشته باشیم که وظیفه خود علم به وجود آوردن کاربردهای آن نیست . علم مشتمل بر اصول و قوانی ناست. پزشکی و روشهای آن مرغوب کردن دانه های نباتی ، تلفن ، رادیو ، موشکها ، هواپیماها و بطور خلاصه پیزهایی که مستقل از این اصول و قوانین تکمیل می شوند ، علم نیستند ، بلکه محصولات مهندسی یا انقلاب تکنولوژیک هستند .
البته منظور آن نیست که گفته شود کاربردهای علم اهمیتی ندارند. واقع امر آن است که این کاربردهای دنیای ما را عمیقاً تغییر داده اند بطوری که در بسیاری از موارد نمی توان بدون آنها زندگی خود را ، آن گونه که امروزه می گذرانیم ، ادامه دهیم . علم و انقلاب تکنولوژیک هر دو بخش بزرگی از کوشش های فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی ملتها را در برگرفته است، بطوریکه درک نکردن هر یک از آنها می تواند پیامدهای خنده آور یا حتی خطرناک به دنبال داشته باشد . اما برای بسیاری از مردم تفاوت میان هدف های علم و انقلاب تکنولوژیک روشن نیست .
کنجکاوی ، تنها عامل ایجاد علم
کنجکاوی، یعنی میل شدید به دانستن ، از ویژگیهای ماده مرده نیست. همچنین انواع جاندارانی نیست که به زحمت می توانیم آنها را از موجودات زنده بپنداریم . بعنوان مثال ، درخت ، نمی تواند به محیط اطراف خود کنجکاوی نشان بدهد . اما از آغاز پیدایش حیات ، در بعضی از جانداران حرکت مستقل پیدا شد . به این ترتیب پیشرفت بزرگی برای در دست گرفتن محیط اطراف پدید آمد . جاندار متحرک دیگر لازم نبود که به انتظار غذا باشد، بلکه خود به دنبال آن می رفت . و این بدان معنی است که ماجرایی تازه در جهان آغاز شد و آن کنجکاوی بود .
انسان یک مافوق میمون است !
ممکن است لحظه ای پیش آید که جاندار از غذا سیر باشد و در همان لحظه خطری او را تهدید نکند . در این حالت جاندار یا مانند صدف با حالت بی حسی می رسد و یا مانند موجودات عالیتر ، غریزه ای قوی برای کشف محیط اطراف خود نشان دهد . این حالت میتوان کنجکاوی بیهوده نام نهاد . که معمولا هوش را از روی آن داوری میکنند . سگ ، لحظه ای فراغت ، هر چیزی را بیهوده بو می کند و گوش هایش را به طرف صداهایی که ما نمیشنویم بر می گرداند .
به همین علت است که سگ را از گربه ، که در لحظه های فراغت به تیما خود می پردازد یا به آرامی دراز می کشد و می خوابد ، باهوشتر می دانیم . هر چه مغز پیشرفته تر میباشد ، کشش برای کشف ، افزونتر می شود . میمون از نظر کنجکاوی نمونه بارزی است . و لذا از این جهت بسیار جهات دیگر می گویند که ، آدمی یک مافوق میمون است .
دلیل تقسیم علم به شاخه های مختلف
اگر بگوییم که علم و آدمی همیشه شادمانه با هم زیسته اند ، کلام درستی است . ولی حقیقت امر این است که هر دو فقط در آغاز کار با دشواری رو به رو بودند. تا زمانی که علم قیاس باقی مانده بود ، فلسفه طبیعی می توانست جزیی از فرهنگ عمومی هر تحصیل کرده باشد . ولی علم استقرایی کاری عظیم بود که به مشاهده و یادگیری و تحلیل نیاز داشت، و دیگر بازی آماتورها نبود . پیچیدگی علم در هر دههه افزونتر می شد . در طول قرون بعد از نیوتن هنوز ممکن بود که شخصی با استعداد بتواند از همه فرضیه های علمی آگاهی پیدا کند ، اما در سال ۱۸۰۰ این کار غیر عملی بود .
با گذشت زمان معلوم شد که اگر دانشمندی بخواهد در زمینهای مطالعات مشروح ، انجام دهد ، باید بیش از پیش خود را به بخشی از آن زمینه محدود کند . گسترش علم تخصص را ایجاب می کرد . با هر نفس دانشمند ، تخصص عمیق تر می شد و لذا این مسئله باعث شد تا علم رفته رفته به شاخه های مختلف تقسیم گردد . بطوریکه با گسترش این شاخه را نیز گسترده تر می کردند .
عواقب ناخوشایند علم
در دهه ۱۹۶۰ ، احساس قوی دشمنی آشکار نسبت به علم در میان مردم و حتی تحصیل کرده های دانشگاهی پیدا شد .
جامعه صنعتی ما مبتنی بر کشفیات علمی در قرون اخیر است و اکنون از عواقب جنبی نادلخواه موفقیت های آن به ستوه آمده است. فنون پیشرفته پزشکی افزایش بی رویه جمعیت را به دنبال آورده است .
صنایع شیمیایی و موتورهای درون سوز آب و هوای ما را آلوده کرده اند « آلودگی آب و هوا ) . نیاز روزافزون بخ مواد جدید انرژی سبب ویرانی و تهی شدن پوسته زمین شده است . تولید انواع سلاحهای مرگبار و بمب های اتمی به عنوان یک عامل اساسی ، حیات انسان را تهدید می کند . اما نباید تمام این گناهان را به گردن علم و دانشمندان بیندازیم . بلکه این مسایل علل مختلفی مانند استفاده نابجا و نادرست از علم درد.
منبع:موسسه جهاني سبطين