می دانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او خاتم و جاودانه است و بلکه پیغمبران گذشته همه مقدمه بوده اند؛ یعنی در واقع مراحل ابتدایی را میگذرانده اند و بشر هم در مکتب آن ها مراحل ابتدایی را پشت سر می گذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهایی و با آمدن دین خاتم دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین به صورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند .
دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد .
یکی از آن خصوصیات، معجزه دین خاتم است؛ البته معجزه اصلی آن .
معجزات پیامبران دیگر از نوع یک حادثه طبیعی بوده است مثل زنده کردن مرده یا اژدها شدن عصا، و یا شکافته شدن دریا و امثال آن ها .
این ها هر کدام حادثه ای موقت است . یعنی حوادثی است که در یک لحظه و در یک زمام معین صورت می گیرد و باقی ماندنی نیست .
اگر مرده ای زنده شود زنده شدن او در یک لحظه انجام می گیرد و چند صباحی هم ممکن است زنده بماند ولی بالاخره می میرد و تمام می شود .
اگر عصایی اژدها می گردد یک امری است که در یک ساعت معین رخ می دهد بعد هم بر می گردد به حالت اولیه اش .
معجزاتی که انبیاء گذشته داشته اند همه از این قبیلند . حتی بعضی از معجزات خود پیغمبر؛ مثل آن ها که قبلا اشاره کردیم .
نیز از جمله این گونه معجزات است . رفتن پیغمبر از مسجدالحرام به مسجد الاقصی یا شق القمر در شبی یا روزی انجام می گیرد و تمام می شود .
ولی برای دین جاودان که می خواهد قرنها در میان مردم باقی باشد، چنین معجزه ای که مدتی کوتاه عمر دارد؛ کافی نیست . چنین دینی معجزه ای جاودان لازم دارد .
و لهذا معجزه اصلی خاتم الانبیاء از نوع کتاب است . پیغمبران دیگر کتاب داشته اند و معجزه هم داشته اند ولی کتابشان معجزه نبود و معجزه شان هم کتاب نبود .
موسی تورات داشت و خودش هم می گفت تورات من معجزه نیست معجزه من غیر از تورات است .
ولی پیغمبر اسلام اختصاصا کتابش معجزه اش نیز هست البته نه به معنای این که او معجزه دیگری نداشته است؛ بلکه به این معنی که کتابش هم معجزه است و این لازم ه دین خاتم و دین جاودان است .
مطلب دیگری در مورد دین خاتم هست که باز یکی از رازهای خاتمیت به شمار می آید و آن این است که دوره خاتمیت نسبت به دوره های گذشته نظیر دوره نهایی و تخصصی است نسبت به دوره های ابتدایی یعنی دوره صاحب نظر شدن بشر است .
دانش آموز در دوره دبستان و دبیرستان فقط به او می گویند و او یاد می گیرد ولی وقتی که به دوره دانشگاه رسید و به طی کردن دوره تخصصی یعنی دوره فوق لیسانس و دکتری پرداخت؛ این جا دیگر دوره صاحب نظر شدن است دوره اجتهاد در نف مربوطه است .
دوره دین خاتم برای بشر از نظر کلی نه ملاحظه یک فرد بخصوص نسبت به فرد دیگر دوره صاحب نظر شدن است .
در دوره صاحب نظر شدن بشر است که در مسائل دینی؛ اجتهاد و مجتهد شأن پیدا می کند . آیا در ادوار گذشته ما مجتهد داشته ایم؟ در ادیان ابراهیم و موسی و عیسی مجتهدی وجود داشته است ؟ خیر؛ آن چه قرآن از آن تعبیر به فقاهت و تفقه در دین می کند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی خورد .
آن کاری که امروز مجتهد با نیروی علم و استدلال و اجتهاد می کند، پیغمبران گذشته می کردند ولی نه با قوه اجتهاد بلکه با نیروی وحی و نبوت .
اصولا در آن ادیان زمینه اجتهاد وجود نداشت؛ چون خود دین باید زمینه اجتهاد در آن وجود داشته باشد یعنی در یک دین ضوابط و اصول کلی باید بیان شده باشد تا یک عده متخصص بر اساس آن کلیات و ضوابط روی فکری و نظر مسائل جزئی را اکتشاف نمایند .
ادیان گذشته به دلیل درس دوره ابتدائی بود، نمی توانست اصول و کلیات را بیان نماید، زیرا بشر استعداد فراگیری آن ها را نداشت .
اصطلاح رایجی است که می گوید: پیغمبران مرسل و غیر مرسل، پیغمبران مرسل یعنی پیغمبرانی که صاحب شریعت و قانون هستند مثل ابراهیم، موسی، عیسی و پیغمبران غیر مرسل یعنی پیغمبرانی تابع پیغمبران دیگر و مبلغ شریقت آنانند و از خودشان قانونی نداشته اند .
این است معنای حدیثی که پیغمبر فرمود : علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل . علماء امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل می باشد البته مقصود آن عده از انبیاء بنی اسرائیل است که کارشان فقط تبلیغ و تفهیم و تعلیم و ترویج شریعت موسی بوده است .
این است که می گوییم دوره انبیاء گذشته دوره وحی است . به این معنی که حتی تبلیغ و ترویج را هم می بایست انبیاء انجام بدهند . ولی در دوره دین خاتم، یک سلسله کارها یعنی کارهایی که مربوط به عالم تبلیغ و ترویج است و یا مربوط به استنباط کلیات از جزئیات است آن را دیگر علماء انجام می دهند نه پیغمبران .
پس علماء از این نظر و در این حدود و نه بیشتر، جانشین پیغمبران، بلکه جانشین پیغمبرانی که صاحب شریعت نیستند .
منبع:موسسه جهاني سبطين