در سال 1363 هجرى قمرى رحمت حقتعالى از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوايل خرداد حتى قطره اى باران از آسمان نازل نشده بود. دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بى آبى پژمرده شده بود و آخرين مراحل حيات خود را طى مى كرد. ابرهاى اندوه و وحشت بر سراسر منطقه سايه افكنده بود و خرمن اميد مردم را بر باد مى داد. در چنين موقعيت خطرناك و ساعات وحشتناكى كه اميد افراد رفته رفته به نااميدى مبدّل مى شد و بيم قحطى و غلا اين سامان را تهديد مى كرد، نسيم صبح رحمت وزيدن گرفت : يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانون معرفت ، اسرار حقيقت آموخته بود و آن گوهر گرانبهايى كه در گنجينه تقوا و فضيلت براى چنين موقعى اندوخته شده بود، با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همّت به كمر زد و تصميم گرفت به وسيله نماز استسقاء و دعا، از منبع رحمت الهيّه طلب باران نمايد و روى عجز و نياز به درگاه خداوند رحيم بى نياز آورد. پس ، اراده خود را به عموم طبقات اعلام كرد و در روز جمعه يك ساعت بعد از طلوع آفتاب عازم گرديد تا با رعايت دستور مقدس اسلام مشغول نماز شود.
مردمى كه بر اثر سستى ايمان به خداوند، خوش گمان نبودند، به رغم فساد درونى خود، از راه خيرخواهى ، به حضرتش معروض داشتند: ((ممكن است اين نماز، بى اثر بماند و به مقام شامخ شما لطمه بخورد.))
ولى آن رادمرد، با حسن ظنّى كه به خداى خود داشت و جز خداى خود هيچ كس را نمى ديد و جز سخن حق سخنى نمى شنيد، بدين سخنان وقعى نگذارد و فرمود: ((من به دستورى كه از شارع اسلام رسيده است عمل مى كنم و وظيفه خود را انجام مى دهم و بيمى از گفته اين و آن ندارم . آنچه صلاح باشد، واقع خواهد شد.))
آنگاه طبق مقررّات دينيّه خود با جمعى از مردان با ايمان و با داشتن روزه ، چنانكه دستور رسيده است ، رداى مبارك را از راست به چپ و برعكس انداخت و با پاى برهنه ، مانند عموى بزرگوارش حضرت ثامن الائمّه علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام كه در ((مرو)) خراسان براى استسقاء به بيابان رفت ، استغفار كنان رهسپار سمت خارج ((خاك فرج )) (13) گرديد و به اميد فتح و فرج رو به بيابان نهاد.
اين حادثه مصادف با زمانى بود كه متّفقين ايران را اشغال كرده و واحدهايى از سربازان انگليسى و امريكايى در حدود ((خاك فرج )) استقرار يافته بودند. در اين ميان چند نفر از دشمنان قرآن از فرقه ضالّه و مضلّه بهائيّه ، به آنها خبر داده بودند كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند به اين محدوده بيايند و چاه آبى را كه مورد استفاده شماست پر كنند و بعد براى نابود كردنتان به شما حلمه بياروند.
نيروهاى متّفقين كه اين خبر را شنيدند، چون از جريانات و قضايا هيچ اطّلاعى نداشتند و از طرفى هم هياهوى مردم اين گفته ها را تاءييد مى كرد، كاملا براى دفاع آماده شدند و حتى تيربارها را به سوى جمعيت قرار دادند تا هنگام حمله مردم از خود دفاع كنند.
مرحوم آية اللّه فقيد كه تنها متوجه خدا بود و هدفى خاص داشت ، با نهايت رشادت و متانت به راه خود ادامه داد و با حضور و متجاوز از بيست هزار تن از همراهان ، در حال تضرع و خشوع به ذات مقدس ربوبى ، نماز استسقاء را بجاى آورد و آن را با خطبه و دعا پايان مى داد.
دلها پرتپش و رنگ از رخ افراد پريده بود. هر كس با خود زمزمه مى كرد كه آيا دعا به هدف اجابت خواهد رسيد يا خير؟ متخصّصان اروپايى كه در لشكر متّفقين بودند، اوضاع جوّى را به دقّت مورد بررسى قرار داده و اظهار داشتند كه علائمى از نزول باران به چشم نمى خورد.
روز ديگر، باز مرحوم آية اللّه فقيد - اعلى اللّه مقامه الشّريف - با جمعى از خوّاص اهل علم با خضوع و خشوع بيشترى به خارج محدوده رفتند و به حكم ((من لجّ بابا ولجّ)) بر اصرار و استغاثه افزودند و با چشم گريان و دل بريان چنين با خداى تو راز و نياز كردند: ((خدايا، اگر بندگان تو مخالفت و معصيت تو را مى كنند، تو آنان را به غضب خود و قطع رحمتت ، مؤ اخذه مفرما و بر آنان رحم كن ، كه تو ارحم الرّاحمينى .))
آنگاه از قبيل ادعيه ماءثوره و غير ماءثوره خواندند و به سجده افتادند و با تضرع و زارى تقاضاى نزول رحمت كردند.
ناگهان آثار رحمت حقتعالى در آسمان ظاهر گرديد و ابرهاى متراكم ، آسمان قم را پوشانيد. مردم به سوى خانه ها روانه شدند، ولى هنوز به مقصد نرسيده بودند كه باران سيل آسيايى شروع به باريد كرد و شهر و حومه را سيراب ساخت ، بطوريكه سيل در رودخانه قم به راه افتاد. روح تازه اى در سراسر باغات و مزارع و بيابانهاى سوزان دميده شد و زمين كه بر اثر بى آبى خشك و تفته شده بود، خلد برين گرديد.
ظهور اين كرامت بزرگ و دعاى سريع الاجابه ، در جهان اثر عجيبى بخشيد، بطوريكه ژنرالها و فرماندهان لشكر متّفقين نيز تسليم مقامات دينى شدند و از آن بزرگوار خواستند براى رفع غائله جنك جهانى دعا فرمايند و مقامات رسمى لندن و واشنگتن وقوع اين حادثه شگفت انگيز را از طريق راديو، در تمام دنيا پخش كردند. در نتيجه ، حقّانيت دين مبين اسلام و ارزش حوزه علميّه قم عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم عادى و عناصر ناپاكى كه به ديانت اسلام و حوزه علميّه قم به نظر منفى و حقارت ميگريستند، ثابت شد كه مردان پاك و بافضيلتى در عالم هستند كه بى واسطه با عالم غيب پيوستگى پيدا مى كنند و مى توانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعت را با اذن خداوند در زير فرمان آورند.