0

ماجرای کلاغ قار قاری !!

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

ماجرای کلاغ قار قاری !!

 

 

 


ماجرای کلاغ قار قاری !!






يه روزي آقاي کلاغ ، به قول بعضيا زاغ

 
رو دوچرخه پا مي‌زد ، رد شدش از دم باغ 

 
پاي يک درخت رسيد ، صداي خوبي شنيد

 
نگاهي کرد به بالا ، صاحب صدا رو ديد

 
يه قناري بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ

 
وقتي جيک جيکو مي‌کرد ، آب مي‌کردش دل سنگ

 
قلب زاغ تکوني خورد ، قناري عقلشو برد

 
توي فکر قناري ، تا دو روز غذا نخورد

 
روز سوم کلاغه ،‌رفتش پيش قناري

 
گفتش عزيزم سلام ، اومدم خواستگاري!

نگاهي کرد قناري ، بالا و پايين، راست و چپ
 
پوزخندي زد به کلاغ ، گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمي ، منقار تو بيست وجب

واسه جي زنت بشم؟ مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شيکست ، ولي ديد يه راهي هست

براي سفر به شهر ، بار و بنديلش رو بست

يه مدت از کلاغه ، هيچ کجا خبر نبود

وقتي برگشت به خونه ، از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، منقار درازشو
 
فکر کرد اين بار می‌خره ، قناريه نازشو

باز کلاغ دلش شيکست ، نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سياه بودش! اينجوري بوده و هست

دوباره يه فکري کرد ، رنگ مو تهيه کرد

خودشو از سر تا پا ، رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناري! اومدم خواستگاري

شدم عينهو خودت ، بگو که دوسم داري

اخماي قناريه ، دوباره رفتش تو هم!

کله‌مو نگاه بکن ، گيسوهام پر پيچ و خم

موهاي روي سرت ، واي که هست خيلي کم

فردا روزي تاس مي‌شي! زندگي‌مون ميشه غم

کلاغ رفتش خونه نگاه کرد به آيينه

نکنه خدا جونم ! سرنوشت من اينه؟!

ولي نا اميد نشد ، رفت تو فکر کلاگيس

گذاشت اونو رو سرش ، تفي کرد با دو تا ليس

کلاه گيسه چسبيدش ، خيلي محکم و تميز

روي کله‌ي کلاغ ، نمي‌خورد حتي ليز

نگاه که خوب مي‌کنم ، مي‌بينم گردنتو

يه جورايي درازه ، نمي‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ، نمي‌دونم چي جوري

وقتي اومدش ولي ، گردنش بود اينجوري

خجالت نمي‌کشي؟ واسه گوشتاي شيکم!؟

دوست دارم شوهر من ، باشه پيمناست دست کم!

ديگه از فردا کلاغ ، حسابي رفت تو رژيم

مي‌کردش بدنسازي ، بارفيکس و دمبل و سيم

بعدش هم مي‌رفت تو پارک ، مي‌دوييد راهاي دور

آره اين کلاغ ما ،‌خيلي خيلي بود صبور

واسه ريختن عرق ، مي‌کردش طناب‌بازي

ولي از روند کار ، نبودش خيلي راضي

پا شدي رفتش به شهر ، دنبال دکتر خوب

دو هفته بستري شد ، که بشه يه تيکه چوب

قرصاي جور و واجور ، رژيماي رنگارنگ

تمرينهاي ورزشي ، لباساي کيپ تنگ

آخرش اومد رو فرم ، هيکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو ، اومدش به سمت باغ

وقتي از دور ميومد ، شنيدش صداي ساز

تنبک و تنبور و دف ، شادي و رقص و آواز

دل زاغه هري ريخت ! نکنه قناريه؟

شايدم عروسي بازاي شکاريه!!

ديدش اي واي قناري ، پوشيده رخت عروس

يعني دامادش کيه؟ طاووسه يا که خروس؟

هي کي هست لابد تو تيپ ، حرف اولو مي‌زنه!

توي هيکل و صورت ،‌ صد برابر منه

کلاغه رفتشو ديد ، شوهر قناري رو

شوکه شد ، نمي‌دونست، چيز اصل کاري رو!

مي‌دونين مشکل کار ، از همون اول چي بود؟

کلاغه دوچرخه داشت ،‌صاحب bmw نبود

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 27 مرداد 1389  12:12 PM
تشکرات از این پست
j133719
j133719
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 1228
محل سکونت : لرستان
چهارشنبه 27 مرداد 1389  2:33 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
majid68
majid68
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 4493
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ماجرای کلاغ قار قاری !!

ممنون خیلی جالب بود .

 

 

چهارشنبه 27 مرداد 1389  3:01 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
دسترسی سریع به انجمن ها