0

نماز عارفانه‌ در شب‌ و روز عاشورا

 
mohsenh
mohsenh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1156
محل سکونت : قم

نماز عارفانه‌ در شب‌ و روز عاشورا

عرب‌ اسدی‌
سخن‌ ازمردان‌ خداست‌، آنان‌ که‌ عقاب‌ سرکش‌ اندیشه‌ شان‌ رابه‌ بیکران‌ها پروازداده‌ وآسمان‌ آبی‌ دلشان‌، درمرغزار تجلی‌ عرفان‌، باریدن‌ آغاز نموده‌ است‌. آنان‌ که‌درعشق‌ محض‌ آسمانیشان‌ محو گردیده‌ و چمن‌ سبز صداقت‌ وجود خویش‌ را به‌ معبودهدیه‌ کرده‌اند. آنهاکه‌ درمحراب‌ نمازشان‌ گلواژه‌های‌ عشق‌ می‌شکفد ودر ورای‌ ابدیت‌،دل‌ به‌ دریای‌ اطاعت‌ سپرده‌اند.
هم‌ا´نان‌ که‌ وفادار به‌ لقای‌ حق‌ به‌ قول‌ بلای‌ خویش‌ پایبند مانده‌اند و... دراین‌ میان‌مدهوش‌ دلدادگی‌ حسین‌ ومولایم‌. آن‌ جا که‌ حسین‌ معاشقه‌ می‌کند، مجنون‌، دل‌ می‌بازد.آن‌ جا که‌ حسین‌ درمعشوق‌ غرق‌ می‌شود، عمق‌ جان‌ خویش‌ را در کف‌ می‌نهد وآن‌ جا که‌حسین‌ دل‌ می‌دهد، خسرو باهزار تجسم‌ محض‌، در ابتدای‌ وصال‌، به‌ آموختن‌ الف‌ عشق‌همت‌ می‌گمارد. حسین‌ دل‌ می‌دهد و عشق‌ می‌خرد. حسین‌ معاشقه‌ می‌کند وپرمی‌سوزاند.
حسین‌ پروانه‌ می‌شود و برگرد شمع‌ وجودیکتا ی‌ بی‌ همتا به‌ طوافی‌ عاشقانه‌ دست‌می‌یازد ومراچه‌ جای‌ گفتن‌ از او؟... چه‌ لیاقت‌ نوشتن‌ از او؟...
حسین‌ فاطمه‌! عذر مرا بپذیر که‌ با نام‌ تو چشم‌ گشودم‌ واکنون‌ جسورانه‌ در گوشه‌ای‌از عرفان‌ کرامت‌ تو در حال‌ پوییدنم‌. شایدآرزوی‌ نماز عاشقانه‌ عاشورای‌ تو، دیگران‌ را نیزچون‌ من‌ واله‌ نماید وبه‌ چشمان‌ رمیده‌ای‌ هدایت‌ کند که‌ صحراهای‌ هجران‌ را به‌ امیدیافتن‌ تو می‌پیمایند... آنچه‌ پیش‌ رو دارید...سرچشمه‌ای‌ از زلال‌ عشق‌ حسین‌ است‌ درسفره‌ عرفان‌ محض‌ یاران‌ و قطره‌ای‌ از اقیانوس‌ متبلور عبادت‌ مخلصان‌.
باشد که‌ مانیز چون‌ دریایی‌ به‌ استغاثه‌ نشسته‌،در هجر عشق‌ حسین‌، دست‌ دعا فرابریم‌ و معشوق‌ را بخوانیم‌.
باران‌ عشق‌ در عاشورا
من‌ که‌ چشمه‌ عشق‌ را گم‌ کرده‌ام‌ واکنون‌ بی‌ وضو مانده‌ام‌، رنج‌ نامرادی‌ در روزگاربی‌ رونقی‌، بازار عرفان‌ را به‌ دوش‌ می‌کشم‌. سرچشمه‌ جان‌ را رد نموده‌ام‌ واکنون‌ به‌اطلسی‌های‌ نا آرام‌ کنار دجله‌ رسیده‌ام‌. بوی‌ اطلسی‌های‌ عاشق‌ ناآرام‌،مرامست‌ می‌کند.
در وادی‌ای‌ گم‌ شده‌ام‌ که‌ ره‌ یافتگان‌ آن‌ را بامن‌ سرسودایی‌ نیست‌. از جامی‌، می‌،می‌خورم‌ که‌ جز لب‌ حسرت‌، بر آن‌ نخورده‌ است‌ و در زمینی‌ ره‌ می‌سپرم‌ که‌ زیبایی‌ آن‌ راتصویر بی‌ نظیر نماز ظهر عاشورا صدچندان‌ کرده‌ است‌. صدای‌ نوحه‌ سرای‌ گل‌های‌عاشق‌ را می‌شنوم‌ وکاش‌...خار هرزه‌ای‌ نبودم‌ تاشاید از بوی‌ عشق‌ این‌ گل‌ها مست‌می‌شدم‌... دوباره‌ در کنار دجله‌ در حسرت‌ عبادت‌ حسین‌، بغض‌ گلو گیرم‌ می‌شکند و دیده‌،دانه‌های‌ اشک‌ دلم‌ را وا می‌گیرد. عطرحضور حسین‌ فاطمه‌ درلابه‌ لای‌ بنفشه‌های‌سجاده‌، پیچیده‌ وبوی‌ به‌ حصیر پیچیده‌ شدگان‌ کربلا رابه‌ مشام‌ می‌رساند.
خاک‌ عاشقی‌ که‌ روزی‌ مُهر سجده‌ او بوده‌ است‌، امروز تبرک‌ شفای‌ مردمان‌ است‌ومن‌ نمی‌دانم‌ که‌ او پیشانی‌ برخاک‌، به‌ معبود چه‌ گفت‌ که‌ بانگ‌ نیایشش‌ هنوز پس‌ ازسال‌ها به‌ گوش‌ می‌رسد. ولی‌ این‌ را خوب‌ می‌فهمم‌ که‌ «کسی‌ فلسفه‌ عشق‌ بازی‌ باتربت‌پاک‌ او را می‌داند که‌ زیر شمشیر غمش‌ رقص‌ کنان‌ رفته‌ باشد و راه‌ وادی‌ عشق‌ را نه‌باچشم‌ سر و قدرت‌ تخیل‌، که‌ بابوی‌ خوش‌ دلبر طی‌ کرده‌ باشد».
نماز عاشقانه‌ عشاق‌، بامُهر او جلال‌ دیگری‌ دارد و کسی‌ رمز و راز این‌ شیفتگی‌ وشیدایی‌ را می‌فهمد که‌ بوی‌ خاک‌ آغشته‌ به‌ خون‌ او در وادی‌ قتلگاه‌ کربلا را از پی‌ اوراق‌زمان‌، استشمام‌ کرده‌ باشد».
دو رکعت‌ عشق‌ وجود پاک‌ مولا در ظهر عاشورا، وسعت‌ زیبایی‌ دشت‌ آلاله‌راشرمسار نموده‌ وهنوز لاله‌ درحسرت‌ آن‌ معاشقه‌ می‌سوزد. دست‌های‌ عاشقانه‌ او، آن‌چنان‌ در سایه‌ سارمعبود، خاضعانه‌ بالامی‌ رفت‌ که‌ همگان‌ بااو نیت‌ قربان‌ شدن‌ در مسلخ‌عشق‌ می‌کردند و آن‌گاه‌ که‌ این‌ نیت‌ عاشقانه‌ با ( فدیناه‌ بذبح‌ عظیم‌ ) پاسخ‌ داده‌ شد،درگرمای‌ تفتیده‌ صحرای‌ کربلا، کودک‌ پنج‌ ساله‌ را نیز محو نماز عاشقانه‌او کرد.
سجاده‌ او نیاز بود وناز و چیزی‌ جز این‌ نیست‌ که‌ هرگمنامی‌ که‌ پای‌ برخاک‌ سجده‌او گذارد، باید طراوت‌ها را اسیر اشک‌ ناب‌ دیدگانش‌ نماید. حسین‌ عاشقانه‌ به‌ نماز ایستادوعارفانه‌ لبیک‌ گفت‌. بر سجاده‌ نماز او دریای‌ عشق‌ موج‌ برمی‌داشت‌ وسر بر ساحل‌هجران‌ می‌کوفت‌. وجودش‌ در هاله‌ عشقی‌ فرو می‌رفت‌ واشک‌های‌ زلال‌ دیدگانش‌گویای‌ عشق‌ سوزان‌ وجودش‌ می‌گشت‌، دانه‌های‌ ستایش‌، خاک‌ عاشق‌ وجودش‌ رامی‌شکافت‌، پیشانی‌ زهد به‌ دیواره‌ خاک‌ می‌سایید و شاد از برآمدن‌، دریای‌ دلش‌ را ترک‌می‌گفت‌، بر مرغراز شیفته‌ سجاده‌اش‌ می‌ریخت‌ وعاشقانه‌ فریاد «الله اکبر» سر می‌داد.
آن‌ جا که‌ حسین‌ قیام‌ می‌کند همه‌ قیام‌ کنندگان‌ عقب‌ می‌نشینند. آن‌ جا که‌ او به‌رکوع‌ می‌رود، راکعان‌ درگاه‌ مقتدایش‌ می‌شوند. آن‌ جا که‌ او پیشانی‌ بر خاک‌ سجده‌می‌نهد، ساجدان‌ عشق‌ سر شرم‌ به‌ دیوار می‌سایند و «دیگر عروس‌ فکرشان‌ از فرط‌خجالت‌ سربرنیارد و دیده‌ یاس‌ از پشت‌ پای‌ ندامت‌ برندارد» ومن‌ هنوز شیفته‌ رازنمازاویم‌.
او در کربلا اقامه‌ عشق‌ می‌نماید و همگان‌ را محو نماز مستانه‌ خویش‌ می‌کند.عبادت‌ عاشقانه‌ اوبرقامت‌ خمیده‌ حر ریاحی‌ عصای‌ انابت‌ حایل‌ می‌کند و او به‌عبادت‌های‌ صادقانه‌ حسین‌ عشق‌ می‌ورزد. در پیچ‌ وتاب‌ مناجات‌های‌ خاضعانه‌ حسین‌هرزمان‌ که‌ قمری‌ نظر می‌افکند شاد ومدهوش‌ سماع‌ آغاز می‌کند وبا بانگ‌ نیایش‌ مولابرمأذنه‌های‌ بلند عشق‌، عاشقانه‌ می‌سراید. راز معاشقه‌ حسین‌ بایکتای‌ بی‌ همتا همگان‌رامدهوش‌ می‌سازد و در هوای‌ پرواز به‌ سوی‌ او بی‌ دل‌ می‌کند. اظهار نیازهای‌ عارفانه‌ او،مناجات‌های‌ بیداردلان‌ را در خویش‌ محو می‌نماید ویک‌باره‌ بردل‌های‌ تمامی‌ عاشقان‌بذر عشق‌ می‌افکند. سوز عرفانی‌ الله اکبر او در نماز شام‌ عاشورا، بی‌دردان‌ راکلافه‌ ساخت‌وهمگان‌ را وادار به‌ اقتدای‌ به‌ اونمود...
... این‌ عبادت‌ برای‌ آنان‌ که‌ بی‌ دردند وتجربه‌ درد را نمی‌فهمند چیزی‌ جز خم‌ وراست‌ شدن‌ قامت‌ یک‌ انسان‌ نیست‌. امابرای‌ من‌ که‌ کوچه‌ کوچه‌های‌ بی‌ پیرایگی‌ را درنور دیده‌ام‌ وهم‌ زمان‌ باچشمان‌ رمیده‌ غزالی‌ سرگشته‌ به‌ کربلای‌ عشق‌ رسیده‌ام‌، شیدایی‌بلبل‌ بی‌ دلی‌ است‌ که‌ برشاخسار سرو معشوقش‌ نغمه‌ سرداده‌ است‌. تسبیح‌ عاشقانه‌ او درکربلا برقامت‌ خمیده‌ حبیب‌ ابن‌ مظاهر خضاب‌ خاک‌ افشاند و او در اوج‌ پیری‌، رقصی‌ به‌زیبایی‌ جنون‌ عشق‌ کرد و به‌ سوی‌ معشوق‌ پرواز نمود. زمزمه‌های‌ عاشقانه‌ حسین‌ درزمین‌ سجاده‌، قلب‌ تازه‌ داماد کوفه‌ رابه‌ یک‌ باره‌ فرو ریخته‌ و او را برآن‌ داشت‌ تاعروس‌دنیوی‌ خویش‌ را ترک‌ گوید و به‌ راهنمایی‌ زمزمه‌های‌ مناجات‌ مولا به‌ سوی‌ او پر بکشد.نمی‌دانم‌ درنماز ظهرعاشورا چه‌ رازی‌ نهفته‌ بود که‌ سپرها شکست‌ و نیزه‌ها خم‌ شد.
دانه‌های‌ اشک‌ مولا برسجاده‌ ظهر عاشورا چون‌ شبنم‌ عشق‌، برپریشان‌ خاطران‌نشست‌ و چهره‌ها را به‌ عشق‌، گلگون‌ ساخت‌.
حسین‌ باعشق‌، اشک‌ را دربر کرد وغم‌ جانان‌ خرید، به‌ معاشقه‌ای‌ دست‌ زد که‌بینوایان‌ نمک‌ پرورده‌ او می‌گردندو در بادیه‌ مدهوشی‌، بی‌ دل‌ مناجات‌ او شوند. سماع‌عاشقانه‌ او در نماز ظهر عاشورا، عکس‌ نازنین‌ عالم‌ را درآینه‌ نیازش‌ متجلی‌ کرد و خودنازنینی‌ شد که‌ هزاران‌ عاشق‌ پس‌ از سال‌ها، هنوز مجروح‌ ( لن‌ ترانی‌ ) اویند. رکوع‌های‌عاشقانه‌ حسین‌، در نماز عاشورا عقل‌ را دیوانه‌ می‌کند.
اگر خوب‌ تأمل‌ کنیم‌ در می‌یابیم‌ که‌ مولا به‌ «بوی‌ سنبل‌ زلف‌ معشوق‌، عقل‌ خاکی‌مست‌ را رها کرده‌ و در دایره‌ عشق‌» به‌ سوی‌ مرکز می‌رود. در بازار عرفان‌ عاشورا جان‌می‌فروشند وخار می‌خرند. آنها شایسته‌ صید معشوق‌اند و معشوق‌ بالطف‌ بیکران‌ خویش‌،عاشق‌ می‌پذیرد. او عشق‌ سرخ‌ کربلا را می‌پذیرد وبرقامت‌های‌ درحال‌ قیام‌ نمازگزاران‌ظهر عاشورا فخر می‌نماید.
زیبایی‌ در این‌ دو رکعت‌ عشق‌ موج‌ می‌زند و این‌ حُسن‌، چیزی‌ جز حقیقت‌ دل‌مولا اباعبدالله نیست‌ که‌ خانه‌ عشق‌ است‌ و چون‌ اتاقی‌ هزار آینه‌ به‌ هرسو می‌نگرد و جزجمال‌ یوسف‌ عشق‌ چیزی‌ نمی‌بیند و فریاد برمی‌ آورد که‌ ( اینما تولوا فثم‌ وجه‌ الله ) این‌پیوند عاشقانه‌ انسان‌ وخدا، زیباتر از این‌ جا در هیچ‌ مکان‌ دیگری‌ صورت‌ نپذیرفته‌ است‌.همین‌ ناز آفرینی‌ سجاده‌ ظهر عاشورا است‌ که‌ پس‌ از هزار و اندی‌ سال‌ صد هزاران‌ کافرعشق‌ را مجاب‌ نموده‌ و فریاد می‌دهد:
«مسلمانان‌ مسلمانان‌، مسلمانی‌ زسرگیریدکه‌ کفر از شرم‌ یار من‌ سلیمان‌ وارمی‌ آید»
نماز عاشقانه‌ ظهر عاشورا، آن‌ قدر زیباست‌ که‌ جگر سوخته‌ وعطش‌ تفتیده‌ وجودِمرغان‌ِ بال‌ آراسته‌ آن‌ سرزمین‌ راسیراب‌ می‌کند و آنها را به‌ سماعی‌ عارفانه‌ فرامی‌خواند...و همین‌ رکوع‌ عاشقی‌ بود که‌ سبب‌ گردید مغ‌بچه‌ خانه‌ خرابی‌ که‌ تاچند لحظه‌قبل‌، مأمور دریغ‌ کردن‌ شراب‌ سبو از آنها بود درِ میخانه‌ بگشاید وخُم‌ِ شراب‌ ناخالص‌خویش‌ را درصهبای‌ نابشان‌ بریزد و بی‌دل‌ از تماشای‌ عرض‌ نیازشان‌ گردد. این‌ معاشقه‌عارفانه‌ در ظهر عاشورا، یک‌ بار دیگر صورت‌ نیلی‌ زهره‌ راگلگون‌ نمود و روزها رادرحسرت‌ عشق‌ مولا به‌ جای‌ گذارد.
عرفان‌ محض‌ِ کرامت‌ِ حسین‌ درظهر عاشورا، فرصت‌ تکبیرها را می‌گیرد وفاختگان‌ را وادارمی‌ کند تا «داد کو؟ کو؟» سردهند وکوه‌ به‌ کوه‌ به‌ دنبال‌ حضور بی‌انتهای‌ اودر انتهای‌ او درنماز عاشورا پویه‌ کنند و همین‌ نماز عاشورا دلیل‌ ماندن‌ عشق‌ درکربلاست‌که‌ همگان‌ را در عرشه‌ ایمن‌ کشتی‌ مولا می‌نشاند ونظاره‌ گر لنگر انداختن‌ آن‌ درساحل‌وصل‌ یار می‌نماید. ای‌ کاش‌ مانیز حسرت‌ حضور در نماز عاشقانه‌ حسین‌ را نداشتیم‌ و بااوبه‌ سجده‌ می‌رفتیم‌. عاشقانه‌ می‌خواندیم‌، عارفانه‌ نیایش‌ می‌کردیم‌، خاضعانه‌ به‌ رکوع‌می‌رفتیم‌، خالصانه‌ دست‌ قنوت‌ فرا می‌بردیم‌، خاشعانه‌ لب‌ به‌ ترنم‌ تسبیحات‌ می‌گشودیم‌ومستانه‌ در بنفشه‌ زارکربلای‌ او گردش‌ می‌کردیم‌.
حسین‌ و معاشقه‌
هنوز بی‌ دل‌ کوچه‌های‌ زیبای‌ نیایش‌ عرفه‌ام‌.
«حسین‌ درعرفه‌، دعاوار سخن‌ می‌گوید. راز گونه‌ مناجات‌ می‌کند. سر سودایی‌درکار است‌.
روز ترویه‌، هنگامه‌ حج‌، روزعرفه‌، صحرای‌ عرفه‌، قربان‌گاه‌ ومسلخ‌ عشق‌!... کدام‌را انتخاب‌ می‌کند؟...مسلخ‌ عشق‌ را می‌پذیرد که‌ درآن‌ جز نکو را نکشند و او را به‌ مسلخ‌می‌برند. فرشتگان‌ با هودجی‌ از نور به‌ استقبال‌ عرفان‌ مجسم‌ می‌آیند و او خود به‌ چشم‌خویشتن‌ بیند که‌ جانش‌ می‌رود.
حسین‌ درعرفه‌، عشق‌ رادرمعنای‌ راستینش‌ تبیین‌ نمود. بادل‌ کندن‌ از واجبی‌چون‌ حج‌، مهمی‌ چون‌ جهاد را رقم‌ زد که‌ افلاکیان‌ جانبازی‌ خاکیان‌ راببینند. جانبازی‌عزیزترین‌ بنده‌ خاص‌ خدا با دعای‌ عرفه‌، عرفانی‌تر شد. او درکنار کعبه‌، دربلندای‌ صفاومروه‌، در جوار زمزم‌، درعین‌ وصل‌، در اوج‌ وصال‌، آن‌ کعبه‌ در حریر مشکین‌ پیچیده‌ را رهاساخت‌، کعبه‌ سرخ‌ را برگزید و دعای‌ عرفه‌ را وجهه‌ عینی‌ بخشید. همین‌ دعا که‌ سرودافلاکیان‌ است‌ و به‌ عشق‌ او اجابت‌ شده‌ است‌. درمناجات‌ او مظاهر عینی‌ اجابت‌ دعای‌عرفه‌، هوید است‌.»
حسین‌ ـ عاشقی‌ که‌ عاصیان‌ او را شفیع‌ درگاه‌ مولا قرار می‌دهند ـ چه‌ زیبا معشوق‌را می‌خواند: «الهی‌ لولا سترک‌ ایای‌ لکنت‌ من‌ المفضوحین‌» ... سخنان‌ قشنگ‌ او آبی‌ برآتش‌ درون‌ من‌ است‌. اوباعشق‌ بیان‌ می‌دارد که‌ معبودا تو آن‌ قدر خوبی‌ که‌ رسواییم‌ راحاشامی‌ کنی‌، آبرویم‌ را می‌خری‌، وآن‌ رابرخاک‌ مذلت‌ نمی‌نشانی‌: «یاکاشف‌ الضر والبوی‌... یامن‌ لم‌ یعجل‌ علی‌ من‌ عصاه‌ من‌ خلقه‌» مولا! هرزمان‌ که‌ کوله‌ بار محنت‌برشانه‌ام‌ سنگینی‌ می‌کند، آرامشم‌ می‌دهی‌ و قلبم‌ رابه‌ میزبانی‌ سکینه‌ فرامی‌ خوانی‌.صبر می‌کنی‌ وبه‌ یاریم‌ می‌آیی‌ که‌ اگر یاری‌ تو نبود، از مغلوبین‌ بودم‌.
چه‌ زیبا فرا خوانده‌، چه‌ زیبابه‌ میهمانی‌ رفته‌ وچه‌ عاشقانه‌ سخن‌ گفته‌ است‌. درصحرای‌ عرفان‌ او پای‌ درعشق‌ فرو می‌شود؛ چنان‌ که‌ در برف‌. او آن‌ گاه‌ که‌ «رب‌ بمااعنتنی‌ واعززتنی‌، رب‌ بمااطعمتنی‌ و سقیتنی‌، رب‌ بما اغنیتنی‌ واقنیتنی‌» رابر زبان‌می‌آورد از یار طلب‌ می‌کند که‌ به‌ آنچه‌ از عشق‌ محض‌ آسمانی‌اش‌ بر کویر خشکیده‌ روح‌بنده‌ خویش‌ روان‌ ساخته‌ و به‌ آنچه‌ بر همگان‌ باریده‌ «نجنی‌ من‌ اهوال‌ الدنیا وکربات‌الا´خره‌» ا´شنا می‌نماید وعاشقانه‌ بامعشوق‌ سخن‌ می‌گوید. آن‌ جا که‌ دل‌ به‌ دریای‌ عبادت‌می‌زند و بیان‌ می‌دارد: «ما اخاف‌ فاکفنی‌ و ما احذر فقنی‌ وفی‌ سفری‌ فاحفظی‌» مولای‌من‌!تو در شب‌های‌ وحشت‌انگیز تنهایی‌، درکنار بستر بی‌ عشقم‌ می‌نشینی‌. ازآنچه‌هراسانم‌ نگاهم‌ می‌داری‌ تا در رؤیای‌ شیرین‌ خویش‌، خواب‌ خوش‌ ترک‌ شیرینی‌ فروشی‌راببینم‌ که‌ خرمای‌ عشق‌ می‌فروش د. در سکوت‌ دل‌ گیر شب‌ جاده‌های‌ تاریک‌ مسیر دست‌های‌ پنهانت‌ رامی‌ بینم‌ که‌ دستم‌ را گرفته‌اند وهدایتم‌ می‌کنند. الهی‌! «فی‌ اعین‌ الناس‌فعظمنی‌ وفی‌ نفسی‌ فذللنی‌»
آن‌ قدر بزرگی‌ ومهرت‌ آن‌ چنان‌ وجودم‌ را در برگرفته‌ است‌ که‌ هر روز عزیزترم‌می‌داری‌ و چهره‌ام‌ را بهاری‌ جلوه‌ می‌دهی‌.
... حسین‌ آن‌ گاه‌ که‌ ازمولا سؤال‌ می‌کند، عشق‌های‌ کهنه‌ مکتوم‌ خویش‌ رارخصت‌ سرباز کردن‌ می‌دهد وبه‌ دنبال‌ دریافت‌ شعله‌های‌ زیبای‌ نور ولایت‌ مولا، بال‌ وپرباز می‌کند وفریاد بر می‌آورد: «الهی‌ الی‌ من‌ تکلنی‌؟ الی‌ قریب‌ فیقطعی‌، ام‌ الی‌ بعیدفیتجهمنی‌» مرابه‌ که‌ وا می‌گذاری‌، به‌ آشنایان‌ بیگانه‌ یابیگانگان‌ آشنا؟ «اشکوالیک‌غربتی‌ وبعد داری‌» و بعد باعشقی‌ به‌ صمیمت‌ باران‌ زمزمه‌ می‌کند: «الهی‌ انا الذی‌اخلقت‌، انا الذی‌ نکثت‌، انا الذی‌ اقررت‌...»
من‌ آنی‌ نیستم‌ که‌ بودم‌، اماتو همانی‌ که‌ بودی‌. «انت‌ الذی‌ غفرت‌ انت‌ الذی‌سترت‌... لا اله‌ الا انت‌، سبحانک‌ انی‌ کنت‌ من‌ الظالمین‌، لااله‌ الا انت‌، سبحانک‌ انی‌کنت‌ من‌ الوجلین‌، لا الا انت‌، سبحانک‌ انی‌ کنت‌ من‌ الخائفین‌...» تو منزهی‌ و پاک‌ ومن‌خواهان‌ ورود به‌ خلوت‌ عاشقی‌ تو ؛ مرا بپذیر که‌ ازقهر زیبای‌ تو ترسانم‌ و از سطوت‌ بی‌انتهای‌ تو سخت‌ بیمناک‌...
این‌ مناجات‌های‌ عارفانه‌ حسین‌، مملو از عمق‌ شناخت‌ معشوق‌ است‌. و مگر جزاین‌ است‌ که‌ مقام‌ خلیفه‌ الهی‌ که‌ معشوق‌ به‌ او عطا نموده‌ سزاوار گوهری‌ چون‌ اوست‌وهمین‌ عبودیت‌ الهی‌ای‌ است‌ که‌ او را به‌ این‌ رتبت‌ رسانیده‌ است‌. من‌ هر وقت‌ اشکواره‌مولا صاحب‌ الزمان‌ رامی‌ خوانم‌ باکلام‌ «السلام‌ علی‌ الشفاه‌ الذابلات‌» او بی‌ دل‌ می‌شوم‌و به‌ پویه‌ کردن‌ در مفاهیم‌ بلند دعای‌ عرفه‌ مولا وادار می‌گردم‌.
صحرای‌ بی‌ انتهای‌ عرفه‌ سجاده‌ بی‌ دل‌ کوی‌ معشوق‌ است‌ ومن‌ رسوای‌ خرابه‌نشین‌ وآرزومند استماع‌ دعای‌ زیبای‌ عرفه‌ آن‌ عاشق‌ مدهوش‌. او آن‌ چنان‌ زیبا معبود رافرا خوانده‌ است‌ که‌ هیچ‌ مرد بیدار دلی‌ مناجاتی‌ بلند مفهوم‌تر از دعای‌ عرفه‌ به‌ یاد ندارد.مفاهیم‌ بلند نیایش‌ مولا اباعبدالله، مفهوم‌ بیست‌ و پنج‌ سال‌ خلوت‌ و انزوای‌ علی‌ است‌ومن‌ اکنون‌ که‌ دست‌ بردعا در سرزمین‌ زیبای‌ این‌ دعا، پویه‌ می‌کنم‌، حسرت‌ می‌برم‌ که‌چرا تاکنون‌ راز خلوت‌ علی‌ را از دل‌ نیایش‌های‌ بی‌ ریای‌ فرزندش‌ نیافته‌ام‌.
او همه‌ را واگویه‌ کرده‌ است‌. ازتمام‌ موهبت‌های‌ یکتای‌ بی‌ همتا سخن‌ رانده‌ است‌.حتی‌ ازبندبند انگشتان‌ فروگذار نکرده‌ ومن‌ مطمئنم‌ که‌ معشوق‌ به‌ وجود عاشقانی‌ چون‌ اوفخر می‌نماید و با او دیگر به‌ چون‌، منی‌ عاجز، نیاز ندارد. او آن‌ گاه‌ که‌ به‌ مناجات‌برمی‌خیزد، در دل‌ عاشقش‌ زمزمه‌ غم‌ هجر می‌افتد و پیش‌ از آن‌ که‌ کبوتران‌ اشک‌ بردیواره‌ دیدگانش‌ نشینند لبانش‌ می‌لرزد و زمزمه‌ای‌ سوزان‌ بیرون‌ می‌تراود که‌ «الهی‌ وربی‌ من‌ لی‌ غیرک‌».
حسین‌، عاشقی‌ تشنه‌ اخلاص‌ است‌ ونیازمند قربان‌ شدن‌ در مسلخ‌ عشق‌ و این‌است‌ که‌ تشنه‌ وزلال‌ می‌گردد واین‌ ایثار، مستی‌ای‌ به‌ عظمت‌ قاف‌ در بر دارد. حسین‌،بسته‌ عشق‌ است‌ پس‌ خلاص‌ نمی‌جوید. مناجات‌های‌ او بیان‌گر مقام‌ والای‌ انقطاعش‌است‌ تاباحق‌ باشد وحلاوت‌ محبت‌ معشوق‌ را با زبان‌ زیبای‌ مناجات‌ خویش‌ بچشد وکجابهتر از صحرای‌ سوزان‌ عرفه‌ است‌ تاپذیرای‌ گسترده‌ شدن‌ خوان‌ بی‌دریغ‌ مناجات‌ حسین‌گردد و او را در سوختن‌ یاری‌ دهد.
عرفه‌، عارفی‌ می‌خواهد به‌ عظمت‌ محبوب‌ دل‌ِ رسول‌ خدا. وقتی‌ او را می‌یابد، به‌یاریش‌ همت‌ می‌گمارد وبا او می‌سوزد و اگر خوب‌ نگاه‌ کنی‌ می‌بینی‌ که‌ شن‌های‌ داغ‌صحرا باناله‌ ( الحمدالله الذی‌ لم‌ یتخذولدا ) ی‌ حسین‌ هم‌گام‌اند و در سوختن‌ هم‌.
حسین‌، ترنم‌ دعای‌ عرفه‌ رابا لبانی‌ عاشق‌ آغاز می‌کند که‌ سودای‌ شعله‌ شدن‌دارند. و همین‌ است‌ که‌ مفاهیم‌ عرفانی‌ عرفه‌ او، دامنه‌ درک‌ ما را صیقلی‌ کرده‌ و عقل‌ کژاندیش‌ مابه‌ قله‌ آنها صعود نمی‌کند. او آن‌گاه‌ که‌ لب‌ به‌ ترنم‌ دعای‌ می‌گشاید، «به‌ رغم‌مدعیانی‌ که‌ منع‌ عشق‌ کنند» نغمه‌ داوودی‌ سر می‌دهد و به‌ نفس‌ مسیحای‌ معبود،تحصیل‌ عشق‌ می‌کند. به‌ صفاو عشق‌ او غبطه‌ باید خورد که‌ باتمامی‌ حشمت‌ خویش‌، به‌درویشان‌ رخصت‌ عاشقی‌ می‌دهد وبا «الهم‌ اعتق‌ رقبتی‌ من‌ النار» آنها را از آفاق‌گردی‌های‌ عشق‌ آگاه‌ می‌کند. در پهن‌ دشت‌ وسیع‌ عرفه‌، شکوه‌ او بر ما عیان‌ می‌گردد و مارا آرزومند سجده‌ سجاده‌ خویش‌ می‌نماید.
تجلی‌ عرفان‌ در عاشورا
«حسین‌ باتلقین‌ حریت‌ وسعه‌ صدر، جنگ‌ هفتاد و دو ملت‌، همه‌ را عذر می‌نهد.کنشت‌ وکعبه‌ وبت‌خانه‌ ودیر، سرای‌ خالی‌ از دلبرنمی‌ داند و عشق‌ رابر می‌گزیند. نمازعارفانه‌ او آن‌ چنان‌ متجلی‌ است‌ که‌ عارفان‌ حلیه‌ جمال‌ حق‌ را از لجن‌ زار تملق‌ و دروغ‌ به‌اوج‌ و رفعت‌ وعظ‌ و تحقیق‌ می‌کشاند. عرفان‌ حسین‌ درعاشورا، زمزمه‌ عشق‌ است‌ وناله‌ونغمه‌ عاشق‌ بی‌ تاب‌ ودردمند. عاشقی‌ که‌ هرلحظه‌ به‌ یافت‌ محبوب‌، حالت‌ بسط‌ داردوشادمان‌ ونغمه‌ خوان‌ است‌ و لحظه‌ای‌ ازبیم‌ ندیدن‌ جمال‌ او اندوهگین‌ ومویه‌ گر می‌گرددو این‌ به‌ زیبایی‌ در مناجات‌های‌ او جلوه‌ گر است‌. حسین‌ از پدر آموخته‌ است‌ که‌ مشتوارسرخ‌ وجود خویش‌ را در لحظه‌ گفت‌گو شادتر وتندتر از هرزمان‌ به‌ تپیدن‌ وادار سازد.»
او زایرگیسوی‌ ابری‌ آسمان‌ می‌شود، شراره‌های‌ وجودش‌ را ذره‌ ذره‌ می‌کَنَدواندیشه‌ وصال‌ معشوق‌ را در ذهنش‌ به‌ رقص‌ در می‌آورد. رقصی‌ موزون‌ که‌ باآهنگ‌اشک‌هایش‌ به‌ لرزش‌ در می‌آید. حسین‌ ازکوچه‌های‌ شور و شیدایی‌ گذشته‌ ودر بندگی‌محض‌ باعشق‌ آسمانی‌ پیوند بسته‌ است‌. او انتهای‌ عشق‌ را در عاشورا جشن‌ می‌گیرد.تشنگی‌اش‌ در عبادت‌ بر جگر چنگ‌ انداخته‌ وخوب‌ می‌داند که‌ اگر عطش‌ برجگر چنگ‌بیندازد، دیگر عطش‌ نیست‌، تفسیر درد درون‌ عاشقی‌ است‌ که‌ ازهجر عشق‌ خویش‌ به‌معشوق‌ پناه‌ می‌برد و دردهای‌ بی‌ علاج‌ خویش‌ را به‌ او واگویه‌ می‌کند. این‌ عشق‌،لحظه‌ای‌ نیست‌ که‌ به‌ اتمام‌ رسد. او باتمام‌ وجود و در زیرباران‌ تیرهای‌ جنایت‌ پیشگان‌،مولای‌ خویش‌ را فرا می‌خواند، آن‌ گاه‌ که‌ درشب‌ عاشورابه‌ محراب‌ عبادت‌ می‌رود تاصبح‌ممنوع‌ الملاقات‌ می‌شود. تاصبح‌ در قرنطینه‌ سجاده‌ است‌. تاصبح‌ تحت‌ مداوای‌ پزشک‌سرشک‌ است‌ و تاصبح‌ شهپرهای‌ زیبایش‌ در طواف‌ شمع‌ وجود معشوق‌ می‌سوزد. وخوشابه‌ حال‌ او که‌ این‌ چنین‌ واله‌ است‌ وشیدا. خوشا به‌ حال‌ خاک‌ سجده‌ای‌ که‌ پیشانی‌ او رالمس‌ می‌کند. خوشابه‌ حال‌ آسمانی‌ که‌ او در زیر نور آن‌ به‌ عبادت‌ می‌پردازد.
زمزمه‌های‌ بلند مفهوم‌ نماز او، تکه‌های‌ خُرد شده‌ قلب‌ شکسته‌ای‌ است‌ که‌ ازپیوند زدن‌ گذشته‌ است‌ ومی‌ رود تا با پاره‌های‌ وجود خویش‌، رقص‌ جنون‌ کند. در زمین‌عبادت‌ مولا، شهپر پروانه‌های‌ عرفان‌ می‌سوزد و طواف‌های‌ عاشقانه‌ آنها برگرد شمع‌وجود معشوق‌، به‌ سماعی‌ عارفانه‌ بدل‌ می‌گردد. سرمه‌ چشمان‌تر اقاقی‌ها، اشک‌ زیبای‌مردی‌ خدایی‌ است‌ که‌ غبار مقدمش‌، توتیای‌ چشم‌ مشتاقان‌ اوست‌ و سرمایه‌ دیدگانش‌برسجاده‌ عشق‌ ، زر می‌نگارد. عشق‌ از معشوقی‌ سرمی‌ زند که‌ در ظهر عاشورا به‌ عاشق‌بی‌ دل‌ خود، رخصت‌ جلوه‌ گری‌ داده‌ است‌.
حسین‌ در سجاده‌ عاشورا وجود می‌فروشد وعاشقی‌ می‌خرد ومن‌ در پویه‌کردن‌های‌ خویش‌، خَرمن‌ سوخته‌ای‌ را می‌بینم‌ که‌ در گودی‌ قتلگاه‌ نوای‌ «هوهو» سرداده‌است‌. او وجود خویش‌ رامأمن‌ مولای‌ خود نموده‌، مصفا ومفروش‌. کلمات‌ خالص‌ مناجات‌را به‌ یاری‌ گرفته‌ و درحال‌ جاروی‌ مهد عهد الهی‌ است‌. خوب‌ می‌داند که‌ پاسخ‌ «بلای‌» اوبه‌ ( الست‌ بربکم‌ ) مولای‌ پاسخی‌ است‌ برتعجیل‌ شیطان‌ که‌ مولا به‌ او فرمود: «چندی‌درنگ‌ کن‌ تا گل‌ آدم‌ با دل‌ عشق‌ بپیوندد و آدم‌ به‌ پرواز درآید، آن‌ گاه‌ این‌ باز شکاری‌، اول‌صیدی‌ که‌ خواهد کرد تو هستی‌... وامروز در بازی‌ گوی‌ و چوگان‌ عشق‌، اوست‌ که‌ گوی‌مناجات‌ را از همگان‌ ربوده‌ وابلیس‌ را خانه‌ نشین‌ کرده‌ است‌. عشق‌ الهی‌ او، همگان‌ رامحو ساخته‌ و او می‌رود تا در افقی‌ به‌ پرواز در آید که‌ تجلی‌ گاه‌ سیمرغ‌ قاف‌ است‌ وتنهاپرسوختگان‌ رامی‌ پذیرد. حسین‌ قیمت‌ سوختن‌ راخوب‌ می‌داند وخریدار رابه‌ زیبایی‌شناخته‌ است‌. ( عبادت‌ او سخرنا الجبال‌... ) است‌. معشوق‌ با فریادی‌ رساتر از داوود ( یاجبال‌ اَوِبی‌ معه‌ ) را سر داده‌ است‌.
این‌ است‌ که‌ نیزه‌ها هم‌ از هیبت‌ این‌ فریاد، به‌ سماع‌ دست‌ یازیده‌اند. وجد وپای‌کوبی‌ حسین‌ در سجاده‌ عشق‌ ظهر عاشورا، قلب‌ها را ویران‌ کرده‌ وچراغ‌های‌ دل‌ را بی‌قرار ساخته‌ است‌. به‌ قول‌ یک‌ فرنگی‌: «چه‌ نماز شکوفایی‌ خواند حسین‌ بن‌ علی‌! نمازی‌که‌ دنیا نظیر آن‌ را سراغ‌ ندارد. نمازی‌ که‌ در باران‌ نیز خوانده‌ می‌شود ولی‌ او ویارانش‌ غرق‌در حالت‌ خویشند. حسین‌ شام‌ عاشورا را برای‌ خودنگاه‌ داشت‌. استغفار، دعا، مناجات‌ رازد، نیاز... می‌بینی‌ که‌ درظهر عاشورا، در جنبه‌های‌ توحید، عبودیت‌، ربوبیت‌ وعرفان‌،مطلب‌ چقدر او ج‌ می‌گیرد.» درصحرای‌ عرفان‌ او، عشق‌ باریده‌ است‌ وپای‌ عاشق‌راستینش‌ درعشق‌، فرو می‌رود؛ چنانچه‌ که‌ در برف‌.
این‌ زمین‌، مدت‌ مدیدی‌ است‌ که‌ رنگ‌ عشق‌ به‌ خود ندیده‌ وآن‌ را فراموش‌ کرده‌است‌، اما در لحظه‌ رکوع‌ حسین‌، مست‌ می‌گردد و مدهوش‌ وناخودآگاه‌، فریاد برمی‌ آورد:«السلام‌ علیک‌ حین‌ ترکع‌...» وآیا این‌ عشق‌بازی‌ وسوخته‌ دلی‌ عاشق‌، جز درکربلا شرم‌سرخ‌ عاشقان‌ رابه‌ خود دیده‌ است‌؟ و آیا این‌ عرفان‌، خالص‌تر وناب‌تر از کربلا در جایی‌دیگر به‌ کرامت‌ محض‌، رسیده‌ است‌. این‌ شرح‌های‌ عاشقی‌ درعرفان‌ اسلامی‌، برترازمناجات‌ صد چون‌ خواجه‌ عبدالله انصاری‌ است‌ وبی‌ قرارتر از صد چون‌ مجنون‌ نظامی‌.اگر مولوی‌ داد «بشنو از نی‌» سرمی‌ دهد، فریاد بلند کلام‌ عشق‌ حسین‌، ازحنجره‌ خونی‌ سه‌ساله‌ای‌ بیرون‌ می‌جهد که‌ دست‌آموز او بوده‌ است‌ و باسیلی‌ عشق‌، صورت‌، سرخ‌ کرده‌است‌. می‌بینی‌ که‌ بازهم‌ حسین‌ عاشق‌، فریاد «نی‌ِ مولانا» را در نطفه‌ خفه‌ می‌کند وبه‌ اورخصت‌ برآمدن‌ نمی‌دهد. فریاد «اناالحق‌» منصور هم‌ درمقابل‌ عرفان‌ مجسم‌ کربلا،رنگ‌ می‌بازد ومن‌ مطمئنم‌ که‌ منصور باهمه‌ ادعاهای‌ صحیح‌ ومحکم‌ خود به‌ این‌ دانگ‌بهشتی‌ که‌ درکربلا افتاده‌ است‌، هیچ‌ توجهی‌ نکرده‌ است‌.
حسین‌ نه‌ برسنگ‌، حکاکی‌ نموده‌ ونه‌ برخاک‌ هجی‌، خون‌ عرفان‌ اوست‌ که‌ تا امروزدر همه‌ جا می‌جوشد و همگان‌ را محو عشقش‌ می‌سازد. او آن‌ گاه‌ که‌ سربر سجده‌می‌گذارد و«بسم‌ الله وعلی‌ ملّه‌ رسول‌ الله» را بیان‌ می‌کند، عشق‌ می‌پراکند و همین‌ بوی‌عشق‌ حنجره‌ خدایی‌ اوست‌ که‌ امروز پس‌ از هزار و چهارصد سال‌ به‌ مشام‌ می‌رسدودیگران‌ را مست‌ نماز او می‌کند. درآن‌ لحظه‌ فقط‌ حسین‌ است‌ وخدای‌ خودش‌ وگویی‌چیز دیگری‌ درکار نیست‌. وقتی‌ هم‌ که‌ آماج‌ تیرها قرار می‌گیرد وبابدنی‌ شرحه‌ شرحه‌ برزمین‌ می‌غلتد، آوای‌ «رضا بقضائک‌ وتسلیما لامرک‌، لا معبود سواک‌ یاغیاث‌المستغیثین‌» ؛
سرمی‌ دهد واین‌ است‌ که‌ پس‌ از سال‌ها فرزندش‌، صادق‌ آل‌ محمد (ص) می‌گوید:مصداق‌ آیه‌ آخر سوره‌ فجر، جدم‌ اباعبدالله است‌. حسین‌ در شب‌ عاشورا نیز در عرفان‌محض‌ غرق‌ می‌گردد وآن‌ رابرای‌ معاشقه‌ بایار خویش‌ نگاه‌ می‌دارد.
مرا چه‌ جای‌ گفتن‌ که‌ پاک‌باختگی‌ او در راه‌ معشوق‌ و ماسوای‌ خدا را به‌ هیچ‌انگاشتن‌، درهمان‌ دوجمله‌ مولا در اولین‌ خطبه‌ای‌ که‌ در مکه‌ ایراد کرد، متجلی‌ است‌. آن‌گاه‌ که‌ می‌فرماید: «رضی‌ الله رضانا اهل‌ البیت‌؛ هر راهی‌ راکه‌ خدامعین‌ فرموده‌ مانیزمی‌پسندیم‌.»
این‌ از خود بریدن‌ وبه‌ معشوق  پیوستن‌، درهیچ‌ محیطی‌، جز مجلس‌ انس‌ کربلامجسم‌ نیست‌.
کلام‌ آخر
در گلگشت‌ مختصری‌ که‌ به‌ یاری‌ مولا در دیارعرفه‌ وعرفان‌ کربلای‌ او زدیم‌، آقاچون‌ مرغی‌ دلاویزهمایم‌ گشت‌ وتوان‌ دست‌ به‌ قلم‌ بردنم‌ بخشید.
گوشه‌ چشمی‌ به‌ من‌ انداخت‌ تاشهامت‌ شکوفا ساختن‌ غنچه‌ دو رکعت‌ عشق‌عاشورا را بیابم‌ وطرحی‌ ریخت‌ تا چون‌ دری‌ یتیم‌ ببارم‌ و در آرزوی‌ موهبت‌ اعتمادی‌عاشقانه‌ وکودکانه‌ به‌ صحرای‌ کرامت‌ محض‌ او پویه‌ کنم‌. امید آن‌ که‌ شکوه‌های‌ شرجی‌مرابه‌ آه‌ زیبای‌ دردانه‌ سه‌ ساله‌اش‌ پیوند زند و درحسرت‌ عاشقی‌ نمانم‌ و با آرزوی‌ این‌ که‌عزت‌ دستان‌ به‌ خاک‌ نشسته‌ اباالفضل‌ یاریم‌ کند تا بار دیگر شرحی‌ برتقدس‌ نگاه‌ مولابنهم‌ ونوری‌ ازسجاده‌ عشق‌ او برقلب‌ گناه‌کارم‌ بتابد.

 

منبع:موسسه جهاني سبطين

دوشنبه 8 اسفند 1390  8:31 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها