0

سرداران دفاع مقدس

 
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

سرداران دفاع مقدس


شهید شیرودی

شهيد علي اكبرشيرودي حماسه نامي است كه بايد بارها خواند، مردي كه حماسه‌اي بي ‌بديل در تاريخ از خود به يادگار گذاشت و خود را در كنار ستارگان پر فروغ آسمان دفاع مقدس قرار داد. هشتم ارديبهشت، سالروز شهادت عقاب تيز پرواز آسمان ايران شهيد سروان خلبان علي اكبر شيرودي است كه ذكر نامش در صفحه پرافتخار تاريخ دفاع مقدس هميشه درخشان است. امير سرافراز ارتش اسلامي سرتيپ خلبان شهيد علي اكبر شيرودي، در دي ماه 1334 در شيرود تنكابن به دنيا آمد. وي دوران ابتدايي و دبيرستان را در تنكابن پشت سر گذاشت. سپس به تهران رفت و سپس از طي مراحل جذب در هوانيروز و آموزش خلباني به اصفهان اعزام شد. شهيد شيرودي در طول دوران قبل از انقلاب در زمينه‌هاي مذهبي فعاليت مي‌‌كرد و عليه رژيم شاه فعاليت‌هايي را انجام مي‌داد. اين شهيد بزرگوار با سختي و مصائب بسيار تا سوم متوسطه در زادگاهش به تحصيل پرداخت ، سپس راهي تهران شد و همراه با كار به تحصيل خود ادامه داد . شهيد شيرودي با اتمام تحصيلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتي خلباني را در تهران به پايان رساند . سپس دوره هلي كوپتري كبرا را در پادگان اصفهان ديد و با درجه ستوانياري فارغ التحصيل شد . وي پس از سه سال خدمت در ارتش به كرمانشاه رفت وبا شهيد كشوري و چند نفر ديگر آشنا شد بطوري كه بيشترين اوقات را با آنان مي گذراند و با اوج گرفتن جريانات انقلاب اسلامي شهيد شيرودي از ارتشياني بود كه به صفوف راهپيمايان پيوست و به دستور حضرت امام مبني بر فرار سربازان از پادگان ها او نيز خارج شد. پس از خروج از پادگان درصدد تشكيل گروهي چريكي بر آمد و با تعدادي از دوستانش در كرمانشاه در اين زمينه اقدام كرد تا اينكه امام به ميهن بازگشتند و انقلاب به پيروزي رسيد . شهيد شيرودي پس از جريانات پيروزي انقلاب با پيش‌مرگان كرد مسلمان همكاري كر و سپس با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، به سپاه غرب كشور پيوست. بر پايه اين گزارش زماني كه جنگ كردستان آغاز شد شيرودي و چند تن ديگرازخلبانان وارد جنگ شدند و او ساعتي ازجنگ فاصله نگرفت وچنان جنگيد كه شهيد دكتر چمران او را ستاره درخشان جنگ كردستان مي ناميد و شهيد تيمسار فلاحي نيز او را ناجي غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آربابا ، بازي دراز ، ميمك و دشت ذهاب وپايگاه ابوذر معرفي مي كرد . شهيد شيرودي بالاترين ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بيش از 40بار سانحه و بيش از 300 مورد اصابت گلوله به هلي كوپترش ولي باز سرسختانه مي جنگيد و هميشه عاشق به تمام معني بود. وي بار ها هنگام پرواز مي گفت: وقتي كه پرواز مي كنم حالتي دارم همانند يك نفرعاشق كه به طرف معشوق خود مي رود. هرلحظه فكر مي كنم كه به معشوق خودم نزديك تر مي شوم و به آن آرزوي قلبي كه دارم مي رسم ولي وقتي برمي گردم هرچند كه پروازم موفقيت آميزبوده باشد باز مقداري غمگين هستم چون احساس مي كنم هنوز آنطوريكه بايد خالص نشدم تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگيرم. شهيد علي اكبر شيرودي در نهايت به خلوصي كه خواهانش بود رسيد و مورد دعوت حق قرار گرفت و در هشتم ارديبهشت ماه سال 1360 در حاليكه تانك هاي عراقي به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حركت بودند با هلي كوپتر به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندين تانك از پشت سر مورد اصابت گلوله تانك قرار گرفت و به شهادت رسيد . تيمسار فلاحي بعد از شهادت وي گفت : وقتي خبر شهادت شيرودي رابه امام دادم يك ربع به فكر فرو رفتند و حضرت امام در مورد همه شهدا مي گفت خدا آنها را بيامرزد ولي در مورد شيرودي گفت او آمرزيده است. وي عاشق انقلاب و ولايت بود و همواره سعي مي‌كرد پيوند مستحكم بين ارتش و روحانيت برقرار كند و در اين راستا از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌كرد. شيرودي عاشق پرواز بود، او براي پيروزي و نبرد عليه دشمن زمان را نمي‌شناخت و شبانه روز براي پيشبرد اهداف جنگي تلاش مي‌كرد. بيژن شيرودي از همرزمان شهيد درباره شهيد شيرودي مي گويد: خلبان شهيد شيرودي، يك نظامي شجاع و دلير و بي‌نظير بود و زماني كه رژيم بعثي عراق با نيروهاي زرهي خود به ايران حمله كرد شهيد شيرودي با كمك همرزمان خود جلوي پيشروي عراقي‌ها را گرفت و با توجه به اوضاع نابسامان كشورمان در اوايل انقلاب نقش ممتاز و بي‌نظير خلبان شيرودي در سركوب متجاوزان و منافقين قابل توجه بوده و هر زماني كه ايشان در آسماني بود رزمندگان نيروي مضاعفي مي‌گرفتند. وي مي افزايد: در اوج بحران داخلي و تلاش منافقين عليه انقلاب، شهيد شيرودي تلاش فراواني را بر عليه آنان انجام مي‌داد و زماني كه براي ديدن والدين خود به شيرود تنكابن مي آمد، همشهريان خود را نسبت به توطئه‌هاي آنان آشنا مي‌ساخت و در مراسم تظاهرات و راهپيمايي شركت فعال داشت. محمدعلي ميرزايي يكي ديگر از خلبانان هوانيروز و همرزم شهيد شيرودي نيز مي‌گويد: شيرودي همچون ستاره پرفروغ آسمان همواره براي رسيدن به اهداف عاليه خويش نور افشاني مي‌كرد و در راه عشق و شهادت و پايمردي خستگي را نمي‌شناخت و تا پاي جان مي‌رفت و زماني كه در پايگاه هوايي كرمانشاه بوديم، مقام معظم رهبري در نماز جماعت به ايشان اقتدا كرد و نماز خواند و مؤذن اين نماز جماعت بنده بودم. وي اظهار داشت: شجاعت و دليرمردي شيرودي در بين خلبانان هوانيروز مثال زدني بود و براي رسيدن به هدف هيچ مانعي نمي‌توانست وي را از انجام مأموريت باز دارد. امير سرافراز ارتش اسلام سرتيپ خلبان شهيد علي اكبر شيرودي در فرازي از وصيت نامه خود مي‌گويد: هنگامي كه پرواز مي‌كنم احساس مي‌كنم همچون عاشق به سوي معشوق خود نزديك مي‌شوم و در بازگشت هر چند پروازم موفقيت‌آميز بوده باشد، مقداري غمگين هستم چون احساس مي‌كنم هنوز خالص نشده‌ام تا به سوي خداوند برگردم. شيرودي در هشتم ارديبهشت سال 60 پس از انجام مأموريت خود در منطقه بازي دراز و شكست سنگين دشمن به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پيكر پاك و مطهرش در گلزار شهداي شيرود به خاك سپرده شد. شهيد علي اكبر شيرودي حماسه نامه‌اي است كه بايد بارها خواند، مردي كه حماسه‌اي بي ‌بديل در تاريخ از خود به يادگار گذاشت.

دوشنبه 5 مرداد 1388  3:03 AM
تشکرات از این پست
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس

مردي كه حماسه اي ماندگار به يادگار گذاشت 

 
براي ثبت تاريخ حماسه هاي رزمندگان اسلام و انتقال آن به مردم جامعه هر تلاش و فعاليتي كه انجام شود ستودني است و از آن ميان انتشار « تمبر يادبود » يكي از ارزشمندترين آنهاست . اخيرا تصوير يكي از سلحشوران دوران دفاع مقدس به نام سردار شهيد مهندس محمدرضا پوركيان به صورت تمبر ياد بود منتشر گرديده است . او اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران در دفاع مقدس مي باشد كه در خطه دلاور خيز خوزستان در نبرد تن با تانك و در تاريخ 59 7 23 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و حماسه اي ماندگار را براي نسل امروز و فرداي ايران اسلامي به يادگار گذاشت . 
صفحه جبهه و جنگ كه پيش از اين نيز ـ در چهارم دي ماه سال 1385 ـ از اين سردار وفادار و ايثارگر ياد كرده است ضمن ستودن اين اقدام مروري كوتاه بر زندگي و جهاد مقدس او را براي جوانان و دانشجويان عزيز ضروري و لازم مي داند.

روز بيست و سوم شروع جنگ كه صداي غرش تانك هاي متجاوز دشمن در دشت خوزستان به گوش رسيد. و خيانت ها از ستون پنجم در همكاري با آنها آشكار شد حماسه اي در دفاع از سوسنگرد شكل گرفت و اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دانشجوي پاسدار محمدرضا پوركيان دلاورانه نبرد تن با تانك را تاريخي نمود و نداي ارجعي شنيد و دعوت حق را لبيك گفت . 
محمدرضا در سال 1338 در شهرستان آغاجاري ـ اميديه استان خوزستان متولد شد . پدرش يكي از مقلدان امام خميني محسوب مي شد . به همين علت او نيز از همان آغاز خردسالي با عشق به خميني كبير(ره ) پرورش يافت . سال 1344 به مدرسه رفت و ضمن آموختن علوم جديد قرائت قرآن را فرا گرفت به طوري كه عليرغم سن كم حافظ كل قرآن و بخش زيادي از نهج البلاغه گرديد. اواخر دوره دبيرستان تمام وقت خود را صرف فعال نمودن مسجد جامع اميديه دعوت از روحانيون تاسيس كتابخانه اسلامي و جذب جوانان به مسجد و آوردن كتابهاي ممنوع مذهبي به كتابخانه كرد. نوشتن مقالات و شعارهاي اسلامي برعليه حكومت يكي ديگر از اقدامات او بود . پوركيان در سال 1354 به علت نوشتن مقاله اي در خصوص ماهيت رژيم و وابستگي او به آمريكا مورد تعقيب قرار گرفت و مدتي بعد در خوزستان بازداشت و در زندان شكنجه گشت . تا اينكه يكي از افسران ارتش با وساطت بسيار او را از اعدام قطعي نجات داد و محمدرضا به آغوش خانواده بازگشت وي همزمان با فعاليت هاي سياسي ديپلم رياضي را در اهواز گرفت و در آزمون ورودي دانشگاه در چند رشته پذيرفته شد. او رشته مهندسي عمران دانشگاه اهواز را انتخاب كرد و به همراه دوستانش تشكل دانشجويي را سازمان داد. وي نقش عمده اي در اعتصابات ادارات به خصوص شركت نفت و راهپيماييها ايفا نمود. بعد از پيروزي انقلاب به همراه سردار رضايي و دريابان شمخاني در تشكيل سپاه پاسداران نقش بسزايي ايفا كرد. مسئوليت ستاد فرماندهي و قائم مقام سپاه پاسداران اهواز را پذيرفت . سپس براي رسيدگي به نابساماني شهرستان رامهرمز و تاسيس سپاه به آنجا رفت و نقش مهمي در تشكيل هسته هاي مقاومت بسيج خواهران و برادران و اخراج عناصر منافق و دستگيري عناصر وابسته به طاغوت ايفا نمود. آنگاه با گروههاي منافق كه درصدد تجزيه استان خوزستان بودند به مبارزه برخاست و در زمان جنگ تحميلي به عنوان فرمانده سپاه سوسنگرد معرفي شد. او سرانجام در جاده سوسنگرد ـ حميديه طي يك نبرد نابرابر به محاصره دشمن درآمد. اما توانست نيروهايش را از چنگال آنها نجات دهد و 5 دستگاه تانك آنها را منهدم سازد . پوركيان در هنگام مقابله با دشمن بر اثر اصابت گلوله به پيشاني به شهادت رسيد 
دكتر محسن رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مورد محاصره سوسنگرد و شهادت شهيد پوركيان مي گويد : در اوايل جنگ در نزديكي حميديه عراقيها جاده حميديه سوسنگرد را تهديد مي كردند در آنجا من بيادم دارم كه برادر شهيدم « پوركيان » وقتي فهميده بود كه جاده حميديه سوسنگرد مورد خطر قرار گرفته به اتفاق 15 نفر از برادران با دو ماشين به سمت عراقيها حركت مي كنند . عراقيها كه اين دو ماشين را مشاهده مي كنند سوار بر تانكها و نفربرها شده و با سرعت به سويشان حركت مي كنند برادرها هم از ماشين پياده مي شوند و در شيارها و جويها سنگر مي گيرند. تانك ها مي آيند تا به 25 متري اينها مي رسند . تعدادي از برادرها در اينجا شهيد مي شوند و 5 تانك را نيز مي زنند از طرف ديگر تمام فشنگهايشان تمام مي شود . (چون اينها احتمال درگيري طولاني نمي دادند.) وقتي فشنگها تمام مي شود برادرمان « پوركيان » به ديگران مي گويد برگرديد! خودش دو نارنجك را مي كشد و آماده مي شود كه اگر عراقيها نزديكش آمدند اقدام كند. آنها هم حركت مي كنند و به ستون يك عقب نشيني مي كنند.... برادرمان « پوركيان » با دو نارنجك خود يك تانك ديگر عراقي را ناقص مي كند و خودش هم شهيد مي شود و در همان جا مي ماند. او يكي از فرماندهان سپاه در خوزستان بود كه ماموريت سوسنگرد به او محول شده بود. 
همچنين امير دريابان « علي شمخاني » فرمانده وقت سپاه خوزستان در اين باره اظهار مي دارد : 
ايشان ابتدا در اسفند ماه 57 با تشكيل كميته انقلاب اسلامي در اهواز به عضويت آن كميته و پس از آن در فروردين سال 58 با تشكيل اولين دوره آموزشي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت سپاه درآمدند و به واسطه ويژگي هاي معنوي و اخلاقي خاص ايشان به سمت معاون فرمانده سپاه پاسداران استان خوزستان در اهواز منصوب گرديدند. و در شكل گيري سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آن برهه خاص در كنار اينجانب نقش موثر و بسيار ارزنده و مفيدي ايفا نموده است . ايشان در بحبوحه اخلال و تشنج در خوزستان و بمب گذاري توسط عوامل خودفروخته آمريكا و دشمن بعثي و بلواي گروهك خلق عرب و همچنين اعزام نيرو به كردستان يكي از فرماندهان شاخص در مبارزه با ضدانقلاب بوده و در استقرار امنيت در اهواز و شهرستان هاي تابعه نيز نقش بسزايي داشتند. نامبرده در همان سال در جهت سازماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي رامهرمز به سمت فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي رامهرمز منصوب و با جديت زائدالوصف به سازماندهي و جذب و استقرار جوانان غيور و برقراري امنيت و سركوب نمودن عوامل رژيم ستمشاهي و ضدانقلاب در منطقه عشايري اهتمام ورزيدند . با هجوم دشمن بعثي در 31 شهريور 59 به دليل شخصيت متمايز و توانايي هاي فراوان ايشان به فرماندهي سپاه پاسداران سوسنگرد منصوب و در محاصره تاريخي اين شهر با مقاومتي مثال زدني ضمن نجات ساير همرزمانش در تاريخ 1359 7 23 خود به درجه رفيع شهادت نايل گرديده و در زمره حماسه آفرينان مدافعين سوسنگرد نخستين فرمانده شهيد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جنگ تحميلي دفاع مقدس محسوب مي گردند.
یک شنبه 11 مرداد 1388  11:25 AM
تشکرات از این پست
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس


دكترحسين علايي : گرچه از روزي كه جنگ آغاز شد و در جبهه حضور يافتم با اولين افراد جديدي كه آشنا شدم يكي « حسن باقري » و ديگري « حسين خرازي » بود ولي در سال هاي اخير درباره دوران به ياد ماندني دوستي با شهيد حسين خرازي زياد فكر كرده ام . اغلب ازخود مي پرسم كه او چه ويژگي ها و خصوصياتي داشته است كه باعث شده اينقدر براي من و براي كساني كه اندكي با وي آشنايي داشته اند همچنان جاذبه داشته باشد و در حال حاضر هم فقدانش با حسرت احساس شود
از سوي ديگر اين سئوال هميشه مطرح است كه چه چيزهايي وجود دارد كه مي توان از حسين خرازي آموخت او چه اثري در زندگي امروز ما مي تواند داشته باشد او در زندگي كوتاه خود چه كارهايي انجام داده است كه با مطالعه آنها مي توان به شخصيت وي پي برد
حسين خرازي انساني جالب و شخصيتي با ابعاد گوناگون و پررمز و راز براي دوستانش بود. بي ترديد او يكي از بنيانگذاران و قافله سالاران شيوه ها و تاكتيك هاي جديد ايران در مقابله و درگيري با دشمن متجاوز بعثي بود. هنوز هم مي توان به زيبايي روش هايي كه او براي مواجهه با قواي دشمن عنود بكار مي گرفت انديشيد و چگونگي اجراي آنها را مورد بررسي قرار داد. از زماني كه او از صحنه درگيري هاي وابستگان به حزب بعث عراق در كردستان به جنوب آمد و در دارخوين در نزديكي هاي آبادان كه در محاصره بود مستقر شد تا زماني كه در زمستان سرد كربلاي 5 در محور شلمچه به ديدار معبود شتافت تمام زندگي اش در برنامه ريزي و سازماندهي و شركت در نبردهاي گوناگون براي بيرون راندن ارتش متجاوز بعثي از خاك عزيز ايران و به منظور دفاع از كشو امام زمان (ع ) سپري گشت . او در عمليات هاي ثامن الائمه طريق القدس فتح المبين و بيت المقدس نقش بسيار مهمي را ايفا كرد و جز فاتحان خرمشهر محسوب مي گردد.
شيوه هاي جنگي او در تمام عمليات هاي فوق راهگشاي گره هاي سخت جبهه بوده است . حسين به طور مرتب بر توانايي هاي تاكتيكي خود مي افزود و شيوه هاي جنگي خود را تكامل مي بخشيد.
در حال حاضر هم مهم ترين مسئله براي دفاع از انقلاب اسلامي و كشور چگونگي اتخاذ راهبردها و تاكتيك هايي جديد براي روبرو شدن با تهاجم احتمالي تهديد آينده است . هيچگاه نمي توان تنها با شيوه هاي گذشته و تاكتيك هايي كه براي دستگاه فكري دشمن روشن است جهت مقابله با تهديد آينده وارد عمل شد. آن چه مهم است خلق شيوه ها و رهكارهاي تازه اي است كه حسين خرازي يكي از مبتكران چنين روش ها و تاكتيك هايي در دوران جنگ تحميلي بوده است .
حسين خرازي بنيانگذار و موجود يكي از پايدارترين تشكل هاي نظامي قدرت دفاعي جمهوري اسلامي ايران يعني لشكر 14 امام حسين (ع ) بوده است . او توانست حول محور پرجاذبه وجود خود جمعي از متدين ترين جوانان جامعه را كه عمدتا از استان اصفهان به جبهه هاي جنگ اعزام مي شدند گردهم آورد و به رغم تربيت غيرتشكيلاتي ما ايرانيان يك سازمان جهادي پايدار و يك تشكل رزمي پرتوان را براي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوجود آورد و نمونه اي از يك كار جمعي توسعه يافته را به جامعه حزب اللهي ايران ارائه دهد. خرازي شجاعتي مثال زدني داشت . شجاعت او بارها در مقابل ارتش متجاوز بعثي و در تك تك عمليات ها خود را نشان مي داد علاوه بر آن او از معدود فرماندهاني بود كه توانست در مقابل خواسته هاي نشدني و يا غيراجرايي فرماندهان رده هاي بالاتر از خود بايستد و به طرح هاي عملياتي نشدني « نه » بگويد. ايستادن در مقابل نظر افراد بزرگتر از خود جسارت و شجاعتي بيش از ايستادن در مقابل ارتش صدام لازم داشت و حسين اين شجاعت و اين دلاوري را داشت . از آنجا كه او هميشه در صحنه هاي اصلي ميدان نبرد حضوري فعال داشت بنابراين قدرت تشخيص و درك بالايي از توان و نيات و شيوه هاي جنگي دشمن پيدا كرده بود كه به او بصيرت لازم را براي مواجهه با شرايط سخت داده بود. براي مثال در عمليات فتح المبين نيروهاي لشكر امام حسين در منطقه عين خوش به قواي دشمن حمله كرده و توانستند موفقيت چشم گيري بدست آورند. اما در ادامه درگيري ها در مقطعي از عمليات گردان هاي لشكر امام حسين به دليل مقاومت نيروهاي دشمن از پيش روي بازماندند و با پاتك هاي تعجيلي ارتش بعثي عملا به محاصره قواي دشمن درآمدند . در اين درگيري ها ارتش بعثي موفق شد كه نيروهاي تيپ 41 ثارالله را كه در كنار گردان هاي تيپ 14 امام حسين وارد عمل شده بود تا حدودي به عقب براند و جناح تيپ امام حسين را به اشغال خود درآورد. در چنين شرايطي تنها نيروهاي تيپ امام حسين (ع ) در برابر قواي دشمن باقي مانده و مقاومت مي كردند. نگراني از ادامه تهاجم دشمن و احتمال تسلط ارتش بعثي بر رزمندگان تيپ امام حسين موجب شد تا فرماندهي قرارگاه كربلا از حسين خرازي بخواهد كه نيروهاي خود را براي رهايي از اسير شدن به دست قواي دشمن به عقب بكشاند. او كه خود در صحنه نبرد و درگيري ها حضور فعالي داشت اين عقب نشيني را موجب شكست كل عمليات فتح المبين مي دانست . بنابراين به جاي پذيرفتن عقب نشيني و خلاصي از زير آتش و فشار دشمن اعلام كرد كه من مي مانم و مي جنگم . او قدرت مقاومت را در رزمندگان تيپ امام حسين مي ديد و احساس مي كرد كه ماندن و جنگيدن مي تواند شرايط را به نفع قواي خودي تغيير دهد. بنابراين مي گفت بايد ايستاد و مقاومت كرد و زسختي اوضاع نبايد هراسيد. او با تفالي به قرآن كه از سوي هم رزم عزيزش حجت الاسلام مصطفي رداني پور صورت گرفت تشخيص خود را براي عدم عقب نشيني از مقابل ارتش بعثي در چنين شرايطي صحيح دانست و قرارگاه اداره كننده صحنه عمليات را نيز قانع كرد كه رزمندگان تيپ امام حسين (ع ) قادرند تا به مقاومت در برابر قواي بعثي ادامه دهند و در نهايت صحنه جنگ را به نفع قواي اسلام تغيير دهند. بنابراين او ماند و پيروزي بزرگي را براي عمليات فتح المبين رقم زد.
در آن دوران روش تصميم گيري در ميدان جنگ به صورت يكطرفه و فقط از بالا به پايين نبود بلكه فرماندهي عمليات با توجه به ديدگاه ها و نظرات يگان هاي عمل كننده و مشاوره فراوان با فرماندهان يگان ها تصميمات درست را متناسب با شرايط موجود اتخاذ مي كرد. در چنين شرايطي است كه ايستادگي و مقاومت و جنگيدن رزمندگان همراه خرازي باعث شد كه گشايشي در كل جبهه نبرد بوجود آمده و با حمله ساير يگان ها از جمله تيپ هاي 8 نجف و 25 كربلا به مواضع دشمن در منطقه رقابيه و حمله يگان هايي مانند تيپ 27 محمد رسول الله (ص ) به تپه هاي علي گره زد و تيپ المهدي به ارتفاعات رادار وضعيت و شرايط به نفع رزمندگان اسلام تمام شود. حسين خرازي اگر در اينجا جسارت مخالفت با تصميم و تدبير فرماندهي قرارگاه كربلا را در خود نمي ديد اطمينان از استقبال فرماندهي رده بالاتر از ارائه نظراتش را نمي داشت اين عمليات ممكن بود كه به موفقيت كامل نرسيده و از رسيدن به اهداف خود ناكام ماند. در اين صورت فرماندهي قرارگاه كربلا بيش از هر چيز احساس ضرر مي كرد.
خرازي در جنگ افق هاي بالاتر را هم مي ديد. او در عين انعطاف و توجه به مقتضيات و شرايط جبهه ها آماده بود تا در جايي كه لازم بود « نه » بگويد. او هم هيجان و شور اسلامي داشت و هم اين هيجان و شور در او ماندني و پايدار بود. حسين اهل تامل تفكر و تعمق درباره مسائل مربوط به حوزه هاي گوناگون نبرد بود. همه فرماندهان و طراحان عمليات به او اعتماد داشتند و بر شيوه ها و تاكتيك هاي او تكيه مي كردند. به همين خاطر مي توان گفت او انساني كمياب در جبهه هاي نبرد بود كه وجودش بسيار براي جنگيدن با دشمن ضروري مي نمود. رفتن او لطمه اي بر پيكر توان رزمي و قدرت دفاعي ايران بود به طوري كه جاي خالي او براي هميشه احساس مي گردد. او در ادامه تلاش هاي خود توانست استعداد تيپ امام حسين را به سه برابر افزايش داده و سازمان خود را تبديل به يك لشكر بنمايد . لشكر امام حسين (ع ) پس از حسين خرازي فرماندهان بسياري را به خود ديده است ولي لشكر 14 هميشه با نام حسين خرازي شناخته مي شود. اين لشكر علاوه بر نقش مهمي كه در دوران دفاع مقدس داشت توانست نام استان اصفهان را نيز در فداكاري هاي ملت ايران در دوران جنگ تحميلي جاودانه نمايد.
ويژگي مديريت حسين خرازي در دو چيز خلاصه مي شد 1 ـ اخلاق اسلامي 2 ـ دانش جنگي كه آن را در ميدان جنگ آموخته بود .
آنچه در حسين وجود داشت خلوص صداقت صميميت و « شجاعت در بيان و در ميدان » و « نظم و برنامه ريزي در كارها » بود.
حسين خرازي براي تشكيل لشكر امام حسين (ع ) منتظر رسيدن جنگ افزار و تسليحات نماند. او ابتدا لشكر را درست كرد و سپس آن را با سلاح هاي عمدتا به غنيمت گرفته شده از قواي دشمن در نبردهاي مختلف تجهيز كرد . او با توجه به نياز آن دوره جنگ لشكر 14 امام حسين (ع ) را به گونه اي سازماندهي كرد كه بتواند آن را در همه نبردها در دشت و كوه و دريا و جنگل بكار گيرد. بايد گفت حسين خرازي يكي از خط شكن ترين و پرقدرت ترين يگان هاي دوران دفاع مقدس را در قالب لشكر امام حسين (ع ) بوجود آورد. هيچ عملياتي در دوران جنگ تحميلي وجود ندارد مگر آنكه حسين خرازي و لشكر امام حسين (ع ) يكي از نقش آفرينان مهم آن بوده اند.
خرازي بيش از آنكه سخن و گفتارش شيوا و دل نواز باشد كردار رفتار و عملش آموزنده و راه گشا و الگو بود. رزمندگان لشكر كه از داوطلبان بسيجي اقشار مختلف مردم تشكيل مي شدند آنچنان او را دوست داشتند كه هر رفتاري را كه فرمانده محبوبشان انجام مي داد با علاقه از او تقليد مي كردند. براي مثال در زماني كه حسين خرازي پيراهن پاسداري خود را بر روي شلوار مي انداخت رزمندگان لشكر نيز با علاقه مثل او لباس مي پوشيدند. يا زماني كه در هواي سرد او كلاه گردي را بر سر مي گذاشت بسيجيان دلاور نيز چنين مي كردند. علاقه به او باعث شده بود كه تمام حركات رفتارها و شيوه هاي او در كردار ساير رزمندگان تداوم يابد.
او يكي از تواناترين فرماندهان در برنامه ريزي و اقداماتي بود كه مي توانست رزمندگان را بر قواي ارتش بعثي چيره نمايد. به همين دليل در سخت ترين شرايط جبهه ها چشم ها به او دوخته مي شد . براي نمونه در عمليات خيبر كه در اسفندماه سال 1363 در منطقه هورالهويزه انجام شد وقتي كه تلاش ها براي بازكردن جاده طلاييه به جزيره مجنون جنوبي ناكام ماند فرمانده جنگ از او خواست تا وارد ميدان شود. لشكر امام حسين در آن زمان در كنار برادران ارتش در منطقه زيد ماموريت داشت . حسين بلافاصله گردان هاي ورزيده لشكر را به جبهه طلاييه منتقل كرد تا بتواند اين خواسته را اجرا نمايد. او تمام فكر و همت خود را بكار گرفت و با حضور در خط مقدم درگيري دست راست خود را در راه خدا تقديم نمود . حسين تا عمليات كربلاي 5 كه در اثناي آن به شهادت رسيد با نداشتن يك دست همچنان رزمندگان لشكر امام حسين را بر عليه قواي دشمن به كار مي گرفت و ارتش بعثي را باحضور خود در همه ميدان هاي نبرد دچار ياس و سرافكندگي مي كرد . سرانجام اين فرمانده دلاور و خستگي ناپذير در 8 اسفندماه سال 1365 در منطقه عملياتي كربلاي 5 در حوالي شلمچه و در سن 29 سالگي بر اثر اصابت تركش خمپاره به ديدار دوست شتافت و براي هميشه جز شهداي زنده تاريخ ايران گرديد.
شرح عشق ار من بگويم بر دوام
صد قيامت بگذرد و آن ناتمام
چهارشنبه 14 مرداد 1388  2:44 AM
تشکرات از این پست
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس

دوران کودکي

به روز 12 فروردين  سال 1334 هـ.ش در شهرضا در خانواده مستضعف و متدين بدنيا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلاي معلي و زيارت قبر سالار شهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روحبخش کربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد. محمد ابراهيم در سايه محبت 
هاي پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصيلش از هوش استعداد فوق العاده اي برخوردار بود و با موفقيت تمام دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با کار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل بدست مي آورد و از اين راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهي مي کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صميميتي که داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي بخشيد. پدرش از دوران کودکي او چنين مي گويد: «هنگامي که خسته از کار روزانه به خانه         برمي گشتم، مي ديدم فرزندم تمامي خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاک مي کرد و اگر شبي او را نمي ديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود.»اشتياق محمد ابراهيم به قرآن و فراگيري آن باعث مي شد از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن ياد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. اين علاقه تا حدي بود که از آغاز رفتن به دبيرستان توانست قرائت کتاب آسماني قرآن را کاملا فرا گيرد و برخي از سوره هاي کوچک را نيز حفظ کند.

دوران سربازي:

در سال 1352 مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانشسراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرک تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دو سال سربازي بود – در لشکر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند. ماه مبارک رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفکر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد که آنها هم اگر سعي کنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، مي توانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. «ناجي» معدوم فرمانده لشکر، وقتي که از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عده اي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود: «اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي مي کردند برايم گواراتر از اين بود که با چشمان خود ببينم که چگونه اين از خدا بيخبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشکنيم و تکليف الهي را زير پا بگذاريم.»اما اين دوسال براي شخصي چون ابراهيم چندان خالي از لطف هم نبود؛ زيرا در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفکر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست يابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفيانه و توسط برخي از دوستان، برايش فراهم مي شد تاثير عميق و سازنده اي در روح و جان محمد ابراهيم گذاشت و به روشنايي انديشه و انتخاب راهش کمک شاياني کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنايي با بعضي از دوستان، باعث شد که ابراهيم فعاليت هاي خود را عليه رژيم ستمشاهي آغاز کند وبه روشنگري مردم و افشاي چهره طاغوت بپردازد.

  دوران معلمي:

پس از پايان دوران سربازي و بازگشت به زادگاهش شغل معلمي را برگزيد و در روستاها مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم در اين دوران نيز با تعدادي از روحانيون متعهد و انقلابي ارتباط پيدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصيت حضرت امام (ره) بيشتر آشنا شد. به دنبال اين آشنايي و شناخت، سعي مي کرد تا در محيط مدرسه و کلاس درس، دانش  آموزان را با معارف اسلامي و انديشه هاي انقلابي حضرت امام(ره) و يارانش آشنا کند. او در تشويق و ترغيب دانش آموزان به مطالعه و کسب بينش و آگاهي سعي و افري داشت و همين امور سبب شد که چندين نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. ليکن روح بزرگ و بي باک او به همه آن اخطارها بي اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلي پي مي گرفت و از تربيت شاگردان خود لحظه اي غفلت نمي ورزيد. با گسترش تدريجي انقلاب اسلامي، ابراهيم پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وي به شهرضا براي تدريس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علميه قم برقرار شد و به طور مستمر براي گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانيون و دريافت اعلاميه و نوار به قم رفت و آمد مي کرد. سخنراني هاي پر شور و آتشين او عليه رژيم  که بدون مصلحت انديشي انجام مي شد، مأمورين رژيم را به تعقيب وي واداشته بود، به گونه اي که او شهر به شهر مي گشت تا از دستگيري در امان باشد. نخست به شهر فيروز آباد رفت و مدتي در آنجا دست به تبليغ و ارشاد مردم زد. پس از چندي به ياسوج رفت. موقعي که در صدد دستگيري وي برآمدند به دوگنبدان عزيمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکني گزيد. در اين دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژيم ستمشاهي و اعمال وحشيانه اش عکس العمل نشان مي دادند و ابراهيم احساس کرد که براي سازماندهي تظاهرات بايد به شهرضا برگردد.بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خيابان ها و انجام تظاهرات عليه رژيم، فعاليت و کوشش خود را افزايش داد تا اينکه در يکي از راهپيمايي هاي پرشور مردمي، قطعنامه مهمي که يکي از بندهاي آن انحلال ساواک بود، توسط شهيد همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ايشان توسط فرماندار نظامي اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجي»، صادر گرديد.ماموران رژيم در هر فرصتي در پي آن بودند که اين فرزند شجاع و رشيد اسلام را از پاي درآورند، ولي او با تغيير لباس وقيافه، مبارزات ضد دولتي خود را دنبال مي کرد تا اين که انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره)، به پيروزي رسيد. 

فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب :

شهيد هميت پس از پيروزي انقلاب در جهت ايجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازي کميته انقلاب اسلامي شهرضا نقش اساسي داشت. او از جمله کساني بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش  تشکيل داد. آنها با تدبير و درايت و نفوذ خانوادگي که در شهر داشتند مکاني را بعنوان مقر سپاه در اختيار گرفته و مقادير قابل توجهي سلاح از شهرباني شهر به آنجا منتقل کردند و از طريق مردم، ساير مايحتاج و نيازمنديها را رفع کردند. به تدريج عناصر حزب اللهي به عضويت سپاه در آمدند و هنگامي که مجموعه سپاه سازمان پيدا کرد، او مسئوليت روابط عمومي سپاه را به عهده داشت. به همت شهيد بزرگوار و فعاليت هاي شبانه روزي برادران پاسدار در سال 58، ياغيان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار و اذيت مردم مي پرداختند، دستگير و به دادگاه انقلاب اسلامي، تحويل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچي پاکسازي گرديد. از کارهاي اساسي ايشان در اين مقطع، سامان بخشيدن به فعاليتهاي فرهنگي، تبليغي منطقه بود که درآگاه ساختن جوانان وايجاد شور انقلابي تاثير بسزايي داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دليل تجربيات گرانبهاي او در زمينه امور فرهنگي به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سيستان و بلوچستان) عزيمت کرد و به فعاليت هاي گسترده فرهنگي پرداخت.

نقش شهيد در کردستان و مقابله با ضد انقلاب:

شهيد همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش هايي از آن در چنگال گروهکهاي مزدور گرفتار شده بود، اعزام گرديد. ايشان با توکل به خدا و عزمي راسخ مبازره بي امان و همه جانبه اي را عليه عوامل استکبار جهاني و گروهکهاي خود فروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر مي نمود. از طرفي در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و براي مقابله با فقر فرهنگي منطقه اهتمام چشمگيري از خود نشان مي داد تا جايي که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گريه مي کردند و حتي تحصن نموده و نمي خواستند از اين بزرگوار جدا شوند. رشادت هاي او در برخورد با گروهک هاي ياغي قابل تحسين و ستايش است. براساس آماري که از يادداشت هاي آن شهيد به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا ديماه 60 (بافرماندهي مدبرانه او) عمليات موفق در خصوص پاکسازي روستاها از وجود اشرار، آزاد سازي ارتفاعات و درگيري با نيروهاي ارتش بعث داشته است. 

شهيد همت و دفاع مقدس:

پس از شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم متجاوز عراق، شهيد هميت به صحنه کارزار وارد شد و در طي ساليان حضور در جبهه هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارها آفريد.او و سردار رشيد اسلام، حاج احمد متوسليان، به دستور فرماندهي محترم کل سپاه ماموريت يافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تيپ محمد رسول الله (ص) را تشکيل دهند.در عمليات سراسري فتح المبين، مسئوليت قسمتي از کل عمليات به عهده اين سردار دلاور بود. موفقيت عمليات در منطقه کوهستاني «شاوريه» مرهون ايثار و تلاش اين سردار بزرگ و همرزمان اوست.شهيد  همت در عمليات پيروزمند بيت المقدس در
 سمت معاونت تيپ محمد رسول الله (ص) فعاليت و تلاش تحصين برانگيزي را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق مي توان گفت که او  و يگان تحت امرش سهم بسزايي در فتح خرمشهر داشته اند و با اينکه منطقه عملياتي دشت بود، شهيد حاج همت با استفاده از بهترين تدبير نظامي به نحو مطلوبي فرماندهي کرد. در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور ياري رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژيم صهيونيستي قرار گرفته بود راهي آن ديار شد و پس از دو ماه حضور در اين خطه به ميهن اسلامي بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت.با شروع عمليات رمضان در تاريخ 23/4/1361 در منطقه «شرق بصره» فرماندهي تيپ 27 حضرت رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقاي اين يگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهي انجام وظيفه نمود. پس از آن در عمليات مسلم بن عقيل و محرم – که او فرمانده قرارگاه ظفر بود – سلحشورانه با دشمن زبون جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي بود که شهيد حاج همت، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تيپ 10 سيد الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهي ايشان در عمليات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کاني مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي شود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدني اين شهيد و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلائيه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتک هاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ محسوب مي گردد. مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسين بر انگيز بود که حتي فرمانده سپاه سوم عراق در يکي از اظهاراتش گفته بود:«... ما آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد نموديم که از جزاير مجنون جز تلي از خاکستر چيز ديگري باقي نيست!»اما شهيد همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي خوابي هاي مکرر همچنان به اداي تکليف و اجراي فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر حفظ جزاير مي انديشيد و خطاب به برادران بسيجي مي گفت: «برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد يا همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين (ع) را به دوش کشيم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداري و حراست کنيم و با گوشت و خون به حفظ جزيره، همت نماييم، يا اينکه پرچم ذلت و تسليم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببريم و اين ننگ و بدبختي را به دامن مطهر اعتقادمان روا داريم ،که اطمينان دارم شما طالبان حريت و شرف هستيد، نه ننگ و بدنامي.» 

  ويژگي هاي برجسته شهيد:

او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوه اي براي ديگران بودکه جز خدا به چيز ديگري نمي انديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و کسب رضاي خدا وحضرت احديت، شب و روز تلاش مي کرد و سخت ترين و مشکل ترين مسئوليت هاي نظامي را با کمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر مي پذيرفت. سردار سرلشکر رحيم صفوي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درباره وي چنين مي گويد:

«او انساني بود که براي خدا کار مي کرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز او بود، ايشان يکي از افراد درجه اولي بود که هميشه ماموريت هاي سنگين بر عهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعي که در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غرّان از مصاديق «اشداء علي الکفار، رحماء بينهم» بود. همت کسي بودکه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا کرد و از زندگيش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، که عاقبت هم چنين کرد. هميشه سفارش مي کرد که دستورات را بايد موبه مو اجرا کرد. وقتي دستوري هر چند خلاف نظرش به وي ابلاغ مي شد، از آن دفاع مي کرد. ابراهيم از زمان طفوليت، روحي لطيف ،عبادي و نيايشگر داشت.»

پدر بزرگوارش مي گويد:«محمد ابراهيم از سن 10 سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيب هاي سياسي و نظامي، هرگز نمازش ترک نشد. روزي از يک سفر طولاني و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را به همه خستگي هايش تا پگاه، به نماز و نيايش ايستاد ووقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجيبي داشتم. اي کاش به سراغم نمي آمدي و آن حالت زيباي روحاني را از من نمي گرفتي.» اين انسان پارسا تا آخرين لحظات حيات خود، دست از دعا و نيايش بر نداشت. نماز اول وقت را بر همه چيز مقدم مي شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستي همه چيز را فداي انقلاب کرده بود. آن چيزي که براي او مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. هر زمان که براي ديدار خانواده اش به شهرضا مي رفت، در آنجا لحظه اي از گره گشايي مشکلات و گرفتاري هاي مردم باز نمي ايستاد و دائماً در انديشه انجام خدمتي به خلق الله بود. شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود که در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها يکبار در آغوش گرفته بود. او بسان شمع مي سوخت و چونان چشمه ساران در حال جوشش بود و يک آن از تحرک باز نمي ايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفت انگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران مي بخشيد و با همان کم، قانع بود و در پاسخ کساني که مي پرسيدند چرا لباس خود را که به آن نيازمند بودي، بخشيدي؟ مي گفت: «من پنج سال است که يک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است!»او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت. آن هم يک مديريت سالم در اداره کارها و نيروها. با وجود آنکه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام مي گذاشت و عمل مي کرد، در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه مي کرد و نظارت و پيگيري خوبي نيزداشت . کسي را که در انجام دستورات کوتاهي  مي نمود بازخواست مي کرد و کسي را که خوب عمل مي کرد تشويق مي نمود.بينش سياسي بُعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار مي رفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير کشورهاي اسلامي بسيار مي انديشيد و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستيز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.

از ويژگي هاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانه او با بسيجيان جان برکف بود. به بسيجيان عشق مي ورزيد و همواره در سخنانش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي مي کرد. «من خاک پاي بسيجيان هم نمي شوم.اي کاش من يک بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمي شدم.»وقتي در سنگر هاي نبرد، غذاي گرم براي شهيد همت مي آوردند سوال مي کرد: آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزممان در سنگرها همين غذا را مي خورند يا خير؟ و تا مطمئن نمي شد دست به غذا نمي زد.شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسئولان امر تاکيد و توصيه داشت. او که از روحيه ايثار و استقامت کم نظيري برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي اش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه مي گفت، عمل مي کرد. عشق و علاقه نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه مي گرفت. براي شهيد همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است يا نه. همت يک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمي وارسته.

نحوه شهادت:

شهيد همت در جريان عمليات خيبر به برادران گفته بود: «بايد مقاومت کرده و مانع از بازپسگيري مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. يا همه اينجا شهيد مي شويم و يا جزيره مجنون را نگه مي داريم.»رزمندگان لشکر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي کردند. حاجي جلو رفته بود تا وضع جبهه توحيد را از نزديک بررسي کند، که گلوله توپ در نزديکي اش اصابت مي کند و اين سردار دلاور به همراه معاونش، شهيد اکبر زجاجي، دعوت حق را لبيک گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عمليات خيبر به لقاء خداوند شتافتند

چهارشنبه 14 مرداد 1388  1:04 PM
تشکرات از این پست
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس


زندگينامه : سردار شهيد حسينعلي مهرزادي در يك خانواده مسلمان شيعه به دنيا آمد و در سال 52 موفق به كسب مدرك ديپلم در رشته رياضي شد و در سال 53 به خدمت سربازي رفت . فعاليتهاتي سياسي او از همان زمان و با اتخاذ يكسري از حركات ايذايي آغاز شد در سال 54 به عنوان آموزگار كار خود را آغاز كرد ولي به دليل تداوم و پيگيري تحركات سياسي ، دولت شاهنشاهي اقدام به تبعيد او نمود. سال 56 در يك گروه چريكي شركت و به تهيه سلاح و مهمات براي قيام مسلحانه پرداخت  پس از پيروزي انقلاب در تشكيل كميته انقلاب اسلامي بهشهر سهيم شد و در سال 58 به عضويت سپاه در آمد و مسئوليت تداركات و آموزش را به عهده گرفت و سال 58 و 59 براي او با تجهيز و اعزام نيرو از بهشهر به كردستان (پاوه) و ماموريت در سپاه به عنوان فرمانده عمليات گذشت شركت در عمليات بيت المقدس و والفجر مقدماتي در پست مشاور نظامي از فعاليتهاي او در خلال سالهاي 60 ، 61 بود فرماندهي سپاه سوادكوه و مسئوليت ديگري ديگري بود كه به او واگذار شد و پس از آن مسئوليت تيپ 1 قدس در عمليات والفجر 6 را پذيرفت و در ادامه به رياست ستاد ويژه لشگر 25 كربلا منصوب گرديد. شركت در عمليات در سلسله عملياتهاي 1،2،3 قدس تنها بخشي از فعاليتهاي او در سالهاي 63 و 64 بود. گرچه علاقه او به كودكان و عشق تدريس او را به مدرسه بازگرداندو اما پيگيريهاي مداوم لشگر 25 كربلا او را پس از 40 روز معلمي مجددا به جنگ كشاند. و در عمليات والفجر 8 به دليل حمله وسيع دشمن دچار مصدوميت شد و تنها پس از 20 روز استراحت به دليل در خواستهاي مكرر لشكر مبني بر نياز به وي به جبهه شتافت و ايشان در متنطقه قصر شيرين در سال 58 به عنوان فرمانده گروهان 45 روز در درگيري گنبد سال 58 سي روز،بيجار در سال 59 سي و شش روز،سال 59 سرپل ذهاب 12روزو سال 60عمليات چذابه 30روز و سال 59 در اهواز 30روز افتخار خدمت دارد .  

 نقش شهيد در انقلاب و دفاع مقدس :

فعاليت سياسي او در دوران خدمت سربازي شروع شد و در قالب گروه چريكي به تهيه سلاح و مهمات براي قيام مسلحانه عليه ستمشاهي پرداخت بعد انقلاب جهت حفظ دستاوردهاي آن در جبهه هاي مختلف منجمله دفاع مقدس در نقش فرمانده گروهان و گردان تيپ و رئيس ستاد و مشاوره نظامي عليه نيروهاي بعثي جنگيد.  

فرازي از وصيت نامة  شهيد : 

دشمن در كمين است كه با رنگارنگ نشان دادن زندگي مادي ،وابستگي و دلبستگي دنيايي ايجاد كند.  

   

جمعه 16 مرداد 1388  3:22 PM
تشکرات از این پست
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس

تولد و كودكي

به سال 1338 ه.ش در خانواده اي مذهبي و مستضعف در جنوب شهر تهران به دنيا آمد و دوران تحصيل دبستان را در مدرسه اي بنام باغ آذري گذراند. سپس تا مقطع ديپلم، تحصيلات خود را با نمرات عالي به پايان رساند. ايشان در تمام طول دوران تحصيل از هوش و حافظه اي قوي برخوردار بود. گرايش ديني و علايق مذهبي از همان كودكي در حركات و سكنات شهيد دستواره به وضوح نمايان بود و هر روز افزايش مي يافت. او به تلاوت قرآن و شركت در مسابقات قرائت قرآن علاقه وافري داشت. زماني كه خود هنوز به سن تكليف نرسيده بود اعضاي خانواده را به انجام تكاليف الهي و رعايت اخلاق اسلامي توصيه مي كرد و همسايگان، او را به عنوان روحاني خانواده اش مي شناختند. 

فعاليتهاي سياسي – مذهبي

با اوج گيري انقلاب اسلامي، همراه با سيل خروشان امت مسلمان در تظاهرات و فعاليتهاي مردمي شركت فعال داشت و در اين زمينه چند بار توسط عوامل رژيم منحوس پهلوي دستگير شد. سال 1357 زماني كه در سال آخر دبيرستان درس مي خواند نه تنها خود فعالانه در تظاهرات و اعتراضات عموميعليه طاغوت شركت مي كرد، بلكه دوستان همكلاسي و برادران كوچكترش را نيز به اين امر ترغيب و تشويق مي نمود. زماني كه يكي از برادرانش گفته بود شاه توپ و تانك دارد و پيروزي بر او مشكل است اظهار داشته بود كه: «ما خدا را داريم.» به واسطه حضور فعال و مستمري كه در صحنه هاي مختلف داشت توسط عوامل رژيم شناسايي و در روز 14 آبان سال 1357 در دانشگاه تهران دستگير و روانه زندان گرديد، اما پس از مدتي از زندان آزاد شد. به هنگام ورود حضرت امام خميني(ره) فعالانه در مراسم استقبال از حضرت امام(ره) شركت كرد و مسئوليت امنيت قسمتي از ميدان آزادي را به عهده گرفت. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي جهت پاسداري از دست آوردهاي انقلاب به جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامي پيوست و طي چهار ماه خدمت خود در اين نهاد انقلابي، زحمات زيادي را در جهت انجام ماموريتهاي مختلف و تثبيت حاكميت انقلاب اسلامي تحمل نمود. سپس به خيل سپاهيان پاسدار پيوست و بلافاصله داوطلبانه طي ماموريتي عازم كردستان شد. 

حضور در كردستان و مقابله با ضدانقلاب

او همراه فرماندهان عزيزي چون شهيد چراغي و حاج احمد متوسليان، زحمات زيادي را در مقابله با

ضدانقلاب به جان خريد. بعد از آزادسازي شهر مريوان در معيت برادر متوسليان و ساير برادران رزمنده وارد شهر مريوان شد. از آنجا كه اين شهر جنگ زده پس از آزادي با مشكلات متعددي مواجه بود و سازمانها و موسسات دولتي تعطيل شده بودند، به دستور برادر متوسليان، برادر پاسدار در مراكز و ادارات مختلف از جمله شهرداري،‌راديو و تلويزيون مشغول خدمت شدند. شهيد دستواره نيز ماموريت يافت تا كالاهاي ضروري مردم را تهيه كرده و در اختيار آنان قرار دهد. او به نحو احسن اين ماموريت را انجام داد و در روزهاي عمليات نيز مانند ساير برادران، سلاح به دست در قله هاي مريوان با ضدانقلاب و با دشمن بعثي جنگيد. ايشان مدتي نيز فرماندهي پاسگاه شهدا، در محور مريوان را به عهده داشت.  

شهيد دستواره و دفاع مقدس

هنگامي كه سردار متوسليان ماموريت يافت تيپ محمدرسول الله(ص) را تشكيل دهد، او همراه ساير برادران به سمت جبهه هاي جنوب عزيمت كرد و در آنجا به علت مهارت در جذب نيرو مامور تشكيل واحد پرسنلي تيپ گرديد. ايشان با ميل باطني كه به گردانها رزمي داشت، روحيه اطاعت پذيري اش باعث شد تا بدون هيچگونه ابهامي مسئوليت محوله را قبول كند، اما از فرماندهان تقاضا كرد كه مجاز به شركت در عمليات باشد. بنابراين در روزهاي عمليات، سلاح به دست در كنار فرماندهان گردان وارد عمل مي شد. شهيد دستواره به همراه سرداران لشكر محمدرسول الله(ص) براي ياري رساندن به مردم مسلمان و ستمديده لبنان و شركت در نبردهاي پرحماسه رمضان و مسلم بن عقيل به فرماندهي تيپ سوم ابوذر منصوب گرديد و تا زمان عمليات خيبر در همين مسئوليت به خدمت صادقانه مشغول بود. در عمليات خيبر بعد از شهادت فرمانده دلاور لشكر محمدرسول الله(ص) - «شهيد حاج همت» و واگذاري فرماندهي به «شهيد كريمي» - سيد به عنوان قائم مقام لشكر 27 حضرت رسول(ص) منصوب گرديد. پس از شهادت برادر كريمي در عمليات بدر، به عنوان سرپرست لشكر در خدمت رزمندگان اسلام عليه كفار جنگيد و در نهايت با انتصاب فرماندهي جديد لشكر، ايشان همچنان به عنوان قائم مقام لشكر، در خدمت جنگ و دفاع مقدس انجام مي كرد. مناطق اشغالي كردستان و صحنه هاي مختلف جبهه هاي جنوب كشور بويژه عمليات والفجر8 و جاده ام القصر (در فاو) شاهد دلاوريهاي عاشقانه و جانفشانيهاي اين شهيد عزيز است.  

ويژگيهاي اخلاقي

از خصوصيات بارز شهيد، خوشرويي، جذابيت، صفاي باطن، اخلاص و توكل به خدا بود. به گفته همرزمانش، جايي كه او بود غم و اندوه بيرون مي رفت. او در روحيه دادن به رزمندگان نقش به سزايي داشت. از شجاعت بالايي برخوردار بود. تجزيه و تحليل حساب شده مسائل جنگ و قدرت تصميم گيري سريع، يكي از ويژگيهايي بود كه در مشكلات، سيد را ياري مي كرد. با آنكه از نظر جسمي بدني نحيف و لاغر داشت، خستگي ناپذيري و اعتماد به نفس او زبانزد خاص و عام بود. او در اكثر نبردها بجز مواقعي كه مجروح شده بود، حضور داشت و در شبهاي عمليات تا صبح در خط اول درگيري با دشمن و در كنار رزمندگان از نزديك به هدايت عمليات مي پرداخت. آن بزرگوار تا هنگام شهادت 11 بار مجروح شد ولي هرگز از پاي ننشست و با شجاعت كم نظير تا نثار جان عزيزش به دفاع از اسلام و آرمانهاي متعالي حضرت امام خميني(ره) و حفظ كيان جمهوري اسلامي ادامه داد.

نحوه شهادت

در عمليات كربلاي 1 – كه برادرش حسين در خط پدافندي شهيد شد – جهت شركت در مراسم تشييع و تدفين او به تهران رفت. ولي بيش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتي به وي گفته مي شود كه خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت مي ماندي و بعد بر مي گشتي، در جواب مي گويد به آنها گفته ام كنار قبر حسين قبري را براي من خالي نگهداريد. بيش از 10 روز از شهادت برادرش نگذشته بود كه در عمليات كربلاي 1، «روز آزادسازي شهر مهران» از چنگال دشمن بعثي، روح بزرگش از كالبدش رها شد و مظلومانه به شهادت رسيد و در جرگه شهيدان كربلا راه يافت و بر سرير «عند ربهم» جلوس نمود.

 گوشه اي از وصيتنامه 

من نتوانستم آنطوري كه مي خواستم به اسلام خدمت كنم، شما از امام پيروي كنيد و به نظام مقدس جمهوري اسلامي خدمت نماييد.

شنبه 17 مرداد 1388  2:31 AM
تشکرات از این پست
hobab1370
hobab1370
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 477
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس

ممنون

"شهداء در قهقهه ی مستانه شان عند ربهم یرزقونند"

دوشنبه 19 مرداد 1388  12:05 PM
تشکرات از این پست
nasrinzebihi
nasrinzebihi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 716
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:سرداران دفاع مقدس

تشکر از زحمات شما
یک شنبه 1 شهریور 1388  11:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها