چه می شود که کمی هم عموی من باشی • فرشته رستمی |
|
|
|
چه می شود که کمی هم عموی من باشی
واز زبان خودم قصه گوی من باشی
مرا که گم شده ام بین شهر بازی ها
به خانه مان ببری، پیش مادرم ، آقا
وَمن دوباره همان دختری که با پدرش
به روضه آمده با چادری گُلی به سرش
به روضه آمده این بار با عروسک هاش
به روضه آمده این بار با هزاران کاش
دعا کنی نجرد چکمه های پشمی را
و گوشواره ی ناز به رنگ پشمی را
کشیده عکس تو را توی دفتری کاهی
کشیده جای تو را ماه، رودها، ماهی
و آب راه گرفته میان دفتر او
رسیده آب به لب ها ، به دست ها ، بازو
صدای گریه و شیون، رقیه بی تابست
چقدر خسته ی بودن وَ خسته ی خوابست
دوباره تیغ مگر زخم کرده پایش را
کسی کشیده مگر گوشواره هایش را
حیاط روضه پُر از کفش های رنگین است
حیاط روضه پُر از بغض های سنگین است
چه می شود که کمی هم عموی من باشی
• فرشته رستمی
چه می شود که کمی هم عموی من باشی
واز زبان خودم قصه گوی من باشی
مرا که گم شده ام بین شهر بازی ها
به خانه مان ببری، پیش مادرم ، آقا
وَمن دوباره همان دختری که با پدرش
به روضه آمده با چادری گُلی به سرش
به روضه آمده این بار با عروسک هاش
به روضه آمده این بار با هزاران کاش
دعا کنی نجرد چکمه های پشمی را
و گوشواره ی ناز به رنگ پشمی را
کشیده عکس تو را توی دفتری کاهی
کشیده جای تو را ماه، رودها، ماهی
و آب راه گرفته میان دفتر او
رسیده آب به لب ها ، به دست ها ، بازو
صدای گریه و شیون، رقیه بی تابست
چقدر خسته ی بودن وَ خسته ی خوابست
دوباره تیغ مگر زخم کرده پایش را
کسی کشیده مگر گوشواره هایش را
حیاط روضه پُر از کفش های رنگین است
حیاط روضه پُر از بغض های سنگین است
سکوت آمد و شاید رقیه خوابیده ست
دوباره خواب عمو را، فرات را دیده ست
صدای گریه گرفته تمام دفتر من
به خواب رفته مداوم کنار بستر من
بیا به خواب من وبر سرم بکش دستی
بگو برای همیشه عمومی من هستی