دو تا جای پا / فاطمه اختصاری |
|
|
|
دو پای رفته، دو چشم ِ به راه افتاده
تن ِ معلـّق تو بین آسمان و زمین
بلند می شوی و می روی به بالاها
میان هق هق خود می كشم تو را پایین
تو را كه مثل پلاكت هنوز می گردی
پی ِ نشانی ِ میدان ِ تكّه تكّه ی ِ مین
به من بچسب، به یك مشت خاكِ خون مرده ↓
ببار تا برسم/ توی دست تو به یقین
هنوز مرد منی پشت سنگر ِ بدنم
هنوز پشت توام، پشت این مهِ سنگین
كه عصرهای زمستان همیشه دلگیرند
شبیه برگشتن، از مراسم تدفین
شبیه برف كه روی حیاتمان (حیاطمان) بارید
و پشت در لـَ لـَ لرزیدن ِ دو تا پوتین
■
صدای هق هق آهسته ای كه... دیگر نیست
و روی برف دو تا جای پا... همین و...
همین!!