همین روز ِ دهمین ماه / سیده فخرالسادات موسوی |
|
|
|
آخر زبان سرخ ، سرش ... رفته زیر آب
سبزی چنان تراکم طوفانی ِ حباب
لبریز از تهاجم شک دار یک سؤال
شوریده است در پی یک فرصت ِ جواب
سررفته از مجادله ی کور اعتراض
گشته اسیر مخمل ِ تبدار ِ اضطراب
از ساز فتنه ای که در او کوک می شود
افتاده در تلاطم یک بعد ِ بی حساب
در امتداد ثانیه های سترونی
جامانده در دقایق بحرانی سراب -
دستی برای قلب ِخودش قبر می کند
دل را در التهاب عبث ، می دهد به آب ...!
آخر... که از تمام دلش بغض می چکد
تصویری از تغزل گویا و بی نقاب
...
در ابتدای صبح ، قدم می زند دلم
در انتهای خواهش یک قلب ِ مستجاب
نبض حماسه می زند و عشق می وزد
برتارک همیشه ی این شهر آفتاب