فرشته ها بیدارند
«صورت خاک آلودش موج برداشت، لبخند روی لب های خشکش نشست.انگار قند توی دلش آب می کردند. با شور و شوق گفت: خیلی با صفاست- در میان ابرهای سیاه، گرد و غبار و دود بالای سرش به دنبال ابرها ی پنبه ای توی آسمان می گشت زیر لب زمزمه کرد. مهدی، محمد باقر... مگه قول ندادید که بعد از شهادت به خواب دیگر دوستان بیایید... مردان حسابی، ما ناحسابی را دعای خیر مرحمت کنید...... حسین رو به کاظم کرد و گفت: دستش درد نکنه ، اینجا یه شیر می خواست که رسید.
همانطور که حسن روی لبه خاکریز دراز کشیده بود و از توی دوربین نگاه می کرد، دوربین از دستش افتاد، پیشانی اش به خاک نشست.....»
داستان زندگی و خاطرات سردار شهید حسن سرباز در کتاب «فرشته ها بیدارند» به قلم زیبا و شیوای رضوان پورشبان نگارش شده است. این کتاب توسط کنگره بزرگداشت سرداران و دو هزار و پانصد شهید نجف آباد به چاپ رسیده است.