مردي از اهل حضر موت، خدمت پيامبر اعظم(ص) آمد و عرض کرد: اي رسول خدا! همسايه اي به نام «امروالقيس» دارم که قسمتي از زمين مرا غصب کرده و مردم گواه صدق من هستند، ولي چون براي او احترام بيشتري قائل هستند، حاضر به حمايت از من نيستند.
پيامبر اعظم(ص) «امروالقيس» را خواست و از او در اين زمينه سؤال کرد و او همه چيز را انکار کرد. پيامبر گرامي(ص) پيشنهاد کرد سوگند بخورد. مرد شاکي عرض کرد: او آدم بي بندوباري است و براي او سوگند خوردن باطل، هيچ مانعي ندارد. پيامبر خاتم(ص) فرمود: يا بايد شاهد بياوري، يا او تسليم سوگند شود. هنگامي که امرو القيس خواست سوگند ياد کند، پيامبر(ص) به او مهلت داد و درباره عواقب سوء آن يادآوري کرد.
آن دو نفر بازگشتند و اين آيات نازل شد:
«سوگندهايتان را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد، مبادا گامي بعد از ثابت گشتن برايمان متزلزل شود، و به خاطر بازداشتن مردم از راه خدا، آثار سوء آن را بچشيد... آن چه نزد شماست، فاني شود و آنچه نزد خداست باقي است(نحل- 94)
چون پيامبر اعظم(ص) براي آنها، اين آيات را خواند؛ امروالقيس گفت: حق است، آن چه نزد من است فاني است و اين مرد راست مي گويد. من قسمتي از زمين او را غصب کرده ام. ولي نمي دانم چه مقدار بوده است. اکنون هر مقدار مي خواهد و مي داند حق اوست برگيرد و به خاطر استفاده اي که در اين مدت از زمين او کرده ام، معادل آن را هم بر آن بيفزايد.
خداوند آيه 97 سوره نحل را نازل کرد و فرمود:
اگر مومن، عمل صالح انجام دهد، هم حيات طيبه و بهترين پاداش به او خواهيم داد.(1)
1- تفسير نمونه، ج 11، ص 386