ساز زندگي را كوك كن
نه پول، نه زيبايي، نه مقام و نه شهرت هيچكدام در خوشبخت كردن آدمها به پاي عشق نميرسند. عشقي كه مبنايش ديدن و حس كردن خوبيهاي شريك زندگي باشد محال است با گذشت زمان اثرش را از دست بدهد و چيزهاي ديگري جايش را بگيرند. كسي كه مثل ما فكر ميكند، كسي كه آرزوهايش شبيه ما است، كسي كه در همان دنياي ما سير ميكند، كسي كه با غم ما غصه ميخورد و با شادي ما خوشحال ميشود حتما شايسته عشق ورزيدن است. پيدا كردن چنين آدمي كار سختي است، اما مطمئنا نشدني نيست. براي پيدا كردن مرد يا زني كه درست نيمه گمشده ما باشد زياد هم نبايد آرماني فكر كرد. شايد اين آدم درست كنار ما باشد، اما چون آب و رنگي دلفريب ندارد به چشممان نيايد، شايد او مدرك دانشگاهي نداشته باشد، شايد تمام دارايياش چند هزار تومان پس انداز اندكش باشد، شايد اصل و نسبي آنچناني نداشته باشد و شايد لباسهايي كه ميپوشد بيشتر از چند دست نباشد، اما مثل ما فكر كند، اما بهتر از هر كس ديگري حرف ما را بفهمد و اصلا شايد او نيمه گمشدهاي باشد كه همه براي رسيدن به آرامش دنبالش ميگردند.
عشق معجزه زندگي آدمها است اما اين معجزه آنقدرها هم كه به نظر ميرسد دست نيافتني نيست ولي اگر عشق واقعي پيدا شود ساز زندگي هم كوك خواهد شد.
عاشق شدي، عاشق بمان
چه بد است وقتي ميشنوي بيشتر زن و شوهرها دو سه سال بعد از ازدواجشان ديگر همديگر را دوست ندارند، وقتي ميشنوي همديگر را تحمل ميكنند و حوصله با هم بودن را ندارند، چقدر ناراحتكننده است وقتي ميبيني براي اينكه زندگيشان را از هم پاشيده نشود بچهدار ميشوند تا به قول خودشان همديگر را پايبند زندگي كنند اما اين بچه فقط دردسرهايشان را بيشتر ميكند، چه بد است اگر زير يك سقف ماندن تبديل به وظيفه شود يا فقط راهي براي بستن دهان مردم كه نگويند فلاني زندگياش از هم پاشيده، چقدر ناراحت ميشوي وقتي ميشنوي عدهاي ميگويند زن و شوهرها سالهاي اول ازدواج با هم زن و شوهرند اما به مرور زمان خواهر و برادر ميشوند و چند سال بعد تنها 2 همخانه، يعني چه بلايي سر آنها ميآيد كه ديگر نميتوانند همديگر را تحمل كنند؟ آيا خودشان اشتباه كردهاند يا ديگران نگذاشتهاند آنها راه درست زندگي را بروند؟
بعضيها به عشق قبل از ازدواج اعتقاد دارند و بعضيها به عشق بعد از آن، عدهاي هم اصلا به عشق اعتقادي ندارند پس طبيعي است كه شيوه زندگي هر كدام از اين آدمها بايد متفاوت از ديگري باشد. اما يك زندگي زناشويي موفق فرمول سادهاي هم دارد؛ هماني كه تفاهم، درك متقابل و چند اسم ديگر از اين دست دارد. براي ماندن پيش هر آدمي بدون آنكه تحملش كني بايد مايههايي از محبت وجود داشته باشد حتي اگر اين آدم يك همسايه، يك همكار يا حتي يك مسافر اتوبوس باشد كه براي چند ساعت قرار است با هم، هم مسير باشيم پس چه رسد به كسي كه قرار است او را در همه بخشهاي زندگي حتي خصوصيترين آن وارد كنيم.
براي همين است كه در زندگي اگر عشق نباشد سنگ روي سنگ بند نميشود، زن و مرد بايد بخواهند با هم باشند و باور داشته باشند كه همسرشان بهترين و قابل اعتمادترين دوستشان است؛ دوستي كه مثل هر دوست ديگر ممكن است با او اختلاف نظر پيش بيايد اما هرگز اين اختلافات به از هم پاشيده شدن رابطهشان نميانجامد.
شايد نقطه ضعف بسياري از زندگيهاي مشترك همين جا باشد يعني نبودن اين احساس دوستي، اينكه زن و مرد به هم اعتماد نميكنند و همسرشان را لايق دوستي نميدانند. خيلي از زن و مردها با همسرشان حرف نميزنند.
آنها با احساسات و خواستههاي همديگر بيگانهاند و اصلا با هم به گردش نميروند چون در نظر آنها زندگي مشترك چيزي بيشتر از بودن در يك خانه مشترك، خوردن و خوابيدن و صاحب فرزند شدن نيست. اما آنهايي كه زندگي زناشويي موفقي دارند خوب ميدانند كه همسر ميتواند حتي بهترين مشاور باشد فقط كافي است او را دست كم نگيريم و باور كنيم فكري كه در ذهن او هست نيز محترم است.
عشق جادهاي دوطرفه است
نميشود فقط يكي از زن و مرد خوب باشد و تمام و كمال به وظايفش عمل كند و ديگري غافل از همه چيز و همه كس فقط منتظر خوبي ديدن باشد و آن وقت انتظار داشته باشيم چنين تركيبي به ثمر برسد. براي عاشق شدن بايد تلاش كرد و براي عاشق ماندن بايد جنگيد حتي اگر خودمان سد راه خوشبختي هستيم بايد با خودمان درگير شويم و خودمان را بشكنيم تا زندگي آسيب نبيند. اما خيليها به دوطرفه بودن عشق اعتقاد ندارند، آنها ميخواهند شريك زندگيشان دوستشان داشته باشد و در خدمتشان باشد و به آنها احترام بگذارد اما خودشان فقط تماشا كنند و هيچ واكنشي كه نشان دهنده عشق باشد از خود نشان ندهند. مسلما اين زندگي سرانجامش هماني ميشود كه مردم ميگويند يعني يك زندگي سرد و بيروح كه شريك عاشق به خاطر اين سردي افسرده ميشود و او هم به جاي عشق ورزيدن، راه شريك بياعتنا را پيش ميگيرد و نظارهگر زندگياي ميشود كه او و همسرش در آن فقط دو همخانهاند. اسم چنين رابطهاي هر چيزي ميتواند باشد جز زندگي مشترك يعني با هم بودني كه از سر اجبار است و هيچ لذتي در آن نيست.
نه پول، نه زيبايي، نه مقام و نه شهرت هيچكدام در خوشبخت كردن آدمها به پاي عشق نميرسند عشقي كه مبنايش ديدن خوبيهاي شريك زندگي باشد
پس پايبند بودن به وظايف زناشويي از تامين نيازهاي جسمي گرفته تا خواستههاي رواني با تمام خواستنيهاي عاطفي و احساسي ديگر لازمه عاشق ماندن است. بعضي از زن و مردهايي كه با افسوس ميگويند ديگر هيچ حس مثبتي به همسرانشان ندارند همانهايي هستند كه اين الفباي با هم بودن را نه ياد گرفتهاند و نه براي اجرا كردنش تلاشي كردهاند در حالي كه فراموش كردهاند راز خوشبختي در احترام، سرسخت نبودن و تلاش براي خوشبخت بودن است. شايد اين بدترين تصميم عمرمان باشد كه بخواهيم اختلافات زندگي زناشوييمان را با دعوا، توهين و دخالت دادن ديگران در مسائلمان حل كنيم. همان اشتباهي كه خيليها به خاطر جدي نگرفتنش زندگي سرد و تلخي را تجربه ميكنند. اگر باور كنيم در زندگي مشترك، احترام معجزه ميكند، اگر ايمان داشته باشيم مسائل هر خانه بايد درون همان خانه باقي بماند و اگر فراموش نكنيم كه عشق هم مثل يك نوزاد تازه متولد شده نياز به تيمار و مراقبت دارد آنوقت سرنوشت زندگيمان به جايي نخواهد رسيد كه آرزو كنيم اي كاش هيچ وقت ازدواج نميكرديم.
آهنگ زندگي را بنواز
در زندگي همه چيز متقابل است، اگر احترام بگذاري و محبت كني احترام و محبت ميبيني. اصلا وجود انسانها اينگونه طراحي شده، پس اگر به خواستههاي هم توجه كنيم و به وجود يكديگر آنگونه كه هستيم احترام بگذاريم عشقمان با گذشت زمان سرد نخواهد شد و جذابيتمان براي همسر را از دست نخواهيم داد.
شايد به روزمرگي ميافتيم، شايد انگيزه زندگي كردن را از دست ميدهيم و شايد هم زياد سرسختي نشان ميدهيم ولي بايد بدانيم براي اينكه به خوبي و در آرامش در كنار همسرمان زندگي كنيم بايد مهارتهاي زيادي داشته باشيم و راههاي زيادي را امتحان كنيم؛ البته اين هرگز به معني ايفاي نقش پدر و مادري ـ به جاي نقش همسري ـ در زندگي يا حتي به معني از خودگذشتگي افراطي و فراموش كردن خود نيست چون در يك زندگي سالم زناشويي هيچ يك از زن و مرد فداي ديگري نميشود.
شايد تلاش براي زنده نگه داشتن عشق از آراسته نگه داشتن ظاهر شروع شود. هر آدمي هر چقدر هم بد سليقه باشد باز ظاهر زيبا و آراسته را دوست دارد. مسلما پوشيدن لباسهاي خوشرنگ و خوش مدل همراه با موهاي تميز و مرتب به اندازه كافي برانگيزاننده محبت باشد درست به همان اندازه كه ظاهر نامرتب، دستهاي سياه و زبر، دندانهايي رها شده به حال خودش و دهاني بد بو براي ايجاد حس منفي كافي است. بيشك مردهاي با لباس كهنه، كثيف و موهاي ژوليده هيچ جذابيت ظاهري ندارند همانطور كه زنهاي نامرتب و بيحس و حال با دستهايي كه بوي سير، پياز و سبزي ميدهد جذابيت ندارند.
البته لازمه اين كار دانستن مسائل مورد علاقه همسر در مورد ظاهر خودمان و احترام گذاشتن به خواستههاي او است پس براي داشتن يك زندگي موفق زناشويي بايد بدانيم كه همسرمان از چه چيزهايي خوشش ميآيد و چه چيزهايي را دوست ندارد و ما نيز همان كارهاي مورد علاقه او را انجام دهيم. كاري كه تقريبا بيشتر زن و شوهرها فراموش ميكنند تعريف كردن از همسرشان است. بياعتنا بودن نسبت به خوبيهاي همسر واقعا به عشق لطمه ميزند پس چه اشكالي دارد كه تعريف كردن از همسرمان جزئي از برنامههاي زندگيمان باشد حتي اگر گاهي اوقات قرار باشد در بيان خوبيهاي او كمي اغراق كنيم.
عشق جادهاي دوطرفه است يعني نميشود فقط يكي، زن يا مرد ،خوب باشد و تمام و كمال به وظايفش عمل كند و ديگري غافل از همه چيز و همهكس فقط منتظر خوبي ديدن باشد
نترسيد هيچكس با اين كار كوچك نميشود حتي با بيان غزلگونه احساساتمان نسبت به همسرمان نيز چنين اتفاقي نميافتد چون فقط ممكن است به خاطر سرودن غزلي بي سر و ته به خنده بيفتيم. اما آيا شما هم جزو آن دسته از زوجهايي هستيد كه فكر ميكنيد همسرتان علم غيب دارد و از هر چيزي كه در ذهن شما ميگذرد با خبر است؟ اگر اينگونه فكر ميكنيد بدانيد كاري ضد صميميت انجام ميدهيد چون براي داشتن يك زندگي خوب بايد با همسرمان بدون تعارف در مورد چيزهايي كه دوست داريم صحبت كنيم اين چيزها حتما هم نبايد خيلي بزرگ باشند پس هيچ موضوع مخفي در مورد علايقتان را پيش خودتان نگه نداريد و همسرتان را شايسته شنيدن آنها بدانيد. اما يك كار مهمتر را فراموش نكنيد؛ براي اينكه عاشق بمانيد و كاري كنيد كه همسرتان هم عاشق شما بماند به او بگوييد كه او را به خاطر وجود چه چيزهايي دوست داريد. پس وقتي به او ميگوييد دوستت دارم حتما علت اين دوست داشتن را هم برايش توضيح دهيد.
بخشش داشتن در زندگي هم نبايد فراموش شود هر چند كه اين كار جسارت زيادي ميخواهد. پس در روزهايي كه همسرمان اشتباهي ميكند يا كمتر به امور ما ميرسد بهتر است يادمان بيايد كه هيچ انساني كامل نيست و همسرمان نيز دوست دارد بخشيده شود.
وقت گذاشتن براي همديگر؛ اين معجوني است كه واقعا كارساز است اما فقط خالي كردن برنامه روزانه براي با هم بودن كافي نيست چون بايد براي اين زمان برنامهريزي كرد تا به خودمان ثابت شود كه براي يكي از عزيزترينهاي زندگيمان چقدر عشق و احترام قائليم. وقتي زماني را براي با هم بودن خالي ميكنيم چه خوب است كه اين وقت فقط براي خودمان باشد تا فراموش نكنيم كه نبايد جزو آن دسته از همسراني باشيم كه بعد از چند سال ديگر حرفي براي گفتن با هم ندارند.
وقتي تمام اين كارها را انجام داديم وقت آن ميرسد كه از خود بپرسيم در طول روز چقدر به همسرمان ميگوييم لطفا يا متشكرم. بايد باور كرد استفاده از اين واژهها نه تنها به صميميت لطمه نميزند بلكه به خاطر احترامي كه در آنها نهفته است محبتها را بيشتر ميكند. اگر اينگونه رفتار كنيم حتما به خودمان، شريك زندگيمان و اطرافيانمان ثابت خواهيم كرد كه زندگي زناشويي ميتواند بهترين و درستترين تصميم زندگي هر آدمي باشد.
مريم خباز