براي يك نوزاد و يك كودك خردسال، محبت به شكل لبخند
والدين و واكنش در برابر حركات و حمايت آنهاست. يك كودك در سنين مدرسه، عشق
را به صورت انتخاب يك فرد به عنوان دوست صميمي و شريك كردن او در علايق
خود نشان ميدهد و اين محبت و علاقه در سنين بالاتر با انتخاب شريك زندگي و
ابراز علاقه به فرزندان ادامه مييابد.
در جريان يك زندگي خانوادگي، به علت
تماس دائم كودك با والدين، وي شروع به تقليد رفتار آنها ميكند. اگر وي در
خانوادهاي باشد كه اعضاي آن براي يكديگر احترام قائلند و محبتشان به
يكديگر را براحتي ابراز ميكنند، كودك ميآموزد كه بدون ترس احساسات خود را
به شكل مثبت بروز دهد و آنها را مخفي نكند، اما خانوادههاي پرتنش كه در
آنها زوجين نسبت به يكديگر و احساساتشان بيتفاوت و حتي گاهي خشن برخورد
ميكنند، كودك نميتواند درك صحيحي از عشق داشته باشد. وي در چنين
خانوادهاي ميآموزد تا احساسات خود را بيان نكند و در آينده و زماني كه
وارد اجتماع شد، به دنبال عشق ميگردد تا نياز به دوست داشتن و دوست داشته
شدن را در اين خانواده بزرگتر تجربه كند، اما بايد به ياد داشت چنين
افرادي اغلب توانايي تشخيص عشق صحيح و سالم را نداشته و درگير موقعيتهاي
نادرست ميشوند.
اولين قدم آموزش عشق به كودك،
آموزش اعتماد به نفس و احترام به خود است. اگر كودك، خود را به شكل صحيح
دوست نداشته باشد و شخصيت وابستهاي نيز كسب كند، هرگز نميتواند عشق را از
سوي ديگران پذيرا باشد و در مقابل آن را ابراز كند. والدين بايد به كودك
خود بياموزند كه هر فرد به عنوان يك انسان، شخصيت مستقل و ممتازي دارد و
لايق دوست داشته شدن است. دومين قدم، آشنا كردن كودك با حقوق فردي و
نيازهاي شخصياش است. كودكي كه درك درستي از نيازها و حقوق خود ندارد، قادر
نيست راهحلي براي برآورده كردن آنها بيابد. پس به اطرافيان وابسته ميشود
و در آينده نيز نميتواند بين عشق و وابستگي تفاوتي قائل شود. گام بعدي در
آموزش عشق به كودك، سيراب كردن نيازهاي عاطفي و توجه داشتن به اوست. اين
قدم اگر درست برداشته شود، فردي سالم و عاري از هرگونه كمبود عاطفي از خانه
وارد جامعه ميشود اما اگر اين دوست داشتن و توجه بيش از حد و به شكل
نادرست ابراز شود، فرد مبدل به شخصيتي ميشود كه از همه انتظار توجه دائمي
دارد و براساس آموختههاي زمان كودكي، نيازي به ابراز احساسات در خود
نميبيند، زيرا والدين اين جريان احساسي را براي او روشن نكرده و جايگاه هر
شخص در روابط متقابل را به او آموزش ندادهاند.
زماني كه شخص در خانواده خود محبت
كردن را به عنوان ركن اساسي رفتار با سايرين آموخت، قطعا در جامعه در هر
موقعيتي كه قرار بگيرد، رفتاري غير از اين نيز با اطرافيان خود نخواهد
داشت. در نتيجه در محيطي كه چنين فردي مشغول فعاليت باشد تنش، آزار و اذيت و
سوء استفاده تا حد قابل توجهي كاهش مييابد.
سحر كمالي نفر