سوال تستی
|
پاسخ
|
1
|
الف
|
2
|
الف
|
3
|
د
|
4
|
ب
|
5
|
ج
|
6
|
ب
|
7
|
الف
|
8
|
د
|
9
|
ب
|
پاسخ سوالات تشریحی
سوال 1 تشریحی :
بعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيران جنگى و پس از آنكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه دو نفر از اسيران خطرناك ((عقبة )) و ((نضر)) را گردن بزنند، گروه انصار به وحشت افتادند كه نكند اين دستور درباره ساير اسيران اجرا شود (و از گرفتن فدا محروم بمانند) لذا به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند ما هفتاد نفر را كشته و هفتاد نفر را اسير كرديم و اينها از قبيله تو و اسيران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها ((فداء)) بگيريم (پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در انتظار نزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيات مورد بحث نازل شد و اجازه گرفتن ((فداء)) در مقابل آزادى اسيران داد.
و نيز در روايت نقل شده كه بيشترين مبلغى كه براى آزادى اسيران تعيين شده بود چهار هزار درهم و كمترين مبلغ هزار درهم بود. هنگامى كه اين موضوع به گوش قريش رسيد، يكى پس از ديگرى مبلغ ((فداء)) را فرستادند تا اسيران خود را آزاد كنند.
عجيب اينكه داماد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ((ابى العاص )) نيز در ميان اسيران بود، دختر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يعنى زينب همسر ابوالعاص گردنبندى را كه ((خديجه )) در عروسيش به او داده بود به عنوان ((فداء)) نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد. هنگامى كه
چشم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به گردنبند افتاد خاطره خديجه آن زن فداكار و مجاهد در نظرش مجسم شد، فرمود خدا رحمت كند خديجه را، اين گردنبندى است كه جهيزيه دخترم ((زينب )) قرار داد (و طبق بعضى ديگر از روايات به احترام خديجه از پذيرفتن گردنبند خوددارى كرد، و براى رعايت حقوق مسلمانان موافقت آنها را در اين كار جلب نمود).
سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ((ابوالعاص )) را آزاد كرد، به شرط اينكه دخترش زينب را (كه قبل از اسلام به همسرى ابوالعاص در آورده بود) به مدينه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بفرستد، او نيز اين شرط را پذيرفت و بعدا هم به آن وفا كرد.
سوال 2 تشریحی:
مـحـبـوبیت امام مجتبى علیه السلام در كودكى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همه كـس مـشـهـود بـود. پـیـامـبـر او را پـاره تـن، نـور دیـده، مـیـوه دل و گـل خـوشـبـوى بـوسـتـان نبوت مى نامید. پیوسته او را فرزند خود مى خواند و مى فـرمـود:«هـمـه فـرزندان مادران به پدرشان نسبت مى برند جز اولاد فاطمه ، كه آنان بـه من نسبت مى برند.» از عمق دل به او عشق مى ورزید، دست او را مى گرفت ، بر روى دامـن خـود مـى نـشـانـد و بـه مردم مى گفت :«هر كه این فرزند مرا دوست بدارد مرا دوست داشـتـه ، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است . خداوند دوست بدارد كسى را كه حسن مرا دوست بدارد.»
و گـاه مـى فـرمـود :«خـداونـد مـرا بـه دوستى حسن و حسین فرمان داده است.). و گاه مى فرمود: (من در جنگم با هر كس كه با تو در جنگ باشد.»
پیامبر بـه هـنـگـام گـریـه او، سـر از پـا نـشـنـاخته، از منبر به زیر مى آمد، او را در آغوش مى گـرفـت و آرام مـى كـرد، آن گـاه بـه مـنـبر باز مى گشت. او را در آغوش مى گرفت و مى بویید و مى بوسید و به او مى گفت:« تو آقا، فرزند آقا، و برادر آقایى.»
او در كودكى در سجده نماز بر دوش پیامبر مى نشست و آن حضرت از شدت مهر به او سر از سـجـده بـر نمى داشت تا خود فرود آید، و گاه به نهایت نرمى و عطوفت او را از دوش خود فرود مى آورد. گاهى دیگر او را بر دوش مى نشاند و مى فرمود:« چه خوب مركبى است مركب تو، و چه خوب سوارى هستى تو!»
پـیـامـبـر در مـراقـبـت و تـربـیـت او سـخت مى كوشید. گاهى او را بر دامن مى نشاند و او را تـشـویق مى كرد كه از سینه مباركش بالا برود و راه رفتن را بیاموزد و مى گفت : حزقة، حزقة، ترق عین بقة (كودك كوچك و نوپاى من ، از سینه ام بالا برو اى كودك ریز نقش من).
گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم ، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»
پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت
پـیـامـبـر صـلّى اللّه علیه و آله او و حسین را دو گوشواره عرش خدا مى نامید و زینت جهان آفرینش مى دانست. درباره آن دو بزرگوار مى فرمود:« حسن و حسین امامند، خواه قیام كنند و خـواه دست از قیام بردارند.» (1) و مى فرمود: «حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتى اند.»
مردى در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطایى مرتكب شده بود، خود را از بیم پنهان كرد. روزى امام حسن و امام حسین را در راهى تنها دید، آنان را بر دوش گرفت و نزد پیامبر صـلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : یا رسول اللّه ، من به خداوند و این دو كودك شما پناه آورده ام .
پیامبر خندید و به او فرمود: برو، تو آزادى ....
پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت. هـنـگـامـى كـه هـیـئتى از طائف به نام هیئت ثقیف آمدند و قراردادى جهت عدم تعرض بسته شد پـیـامبر امام حسن را فرمود تا پاى قرارداد را امضا كند. و نیز در صلح حدیبیه كه پیامبر در زیـر درخـتـى از مـسـلمـانـان بـیـعـت مـجـدد گـرفـت، دو كـودك خـردسـال او حـسـن و حـسـیـن هـم بـیـعـت كـردنـد و پـیـامـبـر فـرمـود:از افـراد خـردسـال كـسى با ما بیعت نخواهد كرد مگر كسى كه از ما خاندان باشد.(2)
محبوبیت نزد امیرمؤمنان علیه السلام
هنگامى كه ابن عباس مردم را به بیعت با آن حضرت فراخواند، مردم سخن او را پذیرفته ، گفتند: راستى كه چقدر حسین بن على نزد ما محبوب است ! بى شك او سزاوار خلافت است.(3)
حسین استادولی
بخش عترت و سیره تبیان
سوال3 تشریحی :
کسی که در روز غدیر مومنی را دیدار کند ، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد میکند و قبرش را توسعه میدهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت میکنند و او را به بهشت بشارت میدهند.