این روزها تمام کشور بارانی و پرآب است و این برای بیشتر مناطق خشک ایران نعمت بزرگی به حساب می آید. به این حال، کشاورزان شمال کشور همیشه کابوس باران های قطع نشدنی را دارند. به همین دلیل هم از سال ها قبل مراسمی به نام باران خوانی برپا می کنند تا در باران های شدید و غیر منقطع از آسمان طلب نباریدن کنند!
باران خوانی را مازندرانی های قدیم خیلی خوب می شناسند. این رسم که این روزها در شهرهای کوچک استان و روستاها هنوز رواج دارد، بیشتر در زمستان ها اجرا می شود. هم در زمانی که باران زیاد است و هم در زمانی که برف زمستانی خیال قطع شدن ندارد!
باران و برف زیاد و سیلی که به تبع آنها به راه می افتد خسارات زیادی به محصولات كشاورزی وارد می كند که به سختی قابل جبران است. به همین دلیل در این مواقع مازندرانی ها دور هم جمع می شوند، زیر باران می ایستند و با دست پشت پیراهن یكدیگر را می گیرند و به در خانه ها می روند. نفر جلویی كه اول صف ایستاده است به در خانه ای كه می رسد، یك جارو را طوری به دست می گیرد كه سر آن تا به گردنش برسد و سپس این شعر را می خواند:
وارون وا، وارون وا
هر كی اما ره دونه ندا
وشون خنه ره وا له بدا
یعنی: باد بارون باد بارون
هر كسی كه به ما برنج نداد
خانه اش را باد خراب می كند
وقتی بچه این شعر را می خواند، صاحب خانه یك پیمانه برنج در كیسه او می ریزد. این برنج ها آنقدر جمع می شود تا بالاخره بزرگ ترها در زیر بارش سیل آسای باران، كیسه های برنج جمع شده را بردارند و در تكیه محل جمع كنند. مردم سوادكوه معتقدند كه بعد از خواندن این شعر، باران پس از چند روز بند می آید.
با اولین اشعه آفتاب كه بعد از چندین روز باران سیل آسا، به طبیعت می تابد، همان بچه ها دوباره جمع می شوند و سراغ چوپان های ده می روند و از آنها شیر می گیرند و در همان روز همه اهل محل در تكیه ده جمع می شوند و با برنج و شیر گردآوری شده، در ظرف های بزرگ شیربرنج درست می كنند و بین اهالی تقسیم می كنند.
البته شعری که خوانده می شود در روستاهای مختلف، متفاوت است. و آیین اجرای آن هم در برخی روستاها با کمی تفاوت اجرا می شود. مثلا در روستاهای لفور، یك دختر بچه، جارو به دست می گیرد و در زیر بارش یك بند باران، به طور سمبلیك حیاط گل آلود را جارو می كند و این آواز را می خواند: ململ شو افتاب دكفه / تیل و پشو افتاب دكفه پیر زنا بنسی بمرده / پیر مردی كفلسی بمرده... یعنی: روشنایی آفتاب بر شب مهتاب بتابد / بر گل و لای آفتاب بتابد/ پیر زن در پایین دست اتاق مرد از سرما/ پیر مرد در بالادست اتاق مرد از سرما.