در 12 خرداد 1335 ه.ش در خانواده اي مذهبي در تهران چشم به جهان گشود. پس از دوران
طفوليت، با گذشت ايام، خصوصيات اخلاقي و انساني وي آشكارتر شد و در بين دوستان و هم سن و سالهاي خود به خوبي مي درخشيد. از همان ابتداي زندگي با قشر محروم جامعه ابراز همدردي مي كرد و سعي داشت با كودكان فقير و محروم در پوشيدن لباس و كفش يكسان باشد. با وجود سن كم مي گفت: من دوست ندارم لباس نو بپوشم در صورتي كه بچه هاي ديگر از آن محرومند.
پس از ورود به دوره دبيرستان شور و شوق بيشتري نسبت به اسلام در وي ايجاد شد و توجه به دانش اندوزي و مطالعات مذهبي، در او اوج گرفت. او تلاش وافري در به كارگيري اندوخته هاي مذهبي اش در عرصه عمل داشت.
فعاليتهاي سياسي – مذهبي
شهيد كاظمي با اتمام دوره متوسطه – به دليل حاكميت سياه رژيم منحوس پهلوي – تمايلي به رفتن سربازي نداشت، براي ورود به دانشگاه نام نويسي كرد و در رشتههاي پيراپزشكي و تربيت بدني نيز پذيرفته شد. پس از ورود به دانشگاه، با وجود نياز شديد جامعه به كار فرهنگي، تنها به درس خواندن اكتفا نكرد و شغل شريف معلمي را در كنار تحصيل برگزيد تا از اين راه دينش را نسبت به جامعه ادا كند. او به جهت علاقهاي كه به قشر محروك داشت فعاليت فرهنگي خود را متوجه مدارس جنوب شهر تهران نمود و با درآمد مختصري كه از اين راه به دست ميآورد به تهيه كتب و جزوههاي ديني براي شاگردانش ميپرداخت و به تشويق دانش آموزان در مباحث ديني، اجتماعي و سياسي ميپرداخت.
ناصر ضمن پي بردن به ماهيت آمريكايي رژيم شاه، از سال 1356 به مبارزات سياسي خود شدت بخشيد و در شمار جوانان فعال و انقلابي مسلمان قرار گرفت.
در همين سال بود كه به دليل فعاليتهاي سياسي در دانشگاه و به آتش كشيدن پرچم آمريكا در موقع ورود ورزشكاران آمريكايي به ورزشگاه صد هزار نفري (آزادی)، از طرف ساواك شناسايي و بعد از دستگيري به ژاندارمري تحويل داده شد و از آنجا به دادگستري منتقل و در نهايت در زندان قصر محبوس گرديد. پس از چندي با اوج گيري انقلاب و فشار ملت مسلمان ايران بر رژيم جنايتكار پهلوي، ناچار او را همراه جمعي از زندانيان سياسي آزاد كردند، به اين اميد كه ديگر در فعاليتهاي سياسي شركت نخواهد كرد، اما او نه تنها از مبارزات سياسي عليه رژيم كناه گيري نكرد، بلكه به صورت فعالتري به صحنه مبارزه وارد شد.
فعاليتهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي
شهيد كاظمي بنا به وظيفه شرعي و انقلابي خود در حفظ و حراست از دست آوردهاي عظيم انقلاب اسلامي از خرداد ماه سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد. او پس از طي دوران آموزش نظامي در صحنه عمل از چنان تبحر و تجربهاي برخوردار شده بود كه طرحهايش تحسين فرماندهان مجرب نظامي را بر مي انگيخت.
ماموريت به سيستان و بلوچستان
پس از گذراندن آموزش مختصر نظامي راهي ديار محروم سيستان و بلوچستان شد و حدود چهار ماه در شهرستان زابل به فعاليت پرداخت. با توجه به محروميت منطقه، در اين مدت، تمام توانش را مصروف خدمت به مردم مستضعف آن منطقه كرد.
با اوج گيري توطئه هاي شياطين شرق و غرب و ايادي داخلي آنان كه با سوء استفاده از عنوان خلق عرب براي در هم شكستن اتحاد مرددم ایران و به منظور خاموش كردن شعله هاي فروزان انقلاب اسلامي و جلوگيري از صدور آن، به احساسات ناسيوناليستي و قوميت گرايي دامن زدند، به اتفاق ديگر همرزمانش براي رويارويي با توطئه تجزيه خوزستان راهي خرمشهر شد و تا پايان اين غائله در آنجا ماند.
حضور در كردستان و مقابله با ضدانقلاب
شهيد كاظمي پس از خنثي شدن غائله خوزستان به لحاظ موقعيت حساس كردستان و ايجاد آشوب و ناامني توسط گروهكهاي مزدور آمريكايي (كومله و دمكرات) بنا به پيشنهاد شهيد محمد بروجردي (فرمانده وقت سپاه كردستان) به همراه چند نفر از برادران جان بركف در 17 دي ماه 1358 به پاوه رفت. اين شهر كه در شهريور ماه توسط شهيد دكتر مصطفي چمران آزاد و پاكسازي شده بود، دوباره در اثر سازش و خيانت عوامل دولت موقت به دست ضدانقلاب افتاده بود و جاده هاي آن به كلي نا امن بود، كه ناچار براي وورد و خروج از شهر از هلي كوپتر استفاده مي شد.
شهيد كاظمي فعاليت خود را در اين شهر با سمت فرماندار و در كنار آن اداره امور روابط عمومي سپاه آغاز كرد و از آنجا كه هنگام وورد، نيتي جز پاكسازي منطقه از لوث وجود اشرار و خدمت به مردم محروم آن ديار نداشت، برنامه هايش را با توكل به خدا و عزمي راسخ و با فعاليت شبانه روزي آغاز كرد و آن را با اعتماد و اعتقاد به نقش سازنده مردم و شناخت كلي از منطقه مبتني ساخت.
در اين مدت بر اثر شايستگي، لياقت و مديريتي كه از خود نشان داد، علاوه بر فرمانداري، به فرماندهي سپاه پاوه نيز منصوب شد.
او اغلب بعد از نيمه شب،كه كارهايش تمام مي شد، با مسئولين و كارمندان جلسه مي گذاشت و به حل مشكلات آنان مي پرداخت.
شهيد كاظمي آن بزرگ مردي كه شور حسيني در سر و عشق خميني(ره) در جان داشت، با علاقه وافر نسبت به مستضعفين كرد، هستي خود را وقف حفظ اين خطه خونرنگ ميهن اسلامي كرده بود و براي زدودن آلودگيها و ايجاد امينت و پاكسازي منطقه، بي امان با ضدانقلاب مبارزه مي كرد.
او از اينكه قسمتهاي قابل ملاحظه از سرزمين و جاده هاي كردستان در حاكميت ضدانقلاب قرار داشت بشدت رنج مي برد، تا اينكه تصميم گرفت از طريق ايجاد وحدت بين ارتش و سپاه و به ميدان آوردن هر چه بيشتر نيروهاي بسيجي و پي ريزي يك سلسله عمليات دامنه دار، تمام مناطق تحت اشغال ضدانقلاب را از كف آنان خارج سازد، كه در پرتو عنايات و امدادهاي الهي به توفيقات قابل ملاحظه اي دست يافت.
شهيد كاظمي معتقد بود مناطق كردنشين بايد به وسيله خود مردم بومي آزاد و پاكسازي شود، بنابراين به تشكل و سازماندهي نيروهاي بومي پرداخت و با همكاري برادران اعزامي، موفق به پاكسازي جاده پاوه و سپس منطقه نوربان و قشلاق شد كه اين خبر در منطقه انعكاس وسيعي داشت.
در بهار 1359 با يك حمله بسيار متهورانه با همكاري مردم بومي، باينگان را پاكسازي كرد و به منظور پاكسازي منطقه نوسود، در خرداد 1359 طي اطلاعيه اي از مردم منطقه درخواست كرد كه خود را به پاوه برسانند. متعاقب آن، فرهنگيان، كارمندان و كساني كه اعتقاد راسخ به حفظ نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران داشتند، شبانه و به صورت مخفي خود را به پاوه رساندند. در اوايل همان سال، پس از سازماندهي نيروها، عمليات موفقي را انجام داد. در بازگشت از منطقه عملياتي، شهيد كاظمي مورد اصابت تير قرار گرفت و مجروح شد. پس از دو ماه بستري و بازگشت مجدد به منطقه، اقدام به پاكسازي مناطق نودشه، نيسانه، نروي، نوسود، كله چنار و شمسي كرد و پس از يك سال و نيم تلاش بي وقفه در پاوه، به سنندج اعزام و مسئوليت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كردستان را عهده دار شد. دراين سمت نيز فعاليتهاي درخشاني را انجام داد كه پاكسازي مناطق حساس و استراتژيك مانند جاده بانه – سردشت، كامياران، مريوان، تكاب، صائين دژ، آزادسازي بوكان، سد بوكان و عمليات ديگر از آن جمله اند. مي توان گفت: تمامي سرزمين كردستان و جاي جاي مناطقي كه به قدوم مبارك اين شهيد شيردل مزين گرديده، خاطرات دلاوريها و مجاهدات وي را گواهي مي دهد.
ويژگيهاي اخلاقي
بزرگواري، سلحشوري و ايستادگي او در كنار مردم مظلوم و مسلمان كرد و عشق او به مردم و جدا نمودن آنان از صف ضدانقلاب باعث شد تا علاقه مردم تحت ستم منطقه هر روز نسبت به وي زيادتر شود، تا جايي كه مردم نام «ناصر» را بر روي كودكانشان مي گذاشتند و به اين نام افتخار مي کردند.
تكيه كلام او اين بود:
بايد صفوف ضدانقلاب با مردم جدا شود. با ضدانقلاب با قاطعيت و با مردم محروم و مستضعف كرد، با مهرباني هرچه تمامتر رفتار شود.
شهيد كاظمي مجاهدي نستوه، فرماندهي توانا، برادري دلسوز براي مردم، آموزگاري شريف و الگويي مناسب براي دوستان و همرزمانش بود. تبسم هميشگي و زيبايش كه به موعظه ديگران و ذكر شهدا و توصيف بهشت مي پرداخت، زبانزد نیروهای تحت امر ايشان بود.
او با اطمينان و محكم سخن مي گفت. همواره سعي مي كرد قبل از شروع هر ماموريت، تمامي نيروهاي عملياتي و واحدهاي پشتيباني را به دقت توجيه كرده و وظايف هر يك را ابلاغ كند. به آنها روحيه مي داد و در عرصه نبرد نيز خود پيشاپيش آنان حركت مي كرد و اين اقدام او قوت قلب رزمندگان بود.
او فردي باهوش، بصير، شجاع، جدي، قاطع و دوست داشتني بود. هميشه با ياد خدا وارد عمل مي شد و در انتظار شهادت بود. ضدانقلاب از سرسختي و شجاعت وي به ستوه آمده بود و به واقع يكي از مظاهر درخشان (اَشِداء علي الكفار، رحماء بينهم) بود. به قول برادران: كردستان بي نام بروجردي و كاظمي ها غريب است.
او معتقد بود كه هركس مسئول كاري شد موظف است بر كار زيردستان خود نظارت كامل داشته باشد و خود اين چنين بود.