ارديبهشت ماه بود، هوا نسبتاً خوب به نظر ميرسيد عمليات بيتالمقدس آغاز شد، وزوايي و شهبازي مسئوليت دو محور را بر عهده داشتند. سحرگاه حاج احمد متوسليان دستور داد، وزوايي دو گردان از نيروهاي خود را روانه غرب كارون نمايد. گردانهاي ميثم تمار و مقداد به راه افتادند. جاده خرمشهر - اهواز به زير دو پايشان ميلرزيد. گردانها در ميان جادهها با موانع روبهرو شدند. حاج احمد محسن را به آنجا فرستاد. خورشيد كمكم به آسمان ميآمد ناگهان هواپيماهاي دشمن در بالاي سر رزمندهها به پرواز درآمدند. باران آتش پاتك سنگين بعثيها تمام مواضع تيپ 27 محمد رسول الله (ص) را به خطر انداخته بود. هوا روشن شد ،وزوايي تمام تلاش خود را مصروف نجات گران ميثم تمار از ميان آتش كرد. نگران بچهها بود. بايد آنها را از منطقه بيرون ميكشيد. ناگهان گلولهاي به زمين اصابت كرد. محسن بر خاك افتاد. كمي چشمانش را باز كرد گرد و غبار مقابل ديدنش را گرفت. بوي دود و باروت آزارش ميداد. چشمانش را بست. پيكر خونآلود محسن در ميان نوحه و ناله بچهها به عقبه منتقل شد.
منبع:كتاب عقابان بازي دراز