خبرگزاری فارس: یکی از بازماندگان جنگ در استان مازندران که نام و چهرهاش برای همه دلدادگان قصه عاشقی آشنا است خاطرهای از هفت سین شب عید یکی از عملیاتها را تعریف کرد که اولش جدایی از این دنیا و پایانش وصل به معبود بود.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، در همایش تجلیل از امدادگران هلال احمر مازندران، در سین برنامهها اعلام شد که جانبازی قرار است به بیان خاطرات خود بپردازد.
شهید زنده رمضان قاسمی از جانبازان جنگ تحمیلی است که برای بسیاری از مردم استان و اهالی رسانه نامآشنا است که با اعلام مجری به روی سن رفت.
نفسزنان از چهار پلهای که برای بالارفتن سن تعبیه شده بالا رفت و صدای نفسش را زمانی حس کردیم که پای میکروفن در حال بیان خاطرات خود بود.
وی در تشریح زمانبندی برنامهای که برایش پیش بینی کرده بودند، گفت: براساس برنامه زمانبندی شده قرار بود که خاطرهای از عملیات والفجر 6 را در این جلسه مطرح کنم ولی به علت کمبود وقت خاطرهای از شب عید و سفره هفت سین را برایتان تعریف میکنم.
فضای سالن مملو از سکوت شد و صدای نفسهای جانباز جنگ که ناشی از حملات شیمیایی بود در سالن به صدا درآمد.
قاسمی خاطره خود را این چنین آغاز کرد: هفت نفر از همرزمان در شب عید در مناطق جنگی در هنگام تحویل سال نو به بیان خاطره خود در کنار خانواده میپرداختند که یکی از همسنگران اعلام کرد برای اینکه در سنگر فضای عید داشته باشیم هر یک از اعضای سنگر باید براساس عادت ایرانیان یک سین تهیه کند.
وی افزود: چون زمان زیادی به لحظه تحویل سال نمانده بود همه در تکاپو بودند تا یکی از سینهای سفره هفت سین را تهیه کنند و برای کسی که نتواند سین سفره را تهیه کند جریمه نظافت یک هفتهای سنگر و اگر که به شهادت رسید نیز شفاعت همه اعضای سنگر را بعد از شهادت انجام دهد.
این جانباز جنگ که تا سال گذشته به عنوان معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان مازندران با رسانهها رابطهای کاری و عاطفی داشت، ادامه داد: نخستین سین سفره هفت سین چفیه بود که یکی از رزمندگان به عنوان سفره اعلام کرد، سین دوم ساعت مچی یکی از رزمندگان بود، سین سوم توسط همسنگری تهیه شد که سمبه کلاش را برای سفره انتخاب کرد، سرنیزه و کمپوت سیب و سیم خاردار سین هفتم سعید عبداللهی بود که به محض اعلام لحظه تحویل سال نو خودش را روی سفره انداخت و گفت: سعید عبداللهی هستم به عنوان سین هفتم سفره خودم را معرفی میکنم.
قاسمی بیان داشت: همسنگریهای ما سین سعید عبداللهی را قبول نکردند و با کلی خواهش برخی از هم سنگرها قبول کردند که شرایط اعلام شده را باید سعید بپزیرد.
وی ادامه داد: پس از اعلام لحظه تحویل سال، بچهها مشغول کارهای شخصی خود بودند که صدای انفجار توجه همه را به خود جلب کرد و سعید در نزدیکی تانکر آب، غرق در خون بود.
این جانباز بیان داشت: در حال انتقال سعید به داخل سنگر بودیم که سعید گفت باز یک دونه از سینهای شما کم است و با این زمزمه جان به جانآفرین تسلیم کرد.