0

مطالب خواندنی ماه رمضان

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

چگونه روح از بدن بی نیاز می شود

عبادت ودعا(13)

بی نیاز شدن روح از بدن  
روح

آیا مراحل دیگری هم هست؟ اگر چه این مراحل از سطح فکر و تصورات ما دور است ولی به صرف اینکه دور است عذری برای ما نمی شود که ما اینها را نشناسیم و از اینها بی خبر بمانیم. بله، مرحله ی بالاتری هم هست. (باز خیال نکنید این مراحل که می گویم، مال امام یا پیغمبر است. تا برسد به مرحله ی امام و پیغمبر، خیلی مراحل است). انسان در نتیجه ی تقرب به خداوند – و تقرب به خداوند در نتیجه ی عبودیت و اخلاص و خود را فراموش کردن و تذلل در نزد پروردگار و اطاعت محض در برابر پروردگار و اطاعت محض در برابر پروردگار – می رسد به این مرحله که در عین اینکه بدنش نیازمند به روح است، روحش از بدنش بی نیاز می شود، چطور؟ ما الآن، هم روحمان نیازمند به بدنمان است، هم بدنمان نیازمند به روحمان. الآن اگر آن روح و قوه ی حیات ما نباشد این بدن ما زنده نیست؛ اگر هم این بدن ما نباشد این روح ما در اینجا کاری از او ساخته نیست، نمی تواند کاری بکند. اما آیا همه ی انسانها همین جورند؟ هم بدنشان نیازمند به روح است و هم روحشان نیازمند به بدن؟ یا اینکه انسانهایی در نتیجه ی تقرب به خدا و عبودیت پروردگار، می رسند به این حد که لااقل روحشان از بدنشان بی نیاز می شود. چطور بی نیاز می شود؟ یعنی این قدرت را پیدا می کنند که به اصطلاح روح را از بدن تخلیه کنند (البته در اینجا تخلیه به معنی مردن نیست)، یعنی همان استقلال روح را در مقابل بدن حفظ می کنند.

 انسان در نتیجه ی تقرب به خداوند – و تقرب به خداوند در نتیجه ی عبودیت و اخلاص و خود را فراموش کردن و تذلل در نزد پروردگار و اطاعت محض در برابر پروردگار و اطاعت محض در برابر پروردگار – می رسد به این مرحله که در عین اینکه بدنش نیازمند به روح است، روحش از بدنش بی نیاز می شود

در زمان خودمان، هستند چنین اشخاصی که قدرت دارند تخلیه کنند، یعنی روح را از بدن منفک کنند به طوری که خودش را مسلط بر این بدن می بیند. بدن خودش را می بیند که در اینجا مثلاً مشغول عبادت است و خودش در جای دیگر سیر می کند، افق وسیعتری را دارد می بیند. شیخ شهاب الدین سهروردی، معروف به «شیخ اشراق» عبارتی دارد، می گوید ما حکیم را حکیم نمی شماریم مگر آن وقتی که قدرت داشته باشد بر اینکه روح خودش را از بدنش خلع کند. میرداماد می گوید ما حکیم را حکیم نمی شماریم مگر در آن مرحله ای که خلع بدن برایش ملکه شده باشد، یعنی هر وقت که اراده کند بتواند روح خودش را از بدنش مستقل و جدا کند.

مناجات

برای ما خیلی این حرفها سنگین و زیاد است. چنین چیزهایی را باور نمی کنیم؛ حق هم داریم باور نکنیم، برای اینکه ما خیلی از این مراحل پرت هستیم. ولی از آن بدبینی و باورنکردنهای خودتان کمی پایین بیایید. ما که نرفته ایم، ما که راه عبودیت را همان قدم اولش را هم طی نکرده ایم تا ببینیم آیا همین مقدار اثر در عبادت خدا هست؟ ما یک ماه رمضان یک روزه ی درست نگرفتیم. شما همین یک ماه رمضان را واقعاً تجربه کنید؛ شما همه ی کارها را در دنیا تجربه می کنید، یک ماه رمضان را تجربه کنید و یک روزه ی واقعی، همین طور که پیغمبر اکرم فرموده است و ائمه اطهار دستور داده اند بگیرید، یعنی اولاً ظاهر روزه را که ترک کردن مأکولات و مشروبات و یک عده مسائل دیگر است عمل کنیم. این کار را که البته همه ی ما می کنیم. ولی آن روزه ای که «روزه ی خاص» تعبیر شده است آن روزه را هم بگیریم؛ یعنی در این یک ماه، تنها دهان ما روزه نگیرد، زبان ما هم روزه بگیرد. در ماه رمضان کوشش کنیم که زبان ما غیبت نکند، دروغ نگوید ولو این دروغ برایمان منافع زیادی دارد؛ زبان ما افطار نکند، چون روزه تنها به نخوردن نیست. پیغمبر فرمود: رُبُّ صائِمٍ لا حَظَّ لَهُ اِلاَّت الجوعُ وَ العَطَشُ ای بسا روزه دارهایی که حظّ و بهره ای ندارند جز گرسنگی و تشنگی. زبان ما بیهوده و لغو نگوید، جز حرفی که مورد نیاز زندگی دنیای ما یا آخرت ماست حرف دیگری نزند. گوش ما غیبت نشنود، لهو و لعب نشنود، فحش نشنود؛ چشم ما به ناموس مردم خیره نشود؛ دست ما به طرف خیانت دراز نشود؛ قدم ما به طرف خیانت و ظلم نرود. در مقابل، این ماه رمضان را ماه اطعام و دلجویی و محبت و احسان و خدمت قرار بدهیم. امتحان کنیم، یک ماه رمضان کوشش کنیم انسان باشیم، آن وقت شما ببینید بعد از یک ماه، عبادت و عبودیت اثر خودش را می بخشد یا نمی بخشد؛ ببینید بعد از یک ماه همین روزه شما را عوض می کند یا نمی کند؛ ببینید بعد از یک ماه همین روزه به شما ربوبیت یعنی خداوندگاری و تسلط و قدرت می دهد یا نمی دهد. اگر دیدید نداد، آن مراحل بعد را انکار کنید. اما اگر دیدید در این یک ماه این مقدار ربوبیت و خداوندگاری و تصاحب یعنی تسلط بر نفس خودتان، بر غرائز و شهوات خودتان، بر اعضا و جوارح خودتان پیدا می کنید پس باور کنید که آن مراحل دیگر هم عملی است.

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  9:59 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

v

راهی برای تسلط بر قوه خیال

عبادت ودعا(12)

تسلط بر قوه ی خیال  

از این مرحله که ما بگذریم، یک مرحله ی بالاتر و عالیتری است و آن تسلط بر اندیشه و قوه ی خیال است؛ یعنی الآن ما و شما که اینجا نشسته ایم، روزها حرکت می کنیم دنبال کا رو کسب خودمان می رویم، این جور خیال می کنیم که اندیشه ی ما در اختیار ماست و این ما خودمان هستیم که حاکم هستیم و نمی دانیم آن که بر ما فرمان می راند اندیشه است (اینجا مقصودم از اندیشه قوه ی خیال است) یعنی یک اندیشه های پراکنده ای بر ما حاکم است. شما در یک جلسه بنشینید، اگر توانستید ذهن خودتان را یک ساعت روی یک موضوع بالخصوص متمرکز کنید به طوری که قوه ی خیال از چنگال شما فرار نکند، آن وقت معلوم می شود که شما بر اندیشه ی خودتان مسلط هستید.

اما متأسفانه در انیجا وضع به گونه ای بوده که ما درس را داده ایم، شاگرد، اول کلاس گفته حاضر و فرار کرده است و ما درس را داده ایم و هدر درس داده ایم

نماز برای حضور قلب است. اصلاً حضور قلب یعنی چه؟ این مسئله ی حضور قلب خیلی تعبیر عجیبی است. حضور قلب یعنی دل حاضر باشد و غایب نباشد؛ تو وقتی نماز می خوانی و رویت به طرف قبله است، حاضر غایب کن، ببین دلت در نماز حاضر است یا غایب؟ شما در اول نماز دلتان را حاضر غایب می کنید و او حاضر می شود. دلتان هم می خواهد حاضر باشد. تا می گویید الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله ربّ العالمین، یک وقت می بینید این شاگرد کلاس فرار کرده؛ شما درس را از اول تا آخر داده اید ولی خود شاگرد در کلاس نبوده است. وقتی که ما نماز می خوانیم و می گوییم الحمد لله ربّ العالمین، داریم به دل خودمان تفهیم می کنیم، به روح خودمان تلقین می کنیم. اما وقتی السلام علیکم و رحمة الله و برکاته گفتیم می بینیم این جسم ما، یعنی زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد کلاس، این دل بوده است اما متأسفانه در انیجا وضع به گونه ای بوده که ما درس را داده ایم، شاگرد، اول کلاس گفته حاضر و فرار کرده است و ما درس را داده ایم و هدر درس داده ایم.

کلاغ

به ما گفته اند حضور قلب، دل تو در نماز حاضر باشد و غایب نباشد. در این زمینه هم باز مطالب زیادی است؛ روایتی هست از علی بن موسی الرضا علیه السلام، حدیثی هست از رسول اکرم صلی الله علیه و اله، و از علما کسی که بهتر از همه این مطلب را بیان کرده شیخ الرئیس بوعلی سیناست. در باب عبادت عارف می گوید:«والعبادة عند العارف ریاضةٌ ما لهمم و قواه المتخیلة و المتوهمة لیجرّها بالتعوید عن جناب الغرور الی جناب القدس» (این مضمون عین مضمون حدیث است، درسی است که بوعلی از پیغمبر و ائمه گرفته است) می گوید آدم عارف که عبادت می کند، یک آدم دانا و شناسا وقتی که عبادت می کند، در عبادت بیش از هر چیزی به تمرکز قوه ی خیال خودش اهمیت می دهد که ذهن متوجه خدا بشود و قوه ی خیال همیشه حاضر باشد و از سر این کلاس فرار نکند.

تعبیر پیغمبر اکرم از «دل»

تعبیری دارد پیغمبر اکرم راجع به دل، این جور دلهایی که ما داریم، این دلهایی که از اختیار ما بیرون است. بسیار تعبیر عجیبی است! پیغمبر اکرم مثلی ذکر می کند، می فرماید: اِنّما مثلُ هذَا القَلبِ کَمَثَلِ ریشَةٍ فی فَلاةٍ مُعَلَّقَةٍ عَلی شَجَرَةٍ تُقَلِّبُهَا الرِّیحُ ظَهراً لِبَطنٍ مثَل دل انسانها، انسانهایی که دلشان تربیت نشده است و هنوز با عبادت تمرین  پیدا نکرده اند، مثَل یک پر مثلاً پر مرغ – است. شما اگر یک پر را در صحرا و بیابان به یک شاخه ی درخت آویزان کنید، بعد نگاه کنید ببینید این پری به یک حالت می ایستد، می بینید دائماً از این رو به آن رو می شود. یک نسیم بسیار کوچک هم بوزد که شما احساس نسیم هم نمی کنید، می بینید این پر روی این شاخه دارد حرکت می کند.

مثلُ هذَا القَلبِ کَمَثَلِ ریشَةٍ فی فَلاةٍ مُعَلَّقَةٍ عَلی شَجَرَةٍ تُقَلِّبُهَا الرِّیحُ ظَهراً لِبَطنٍ مثَل دل انسانها، انسانهایی که دلشان تربیت نشده است و هنوز با عبادت تمرین  پیدا نکرده اند، مثَل یک پر مثلاً پر مرغ – است. شما اگر یک پر را در صحرا و بیابان به یک شاخه ی درخت آویزان کنید، بعد نگاه کنید ببینید این پری به یک حالت می ایستد، می بینید دائماً از این رو به آن رو می شود.

می گوید مثل قلب بنی آدم (که در اینجا منظور قوه ی خیال است)، مثل قوه ی خیال که یک جا نمی ایستد، از این شاخه به آن شاخه می رود و از اختیار انسان بیرون است، مثل آن پری است که به شاخه ای در بیان آویخته باشد که ثابت نمی ماند. مولوی همین مضمون را به شعر درآورده:

گفت پیغمبر که دل همچون پری است   در بیابانی به دست صرصری است

آیا همه ی دلها این جور است؟ ابداً. لابد خیال می کنید دل علی بن ابی طالب هم العیاذ بالله همین جور بود. خیر، این جور نبود. نه تنها علی بن ابی طالب، بلکه شاگردهای کوچک علی بن ابی طالب هم این جور نبود. آیا اویس قرنی، عمار یاسر و کمیل بن زیاد نخعی این جور بودند؟ ابداً. و حتی کمتر از اینها را ما دیده ایم، در افرادی که ما در زمان خودمان دیده ایم. از این افراد ما زیاد دیده ایم که مالک قوه ی خیال خودشان و مسلط بر قوه ی خیال خودشان هستند یعنی توانسته اند این قدرت را در اثر عبودیت و بندگی خدا پیدا کنند که اگر بخواهند یک ساعت متوالی ذهن را به یک نقطه متمرکز کنند به طوری که در تمام این یک ساعت یک ذره ذهن به هیچ نقطه ی دیگری توجه پیدا نکند می توانند چنین کاری بکنند. این خودش قدرت و تسلط است و در نتیجه ی نزدیک شدن واقعی به خدای تبارک و تعالی پیدا می شود. چنین چیزی ممکن است. اساساً اهمیت آنها به همین است که بر اندیشه ی خودشان حاکمند، اندیشه یعنی خیال بر آنها حکومت نمی کند. چقدر عالی می گوید این جور مطالب را ملای رومی! حدیثی هست از پیغمبر اکرم که فرمود: یَنامُ عَینی و لا یَنامُ قلبی من چشمم می خوابد ولی دلم بیدار است؛ برعکس ما که چشممان بیدار است و دلمان در خواب است. پیغمبر فرمود من چشمم که بخوابد دلم بیدار است. می گوید:

گفت پیغمبر که عینای ینام    لا ینام القلب عن رب الانام

چقدر عالی است!

چشم تو بیدار و دل رفته به خواب   چشم من در خواب و دل در فتح باب

حاکم اندیشه ام محکوم نِی    چون که بنّا حاکم آمد بر بِنی

مثل من و اندیشه ام مثل بنّاست و بنا؛ آن را من ساخته ام، اندیشه و خیال مرا نساخته است.

من چو مرغ اوجم اندیشه مگس   کی بود بر من مگس را دسترس

این، مرحله ی دوم (و سوم به یک اعتبار) از مراحلی است که انسان تسلط و قدرت پیدا می کند.

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  9:59 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

اولین اثر عبادت

عبادت ودعا(11)

این تسلط را من در پنج مرحله – و یا به یک اعتبار در شش مرحله – برای شما توضیح می دهم اگر چه آن مراحل آخرش از حدود این گونه جلسات زیادتر است، اما چون مراحل اول را باید عرض کنم ناچارم به مرحله ی آخر هم اشاره کنم. جلسه ی گذشته هم قسمتی را عرض کردم.

اولین اثر عبادت، تسلط بر خود

دعا

اولین اثر عبادت که انسان را به خدا نزدیک می کند [تسلط بر خود است.] از اینجا شما بفهمید کدام عبادت قبول است و کدام قبول نیست. عبادت بدون اینکه انسان را به خدا نزدیک کند عبادت نیست، یعنی باور نکنید که انسان عبادت کند ولی به خدا نزدیک نشود و عبادتش را هم درست انجام داده باشد؛ چنین چیزی محال است. عبادت، مرکب تقرب و نزدیک شدن به خداوند است. آن وقت عبادت بنده و جنابعالی مقبول است که ما را به خدا نزدیک کند. و باور نکنید که انسان به خدا، این کانون لایتناهای هستی نزدیک بشود ولی بر بصیرت و ایمان و روشنایی اش افزوده نشود، بر قدرت و حیات و اراده و تسلطش افزوده نشود. اولین مرحله که اولین نشانه است برای اینکه ما بفهمیم آیا عبادت ما مورد قبول پروردگار هست یا نیست، ارزش اجتماعی عمل ماست. یعنی چه؟ یعنی اگر ما عبادت کنیم، این عبادت – که مکرر هم هست و مخصوصاً درباره ی نماز بیشتر صدق می کند – برای چیست؟ برای اینکه ما همیشه یادمان باشد ه بنده هستیم و خدایی داریم. گاهی افرادی سؤال می کنند فایده ی نماز خواندن ما برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایده ای دارد که من نماز بخوانم؟ دیگری می گوید: شما می گویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی کنم؛ مگر خدا نمی داند که من بنده اش هستم که مرتب بروم آنجا بایستم اعلام بندگی کنم، تعظیم کنم، چاپلوسی کنم تا خدا یادش نرود که چنین بنده ای دارد. اگر خدا یادش برود، چنین خدایی که خدا نیست. شما که می گویید خدا هرگز یادش نمی رود. پس عبادت کردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست که خدا یادش نرود چنین بنده ای دارد؛ نماز برای این است که بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای این است که ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینکه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تکلیف و وظیفه داریم. پس اینکه من نماز می خوانم، مرتب می گویم: الله اکبر، لا حول و لا قوة الا بالله، سبحان الله، و اعلام عبودیت می کنم که من بنده هستم، برای این است ک همیشه یاد خدا در دل من باشد. فایده ی آن چیست؟ در این مرحله فایده اش این است: یادمان هست که بنده هستیم، یادمان هست که وظیفه داریم، یادمان هست که قانون خدایی عادلانه ای در دنیا وجود دارد؛ به این قانون باید عمل بشود.

اولین مرحله ی خداوندگاری و قدرت و تسلط و اولین نشانه ی نزدیک شدن به کانون قدرت لایتناهی، تسلط بر قوا، غرائز و شهوات و تمایلات نفسانی خود ما و تسلط بر اعضای خود ماست؛ خودمان بر خودمان مسلط بشویم

سخن ابن سینا

بوعلی سینا، این فیلسوف بزرگ اسلامی، در پرتو اسلام یک سلسه مسائلی را طرح کرده است که قبل از او هیچ فیلسوفی، یونانی و غیریونانی، طرح نکرده است. از جمله وارد این مسئله می شود که انسان مدنی بالطبع است، بعد وارد مسئله ی عبادت می شود، می گوید از نظر اجتماعی (هم از نظر اجتماعی بحث می کند و هم از نظر غیراجتماعی) و برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که خدای خودش را بشناسد و پس از شناسایی متوجه بشود که از جانب آن خدا قانون عادلانه ای برای زندگی بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که بنده است و خدایی دارد. وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت جلو معصیت و گناه او را می گیرد. می خواهد ظلم کند، نماز می آید جلو چشمش مجسم می شود، می گوید تو که اعلام عبودیت کردی، تو که گفتی من رها نیستم، [پس چرا می خواهی ظلم کنی؟!] در اینجات چه قانونی دارد؟ می گوید: «و فُرضت علیهم العبادة المفروضة بالتکریر» به این جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنین نیرویی پیدا بشود و در اثر این نیرو تجدید عهد با ایمان است دائماً ایمانش تجدید گردد و این ایمان مانع گناه کردن بشود.

دعا

این اولین درجه ی تسلطی است که انسان از ناحیه عبادت پیدا می کند و آن تسلط بر خود است. این مرحله را من در جلسه ی گذشته تا اندازه ای برایتان عرض کردم که یکی از خاصیتهای قطعی عبادت تسلط انسان است بر خودش، به معنی تسلط انسان بر شهوات خودش: تسلط انسان بر جاه لبی خودش، تسلط انسان بر غرایز خودش، تسلط انسان بر اعضا و جوارح خودش: تسلط انسان بر چشم و زبان و گوش و دست و پای خودش و بر سراسر وجود خودش. اگر [این خاصیت] نباشد [آن عبادت] عبادت نیست به نصّ قرآن که اِنَّ الصَّلاةَ تَنهی عن الفَحشاءِ وَالمِنکرِ. از اینکه العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة [دریافتیم که] اولین مرحله ی خداوندگاری و قدرت و تسلط و اولین نشانه ی نزدیک شدن به کانون قدرت لایتناهی، تسلط بر قوا، غرائز و شهوات و تمایلات نفسانی خود ما و تسلط بر اعضای خود ماست؛ خودمان بر خودمان مسلط بشویم.

این مرحله، مرحله ی عامه است که عامه ی مردم هم اگر عبادت کنند، لازم نیست خیلی تمرین کرده باشند، به آن می رسند. اینکه عرض می کنم «عامه» نه اینکه خیال کنید پس ما و شما تکلیف نداریم؛ نه، تکلیف بسیار مهمی است.

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:00 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

رمضان فصل آمرزش

ماه رمضان

 

انسان موجودي است كه از روز ازل به خطاكاري شهره آفاق شده و از آغاز خلقت و آفرينش مهر «جايز الخطا بودن» بر پيشاني اش خورده و درست از همين رو در طول عمر كوتاه و ناپايدار دنيوي اش به كرات و دفعات مرتكب معاصي و گناهان كوچك و بزرگ شده و از صراط مستقيم عبوديت و بندگي حق تعالي منحرف مي شود. دل و جان خود را به زنگار گناه مي آلايد و از ساحت قرب پروردگار دور مي شود و درنتيجه طوق بندگي شيطان را بر گردن مي نهد و به قول معروف: «باركش غول بيابان مي شود».

ولي در اين ميان و در بين خيل كثير گنهكاران بي خيال و غافل از حساب و كتاب رستاخيز، گروهي به واسطه برخورداري از وجدان بيدار و جان هوشيار، به محض ارتكاب گناه، دچار تشويش، اضطراب و پريشاني مي شوند كه صدالبته اين ناراحتي و اندوه ارتكاب گناه خود يكي از نشانه هاي ايمان بوده و در احاديث اسلامي از علائم مومن شناخته شده است. از جمله در حديث زير كه از وجود مبارك امام صادق(عليه السّلام) نقل شده به اين مطلب اشاره گرديده:

«كسي كه نيكوكاري اش او را شادمان و بدكاري اش او را اندوهگين كند مومن است.»(1)

خلاصه آنكه چنين انساني كه اندوه گناه او را مي آزارد، خاضعانه به دنبال فرصتي مي گردد تا با توبه و استغفار، زنگارهاي معصيت را از آينه دل و جان خود زدوده و بار ديگر جان تيره را همچون آينه درخشان و روشن و تابنده نمايد. و براي او «ماه مبارك رمضان» بهترين فرصت است. چرا كه در اين ماه شريف تمامي زمينه هاي آمرزش از سوي خداوند فراهم است و درك محضر و مجلس رمضان بالاترين و ارزشمندترين سعادت معنوي را نصيب آدمي مي نمايد و لذا به انسان خطاكار طالب آمرزش از قول حافظ عليه الرحمه بايد گفت:

 

درياست مجلس او درياب وقت و در ياب
  هان اي زيان رسيده وقت تجارت آمد.

 

زمينه هاي مناسب آمرزش در ماه مبارك رمضان

همان طور كه گفتيم در اين ماه تمامي شرايط براي آمرزش و برخورداري از لطف و رحمت خداوند فراهم است و بر گنهكار فرض است كه از اين فرصت بي بديل به بهترين وجهي بهره برداري كند و ما در اين بخش از نوشتار خود به برخي از زمينه هاي مساعد آمرزش در ماه رمضان اشاره مي كنيم:

كسي كه نيكوكاري اش او را شادمان و بدكاري اش او را اندوهگين كند مومن است.

الف- باز بودن درهاي رحمت و بسته بودن درهاي غضب الهي

رسول گرامي اسلام(ص) در خطبه شريف شعبانيه كه در آستانه ماه مبارك رمضان ايراد فرموده اند خطاب به مسلمانان

رمضان

 مي فرمايند:

«ايهاالناس ان ابواب الجنان مفتحه فاسألوا ربكم ان لا يغلقها عليكم و ابواب النيران مغلقه فاسألوا ربكم ان لايفتحها عليكم...: اي مردم همانا ]در اين ماه[ درهاي بهشت باز است پس بخواهيد از پروردگارتان كه آنها را برشما نبندد و درهاي آتش بسته است پس بخواهيد از پروردگارتان كه آنها را بر شما نگشايد...»

با عنايت به اين جملات، براستي آيا زماني بهتر از ماه مبارك رمضان براي برخورداري از نسيم رحمت الهي و آمرزش بيكران پروردگار مي توان به دست آورد. موقعيتي كه بهشت آغوش گشوده تا مهربانانه طالبان خويش را در آغوش كشد و از نعيم بي حد و مرز خود آنان را بهره مند سازد و از ديگر سو جهنم درهاي خشم و غضب خود را بسته و همان گونه كه آتش نمرودي بر ابراهيم(عليه السّلام) سرد و سلامت گرديد، آتش قهر جهنم نيز بر گنهكاران پشيمان و آمرزش طلب سرد و سلامت است؟!

 

ب- دربند بودن شياطين

آدمي در مسير حركت به سوي كمال و قرب پروردگار با موانع بسياري مواجه است كه يكي از اين موانع كه بواقع مانعي اساسي نيز محسوب ميگردد، وجود دشمني سرسخت و حسود بنام «شيطان» است كه بنا به نقل قرآن كريم از روز نخست خلقت آدم (عليه السّلام) كمر به گمراهي اولاد آدم (عليه السلام) بسته و در جاي جاي اين كتاب آسماني از او بنام «عدو مبين» ياد شده و با وجود چنين دشمن عنودي براستي حركت در صراط مستقيم بسي مشكل و طاقت فرساست مگر آنكه دست لطف الهي ياريگر آدمي گردد، كه حافظ گفت:

 

دام سخت است مگر يار شود لطف خداي
 ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم

 

و يكي از الطاف الهي در ماه مبارك رمضان بر انسان مستغفر، در غل و زنجير بودن اين خصم پليد و اعوان و انصارش ميباشد كه در نتيجه آدمي آزادانه و بدون برخورد با اين موانع صعب و سخت ميتواند به سوي خداوند رجوع كرده و آمرزش بخواهد و به صراط عبوديت بازگردد، همانگونه كه در خطبه شعبانيه از قول نبي مكرم اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي خوانيم:«... و الشياطين مغلوله فاسألوا ربكم ان لا يسلطها عليكم:[و در اين ماه] شياطين در غل و زنجيرند پس بخواهيد از پروردگارتان كه آنها را بر شما مسلط نگرداند».

بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگار من به شما عنايتي نخواهد كرد.

ج- اجابت دعا

يكي از بهترين نعمتهاي الهي براي ما آدميان همين اجازه اي است كه خداوند به ما داده تا با او سخن بگوئيم و نيازها و خواست هاي خود را از او درخواست نمائيم. خداوند عزيز در اين جهت نه تنها اجازه فرموده، بلكه اصولاً امر فرموده و ترك دعا را موجب محروميت از توجه خودش به ما اعلام داشته. همچنانكه در آخرين آيه سوره مباركه فرقان به اين مطلب تصريح

دعا

 شده است:

«قل ما يعبوا بكم ربي لولا دعاوكم: بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگار من به شما عنايتي نخواهد كرد.»

و آمرزش خواهي از خداوند، يكي از مهمترين حاجت هاي هميشگي آدمي بوده است و از آنجا كه دعاي روزه دار در اين ماه شريف به طور قطع و يقين مورد اجابت خداوند است فلذا چه فرصتي بهتر از ماه رمضان براي برخورداري از آمرزش آنهم از طريق دعاهاي مستجاب؟! و ناگفته نماند كه اگرچه دعا نمودن در همه حال و اوقات ارزشمند بوده و امكان پذير است ولي آنچه مسلم است اين عمل خداپسندانه در پاره اي از اوقات از فضيلت بيشتري برخوردار بوده و به اجابت مقرون تر است كه يكي از اين اوقات «ماه مبارك رمضان» است كه في الواقع شريفترين اوقات و فرصت ها براي دعا كردن ميباشد و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اين خصوص مي فرمايند: «و هو شهر دعيتم فيه الي ضيافه الله... و دعاؤكم فيه: و ماه رمضان ماهي است كه خوانده شده ايد در آن به سوي مهماني خداوند... و دعاهاي شما در آن مورد اجابت است.»(2)

 

د- توفيق سحرخيزي

توبه و بازگشت به سوي خداوند و طلب عفو و آمرزش امري است كه در هر ساعت از شبانه روز انجام پذير است ولي بدون شك و ترديد سحرگاهان و آنگاه كه چشمهاي مردمان در خواب است و عالم را سكوت و سكون فرا گرفته، بهترين فرصت براي اين امر عظيم است و توبه در اين وقت از همه اوقات ديگر بيشتر مورد رضاي پروردگار و مقبوليت آن ذات مقدس قرار دارد چرا كه از هرگونه شائبه ريا و دورويي بدور است و از همين رو در قرآن كريم از «توبه كنندگان در سحرگاهان»(3) تجليل شده و اعلام گرديده كه اينان مورد لطف خداوند قرار دارند. ولي با اينهمه بايد به اين حقيقت اعتراف كنيم كه بسياري از ما بنا به دلائل گوناگون و بهانه هاي درست و نادرست در طول ايام و ليالي سال اين توفيق سحرخيزي و تهجد را از كف مي دهيم و باب رحمت الهي را بر خود مي بنديم!! و در ارزش ماه مبارك رمضان همين بس كه در اين ماه عزيز براي آنانكه اهل تهجد و شب زنده داري نيستند بالاجبار فرصتي فراهم ميشود تا تهجد و سحرخيزي و برخورداري از نسيم لطف و رحمت خداوند را در طول يكماه تجربه كنند و از آمرزش خداوند در اين اوقات بهره مند گردند.

فلذا بر انسان گنهكار فرض است كه قدر سحرهاي اين ماه شريف را به نيكي دانسته و فرمان الهي را كه ميفرمايد «يا ايهاالذين امنوا توبو الي الله توبه نصوحا... اي گروهي كه ايمان آورديد توبه كنيد بسوي خدا توبه كردني كه نصوح باشد (تحريم.8)» گردن نهاده و با عزمي مردانه به سوي خداوند و رحمت و مغفرتش بازگشت نمايد كه كليد تمامي سعادت ها در همين استغفار سحرگاهان و آمرزش خواهي نيمه شب قرار دارد كه حافظ عليه الرحمه فرمود:

 

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ
 از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
مرو به خواب كه حافظ به بارگاه قبول
 ز ورد نيمشب و درس صبحگاه رسيد

 

توبه و بازگشت به سوي خداوند و طلب عفو و آمرزش امري است كه در هر ساعت از شبانه روز انجام پذير است ولي بدون شك و ترديد سحرگاهان و آنگاه كه چشمهاي مردمان در خواب است و عالم را سكوت و سكون فرا گرفته، بهترين فرصت براي اين امر عظيم است و توبه در اين وقت از همه اوقات ديگر بيشتر مورد رضاي پروردگار و مقبوليت آن ذات مقدس قرار دارد.
توبه قريب

 از آنچه در اين نوشتار كوتاه آورده شد اين مطلب به دست مي آيد كه ماه مبارك رمضان براي كسي كه در اثر غفلت و فراموشي آلوده به معاصي گرديده و طالب زدودن زنگار گناه از لوح دل و جان خويش است نيكوترين زمان است و بهترين فرصت و آنكه در اثر كثرت گناهان، مهر سياهي و بيچارگي بر پيشاني اش خورده، چنانچه اين فرصت ارزشمند را از دست دهد جز هلاكت بهره اي نخواهد داشت، كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خطبه شريف شعبانيه فرمود:

«فان الشقي من حرم غفران الله في هذاالشهر العظيم: شقي و بدبخت كسي است كه محروم گردد از آمرزش خداوند در اين ماه بزرگ».

و در همين رابطه توجه به روايت و حكايت زير نيز كه در جلد دوم تفسير شريف «روض الجنان و روح الجنان» تأليف دانشمند و مفسر گرانقدر شيعه در قرن ششم هجري شيخ ابوالفتوح رازي و ذيل آيه 38 سوره مباركه بقره، نقل گرديده آموزنده خواهد بود:

«و در خبر هست كه: چون ابتداي اسلام بود و اول هجرت بود، رسول عليه السلام از مكه به مدينه آمده بود و مسجد بنا كرده، ستوني است كه آن را حنانه خوانند. رسول عليه السلام بر آن ستون تكيه كردي و براي صحابه خطبه كردي بر پاي استاده. چون مسلمانان بيشتر شدند و عدد و عدت بسيار شد، دستوري خواستند و گفتند: ما را خوش نيست كه ما نشسته و تو بر پاي استاده ما را خطبه مي كني. دستور باش ]اجازه ده[ ما را تا براي تو منبري سازيم تا بدان جا خطبه كني؟ گفت: روا باشد، اين منبر كه امروز هست بساختند.

رسول عليه السلام آن روز از در مسجد درآمد و آهنگ منبر كرد و نزديك ستون حنانه نرفت، منبر سه پايه بود. پا بر پايه اول نهاد و گفت: آمين، و بر دوم نهاد و سوم همچنين ]آمين مي گفت[ و كس را نديدند كه دعا مي كرد. چون بر منبر شد و بنشست خطبه آغاز كرد... ]اصحاب[ گفتند: يا رسول الله! چون از در درآمدي و به پايأ منبر برشدي، سه بار آمين گفتي، و كس دعايي نميكرد؟ گفت: بلي جبريل دعا مي كرد و شما نمي شنيدي. چون پا بر پايأ اول نهادم، جبريل گفت: من ادرك والديه او واحداً منهما و لم يغفر له ابعده الله؛ هركه مادر و پدر را دريابد و او را نيامرزند، ابعده الله، خداي او را هلاك كناد. من گفتم آمين! چون پا بر پايأ دوم نهادم گفت: هركه ماه رمضان دريابد و او را نيامرزند، ابعده الله؛ خداي تعالي او را هلاك كناد. من گفتم آمين! چون پا بر پايأ سوم نهادم، گفت: هركه پيش او ذكر تو كنند و نام تو برند و بر تو سلام ]صلوات[ نفرستد ابعده الله، خداي تعالي او را هلاك كناد، من گفتم: آمين!»(4)

و در يك كلام ماه مبارك رمضان ماه عبادت و آباداني خانأ دل است كه در اثر طوفان گناهان ويران شده و خرابي بهم رسانيده است، به تعبير حافظ عليه الرحمه:

خاك وجود ما را از آب ديده تر كن  ويرانسراي دل را گاه عمارت آمد...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

فرصتي براي باهم بودن‌

ماه رمضان را آباد کنيد

 

بررسي نقش ماه رمضان در ارتباط عاطفي اعضاي خانواده‌

ماه رمضان كه مي‌رسد همه چيز رنگ عوض مي‌كند. شهر رنگ تازه‌اي به خود مي‌گيرد و آدم‌ها هم جور ديگري مي‌شوند. براحتي مي‌توان حضور رمضان را در كوچه و خيابان حس كرد. صبح تا ظهر، معمولي و تا حدي كشدار مي‌گذرد. كسي به فكر صبحانه و ناهار نيست. فقط كار است و كار. ظهر كه وقت نماز مي‌شود، انگار روز تمام شده است. حالا همه در انتظار افطار لحظه شماري مي‌كنند.

كم‌كم خيابان‌ها از حالت عادي خارج مي‌شوند. يكي دو ساعت كه از ظهر مي‌گذرد، مسيرها به سمت منزل تغيير مي‌كند براي صرف افطاري در كنار خانواده. هر چه به وقت افطار نزديك‌تر مي‌شويم، شتاب براي رسيدن به خانه بيشتر مي‌شود.

صف طويل شهروندان براي سوار شدن به اتوبوس و تاكسي و مترو اگرچه در ظاهر چندان خوشايند نيست، اما پيام خوبي را با خود به همراه دارد: تلاش براي بودن در كنار خانواده و بر سر يك سفره. همان چيزي كه در روزهاي عادي كمتر اتفاق مي‌افتد.

بسياري از ما دوست داريم فرزندانمان بتوانند راه و روش درست زندگي كردن را بياموزند. از اين كه هر كس در زندگي ساز خود را بزند، ناراحت مي‌شويم و دوست داريم خانواده‌اي منسجم و هماهنگ با اهداف مشترك در زندگي داشته باشيم اما دنياي پر مشغله امروز بسياري از فرصت‌ها را از ما گرفته است. يك خانواده معمولي را در نظر بگيريد.

هنوز تاريك و روشن است كه پدر و فرزندان خانواده اگر اهل صبحانه باشند و به اين وعده مهم غذايي اهميت كافي بدهند، باشتاب و در حالي كه براي رفتن حاضر مي‌شوند.

چند لقمه‌اي خورده يا نخورده از منزل خارج مي‌شوند: يكي در تلاش براي معاش و ديگري به دنبال كسب علم. به اين مجموعه مادر را هم اضافه كنيد اگر شاغل باشد. اين تصويري است كه در بسياري از خانواده‌هاي امروزي ديده مي‌شود. اين خانواده تا شب و احيانا بر سر سفره شام فرصت دور هم بودن را نخواهند داشت.

اما اين ميز شام را دست كم نگيريد. درباره ارزش و اهميت غذا خوردن اعضاي خانواده در كنار يكديگر زياد شنيده‌ايم. كارشناسان، غذا خوردن اعضاي خانواده را كنار هم يكي از راه‌هاي ايجاد صميميت و پيشگيري از بسياري از مشكلاتي مي‌دانند كه مي‌تواند گريبانگير خانواده شود.

تلاش براي بودن در كنار خانواده و بر سر يك سفره. همان چيزي كه در روزهاي عادي كمتر اتفاق مي‌افتد.

با اين حال، ميز شام بويژه اگر تلويزيون هم روشن و يكي از آن سريال‌هاي سركاري در حال پخش باشد، مكان مناسبي براي تبادل اطلاعات و توضيحات و گفتگوهاي مهم نيست، اما مي‌توان آن را پلي دانست كه راه را براي گفتگوهاي مهم‌تر در فرصت‌هاي بعدي هموار مي‌كند.

اينجا زماني است براي برقراري ارتباطات چشمي‌ با يكديگر. اين زماني است كه كمي ‌با يكديگر شوخي كنيد و بخنديد و مقدمات را براي صحبت‌هاي بعدي آماده كنيد. اين تبادلات پل‌هاي برقراري ارتباط بين والدين و نوجوانان را مي‌سازد. بدون

رمضان

اين مقدمات كه ميز شام براي شما مهيا مي‌كند، ساير مذاكرات مهم رخ نخواهد داد.

ارتباط مستقيمي ‌بين گفتگوهاي كوتاه زمان شام و گفتگوهاي بلند و طولاني كه بعدها انجام خواهد شد، وجود دارد.

نويسنده كتاب هفت عادت خانواده‌هاي كامروا در اين زمينه معتقد است يكي از راه‌هاي ساده هماهنگ كردن خانواده، برپايي سفره يا ميز غذاست كه همه دور آن جمعند. نشستن كنار يكديگر بر سر سفره يا ميز شام مي‌تواند به يك جلسه مهم خانوادگي تبديل شود.

در اين زمان شما مي‌توانيد با يكديگر گپ بزنيد، شوخي كنيد، درباره مسائل و وقايع مهم روز تبادل نظر كنيد و با گفتگو درباره مسائل مورد علاقه كودكان و نوجوانان فاصله بين نسل‌ها را تا حد زيادي كوتاه كنيد.

چنانچه شام در محيطي شاد صرف شود مي‌تواند نقش حياتي براي هر خانواده داشته باشد. يك شام خوب بچه‌ها و همسر را بر سر سفره‌اي فرا مي‌خواند كه نشاندهنده نظم و هماهنگي اعضاي خانواده است.

نتايج چندين بررسي حاكي از آن است كه وقتي پدر و مادر بنا به عادت در وعده‌هاي منظم با نوجوانانشان غذا مي‌خورند، احتمال اين كه فرزندانشان در سنين بالاتر به سيگار يا مواد مخدر گرايش پيدا كنند بسيار كمتر است.

مارلا ايزن برگ، پژوهشگر اصلي بخش سلامت و طب نوجوانان در دانشگاه مينسوتا در آمريكا معتقد است: 60 درصد از خانواده‌هايي كه با هم غذا مي‌خورند تقريبا به لحاظ تاثير اين كار روي دانش‌آموزان نوجوان، همان بازدهي را داشتند كه انتظار آن مي‌رفت.

مطالعات ديگري نشان داد درصد مصرف مواد مخدر سبك و كشيدن سيگار و حتي دزدي‌هاي خرد ميان دانش‌آموزان كه با خانواده و دور هم شام يا عصرانه و ديگر وعده‌هاي غذايي را صرف مي‌كنند، به ميزان قابل توجهي پايين‌تر است چون با وجود برنامه‌هاي خانوادگي، احتمال فعاليت‌هاي پس از مدرسه و داشتن زمان آزاد بيشتر در خارج از منزل، كاهش مي‌يابد.

با اين حال بررسي‌ها نشان مي‌دهند فقط نيمي‌از نوجوانان شامشان را به طور منظم با والدينشان مي‌خورند. از نتايج ديگر بررسي‌ها اين كه نوجواناني كه با خانواده شام نمي‌خورند 4 برابر بيشتر از ديگران در معرض مشكلات عاطفي و رواني قرار مي‌گيرند، بنابراين به گمان كارشناسان خانواده، رازي در ميز شام نهفته است.

وقتي پدر و مادر بنا به عادت در وعده‌هاي منظم با نوجوانانشان غذا مي‌خورند، احتمال اين كه فرزندانشان در سنين بالاتر به سيگار يا مواد مخدر گرايش پيدا كنند بسيار كمتر است.

فضاي شاد همراه با صحبت درباره مسايل روز مي‌تواند كلاسي باشد كه از هر جمله آن مي‌توان درسي آموخت. با خواندن دعا و شكر براي نعمت‌هاي خدادادي مي‌توانيم روح تازه‌اي در فضاي خانه بدميم. وقتي كه با هم جمع هستيم مي‌توانيم ايده‌ها و شنيده‌هاي روزمان را در اختيار يكديگر بگذاريم و از اين طريق، مهارت‌هاي ذهني اعضاي خانواده را تقويت كنيم.

سفره يا ميز شام بهترين فرصت است. غذاي خوب، همراهي خوب و بحث خوب سنت پسنديده شام خانوادگي را شكست ناپذير خواهد كرد.

با تدارك غذاهاي اصيل ايراني كه پيش از اين مختص شام بود، مي‌توانيم علاوه بر غذاي جسم، خوراكي ويژه براي روح و روان تك‌تك اعضاي خانواده فراهم آوريم و اين روش صرفا يكي از 7 عادت خانواده‌هاي كامرواست.

 

خانواده

غذا خوردن دور هم مي‌چسبد

اگر باز هم انگيزه لازم براي غذا خوردن با خانواده را پيدا نكرده‌ايد بد نيست بدانيد بر اساس مقاله‌اي كه در سايت تبيان آمده است غذاخوردن كنار افراد خانواده، مفهومي‌ فراتر از رفع ‌گرسنگي دارد. اگر فكر مي‌كنيد فرزند نوجوانتان ترجيح مي‌دهد تنها غذا بخورد، اشتباه مي‌كنيد.

بررسي و مطالعه‌اي كه سال 2006 انجام شد، نشان داد والدين و فرزندان هر دو از غذاخوردن در جمع خانواده لذت مي‌برند و احساس خوبي در اين باره دارند. غذاخوردن با افراد خانواده، موجب مي‌شود كمتر بيرون از خانه غذا بخوريد. غذاهاي آماده و فست‌فود كه اغلب چرب، شور و حاوي مواد افزودني‌اند را كمتر مصرف كنيد.

نتايج مطالعه‌اي كه در سال 2004 انجام شد، نشان داد بين الگوي غذاخوردن و اختلالات غذا خوردن در دختران و پسران رابطه معني‌داري وجود دارد. پرخوري، رفتارهاي بدغذايي، وزن نامناسب و رژيم‌هاي مكرر و ناموفق، همه از عوارض اختلالات خوردن است. با رعايت نكات زير مي‌توان نوجوانان را از اين آسيب‌ها و عوارض دور نگه داشت.

بكوشيد بيشتر وعده‌هاي غذايي را كنار افراد خانواده ميل كنيد؛ در صورتي كه اين امكان وجود ندارد، سعي كنيد حداقل يك ‌بار در طول روز و بيشتر روزهاي هفته دور هم غذا بخوريد.

به موضوع غذاخوردن دور يك ‌ميز اهميت دهيد. اگر لازم بود براي جمع‌شدن همه افراد منتظر بمانيد و در شرايط و مواقع بحراني با هم ‌بودن را به غذاخوردن در ساعت و زمان مشخص ترجيح دهيد.

محيط مناسب و فضاي شاد و مثبتي براي جمع‌شدن افراد خانواده دور يك ميز فراهم كنيد. براي بچه‌ها بشقاب و ليوان و ظروفي با طرح و رنگ مورد علاقه‌شان بخريد.

مطالعه ديگري كه سال 2003 انجام شده است هم نشان داد، نوجواناني كه با والدينشان شام مي‌خورند، بيشتر سبزي و ميوه مصرف مي‌كنند و رفتارهاي غذايي سالم‌تري دارند.

اين نشان مي‌دهد بچه‌ها از رفتارهاي غذايي والدينشان الگوبرداري مي‌كنند و مشاهده رفتارهاي سالم غذايي مانند مصرف ميوه و سبزي از سوي والدين بيشتر از اين‌كه به‌طور مستقيم به آنها بگوييد سبزي و ميوه بخورند در آنها تاثير مي‌گذارد.

احساس لذت و رضايت، شادابي و نشاط، تغذيه سالم و وزن متناسب، ياد گرفتن آداب غذا خوردن، گفتگو درباره اتفاقات و اطلاع از برنامه‌هاي روزانه تك‌تك افراد خانواده همه از فوايد غذاخوردن افراد خانواده دور يك ميز است.

فضاي مثبت، در كنار هم بودن‌

فوايد اين‌كه همه افراد خانواده دور يك ميز يا دور يك سفره جمع شوند و با هم غذا بخورند، حتي از تغذيه سالم هم فراتر

سفره افطار ماه رمضان

است. اين كار كيفيت بودن افراد خانواده در كنار هم را بيشتر و به تحكيم و تقويت روابط خانوادگي كمك مي‌كند.

بعضي والدين بيشتر از اين‌كه به نحوه و چگونگي غذاخوردن فرزندانشان توجه كنند، به ارزش و مقدار غذا توجه مي‌كنند؛ غافل از اين‌كه بچه‌ها به احساس و فضاي مثبت غذاخوردن با خانواده نياز دارند و سبك و نحوه غذاخوردن به اندازه ارزش غذايي آنچه مي‌خوريم، اهميت دارد.

احساس لذت و رضايت، شادابي و نشاط، تغذيه سالم و وزن متناسب، ياد گرفتن آداب غذا خوردن، گفتگو درباره اتفاقات و اطلاع از برنامه‌هاي روزانه تك‌تك افراد خانواده همه از فوايد غذاخوردن افراد خانواده دور يك ميز است.

غذاخوردن افراد خانواده در كنار هم براي همه افراد خانواده لذتبخش و مفيد است، اما اين لحظات در ذهن بچه‌ها خيلي زيبا و به‌يادماندني‌تر است.

روا‌ن‌شناسان كودك توصيه مي‌كنند كودك را از 2‌‌سالگي كنار سفره بنشانيد، حتي اگر كودك نمي‌تواند زمان طولاني بنشيند، او را براي 5 دقيقه هم كه شده، كنار سفره بنشانيد تا آداب غذاخوردن در كنار سفره را ياد بگيرد.

 

فرصت طلايي رمضان‌

اگر تاكنون به روستاها يا شهر‌هاي كوچك سفر كرده باشيد حتما متوجه شده‌ايد كه در آنجا شهر و روستا خيلي زود تعطيل مي‌شود و مردم در ساعات اوليه شب راهي منازل خود مي‌شوند بنابراين فرصت بيشتري را كنار يكديگر مي‌گذرانند. اين كه در شهرهاي بزرگ نيز چنين اتفاقي رخ دهد يك روياي دست‌نيافتني است، اما براي ما شهرنشينان ماه رمضان يك فرصت طلايي است.

شايد در هيچ زمان ديگري مانند وقت افطار اعضاي خانواده براي رسيدن به خانه و نشستن دور يك ميز يا سفره تلاش نمي‌كنند. ترافيك سنگين شبانگاهي و شتاب شهروندان در ساعات نزديك به اذان مغرب گواه اين مدعاست.

سفره افطار و سحر‌هاي ماه رمضان يكي از فرصت‌هاي طلايي است كه براي خانواده‌هاي پرمشغله امروزي كه گاه حتي وعده غذايي شبانه را نيز نمي‌توانند كنار هم بگذرانند، تنها يك ماه در سال ايجاد مي‌شود.

چه خوب بود اگر سريال‌هاي تلويزيوني در ماه رمضان با فاصله‌اي حداقل 30‌دقيقه‌اي پس از اذان پخش مي‌شد، چون خانواده‌ها مي‌توانستند از اين فرصت به دست آمده استفاده بهتر و مفيدتري داشته باشند.

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

خدا نزدیک است

عبادت و دعا(10)

حال معنی اینکه بنده ای به خدا نزدیک می شود چیست؟

الله

 مسلماً نزدیکی به معنی اول نیست؛ یعنی وقتی ما می گوییم بنده در اثر عبادت به خدا نزدیک می شود، مقصود این نیست که یک بنده فاصله اش با خدا کم می شود، به این معنا که قبلاً میان او و خدا فاصله ای وجود داشت، تدریجاً نزدیک و نزدیک می شود به گونه ای که فاصله کم می شود و آن مرحله ای که در قرآن می گوید: یا اَیُّهَا الاِنسانُ اِنَّکَ کادحٌ اِلی رَبِّکَ کَدحاً فَملاقیه که اسم آن ملاقات پروردگار و لقاء ربّ است. [تحقق می یابد؛] مثل دو جسم که به یکدیگر می رسند مثلاً شما به قم می رسید، آدم هم به خدا می رسد. این جور که معنی ندارد و قطعاً مقصود این نیست، چرا؟ برای اینکه گذشته از دهها دلیل عقلی که در اینجا وجود دارد که خدا با بندگان خودش فاصله ندارد و خدا مکان ندارد که چنین فاصله ای فرض بشود،

از نظر منطق قرآن و منطق اسلام هم، یعنی منطق نقلی، همانها که به ما قرب و نزدیکی به خدا را دستور داده اند، همانها که زُلفای عندالله را به ما دستور داده اند، همانها که به ما گفته اند به خدا نزدیک بشوید، یکی از خدا دور است یکی به خدا نزدیک است، همان منطقی گفته است خدا به همه ی موجودات نزدیک است، خدا از هیچ موجودی دور نیست: و لَقد خَلَقنا الاِنسانَ و نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُهُ و نحنُ اَقربُ اِلیهِ مِن حَبلِ الوَرید ما از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتریم. آیه ی دیگر: و هُوَ مَعکم اَینما کُنتم هر جا که شما باشید خدا با شماست. خدا از هیچ موجودی دور نیست.

ولَقد خَلَقنا الاِنسانَ و نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُهُ و نحنُ اَقربُ اِلیهِ مِن حَبلِ الوَرید ما از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتریم

پس به این معنا فاصله را کم کردن معنی ندارد. بله، یک مطلب هست که بعد عرض می کنم. خدا به همه ی مردم متساویاً نزدیک است بلکه به همه ی اشیاء متساویاً نزدیک است ولی اشیاء متساویاً به خدا نزدیک نیستند. اشیاء احیاناً از خدا دورند ولی خدا به همه ی اشیاء نزدیک است که این هم رمزی دارد، شاید بتوانم برایتان عرض کنم. به هر حال به آن معنا که فاصله ی میان دو شیء باشد و ما بخواهیم در اثر عبادت فاصله ی این دو شیء را کم کنیم، نیست.

دعا

پس آیا معنی دوم است؟ یعنی قرب به خداوند نظیر تقرّب به مقامات اجتماعی است؟ و به عبارت دیگر تقرّب به خدا یک تعبیر است که ما به کار می بریم؟ یک مجاز است که استعمال می کنیم؟ همین طور که در محاورات اجتماعی خودمان چنین قرارداد کرده ایم؛ یک مطلبی که واقعاً نزدیک بودن نیست یعنی مورد عنایت بودن، مورد لطف بودن، مورد توجه بودن را قرب و تقرّب نامیده ایم؟ بسیاری از افراد و حتی بسیاری از علما این جور تصور می کنند، می گویند معنی تقرّب به پروردگار همین است، که در نتیجه، تعبیر و مجاز است. اگر می گوییم پیغمبر اکرم از همه ی افراد دیگر بشر در نزد خدا مقربتر است، یعنی بیشتر مورد عنایت و لطف خداست. بلاتشبیه، نمی خواهم خدا را تشبیه کرده باشم. شما ممکن است چند فرزند داشته باشید  در میان این چند فرزند یکی از فرزندانتان بیشتر مطابق ذوق و سلیقه و ایده آل شما باشد. می گویید من میان بچه هایم این بچه ام از همه ی بچه های دیگرم به من نزدیکتر است یعنی از همه آنها بیشتر مورد عنایت من است؛ والاّ همه ی بچه ها متساویاً به جسم شما نزدیک هستند، همه در یک خانه کنار هم می نشینید، احیاناً آن بچه ای که شما او را کمتر دوست دارید کنارتان می نشیند و آن بچه ای که او را بیشتر دوست دارید با دو متر فاصله از شما می نشیند. می گویند معنای مقرب شدنِ نزد پروردگار جز این نیست که ما بیشتر مورد عنایت پروردگار واقع بشویم والا اینکه ما نزدیک بشویم و به طرف خدا برویم معنی ندارد. همین طور که معنی ندارد خدا به طرف ما بیاید و خدا به ما نزدیک بشود، همچنین معنی ندارد ما واقعاً به خدا نزدیک بشویم. خدا که به همه ی چیز نزدیک است، ما به خدا نزدیک بشویم یعنی چه؟!

 این نزدیک شدن به خدا یعنی چه؟ یعنی خدا که کمال مطلق است، ما مرتب کمالات بیشتری پیدا می کنیم. خدا علم علی الاطلاق است؛ بر علم و ایمان و بصیر ما افزوده می شود. خدا قدرت علی الاطلاق است؛ بر قدرت ما افزوده می شود...

معنی قرب به خدا

اما آن عده از علما که نظری دقیق تر و معرفت بیشتری دارند، می گویند خیر، مطلب از این قرار نیست. نزدیک شدن به خدا نزدیک شدن حقیقی است نه نزدیک شدن مجازی و تعبیری. واقعاً انسان به خدا نزدیکتر می شود اما خیال نکنید که این نزدیک شدن به معنی این است که یک فاصله را کم می کنیم. صحبت فاصله در میان نیست. پس چیست؟ می گوید خدای تبارک و تعالی کمال مطلق است، وجود بی حد است، کانون لایتناهای هستی است. او علم محض است، عین علم است. به تعبیر میرداماد «عِلمٌ کُلُّهُ و کُلُّهُ العِلمُ، قُدرةٌ کُلُّهُ و کُلُّهُ القُدرَةُ، حیاةٌ کُلُّهُ و کُلُّهُ الحیاةُ، ارادةُ کُلُّهُ و کُلُّهُ الارادةُ.» او کمال مطلق است. موجودات به حسب کمالات واقعی وجودی که کسب می کنند به کانون و مرکز و واقعیت هستی واقعاً نزدیک می شوند. این نزدیک شدن نزدیکی واقعی است؛ جسمانی نیست ولی واقعی و حقیقی است، مجاز و تعبیر نیست، از نوع مقرب شدن یک انسان در اجتماع در نزدیک صاحب قدرت و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست که به معنی این است که آثار لطفش بیشتر است؛ نه، واقعاً پیغمبر از ما به خدا نزدیکتر است، واقعاً امیرالمؤمنین از ما به خدا نزدیکتر است و این قرب، قرب واقعی است و در نتیجه آنجا که ما عبادت می کنیم، عبودیت انجام می دهیم اگر واقعاً عبودیتا ما عبودیت باشد، ما قدم به قدم به سوی خدا [حرکت می کنیم.] باز «قدم» هم که من می گویم تعبیر است، دیگر این کلمات اینجا درست نیست. «سیر» بگوییم؛ چون اشخاصی نظیر علی بن الحسین علیه السلام  در اینجا تعبیر کرده اند ما هم تعبیر می کنیم. امام علی بن الحسین می گوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَجِدُ سُبُلَ المطالِبِ اِلَیکَ مُشرَعةً و مَناهِلَ الرَّجاءِ لَدَیکَ مُترَعةً و اَعلَمُ اَنَّک لِلرّاجین بِمَوضِعِ اِجابَةٍ و لِلمَلهوفینَ بِمَرصَدِ اِغاثَةٍ تا آنجا که می گوید: وَ اَنَّ الرّاحِلَ اِلیکَ قریبُ المسافَةِ خدایا آن مسافری که به سوی تو حرکت و کوچ می کند راهش نزدیک است، راههای خیلی دوری نباید طی کند، مسافتش نزدیک است.

راه

یکی از آن گنجینه های بزرگی که در دنیای شیعه وجود دارد این دعاهاست. به خدا قسم گنجینه ای است از معرفت. اگر ما هیچ دلیل دیگری نداشتیم غیر از دعاهایی که داریم، از علی بن ابی طالب علیه السلام صحیفه ی علویه، از زین العابدین علیه السلام صحیفه ی سجادیه یا دعاهای غیر صحیفه ی سجادیه، اگر ما جز دعای کمیل از علی و جز دعای ابوحمزه از علی بن الحسین نداشتیم و اسلام در چهارده قرن چیز دیگری نداشت، همینکه توسط دو تن از شاگردهای اسلام از آن دنیای بدویّت و جهالت چنین دو اثری ظاهر شده کافی است. آنقدر اینها اوج و رفعت دارد که اصلاً اعجاز جز این چیزی نیست.

به هر حال، می گویند تقرب، تقرب واقعی است و حقیقت است و انسان به راستی به خدا نزدیک می شود. این نزدیک شدن به خدا یعنی چه؟ یعنی خدا که کمال مطلق است، ما مرتب کمالات بیشتری پیدا می کنیم. خدا علم علی الاطلاق است؛ بر علم و ایمان و بصیر ما افزوده می شود. خدا قدرت علی الاطلاق است؛ بر قدرت ما افزوده می شود. خدا حیات علی الاطلاق و اراده ی علی الاطلاق است؛ بر حیات و اراده ی ما افزوده می شود. پس در مسئله ی عبودیت [و اینکه] بندگی کن (به قول آن شاعر «بندگی کن تا که سلطانت کنند» یا به تعبیر امام جعفر صادق اَلعُبودِیَّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبوبِیَّةُ) هر چه که در راه عبودیت جلو بروی، بر ربوبیت و خداوندگاری تو (نه خدایی العیاذ بالله)، بر صاحب بودن و تسلط و قدرت تو افزوده می شود. عبادت راه کسب قدرت و تسلط است. حال چگونه تسلطی؟

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

معنی نزدیک شدن به خدا

عبادت و دعا 9
خدا

در جلسه ی گذشته مقاله راجع به عبودیت، بندگی حق و حق پرستی و آثاری که عبودیت برای بشر دارد صحبت کردم و حدیثی را از امام صادق علیه السلام که در مصباح الشریعه روایت شده است عنوان کردم. حدیث این بود: اَلعُبودیَّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبوبیَّةُ و در اطراف این حدیث توضیحاتی دادم ولی توضیحات گذشته احتیاج دارد که بیان بیشتری در اطراف آنها بکنم و ضمناً مطلبی را که وعده دادم که در این جلسه صحبت کنم یعنی مسئله ی «تقرّب به خداوند» که روح عبادت است، به عرض شما می رسانم. اول مسئله ی تقرّب را برای شما عرض می کنم.

شما همه وقتی که می خواهید عبادتی انجام بدهید، مثلاً نمازی بخوانید، روزه ای بگیرید، حجی انجام بدهید و یا زکاتی بدهید، نیت می کنید و در نیت خودتان می گویید: نماز می خوانم قُربَةً اِلَی اللهِ، یعنی نماز می خوانم برای اینکه به خدای تبارک و تعالی نزدیک بشوم؛ روزه می گیرم قُربَةً اِلَی اللهِ برای اینکه به خدا نزدیک بشوم؛ حج می کنم قُربَةً اِلَی اللهِ برای اینکه به خدا نزدیک بشوم؛ احسان می کنم، به انسانهای دیگر خدمت می کنم برای اینکه به خدا نزدیک بشوم.

نماز می خوانم قُربَةً اِلَی اللهِ، یعنی نماز می خوانم برای اینکه به خدای تبارک و تعالی نزدیک بشوم؛ روزه می گیرم قُربَةً اِلَی اللهِ برای اینکه به خدا نزدیک بشوم

من می خواهم این معنی نزدیک شدن به خدا را در این جلسه برای شما توضیح بدهم که اساساً نزدیک شدن به خدا معنی دارد یا ندارد، و به عبارت دیگر آیا نزدیک شدن به خدا یک نزدیکی حقیقی است، واقعاً بشر به یک وسیله ای، به وسیله ی عبادت و طاعت (آن عبادت و طاعت به هر شکلی می خواهد باشد) به خدا نزدیک می شود و یا اینکه نزدیک شدن واقعی به خدا معنی ندارد؛ اینکه ما می گوییم به خدا نزدیک می شویم، یک تعبیر است، یک مفهوم مجازی است، چطور؟ من دو مثال برای شما عرض می کنم، یکی در موردی که نزدیکی شیئی با شیئی نزدیکی حقیقی است و یکی در موردی که نزدیک شدن یک شیء به شیء دیگر به یک تعبیر مجازی است، حقیقی و واقعی نیست.

نزدیک شدن حقیقی
خدا

اما آن جایی که تعبیر ما از نزدیک شدن، حقیقی است: شما از اینجا می خواهید حرکت کنید بروید به قم. هر چه که شما حرکت می کنید می گویید من به قم دارم نزدیک می شوم و از تهران دور می شوم. به راستی اینجا این نزدیک شدن شما به قم معنی و مفهوم دارد، یعنی یک فاصله ی واقعی میان شما که در تهران هستید با شهر قم وجود دارد و شما تدریجاً این فاصله را کم می کنید، بنابراین می گویید من به شهر قم نزدیک می شوم. این یک معنای نزدیک شدن است. واقعاً شما از تهران که حرکت می کنید و به قم می روید، فاصله ای میان شما و قم هست و تدریجاً این فاصله کم می شود تا وقتی که شما به قم می رسید، آنقدر نزدیک می شوید که دیگر کلمه ی «نزدیکی» هم تقریباً معنی ندارد یعنی شما به قم رسیده اید و به قم واصل شده اید. این نزدیک شدن، نزدیک شدن حقیقی است.

نزدیک شدن مجازی

یک نزدیک شدن دیگر هم داریم که فقط تعبیر است و نزدیک شدن حقیقی نیست، چطور؟ شما یک صاحب قدرت و مقام یا یک صاحب ثروتی را در نظر بگیرید که یک قدرت فراوان و ثروت فراوانی در اختیار اوست. آنگاه بعضی از افراد را ما می گوییم از نزدیکان فلان مقام است؛ فلان شخص با فلان مقام نزدیک است. از شما می پرسند شما با فلان صاحب قدرت آیا نزدیک هستید یا نزدیک نیستید؟ مثلاً می گویید نه، من نزدیک نیستم اما فلان کس به او خیلی نزدیک است، چطور؟ من با آن صاحب مقام و قدرت کاری دارم، می خواهم بروم نزدیک آدمی که به او نزدیک باشد، او مرا به به وی معرفی کند تا مشکل من حل شود. این نزدیک شدن چه نوع نزدیک شدنی است؟

حال معنی اینکه بنده ای به خدا نزدیک می شود چیست؟

اگر شما می گویید ایاز به سلطان محمود نزدیک بود، مقصود از این نزدیک بودن چیست؟ یا برای هر صاحب قدرتی یک چنین چیزی را پیدا می کنید؛ مثلا می گویید علی علیه السلام به پیغمبر نزدیک بود. آیا مقصود این است که همیشه فاصله ی مکانی میان پیغمبر و علی کم بود؟ یعنی اگر می آمدند حساب می کردند، همیشه افراد با یک فاصله ای از پیغمبر بودند و آن که فاصله ی جسمش با فاصله ی جسم پیغمبر از هر فاصله ی دیگر کمتر بود علی بود؟ وقتی می گویید فلان شخص با فلان مقام نزدیک است، آیا مقصودتان این است که فاصله ی مکانی او کم است؟ نه، مقصود این نیست. اگر این جور باشد پس پیشخدمت درِ اتاق آن مقام از همه ی مردم به او نزدیکتر است، برای اینکه همیشه در فاصله ی سه چهارمتری او قرار گرفته و آماده به خدمت است؛ هیچ صاحب قدرت دیگری به اندازه ی پیشخدمت در اتاق آن صاحب مقام به او نزدیک نیست و حال آنکه مقصود شما این نیست؛ شما می دانید آن پیشخدمت به آن معنی که شما می گویید به این آدم نزدیک است اساساً نزدیک نیست.

پس شما به چه معنا می گویید نزد او نزدیک و مقرّب است؟ مقصودتان این است: در دل او، در ذهن او این آدم یک محبوبیت و احترامی دارد که گفته ی او را به زمین نمی اندازد، خواهش او را رد نمی کند، خواسته ی او برای وی مثل خواسته ی خودش است. این قرب، قرب معنوی است ولی قرب معنوی هم که می گوییم، در واقع تعبیر است، قرب مجازی است، یعنی خود این با خود او، شخص این با شخص او نزدیک نیست بلکه فقط این در ذهن و روح آن آدم یک محبوبیتی دارد، مورد عنایت و لطف اوست، به این جهت ما می گوییم نزدیک است.

حال معنی اینکه بنده ای به خدا نزدیک می شود چیست؟در ادامه این نوشتار به کیفیت  و چگونگی تقرب به خدا ی بزرگ خواهیم پرداخت.

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

علامت محبوبیت علی(ع)

عبادت ودعا(8)

علی که اینچنین محبوب است به خاطر عبودیت است. چه خوب می گوید ابوسعید ابی الخیر:

          آن کس که تو را شناخت جان را چه کند    فرزند و عیال و خانمان را چه کند

         دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی         دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

آن کسی که مجذوب تو می شود چه اعتنایی به این ربوبیتها دارد که بخواهد منیّت و غرور و تکبر پیدا کند.

امام علی علیه السلام

ایام از یک طرف ایام و لیالی احیاء است، ایام و لیالی دعاست، ایام و لیالی عبودیت و بندگی کردن است و از طرف دیگر ایام شهادت مولای متقیان علی علیه السلام است، ایام شهادت آن مردی که یکی از بزرگترین بندگان خداست. بعد از پیغمبر اکرم ما بنده ای به این بندگی سراغ نداریم. تخمین زده اند در حدود چهل و پنج ساعت از ضربت خوردن علی علیه السلام تا وفات و شهادتش یعنی تا آن لحظه ای که مرغ روحش به عالم ملکوت پرواز کرد فاصله شد و به نظر من این مدت چهل و پنج ساعت از حیرت انگیزترین دوره های زندگی علی علیه السلام است.

علی که اینچنین محبوب است به خاطر عبودیت است

 شخصیت علی را در این چهل و پنج ساعت انسان می بیند. یقین و ایمان علی در این چهل و پنج ساعت بر دیگران نمایان می شود. از نظر خود او لحظات و ساعاتی است که جایزه ی خودش را گرفته است، مسابقه را به نهایت رسانده است، با کمال افتخار می خواهد نزد پروردگارش برود. علی چیز دیگری است در نهج البلاغه می فرماید این آیه که نازل شده: اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُِترَکوا اَن یَقولوا امَنّا وَ هُم لا یُفتَنونَ. وَ لَقد فَتَنَّا الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ اللهُ الَّذینَ صَدَقوا وَ لَیَعلَمَنَّ الکاذِبین من فهمیدم که در امت اسلام فتنه ها پیدا می شود. من خیلی آرزوی شهادت داشتم. آرزو داشتم که در اُحد شهید بشوم. هفتاد نفر از مسلمین شهید شدند وقتی که من شهید نشدم خیلی دلم گرفت، ناراحت شدم. (این را یک جوان می گوید. در زمان جنگ اُحد علی تقریباً یک مرد 25 ساله است. دو بچه ی کوچک در خانه دارد: امام حسن و امام حسین. همسری دارد مانند صدّیقه ی طاهره. در عین حال آنچنان آرزوی شهادت علی را بی تاب کرده است که پس از آنکه شهید نمی شود ناراحت می شود.) پیغمبر اکرم قبلاً به او وعده داده بود – شاید هم خودش قبلاً سؤال کرده بود که یا رسول الله! آیا من چگونه از دنیا می روم؟ و پیغمبر فرموده بود – تو شهید از دنیا می روی. ولی وقتی که دید در احد شهید نشد ناراحت شد. رفت خدمت رسول اکرم: یا رسول الله شما به من این طور فرموده بودید که خداوند شهادت را روزی من می کند، پس چطور من در احد شهید نشدم؟ فرمود: علی جان دیر نمی شود، تو حتماً شهید این امت خواهی بود. بعد پیغمبر یک سؤال مانندی از علی کرد: علی جانم! بگو آن وقتی که در بستر شهادت افتاده باشی چگونه صبر خواهی کرد؟ چه جوابی می دهد! یا رسول الله! آنجا که جای صبر نیست، آنجای جای بُشری است و جای شکر و سپاسگزاری است. شما به من بفرمایید آن وقتی که من در بستر شهادت افتاده ام چگونه خدا را شکر می کنم.

امام علی علیه السلام

همیشه علی به دنبال این گم گشته ی خودش می رفت. اجمالاً می دانست که این فرق او در راه خدا شکافته خواهد شد. می گفت خدایا آن لحظه ی نازنین، آن لحظه ی زیبا، آن لحظه ی پرلذّت و پر بهجت چه لحظه ای خواهد بود؟ پیغمبر به علی فرموده بود که شهادت تو در ماه رمضان است، در آن ماه رمضان سال 41 هجری علی مثل اینکه قلبش احساس کرده بود که دیگر هر چه می خواهد واقع بشود در این ماه رمضان واقع می شود. بچه های علی احساس کرده بودند که در این ماه رمضان علی یک حالت انتظار و اضطراب و دلهره ای دارد، مثل اینکه انتظار یک امر بزرگی را می کشد. روز سیزدهم رمضان است، برای مردم خطبه و خطابه می خواند. در وسط خطبه و خطابه چشمش افتاد به امام حسن، حرفش را برید، صدا زد عزیزم حسن! از این ماه چند روز گذشته است؟ خیلی سؤال عجیبی است. علی خودش بهتر از همه می داند که چند روز گذشته است، چطور از این جوانش می پرسد؟ عرض کرد: پدر جان سیزده روز. فوراً رو کرد به امام حسین: حسینم! از این ماه چند روز باقی مانده است؟ (خیلی واضح است وقتی سیزده روز گذشته است هفده روز باقی مانده است) پدر جان هفده روز باقی مانده است. دستی به محاسن کشید، فرمود: بسیار نزدیک است که این محاسن با خون این سر خضاب بشود. انتظار چنین ساعت و چنین روزی را داشت.

یا رسولَ اللهِ ماذا لَقیتُ مِن اُمَّتِکَ مِنَ الاَوَدِ و اللَّدَدِ یا رسول الله!

من از دست این امت تو چه ها کشیدم و این امت تو چقدر خون بر دل من وارد کردند! یا رسول الله از دشمنان خودم به تو بگویم...

یکی از آن جمله های بسیار زیبای امیرالمؤمنین که در خلال همین چهل و پنج ساعت ایراد کرده این است؛ دیگران خیلی مضطراب و ناراحت بودند، اشک می ریختند و گریه می کردند ولی خودش اظهار بشاشت می کرد، فرمود: والله ما فجأنی من الموت واردٌ کرهته و لا طالعٌ اَنکَرتُهُ ما کُنتُ اِلاّ کَقارِبٍ وَرَدَ و طالِبٍ وَجَدَ به خدا قسم که اگر مُردم من هیچ کراهتی ندارم، یک ذرّه کراهت ندارم. این برای من یک امر نشناخت ای نبود، یک مهمان ناسناخته ای نبود، یک مهمان شناخته شده بود. بعد فرمود: می دانید مَثَل من مَثَل کیست؟ مَثَل آن عاشقی است که به دنبال مطلوب و معشوق خودش می رود و او را می یابد. مَثَل من مَثَل آن تشنه ای است که در یک شب تاریک دنبال آب می رود ناگهان آب را پیدا می کن، چقدر خوشحال می شود! گفت:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند              وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی       آن شب قدر که این تازه براتم دادند

اصحابش می آمدند: بله یا امیرالمؤمنین برای شما چنین است ولی بعد از شما ما دیگر چه خاکی به سرمان بریزیم؟ در شب نوزدهم، بچه های علی احساس کرده بودند که امشب یک شب دیگری است، چون حضرت یک وضع خاصی داشت، گاهی بیرون می آمد به آسمان نگاه می کرد و بر می گشت، و آن شب را هم علی تا صبح نخوابید. بچه ها هر کدام به خانه ی خودشان رفته بودند امیرالمؤمنین مصلایی دارد یعنی یک اتاقی در منزلش دارد که در آنجا نماز می خواند و عبادت می کند. فرزند بزرگوارش حسن بن علی علیه اسلام که به خانه ی خود رفته بود، قبل از طلوع صبح از خانه ی خودش مراجعت کرد، آمد خدمت پدر بزرگوار، رفت به مصلای پدر، دید علی نشسته است و مشغول عبادت است. علی علیه السلام جریانی را که در آن شب برایش رخ داده بود برای فرزندش حسن نقل کرد. فرمود: پسرجان! دیشب من همین طور که نشسته بودم (یعنی من دیشب نخوابیدم، بستر نینداختم) چشم را خواب گرفت. در یک لحظه و به یک سرعت عجیبی در همان عالم رؤیا من پیغمبر اکرم جدّ شما را دیدم: مَلَکَتنی عَین وَ اَنَاجالِسٌ فَسنَحَ لی رسولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ چشمم (خواب) بر من مسلط شد، همان طوری که نشسته بودم یک لحظه پیغمبر را دیدم. تا پیغمبر را دیدم فوراً شکایت امت را به او عرض کردم. عرض کردم: یا رسولَ اللهِ ماذا لَقیتُ مِن اُمَّتِکَ مِنَ الاَوَدِ و اللَّدَدِ یا رسول الله! من از دست این امت تو چه ها کشیدم و این امت تو چقدر خون بر دل من وارد کردند! یا رسول الله از دشمنان خودم به تو بگویم...

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

یک پله بالاتر!

عبادت ودعا (7)
راه

حال آیا این ربوبیت و تسلط به همین جا خاتمه پیدا می کند؟ نه، درجات و مراتب دارد. به هر درجه که شما در مسیر عبودیت جلو بروید ربوبیت پیدا می کنید و به اصطلاح ولایت یعنی تسلط پیدا می کنید. از این درجه ای که عرض کردم یک درجه بالاتر، به آنجا می رسید که مالک خاطرات نفس خودتان می شوید.

درجات بالاتر

بالاتر از این هم درجه ای هست؟ بله، یک انسان مستجاب الدعوه – لااقل درباره ی خودتان- می شوید. حتی می توانید روی بدن خودتان اثر بگذارید، اعجاز کنید، کرامت کنید، در نتیجه ی عبودیت که جوهرةٌ کنهها الرُّبوبیَّة نتیجه ی عبودیت تسلط است. آیا بالاتر از این هم هست؟ بله، اما این بالاتر، برای فهمها و فکرهای ما خیلی زیاد است، خیلی از اشخاص نمی توانند باور کنند که انسانی در اثر عبودیت و بندگی خدا و تذلّل، در اثر این که صراط عبودیت را طی کرده است، برسد به جایی که در جهان هم بتواند تصرف کند، یعنی بتواند یک بیماری را از راه روحی معالجه کند، یک کور مادرزاد را شفا بدهد، یک پیس را شفا بدهد (آن طور که قرآن درباره ی عیسی بن مریم نقل می کند) البته به اذن الله؛ خدا به آنها چنین قدرتی داده است. اذن خدا همان قدرتی است که خدا افاضه می کند: و تُبرِیءُ الاَکمَهَ و الاَبرَصَ بِاِذنی و اِذ تُخرِجُ المَوتی بِاِذنی یا در آیه ی دیگر: و اُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللهِ. این یک درجه ی بالاتر است که اکنون نمی خواهم درباره ی آن صحبت کنم. در جلسه ی بعد ان شاءالله درباره ی معنای «قرب» برای شما مطالبی عرض می کنم. اینکه ما در عبادت می گوییم: قریةً اِلَی الله یعنی چه؟ تقرب به خداوند یعنی چه؟ این معنا را ان شاءالله برای شما توضیح خواهم داد.

به هر درجه که شما در مسیر عبودیت جلو بروید ربوبیت پیدا می کنید و به اصطلاح ولایت یعنی تسلط پیدا می کنید

علی از آن عبدها و بنده هایی است که به این خداوندگاری نائل شده است. اما اشتباه نکنید، خیال نکنید این عبودیت که نتیجه اش خداوندگاری و تسلط است، نتیجه اش خودبینی و غرور و منیّت هم هست؛ ابداً، خودبینی با عبودیت سازگار نیست. آن بنده ای که بندگی کند برای ربوبیّت، کارش به جایی نمی رسد. عبودیت جز تذلّل و خاکساری چیز دیگری نیست. علی علیه السلام در مناجاتهای خودش عرض می کند: خدایا! کَفی لی فَخراً اَن اَکونَ لَکَ عَبداً وَ کَفی لی عِزّاً اَن تَکونَ لی رَبّاً. خدایا!  این افتخار برای من بس که بنده ی تو باشم و این عزت و شرافت برای من بس که تو رب و خداوندگار و پروردگار من باشی. ما برای علی علیه السلام خیلی مقامات قائل هستیم و باید هم قائل باشیم. اصلاً مسئله ی ولایت که می گویند، بدون ولایت تکوینی – در یک حدودی – اساساً ولایت نیست. اشتباه کرده اند، نفهمیده اند، سواد ندارند کسانی که منکر ولایت تکوینی شده اند و حتی ولایت تکوینی را نمی فهمند که چیست؛ یک چیز دیگر را پیش خودشان جاهلانه فرض و تصور کرده اند و همانها را هم مرتب به مردم گفته اند، در کتابهایشان هم نوشته اند چون شعورشان به این مسائل نمی رسد. آنها اساساً انسان و خدا را نمی شناسند. در این جور مسائل اظهار نظر کردن، فرع بر دو مسئله است: اول شناختن خدا، دوم شناختن انسان و استعدادهای درونی انسان ومعنی تقرب انسان به خدا و معنی عبودیت و معنی عبادت.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

علامت قبولي روزه

عبادت و دعا(6)
رمضان

ما دو مرحله از تسلط را در اين جلسه عرض کرديم. يک درجه ي از تسلط که اقل درجه ي تسلط است و اگر اين براي انسان پيدا نشود بايد انسان يقين داشته باشد عبادتهايش مقبول درگاه الهي نيست، تسلط بر نفس است،همان چيزي است که قرآن در باب نماز مي گويد: اِنَّ الصَّلوةَ تَنهي عَنِ الفَحشاءِ و المنکرِ نماز جلو فحشاء و منکر را مي گيرد. نماز چگونه جلو فحشاء و منکر را مي گيرد؟ نماز مگر پليس است که وقتي شما مي خواهيد برويد دنبال يک کار زشت بيايد با باتومش جلو شما را بگيرد؟ نه،

نماز عبوديت و بندگي است. نتيجه ي اين عبوديت، ربوبيت و تسلط است و اقلّ درجه ي تسلط، تسلط بر نفس است.

تقوا يعني چه؟ يعني خود نگهداري. خودنگهداري يعني چه؟ يعني تسلط بر نفس.

تقوا

تقوا يعني چه؟ يعني خود نگهداري. خودنگهداري يعني چه؟ يعني تسلط بر نفس. اِنَّ تقوي اللهِ حَمَت اَولياءَ اللهِ مَحارمَه و اَلزَمَت قُلوبَهم مخافَتَه. علي عليه السلام مي فرمايد تقوا الهي يک خاصيتش اين است که انسان را از محرمات الهي نگهداري مي کند. خاصيت ديگرش اين است که خوف خدا را در دل انسان جايگزين مي سازد. قرآن در باب روزه مي گويد: يا اَيُّهَا الَّذينَ امنوا کُتِبَ عليکم الصِّيامُ کما کُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تتَّقونَ از مردم با ايمان، براي شما روزه فرض شده است همچنان که براي پيشينيان شما فرض شده بود، چرا؟ قرآن فلسفه را هم ذکر مي کند: لَعَلَّکُم تتَّقونَ براي اينکه در شما روح تقوا و ملکه ي تقوا پيدا بشود. ملکه ي تقوا يعني چه؟ يعني تسلط بر نفس. تسلط بر نفس همان است که امام صادق فرمود ربوبيت (اَلعُبودِيّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبوبِيَّة).

پس اگر ما ماه رمضاني را گذرانديم، شبهاي احيايي را گذرانديم، روزه هاي متوالي را گذرانديم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کرديم که بر شهوات خودمان بيش از پيش از ماه رمضان مسلط هستيم، بر عصبانيت خودمان از سابق بيشتر مسلط هستيم، بر چشم خودمان بيشتر مسلط هستيم، بر زبان خودمان بيشتر مسلط هستيم، بر اعضا و جوارح خودمان بيشتر مسلط هستيم، و بالاخره بر نفس خودمان بيشتر مسلط هستيم و مي توانيم جلو نفس امّاره را بگيريم، اين علامت قبولي روزه ي ماست. اما اگر ماه رمضاني گذشت و تمام شد و حظّ ما از ماه رمضان – آن طور که پيغمبر اکرم فرمود که بعضي ازمردم حظّشان از روزه فقط گرسنگي و تشنگي است – فقط اين بوده که يک ماه يک گرسنگيهايي و يک تشنگيهايي کشيديم (اغلب هم از بس که سحر و افطار مي خوريم تشنه و گرسنه هم نمي شويم ولي لااقل بدحال مي شويم)، يک بد حالي پيدا کرديم و در نتيجه ي اين بد حالي قدرت ما بر کار کردن کمتر شد و بعد آمديم روزه را متهم کرديم که روزه هم شد کار در دنيا؟! (آن که محصل و دانشجوست گفت قدرت فلان کار من کم شد، پس روزه بد چيزي است)،

از مردم با ايمان، براي شما روزه فرض شده است همچنان که براي پيشينيان شما فرض شده بود، چرا؟ قرآن فلسفه را هم ذکر مي کند: لَعَلَّکُم تتَّقونَ براي اينکه در شما روح تقوا و ملکه ي تقوا پيدا بشود

گل

 اين علامت قبول نشدن روزه ي ماست؛ در صورتي که اگر انسان در ماه رمضان روزه گير واقعي باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگي بدهد و همين طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبديل به دو وعده کند، يعني قبلاً يک صبحانه و يک ناهار و يک شام مي خورد، حالا ديگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه ي يک صبحانه ي مختصر باشد، بعد هم سحر نه خيلي زياد بر معده تحميل کند بلکه يک غذاي متعارف بخورد، بعد احساس مي کند که هم نيروي بدني اش بر کار افزايش پيدا کرده است و هم نيروي روحي اش بر کار خير و براي تسلط بر نفس. اين حداقل عبادت است.

آيه اي در ابتداي سخنم خواندم، اين آيه را برايتان ترجمه کنم که مفادش همين مطلب است. قرآن و نهج البلاغه و امام جعفر صادق و امام زين العابدين هرچه که کلمات را متفرق و به زبانهاي مختلف گفته باشند ولي وقتي که شما نگاه مي کنيد مي بينيد همه يک حقيقت را دريافته اند و يک حقيقت را ذکر مي کنند. ما در دو آيه از آيات قرآن اينچنين مي خوانيم، يعني در دو جا اين آيه تکرار شده است: يا اَيُّهَا الَّذينَ امنوا استَعينوا بّالصَّبرِ و الصَّلوةِ اي اهل ايمان! از نماز و از صبر – که به روزه تفسير شده است – کمک بگيريد. اين تعبير خيلي عجيب است! به ما مي گويند از نماز استمداد کن، از روزه استمداد کن، يعني تو نمي داني که اين نماز چه منبع نيرويي است! اين روزه چه منبع نيرويي است! اگر به شما گفتند نماز بخوانيد، شما را به يک منبع نيرو هدايت کرده اند و اگر گفته اند روزه بگيريد شما را به يک منبع نيرو هدايت کرده اند. براي اينکه بر نفس و روح خودتان مسلط بشويد نماز بخوانيد، روزه بگيريد. اَلعُبوديّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا اَلرُّبوبيَّةُ.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

عبادت ودعا (5)

دومين درجه: مالک خاطرات نفس بودن

تازه من تا اين درجه گفتم. يک درجه برويم بالاتر، مالک خاطرات نفس خودمان، خاطرات ضمير خودمان [باشيم.] اين مسئله را کاملاً توجه بفرماييد. همانهايي از ما که مالک چشم خودمان هستيم، مالک زبان خودمان هستيم، اراده مان قوي است، مالک دست خودمان هستيم مالک پاي خودمان هستيم، مالک شهوت خودمان هستيم، مالک عصبانيت خودمان هستيم، مالک يک موضوعي نيستيم؛ هيچ کدام از همين افرادي که اينجا نشسته ايم (شايد در اينجا اولياءالله باشند، من نمي دانم) مالک خاطرات ذهني و خاطرات نفساني خودمان نيستيم. يعني چه؟ يعني اين تداعي معاني اي که در ذهن ما رخ مي دهد بدون اينکه اختيارش دست ما باشد. از اين شاخ مي رود به آن شاخ، از آن شاخ مي رود به آن شاخ،... قوه ي خيال ما حکم يک گنجشک را دارد. گنجشک را بالاي درخت ديده ايد، مي رود روي اين شاخه، فوراً مي رود روي شاخه ي ديگر و باز مي پرد روي شاخه ي ديگر. قوه ي خيال ما دائماً از اين شاخه به آن شاخه مي پرد. به ما مي گويند خواهش مي کنم ده دقيقه تمرکز ذهن براي خودت ايجاد کن که فقط درباره ي يک موضوع بينديشي. اگر توانستيم؟! به ما و شما مي گويند نماز که مي خواني تمرکز ذهن و حضور قلب داشته باش.

امام خميني

لا صلوةَ اِلاّ بِحُضُور القلب نماز بدون حضور قلب قبول نيست؛ صحيح است، يعني به تو نمي گويند چرا نماز نخواندي، اما قبول نيست يعني تو را به جايي نمي برد، خاصيتي براي تو ندارد. تا گفتيم الله اکبر، اگر فرض کنيد مغازه دار هستيم مثل اين است که قفل درِ مغازه مان را باز کرديم، حمد و سوره را مي خوانيم اما دلمان در مغازه است، دلمان در اداره است، دلمان در فلان مِلکمان است، دلمان دنبال فلان شهوت است، يک وقت متوجه مي شويم که گفتيم السلام عليکم و رحمةالله و برکاته. از بس هم زياد نماز خوانده ايم قهراً عادت شده است، اشتباه نمي کنيم، به طور خودکار از الله اکبر تا السلام عليکم مي رويم و تمام مي کنيم بدون اينکه هيچ بفهميم؛ وحال آنکه در نماز بايد حضور قلب و تمرکز ذهن باشد. نگوييد نشدني است. خير، شدني است، خيلي هم شدني است، با عبوديت (اَلعُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُها الرُّبوبِيَّةٌ).

مالک خاطرات ذهني و خاطرات نفساني خودمان نيستيم. يعني چه؟

 يعني اين تداعي معاني اي که در ذهن ما رخ مي دهد بدون اينکه اختيارش دست ما باشد. از اين شاخ مي رود به آن شاخ، از آن شاخ مي رود به آن شاخ،...

 اگر شما کوشش کنيد در راه عبوديت قدم برداريد واقعاً مي توانيد نمازي بخوانيد که اگر پنج دقيقه طول مي کشد در تمام اين پنج دقيقه فقط متوجه خدا باشيد، ده دقيقه نماز مي خوانيد متوجه خدا باشيد، اصلاً ذهنتان از غيرخدا به هيچ چيزي منصرف نشود؛ نيم ساعت، يک ساعت [به همين حال باشيد،] بعد مثل بعضي از اولياءالله باشيد که از اول شب تا صبح يکسره عبادت کنيد  ذهنتان به هيچ چيزي غير از خدا التفات پيدا نکند، آنچنان غرق بشويد که حتي اگر بيايند بيخ گوش شما داد و فرياد هم بکنند شما نشنويد و نفهميد و متوجه نشويد، اينقدر ذهن شما متمرکز بشود.

حضور قلب امام سجاد در حال نماز

امام سجاد مشغول عبادت بود. يکي از بچه هاي امام از پشت بام افتاد دستش شکست. زنها ريختند داد و فرياد کردند که دست بچه شکست، برويم شکسته بند بياوريم. رفتند شکسته بند آوردند، دست بچه را بستند. بچه گريه کرد، زنها ناله کردند، افراد ديگر داد و قال کردند، تمام شد. قضيه گذشت. امام بعد از آنکه از عبادت فارغ شد آمد در حياط، چشمش افتاد به بچه اش، ديد دست او را بسته اند. فرمود: چطور شده است؟ گفتند: بچه از بام افتاد، دستش شکست، شکسته بند آورديم، دست او را بستيم در وقتي که شما مشغول نماز و عبادت بوديد. امام قسم خورد که اصلاً من متوجه نشدم.

ممکن است شما بگوييد او امام زين العابدين است، همه ي مردم که امام زين العابدين نمي شوند. بنده خودم در عمر خودم افرادي را ديده ام – البته نمي گويم در اين حد و درجه – که براي من محسوس بود که از اولي که شروع به نماز مي کنند تا آخر نماز چنان غرق در ذکر خدا و ياد خدا مي شوند و چنان غرق در نماز مي شوند که واقعاً متوجه اطراف خودشان نيستند؛ و من ديده ام چنين کساني را. اَلعُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ کُنهُها الرُّبوبيَّةُ نتيجه ي عبوديت و بندگي و اولين اثرش اين تسلط است.

منبع: کتاب آزادي معنوي شهيد مطهري

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

آیا تو مسلمانی ؟

عبادت ودعا (4)

دعا

حال معنی این حدیث چیست که امام فرمود عبودیت یک جوهره ای است که نهایت  کُنه ربوبیّت است. نکته ی بسیار جالبی است. عبودیت، بندگی خدا خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری اش افزوده می شود، چطور؟ من در این جلسه فقط یک موضوع کوچکش را برایتان عرض می کنم؛ فهرستی از بعضی مسائل دیگرش را عرض می کنم ولی یک موضوعش را بسط می دهم.

اولین درجه ی ربوبیّت: تسلط بر نفس

اولین درجه ی ربوبیّت و خداوندگاری که در نتیجه ی عبودیت پیدا می شود این است که انسان ربّ و مالک نفس خودش می شود، تسلط بر نفس خودش پیدا می کند. یکی از بیچارگیهای ما که کاملاً احساس می کنیم این است: زمام نفس خودمان در اختیار ما نیست، اختیار خودمان را نداریم؛ اختیار زبان خودمان را نداریم، اختیار شهوات خودمان را نداریم، اختیار شکم خودمان را نداریم، اختیار دامن خودمان را نداریم، اختیار چشم خودمان را نداریم، اختیار گوش خودمان را نداریم، اختیار دست خودمان را نداریم، اختیار پای خودمان را نداریم؛ و این نهایت بدبختی است.

بندگی خدا خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری اش افزوده می شود

 ما می رویم در این خیابانها ولی این چشم در اختیار ما نیست، ما در اختیار این چشم هستیم؛ یعنی این ما هستیم که این چشم دلش می خواهد چشم چرانی کند، دلش می خواهد به نوامیس مردم نظر شهوت بکند، دل ما هم تابع این چشم است. گفت:

دل برود چشم چون مایل بود      دست نظر رشته کش دل بود

ما مالک زبان خودمان نیستیم، اختیار زبان خودمان را نداریم. وقتی که گرم می شویم به حرف زدن، به اصطلاح چانه مان گرم می شود، نمی فهمیم که چه می گوییم. مجلس گُل انداخته، حالا که مجلس گل انداخته است نه راز خودمان را می توانیم نگه داریم نه راز مردم را؛ نمی توانیم عیب پوش مردم باشیم، نمی توانیم از مردم غیبت نکنیم... اختیار گوش خودمان را نداریم. هر چه که گوشمان از آن خوشش بیاید، مثلاً از غیبت خوشش می آید ما هم تسلیم هستیم، از لهو و لعب خوشش می آید ما هم تسلیمش هستیم. اختیار دستمان را نداریم. اختیار پای خودمان را نداریم. اختیار غضب خودمان را نداریم. می گوییم (خود من یکی از آن اشخاص هستم) آقا دیگر عصبانی شدم، هر چه به دهانم آمد گفتم. عصبانی شدم یعنی چه؟! عصبانی شدم یعنی من یک آدمی هستم که مالک نفس خودم نیستم، همین قدر که عصبانی شدم اختیار من دیگر دست اوست، هر چه که به دهانم می آید چون عصبانی هستم می گویم. آن دیگری مالک شهوت خودش نیست. آیا نباید انسان مالک نفس خودش باشد؟ اصلاً تا ما مالک نفس خودمان نباشیم آیا می توانیم مسلمان باشیم؟ نه، مسلمان باید مالک نفس خودش باشد.

منبع: کتاب آزادی معنوی شهید مطهری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:03 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

به بند كشيده شدن شياطين در ماه رمضان

رمضان

 

در بسيارى از احاديث اين باب، به اين نكته اشاره شده بود كه در ماه رمضان، شياطين به بند كشيده مى‏شوند. در اين زمينه پرسش‏هايى پديد مى‏آيد، از قبيل اين كه:

شيطان كيست؟ در نظام حكيمانه خلقت، چرا به شيطان اجازه داده شده كه انسان را گمراه سازد؟ مرز تسلط شيطان بر انسان تا كجاست؟ چرا خداوند، در ماه رمضان، شياطين را به بند مى‏كشد و از تأثير گمراه‎گرانه آنان جلوگيرى مى‏كند؛ ولى در ماه‏هاى ديگر، آنان را آزاد مى‏گذارد؟ و سرانجام، اگر اينگونه رواياتْ درست‏اند، چگونه شمارى از روزه‏داران، در اين ماه، مرتكب گناه مى‏شوند؟

آنچه به طور اجمال مى‏توان گفت، اين است كه: در ديدگاه اسلامى، شياطين، موجوداتى نامرئى از جنس جن‏اند كه از شعور، آگاهى، آزادى و قدرتِ انتخاب برخوردارند؛ ليكن با سوء استفاده از آزادى خود، با زيبا جلوه دادن زشتى‏ها و تحريك هوس‏هاى نامشروع انسان، به گمراه ساختن و فريب دادن او مى‏پردازند .

اما در وراى اين نقش اغواگرانه‏اى كه شياطين در نظام آفرينش بازى مى‏كنند، حكمتِ، شكوفايى استعدادهاى پنهانى انسان، تربيت در حدّ انسان كامل، و آماده ساختن او در سايه مقاومت در برابر اين لغزشگاه‏ها و فريب‏ها، نهفته است .

اين، در حالى است كه مرز سلطه شياطين بر انسان، از حدّ تحريك و وسوسه فراتر نمى‏رود. از اين رو، آنان انسان را به زشتى‏ها دعوت مى‏كنند؛ ليكن نمى‏توانند او را به ارتكاب زشتى‏ها وا دارند.1

با اين توضيح، آنچه در اين مورد بايد بررسى شود، دو مسئله است:

1- به بند كشيده شدن شياطين در ماه رمضان .

2- بررسى عوامل پنهان در وراى انجام دادن گناهان در اين ماه، با آن كه شياطين در بندند و نقش گمراه‎گرانه ندارند .

 

علت به بند كشيده شدن شياطين در ماه رمضان

تحليل و بررسى روايات دينى در موضوع به بند كشيده شدن شياطين و جلوگيرى از آنها در ماه رمضان، دو علت را نشان مى‏دهد، با اين توضيح كه علت دوم در طولِ علت اول است:
 شياطين، موجوداتى نامرئى از جنس جن‏اند كه از شعور، آگاهى، آزادى و قدرتِ انتخاب برخوردارند؛ ليكن با سوء استفاده از آزادى خود، با زيبا جلوه دادن زشتى‏ها و تحريك هوس‏هاى نامشروع انسان، به گمراه ساختن و فريب دادن او مى‏پردازند .

1. طبيعت پيشگيرانه روزه

روزه به طور طبيعى، زمينه‏اى را كه شيطان بر اساس آن، انسان را به گمراهى مى‏كشاند، از بين مى‏برد. به تعبير دقيق‏تر، زنجيرى كه در ماه رمضان، شيطان را به بند مى‏كشد، چيزى جز خودِ روزه نيست. از اين رو، در حديث ‏پيامبر خدا آمده است:

إنَّ الشَّيطانَ لَيَجرى مِنِ ابنِ آدَمَ مَجرَى الدَّمِ فَضَيِّـقوا مَجارِيَهُ بِالجُوعِ2؛ شيطان در انسان جارى مى‏شود، همچون جريان خون . پس با گرسنگى، مجارى او را تنگ كنيد .

اين حديث، به روشنى بر اين نكته دلالت دارد كه روزه به طور طبيعى، مانع تسلط شيطان بر انسان مى‏شود. زنجيرى كه روزه دارد، نه تنها شيطان را به بند مى‏كشد، بلكه كشش‏هاى نفْس امّاره را هم مهار مى‏كند، آن را به اسارت در مى‏آورد و

ماه رمضان

جلوى سلطه آن را بر انسان مى‏گيرد، و به فرموده امير مؤمنان عليه‏السلام: نِعمَ العَونُ عَلى أسرِ النَّفسِ وَ كَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ3؛ گرسنگى، چه خوب ياورى براى اسير كردن نفْس و شكستن عادت آن است!

بر اين اساس، همه رواياتى كه در ستايش گرسنگى و نقش آن در خودسازى و تربيت نفْس، وارد شده‏اند، هدف آنها ايجاد مانع طبيعى در برابر سلطه شيطان بر انسان و نگهدارى انسان از كشش‏ها و اغواگرى‏هاى نفْس و نيز آزادسازى نيروهاى عقلى و شكوفاسازى استعدادهاى انسانى است، آنگونه كه از اين دو روايت ـ كه از مجموعه احاديث اينگونه برگزيده‏ايم ـ روشن مى‏شود.4 پيامبر خدا فرمود: جاهِدوا أنفُسَكُم بِالجُوعِ وَالعَطَشِ، فَإِنَّ الأجرَ فى ذلِكَ كَأَجرِ المُجاهِدِ فى سَبيلِ اللهِ5؛ به وسيله گرسنگى و تشنگى، با نفس خويش جهاد كنيد؛ چرا كه پاداش آن، مثل پاداش جهادكننده در راه خداست . نيز فرمود: أحيوا قُلُوبَكُم بِقِلَّةِ الضِّحكِ و قِلَّةِ الشَّبَعِ ، وَ طَهِّروها بِالجُوعِ تَصفو[ تَصفُ] وَ تَرِقُّ6؛ دل‏هاى خود را با كم خنديدن و كم خوردن، زنده كنيد و آن را با گرسنگى، پاك سازيد تا صاف و رقيق شود .

 

2 . عنايت ويژه خداوند

افزون بر پشتوانه‏اى كه روزه به طور طبيعى براى روزه‏داران جهت جلوگيرى از سلطه شيطان و اغواگرى‏هاى او پديد مى‏آورد، اين برنامه عبادى، خود به خود، زمينه‏ساز شمول عنايت‏هاى خدا بر آنان مى‏گردد. آنچه در روايات با عنوان به بند كشيدن شياطين در اين ماه آمده است، به همين نكته اشاره دارد .

به عبارت ديگر، عنايت الهى گزاف نيست تا سؤال شود، چرا خداى سبحان، مانع سلطه شيطان نمى‏شود و در بقيه ماه‏ها بين انسان و سلطه او فاصله نمى‏اندازد؟ هرگز؛ بلكه ريشه اين توفيق و عنايت الهى، در انتخاب خود انسان و ورود او به ميهمان‏سراى رمضان، نهفته است .

شيطان در انسان جارى مى‏شود، همچون جريان خون . پس با گرسنگى، مجارى او را تنگ كنيد.

علت سود نبردن از به بند كشيده شدن شياطين

در چارچوب تحليلى كه گذشت ـ كه مى‏رساند در اين ماه، شياطين نسبت به انسان و دست كم نسبت به روزه‏داران، سلطه ندارند ـ سؤال اساسى دومى مطرح مى‏شود؛ چرا كه مى‏بينيم گاهى روزه‏داران هم در اين ماه دچار غفلت و گناه مى‏شوند. تشريع كفّاره‏هايى كه براى درمان اين حالت‏هاست؛ نيز گواه آن است . سيّد ابن طاووس (ره) در تصوير اين نكته مى‏گويد: يكى از دينداران از من پرسيد: «من از به بند كشيده شدن شياطين بهره چندانى نمى‏برم؛ چون همان حالت
رمضان

غفلت را كه پيش از ماه رمضان داشتم، دارم و گويا فرقى نكرده است و با زنجير شدن ياران شيطان، از آن كاسته نشده است ... .»7

دو پاسخ به اين پرسش مى‏توان داد:

1. شيطان، به تنهايى زمينه‏ساز گناهان نيست .

اين پاسخ، بر اين نكته استوار است كه خطاها و گناهانى كه از انسان سر مى‏زند، تنها به شيطان و اغواگرى او مربوط نمى‏شود؛ بلكه دو منشأ اساسى ديگر هم دارد: نفْس امّاره، و زنگارهاى متراكمى كه پيامد گناهان پيشين‏اند و دل را آلوده و سياه ساخته‏اند .

در واقع، عنايت الهى‏اى كه در ماه رمضان شامل انسان مى‏شود، تنها تأثير عامل نخستين را كه مربوط به شيطان است، از بين مى‏برد؛ اما دو عامل ديگر همچنان نقش ايفا مى‏كنند و جهت زمينه‏سازى براى انحراف انسان و سر زدن گناهان از او و غافل ماندن وى، كافى‏اند .

بر فرض كه روزه بتواند همه كشش‏هاى نفْس امّاره را بپوشاند و تأثير آن را در كشاندن انسان به طرف خطاها و گناهان از بين ببرد، زنگارهاى متراكم از گناهان گذشته، كافى‏اند كه براى روزه‏دار، خطرآفرين باشند و او را در معرض غفلت و گناه قرار دهند .

2. در بند بودن شيطان‏ها ، نسبى است .

از تحليل گذشته روشن شد كه زنجيرى كه شيطان را به بند مى‏كشد، از خود روزه ماه رمضان فراهم مى‏شود و نه از چيز ديگرى. بنا بر اين، هر چه روزه مستحكم‏تر و كامل‏تر باشد، زنجيرى كه شيطان را به بند مى‏كشد و جلوى نفْس امّاره را مى‏گيرد، محكم‏تر خواهد بود و از ميزان غفلت و انحراف‏هاى ناشى از آن، خواهد كاست .

بر اين پايه، مى‏توان گفت: روزه آنان كه در ماه رمضان، گناهانى مرتكب مى‏شوند، روزه كاملى نيست .

 

برگرفته از کتاب ماه خدا، محمدي ري شهري .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .


1- در قرآن آمده است: «چون كار داورى به پايان مى‏رسد، شيطان مى‏گويد: خداوند به شما وعده راست داد. و من به شما وعده دادم؛ اما تخلّف كردم . من بر شما سلطه‏اى نداشتم، جز آن كه شما را دعوت كردم . شما هم پذيرفتيد . پس مرا سرزنش نكنيد و خودتان را ملامت كنيد.» (ابراهيم، آيه 22) 

2- إحياء علوم الدين، 1/ 347 ؛ المحجّة البيضاء، 5 / 148 ، عوالى اللئالى، 1/273/97 و ص 325 / 66 .

3- عيون الحكم و المواعظ، 494 ، غرر الحكم، 9944 .

4- براى آگاهى بيشتر از اينگونه روايات، ر . ك : ص 135 کتاب ماه خدا از محمدي ري شهري(بركات ميهمانى خدا / حكمت) و ص 137 (تقرّب به خدا) و ص 145 (بهشتى شدن) .

5- إحياء علوم الدين، 3 / 124 ؛ المحجّة البيضاء ، 5 / 146 .

6- إحياء علوم الدين، 3 / 129؛ المحجَّة البيضاء، 5/ 154 .

7- سيّد ابن طاووس، پنج جواب براى اين سؤال بيان مى‏كند كه هيچ كدام قانع‏كننده نيست، مگر پاسخ اخير كه همراه با توضيحاتى در متن مى‏آيد. (ر . ك : الإقبال، 1/ 73) .

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

جمعه 15 مهر 1390  10:03 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

اسم اعظم خدا در دعاي سحر

الله

امام خميني(ره) و شرح دعاي سحر

 

دعاي سحر يا به بيان امام خميني(ره) در شرح دعاي سحر «دعاي مباهله»، از ادعيه‎ايست که از امام محمد باقر(عليه‎السلام) نقل شده ‏است.

سيدبن طاووس در کتاب اقبال پس از نقل اين دعا از قول امام باقر(عليه‎السلام) روايتي به اين مضمون نقل مي‏نمايد:

«اگر مردم عظمت اين دعا در نزد خدا و سرعت استجابت اين دعا براي کسي که آن را مي‏خواند؛ را مي‎دانستند براي بدست آوردن آن بر روي همديگر شمشير مي‎کشيدند!»

و در روايت ديگري از قول ايشان نيز اين ‏چنين نقل مي‏کند:

«اگر سوگند ياد کنم که اسم اعظم خدا در اين دعاست، سوگندم درست است. پس هرگاه دعا کرديد در دعا کوشش کنيد که اين دعا از علوم پنهاني است. پس آن را پنهان کنيد مگر از اهلش. منافقين و تکذيب‏کنندگان و انکارکنندگان از اهل اين دعا نيستند و اين دعا، دعاي مباهله است؛ مي‏گويي: اللهم إني اسئلک من بهائک بأبهاه ...»

 

کتابي براي آشنايان به فلسفه و عرفان

شرح دعاي سحر از امام خميني(ره) عنوان يکي از هشتاد و پنج اثر به يادگار مانده از ايشان است و در کنار مصباح‏الهدايه، شرح حديث جنود عقل و جهل، آداب الصلوة، سرِّالصلوة و تفسير سوره حمد از مهمترين آثار عرفاني بجا مانده از ايشان است.

اين اثر به زبان عربي نوشته شده است و مباحث مطرح شده در آن به گونه‎ايست که آشنايان با اصطلاحات فلسفه و عرفان مي‏توانند از آن استفاده کنند.

ترجمه اين کتاب به همراه شرح مختصر برخي از مباحث مطرح در کتاب پس از انقلاب اسلامي توسط سيد احمد فهري از شاگردان امام(ره) صورت پذيرفته ‏است.

حضرت امام(ره) در اين کتاب از اسرارالصلاة حاج ميرزا جواد ملکي و تعليقه آقا محمدرضا قمشه‎‏اي بر شرح فصوص قيصري و شرح اسماء حاجي سبزواري و فتوحات محيي الدين و تأويلات عبدالرزاق کاشي و شرح قيصري بر فصوص و شرح مفتاح‏الغيب فناري و قبسات ميرداماد و اسفار ملاصدرا و برخي کتب فيض و نيز کتاب الهيئة والاسلام مرحوم سيد هبة ‏الله شهرستاني ياد و مطلب نقل مي‎‏کند که اين آخري نشان مي‏دهد که امام کتاب‎هاي جديد را هم مي‏خواندند.

اگر مردم عظمت اين دعا در نزد خدا و سرعت استجابت اين دعا براي کسي که آن را مي‏خواند؛ را مي‎دانستند براي بدست آوردن آن بر روي همديگر شمشير مي‎کشيدند.

كثرت اصطلاحات فلسفى و عرفانى

بحث دعا و نگارش پيرامون آن از قديم الأيام در ميان دانشمندان شيعى مطرح بوده است. در خصوص دعاي سحر هم ظاهرا دو شرح معروف قبل از تأليف امام(ره) نوشته شده‏ است.

شرح اول: «رسالة في شرح دعاء السحر» تأليف مرحوم حاج محمد كريم‏خان كرمانى(ره) مربوط به سال 1274 هجرى قمرى است و شرح دوم که با نام «هذا كتاب شرح دعاء السحر المعروف في شهر رمضان» منتشر شده است، تأليف آية الله آقا حبيب الله الشريف الكاشاني(ره) است كه در 1297 قمرى به چاپ رسيده است.

آنچه در مقايسه‏ دو شرح مزبور و شرح دعاى سحر تأليف امام خمينى(ره) به نظر مى‏رسد اين است كه شرح دعاى سحر ايشان از پيچيدگى خاصى برخوردار است كه حكايت از به كار بردن كثرت اصطلاحات فلسفى و عرفانى دارد ولى در دو شرح مذكور به صورت روان‏تر بيان شده است.

دعاي سحر

انگيزه‏ى تأليف‏ شرح دعاي سحر

حضرت امام(ره) غرض از تدوين كتاب را چنين بيان مى‏دارند: «... از آنجايى كه يكى از بزرگترين نعمت‏ها بر بندگان و رحمت گسترده در ميان اهل شهرها، دعاهايى است كه از گنجينه‏هاى وحى و شريعت و حاملان دانش و حكمت نقل شده. زيرا همين دعاهاست كه رابطه‏ معنوى ميان خالق و مخلوق و رشته‏ پيوند ميان عاشق و معشوق است، و وسيله‏اى است براى درآمدن به اندرون قلعه‏ محكم، و چنگ زدن به آن دستاويز استوار و ريسمان پر توان ... پس خواستم كه آن را از بعضى جهات به مقدار آمادگى خويش، با توانى اندك و آگاهى ناچيزى كه دارم شرح كنم.»

 

اولين اثر امام در بيست و هفت سالگي

کتاب «مختصر في شرح الدعاء المتعلق بالأسحار» که با ترجمه آقاي فهري به‏ نام «شرح دعاي سحر» معروف شد اولين تأليف امام خميني(ره) مي‏باشد و تأليف آن به سال 1347 هجري قمري يعني وقتي که از عمر امام(ره) فقط بيست و هفت بهار مي‏گذشت برمي‏گردد.

فيلسوف معاصر مرحوم جلال‎الدين آشتياني در مقدمه‏اش بر کتاب مصباح‏الولاية در مورد کتاب‏هاي عرفاني امام با نام ‏بردن از سرّالصلوة، شرح دعاي سحر و مصباح الهداية به اين نکته اشاره مي‏کند که امام اين آثار را به زباني تأليف نموده‏اند که به تعبير ايشان جز خامه کمل از ارباب عرفان هيچ قلمي را توانايي آن نيست که اين چنين آثاري که حق مطلب را ادا نمايد به وجود آورد.

اين نکته در زندگي امام جاي تأمل جدي دارد که ايشان سال‎ها پيش از آن ‏که وارد مبارزه سياسي شوند و حتي قبل از آن‏ که به طرح مباحثي مانند ولايت فقيه بپردازند شرح دعاي سحر را مي‎نويسند. تغيير و تحولات اساسي‏اي که در عالم خارج به تعبير خود ايشان با انفجار نور انقلاب اسلامي در دنياي خارج محقق شد، سال‏ها قبل و در شروع نهضت و در اوان جواني ايشان در وجودشان محقق شده بود.

 

مجاهدت در جواني

اين مشي عملي امام در توجه به خودسازي در ايام جواني موضوعي است که ايشان بعدها مکررا در توصيه‏ها و دستورالعمل‏هاي اخلاقي عرفاني‏اي که ديگران از ايشان مي‏خواستند به آن توجه مي‏دادند.

در نامه‎اي که به فرزندشان حاج احمد آقا مي‏نويسند، در مورد چگونگي استفاده از دوران جواني، چنين سفارش مي‏فرمايد: «عزيزم! از جواني به اندازه‎اي که باقي است، استفاده کن در پيري همه چيز از دست مي‎رود؛ حتي توجه به آخرت و خداي تعالي. از مکرهاي بزرگ شيطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده طول عمر مي‎دهد و تا لحظه آخر با وعده‎هاي پوچ، انسان را از ذکر خدا و اخلاص براي او باز مي‎دارد تا مرگ برسد و در آن حال، ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مي‎گيرد.»

و در جاي ديگري در چهل حديث مي‏فرمايد:

«تأثر قلبي و تصور باطني در ايام جواني بهتر حاصل مي‏شود، زيرا که قلب جوان لطيف و ساده است و صفايش بيشتر است... پس شديدالانفعال و کثير القبول است.»

و در سرّالصلوة در اين‏ باره مي‏گويد:

«از مکائد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است که جوان را وعده اصلاح و اصلاح در زمان پيري مي‏دهد تا جواني با غفلت از دست برود و به پيران وعده طول عمر مي‏دهد و تا لحظه آخر با وعده‏هاي پوچ، انسان را از ذکر خداوند و اخلاص براي او باز مي‏دارد تا مرگ برسد... پس در جواني که قدرت بيشتر داري به مجاهدت برخيز.»

تأثر قلبي و تصور باطني در ايام جواني بهتر حاصل مي‏شود، زيرا که قلب جوان لطيف و ساده است و صفايش بيشتر است... پس شديدالانفعال و کثير القبول است.

امام و آية الله شاه آبادي

در بررسي آثار و انديشه‏هاي عرفاني امام، به نام استاد عرفان ايشان، آية الله شاه آبادي مي‏رسيم به گونه‏اي که برخي بزرگان شخصيت جامع امام را در سه بعد فقهي، سياسي و عرفاني به ترتيب تحت تأثير سه شخصيت معاصر ايشان يعني آية‏الله حائري، آية‏الله مدرس و آية‏الله شاه آبادي مي‎دانند.

آية‏الله شاه‏آبادي کسي است که امام در کتاب‏هايشان با تعبير روحي له الفداء از او ياد مي‏کنند و در مورد ايشان

امام خميني(ره) و شرح دعاي سحر

 مي‏فرمايد: «هيچ کس به اندازه من ايشان را نشناخته است، ايشان استاد بلامنازع اين علم(عرفان) بود.»

و در جايي ديگر مي‏گويد: «شيخ بزرگوار ما حقا حق حيات روحاني به اينجانب داشت که با دست و زبان، از عهده شکرش برنمي‏آيم.»

کتاب شرح دعاي سحر در همان سالي تأليف شده ‏است که مرحوم شاه‏آبادي به قم آمدند و نوشتن اين کتاب در اولين سال آشنايي امام با ايشان نشان مي‏دهد که امام قبل از آية‏الله شاه‏آبادي فلسفه و عرفان خوانده بودند و استاد ديده بودند.

 

ساختار كتاب‏

كتاب شرح دعاي سحر بر محور فصل‏بندى و ابواب خاصى تنظيم نشده است بلكه بر اساس جملات دعاى سحر تدوين يافته، و در ذيل هر يك از 22 فقره‏اى كه نام‏هاى خداوند بيان شده است شرحى پيرامون آن جملات به نگارش در آمده است مثلا در ذيل فقره اول دعا سرفصل‏هاي زير آمده است: «اللهم إني أسألك من بهائك بأبهاه...»

- جامعيت انسان همه‏ عوالم را

- سر ابتداء به «اللهم» در أدعيه‏

- حقيقت اخلاص‏

- طريقه‏ سلوك شيخ الأنبياء

- فرق ميان بهاء و جمال‏

- فرق ميان صفت جلال و جمال‏

همان‏گونه که قبلا هم اشاره شد، انديشه‏هاى امام(ره) در كتاب مزبور شامل نكات عميق فلسفى و عرفانى است و به تعبير ديگر اين کتاب اثري است که مخاطب خاص دارد و خود، نيازمند تبيين و شرح اصطلاحات و مفاهيم است.

به عنوان حسن ختام فرازي از کتاب در ذيل فقره «اللهم أني أسئلک من جمالک بأجمله...» را مي‏آوريم.

در عالم آخرت کثرت تزاحمات نيست

از يکي از مشايخ ارباب معرفت رضوان‏الله عليه شنيدم که مي‏فرمود: جرعه آبي که در بهشت نوشيده مي‏شود همه لذت‏ها را داراست. از لذت‏هايي که به گوش درک مي‏شود، مانند انواع موسيقي و آهنگ‏هاي دلنشين، و لذت‏هايي که با چشم درک مي‏شود، از ديدن صورت‏هاي زيبا و ساير رنگ‏ها و شکل‏ها، و بقيه حواس نيز به همين قسم بهره‏مند مي‏شوند و لذت مي‏برند، حتي شهوت مقربت و همبستر شدن را نيز در نوشيدن آب احساس مي‏کند، به طوري‏ که هر يک از اين لذت‏ها به طور جداگانه‏ درک مي‏شوند.

و از يکي از اهل نظر (رحمةالله عليه) شنيدم که مي‏گفت مقتضاي اين که ملکات در نشئه آخرت مجسم شود و بروز نمايد، آنست که بعضي از مردم به صورت‏هاي گوناگون محشور مي‏شوند و در عين حال که مثلا به صورت خنزير است، به صورت موش و سگ نيز هست و پيداست که اين امور به واسطه آنست که ظرف وجود به واسطه نزديک بودنش به عالم وحدت و تجرد و منزه بودنش از تزاحم عالم طبيعت و هيولي، وسعت بيشتري دارد.

 

برگرفته از در طواف خورشيد(زندگينامه آيت الله شاه آبادي)/ محمدرضا رمزي.

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

چهارشنبه 20 مهر 1390  8:00 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مطالب خواندنی ماه رمضان

آداب ميهمانى الهى

ماه رمضان

 

آداب ميهمانى الهى را مى‏توان به سه دسته تقسيم كرد:

1- آدابى كه توجه و پايبندى به آنها، شرط حتمى براى ورود به ميهمانى الهى است. اين دسته، عبارت است از پرهيز از مفطِرات روزه1 به قصد قربت .

جايگاه بررسى اين دسته از آداب(احكام)، فقه است و چون «رساله‏هاى عمليّه» آنها را به نحو مبسوط بيان كرده‏اند، نيازى به طرح تفصيلى اين مباحث در اين مجموعه نيست .

2- آدابى كه رعايت آنها، شرط ضرورى براى بهره‏بردارى انسان از اين ضيافت الهى در جهت تجديد حيات معنوى خويش و رسيدن به تكامل روحى است .

آنچه جامع همه آداب اين دسته است، پرهيز از محرّمات الهى است. از اين رو، در گزارش خطبه معروفى كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله) در آستانه ماه رمضان فرمود، آمده است كه امام على (عليه‏السلام) در اثناى آن پرسيد:

يا رَسولَ اللهِ، ما أفضَلُ الأَعمالِ في هذَا الشَّهرِ؟ اى پيامبر خدا! بهترينِ كارها در اين ماه چيست؟

پيامبر خدا پاسخ داد:

الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللهِ2؛ «پرهيز از محرّمات الهى.»

در تبيين پاسخ پيامبر، مى‏توان گفت كه گناهان، آفاتى هستند كه حيات معنوى انسان را تهديد مى‏كنند و مانع شكوفايى آن مى‏شوند.

از اين رو ، با وجود گناهان ـ كه مانع رشد معنوى انسان‏اند ـ روزه هرگز نمى‏تواند موجب تحوّل معنوى در انسان شود. بنابراين، روزه‏دارِ مبتلا به آفت گناه، از روزه‏اش بهره نمى‏برد و به تعبير پيامبر خدا:

گناهان، آفاتى هستند كه حيات معنوى انسان را تهديد مى‏كنند و مانع شكوفايى آن مى‏شوند.

رُبَّ صائِمٍ حَظُّهُ مِن صِيامِهِ الجوعُ وَ العَطَشُ، و رُبَّ قائِمٍ حَظُّهُ مِن قِيامِهِ السَّهَرُ3

چه بسا روزه‏دارى كه بهره‏اش از روزه خويش، گرسنگى و تشنگى است و چه بسا نمازخوانى كه بهره‏اش از سحرخيزى، بيدار ماندن است!

امام على (عليه‏السلام) نيز در اين زمينه مى‏فرمايد:

كَم مِن صائِمٍ لَيسَ لَهُ مِن صِيامِهِ إلاَّ الجوعُ وَ الظَّمَأُ ، و كَم مِن قائِمٍ لَيسَ لَهُ مِن قِيامِهِ إلاَّ السَّهَرُ و العَناءُ ، حَبَّذا نَومُ الأَكياسِ و إفطارُهُم4

چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى، بهره‏اى ندارد و چه بسا نمازخوانى كه از نمازش جز بيدارى و رنج، بهره‏اى نمى‏برد . خوشا خواب و خوراكِ خردمندان هوشيار!5

بنابراين، پرهيز از مفطِرات روزه، شرط ورود به ميهمانى الهى است و پرهيز از گناهان، شرط بهره‏ورى از بركات آن .

3- آدابى كه مراعات آنها، شرط رسيدن به بهره‏ورى كامل از ميهمانى الهى است. اگر از بخش سوم، باب اوّل را استثنا كنيم، ابواب ديگر اين بخش به اين دسته از آداب مى‏پردازند. تلاش شده تا همه عناصرى كه در متون و منابع اسلامى، به تحقّق اين نوع بهره‏ورى از ميهمانى الهى نقش دارند، گردآورى شوند؛ ليكن بايد توجه داشت كه اينها آداب استحبابى‏اند و هر كس مى‏تواند به اندازه توان و حال و فرصتى كه دارد، از آنها بهره‏مند گردد.

 

برگرفته از کتاب ماه خدا، محمدي ري شهري

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

چهارشنبه 20 مهر 1390  8:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها