0

فرشته ها

 
omidayandh
omidayandh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 7483
محل سکونت : تهران

فرشته ها

قصه :

من و دایی عباس به خیابان رفته بودیم كه من ، یك خیابان پرنده فروشی دیدم . به دایی گفتم : « به دایی گفتم برای من دو تا پرنده كوچك می خرید » دایی پرسید : « می خواهی با آن چه كنی ؟» گفتم : « می خواهم آن ها را در یك قفس كوچك و قشنگ نگه دارم .» دایی گفت :« در خانه حضرت علی (ع) مرغابی هایی بودند كه آن ها را كسی به امام حسین (ع) هدیه داده بود . یك روز حضرت علی به دخترشان گفتند : این ها زبان ندارندكه وقتی گرسنه یا تشنه می شوند بتوانند چیزی بگویند یا از تو چیزی بخواهند . آن ها را رها كن تا از آن چه خدا روی زمین آفریده ، بخورند و آزاد باشند .» به پرنده های بیچاره نگاه كردم . به دایی گفتم :« دو تا پرنده برایم می خرید؟» دایی گفت : قفس هم می خواهی ؟» گفتم :« نه ! می خواهم آن ها را آزاد كنم .» دایی گفت :« در روز تولد حضرت علی (ع) تو با آزاد كردن پرنده ها ، قشنگترین هدیه را به ایشان می دهی .» من و دایی دو تا پرنده خریدیم و آن ها را آزاد كردیم . پرنده ها پر زدند و به آسمان رفتند ، دور دور ، جایی نزدیك فرشته ها .


.ranginkaman-jahrom.mihanblog.com
جمعه 1 مرداد 1389  11:12 PM
تشکرات از این پست
leila0033
leila0033
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 4855
محل سکونت : تهران

پاسخ به:فرشته ها

ممنونم
با تشکر از شما دوست عزیز به خاطر همکاری با تالار فسقلی ها
ان شالله شاهد فعالیت های بیشتر شما در این تالار
فسقلی ها باشیم 
فسقلی ها رو فراموش نکنید

 


 

شنبه 2 مرداد 1389  5:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها