0

لطیفه

 
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

لطیفه

يه نفر پشت کمرش می خاره، دستش نمی رسه، می ره بالای صندلی!

زن به شوهر: من پنج دقيقه مي روم خانه اقدس خانم، باهاش کار دارم، تو هر نيم ساعت یک بار سر به غذا بزن!

به یک نفر مگن اگه توی آب در حال غرق شدن باشی چه کار می کنی؟
می گه دستم رو می گیرم به یک شاخه درخت
بهش می گن اونجا که شاخه درختی نیست .
میگه مجبورم می فهمی؟ مجبورم!


 
يه نفر تا وارد خيابان يكطرفه مي شه، پليس مي گيرتش و می گه: كجا با اين عجله؟
- جناب سروان، هر جا مي خواستم برم ديگه دير شده بود... ببينین، همه دارن بر مي گردن!!



 
از يه نفر مي پرسن: تو چرا اين قدر زشتي؟
مي گه: آخه موقعي كه به دنيا اومدم، تو بيمارستان با يه بچه ديگه عوضم كردن!
kb9j_img_3241.jpg

شهر من یک گل به نام حضرت معصومه دارد.

سه شنبه 12 مهر 1390  5:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها