0

لطیفه های کهن

 
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

لطیفه های کهن


 
نور علی نور/ سایلی رفت در منزل نوری نامی و پرسید آقای نوری تشریف دارند؟ خدمتکار پاسخ داد : خودشان که هستند ،همسرشان نوری جان هم تشریف دارند. سائل گفت دیگر نور علی نور است.
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:39 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن

به ریش خود خندیدن/ ابلهی شیطان را در خواب دید ریش او را محکم بگرفت و چند سیلی سخت در بناگوش او بنواخت و گفت ای ملعون !ریش خود را به تزویر بلند کرده ای که مردمان را فریب بدهی ؟ همین حالا تو را به سزایت می رسانم . این بگفت و خواست سیلی دیگری به او بزند که ناگاه از خواب پرید و ریش خود را در دست خود دید و به خود خندید
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:40 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن

حالا من میو/ گربه ای سخت گرسنه در کنار سفره ای بنا به میو میو گذاشت صاحب سفره پاره ای نان به طرف او انداخته و لقمه ای برای خود برداشت لیکن هنوز لقمه خود را نجویده بود که گربه سهم خود را خورده فریاد از سر می گرفت پس از چند بار تکرار مرد برخاست و گربه بجای خود نشانید و خود چهارپای به جای گربه نشسته ،گفت: حالا من میو !
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:40 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن استاد و شاگرد

استاد و شاگرد / یک پسر روستازاده را پدر برای تحصیل علم نزد استاد فرستاد پس از چند سال که به زادگاه بازگشت دانشمندان او را آزموده گفتند چیز چندانی نیاموخته . پدر پرسید پس در طول این مدت که دور از وطن بودی چه میکردی ؟ او گفت : یک روز من بیمار می شدم یک روز استادم یک روز من به گرمابه می رفتم یک روز استادم یک روز من جامه می شستم یک روز استادم و روز هفتم هم جمعه بود
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:41 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن/تعریف کامل

دانشجویی از فیلسوفی خواست که وقت و ابدیت را برایش تعریف کند فیلسوف جواب داد خیلی ساده است پسر جان اگر وقت داشتم تعریف کنم تا ابد پای صحبتم می نشستی
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:42 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن/استخاره برای ازدواج

یک نوجوان ز عشق نگاری مریض شد / می گفت ،کس مرا به جهان غمگسار نیست / برداشت نامه ای و به دلبر چنین نوشت / آخر تو را ز بهر من نظاره نیست / با آنکه بارها به تو گفتم ،که جان من / دل هرچه هست هست ولی سنگ خاره نیست / روزی ز ازدواج گشودم دهان و لیک / گفتی : عجالتا به جز صبر چاره نیست / اینک رضا مده که به تعویق افتد / این امر خیر و نیک ، که آن را کناره نیست / گر ،مایلی ، بیا و بکن استخاره ای / جانم به لب رسید ه ،به دل جز شراره نیست / معشوقه خواند نامه او را و شاد شد / بنوشت پاسخی که بغیر از اشاره نیست / عاشق گشود نامه او را ، نوشته بود :/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:43 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن/قضاوت عجولانه

مردی به اتفاق همسرش برای خرید به یک مغازه رفته بود جمعیت در آنجا موج می زد در حین حرکت ناگهان بدون اختیار پای آقا به پای یکی از مشتریان گرفت مشتری که عصبانی شده بود فورا گفت : احمق . مرد که از این بی ادبی ناراحت شده بود پاسخ داد : شما خیلی زود از من یک احمق ساختید در صورتی کهمن فکر می کنم برای ساختن یک احمق مادرتان مدت 9 ماه زحمت کشیده است .
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:44 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن/ارباب رجوع

مردی کارمند از کثرت سلام مراجعین به تنگ آمد و روی کاغذی نوشت علیک سلام و بر روی دیوار نصب کرد ولی بیچاره نتوانست با این تدبیر آسوده شود زیرا هرکس وارد می شد بعد از سلام می پرسید دلیل این کاغذ چیست و او در جواب می گفت می خواستم یک درد را درمان کنم گرفتار دو درد شدم
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:45 AM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن/خوی ماجرا جویی

نادر شاه افشار با مردی مومن درباره بهشت و نعمتهایش صحبت می کرد نادر درباره بهشت و نعمتهایش پرسید و مومن از نعمتها ولذات بهشتی گفت : نادرشاه پرسید آیا در بهشت جنگ و لشکر کشی هم هست ؟ آن مرد پاسخ داد در بهشت جز صلح و آرامش چیز دیگری نیست .نادر شاه گفت : پس به مفت نمی ارزد
راز ماندگاری در گمنامی است

 
دوشنبه 29 تیر 1388  9:45 AM
تشکرات از این پست
hhhhhhhhhh
hhhhhhhhhh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 407
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های کهن

یاد کتابهای فارسی افتادم جاییکه نوشته آورده اند که ...
خاک پای رهبر
سه شنبه 30 تیر 1388  6:19 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های کهن

اما حیف از کنار تمام اون تلنگرها خیلی ساده گذشتیم یعنی فکر نمی کردیم یک روز همین نکات به ظاهر آورده اند که یه جایی توی زندگی بدردمون می خوره یا حداقل میشه ازش استفاده کرد
راز ماندگاری در گمنامی است

 
سه شنبه 30 تیر 1388  7:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها