0

به مناسبت چاپ نهم مروري بر كتاب خواندني روبر اسكارپيت، جامعه شناسي ادبيات

 
ahmadfeiz
ahmadfeiz
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 20214
محل سکونت : تهران

به مناسبت چاپ نهم مروري بر كتاب خواندني روبر اسكارپيت، جامعه شناسي ادبيات

ادبيات را از غيرادبيات جدا كنيم ( بخش اول)

محمدباقر رضايي (رجبعلي)
كتاب جامعه شناسي ادبيات از انتشارات «سمت» كه با ترجمه دكتر مرتضي كتبي در اختيار علاقه مندان مباحث اجتماعي ادبيات قرارگرفته، در چهارفصل عمده با عناوين اصول و روش، توليد، توزيع و مصرف تدوين شده است.
در ذيل هريك از اين عنوان هاي كلي، بخش هايي وجود دارد كه مسائلي را با اين موضوعات مورد بررسي قرار داده است: جامعه شناسي ادبيات به چه كار مي آيد؟ ادبيات و جامعه، روش بررسي پديده ادبي، نويسنده درجامعه، مسئله تأمين هزينه زندگي نويسنده، تاريخچه نشر، شبكه هاي توزيع، شبكه فرهيختگان، مطالعه و زندگي، و اوضاع و احوال مناسب براي مطالعه، مترجم براي آن كه تعريفي ساده و همه فهم از جامعه شناسي ادبيات به دست دهد، آن را در كنار «تاريخ ادبيات» قرار مي دهد و معتقد است تاريخ ادبيات از قالبهاي فكري نويسنده در پيوند با ساختارهاي جمعي محيط او سخن نمي گويد. سبك كار او را با تحولات اجتماعي و اقتصادي زمان او در ارتباط قرار نمي دهد. مكانيسم هاي آفرينش هنري را در آثار او به تحليل نمي گذارد. انديشه هاي او را در بستر زمان جاي نمي دهد. رابطه آن را با تفكر رايج، با نظام حاكم، با خواستهاي زمان، با منافع طبقات اجتماعي نشان نمي دهد. تأثير كار را بر آگاهي هاي واقعي مردم روشن نمي دارد. ميزان آگاهي هاي ممكن را در ذهن خوانندگان اندازه نمي گيرد. تغييراتي را كه اثر نويسنده در ارزش هاي فرهنگي و اجتماعي و شخصيتي و نيز استعداد زيباشناختي آنان به وجود مي آورد، نمي شمارد. و ده ها مورد ديگر شبيه به اين مسائل را دربرنمي گيرد. سؤال اينجاست كه پس اين مبهمات را چگونه و كجا بررسي مي كنند؟ مترجم مي گويد اين بخش از كتاب را جامعه شناسي ادبي به عهده مي گيرد. او در توضيح اين نظريه مي گويد: جامعه شناسي ادبيات، رابطه بسيار پيچيده بين خواننده و نويسنده را ترسيم مي كند و زواياي تاريك اين رابطه را مي نماياند و ادبيات را از ذهنيتهاي فردي به ساختارهاي جمعي از طريق صورتهاي انتزاعي به بررسي مي گذارد و آنها را به هم پيوند زده به قانون درمي آورد.
اما آيا وظيفه جامعه شناسي ادبيات به همين مقولات ختم مي شود؟و اين علمي كه اسمش را «جامعه شناسي ادبيات» گذاشته اند واقعا به دردي مي خورد و به كار مي آيد؟
روبر اسكارپيت با بيان تاريخچه اي مختصر از ادبيات، ما را براي آشنايي با جامعه شناسي ادبيات آماده مي كند و درپيش درآمدي خواندني، شفاف و علمي، يادآوري مي كند كه: مفهوم ادبيات، آن گونه كه در ذهن ما وجود دارد، به واپسين سالهاي قرن هيجدهم برمي گردد. در اصل، ادبيات «كار» تلقي نمي شده، بلكه در «جان» نويسنده بوده است. ادبيات، نشان تعلق نويسنده به قشر «باسوادان» بوده است. از ابتداي قرن شانزدهم تحولي پديد مي آيد كه از قرن هيجدهم شتاب مي گيرد. از يك سو دانش ها تخصصي مي شدند، كارهاي علمي و فني رفته رفته از ادبيات به معناي واقعي كلمه فاصله مي گيرند و دايره ادبيات كوچك مي شود و به سوي محدودشدن به يك فعاليت سرگرم كننده پيش مي رود. از اين زمان به بعد ادبيات كه گرفتار بيهودگي اجتماعي شده است درصدد برمي آيد تا پيوندهاي زنده و جديدي با جامعه برقراركند. ازسوي ديگر، همان پيشرفت هاي فرهنگي و فني كه بيهودگي ادبيات را تسريع مي كردند، در ميان جماعات مصرف كننده، نياز به ادبيات را دامن مي زدند و وسايل مبادله را افزايش مي دادند. كتاب كه امتياز خاص اعيان باسواد بود، درپي اختراع چاپ و رشد صنعت كتاب و كاهش بي سوادي به مشغله فرهنگي گروهي نسبتا گسترده بدل مي شود و پس از اندك زماني وسيله اي براي ارتقاي فكري توده هاي مردم مي گردد.
فرايند تخصصي شدن از يك سو و پخش گسترده آثار ادبي ازسوي ديگر، در حدود سال 1800 به نقطه بحراني خود مي رسند. در اين هنگام است كه ادبيات، آگاهي يابي از ابعاد اجتماعي خود را آغاز مي كند، به طوري كه نويسنده اي به نام «مادام دوستال» در كتابش با عنوان «ادبيات از منظر پيوندهايش با نهادهاي اجتماعي» مي گويد؛ من برآنم كه تأثير دين و آداب و رسوم و قوانين را بر ادبيات، و متقابلا، تأثير ادبيات را بر آنها بررسي كنم. رشد تدريجي جامعه شناسي ادبيات بالاخره به اينجا منتهي شده كه امروزه در دانشگاه هاي متعددي تدريس مي شود و چيزي كه در سالهاي قبل طرحي بيش نبود، اكنون به واقعيت بدل شده است. پس از تاريخچه اي مختصر، اسكارپيت در روش بررسي پديده ادبي، كتاب را به عنوان يك كالاي مادي و تجاري بررسي مي كند و آمارهايي از كشورهاي مختلف كه در واقع «غول»هاي اين صنعت هستند ارائه مي دهد. سپس كتاب هاي ادبي را از كتاب هاي غيرادبي جدا مي كند و به اين تعريف مي رسد: هر اثري كه وسيله نباشد بلكه هدفي در خود باشد ادبيات محسوب مي شود. و ادامه مي دهد: تمام مطالعات غيركاركردي يعني مطالعاتي كه پاسخگوي نياز فرهنگي غيرمادي هستند ادبيات به حساب مي آيند.
مؤلف كتاب «جامعه شناسي ادبيات» در ادامه بحث خود در پيرامون مطالعه در كشورهاي مختلف، و نيز تفكيك مطالعه كتاب هاي ادبي و غيرادبي معتقد است كه دادن آمارهاي رسمي و درست از هيچ كشوري (دراين زمينه) ممكن نيست. اما به طور تقريبي مي توان گفت كه براساس آمارهاي مختلفي كه بر مبناي عنوان كتاب هاي منتشرشده در دست داريم، «ادبيات» فقط 24 تا 25 درصد توليد كتاب فرانسه را تشكيل مي دهد. اين رقم در آلمان كمي پايين تر و در انگلستان اندكي بالاتر است و گرايش به آن دارد كه در كشورهاي بزرگ توليدكننده در حدود 23 درصد ثابت بماند. در كشورهاي تازه استقلال يافته كه ضرورتهاي تكنيكي بر همه چيز برتري دارند و مجامع نويسندگان بومي هنوز گسترش نيافته اند، اين رقم ممكن است به زير 10 درصد هم برسد. دراين كشورها (و حتي در همان كشورهاي بزرگ)، مطبوعات - و به ويژه مطبوعات هفتگي يا ماهيانه- بخشي متغير اما غالبا بسيار زياد از مطالعات غيركاركردي را كه خصلت ادبي دارند دربرمي گيرند. رمان هاي پاورقي، داستان ها، قصه ها، مقالات و يادداشت هاي ادبي از مقولاتي هستند كه جاي خالي كتاب را براي مردم پر مي كنند. بنابراين آنچه كه از سخنان اسكارپيت برمي آيد، براي به دست آوردن آماري روشن درباره روابط ميان مطالعه و ادبيات نمي توان به طبقه بندي هاي صوري يا مواد و مصالح منظم متكي بود. بيشتر ماهيت مبادله بين مؤلف و خواننده است كه به ما امكان مي دهد ادبيات را از غيرادبيات جدا كنيم. هم در مطبوعات و هم در كتابها متون بسياري وجود دارد كه با نيت كاركردي نوشته شده اند، ولي اغلب از آنها استفاده غير كاركردي و ادبي به عمل مي آيد. مثل گزارش ها و نقدهاي كتاب. به علاوه به آساني مي توان تعدادي از كتاب هاي فني، علمي يا فلسفي را نام برد كه مؤلفانشان آنها را آشكارا آثار ادبي خوانده اند و خوانندگان نيز اين امر را پذيرفته اند. امروزه در غرب، هر نوشته اي كه امكان گريز از مشكلات، يا زمينه اي براي خيال پردازي، تفكر و تأمل، و پرورش فرهنگي بي هزينه اي را فراهم آورد، ممكن است ادبيات تلقي شود.
نويسنده كتاب «جامعه شناسي ادبيات» در بحثي پيرامون كتاب و مطالعه آن در جوامع گوناگون، و همچنين فرق كتاب هاي ادبي و غيرادبي، معتقد است كه گاهي از اثر ادبي استفاده هاي غيرادبي مي شود. مصرف ادبيات با مطالعه ادبي تفاوت دارد. مي توان كتابي خريد بي آن كه قصد خواندن آن در كار باشد. همان طور كه مي توان كتابي خريد بي آن كه قصد لذت زيباشناختي و يا بهره وري فرهنگي در كار باشد. با خواندن آنچه كه اسكار پيت مطرح مي كند، متوجه مي شويم كه درك پديده ادبي- صرف نظر از شيوه پرداختن به آن- مسائل روانشناسي فردي و جمعي را مطرح مي كند. يك تعريف دقيق از ادبيات مستلزم آن است كه بين نيات خواننده و نويسنده همسويي وجود داشته باشد. تعريف وسيع تر (دست كم) هماهنگي نيات دو طرف را مي طلبد. چنانچه ما اين الزامات را از نظر دور بداريم ديگر نخواهيم توانست در مطالعه، چيزي ديگر جز مصرف مكانيكي يك ماده چاپ شده را ببينيم، و براي ما غيرممكن خواهد بود كه در كتاب، چيزي ديگر جز يكي از اشكال اين ماده را ببينيم كه بي شك مهم ترين شكل آن هم نخواهد بود.
پس چه بايد كرد؟ براي به دست آوردن ويژگي ها و آمار دقيق پديده ادبي در جامعه از چه راهي بايد وارد شد؟ در زمانه اي كه وجه تمايز بين آنچه كه فرهنگي است و آنچه كه غيرفرهنگي است مشكل به نظر مي رسد، براي به دست آوردن يك نظريه عمومي و راه حلي مناسب و مفيد براي آنها كه طالب خوب ها و سالم ها هستند چه كار بايد كرد؟ نويسنده كتاب جامعه شناسي ادبيات معتقد است كه بديهي ترين روش براي فهم اين پديده در عين حال رواني و جمعي، طرح پرسش از تعداد كافي از اشخاصي است كه به دقت انتخاب شده باشند. البته اين كار مشكلات فراواني به دنبال دارد: به محض آن كه از كسي در مورد مطالعاتش پرسش كنيد، امكان دريافت پاسخي كه هم روشن باشد و هم صادقانه، بي نهايت كم خواهد بود چرا كه، ابراز سليقه هاي ادبي (يا حتي ضدادبي) كه موجب تغيير و چه بسا تنزل جايگاه طبقاتي انسان در محيط اجتماعي مي شود، اعم از اين كه اين سليقه ها بسيار خام و مبتذل يا بسيار پرورده و متعالي باشد، معمولا جز رنج و زحمت چيزي در پي ندارد، اغلب اشخاص به دشواري بسيار مي توانند حتي پيش خود نيز از سليقه هاي ادبي شان سخن بگويند.
كافي است كه نتايج مشاهده مستقيم و منظم رفتار فرهنگي يك شخص را با گفته هاي او- حتي اگر صميمانه بر زبان آورده شده باشد- مقايسه كنيم تا دريابيم كه استفاده علمي از اطلاعاتي كه اشخاص درباره خودشان به ما مي دهند تا چه حد دشوار است. كسي كه كتاب هاي «استاندال» يا «آندره مالرو» را به عنوان مطالعه روزمره خود ذكر مي كند و در ضمن مي گويد كه گهگاه براي رفع خستگي يكي دو رمان پليسي هم مي خواند، اصلا به ما نمي گويد وقتي را كه براي مطالعه آثار پليسي صرف مي كند درواقع چندين برابر زماني است كه به مطالعه «كتاب هاي باليني» خود اختصاص مي دهد. اگر كسي بگويد روزنامه مي خواند، دقايقي را كه به مرور كارتون اختصاص مي دهد به حساب نمي آورد، درحالي كه مجموع اين دقيقه ها روي هم رفته زماني قابل ملاحظه است. خوب، اين راه هم كه با مشكل روبروست. راه ديگر چه مي تواند باشد؟ اسكار پيت ارزيابي مطالعات اشخاص را براساس اسناد و مدارك تاريخي تا حدي آسان تر مي داند و معتقد است كه شرم و حياي اسناد، كمتر از گفته هاي مستقيم افراد است. او در اين مورد توضيح مي دهد كه: مجموعه اي از اطلاعات مبتني بر خاطرات، مكاتبات، متن گفت وگوها، اشارات و فهرست هاي كتابخانه هاي خصوصي، امكان دستيابي نسبتا دقيق به مجموع مطالعات يك شخص معين را فراهم مي آورد، البته به شرطي كه او به يك محيط اجتماعي نسبتا ممتاز (از نظر فرهنگي) تعلق داشته باشد. با اين حال، تقريبا مي توان فهميد كه هيچ وسيله اي در دست نيست تا اهميت مطالب بي شماري را در رفتار فرهنگي توده ها ارزيابي كنيم كه از هنگام پيدايش چاپ به دست بساطي ها و دستفروش ها توزيع شده اند. جامعه شناسي اين پديده در قرن نوزدهم در كتابي به نام «تاريخ كتاب هاي مردمي يا ادبيات بساطي» بررسي شده است. در اينجا زمينه اي بسيار وسيع براي پژوهش وجود دارد كه مورخ ادبي نمي تواند آن را ناديده بگيرد، همان عرصه اي كه گاهي «خرده ادبيات»، گاهي « زير- ادبيات» و گاهي «ادبيات حاشيه اي» ناميده مي شود.
بين اين طور ادبيات (كه البته تا چندي پيش در كتاب هاي تاريخ ادبي به فراموشي سپرده شده بود) و عرصه آثار والا (در سطح درونمايه ها، انديشه ها و صورت ها) مبادله اي مدام در كار است. حتي گاهي پيش مي آيد كه اثري از يك بخش به بخش ديگر گذر مي كند. درواقع همان گونه كه بعدا خواهيم ديد تعلق به دنياي ادبيات يا «خرده ادبيات» نه با خصوصيات انتزاعي نويسنده اثر يا خواننده، بلكه با نوعي مبادله معين مي شود. به همين سبب است كه فاصله ميان آنچه خوانده مي شود و آنچه بايد خوانده شود هميشه براي رده باسوادها مايه شرم و رسوايي بوده است. يعني براي همان رده اي كه بايد در برابر مورخ گواهي بدهد و جامعه شناس نيز خود به آن تعلق دارد. حالا اگر اينها را كنار بگذاريم و از خود نويسندگان پرسش كنيم آيا به نتيجه اي مي رسيم؟ اسكارپيت مي گويد: نه، چه بسا باز هم بيشتر سرخورده شويم، چرا كه عمل آفرينش ادبي عملي شخصي و آزاد است و نوعي فاصله گيري از مقتضيات اجتماعي را الزام آور مي كند. به عبارت ديگر اگر نويسنده مجبور باشد كه در مقام انسان و در مقام هنرمند، زبان حال خوانندگان خود بشود و با آنان احساس همدردي و همراهي كند اين خطر وجود دارد كه به توقعاتي كه از او دارند بيش از حد توجه كند. عمل آفرينش ادبي را با حركت غريقي كه بطري حاوي پيام خود را به دريا پرتاب مي كند مقايسه كرده اند. ولي اين مقايسه تا آنجا درست است كه غريق، فرد ناجي را كه برايش پيام مي فرستد ناجي خود بداند ولي نداند كه جريان آب، پيام او را به سوي كدام ساحل ناشناخته خواهد برد.

پیامبر (ص): صبر اگر به بیقراری رسید دعا مستجاب می شود.

عزیز ما قرنهاست که چشم انتظار به ما دارد!

دوشنبه 28 شهریور 1390  12:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها