مرگ بعضي از چهره هاي نامدار قبل از انقلاب اسلامي همواره با اما و اگرهايي از ترديد و ناباوري روبرو بوده است كه به عنوان مرگ هاي مشكوك تاريخ معاصر ياد شده است؛ مرحوم جلال آل احمد از آن جمله است كه علت مرگ را بايد در سايه هاي شوم و خوف ناك دستگاه ساواك رژيم پهلوي يافت. اما آن چه جاي ذكر است اين كه با وجود سپري شدن سال هاي فراوان از مرگ آن بزرگان هنوز افكار، انديشه ها و آثار آنان در جامعه ما ساري و جاري و ماندگار است و هرگز غبار نسيان و فراموشي و گذر زمان نتوانسته است از محبوبيت و مقبوليت آنان بكاهد. در اين ميان مرگ نابهنگام و تشييع جنازه و دفن عجولانه جلال باعث شد كه شايعه مرگ مشكوك او به وسيله ساواك قدرت گيرد، مخصوصاً آن كه گزارش هاي لحظه به لحظه ساواك از اعمال و رفتار و گفتار جلال و ارتباط و ديدار او با امام خميني(ره) و همچنين نامه او به امام خميني(ره) به اين شائبه و شك، قدرت بيشتري مي بخشيد. شمس آل احمد قوياً به عامل بودن ساواك در قتل برادر معتقد است و شرح مفصلي نيز درباره اين جريان در كتاب «از چشم برادر» آورده است.
جلال در يازدهم آذر 1302 در محله پاچنار تهران و در خانواده اي روحاني چشم به جهان گشود، پدربزرگ جلال، سيدمحمدتقي طالقاني در 14سالگي اورازان را به قصد تحصيل به سوي قم ترك مي كند و پس از چندي رهسپار نجف اشرف مي گردد و پس از سال ها تحصيل و اقامت و كسب درجه اجتهاد به تهران بازمي گردد. پدر او نيز سيداحمد الحسيني طالقاني تحصيلات خود را در حوزه مروي تهران به سرانجام مي رساند. و در 22سالگي پس از مرگ پدر جانشين او در اداره مسجد پاچنار مي گردد. آيت الله طالقاني پس از ذكر خويشاوندي با جلال مي گويد: «پدر ايشان از پيشنمازان خوش بيان و متعبد بود. اهل دعا بود و در محله هاي جنوبي تهران مي نشستند.» (روزنامه كيهان 20/6/59)
با عنايت به موارد ياد شده به جرأت مي توان گفت كه جلال آل احمد در خانواده و محيطي مذهبي ديده به جهان گشوده است اما آنچه درا ين مقال موردنظر است، بررسي جنبه ادبي و هنري قلم جلال آل احمد است. شاخص ترين ويژگي جلال در حوزه ادب و هنر نثر و نوشته ها و ترجمه هاي او است.
او نويسنده اي پرتلاش است كه با مردم از راه قلم و نگارش ارتباط برقرار مي كند. در زمينه ترجمه نيز جلال مترجمي بسيار توان مند است. ترجمه «قمارباز» اثر «داستايوفسكي» و «بيگانه» و «سوءتفاهم» اثر «آلبر كامو» و «دست هاي آلوده» اثر «ژان پل سارتر» نشان از مهارت و تخصص او در اين زمينه دارد.
توجه ايشان به دين و مذهب هم جاي تأمل دارد. انتشار سفرنامه حج «خسي در ميقات» در سال 1345 بيان گر رويكرد مذهبي و اخلاقي اوست. در اين سفرنامه كه جمله گزارش است همه جا چشمان تيزبين او كار مي كند تا آن جا كه او در اين سفرنامه به «كسي در ميعاد» تبديل مي شود و «چشم دل» مي گشايد و آن چه ناديدني است مي بيند.
جلال مي گويد: «وقتي سعي را مي رفتم، سعي اول را كه رفتيم برايم چيز مهمي جلوه نكرد سعي دوم و سوم كم كم چنان مشتعل شدم و چنان احساس هيجان و التهاب كردم كه ديدم تحمل آن برايم مشكل است آرزو كردم كه اين سرم را به اين سنگ هاي ديوار سعي بزنم تا بتركد.» (خسي در ميقات، صفحه41)
ديگر اثر ماندگار و متفاوت او كتاب «سنگي به گوري» است. اين زندگي نامه خود نوشت محصول روزهاي آخر حيات اوست كه آن را در 20دي ماه 1342 و شش ماه قبل از مرگش نوشته است و در اين اثر به نوعي خود فاش سازي نموده و خويشتن خويش را بدون ملاحظات متعارف و محافظه كاري هاي موسوم و آن گونه كه در واقع بوده است بيان مي كند و به قول «سيمين دانشور» جلال در اين كتاب نقاب از روي خويش برمي دارد و ماهيت خويش را هويدا مي سازد. در آخرين صفحات اين كتاب آمده است كه: من اين صفحات را همچون سنگي بر گوري خواهم نهاد كه آرامگاه هيچ جسدي نيست و...
درخصوص مرگ جلال هم بايد گفت كه مرگ جلال در اوج فشارهاي ساواك و در سال 1348 اتفاق افتاد. اين اتفاق در 18 شهريور 1348 و در برهه اي كه جلال شش ماه آخر عمر خود را عمدتاً به سكوت مي گذراند در اسالم گيلان روي داد. ايشان به همراه همسرش براي تعطيلات به اسالم رفته بود تا در كلبه خود ساخته اش از طبيعت، سكوت تنهايي آن منطقه براي تمركز، تفكر و نوشتن بهره گيرد و همان جاست كه ناگهان در قلب خود احساس درد مي كند. او در اول گمان مي كند كه سرماخوردگي است ولي لحظه به لحظه حالش بدتر مي شود و درحالي كه سالم و سرحال به نظر مي رسد مرغ روحش به سوي آشيانه ابدي پر مي كشد.
برروي سنگ قبر سفيد و ساده او كه در شبستان مقبره هاي مسجد فيروزآبادي شهرري قرار دارد تنها يك امضا و تاريخ حك شده است و چند قدم آن سوتر بر ديواري كه جلال در پاي آن خفته است اين عبارت به چشم مي خورد «آرامگاه ابدي جلال آل احمد، مردي كه در ميقات خسي و در ادبيات كسي بود، هم او كه جلال آل قلم بود» و لهذا در پايان بايد گفت كه نام و ياد جلال به واسطه آثار ارزش مندي كه در عرصه تفكر و انديشه و ادب معاصر برجاي نهاده است ماندگار خواهد بود و همواره در ميان كتاب ها و آثارش زنده و باقي است و به حيات خود ادامه مي دهد.