بداهه در واقع يك طوفان ذهني است كه موجب مي شود احساس فعال تر از قبل شروع به حركت كند و فرد سرعت فكري بگيرد. در يك فرد به طور معمول قسمت هاي عصبي گيرنده، فرستنده، پيام دهنده با هم كمك مي كنند تا احساسي كه ما از آن ياد مي كنيم به ادراك مي رسد بعد تصميم گيري مي كنيم و با استفاده از تناسب و هماهنگي بين اجزاء به تركيب مي رسيم. در بداهه به يكباره احساس و ادراك باهم اتفاق مي افتد يعني فاصله احساس و ادراك برداشته مي شود و هم زمان كه فرد حس مي كند زيربناي ادراكش هم شكل مي گيرد و حتي ادراكش كامل نشده شروع مي كند به پاسخ دادن و همين طور زنجيره اي از احساس، ادراك، رفتار و پاسخ درهم ايجاد مي شود كه از آن به عنوان SPR ياد مي شود. به همين دليل وقتي مولوي بداهه پردازي مي كرد چيزي تحت عنوان شور و احساس او را فرا مي گرفت. بداهه پردازها از نظر صرف انرژي رواني آن چنان خسته مي شوند كه گاهي اوقات بي هوش مي شوند چون انرژي زيادي مصرف مي كنند. آفرينش مهمتر از چگونگي آفرينش است، بداهه هنري است انگيزشي، هيجاني كه طوفاني از احساس و ادراك را در ذهن بداهه پرداز به وجود مي آورد. اين طوفان ذهني در حين شتاب با پردازش اطلاعاتي كه داراي انسجام و هماهنگي هستند خلاقيت را براي ذهن بداهه پرداز به وجود مي آورد. بنابراين در روانشناسي بداهه پردازي مجموعه اي از توانايي هاي شناختي، فراشناختي، انگيزشي، احساسي و فرااحساسي در شخص بداهه پرداز به وجود مي آورد كه به او امكان توليد همزمان با تنظيم ذهني و تنظيم همزمان با پردازش ذهني، پردازش همزمان با توليد ذهني، توليد همزمان با انسجام توليد مي دهد. در حقيقت زنجيره اي را به وجود مي آورد كه تخيل را به واقعيت و واقعيت را به حقيقت و حقيقت را به انسجام زندگي دعوت مي كند. شخص بداهه پرداز به صورت متمركز مي تواند آن چه را كه در ذهن مخاطب است از طريق نمونه برداري ادراكي با گونه هاي تصادفي، شنيده هاي تصادفي، برخوردهاي تصادفي برداشت كند و توليد خود را آن چنان با نگاه مخاطب انطباق ببخشد كه مخاطب احساس كند بداهه پرداز چيزي را مي گويد كه مخاطب مورد نيازش است و بداهه پرداز چيزي را مي سازد كه مورد نياز مخاطب است. مثلاً قصه سازي مادر براي فرزند كه در آن ساختار لالايي را به گونه اي خلق مي كند كه كودك احساس كند آن ساختار را مادر تازه به وجود آورده است.
در اصل بداهه پردازي رهبر سمفوني ذهن، احساس، ادراك، انديشه، پردازش اطلاعات در ساختارهايي است كه زيربناي آن را شخصيت فرد بداهه پرداز به وجود مي آورد. به همين دليل شخص بداهه پرداز را بايستي ذهن خلاق نام گذاري كرد. ذهني كه هم زمان با توليد، به نياز مخاطب، به تناسب توليد با توليدات قبلي به تناسب توليد با مباني توليد به تناسب توليد با شناخت و ساختارهاي شناختي توجه داشته باشد پس بداهه پرداز مي تواند از كاغذ سفيد آن چه را براي شما بيان كند كه گويي قبلاً نگاشته است و آن را منظم در ذهن خود ترسيم كرده است. آن چنان آن را براي شما بيان مي كند كه گويي سخنراني از روي يك نوشته اي از پيش تعيين شده است كه براي جلسه سخنراني در يك دانشگاه آكادميك انجام مي گيرد. به همين دليل بعضي از دانشمندان مي توانند بداهه پردازي را براساس دو اصل انعطاف پذيري و اصالت آن چنان انسجام بخشند كه فرد بداهه پرداز را به گونه اي در پشت يك صفحه سفيد به سفيدخواني در جهت پردازش اطلاعات قرار بدهند. انساني كه في البداهه و با حس با البداهه كار مي كند كم كم در وجودش چيزي تحت عنوان فراخورد ارزشي و نگرشي به وجود مي آيد نه فراخوردي كه فرويد به آن معتقد بود ؛وي فقط به فراخورد اخلاقي معتقد بود. اين فراخورد احساسي، ادراكي چيزي نزديك به شناخت خود است كه انسان كم كم از حالت Progect و انعكاس ديگران به Sobject و تحليل دروني فرد مي رسد. كم كم به aject يا ارزيابي ديگران مي رسد و يا فراتر از خويشتن ديگران را هم درك مي كند و به ديگران راه نشان مي دهد، از رسيدن به خود لذت مي برد اما از رسيدن به ديگران لذت بيشتري احساس مي كند.