علي بن عيسي اربلي (ره)
(متوفي 693)
علي بن عيسي اربلى در دوران زندگى خويش با دانشمندان بزرگ اسلامى همچون خواجه نصيرالدين طوسى، سيد رضىالدين على بن موسى بن طاووس، يوسف بن مطهر حلى (پدر علامه حلى) و حسن بن يوسف بن مطهر حلى (علامه حلى) معاصر و مرتبط بود. وى همچنين مورد توجه مردان سياست و وزارت در عصر خود از جمله ابن علقمى وزير دانشدوست و شيعه اواخر حكومت عباسيان، عطاملك جوينى و برادرش شمسالدين بوده است.
از متون تاريخى بر مىآيد كه پدر وى امير فخرالدين ابوالفتح اربلى مدتى حكومت اربل را عهدهدار بوده است. اربلى در علوم مختلف اسلامى همچون حديث، تاريخ، رجال، فقه و عقايد صاحبنظر و از نظريهپردازان سياست آن روز بوده و فكر و تدبير و انشاء و قلم وى در اتخاذ تصميمهاى سياستمداران عصر تأثير فراوان داشته است.
اساتيد
على بن عيسى اربلى در طول زندگى خويش از دانشمندان برجسته اسلامى اعم از شيعه و سنى بهرههاى فراوان برده است كه برخى از آنان عبارتند:
1. رضىالدين سيد على بن طاووس (متوفاى 664 ه'.ق.) صاحب كتابهاى «لهوف» و «اقبال الاعمال».
2. سيد جلالالدين على بن عبدالحميد بن فخار موسوى. او در سال (676 ه'.ق.) براى محدث اربلى اجازه صادر كرده است.
3. تاجالدين ابوطالب على بن انجب مشهور به «ابن الساعى بغدادى» (متوفاى 674 ه'.ق.) اربلى در كشف الغمه از اين استاد خود تجليل كرده و مىگويد: من از ايشان كتاب «معالم العترة النبويه العليه» را نقل مىكنم و اين كتاب را حافظ ابى محمد عبدالعزيز بن اخضر جنابذى (متوفاى 611 ه'.ق.) تأليف كرده است.
4. حافظ ابوعبداللَّه محمد گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'.ق.)
محدث اربلى در كشف الغمه از وى نام برده و مىنويسد: من در شهر اربل و در سال 648 دو كتاب او را به نامهاى «كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب» و «البيان فى اخبار صاحب الزمان» نزد وى قرائت كردهام.
5. كمالالدين ابوالحسن على بن وضاح (متوفاى 672 ه'.ق.) فقيه حنبلى و مقيم بغداد. اربلى از او اجازه روايى دارد.
6. شيخ رشيدالدين ابوعبداللَّه محمد بن ابىالقاسم. على بن عيسى كتاب اين محدث را به نام «المستغيثين باللَّه عند المهمات و الحاجات» در سال 686 در منزل خود در بغداد بر وى قرائت كرده است.
شاگردان و راويان
على بن عيسى اربلى، افزون بر تأليفات ارزشمند و خدمات شايان توجه فرهنگى و اجتماعى براى جوامع اسلامى، اندوختههاى علمى و پژوهشهاى خود را كه محصول سالها انديشه و تفكر و زحمات شبانهروزى وى بود بر عدهاى از انسانهاى مستعد و انديشمند عرضه نمود، برخى از آنان عبارتند از:
1. مجدالدين ابوالفضل بن يحيى بن على طيبى، از نويسندگان شهر واسط در عراق و مؤلف كتاب «الجزيرة الخضراء»، كه علامه مجلسى در جلد 13 بحار قديم، از آن بهره گرفته است. او كه از نويسندگان پرتلاش سرزمين عراق است با خط خود كشفالغمه را نوشته و در محضر مؤلف هم آن را مقابله و قرائت كرده و از محدث اربلى به كسب اجازه نائل شده است.
2. جمالالدين حسن بن يوسف بن مطهر حلى معروف به علامه حلى (متوفاى 726).
3. شيخ رضىالدين على بن يوسف بن مطهر، برادر علامه حلى مؤلف كتاب «العدد القويه» كه 13 سال از برادرش علامه حلى بزرگتر بوده است.
4. سيد شمسالدين محمد بن فضل علوى حسنى. وى كشف الغمه را با اجازه مؤلف روايت مىكند.
5. شيخ تقىالدين بن ابراهيم بن محمد بن سالم. شيخ حر عاملى اجازهنامه وى از اربلى را مشاهده كرده است.
6. تاجالدين محمد بن على اربلى، فرزند على بن عيسى اربلى.
7. عمادالدين عبداللَّه بن محمد مكى، وى نيز بعد از بهرهگيرى از وجود محدث اربلى، اجازه روايت نيز از او دريافت كرده است.
8. شرفالدين احمد بن عثمان نصيبى، فقيه و مدرس مالكى مذهب.
9. شرفالدين احمد بن تاجالدين محمد، نوه محدث اربلى، مردى دانشمند، شاعر و اديب است. شيخ حر عاملى اجازهنامه روايى وى از جدش على بن عيسى اربلى را ديده است.
10. عزالدين ابوعلى حسن بن ابىالهيجاء اربلى. وى از عالمان و شاعران و اديبان شهر اربل بوده و از محدث اربلى اجازه نقل كتاب كشف الغمه را دريافت نموده است. اجازه نامه روايى وى نيز به رؤيت شيخ حرّ عاملى رسيده است.
11. تاجالدين ابوالفتح بن حسين بن ابىبكر اربلى.
12. امينالدين عبدالرحمن بن على بن ابىالحسن جزرى. وى عالم پرتلاشى است كه در موصل متولد شده و در منطقه جزيره زندگى مىكرده است.
13. حسن بن اسحاق بن ابراهيم بن عباس موصلى. وى دانشمندى فاضل است كه به حضور محدث اربلى رسيده و شاهد قرائت كشفالغمه بوده و از او اجازه روايى دريافت داشته است.
14. محمود بن على بن ابىالقاسم.
15. عبدالرزاق بن الفوطى. صاحب كتاب «مجمع الآداب على معجم الالقاب».
16. شيخ عيسى بن محمد بن على. برادر شرفالدين و نوه ديگر محدث اربلى.
تأليفات
علامه اربلى ذخيرههاى علمى و نتيجه تفكرات و تلاشهاى فرهنگى خود را در قالب كتابهاى مفيد به مشتاقان علم، فرهنگ، ادب، حديث و تاريخ عرضه كرده كه متأسفانه تعداد محدودى از آثار وى به دست ما رسيده است و آنان عبارتند:
1. المقامات. محمد بن شاكر در «فوات الوفيات» از اين اثر نام برده و مىگويد كه در چهار بخش تنظيم شده است.
2. رسالة الطيف يا طيف الانشاء. على بن عيسى اربلى در اين كتاب ادبى اشعار و سخنان بديعى را از معروفترين اديبان عرب همچون سيد رضى، بخترى، حاجزى، مهيار، ابنالساعاتى، ابن التعاويذى، متنّبى و غير اينها گردآورده است.(12)
3. ديوان اشعار. او در ساير تأليفات خود همانند كشف الغمه از اشعار اين ديوان بسيار نقل كرده است.
4. كشف الغمه فى معرفة الائمه(ع). اين كتاب معروفترين تأليف اربلى است. از مطالعه اين اثر ارزشمند و تاريخى مىتوان به تسلط اربلى بر احاديث، سيره، تاريخ، كلام و ساير علوم اسلامى پى برد. در سطرهاى بعدى در مورد اين كتاب سخن خواهيم گفت.
رسالهها و مقالههاى ديگرى نيز از وى به جاى مانده كه در اثر حوادث مختلف از دسترس جويندگان علم و فرهنگ به دور مانده است.
نگاهى به كشف الغمه فى معرفة الائمه
كتاب كشف الغمه چنان كه از نامش پيداست در موضوع آشنايى با زندگى و شخصيت پيشوايان معصوم(ع) نگارش يافته و در حقيقت يك دوره امامشناسى و مجموعهاى مستند و متقن در فضائل و مناقب اهل بيت(ع) و يكى از مهمترين منابع شيعى در اين موضوع است.
متفكر نامدار شيعه، على بن عيسى اربلى در اين كتاب با قلمى شيوا و عباراتى سهل و آسان به تشريح اعتقادات و انديشههاى كلامى شيعه مىپردازد. او با طرح مسائلى همچون ضرورت امامت، تبيين جايگاه آن در جامعه اسلامى، نكتههاى مهم تاريخى، فضائل و مناقب، علت شهادت هر يك از ائمه اطهار(ع)، فرزندان، سخنان آن بزرگان و ناگفتههاى بسيارى را براى مخاطبان موافق و مخالف خود روشن مىسازد. امانت در نقل حديث، استناد به منابع معتبر تشيع و تسنن، برخوردارى از متن استدلالى، رفع شبهات احتمالى، پاسخ متقن و غير قابل انكار به برخى از پرسشها و بهرهگيرى از عبارات نغز و لطيف و سرودههاى زيبا در پايان هر بخش از زندگى امامان معصوم(ع) از ساير ويژگىهاى اين اثر گرانسنگ مىباشد.
محدث اربلى با استشهاد به آيات و روايات و نقل برخى احاديث به تفسير آيات مربوط به ولايت و امامت پرداخته و در صورت نياز، معنا و شأن نزول اين آيات را بيان مىكند.
اين كتاب بهترين ارمغان براى مشتاقان اهلبيت(ع) و منبع خوبى براى خطيبان و واعظان و برآورنده آرزوهاى پژوهشگران در عرصه دين و مذهب مىباشد. شيخ جمالالدين احمد بن منيع حلّى، عالم و اديب معاصرِ اربلى، در ضمن نوشتن تقريظى بر اين كتاب، چنين سروده است:
اَلا قُل لِجامِعِ هذا الْكِتاب
يميناً لَقَد نِلْتَ اَقصَى اَلْمُرادِ
به نگارنده اين كتاب بگوييد، سوگند! كه خوب حق مطلب را ادا كرده و به مقصود خود نائل شدى.
وَ اَظْهَرتَ مِنْ فَضلِ آلِ الرَّسُول
بِتَأليفِهِ ما يسُوء الْاَعادى
تو با انتشار فضائل خاندان رسول خدا(ص) در اين كتاب (دل دوستان راشاد) و مخالفين و دشمنان آنان را ناراحت نمودى.
مؤلف، كتاب كشف الغمه را در سال (687) - يعنى در اواخر عمر شريف خويش - به پايان برده است. چاپ سنگى اين كتاب در سال (1294) انجام يافته و به عنوان نسخه اصلى براى چاپهاى بعدى مورد استفاده قرار گرفته است.
ترتيب مطالب كشفالغمه
اربلى قبل از آغاز به بخشهاى اصلى كتاب، به توضيح مطالبى چون معنى آل و عترت و فرق آن با اهل پرداخته، آن گاه حديث غدير را پيش كشيده و با استناد به نقل راويان متعدد و مورد اعتماد اهل تسنن، ولايت و امامت على(ع) را اثبات مىكند. وى در ادامه اين پرسش را كه چرا امامان معصوم(ع) 12 عدد هستند؟!، طرح مىكند و بعد از نقل جوابهاى متعدد تصريح مىكند كه اينها همه استحسانات ظنى هستند و اين كه به نظر وى اين مسأله نقلى و توقيفى است و با نص صريح پيامبر اكرم(ص) ثابت شده است. دقت در فهم احاديث و تبيين فصلهاى تاريخى و سيره اهل بيت(ع) و تسلط بر فن مناظره و استدلالهاى متين؛ تبحر وى را در علم كلام و تاريخ براى مخاطبان كاملاً آشكار مىسازد.
نداى تقريب
از مهمترين شيوههاى اربلى در تنظيم و ترتيب كشف الغمه، احترام به آرا و افكار اهل تسنن و تقديم منابع آنان - در استنادات فضائل و مناقب اهل بيت(ع) - بر روايات شيعى است و اين جهت در پذيرش كتاب و محتواى آن براى اهل سنت داراى اهميت ويژهاى است. علامه شعرانى در اين مورد مىگويد: «كتاب كشفالغمه چون اخبار عامه و خاصه است در مناقب ائمه اثنا عشر(ع)و عبارات آن در غايت فصاحت و مشتمل بر اشعار نيكو (است)؛ و از آن چه بر طبع گران آيد و ذوق سليم را ناگوار باشد و از اخبار بى اسناد و از توهين و سب نسبت به علماى عامه و لعن و طعن آنان خالى است و بسيار از آنها به تبجيل و تكريم نام مىبرد مثلاً صديقى الفاضل فلان الحنبلى و يگانه روزگار در فضل و علم ابوعثمان جاحظ...».
آرى يكى از مهمترين امتيازهاى كشف الغمه آزاد انديشى و دورى از هر گونه تعصب خشك و تندروى است. علت اين كه مخالف و موافق شيعه بر اين كتاب به ديده احترام مىنگرند و از منابعى است كه در 8 قرن گذشته مورد استناد علماى اسلام قرار گرفته - بدون اين كه غبار فراموشى آن را فراگيرد - همين است كه اربلى در كتاب خود، گذشته از اين كه از منابع معتبر اهل سنت به صورت گسترده بهره مىگيرد و استدلالهاى خود را مستحكمتر مىكند از علما و بزرگان و حتى خلفاى آنان به احترام نام برده و نوعى ادب و اخلاق اسلامى را رعايت مىنمايد. اين روش بدين خاطر برگزيده شده تا اگر خوانندهاى از اهل سنت به اين منبع مراجعه كرد، مؤلف را به تعصب و عناد و تندروى متهم نكند و از مطالعه كتاب آزرده نشود.
مرحوم اربلى در تمام بخشهاى كتاب سعى مىكند نخست فضائل و مناقب هر معصوم(ع) را از منابع مورد قبول اهل سنت بيان كند و سپس به احاديث و روايات شيعى استناد نمايد. او به اين وسيله سخن حق را از زبان مخالفين آن بيان كرده و آنان را از انكار آن باز مىدارد. 2 نمونه از استنادهاى اربلى را در اين رابطه مىآوريم:
1. محدث اربلى در باب فضيلت بنى هاشم بعد از نقل سخنانى از ابى عثمان عمرو بن جاحظ - كه چكيده دو رساله وى است - مىگويد:
«ابن جاحظ از مردان نامدار جهان اسلام و از افرادى است كه در فضل و علم و هوشيارى و اطلاعات گسترده وى و آشنايى (او) با دقيقترين مسائل ريز و درشت ترديدى وجود ندارد. وى شيعه هم نبوده تا متهم شود بلكه فردى عثمانى و مروانى است. تأليفات فراوان وى شاهد اين حقايق است اما با همه اينها او در دو رساله خويش با استدلالهاى قرآنى و برهانى فضيلت خاندان بنى هاشم و برترى اميرمؤمنان على(ع) را با وجوهى غير قابل انكار اثبات مىكند؛ به گونهاى كه هيچ شك و ترديدى در مخاطب خود باقى نمىگذارد و حقيقت، مانند صبحِ روشن بر وى آشكار مىگردد. اگر اعتقاد وى هم، چنين بود چه بهتر؛ اما مطمئناً - به گواهى آثارش - او اين اعتقاد را قبول نداشته بلكه خداوند متعال زبان وى را به اظهار حق ناطق گردانيده تا حجتى باشد بر وى در دنيا و آخرت...»
2. اربلى مي گويد: خطبه حضرت فاطمه زهرا(س) كه در نوع خود بىنظير است و از جهات متعددى براى اثبات حق، گوياترين و محكمترين سند است، از افراد معتبر اهل تسنن به روايت عمر بن شبّه از كتاب «السقيفة عن عمر بن شبه»، تأليف ابى بكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى نقل مىكند. عمر بن شبه در وثاقت نقل و صدق حديث در ميان اهل سنت معروف است.
سخنى با علماى اهل سنت
اربلى هنگامى كه براى تنظيم و تكميل كشف الغمه به منابع اهل سنت مراجعه مىكند، به غير از مناقب و فضائل حضرت على(ع) و امام حسن و امام حسين(ع)، در مورد ساير ائمه(ع) با كمبود مطلب مواجه مىشود. او متوجه مىگردد كه آگاهان آنان نيز در اين مورد سهلانگارى كردهاند به اين جهت با ابراز شگفتى و اظهار تأسف از اين همه بى مهرى نسبت به ائمه هدى(ع) مىگويد:
«چگونه از منظر دانشمندان اهل سنت نام، ياد، شرح حال، سخنان و حسب و نسب آن گراميان پوشيده مانده است؟! در حالى كه آنان در طول تاريخ تلاش مىكردهاند اسامى و سخنان ناقلين اخبار و اشعار و امثال را در كتابهاى مفصل خود بگنجانند حتى نام و گفتار و حركات مجانين، آوازهخوانها، لطيفهگويان، افسانهپردازان، بذله گويان و ساير صنفهاى عرب در متن تأليفات و تواريخ قيد شده است؛ تا آن جا كه از افرادى كه فقط يك بيت شعر و يا يك ضرب المثل گفته اند؛ به توضيح و تفصيل سخن راندهاند و در مورد آشنايى با ابعاد و نسبت اصوات آوازهخوانان و مغنيان به بحث نشستهاند؛ اما بسى شگفتى و تأسف است كه مؤلفين و قلم پردازانى كه بآن همه حرص و ولع اين حوادث و نكات غير مهم را ثبت كردهاند در مورد طايفهاى از عرب كه جدّ آنان رسول خدا(ص)، پدرشان وصى پيامبر(ص)، مادر آنان فاطمه(س) و مادر بزرگشان خديجه(س) و دايىهاى آنان طيب، طاهر و قاسم و عمويشان جعفر طيار است و قرآن به پاكى و طهارت آنان شهادت داده و رسول اكرم(ص) بر دوستى و مودت آنان تشويق و امر كرده است، هيچ سخنى قابل عرضه به ميان نمىآورند.
من به چشم خود مشاهده كردم كه در زمان ما قضات و مدرسين آنان زيارت امام موسى بن جعفر(ع) را نمىپسنديدند و براى ما جايز نمىشمردند و هر گاه ما همراه آنان بوديم و در سر راه به زيارت آن حضرت مشرف مىشديم آنان در بيرون توقف كرده و بعد با ما مراجعه مىكردند. اين در حالى بود كه خود آنان به زيارت قبور صوفيه و برخى قبور ناشناخته مىرفتند. ما به خداوند متعال از هواهاى نفسانى پناه مىبريم.»
ترجمهها و تعليقههاى كشف الغمه
كتاب پرارج و ارزشمند كشف الغمه از همان روزهاى تأليف مورد توجه عالمان دينى، دين پژوهان و متفكران اسلامى قرار گرفت و وجود ترجمهها و تعليقات متعدد حكايت از اين واقعيت دارد. در اين جا به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1. محراب القلوب در ترجمه كشف الغمه كه توسط على بن فيض اربلى تدوين شده است.
2. ترجمه ابوسعيد حسن بن حسين سبزوارى بيهقى.
3. ترجمه على بن حسن زوارهاى صاحب تفسير «ترجمه الخواص». او از اساتيد مولى فتحاللَّه كاشانى صاحب تفسير منهج الصادقين است. زوارهاى ترجمه كشف الغمه را در سال 938 ه'.ق. به زبان فارسى به سامان رسانده و به امير قوامالدين محمد، تقديم داشته است. وى اين ترجمه را به نام «المناقب» منتشر كرده است. اين ترجمه با مقدمه ميرزا ابوالحسن شعرانى در 3 جلد چاپ شده است.
4. تعليقات ابراهيم بن على كفعمى (صاحب مصباح) بر كشف الغمه.
5. تعليقات سيد هاشم رسولى محلاتى.
اربلى از منظر دانشمندان
1. شيخ حر عاملى: على بن عيسى اربلى دانشمندى فاضل و حديثنگارى مورد اعتماد، شاعرى اديب و نويسندهاى متعهد و داراى فضائل اخلاقى و خصلتهاى پسنديده است. از تأليفات وى مىتوان به كتاب پرارج «كشف الغمه فى معرفة الائمه» اشاره كرد كه در موضوع خود كامل و نيكو نگاشته شده است. وى اين كتاب را در شب 21 ماه رمضان، شب قدر، در سال (687) به پايان برده است. اربلى بيشتر اشعار خود را به مدح و ستايش اهل بيت و ائمه اطهار(ع) اختصاص داده است.
2. ميرزا حسن زنوزى خويى نويسنده «رياض الجنه»: اربلى در اوائل به مقام وزارت روى آورد. وى شخصى صاحب شوكت و عظمت و از اقتدار سياسى و مالى برخوردار بود؛ اما بعداً از مناصب سياسى و حكومتى فاصله گرفت و به تأليف و تصنيف و عبادت و رياضت پرداخت. ملا عبدالرحمن جامى به خاطر آن كه او وزارت را ترك كرده بود قصيدهاى فارسى دربارهاش سروده است.
3. علامه امينى صاحب الغدير:
اربلى يكى از دانشمندان و نوابغ كمنظير جهان اسلام است كه با داشتن دانش سرشار و معلومات چشمگيرش در قرن هفتم درخشيد، او در زمره بزرگترين علماى علم ادبِ پيش از خود قرار دارد با اين حال او يكى از سياسيتپردازان عصر درخشان خود بود چنان كه حقيقت فقه و حديث نيز توسط وى آشكار گرديد و سنگرهاى مذهب (به) وسيله او حمايت شد و كتاب ارزندهاش «كشف الغمه» بهترين اثرى است كه درباره تاريخ پيشوايان دين، نشان دادن فضائل آنان و دفاع از حريم شان و دعوت به سوى آنان نوشته شده است. اين كتاب دليل قاطع بر دانش زياد، مهارت در حديث، ثبات در مذهب، نبوغ در ادب و مهارت در شعر اين دانشمند تواناست.
4. فضل بن روزبهان شيرازى شافعى معروف به خواجه ملا از عالمان اهل سنت، در كتاب «ابطال الباطل» كه در رد كتاب «نهج الحق» علامه حلى نوشته و در مورد شخصيت على بن عيسى اربلى است مىنويسد:
علماى اماميه اتفاق نظر دارند كه على بن عيسى از بزرگترين عالمان آن هاست. هيچ گاه غبار فراموشى آثار وى را نمىپوشاند و كهنگى و پوسيدگى بر آن عارض نمىشود. او دانشورى قابل اعتماد است كه نقلهاى وى را با اطمينان خاطر مىتوان پذيرفت.
5. محمد بن شاكر كتبى از دانشمندان اهل سنت در كتاب فوات الوفيات: على بن عيسى اربلى نويسنده و منشى برگزيدهاى در عصر خود بود، وى شاعرى متبحر و نامهنگارى برجسته در مكاتبات مهم كشورى و لشگرى محسوب مىشد. اربلى بر اقران و امثال خود سيادت و سرورى داشت. وى در اوائل، كاتب والى اربل بود. سپس در زمان صاحب ديوان علاءالدين به بغداد آمد و در ديوان انشاء (اداره اسناد رسمى و مكاتبات دولتى) به خدمت پرداخت. وى در ايام استيلاى دولت يهود - سعدالدوله يهودى موصلى كه در زمان ارغون خان وزارت يافت - از كارهاى حكومتى بركنار شد. بعد از زوال دولت يهود، دوباره به شغل دولتى روى آورد و به سمت قبلى خود بازگشت و با عزت و احترام زيست. او مردى با تجمل و حشمت و بسيار نيكو منش و پسنديده خصال و داراى مذهب تشيع بود.
انديشههاى ناب
اربلى به عنوان انديشمند اسلامى داراى تفكرات و انديشههاى ارزشمندى بود. وى به خاطر برخوردارى از افكارى والا در ميان دانشمندان اسلامى از مقام و منزلت ويژهاى برخوردار است. در اين جا به برخى از انديشههاى وى اشاره مىكنيم:
شيداى اهل بيت(ع)
اربلى در فرصتهاى مناسب در كتاب كشف الغمه گاهى با نظم و زمانى با عبارتهاى شيوا، عشق و علاقه خود را به اهل بيت عصمت(ع) ابراز مىدارد. او در ضمن شرح حال امام حسين(ع) مىنويسد: «هنگامى كه قلم به دست
گرفتم كه اين كتاب را تأليف نمايم اهتمام جدى داشتم كه تك تك ائمه اطهار(ع) را بعد از شرح حال و ذكر فضائل و مناقب با يك قصيدهاى مدح نمايم. البته نه به خاطر اين كه مقام و منزلت آنها را بالا ببرم زيرا آنان در اعلاترين رتبه و بلندترين مقام قرار دارند و منزلت آن گراميان بالاتر از آن است كه من بتوانم فضيلتى را برايشان اثبات نموده و بر شرافت آنان بيفزايم؛ بلكه فقط خواستم ياد من با مدح و ستايش آن بزرگوران جاودانه شود و به نسلهاى آينده بفهمانم كه من بندهاى از بندگان آنان، بلكه عبدى براى بندگان آنان هستم.»
وى در ضمنِ ذكر مناقب امام چهارم(ع) با نهايت تواضع و خاكسارى عشق عميق خود را به اهل بيت(ع) چنين مىنماياند: آنان مشعلهاى نور و سروران برگزيدهاند، امينهاى نيك سيرت و پارسايان پاكيزهاند و هر يك از ايشان در عصر خود، راهنماى هدايت بودهاند. على بن الحسين(ع) يكى از درختان باشكوه بوستان آل محمد(ع) است كه شاخههاى شرف و امامت از وجود او ادامه مىيابد. زبان من توانايى شمارش مفاخر و مناقب وى را ندارد و عبارات من در مقام توصيف عظمت او نيست، چطور يك بشر خاكى مىتواند ستارگان افلاكى را وصف نمايد. كلمات من درباره آن گرامى در حد افق فهم و درك من مىتواند باشد نه به گستره عظمت شخصيت آن بزرگوار، البته نيتِ من رساتر از سخن من است.
اربلى همچنين در خاتمه كتاب خود به عنوان حسن ختام قصيدهاى سروده و با تقديم به اهلبيت(ع) براى آخرين بار اظهار ارادت مىكند و مطلع آن چنين است:
اَيها السّادَةُ الاَئِمّهُ اَنْتُم
خيرَةُ اللَّهِ اَوّلاً وَ اَخيراً
اى پيشوايان بزرگوار، شما همواره - از اول خلقت عالم تا آخر آن - بهترين خلق خدا بوده و خواهيد بود.
سوگوار امام حسين(ع)
على بن عيسى در موارد متعددى حزن و اندوه خود را از حوادث غمبار كربلا اظهار مىدارد و حتى گاهى تحمل خود را از شنيدن و نقل مصيبتهاى حضرت اباعبداللَّه الحسين(ع) از دست مىدهد. او مىگويد:
گاهى شنيدن اين اوضاع و احوال شديداً دل مرا به درد مىآورد و نمىتوانم اين مصائب را آن چنان كه رخ داده بنگارم. من سالهاست كه در روز عاشورا و در مجالس عزادارى برخى از اين مصائب و روضهها را نمىتوانم گوش كرده و تحمل نمايم و از شدت ناراحتى بر آن چه كه بر آن حضرت و اهل بيت(ع) وى گذشته است، گاهى مشرف به هلاكت مىشوم و تا آن جا كه مىتوانم بر آن حضرت و اهل بيتش گريه مىكنم و بر قاتلان و دشمنانشان لعن و نفرين مىفرستم. اما حزن و اندوه من با اينها تسكين نمىيابد و در مصيبت آن جناب نمىتوانم آرامش حقيقى خود را بازيابم.»
اربلى محبت قلبى خود را در مديحهاى نسبت به امام حسين(ع) ابراز داشته كه ابيات آغازين آن چنين است:
لِلْاِمامِ الْحُسَينِ(ع) اَهْدَيتُ مَدْحاً
راقَ حَتّى كَاَنَّهُ سَلْسَبيل
از براى امام حسين(ع) مدحى روان و سليس هديه مىكنم كه گويى در روانى، چشمه سلسبيل است.
وَ بِوُدّى لَوْ كُنْتُ بَينَ يدَيهِ
باذِلاً مُهْجَتى وَ ذاكَ قَليلُ
سوگند به عشقى كه در دل از او دارم اگر من در پيش او بودم و جانم را فدايش مىكردم تحفهاى اندك و ناقابلى را تقديم حضرتش كرده بودم.
حماسهسراى غدير
وى يكى از شاعران متعهدى است كه نام خود را در رديف غديريه سرايان ثبت كرده است. غديريه طولانى اربلى با اين ابيات شروع مىشود:
وَ اِلى اَميرِالمُؤْمِنينَ بَعَثتُها
مَثْلَ السَّفاينِ عَنَّ فى تَيارٍ
آن را به سوى اميرالمؤمنين(ع) تقديم نمودم، كه هديه من همانند كشتىهايى است كه در ميان امواج خروشان دريا پنهان شده باشند.
تَحْكىِ السِّهامَ اِذا قَطَعْنَ مَفازَةً
وَ كَاَنّها فى دِقَّةِ الْاَوْتارِ
تيرهايى كه مسافت زيادى را پيموده و از نازكى زهها حكايت مىكنند.
حَمّالَ اَثْقالٍ وَ مُسْعِفَ طالِبٍ
وَ مَلاذَ مَلْهُوفٍ وَ مُوئِلَ جارٍ
(على(ع)) عهدهدار كارهاى سنگين و مهم، برآورنده نيازهاى حاجتمندان، پناه بىپناهان و دادرس گرفتاران است.
وَ أسْأَلْ بِخُمٍّ عَنْ عَلاهُ فَاِنَّها
تَقْضى بِمَجْدٍ وَ اعْتِلاءِ مَنارِ
درباره مرتبه و مقام عالى او از داستان تاريخى «غدير خم» بپرس كه دليل قاطعى بر عظمت و بزرگوارى اوست.
احترام به عالمان
اربلى كه مردى دانش دوست و فرهنگ پرور بود براى دانشمندان و عالمان عصر خويش احترام خاصى قائل بوده است همچنان كه به آرا و انديشههاى آنان توجه مىكرد. او از تأليفات و آثار معاصرين خود بدون تعصب و با رعايت ادب و اخلاق نام برده و مطلب نقل مىكند كه از جمله آنها مىتوان به چند نمونه اشاره كرد:
1. تفسير حافظ ابىمحمد عبدالرزاق عزالدين رسعنى حنبلى. ميان وى و محدث اربلى دوستى و پيوند عميقى حاكم بوده است.
2. مطالب السؤول. تأليف ابى سالم كمالالدين محمد بن طلحه شافعى.
3. تأليفات شيخ قطبالدين راوندى استاد علماى عصر.
او همچنين در فقدان بزرگ مردان علم و ادب و فضيلت با سرودن اشعارى تأثر قلبى خود را اظهار مىنمود چنان كه در رثاى نابغه دهر، خواجه نصيرالدين طوسى و ملك عزالدين عبدالعزيز بن جعفر قصيدهاى سروده است:
وَ لَمّا قَضى عَبْدُالعَزيز بن جَعْفَر
وَ اَرْدَفَهُ رَزْءُ النصير مُحَمد
هنگامى كه به دنبال رحلت عبدالعزيز بن جعفر، خواجه نصيرالدين طوسى از دنيا رفت.
جَزَعْتُ لِفُقْدانِ الاَخِلاّءِ وَ انْبَزَتْ
شُؤونى كَمِرْفَضِّ الجَمانَ الْمُبَدَدِ
به خاطر از دست دادن اين دوستان عزيز، گريهها كردم و رشته كارهايم همانند دانههاى مرواريد كه نخ آنها پاره شده باشد، از هم گسست و پاره شده است.
وَ جاشَتْ اِلىَ النَّفْسِ جَزْعاً وَ لُوعَةً
فَقُلتُ: تَعَزّى وَ اصْبِرى فَكانَ قَدِ
و تمام وجودم را غم و اندوه فراگرفت و به نفس خود گفتم: بردبار و صبور باش و او آرام گرفت.
پاسخ به شبهات
اين عالم زمانشناس، گذشته از خدمات علمى، فرهنگى و سياسى رسمى، در صدد رفع شبهه و زدودن آثار شك و ترديد از اذهان نسل نو بود. او سعى مىكرد با دليلهاى قانع كننده نسلهاى جديد را از خطر هجوم افكار و انديشههاى انحرافى مصونيت بخشيده و شبهات مطروحه را رفع نمايد. چند نمونه از اين قبيل اقدامات وى را ذكر مىكنيم:
1. اربلى در شرح حال امام هفتم(ع) به اين پرسش تاريخى كه: چرا در هنگام تشييع پيكر پاك حضرت موسى بن جعفر(ع) منادى ندا مىكرد: هذا اِمامُ الرَّفَضَه فَاعْرِفُوهُ؟! چنين پاسخ مىدهد:
چون در آن زمان گروهى بر اين باور بودند كه امام موسى(ع) قائم منتظر(ع) است حبس آن حضرت را به عنوان غيبت آن بزرگوار تلقى مىكردند. آنان اعتقاد داشتند كه امام كاظم(ع) همان مهدى موعود(ع) است كه بعدها ظهور خواهد كرد بدين جهت يحيى بن خالد هنگام شهادت آن حضرت دستور داد تا منادى ندا دهد كه اين پيكر همان موسى بن جعفر(ع) است كه برخى گمان مىكنند كه او نمىميرد، و آن حضرت، قائم منتظر نيست.
2. او در مورد دعاهايى كه با عصمت معصومين(ع) سازگار نيست؛ اما از آن گراميان صادر شده است. چنين جواب مىدهد:
به نظر من انبيا و اوليا الهى همه اوقات خود را به ذكر خدا مشغول مىداشتهاند و قلب آنان مملو از ذكر و حب پروردگار متعال بود. و خاطر آنان هميشه متعلق به ملأ اعلا بوده و آنان در همه اوقات در مراقبه بودهاند و هر گاه از اين رتبه عالىتر قدرى پايين مىآمدند و توجه به مسائل عادى و مباحات، آنان را لحظاتى از خداوند متعال باز مىداشت آن را براى خود گناه و خطا مىشمردند و از آن استغفار مىكردند و اين از باب همان سخنى است كه فرمود: حسنات الابرار سيئات المقربين. دعاى امام هفتم(ع) در سجده نيز از همين قبيل است كه مىفرمود:
رَبِّ عَصَيتُكَ بِلِسانى وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَاَخَْرَسْتَنى...؛ خدايا من با زبان خود ترا گناه كردم قسم به عزتت كه اگر مىخواستى زبان مرا مىبستى.
3. وى در پاسخ اين شبهه كه آيه تطهير اختصاص به زنان پيامبر(ص) دارد نه به اهلبيت(ع)، پاسخ مىدهد:
اين سخن هم از نظر روايت و هم از نظر درايت نادرست است. اما روايت، حديث ام سلمه است كه اين آيه در منزل او نازل شده است و اما درايت اين كه: اگر اين آيه در مورد زنان پيامبر(ص) نازل مىشد بايد خداوند مىفرمود: ليذهب عَنْكُنَّ الرِّجْسَ وَ يطَهِّرَكُنَّ، بنابراين از ضميرهاى مذكر در آيه معلوم مىشود كه اين آيه در مورد اهل بيت پيامبر(ص) نازل شده. بديهى است كه در ادبيات عرب اگر مذكر و مؤنث با هم باشند لفظ را مذكر مىآورند و به آن (بر مؤنث) غلبه مىدهند.
سياستمدارِ متدين
اربلى بعد از واقعه موصل و تصرف اين شهر توسط مغول، به بغداد هجرت كرد و با خاندان جوينى همكارى نزديك داشت؛ و با استفاده از قدرت سياسى و اقتصادى، در ترويج دين مبين اسلام و تعظيم عالمان دين و نشر ادب و فضائل و ترميم خرابىهاى مغول از هيچ كوششى فروگذارى نكرد. وى با علاءالدين جوينى حاكم خير و دانش دوست بغداد پيوندى عميق داشت تا آن جا كه وقتى علاءالدين جوينى - معروف به عطاءملك - مورد غضب اباقاخان مغول قرار گرفت و توسط او به همدان احضار شد، على بن عيسى نيز در كنار علاءالدين به عنوان اسير در زنجير گرفتار بود، آنان هنوز در گردنه اسدآباد بودند كه اباقاخان در سال 680 درگذشت و آنها آزاد شدند. او همچنان با خاندان جوينى همراهى مىكرد تا اين كه شمسالدين جوينى توسط ارغون شاه، مقتول و عطاملك نيز درگذشت و على بن عيسى از صحنه سياست كنار رفت.
فرزندان
برخى از فرزندان و نوادگان على بن عيسى اديب، دانشمند و متفكر بودهاند كه از آنان سه تن را يادآور مىشويم:
1. تاجالدين محمد فرزند اربلى كه ديوان شعرى از وى به يادگار مانده است.
2. عيسى بن تاجالدين محمد، نوه او است. وى همانند پدر و جد خويش اهل دانش و ادب بوده است.
3. شرفالدين، احمد بن محمد اربلى، نوه ديگر وى است. او مردى فاضل، شاعر و اديب بوده و از جد خود اجازه نقل كتاب كشف الغمه رإ؛ع دريافته است.
وفات
على بن عيسى اربلى بعد از سالها تلاش و كوشش در راه ترويج دين و مذهب تشيع و اعتلاى پرچم پرافتخار اهل بيت(ع) در سال (693) دار فانى را وداع گفت.پيكر شريف او در شهر بغداد و در خانه مسكونىاش به خاك سپرده شد. مزار اين عالم وارسته قرنهاست كه زيارتگاه شيفتگان آل محمد(ص) است.