0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابن قولويه قمى

 

(وفات367 هـ.ق)

 

ولادت :

 

شيخ ابو القاسم، جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن مسرور بن قولويه قمى، از برجسته ترين چهره هاى راويان شيعه در قرن چهارم هجرى است. وى يكى از بهترين شاگردان محمد بن يعقوب كلينى و از برجسته ترين مشايخ شيخ مفيد به شمار مى آيد.

 

خاندان :

 

جعفر در شهر قم، شهر شيفتگان خاندان رسالت و در خانواده اى اهل علم و تقوا چشم به دنيا گشود. او از همان كودكى مهر به محمد و آل محمد را از خانواده خود آموخت و به فراگيرى علم و دانش در محضر درس پدر و برادرش كه از راويان بزرگ شيعه به شمار مى آمدند مشغول گشت. او در محضر بسيارى از بزرگان شيعه شاگردى كرد تا خود نيز يكى از چهره هاى درخشان علم و فقاهت گرديد.

 

سفر به مصر :

 

او سفرى به كشور مصر داشت و از محضر درس علماى آنجا مانند: ابو الفضل محمد بن احمد بن ابراهيم جعفى صابونى مصرى نيز بهره برد.

 

گفتار بزرگان :

 

جعفر بن محمد بن قولويه از بارزترين چهره هاى علمى دوران خود بوده و روايات او در طول هزار سال پيوسته در مجموعه هاى روايى بزرگ شيعه نقل شده و به آن استناد مى شود. علما و فقهاى شيعه براى او احترام خاصى قائلند و توثيق بسيارى از روات شيعه به دليل روايت او از آنها است. شيخ مفيد از درياى علم او بهره هاى فراوان برده و او را بسيار ستوده است.
نجاشى، يكى از بزرگ ترين روات شيعه درباره ايشان مى گويد:"هر زيبايى و علمى كه مردم را با آن وصف نمايى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولويه خواهى يافت." كلام شيخ طوسى شيخ الطائفة، شيخ طوسى در كتاب فهرست درباره او چنين مى گويد: "ابو القاسم، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفاتى فراوان، به تعداد ابواب فقه، مى باشد."
سيد ابن طاووس درباره ايشان مى فرمايد: "وى راوى راستگويى است و همه اتفاق بر امانت او دارند."

 

اساتيد:

 

او از محضر شخصيت هاى فراوانى استفاده نموده از جمله:
1 - پدر بزرگوارش، محمد بن جعفر بن قولويه
2 - برادرش على بن محمد بن جعفر بن قولويه
3 - محمد بن يعقوب كلينى
4 - محمد بن حسن صفار
5 - ابن بابويه، پدر شيخ صدوق
6 - محمد بن جعفر زرارى
7 - محمد بن حسن بن وليد
8 - محمد بن حسن بن على بن مهزيار
9 - محمد بن عبد الله حِميَرى
10 - محمد بن حسن جوهرى
11 - محمد بن احمد مصرى

 

شاگردان:

 

شخصيت هاى فراوانى نيز از محضر او بهره برده اند مانند:
1 - شيخ مفيد
2 - حسين بن عبيد الله غضائرى
3 - احمد بن عبدون
4 - تلعكبرى
5 - ابن عزور
6 - محمد بن سليم صابونى

 

تأليفات:

 

ابن قولويه داراى تأليفات فراوانى است مانند:
1 - كامل الزيارات كه مشهورترين تأليف وى مى باشد.
2 - مداواة الجسد
3 - الصلاة
4 - الجمعة و الجماعة
5 - قيام الليل
6 - الرضاع
7 - الصداق
8 - الأضاحى

 

وفات:

 

سرانجام ابن قولويه پس از عمرى خدمت به معارف اهل بيت عليهم السلام در سال 367 هجرى چشم از اين دنيا فرو بست و به ديار باقى شتافت.

دوشنبه 4 مهر 1390  11:10 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابن قولويه قمى

 

(وفات367 هـ.ق)

 

ولادت :

 

شيخ ابو القاسم، جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن مسرور بن قولويه قمى، از برجسته ترين چهره هاى راويان شيعه در قرن چهارم هجرى است. وى يكى از بهترين شاگردان محمد بن يعقوب كلينى و از برجسته ترين مشايخ شيخ مفيد به شمار مى آيد.

 

خاندان :

 

جعفر در شهر قم، شهر شيفتگان خاندان رسالت و در خانواده اى اهل علم و تقوا چشم به دنيا گشود. او از همان كودكى مهر به محمد و آل محمد را از خانواده خود آموخت و به فراگيرى علم و دانش در محضر درس پدر و برادرش كه از راويان بزرگ شيعه به شمار مى آمدند مشغول گشت. او در محضر بسيارى از بزرگان شيعه شاگردى كرد تا خود نيز يكى از چهره هاى درخشان علم و فقاهت گرديد.

 

سفر به مصر :

 

او سفرى به كشور مصر داشت و از محضر درس علماى آنجا مانند: ابو الفضل محمد بن احمد بن ابراهيم جعفى صابونى مصرى نيز بهره برد.

 

گفتار بزرگان :

 

جعفر بن محمد بن قولويه از بارزترين چهره هاى علمى دوران خود بوده و روايات او در طول هزار سال پيوسته در مجموعه هاى روايى بزرگ شيعه نقل شده و به آن استناد مى شود. علما و فقهاى شيعه براى او احترام خاصى قائلند و توثيق بسيارى از روات شيعه به دليل روايت او از آنها است. شيخ مفيد از درياى علم او بهره هاى فراوان برده و او را بسيار ستوده است.
نجاشى، يكى از بزرگ ترين روات شيعه درباره ايشان مى گويد:"هر زيبايى و علمى كه مردم را با آن وصف نمايى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولويه خواهى يافت." كلام شيخ طوسى شيخ الطائفة، شيخ طوسى در كتاب فهرست درباره او چنين مى گويد: "ابو القاسم، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفاتى فراوان، به تعداد ابواب فقه، مى باشد."
سيد ابن طاووس درباره ايشان مى فرمايد: "وى راوى راستگويى است و همه اتفاق بر امانت او دارند."

 

اساتيد:

 

او از محضر شخصيت هاى فراوانى استفاده نموده از جمله:
1 - پدر بزرگوارش، محمد بن جعفر بن قولويه
2 - برادرش على بن محمد بن جعفر بن قولويه
3 - محمد بن يعقوب كلينى
4 - محمد بن حسن صفار
5 - ابن بابويه، پدر شيخ صدوق
6 - محمد بن جعفر زرارى
7 - محمد بن حسن بن وليد
8 - محمد بن حسن بن على بن مهزيار
9 - محمد بن عبد الله حِميَرى
10 - محمد بن حسن جوهرى
11 - محمد بن احمد مصرى

 

شاگردان:

 

شخصيت هاى فراوانى نيز از محضر او بهره برده اند مانند:
1 - شيخ مفيد
2 - حسين بن عبيد الله غضائرى
3 - احمد بن عبدون
4 - تلعكبرى
5 - ابن عزور
6 - محمد بن سليم صابونى

 

تأليفات:

 

ابن قولويه داراى تأليفات فراوانى است مانند:
1 - كامل الزيارات كه مشهورترين تأليف وى مى باشد.
2 - مداواة الجسد
3 - الصلاة
4 - الجمعة و الجماعة
5 - قيام الليل
6 - الرضاع
7 - الصداق
8 - الأضاحى

 

وفات:

 

سرانجام ابن قولويه پس از عمرى خدمت به معارف اهل بيت عليهم السلام در سال 367 هجرى چشم از اين دنيا فرو بست و به ديار باقى شتافت.

دوشنبه 4 مهر 1390  11:11 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابوغالب زُرارى (ره)

 

 

( 368- 285 هـ.ق )

ولادت  و خاندان

 

ابو غالب در 27 ربيع الثانى سال 285 هجرى در كوفه به دنيا آمد.نام وى احمد بن محمد بن محمد بن سليمان بن حسن بن جهم بن بُكَير بن أعيَن شيبانى كوفى بغدادى است.او از شخصيت هاى بزرگ شيعه در قرن چهارم هجرى و از روات حديث و استاد برخى فقهاى بزرگ شيعه مانند شيخ مفيد و از اصحاب ائمه عليهم السلام در دوران غيبت صغرى مى باشد.

 

ابو غالب در پنج سالگى پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستى پدربزرگ دانشمند خود محمد بن سليمان قرار گرفت.در دوازده سالگى از دانشمند و راوى بزرگ شيعه "حِميَرى" روايت شنيد.در پانزده سالگى پدر بزرگ و سرپرست خود را از دست داد.بيست و هشت ساله بود كه در حادثه اى ناگوار تمام اموال خود را از دست داد.در شصت و پنج سالگى به حج خانه خدا مشرف شد و يك سال در جوار بيت الله الحرام ماند.

 

سيد بحر العلوم در مورد خاندان او چنين مى گويد:

 

"آل أعيَن از بزرگ ترين خاندان هاى كوفه و از شيعيان اهل بيت مى باشند. آنان از مقام و منزلتى بس والا برخوردارند و شخصيت هايى برجسته در ميان خود داشته اند و در دوران هاى طولانى از دوران امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام تا دوران غيبت صغرى از اصحاب نزديك ائمه به شمار مى آمده اند.در ميان اين خاندان چهره هاى دانشمند و فقيه و قارى قرآن و اديب و راوى حديث بس فراوان ديده مى شود.

 

ابو غالب داراى فرزندى بود به نام عبيد الله كه در سال 313 هجرى به دنيا آمد ولى بر خلاف ميل پدر علاقه به علم و دانش از خود نشان نداد، اما او داراى فرزندى شد به نام محمد كه علاقه مند به راه پدر بزرگ خود شد و ابو غالب رساله خود درباره خاندان آل أعين را براى او نگاشته است.

 

مكاتبه با امام عصر

 

از ديگر فضايل ابو غالب زرارى مكاتبه با امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف از طريق ‏نواب خاص آن حضرت مى‏باشد كه او به اين افتخار بزرگ نايل آمده است‎.‎

 

گفتار بزرگان

 

شيخ طوسى در باره او مى فرمايد:"او شخصيتى جليل القدر و داراى روايات فراوان و شيخ شيعه در زمان خود بوده و شخصيت مورد اطمينان فقهاى شيعه مى باشد."علامه مجلسى و سيد بحر العلوم نيز كلامى مشابه كلام شيخ طوسى گفته اند.

 

اساتيد

 

او از شخصيت هاى بزرگ شيعه در دوران خود بهره برده است. شخصيت هايى مانند: پدر بزرگ خود محمد بن سليمان، على بن حسين سعد آبادى، عبد الله بن جعفر حميرى، محمد بن حسن بن على بن مهزيار اهوازى، محمد بن همام اسكافى و محمد بن يعقوب كلينى.

 

شاگردان

 

چهره هاى فراوانى نيز از محضر درس او بهره مند گشته اند از جمله: شيخ مفيد، هارون بن موسى تلعكبرى، حسين بن عبيد الله غضائرى، احمد بن عبد الواحد مشهور به ابن عبدون و ابو العباس احمد بن على بن عباس سيرافى.

 

تأليفات

 

او داراى تأليفات ارزشمندى در موضوعات مختلف است مانند:

 

1 - رسالة أبى غالب الزُرارى

 

2 - كتاب الأدعية

 

3 - الإفضال

 

4 - التاريخ

 

5 - دعاء السفر

 

6 - دعاء السر

 

7 - مناسك الحج

 

8 - جزء فى خطبة الغدير

 

9 - أخبار تهامة

 

10 - أخبار مجموعة

 

وفات

 

سرانجام اين عالم بزرگوار در سال 368 هـ.ق به سن هشتاد و سه سالگى در شهر بغداد چشم از جهان فرو بست و در كاظمين به خاك سپرده شد.

دوشنبه 4 مهر 1390  11:12 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

رئيـس المحـدثيـن ، شيخ صـدوق

 

 

311 ـ 381 هـ.ق

 

ولادت:

 

محمد بن علـى بن بابويه قمى معروف به (ابـن بابـويه) و (شيخ صدوق )، از مفاخر فقهاى دنياى شيعه و محـدث عالـى مقام در نيمه دوم سده چهارم هجرى است.
بعد از سـال 305 هـ . ق، كه نـايب دوم امام زمـان (ع) از دنيا رفت، شيخ اجل حسين بـن روح نوبختى به عنوان نايب سـوم امام (ع) بيـن شيعيان و حضرت گرديد. على بـن بابـويه قمى پدر شيخ صدوق كه از علماى قـم بـود، وارد بغداد شد، و چون تا آن زمان صاحب فرزنـدى نشـده بـود، و از ايـن نظر رنج مـى برد لذا فرصت را مغتنم شمرد، و ضمن نامه اى به حسين بـن روح نوبختى، از او تقاضا نمـود كه در حيـن شرفيابـى به محضر آقا امام زمان (ع) نامه او را به آن حضرت تقديم نمايد.
وى در آن نامه اشتياق خود را به داشتـن پسرى ابراز كرده بـود، و جواب امام زمان (ع) هـم به او رسيد كه ما براى تو دعا كرديـم و عنقريب خـداوند پسرى و يا پسرانـى فقيه و پاك سرشت به تـو خواهد داد.
به ايـن ترتيب عنايت الهى شامل حال وى شده و دعاى حضرت حجت (ع) به سـال 311 هـ. ق بـا تـولـد شيخ صـدوق تحقق يافت. اسنـاد ايـن روايت معتبـر است، چنـانچه شيخ صـدوق خـود در كتـاب گرانقدرش كمال الدين آورده است. وشيخ طـوسـى در كتـاب غيبت صفحه 195 ايـن حـديث را آ ورده است. همچنين ايـن حديث را دانشمند رجال شناس شيخ نجاشى در كتاب خـود صفحه 184 نقل كرده است.

 

تحصيلات:

 

او در روزگار جـوانى پـس از فرا گرفتـن علـوم مقـدماتـى، علـم حـديث و فقه را از مفاخـر فقها و محدثيـن قـم همچون پدرش على بن بابويه و محمد بن حسـن بـن وليد، پيشواى فقهاى قم، احمد بن على بن ابراهيم قمى، حسيـن بـن ادريس قمى و ديگران آموخت و چون در روزگار سلاطيـن شيعى آل بويه به سر مـى برده و آنها بر قسمت اعظم دنياى اسلام تسلط داشتنـد به منظور ديـدار مشايخ ديگـر در ساير نقاط شيعه نشيـن، و سيـر و سياحت به مسافرت دور و درازى همت گماشت.
شيخ صدوق در سال 347 هـ . ق، در رى از ابو الحسن محمد بـن احمد بن علـى اسدى معروف به ابـن جراده بردعى حديث فراگرفت و در سال 352 هـ . ق، در نيشـابـور ازمحضر علماى آن سـامـان استماع حـديث نموده مانند: ابـو علـى حسيـن بـن احمد بيهقـى، عبـد الرحمـن محمد بـن عبدوس و همچنيـن در مرو از افرادى همچون ابـو الحسن محمد بن على بن فقيه و ابو يوسف رافع بـن عبدالله به اخذ حـديث تـوفيق يافت كه در كـوفه، مكه، بغداد، بلخ و سـرخـس استماع حديث داشته است.
در سال 347 هـ . ق، به تقاضاى ركـن الدوله ديلمى در رى، اقـامت و به رهبـرى علمـى و مذهبـى شيعيـان عصر پـرداخته است.
شخصيت علمى و معنـوى او چنان بـود كه فقها و دانشمندان شيعه هر جا به نام وى مى رسيـدند از وى با بهتـريـن عبارات ياد مـى كردنـد چنانچه فقيه عظيـم الشأنى همچون بحر العلوم او را (رئيس محدثيـن) خوانده است.

 

اساتيد:

 

استادان شيخ صدوق را نمى تـوان شمرد، ولى دانشمند محقق مرحوم شيخ عبـدالرحيـم ربانـى شيرازى 252 تـن از آنها را نام برده است كه گـروهـى از آنها در زمـره مشـاهيـر بـوده و عبـارتند از:
1 ـ پدرش على بن بابويه قمى
2 ـ محمد بن حسن وليد قمى
3 ـ احمد بن على بن ابراهيم قمى
4 ـ على بن محمد قزوينى
5 ـ جعفر بن محمد بن شاذان
6 ـ جعفر بن محمد بن قولويه قمى
7 ـ على بن احمد بن مهريار
8 ـ ابو الحسن خيوطى
9 ـ ابـو جعفـر محمـد بـن علـى بن اسـود
10 ـ ابـو جعفـر محمـد بـن يعقـوب كلينـى
11 ـ احمـد بـن زيـاد بـن جعفـر همـدانى
12 ـ علـى بن احمد بن عبدالله قرقى
13 ـ محمد بن ابراهيم ليثى
14 ـ ابراهيم بن اسحاق طالقانى
15 ـ محمد بن قاسم جرجانى
16 ـ حسين بن ابراهيم مكتبى

 

شاگردان:

 

1 ـ شيخ مفيد
2 ـ محمد بن محمد بن نعمان
3 ـ حسين بن عبدالله
4 ـ هارون بن موسى تلعكبرى
5 ـ بـرادرش حسيـن بـن علـى بـن بـابـويه قمـى
6 ـ بـرادر زاده اش حسـن بـن حسيـن بـن بـابـويه قمـى
7 ـ حسـن بـن محمـد قمـى (مـؤلف تـاريخ قـم)
8 ـ علـى بـن احمـد بـن عبـاس نجـاشـى (پـدر نجـاشـى)
9 ـ علم الهدى (سيد مرتضى)
10 ـ سيـد ابـو البـركـات علـى بـن حسيـن جـوزى
11 ـ ابوالقاسم على خزاز
12 ـ محمد بن سليمان حمرانى

 

تأليفات:

 

شيخ طـوسـى نـوشته است كه شيخ صـدوق 300 جلـد كتاب تأليف كرده است، و در فهرست خـود 40 كتاب و شيخ نجاشى 189 كتاب از وى نام برده انـد. بـراى نمـونه چنـد اثـر او را نام مـى بـريـم:
1 ـ من لا يحضره الفقيه
2 ـ كمال الدين و اتمام النعمه
3 ـ كتاب امالى
4 ـ كتاب صفات شيعه
5 ـ كتـاب عيـون الاخبـار امـام رضا (ع)
6 ـ كتاب مصادقه الاخوان
7 ـ كتاب خصال
8 ـ كتاب علل الشرايع
9 ـ كتاب توحيد
10 ـ كتاب اثبات ولايت على (ع)
11 ـ كتاب معرفت
12 ـ كتاب مدينه العلم
13 ـ كتاب مقنع در فقه
14 ـ كتاب معانى الاخبار
15 ـ كتاب مشيخته الفقيه
16 ـ كتاب عيون الاخبار

 

گفتاربزرگان:

 

ـ شيخ الطايفه محمد بـن حسـن طوسى متوفى به سال 460 هـ . ق، كه با يك واسطه، شاگرد شيخ صـدوق بـود، از ايشان به ايـن گـونه ياد مى كند: ابو جعفر محمد بن على بن حسين بـن بابويه قمى، دانشمندى جليل القدر، بزرگوار، حافظ احاديث بوده و در حفظ و كثرت علـم و حـديث در ميان علماى قـم همانندى براى او ديده نشـده است و قريب به سيصد جلد كتاب دارد.
ـ نـابغه بزرگ و فقيه سنت شكـن، مشهور به محمـد بـن ادريـس حلـى متـوفـى به سـال 598 هـ . ق، در كتـاب گـرانقـدر «سـرايـر» مـى فرمايد: «دانشمند مـوثق بزرگـوار، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال، حافظ بزرگ حديث، استاد و پيشواى ما شيخ محمد بـن بابويه است.
ـ ابـن شهر آشـوب او را مبـارز قمـى نـاميـده است.
ـ علامه حلـى از وى مانند نجاشى ياد مـى كند كه نجاشـى وى را وجه الطايفه ناميده است.
ـ فخر المحققيـن فرزند برومند علامه حلـى از وى به شيخ امام نام مى برد.
در ميـان فقهاى بزرگ به ذكـر گفتـار علامه بحـر العلـوم اكتفا مى كنيم كه مى نويسد:
ابو جعفر محمـد بن علـى بن حسيـن بن مـوسـى بـن بابـويه قمـى پيشوايى از پيشـوايان شيعه و ستونـى از استـوانه هاى شريعت است. او رئيـس محدثين و در آنچه از ائمه صادقيـن نقل كرده راستگوست. وى با دعاى امام زمان (ع) متـولد شـد و از ايـن راه به فضيلت و افتخارى بزرگ نايل گشت».

 

وفات:

 

شيخ ابو جعفر محمد بـن بابـويه قمـى معروف به شيخ صـدوق پـس از هفتاد و چند سال زندگانى پرافتخار و انجام مسافرتهاى طـولانـى و تصنيف 300 جلـد كتـاب بـا ارزش، سـرانجام در سال 381 هـ . ق، در شهر رى چشـم از جهان فـرو بست و آرامگاهـش امروز در شهر رى به نام ابـن بابويه مشهور و زيارتگاه مردم مسلمان است.

دوشنبه 4 مهر 1390  11:13 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

محمد بن احمد بن ابن جنيد اسكافى (ره)

( متوفی نيمه دوم قرن سوم ـ 381 هـ .ق )

ولادت

 

ابوعلى محمد بن احمد بن الجنيد اسكافى ، در اسكاف (كه محلى بين بصره ونهروان است.) در يك خـانـواده عـلـمـى و روحـانى گام به عرصه زندگى گذاشت او درروزگارى به سر مى برد كه مـنـاطـق اسـلامى تازه از تركتازى خلفاى بنى العباس نجات پيدا مى كرد .

گفتار بزرگان

 

نجاشى درباره او مي گويد:

مـحـمد بن احمد بن الجنيد ابوعلى الكاتب الاسكافى ، آبروى اصحاب ما، ثقه ،جليل القدر داراى تـالـيفات فراوان و متعدد از برخى از مشايخ خود شنيدم كه در پيش او مال و شمشيرى از حضرت صاحب (عجل الله فرجه ) بود كه به هنگام مرگ به كنيزش وصيت نمود و پيش او ضايع گرديد.

نجاشى درباره او گفته است كه او در حدود 200 مساله در 2500 ورق دارد او معاصرابن بابويه والد شيخ صدوق و معاصر حسين بن روح نوبختى ، سفير سوم امام عصر(عجل الله فرجه ) بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دين ، روايت كرده است و از اونيز ابومحمد هارون بن موسى التلعكبرى ، و هم طبقه او روايت نموده اند .

سيد صدر مـؤلف كتاب تاسيس الشيعه كه او را در عداد فقها برجسته شيعه نام مى برد و در حق او توصيف و تجليل شايانى دارد، مى گويد

يـكـى ديگر از بزرگان فقهاى ما، ابن جنيد محمد بن احمد بن الجنيد ابوعلى ،مشهور به كاتب اسكافى است او داراى كتابهاى متعددى در فروع و اصول فقه مى باشد فقه را تنظيم و ابوابى بر آن مـتـرتـب سـاخـت ابـواب را جدا از هم قرار داد ونهايت تلاش خود را در اين راه صرف نمود اگر مـساله اى روشن بود، در آن مورد فقطبه ذكر فتوى اكتفا ورزيد، و اگر مساله تا حدودى مشكل و غـامـض بـود، به عامل اصلى آن نيز اشاره كرده و دليل آن را نيز ذكر مى نمود و اگر مساله داراى اقـوالـى از سـوى فـقهابود، آنها را نيز نقل مى كرد.

دوران

 

از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران ابن جنيد اسكافى شـيعيان به ميزان قابل توجهى در كشورهاى خاورميانه از آن محدوديتها رهايى پيدا كردند، زيرااز يك طرف خلفاى فاطمى كه شيعه اسماعيلى بودند در مصر دولت نيرومندى راتشكيل دادند و از ابـهـت و شـكـوه دربـار بغداد كاستند، و از سوى ديگر سيف الدوله حمدانى و امرا آنان كه در شام حكومت مى كردند، نسبت به شيعه ابراز تمايل بسيارى مى نمودند كمى قبل از آنها، علويان مازندران حـكـومـت داشـتـنـد كه همه شيعه بودند آنان پرچم استقلال بلند كرده و بر ضد خلفاى عباسى قـيـام كردند از همه مهم تر، ظهور دولت مقتدر آل بويه بود كه از شيعيان مخلص بودند وحكومت آنان تا شام و مصر گسترش داشت و در احترام و تجليل شيعيان كوشا بودند .

ايـن عـلـل و عوامل زمينه را فراهم ساخت تا شيعيان از گوشه و كنار سربرآورده و با همت شايان توجه ، به تشكيل جمعيتها و تاسيس حوزه هاى علمى و نشر معارف و حقايق اهل بيت (عليه السلام) بپردازند، كـه تـشـيـع ابـن ابى عقيل در آن روزگار، و ارتباطابن جنيد با دانشمندان اهل سنت و مسافرت كـلـيـنـى و صـدوق ، دو پيشواى بزرگ حديث به بغداد و اقامت آنان در آن شهر (مركز اهل سنت ) نشانه هايى از اين فضاى مناسب سياسى مى باشد.

تأليفات

 

1 ـ احكام الارش

2 ـ احكام الصلوة .

3 ـ احكام الطلاق .

4 ـ المختصر الاحمدى للفقه المحمدى .

5 ـ الارتياع في تحريم الفقاع .

6 ـ ازالة الران عن قلوب الاخوان (در امر غيبت ).

7 ـ استخراج المراد عن مختلف الخطاب .

8 ـ الاستنفار الى الجهاد.

9 ـ الاستيفا.

10 ـ الاسرا.

11 ـ الاسفار فى الرد على المؤيدة .

12 ـ الاشارات الى ما ينكره العوام .

13 ـ اشكال جملة المواريث .

14 ـ اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن الائمة فى امر الاجتهاد.

15 ـ الافهام لاصول الاحكام .

16 ـ الفى مسالة (دوهزار مساله ).

17 ـ الالفية (هزار مساله ) در كلام .

18 ـ امثال القرآن (مثلهاى قرآن ).

19 ـ الايناس بائمة الناس .

20 ـ البشارة و القدارة .

21 ـ تبصرة العارف و نقد الزائف

22 ـ التحرير و التقرير.

23 ـ التراقى الى اعلى المراقى .

24 ـ بنية الساهى بالعلم الالهى .

25 ـ تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه .

26 ـ حدائق القدس .

27 ـ قدس الطور و ينبوع النور في معنى الصلوة على النبى .

28 ـ مشكلات المواريث

29 ـ المسح على الخفين.

30 ـ كتاب المسح على الرجلين .

وفات

 

سرانجام پـس از عـمـرى تـلاش و كـوشش در راه اسلام و با بر جا گذاشتن بيش از 50 عنوان كتاب در زمـيـنـه فقه ، اصول ، كلام و تفسير، در سال 381 هـ. ق ، همان سال وفات شيخ صدوق به رحمت ایزدی پیوست.

دوشنبه 4 مهر 1390  11:14 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

صاحب بن عباد

 

از ولادت تا عرصه سياست
ابوالقاسم اسماعيل بن عبّاد فرزند عباس ملقّب به صاحب و مشهور به صاحب بن عبّاد به سال 326 ق. در اصفهان ديده به جهان گشود.[1]
پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبة وزارت داشتند. عبّاس پدر صاحب بدان مرتبه از بزرگي و احترام رسيده بود كه مردم او را «شيخ امين» مي‌گفتند.
پدرِ صاحب و همسرش نهايت كوشش خود را در تربيت فرزند خود به كار بستند. اوّلين استادِ صاحب، پدرش «عبّاد» بود كه علاوه بر ايفاي وظايف پدري استادي مهربان و دلسوز براي وي به حساب مي‌آمد. «صاحب» پس از فراگيري مقدمات به تحصيل فقه، حديث، تفسير، كلام و ديگر علوم رايج پرداخت.
پس از چندي كه او خود را از اساتيد و بزرگان اصفهان بي‌نياز ديد به «ري» كه از مراكز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت كرد و در آن شهر به حلقة درس «ابن عميد» وزير دانشمند و شهير آل بويه پيوست. ابن عميد توانايي «صاحب» در انشاي متون ادبي را مشاهده كرد و او را از نويسندگان مقام وزارت قرار داد. كارداني و توانايي صاحب در انجام اين امور، راه پيشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا كه چون ركن الدوله، فرزندش مؤيّد الدوله را به حكومت اصفهان منصوب كرد صاحب نيز در مقام دبيري او و نويسندگي وي به زادگاهش اصفهان بازگشت.[2]
مذهب صاحب
بسياري از بزرگان به تشيّع و برخي به دوازده امامي بودن او تصريح كرده‌اند. سيّد بن طاووس، شيخ صدوق، علاّمه مجلسي، شيخ حرّ عاملي، شيخ بهايي، شيخ آقا بزرگ طهراني، شيخ عباس قمي، علامه اميني و بسياري ديگر از اين جمله‌اند. جز تصريح بزرگان، دقت در اشعاري كه از صاحب باقي مانده و شور و شوق او به ولايت و دوستي ائمه معصومين ـ عليه السّلام ـ بهترين شاهد بر تشيع اين شخصيت بزرگ است،[3] به نمونه ذيل دقت كنيد:
ابا حسنٍ لو كان حبّك مدخلي
جهنم، ان الفوز عند جحيمها
فكيف يخاف النار من هو مؤمن
بأنّ اميرالمؤمنين قسيمها
ابا حسن، اي امام همام، اگر دوستي تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا كه آتش حجيم، رستگاري مرا در پي خواهد داشت.
آنكس كه تو را تقسيم كننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسي دارد؟
اخلاق و سيرة صاحب
تحقيق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسي سجايا و ملكات اخلاقي آنها، نقش بسزايي در شناساندن آنان ايفا مي‌كند، بررسي كتب و مدارك مربوط به احوال و شرح زندگي صاحب نشانگر آن است كه وي از مجلسي نيكو بهره داشته و به پشتوانه اخلاق پسنديدة خود بزرگان علم و ادب و عموم مردم را شيفته خود نموده بود.
كرم و جوانمردي از بارزترين صفات اخلاقي صاحب مي‌باشد و حكايات بسيار در اين باره از وي نقل شده است. او از تواضع و فروتني نيز بهرة فراوان داشت و به ويژه سادات و دانشمندان را گرامي مي‌داشت. صاحب ضمن برخورداري از تواضع و فروتني از جلالت قدر و بزرگي نيز بهره‌ برده بود. عفو و اغماض، فراست، شجاعت، و بسياري ديگر از محاسن اخلاقي را مي‌توان در صاحب يافت.[4]
سياست و روش كشورداري
هنگامي كه صاحب به مقام وزارت رسيد درصدد اصلاح امور برآمد و در اوّلين گام، بدعتهاي ناپسند و رسوم ظالمانه را برانداخت. او در اجراي عدالت و رفع ستم از مردم بسيار كوشا بود. وي همچنين آباد ساختن شهرها، مرمت و بازسازي ويرانيها و بناي آثار نيك را نيز مورد عنايت قرار مي‌داد؛ كه مي‌توان از رونق يافتن شهرهاي قزوين، كاشان، قم و اصفهان ياد كرد. صاحب به شهر قم كه در آن زمان پايگاه اصلي شيعيان بود توجه ويژه داشت. نويسنده تاريخ قم كه اين كتاب را به صاحب هديه كرده است مي‌گويد: «نزد صاحب چزي گزيده‌تر از تصنيفي در اخبار شهر قم و اهل آن نيافتم».[5]
صاحب در دوران وزارت خود اقتصاد كشور و مردم را رونق بخشيد و دارايي خزانه دولت را به مرتبه‌اي عالي رساند. او به ورزش نيز توجه بسيار داشت و ورزشكاران را مورد تشويق خود قرار مي‌داد. كارهاي ديوان را جز به اهل فضل و دانش نمي‌سپرد و هر زمان آگاه مي‌شد كه فردي شايسته و كاردان بيكار مي‌باشد يك شغل از كساني را كه چند شغل داشتند، مي‌گرفت و به او واگذار مي‌كرد.[6]
علم آموزي و دانش گستري صاحب
صاحب بن عبّاد در محيطي شيفتة علم و ادب پاي به جهان گذارد و تا آخرين لحظات حيات دمي از علم‌آموزي و دانش‌گستري غفلت نورزيد. كوشش صاحب در آموختن، محدود به زمان معيّن نبود به گونه‌اي كه حتي پس از رسيدن به مقام وزارت نيز كسب علم و معرفت را فراموش نكرد. او چه در ايّام اقامت در شهرهاي اصفهان، بغداد و ري و چه در مسافرت هميشه با برخي از دانشمندان و بزرگانِ علم همراه بود و حتّي درمأموريتهاي نظامي نيز مجلس بحث و گفتگو تشكيل مي‌داد.
فراهم آوردن زمينه‌هاي گسترش علم در ميان عموم مردم از سياستهاي مهمّ صاحب در دوران وزارت بود. او در پي اين مهم دانشمنداني را از بغداد به اصفهان و ري فرا خواند. صاحب مي‌دانست كه آباد شدن كشور و رونق اقتصاد در نخستين مرحله متوقف بر آن است كه مردم از زنجير جهل و ناداني رهيده، روشنايي دانش و فضيلت را درك كنند.
صاحب به تأليفات اهل قلم عنايت و توجه ويژه داشت و هرگاه از تأليف كتابي جديد آگاهي مي‌يافت با سعي و كوشش فراوان نسخه‌اي از آن فراهم مي‌كرد و براي مطالعه در كتابخانه خويش قرار مي‌داد. او در نتيجة تلاش فراوان توانست كتابخانه‌اي عظيم و كم نظير تشكيل دهد. كتابخانه صاحب، بيشتر آثار و تأليفات علمي آن دوران را در بر داشت و دانشوران و نويسندگان متعدد از آن گنجينة ارزشمند استفاده مي‌بردند. «مقدسي» جغرافي‌دان پرآوازه و مشهور قرن چهارم، يكي از كساني است كه به تصريح خودش استفاده فراوان و بهره بسيار از كتابخانه بزرگ صاحب برده است. فهرست نام كتابهاي موجود در كتابخانه مذكور حاوي ده جلد و براي حمل كتابها به تعدادي زياد شتر نياز بود. به گفته برخي مدارك ميزان كتابهاي موجود در كتابخانه صاحب در ري، كه با قرن دهم ميلادي مقارن بوده است برابر مجموع كتابهاي موجود در كتابخانه‌هاي اروپا برآورد شده است.
صاحب مقام بزرگان دين و علم و ادب را گرامي مي‌داشت و از احترام به آنان كوچك‌ترين مضايقه‌اي نمي‌كرد. برخي از بزرگان به خدمتش حاضر شده، در شمار همراهان او در مي‌آمدند و برخي ديگر با نامه‌نگاري به وي اظهار ارادت مي‌كردند؛ همانند صابي نويسنده مشهور آن دوران، سيّد رضي نيز قصيده‌هايي در بغداد سروده و صاحب را مدح گفته است.
ابن عبّاد هر سال پنج هزار دينار به بغداد مي‌فرستاد تا بين فقها و ادبيان آن ديار تقسيم گردد.
برخي از دانشمندان و ادبيان ملازم صاحب بدين قرار بودند:
1. ابوالقاسم زعفراني. 2. ابوالقاسم بن أبي العلاء . 3. ابوالعباس ضبّي. 4. ابوسعيد رستمي. 5. ابودلف خزرجي. 6. ابومحمد خازن اصفهاني 7. بديع الزمان همداني و بسياري ديگر؛[7] ياقوت در معجم الأدباء مي‌گويد: صاحب بن عبّاد را پانصد شاعر صاحب ديوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده كه گفته است مرا به صد هزار بيت فارسي و عربي مدح گفته‌اند.
او دانشمندان و بزرگان مكّه و مدينه را نيز مورد الطاف خود قرار مي‌داد و هر سال با كاروان حجّاج براي هر يك به فراخور شأنش هدايايي مي‌فرستاد.
حكايات و وقايع متعدد از روابط نيك صاحب بن عبّاد و بزرگان معاصرش در مدارك و مآخذ نقل شده كه حاكي از بزرگواري و ستايش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد مي‌باشد.
در يكي از اين وقايع هلال بن هارون صابي حرّاني نويسندة نامي عصر خود كه نزديك به نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدي ديوان رسائل بود و شعراي عراق او را همچون رؤسا مدح مي‌گفتند، در نامه‌اي كه خطاب به صاحب نوشته است مي‌گويد:
«هنگامي كه صحيفه‌ام را در دستان آورندة آن گذاردم، بر آن نامه بوسه زدم زيرا مي‌دانستم كه پس از وصول، چشمان مبارك تو بر آن خواهد افتاد».
ثعالبي نيز در توصيف اهميت جلسات صاحب با ادبا و بزرگان مي‌گويد:
«در اين گونه مجالس ثمرات عقول و افكار و ذوقهاي مختلف بر صاحب عرضه مي‌شد و از نتايج اين اجتماعات بود كه سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر رسيد و داخل در حدّ اعجاز گرديد و نظم و نثرش چون خورشيد در همه آفاق پرتو افكن شد و شرق و غرب را فرا گرفت».[8]
مقام علمي صاحب
پشتكار و شوق صاحب به يادگيري علوم و فنون رايج در آن عصر، او را به فراگيري معارف گوناگون واداشت به گونه‌اي كه در بسياري از علوم صاحبنظر گرديد.
صاحب در دانشهايي چون علوم قرآن و تفسير، حديث، كلام، لغت، نحو، عروض، نقد ادبي، تاريخ و طبّ تسلط و تبحّر داشت.[9]
الف. تأليفات
آثار متعددي در زمينة علوم فوق از صاحب باقي مانده كه بدين شرح است:
1. كتاب الإبانه (در علم كلام) 2. الأقناع (در عروض) 3. الأمثال السائره (در علوم ادبي) 4. التذكرة (در كلام و اصول دين) 5. ديوان اشعار 6. رسائل صاحب (مباحث اخلاقي، اعتقادي و اجتماعي) 7. رساله‌اي در فضايل حضرت عبدالعظيم حسني ـ عليه السّلام ـ 8. رساله‌اي در علم طب 9. عنوان المعارف 10. الفرق بين الضاد و الظاء 11. الكشف عن مساويء شعر المتنبيء 12. المحيط (در علم لغت) 13. المنظومة الفريدة.
مؤلفاتي كه تمامي آنها در دست نيست عبارت‌اند از:
14. الأنوار 15. الروزنامجة 16. السفينة 17.

 


[1] وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 1، ص 206؛ شذرات الذهب، ابن عماد حنبلي، ج 3، ص 115.
[2] . صاحب بن عباد، شرح حال و آثار، احمد بهمنيار، ص 37؛ معجم الادباء، ياقوت حموي، ج 6، ص 221.
[3] . براي آگاهي كامل از اشعار صاحب ر. ك: الغدير، علامه اميني (ترجمه)، ج 7، ص 103؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 353، يتيمة الدهر، ثعالبي، ج 3، ص247.
[4] . صاحب بن عباد، شرح حال و آثار، ص 72.
[5] . همان، ص 68، 70.
[6] . همان، ص 68.
[7] . همان، ص 143.
[8] . همان.
[9] . صاحب بن عباد حياته و ادبه، ص 154، 169 و 125؛ معجم الادباء، ج 6، ص 252 و 278.
دوشنبه 4 مهر 1390  11:16 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابو عتاب، عبد الله بن بسطام بن شاپور زيات نيشابورى

(متوفي401 ه.ق)

 

ولادت

 

 

 

ابو عتاب، عبد الله بن بسطام بن شاپور زيات نيشابورى و برادرش حسين بن بسطام بن شاپور ‏زيات نيشابورى (درگذشت 401 هجرى)، دو تن از راويان بزرگ شيعه در قرن چهارم هجرى ‏مى‏باشند‎.‎

 

‎  ‎خاندان بسطام

 

خاندان بسطام از روات معتبر شيعه و خاندانى اهل علم بودند كه روايات اهل بيت عصمت و ‏طهارت عليهم‏السلام را نقل كرده و به دست ديگر فقهاى شيعه رسانده‏اند‎.‎

 

ابو العباس بن عقده نام آنان را در كتاب رجال خود آورده است‎.‎

 

نجاشى در اين باره مى‏فرمايد: بسطام بن شاپور و برادرانش زكريا و زياد و حفص همه ‏شخصيت‏هايى مورد اطمينان مى‏باشند و رواياتى از امام جعفر صادق و امام موسى كاظم ‏عليهماالسلام روايت كرده‏اند‎.‎

 

‎  ‎شخصيت

 

عبد الله و حسين ابنا بسطام دو برادر و دو تن از روات معتبر و از فقهاى شيعه در قرن ‏چهارم هجرى به شمار مى‏آيند‎.‎

 

آنها براى مرزبانى از مرزهاى جغرافيايى و عقيدتى اسلام به شهر قزوين سفر كردند و از ‏ناشران علوم محمد و آل محمد صلوات الله عليهم در آن منطقه شدند‎.‎

 

روايات آنان مورد توجه علما و فقهاى شيعه واقع شده و در مجموعه‏هاى بزرگ روايى مورد ‏استناد قرار گرفته است‎.‎

 

مشهورترين تأليف آنان كتاب طب الأئمة عليهم‏السلام مى‏باشد‎.‎

 

‎  ‎اساتيد

 

آنان علاوه بر محضر پدرشان بسطام بن شاپور و عموهايشان زكريا و زياد و حفص بن شاپور ‏از محضر درس شخصيت‏هاى ديگرى نيز بهره برده‏اند مانند‎:‎

 

‏1‏‎ - ‎محمد بن خلف

 

‏2‏‎ - ‎خزار رازى

 

‏3‏‎ - ‎على بن ابراهيم واسطى

 

‏4‏‎ - ‎سهل بن احمد

 

‏5‏‎ - ‎حزير بن احمد گرگانى

 

‏6‏‎ - ‎على بن عروه اهوازى

 

‏7‏‎ - ‎ابو الصلت هروى

 

‏8‏‎ - ‎اسحاق بن ابراهيم

 

‏9‏‎ - ‎تميم بن احمد سيرافى

 

‎  ‎سخنان علما

 

آقا بزرگ تهرانى:

 

آقا بزرگ تهرانى مى‏فرمايد: حسين بن بسطام بن شاپور و برادرش ابو عتاب عبد الله بن بسطام ‏بن شاپور صاحب كتاب طب الأئمة مى‏باشند‎

 

سيد محسن امين:

 

سيد محسن امين، صاحب كتاب ارزشمند أعيان الشيعة در اين باره مى‏فرمايد:»عبد الله و حسين، ‏دو فرزند بسطام بن شاپور زيات، كتابى در طب ائمه عليهم‏السلام نگاشته‏اند كه مجموعه ‏رواياتى درباره خواص خوردنى‏ها و آشاميدنى‏ها و دعا براى رفع امراض مى‏باشد‎.«‎

 

سيد حسن امين:

 

سيد حسن امين هم مى‏گويد: حسين بن بسطام بن شاپور زيات و برادرش ابو عتاب عبد الله بن ‏بسطام بن شاپور هر دو از علماى شيعه و از قدماى اصحاب مى‏باشند‎.‎

 

آنها كتابى در علم طب به نام طب الأئمة نگاشته‏اند و در آن از جابر بن حيان از امام ‏جعفر صادق عليه‏السلام روايت كرده‏اند‎.‎

 

 

 

وفات

 

 

 

ابو عتاب، عبد الله بن بسطام بن شاپور در سال  401 هـ ق دار فاني را وداع  نمود .

دوشنبه 4 مهر 1390  11:17 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سيد رضي

 

ستاره‌اى از افق بغداد
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پرفروغ آسمان امامت و ولايت ـ حضرت مهدى (عج) ـ نگذشته بود كه ستاره‌اى از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدى بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 395 ق.[1] در محلة شيعه نشين كرخ بغداد، در خانه‌اى كه از گلهاى عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباي «محمد» به خود گرفت. محمد كه بعدها به «شريف رضي» و «سيد رضي» شهرت يافت از خاندانى برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن على ـ عليه السّلام ـ بودند. نسبت وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مي‌رسد.[2] از اين رو گاهى شريف رضى را «موسوي» مي‌خوانند. و از طرف مادر نسبت وى با شش رابطه به امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ مي‌رسد.[3]
در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سيد رضى همين بس كه مي‌گويند: شيخ مفيد ـ رحمة الله عليه‌ ـ كتاب «احكام النّساء» را براى او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويى محترم و فاضله ياد كرده است.[4]
دلباختة علم و معرفت
سيد رضى از همان اوايل كودكي با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جدّيت و پشتكاري، از نبوغى ذاتي و خدادادى برخوردار بود كه پيشرفت علمى و ادبى او را سرعت مي‌بخشيد. در حقيقت در قرن چهارم و پنجم هجرى تفرقه‌ها و تنش‌هاي مذهبى تا حدودى از بين رفته بود. از اين رو دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوّى مسالمت آميز زندگى مي‌كردند و روح تفاهم و همبستگى باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضى از اين فرصت استثنايى بهره‌هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حديث، كلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگى از تحصيل بي‌نياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
عده‌اي از دانشمندان نام‌آورى كه سيد رضى نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارت‌اند از:
1. ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى (متوفى 393 ق.) فقيه و اديب و نويسندة زبردست كه سيد رضى قرآن را در دوران كودكى نزد وي آموخت.
2. ابوعلى فارسى (متوفى 377 ق.) نام‌آور دانش و ادب و پيشواى علم نحو در عصر خود.
3. ابوسعيد سيرافى (متوفى 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوى معروف كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4. قاضى عبدالجبار بغدادي، متخصص علم حديث و ادبيات.
5. عبدالرحيم بن نباته (متوفى 374 ق.) از خطباى بلندآوازه و نامدار شيعه، مشهور به خطيب مصري. سيد رضي مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت.
6. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اكفانى (متوفى 405 ق.) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7. ابوالفتح عثمان بن جنّى (متوفى 392 ق.) اديب ماهر در علم نحو و صرف.
8. ابوالحسن على بن عيسى (متوفى 420 ق.) شعرشناس و پيشواى علم لغت و ادبيات.
9. ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكناني، محدّث ثقه كه سيد رضى از او حديث فرا گرفت.
10. ابوالقاسم عيسى بن على بن عيسى بن داوود بن جرّاح (متوفى 350 ق.) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11. ابوعبدالله مرزبانى (متوفى 384ق.) محدث نامدار و صاحب چندين كتاب حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق ـ رحمة الله عليه ـ
12. ابوبكر محمد بن موسى خوارزمى (متوفي 403 ق.) فقيهى سترگ و استاد حديث كه سيد رضى و ديگران از وى فقه آموختند.
13. ابومحمد هارون تلعكبرى (متوفى 385 ق.) فقيهى جليل‌القدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين.
14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفى 413 ق.)، از دانشمندان كم مانند عالم اسلام.[5]
بوستان معرفت
سيد رضى به سبك جالب و بي‌نظير حوزه‌هاى علميه، در حين فراگيرى و قبل از فارغ التحصيلي، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وى در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانى پرداخت كه خود به آنان افتخار مي‌ورزيد. به طورى كه هر يك از آنان مانند قمرى در فلك علم و فرهنگ مي‌درخشند. نام آن وارستگان به قرار زير است:
1. سيد عبدالله جرجاني، مشهور به ابوزيد كيابكي.
2. شيخ محمد حلواني.
3. شيخ جعفر دوريستى (متوفى حدود 473 ق.).
4. شيخ طوسى (م 460 ق.).
5. احمد بن على بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.).
6. ابوالحسن هاشمي.
7. مفيد نيشابورى (م 445 ق.).
8. ابوبكر نيشابورى خزاعى (متوفى حدود 480 ق.).
9. قاضى ابوبكر عكبرى (م 472 ق.).
10 مهيار ديلمي.[6]
اولين دانشگاه
شريف رضى جوانمردى درد آشنا بود. او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح مي‌داد و در ميدانهاى خدمت كمر همّت مي‌بست و يك تنه مسئوليتهاى سنگين و دشوار اجتماعى را بر عهده مي‌گرفت.
سيد بزرگوار در كنار كارهاى بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و ... همواره به فكر تحصيل طلاب بود. از اين رو در پس طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشه‌اش ايجاد دانشگاه شبانه‌روزى شد كه تا آن زمان سابقه نداشت. «او با اينكه از تمكّن مالى كم بهره بود مع الوصف وقتى ديد گروهى از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانه‌اي تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامى نيازمنديهاى طلاب را براى آنها فراهم كرد سيد رضى براى دارالعلم كتابخانه و خزانه‌اى با كليّه وسايل و لوازم فراهم كرد.»[7]
بايد دانست كه تأسيس دارالعلم سيد رضى ده‌ها سال پيش از تأسيس مدرسة نظامية بغداد و با بودجة هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملك طوسى (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقريباً حدود هشتاد سال بعد از سيد رضى به اين كار اقدام ورزيده است.[8]
جلوه‌هاي تربيتى
سيد رضى مردى خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاى والاى انسانى و معنويات مي‌ديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روى را پيشه خود ساخت. چرا كه با روح قناعت در غناى حقيقى به سر مي‌برد. وى هيچ‌گاه دست طمع به سوى ديگران دراز نكرد. به همين سبب، علو همّت و مناعت طبع شريف رضي، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصيات اخلاقى سيد رضى قضاياى زيادى نقل شده است كه به يكى از آنها اكتفا مي‌كنيم:
از ابى محمد مهلبي، وزير بهاءالدّوله نقل كرده‌اند كه مي‌گفت:
روزي به من خبر رسيد خداوند به سيد رضى پسرى عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صله‌اى به سيد رضى بدهم. به غلامان دستور دادم طبقى حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرد و پيغام داده بود كه: لابد وزير مي‌دانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسى صله قبول نمي‌كنم.
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هدية ناچيز را قبول بفرماييد و به قابله‌ها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله‌ها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مي‌باشند و چيزى هم نمي‌پذيرند.
براي بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نمي‌كنيد بين طلبه‌هايى كه پيش شما درس مي‌خوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبه‌ها فرمود: طلبه‌ها خودشان حاضرند! بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكى از آنان برخاست دينارى (طلا) برداشت و قسمتى از آن را قيچى كرد و بقيه را سرجايش گذاشت. ديگر طلبه ها هم چيزى برنداشتند.
شريف رضى از آن طلبه پرسيد: براى چه اين مقدار برداشتني؟!
وي گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسيه كرده‌ام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم!
سيد رضى تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هر كس چيزى لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.[9]
قطره‌اى از درياى بيكران
سيد رضى در دوران جوانى به تفسير و توضيح آيات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوايل كودكى آغاز شده بود. چنانكه بعد از يادگيري، اُنس دايم و رابطه هميشگي با قرآن برقرار كرد و در سى سالگى در مدت كوتاهى قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهى آينة دل را جلا مي‌بخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شيرينى قرائت دوران كودكي، خود را با دنيايى از زيباييهاى روخ بخش همراه مي‌يافت كه وسعتش بي‌انتها و غايتش بي‌منتها بود. سيد رضى محو در جمال تابناك آيات الهى دست به قلم برد تا قطره‌اى از درياى بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جارى سازد. ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينة گران سنگى است كه براى نسلهاى آينده به يادگار گذاشت.
1. تلخيص البيان عن مجازات القرآن.
2. حقايق التأويل فى متشابه التنزيل.
3. معانى القرآن.
ديگر تأليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه، نهج البلاغه، الزيادات فى شعر ابى تمام، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النّبويّه، تعليقه بر ايضاح ابي علي، الجيّد من شعر ابى الحجاج، زيادات فى شعر ابى الحجاج، مختار شعر ابى اسحق الصّابي، كتاب «مادار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل» و ديوان اشعار.[10]

 

رسالت بزرگ
هر روز كه سپرى مي‌شد برگِ زرّينى به دست تواناى سيد رضى بر تاريخ تابناك اسلام افزوده مي‌گشت. او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده‌اى ارائه كرد. براى كتاب وحى تفسير نوشت، احكام فقهى تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيده‌هاى بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليتهاى طاقت فرساى ديني، سياسي، اجتماعى را به عهده گرفت و ... با همة اينها كار خود را ناتمام مي‌ديد و احساس خلأ و كمبود مي‌كرد گويى براى رسالتى ديگر آفريده شده است. رسالتى بس بزرگ.
وي مي‌بايست از فضاى آزاد به وجود آمده كمال استفاده را مي‌برد و با شناساندن اصالت شيعه، اسلام واقعى را به جهانيان معرفى مي‌كرد. سيد رضى به خوبى مي‌دانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ بدون وجود علي ـ عليه السّلام ـ شهرى بي‌دروازه مي‌ماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. مي‌بايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامى كرد و كارى را كه انجام آن براى گذشتگان ميسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضى با اين تفكّر الهى كار بزرگى را آغازيد. همان كارى كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولاعلى ـ عليه السّلام ـ به بار نشست و كتاب هميشه جاويد نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و ياد سيد رضى را براى هميشه زنده نگه داشت. در حقيقت او اولين عالمى است كه كلمات و خطبه‌هاى سراسر بلاغت اميرمؤمنان على ـ عليه السّلام ـ را گردآورى و تدوين كرد.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنّن
سيد رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضيلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحله‌اى رساند كه گوى سبقت از ديگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامى به ديدة احترامش مي‌نگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش مي‌گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت هميشه درخشان سيد رضى سخنان جالب توجهى دارند. كه در ذيل به پاره‌اى از آنها اشاره مي‌كنيم.
عبدالملك ثعالبي، شاعر معاصر سيد رضى در كتاب تحقيقى و ادبى خويش «يتيمة الدهر» در وصف سيد مي‌نويسد: «تازه وارد ده سالگى شده بود كه به سردون شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجيب‌ترين سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خوددارى همة خوبي‌هاست».[11]
خطيب بغدادى در كتابش موسوم به «تاريخ بغداد» مي‌گويد: «... رضى كتابهايى در معانى قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته مي‌شود».[12]
جمال الدين ابى المحاسن يوسف بن تَغرى بردى اتابكى در كتاب «النجوم الزاهره فى ملوك مصر و القاهره» مي‌نويسد:
«سيد رضى موسوي، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعرى فصيح بود. او همّتى عالى داشت و ديندار بود. او و پدرش و برادرش پيشواى شيعيان بودند.»[13]
وفات
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاى نگران و معنادار مردم حاكى از اضطرابى بود كه در درونشان چنگ انداخته، بي‌قرارشان مي‌كرد. اتفاق تلخ و ناگوارى در پى وقوع بود كه كسى نمي‌خواست و نمي‌توانست باور كند. هرگز به ذهن كسى نمي‌رسيد كه به اين زودى شاهد چنين حادثة غم انگيز و جانسوزى خواهد شد ... اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزى جز از پذيرفتن آن نبود. هر كس به ديگري مي‌رسيد آرام و ناباورانه مي‌گفت: شريف رضى درگذشت. «انا لله و انا اليه راجعون».
سيد رضى در ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگى چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشيّع را در غم و ماتم فرو برد ... . نوشته اند سيد مرتضى استوانة علم و تقوا و سياست، از درگذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متأثر و متأسف شد كه تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين ـ عليهما السّلام ـ پناه برد. انبوه مردم جنازه سيد رضى را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وى نماز خواند پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين ـ عليه السّلام ـ منتقل كردند.
غم فراق برادر بر سيد مرتضى بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوى غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشين بر مي‌كشيد و مرثية فراق مي‌سرود: اى ياران! داد از اين فاجعة ناگوار كه بازوى مرا شكست! كاش جان مرا هم مي‌گرفت!
محمد ابراهيم نژاد

 


[1] . النجوم الزاهره، يوسف بن تغرى بردى اتابكي، ج 4، ص 240.
[2] . اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملي، ج 9، ص 216.
[3] . همان.
[4] . پيرامون نهج البلاغه، سيد عباس اهري، ص 20.
[5] . الشريف الرضي، محمد هادى اميني، ص 60 ـ 76.
[6] . الشريف، ص 112 ـ 122.
[7] . سيد رضى مؤلف نهج البلاغه، على دواني، ص 161.
[8] . همان. ص 162.
[9] . اعيان الشيعه، ج 9، ص 217.
[10] . رجال النجاشي، احمد بن على نجاشي، ص 283.

 

[11] . يتمة الدهر، ج 3، ص 131.
[12] . تاريخ بغداد، احمد بن على الخطيب، ج 2، ص 246.
[13] . النجوم الزاهره، ج 4، ص 240.
دوشنبه 4 مهر 1390  11:18 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابو الحسين غضائرى

 

ولادت

 

وى ابو الحسين، احمد بن حسين بن عبيد الله بن ابراهيم غضائرى است‏‎.‎

 

او از بزرگان شيعه در قرن پنجم هجرى مى‏باشد. تاريخ ولادت و وفات او دقيقا مشخص نيست، ‏اما آنچه مسلّم است او از علماى قرن پنجم هجرى و هم دوره و هم شاگردى شيخ طوسى و ‏نجاشى بوده است‎.‎

 

چنانكه از سخن شيخ در فهرست استفاده مى‏شود، ابن غضائرى در سنين جوانى و قبل از 40 ‏سالگى از دنيا رفته است‎.‎

 

‎  ‎پدر

 

مهمترين شخصيتى كه در خاندان ابن غضائرى همچون خورشيدى تابناك مى‏درخشد پدر بزرگوار او ‏حسين بن عبيد الله غضائرى است. او از رجاليون برجسته و آشناى به انساب بوده و از فقهاى ‏كم نظير دوران خويش به شمار مى‏رود‎.‎

 

حسين بن عبيد الله داراى تأليفات و كتب فراوانى در علوم مختلف است مانند‎:‎

 

‎- ‎التسليم على أمير المؤمنين عليه‏السلام بإمرة المؤمنين‎‎

 

‎- ‎ كشف التمويه و النعمة‎

 

‎- ‎تذكير العاقل و تنبيه الغافل‎

 

‎-  مناسك الحج‎

 

‎- ‎البيان في حياة الرحمان و‎...‎

 

او شيخ و استادِ بزرگانى چون شيخ طوسى و نجاشى است و شيخ طوسى صحيفه كامله سجاديه را ‏از طريق وى نقل نموده است‎.‎

 

حسين بن عبيد الله در سلسله اسناد 136 روايت واقع شده و در اين روايات از مشايخى از ‏جمله: ابو الفضل شيبانى، احمد بن محمد بن يحيى، ابو غالب زرارى و هارون بن موسى تلعكبرى ‏روايت نقل كرده است‎.‎

 

وفات

 

 ابو حسين در سال 411 هجرى و در ماه صفر ديده از جهان فرو بست و جهانى را داغدار خويش نمود‏‎.‎

 

‎ 

سه شنبه 5 مهر 1390  12:50 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

شيخ مفيد (متوفاى 413 ق)

 

 

معلّم امّت‏

 

احمد لقمانى

 

 

تاريخ شيعه سرشار از افتخارات بسيار و تحوّلات چشمگير است. تحوّلاتى كه به دست عالمان متعهد و فرزانگان انديشمند پديد آمده است.

 

در اين ميان به سده چهارم هجرى بر مى‏خوريم كه «فتح‏الفتوح» تاريخ شيعى است؛ روزگارى كه مردى بزرگ و انديشمندى سترگ «دائرةالمعارفى جامع» از معارف اسلامى تدوين كرد و قريب 50 سال پرچمدار عرصه‏هاى علمى، فكرى و فرهنگى مسلمين گرديد و سرانجام بدانجا رسيد كه دوست و دشمن زبان به تمجيد او گشودند و قلم به تعريف او برگرفتند و او را «مفيد» لقب دادند.

 

بينش افروزى و دانش آفرينى وى بهمراه آگاهى از اوضاع دشمنان و اطلاع از جهان اطراف دست به دست هم داد و او را سلسله جنبان نهضت فكرى و رُنسانس علمى در قرن چهارم كرد و بدانجا رسيد كه «صحيفه‏هاى سبز مهدوى» عجل اللَّه تعالى فرجه‏الشريف به افتخار او صادر شد و حضرت ولى عصر7 وى را برادرى گرامى و استوار خواند.

 

 

تولد

 

... اين مشعل تابناك و فروزنده در يازدهم ذيقعده 336 قمرى[1] در عُكْبَراى بغداد پاى‏ هستى بر جهان گذارد و «محمد» نام وى گرديد. از آنجا كه پدر او شخصى پارسا و مذهبى بود و به تعليم و تربيت اشتغال داشت؛ «ابن‏المعلم» لقب وى شد و پس از چندى «عكْبَرى» و «بَغْدادى» دو لقب ديگر او گرديد.[2]

 

محمّد دوران كودكى خود را با «بزرگى» مى‏گذراند. فراست و تيز هوشى او خبر از گذشته‏اى پاك؛ از خاندان خويش و آينده‏اى روشن؛ در بغداد و جهان اسلام مى‏داد. عشق و شور فراوان به تحصيل موجب شد كه همراه پدر به بغداد رفته و فراگيرى علم و دانش را آغاز كند. او از نشاط وافر و فرح بخش بسيارى در مطالعه برخوردار بود. عطر اخلاص در وجود محمّد كار را بدانجا رسانيد كه در پنج سالگى براى او از ابن ابى‏الياس اجازه روايت گرفته‏اند[3] و در حالى كه هفت سال و چند ماه داشت از ابن سمّاك‏نقل روايت كرده است.[4]

 

وى فرزانه‏اى تلاشگر گرديد به طورى كه پيش از دوازده سالگى از برخى محدّثان روايت اخذ كرده و از استاد خويش، شيخ صدوق قبل از بيست سالگى حديث شنيده است.

 

 

تحصيلات و استادان‏

 

«ابن‏المعلّم» سرو وجود خود را از چشمه دانش بغداد طراوت و شادابى بخشيد و از محضر بيش از هفتاد نفر از بزرگان بهره علمى برد. از محضر مظفر بن محمد، ابوياسر و ابن جنيد اسكافى «كلام و عقايد» آموخت و از درس حسين بن على بصرى و على بن عيسى رمّانى‏بهره جست. «فقه» را نزد جعفر بن محمد بن قولويه فرا گرفت و از محضر اديب و مورخ چيره دست محمد بن عمران‏مرزبانى «علم روايت» آموخت.

 

ابن حمزه طبرى، ابن داود قمى، صفوان و شيخ صدوق ديگر اساتيد «محمّد» بودند كه شهد شيرين دانش را در كام جان او ريختند.

 

در ميان استادان وى عالمانى از شهرهاى مختلف مانند قم، كوفه، بصره، سارى، طبرستان، حلب، قزوين، بلخ، مراغه، همدان و شهر زور ديده مى‏شوند.

 

 

جهان اسلام در عصر «مفيد»

 

از رحلت رسول اللَّه ‏(ص) حدود 300 سال مى‏گذشت. در اين مدّت امامان و شيعيان تحت فشار بنى‏اميّه و در خفقان خشن بنى عباس بسر مى‏بردند. شكنجه‏هاى روحى و جسمى و اذيت و آزار خلفا و حكمرانان همچنان ادامه داشت تا اينكه در اواسط قرن چهارم هجرى محدوديت؛ شيعيان به مقدار قابل ملاحظه‏اى كاهش يافت.

 

خلفاى فاطمى - كه شيعه اسماعيلى بودند - در مصر دولت نيرومندى تشكيل دادند كه با تشكيل اين دولت ابهت و جلال دربار بغداد كاسته شد و از طرفى سيف‏الدّوله حمدانى‏و امراى آن خاندان در شام حكومت مى‏كردند كه آنها نيز افتخار شيعى بودن را داشتند.

 

در كنار اين دو غوريان، صفاريان و طاهريان و از همه مهمتر دولت آل بويه كه از شيعيان مخلص و فرزانه اهل بيت : بودند در قسمت‏هايى از ايران و عراق قدرت يافتند.

 

دو سال پيش از ولادت شيخ مفيد، احمد معزّالدوله - در سال 334 - با ورود خود به بغداد و تأسيس شاخه‏اى از حكومت آل بويه در اين شهر صفحه نوينى در تاريخ بغداد گشود. بهار فرصتى فراهم شد و شيعيان در پناه آل بويه از آزادى موجود بهره برده و عقايد خويش را نشر دادند.

 

سال 352 اوّلين عزادارى علنى شيعيان در عاشورا برپا شد و در پى آن جشن عيد غدير روحى تازه در كالبد شيفتگان شيعى دميد. عزّالدوله در 356 هجرى به امارت رسيد و در 367 با رياست عضدالدوله، بغداد رونقى تازه يافت و شور و نشاط علمى قابل توجهى بدست آورد. محمّد بن محمّد بن نعمان، شيخ مفيد در اين عصر مى‏زيست و با توجه به اوضاع، از مقام و منزلتى بسيار برخوردار بود. بطورى كه عضدالدوله به هنگام بيمارى شيخ به ديدار او رفت و از وى عيادت كرد. شفاعت مفيد در حق ديگران پذيرفته مى‏شد و رهنمودهايش مورد قبول قرار مى‏گرفت و اين در حالى بود كه بيش از 36 بهار از عمر پربركت شيخ مفيد نگذشته بود.

 

در اين ايام مرجع قدرتمند و رهبر انديشمند مسلمانان و شيعيان فرهيخته، شيخ فرزانه، مرحوم مفيد بود.

 

 

بر كرسى زعامت شيعه‏

 

با وفات عضدالدوله توفان حوادث برپا شد و گرد و غبار دشمنى عليه شيعه بار ديگر پديد آمد. سال 372 هجرى برخى ديگر از خاندان بويه به امارت رسيدند و با روى كار آمدن قادر خليفه عباسى - در سال 381 هجرى - خلافت عباسى تجديد حيات يافت و از نفوذ آل بويه كاسته شد. آشوب‏هاى مذهبى، فتنه انگيزى عيّاران سخن سرايى قصه‏خوانان، خطابه‏هاى واعظان بى‏سواد و آشوب طلبى سياست پيشه‏گان؛ آتش فتنه را شعله‏ورتر مى‏كرد[5] و آن دوران را به عصرى پرالتهاب و روزگارى پر از پيكارهاى عقيدتى جلوه‏گر مى‏ساخت. امّا تدبير عالمانه و دقيق شيخ فرزانه و «مفيد» انديشمند - كه رياست جهان شيعه را به عهده داشت -، راه را بر كج روان و بدسگالان بسته بود و وعده‏هاى دروغين «مدينه فاضله» توسط افراد منحرف را رسوا و برملا مى‏ساخت.

 

بيرق مبارزه در سده چهارم به دست اين دانشمند بصير بود. وى با استفاده از چشمه پاك و زلال وحى، دانش و معرفت اصيل را به ارمغان آورد؛ نظر معتزله را شنيد و آراء غلات را بدست آورده سخنان زيديه را دانست و به هريك جوابى منطقى و در خور ارائه داد و تا بدانجإ پيش رفت كه هر گروهى از آنان كه در مناظره با شيخ مفيد شركت كردند، ساعتى بعد خموشى خجلت برگزيدند و با سكوت عجز آلود خود، نشان افتخار و سربلندى را به دست شيخ سپردند. رساله‏هاى استوار، متين و دقيق وى و بيان اعتقادات شيعه با اسلوبى صحيح و كم نظير توفيقى افزون بود كه رهبرى شيعيان را براى شيخ مفيد پربارتر مى‏نمود.[6]

 

 

صحيفه‏هاى سبز

 

دفتر زندگى معلّم امت، شيخ مفيد، صحيفه‏اى سپيد و نورانى است كه دستخط مبارك سلاله ياسين، حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواح‏العالمين له‏الفداء در آن به چشم مى‏خورد.

 

در اواخر ماه صفر 416 هجرى بود كه نامه‏اى از طرف حضرت براى شيخ فرستاده شد. بوسه سپاس و اشك شوق او بر نامه آمد و چون آن را گشود دست‏خط زيبايى رخ نمود:

 

«للاخ‏السّديد والولىّ‏الرشيدالشيخ‏المفيد... برادر گرامى، استوار و دوست راه يافته شيخ مفيد...»[7]

 

و در توقيعى ديگر و لطفى افزون‏تر؛ در پنج شنبه 23 ذى حجه هجرى نامه‏اى ديگر از طرف حضرت به افتخار شيخ صادر شد:

 

«بسم اللَّه‏الرحمن‏الرحيم سلام اللَّه عليك ايها النّاصر للحق‏الدّاعى‏اليه بكلمةالصدق...»

 

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر، سلام خدا بر تو اى يارى كننده حق و دعوت كننده به سوى او از كسى كه با صدق و راستى به سوى خدا دعوت مى‏كنى...»[8]

 

برخى بر اين باورند كه در طول 30 سال، 30 توقيع و نامه شريف از ناحيه مقدس حضرت ولى عصر(عج) براى شيخ مفيد صادر شده كه در عنوان بسيارى اين جمله نورانى ديده مى‏شود: «برادر گرامى و استوار؛ شيخ مفيد»[9]

 

 

در آينه نگاه انديشمندان‏

 

شيخ طوسى، سيّد شرف‏الدين عاملى، علامه بحرالعلوم، قاضى نوراللَّه شوشترى، ابن شهر آشوب مازندرانى شيخ آقا بزرگ تهرانى، حاج ميرزا حسين نورى و بسيارى ديگر از سبز سيرتان انديشمند و دانايان شيعه شيخ را مردى فقيه، مؤلّفى زبردست و صاحب دويست كتاب، صاحب فكرى بلند و عالى و داراى ذهن دقيق و قابل توجه دانسته‏اند، او را در دورى از خطا و گناه، برخوردارى از فقاهت و عدالت و بهره‏مندى از تيزهوشى و فضائل بسيار، كم نظير شمرده‏اند.

 

در بين دانشمندان اهل تسنّن نيز شخصيتهايى چون ابن نديم، ابن جوزى، ابن حجر عسقلانى و ديگران زبان به تمجيد اين فرزانه سپيد سيرت گشوده‏اند؛ او را پاسدار علم، فروتن، داراى جايگاهى والا و صاحب نظر در فقه و كلام و روايت دانسته‏اند و از سويى ديگر رياست اماميّه را به او نسبت داده و بر مقام بس رفيع شيخ سر تعظيم فرود آورده‏اند.[10]

 

 

داستانهايى از زندگانى شيخ‏

 

«ايمان راسخ» و «انبوه دانش» شيخ به همراه «اخلاص و پشتكار» كيميائى چشمگير بود كه وجود شيخ را نورانيّتى خيره كننده بخشيده بود و كار وى را بدانجا رسانيد كه چون فتوايى را بطور غير عمد و به اشتباه جواب داد حضرت ولى عصر(عج) خود با پيغامى آن را اصلاح فرمود. پس از مدّتى كه مرحوم مفيد آگاه شد و در پى آن از دادن فتوا منصرف گرديد، آن حضرت طى نامه‏اى خطاب به شيخ فرمود:

 

«بر شماست كه فتوا بدهيد و بر ماست كه شما را استوار كرده و نگذاريم در خطا بيفتيد».

 

مقام علمى و منزلت معنوى شيخ در آن حد بود كه در خواب دخت رسولُ اللَّه(ص)؛ حضرت زهرا(ع) را ديد كه دست عزيزان خود امام حسن و امام حسين ‏(ع) را در دست داشته و خطاب به شيخ فرمود: «اى شيخ به اين دو فقه بياموز».

 

ساعاتى بعد حيرت مرحوم مفيد برطرف شد چرا كه مادر سيّد مرتضى و سيّد رضى را ديد كه دست دو فرزند خود را در دست داشته و به شيخ گفت: اى شيخ به اين دو فقه ياد بده.

 

و آنگاه كه در مسأله‏اى فقهى بين استاد و شاگرد؛ شيخ مفيد و سيّد مرتضى اختلاف نظر و با بحث و ارائه دليل مشكل حل نشد. هر دو راضى به قضاوت امام اميرالمؤمنين على‏(ع) شدند. مسأله را بر كاغذى نوشته و بالاى ضريح مقدّس حضرت گذاردند. صبح روز بعد كه كاغذ را برداشتند دستخطى مزيّن به چنين نوشته‏اى ديدند كه :

 

«اَنْتَ شَيْخى‏ َو مُعْتَمِدى‏ وَالحَقُّ مَعَ وَلَدى عَلَمُ‏الهُدى‏»

 

(اى شيخ!) تو مورد اطمينان من هستى و حق با فرزندم سيّد مرتضى؛ علم‏الهدى است.[11]

 

 

معنويت «شيخ» و اخلاق «مفيد»

 

اشتغالات اجتماعى و دل مشغوليهاى تحصيلى و علمى شيخ را از فتوحات معنوى غافل نساخته بود. هر روز كه مى‏گذشت شكوفايى اخلاقى و عطر ملكوتى بر شاخسار وجود اين فقيه فرهيخته بيشتر و افزون‏تر مى‏گرديد.

 

صدقات بسيار، خشوع و خضوع فراوان، روزه‏ها و نمازهاى بى‏شمار و ساده پوشى شيخ اثرى ژرف در ديدگان دوست و دشمن گذارده بود. هم رنگى او با اقشار كم درآمد و فقير جامعه و دورى گزيدن از دنياى فانى موجب آرامش نفس و اطمينان خاطر آن فرزانه والاگوهر شده بود. بطورى كه رسيدن به قلّه تكامل و تهذيب نفس براى او آسان شده و ارجمندى شخصيّت شيخ را پديد آورد. سخنان و دستورالعمل‏هاى شيخ نه تنها «نسخه‏اى كارآمد»، بلكه «دارويى شفابخش» حساب مى‏شد و نورانيّتى ويژه با خود داشت. از تأثير كلام شيخ و تربيت اخلاقى وى همين بس كه «ابوالقاسم على» فرزند شيخ راه روشن و نورانى پدر را ادامه داده و صاحب شخصيّت قابل توجهى در جامعه شيعى به حساب آمده است.

 

 

در عرصه تدريس و تأليف‏

 

جاذبه فوق‏العاده و پشتكار فراوان شيخ مفيد موجب جذب بسيارى به حوزه درس وى گرديد و باعث تأليف آثارى گرانبها و ارزشمند شد.

 

اين عالم فهيم و بلند همّت با احاطه و تسلطى انديشمندانه پاى به ميدان نبرد علمى فرهنگى گذارد و با استفاده از مبانى علم كلام و اصول فقه، راهى هموار و روشن در بحث و استدلال بر روى شيعيان گشود.

 

از يك سو گروه بى‏شمارى از دانشمندان مذاهب مختلف را تربيت نمود و مشعل‏هاى فروزانى چون سيّد مرتضى، سيّد رضى، شيخ طوسى، نجاشى و دهها نفر ديگر را تحويل حوزه‏هاى علمى و دينى داد و از سوى ديگر قلم به دست گرفت و با اين سلاح برق آسا و ژرف، تحوّلى بهنگام ايجاد كرد.

 

اصول فقه را با سبكى شيوا و دلپذير فراهم آورد، علم كلام را از غناى بيشترى برخوردار كرد و دراصول دين وعقايد موضوعات خاصى چون اثبات امامت اميرالمؤمنين على‏(ع) را از قرآن به طور بسيار نفيس تدوين نمود.

 

قلم روان و دلپذير اين شيخ انديشمند بود كه غيبت امام زمان ‏(ع) را زيبا توضيح داد و تاريخ زندگانى ائمه معصومين : را در كتابهاى گوناگونى - چون ارشاد و جَمَل - به رشته تحرير درآورد.

 

تأثير بخشى و انسان سازى آثار مفيد، محصول معجونهايى معنوى چون اخلاص در نوشتار، اطلاع از اديان و مذاهب مختلف، محوريّت عقايد، توجه و تأكيد بر رهبرى و فلسفه سياسى در اسلام است. جامعيت اين فرزانه سخت‏كوش به همراه عقل گرايى و استدلالات منطقى و شناخت مقتضيات زمان، جامه جاودانگى بر آثار وى پوشانيد. و زينت‏هاى مختصرگويى، روان نويسى، آزاد انديشى و بلندنگرى نورانيّتى خاص به نوشته‏هاى مرحوم مفيد بخشيد.

 

 

گلبرگ‏هاى هدايت‏

 

الف) علم كلام و عقايد: علمى كه مبانى عقيدتى همراه با استدلال عقلى در آن مطرح مى‏شود و با همين روش به شبهات و پرسشهاى افراد جواب داده مى‏شود؛ «علم كلام» نام دارد. «اوائل المقالات»، «شرح عقايد صدوق»، «اجوبة المسائل‏السرويه» و «نكت الاعتقاديه» كتابهاى شيخ عظيم‏الشأن، مرحوم مفيد در اين بستر فكرى فرهنگى است.

 

ب) علم فقه: «فقه» دانشى است مقدّس كه از ديرباز بيان وظايف شرعى و بايدها و نبايدهاى عملى و تكليفى مسلمانها را به عهده داشته است و فقيهان شيعى بسان غوّاصان معنويت از اعماق اقيانوس معارف اهلبيت : دُرّواژه‏ها وگوهرهاى گران‏سنگى را براى بيان اين وظايف بدست مى‏آورده‏اند. «المقنعةٌ» شيخ صاحب عناوين بسيارى در فقه است كه احكام و وظايف شرعى در ابواب مختلف آن توضيح داده شده است.

 

«الاعلام»، «المسائل‏الصاغانيه»، «جوابات اهل الموصل فى‏العددالرُوية» و «جواب اهل‏الرّقة فى الاهله والعدد» از ديگر آثار اين فرزانه فرهمند در زمينه فقه است.

 

ج) اخلاق اسلامى: «امالى» شيخ، پيرامون اخلاق اسلامى و فضائل انسان است. صحيفه‏هاى زرّين كه در آنها دعوت به تقوا، صحبت از يقين، بيان اخلاص و محاسبه نفس شده است و محبّت‏الهى و مبارزه باهوا و هوسها مطرح مى‏شود.

 

د) حديث: پس از علوم قرآنى، ارزش علم حديث مطرح است. اين علم ارزشمند از احاديث و سخنان معصومين : كه جرعه‏هايى از سرچشمه سنّت و اشعه‏هايى از آفتاب وحى است بحث مى‏كند. اهميت ولايت، لزوم پيروى از «امام (ع)» و فضائل اميرالمؤمنين على‏(ع) از جمله مباحثى است كه در امالى شيخ مفيد، پيش روى انديشمندان قرار مى‏گيرد.

 

ه) امامت و فلسفه سياسى در اسلام: شيخ مفيد «عدالت» و «عصمت» را شرط قطعى براى امامت و رهبرى شمرده است. وى با طرح حديث ثقلين و آيات قرآن به اين بحث مهمّ و بسيار عميق پرداخت سپس در «الافصاح فى الامامه»، «ارشاد»، «جَمَل»، «امالى»، «الفصول‏المختاره»، «تفضيل اميرالمؤمنين على سايرالصحابه» بحث را گسترش داده و ابواب مختلف آن را گوشزد مى‏كند. قريب بيست اثر ژرف از آثار شيخ مفيد پيرامون «امامت و رهبرى» است.

 

و) غيبت امام دوازدهم (ع)

 

در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود

 

كان شاهد بازارى وين پرده نشين باشد

 

شيخ مفيد از سر ارادت و عشق از مولاى خود حضرت مهدى(عج) نام برده و پيرامون شخصيّت آسمانى آن امام آثارى پديد آورده است. بخشى از «ارشاد»، كتاب «الفصول‏العشرة فى‏الغيبه» و «الجوابات فى‏الخروج‏المهدى(ع)» به همراه پنج اثر ديگر از اين علّامه و شيفته اهل بيت : درباره حضرت بقيةُ اللَّه(عج) است.[12]

 

 

جبهه‏هاى مختلف مناظره‏

 

نشو و نماى عقايد گوناگون و نحله‏هاى مختلف عقيدتى، زمان شيخ مفيد را معركه آراء و هنگامه مناظره كرده بود. بيان پرجوش، تسلط چشمگير و بصيرت بسيار وى موجب برترى هميشه در نبردهاى علمى فرهنگى وى شده بود. «تصحيح الاعتقاد» و «الفصول‏المختاره»، مجموعه‏اى از برخى مناظرات شيخ با بيش از بيست تن از علما و صاحب نظران عقايد مختلف است كه از آنها مى‏توان به مناظره با اشاعره، معتزله، اصحاب حديث، متصوفه و مرجئه اشاره كرد.[13]

 

در اين عرصه «انديشه‏هاى سبز و جاويد» شيخ در زمينه‏هاى ناب و اصيل خود را نشان داد و بينش سراسر معرفت آموز او ظاهر گرديد. ولايت فقيه از ديدگاه شيخ مفيد، آراء فقهى، انديشه‏هاى سياسى و نظرات كلامى وى طلوعى مبارك در پهنه دانش و بينش ايجاد كرد و همگان را به سوى فضايى معطر و جديد رهنمون ساخت.[14]

 

هرچند توفان حوادث، گرد گرفتارى بر وجود اين دانشمند فرزانه فرو نشاند و تبعيدها و ناراحتى‏هاى زيادى براى وى فراهم آورد اما بدخواهى زشت سيرتان و سخن چينى پليدان نزد حكّام نتوانست عزم و اراده محكم شيخ را متزلزل كند و هر روز، روزى روشن‏تر و نورانى‏تر براى وى پديد مى‏آمد.[15]

 

 

غروب نابهنگام...

 

نخستين روزهاى رمضان 413 هجرى آغاز شده بود كه غبار غم سراسر دلهاى پاك را فراگرفت شهر بغداد جامه سياه به تن كرد ورودهاى مصيبت و اندوه از گوشه و كنار سيل ماتم و عزا به سوى ميدان شهر روانه ساخت. هشتاد هزار نفر سوگوار اشك يتيمى ريخته و عاشورايى ديگر در ماه صيام به پا كردند.

 

پيكر شيخ مفيد بر دستان انبوه خلايق تشييع شد و همگان به امامت سيّد مرتضى بر او نماز گزاردند. ساعاتى بعد بدن آن فرزانه آسمانى در كاظمين دفن شد. دلهاى پر از كينه و تهى از احساس، كياست و حكمت اين را پايان كار آن بزرگ‏مرد شمرده و ساده‏انديشانه جشن گرفتند امّا شخصيت سترگ او پنهان كردنى و فراموش شدنى نبود.[16]

 

... و امروز پس از قرنهاى متمادى «مفيد» هنوز «مفيد» است. در معركه آراء، كلام وى خورشيد مناظرات و آفتاب گفتگوهاست و فردا و فرداها از آن او و راهيان او خواهد بود.

 

 

سوگ سروده‏هاى مرگ مفيد

 

سرسلسله داغداران و سوگواران اين ماتم عظمى، قلب عالم وجود و دردانه خلقت؛ حضرت بقيةُاللَّه عجل‏اللَّه‏تعالى‏فرجه‏الشريف بود كه با اشعارى حزن آلود، احساس خويش رابيان فرمود:

 

لاصَوّتَ‏النّاعى بِفَقْدِكَ اِنَّهُ‏

 

يَومٌ عَلى‏ آلِ‏الرّسولِ عظيمُ...

 

صداى‏آنكه‏خبرمرگ‏تورااطلاع‏دادبه‏گوش‏نرسدكه‏

 

مردن‏توروزى‏است‏كه‏برآل‏رسول‏مصيبت‏بزرگى‏است‏

 

اگردرزيرخاك‏پنهان‏شده‏اى‏

 

حقيقت‏دانش‏وخداپرستى‏درتواقامت‏گزيده‏است‏

 

قائم مهدى ‏(ع) خوشحال مى‏شد هرگاه‏

 

تو از انواع علوم تدريس مى‏كردى‏[17]

 

سيّد مرتضى كه خود ساليانى از پهنه علم و دانش شيخ مفيد خوشه چينى كرده بود به شيواترين و زيباتر از هم‏گنان زبان سوگ گشود و قصيده‏اى با اين مطلع سرود:

 

من على هذه‏الديار اقاما

 

اوضفا ملبسٌ عليه وداما

 

در اين ديار چه كسى ساكن شده است‏

 

جامه‏جاودانگى‏پوشيده‏وهميشه‏باقى‏مانده‏است‏[18]

 

 

كنگره جهانى هزاره شيخ‏

 

رسالت معرفى تشيّع راستين و انديشمندان شيعى كه عظمت دانش، تفكر زاينده، رفعت تقوا و ژرفايى فراوان آنها بيرق بزرگى و بزرگوارى تشيّع را هماره بر بلنداى تاريخ پديدار ساخته است موجب شد كه كنگره‏اى جهانى و هزاره‏اى بين‏المللى به مناسبت هزارمين سالگرد دانشمند فرهيخته، شيخ مفيد در قم برپا شود. اين حركت عظيم كه به همّت جامعه مدرسين حوزه علميه قم انجام شد بركات بسيارى را در پى داشت. حدود صد عنوان از اهم موضوعاتى كه در آثار شيخ‏مفيد پيرامون افكار تشيّع مطرح بوده به صورت مقاله تهيه شد و با موضوع بندى آثار آن عالم فرزانه با كامپيوتر اقدامى شايسته و جاودان صورت گرفت. تمامى آثار مرحوم مفيد تجديد چاپ گرديد و بهارانى ديگر از گلواژه‏هاى حكمت افروز آن انديشمند فرهيخته پديد آمد. پيام جامع و بينش آفرين مقام معظم رهبرى حضرت آيةاللَّه خامنه‏اى ديباچه معرفت آموزى بود كه در اولين روز اين كنگره (28 فروردين 1372 شمسى) قرائت گرديد و به دنبال آن صداى سبز و شب شعر برپا شد. شعراى شيرين سخن ايران چكامه‏ها و سروده‏هايى زيبا قرائت كردند و شيخ‏الشيوخ شيعه را ارج نهادند. همگان رفعت «و مقام آدميّت» را ديدند و «جاودانگى حقيقت» را نظاره كردند و مكنونات قلبى آن شيخ «مفيد» را دريافته‏اند كه:

 

«كيمياست عجب بندگى پير مغان‏

 

خاك او گشتم و چندين در جانم دادند.»

 

بركات‏الهى و درجات خداوندى نصيب هميشه او باد

 

والسلام‏

 

 

 

 


 


[1] رجال نجاشى، رقم 1067.

 

[2] مقالات فارسى كنگره جهانى شيخ مفيد، ش‏67، ص‏8

 

[3] ‏ امالى شيخ مفيد، اوائل جزء ششم؛ تاريخ بغداد، ج‏8، ص‏449.

 

 

[4] همان، ص‏340، همان، ج‏11، ص‏302.

 

 

[5] الكامل فى‏التاريخ، ابن اثير، ج‏5، ص‏5.

 

[6] ر.ك: مقاله 61 و 55 از كنگره جهانى شيخ مفيد.

 

[7] مستدرك‏الوسايل، حاج ميرزا حسين نورى، ج‏3، ص‏517 و 518.

 

[8] همان.

 

[9] همان.

 

[10] ر.ك‏الفهرست، شيخ طوسى 157 و 158؛ رجال علامه بحرالعلوم، ج‏3، ص‏311؛ مستدرك‏الوسايل، ج‏3، ص‏517؛ فهرست ابن نديم، ص‏332، مقاله 63 از مقالات كنگره هزاره شيخ مفيد، ص‏10.

 

[11] قصص‏العلماء، ميرزا محمد تنكابنى، ص‏399 - 403.

 

[12] ر.ك: مفيد نامه، ش‏1، ص‏37 و حوزه، يادمان هزاره شيخ مفيد، ص‏279 - 301.

 

[13] ر.ك: «بررسى مناظرات شيخ مفيد»؛ مفيد نامه، ج‏1، ص‏32 - 37.

 

[14] اوائل‏المقالات فى‏المذاهب والمختارات، چاپ تبريز، ص‏49.

 

[15] مقالات فارسى كنگره شيخ مفيد، ش‏63، ص‏18.

 

 

[16] از پيام حكيمانه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آية ا... خامنه‏اى به كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد؛، فروردين‏1372.

 

[17] قصص‏العلماء، ص‏399 - 404.

 

[18] ديوان سيد مرتضى، ج‏3، ص‏204 - 206.
سه شنبه 5 مهر 1390  12:51 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سـيد مرتضى علم الهدى

 

 

سـيد مرتضى علم الهدى , متولد 355 و متوفى 436علا مه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده اسـت مـردى جـامع بوده است هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه آرافقهى او مورد توجه فقها اسـت كـتـاب مـعـروف او در فقه , يكى انتصار است و ديگركتاب جمل العلم و العمل او و برادرش سيد رضى , (جامع نهج البلاغه ) نزد شيخ ‌مفيد سابق الذكر تحصيل كرده اند 1
ابـوالـقاسم على بن الحسين بن موسى , مشهور به سيد مرتضى علم الهدى ,نقيب طالبيان , از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار دارد كه كمتر كسى در آن عصر به پايه آن نـايـل آمده است او پيشواى فقهى , متكلم و مرجع اماميه در عصر خويش , پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد (م 413) بوده است .
وى در سـال 355 در يـكى از خانواده هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نـسـب بـس شريفى داشت نامش على بن حسين طاهر فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى و فـرزنـد ابـراهـيـم فـرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق عليهم السلام , علوى هم موسوى , نسب شـريـفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد كنيه اش علم الهدى و لقبش ذوالثمانين , ابوالثمانين وذوالمجدين و شريف سيد مرتضى مى باشد.
او يـكى از بزرگان فقهاى اماميه , جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بوده و در ادبيات و فـنـون كـلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم , و يا مجددمذهب در قرن مذكور ناميده اند.
او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است علا مه حلى در كتاب خلاصه درباره اوگويد: علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه 693هجرت مى باشد, محل استفاده آن فرقه حقه مى باشند 2
شيخ عزالدين احمد بن مقبل گويد: اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده , دروغ نگفته و گناهى نكرده است 3
علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت :
شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است ,بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است ابن خلكان ,يكى از مورخين اهل سنت گويد:.
فـضـائل وى بـسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستندبر اينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى باشد .
ابـن اثـير در كامل التواريخ , يافعى در مرآة الجنان , سيوطى در طبقات , خطيب بغدادى در تاريخ بـغـداد و ابـن كـثير شامى و ديگران , همگى از سيد مرتضى با بهترين عبارات ياد كرده اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده اند.
يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد:
مـن از كتاب غرر و درر سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك از كتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم 4
حوزه درسى او:
او حـوزه درسـى بـسـيـار غـنـى داشـتـه است و در علوم متنوعه تدريس داشته است و هر يك از شـاگـردان او شهريه معينى داشته اند, چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده دينار اشرفى (طلاى هـيـجـده نخود) و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك از تلامذه ديگر را به فراخور حال خـود شـهـريه مى داده است وقتى قحطى شديد پيش آند, مرد يهودى براى تحصيل روزى , چاره انـديـشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نجو بپردازد بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حـسب الامر سيد به او روزانه تعيين گرديد كه روز به روز مى گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى كرد تا پس از اندكى از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك , آخر به دين اسلام گرويد.
داستان آغاز تحصيل او:
بـرخى از رؤياها در صداقت و راستى بى شباهت به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى نيستند و يكى از آن نـوع رؤيـاهـا, خـوابى بود كه شيخ مفيد اعلى اللّه مقامه الشريف ديدند كه حضرت فاطمه زهرا (س ) حـسـنين (ع ) را پيش او آورده است و مى فرمايد:يا شيخ علمهما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز) شيخ پس از بيدارى به حيرت وتفكر فرو مى رود, تا آنكه صبح همان شب , فاطمه والده مـاجده سيد مرتضى و سيدرضى , با خدمتگزاران خود كه دور او بوده اند, دو پسر خود را كه در آن موقع از نظرسن , صغير و خردسال بوده اند پيش شيخ آورده , شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره , سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى , فاطمه مادر كودكان ,همان عبارت مذكور در رؤيا را (يا شيخ علمهما الفقه ) به زبان آورد و گفت :
اى شيخ اين دو پسران منند, اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهى .
پـس شـيـخ تـحـت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگونمود و به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم و اجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ ‌روزگار گرديدند 5 .
اساتيد و شاگردان:
او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند:شيخ مفيد, خطيب اديب , ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند:شيخ طوسى , قاضى ابن البراج , ابـوالـصـلاح حـلبى , ابوالفتح كراجكى , سالار بن عبدالعزيز ديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود.
تاليفات:
او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه اى دانش و فضيلت او بوده است مرحوم مدرس , صاحب ريحانة الادب بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى برد, ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه و اصول فقه مى باشد, به اين ترتيب مى باشد:
1 ـ الانتصار.
2 ـ جمل العلم و العمل .
3 ـ الذريعه فى اصول الشريعه (در اصول فقه ).
4 ـ المحكم و المتشابه .
5 ـ المختصر.
6 ـ ما تفردت به الاماميه من المسائل الفقهيه .
7 ـ المصباح .
8 ـ الناصريات .
و جـز آنـهـا, كتابهاى الامالى , جواب الملاحدة فى قدم العالم , درر الفوائد وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است به آن كتابها مراجعه نمايند.
لقب علم الهدى :
در مورد لقب علم الهدى , بيشتر مورخين نگاشته اند كه ابوسعيد محمد بن حسين وزير القادر باللّه (خـلافـت 422-381) در سـال 420 بـيـمـار شـد شـبـى در خواب ديد كه امير مؤمنان (ع ) به او مى فرمايد: به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى وزير گفت : يا امير المؤمنين , علم الهدى كيست ؟ .
فـرمود: على بن الحسين موسوى است چون از خواب برخاست , نامه اى به سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند.
سـيـد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواندوزير گفت به خدا قسم امير المؤمنين (ع ) امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم بعداز آنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفا يافت , جريان خواب خود و امتناع سيدمرتضى را از قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را كه از سوى جد شما داده شده است بپذيرى و ابا نكنى سپس حـكـم شـد كـه مـنشيان در نامه هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به علم الهدى گرديد 6
كتابخانه او:
در كتابخانه سيد مرتضى , هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است .
يكى از معاصرين او گويد:.
كتابهاى سيد را شماره كردم , به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است .
ثـعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى نمايد: در بغداد پس ازوفات سيد مرتضى با ايـنـكه قسمت عمده كتابهاى او را به امرا و وزرا اهداد كرده بودند, باز باقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند 7.
وفات:
او در سـال 436در بـغـداد وفـات نمود نجاشى در رجال خود مى نويسد: او درسال مزبور وفات يافت فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه اش دفن شد من وابويعلى جعفرى (داماد شيخ مفيد) و سلا ر بن عبدالعزيز او را غسل داديم .
جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهدا (ع ) مهمان آن بزرگوار گرديد 8

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقى ها:
1- آشنايى با علوم اسلامى , ص 299 .
2- ريحانة الادب , ج 4 , ص 183 تا 190, چاپ دوم , كتابفروشى خيام , تبريز, چاپ شفق . 3- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 .
4- ريحانة الادب , ج 4 , ص 184 . 5- ريحانة الادب , ج 4 , ص185 . 6- روضات , ص 575. 7- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 , مقاله نامبرده . 8- ريحانة الادب , ج 44 , ص 190 ـ رجال نجاشى , ص 261, كد معرفى648 . علاوه بر منابع فوق مى توان به ادب المرتضى تاليف دكتر عبدالرزاق , و معجم المؤلفين , تاليف عمررضا كحاله , ج 7مراجعه نمود.
فقهاى نامدار شيعه - عقيقى بخشايشي

سه شنبه 5 مهر 1390  12:52 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سـيد مرتضى علم الهدى

 

 

سـيد مرتضى علم الهدى , متولد 355 و متوفى 436علا مه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده اسـت مـردى جـامع بوده است هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه آرافقهى او مورد توجه فقها اسـت كـتـاب مـعـروف او در فقه , يكى انتصار است و ديگركتاب جمل العلم و العمل او و برادرش سيد رضى , (جامع نهج البلاغه ) نزد شيخ ‌مفيد سابق الذكر تحصيل كرده اند 1
ابـوالـقاسم على بن الحسين بن موسى , مشهور به سيد مرتضى علم الهدى ,نقيب طالبيان , از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار دارد كه كمتر كسى در آن عصر به پايه آن نـايـل آمده است او پيشواى فقهى , متكلم و مرجع اماميه در عصر خويش , پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد (م 413) بوده است .
وى در سـال 355 در يـكى از خانواده هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نـسـب بـس شريفى داشت نامش على بن حسين طاهر فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى و فـرزنـد ابـراهـيـم فـرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق عليهم السلام , علوى هم موسوى , نسب شـريـفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد كنيه اش علم الهدى و لقبش ذوالثمانين , ابوالثمانين وذوالمجدين و شريف سيد مرتضى مى باشد.
او يـكى از بزرگان فقهاى اماميه , جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بوده و در ادبيات و فـنـون كـلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم , و يا مجددمذهب در قرن مذكور ناميده اند.
او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است علا مه حلى در كتاب خلاصه درباره اوگويد: علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه 693هجرت مى باشد, محل استفاده آن فرقه حقه مى باشند 2
شيخ عزالدين احمد بن مقبل گويد: اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده , دروغ نگفته و گناهى نكرده است 3
علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت :
شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است ,بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است ابن خلكان ,يكى از مورخين اهل سنت گويد:.
فـضـائل وى بـسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستندبر اينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى باشد .
ابـن اثـير در كامل التواريخ , يافعى در مرآة الجنان , سيوطى در طبقات , خطيب بغدادى در تاريخ بـغـداد و ابـن كـثير شامى و ديگران , همگى از سيد مرتضى با بهترين عبارات ياد كرده اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده اند.
يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد:
مـن از كتاب غرر و درر سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك از كتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم 4
حوزه درسى او:
او حـوزه درسـى بـسـيـار غـنـى داشـتـه است و در علوم متنوعه تدريس داشته است و هر يك از شـاگـردان او شهريه معينى داشته اند, چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده دينار اشرفى (طلاى هـيـجـده نخود) و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك از تلامذه ديگر را به فراخور حال خـود شـهـريه مى داده است وقتى قحطى شديد پيش آند, مرد يهودى براى تحصيل روزى , چاره انـديـشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نجو بپردازد بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حـسب الامر سيد به او روزانه تعيين گرديد كه روز به روز مى گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى كرد تا پس از اندكى از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك , آخر به دين اسلام گرويد.
داستان آغاز تحصيل او:
بـرخى از رؤياها در صداقت و راستى بى شباهت به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى نيستند و يكى از آن نـوع رؤيـاهـا, خـوابى بود كه شيخ مفيد اعلى اللّه مقامه الشريف ديدند كه حضرت فاطمه زهرا (س ) حـسـنين (ع ) را پيش او آورده است و مى فرمايد:يا شيخ علمهما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز) شيخ پس از بيدارى به حيرت وتفكر فرو مى رود, تا آنكه صبح همان شب , فاطمه والده مـاجده سيد مرتضى و سيدرضى , با خدمتگزاران خود كه دور او بوده اند, دو پسر خود را كه در آن موقع از نظرسن , صغير و خردسال بوده اند پيش شيخ آورده , شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره , سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى , فاطمه مادر كودكان ,همان عبارت مذكور در رؤيا را (يا شيخ علمهما الفقه ) به زبان آورد و گفت :
اى شيخ اين دو پسران منند, اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهى .
پـس شـيـخ تـحـت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگونمود و به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم و اجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ ‌روزگار گرديدند 5 .
اساتيد و شاگردان:
او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند:شيخ مفيد, خطيب اديب , ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند:شيخ طوسى , قاضى ابن البراج , ابـوالـصـلاح حـلبى , ابوالفتح كراجكى , سالار بن عبدالعزيز ديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود.
تاليفات:
او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه اى دانش و فضيلت او بوده است مرحوم مدرس , صاحب ريحانة الادب بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى برد, ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه و اصول فقه مى باشد, به اين ترتيب مى باشد:
1 ـ الانتصار.
2 ـ جمل العلم و العمل .
3 ـ الذريعه فى اصول الشريعه (در اصول فقه ).
4 ـ المحكم و المتشابه .
5 ـ المختصر.
6 ـ ما تفردت به الاماميه من المسائل الفقهيه .
7 ـ المصباح .
8 ـ الناصريات .
و جـز آنـهـا, كتابهاى الامالى , جواب الملاحدة فى قدم العالم , درر الفوائد وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است به آن كتابها مراجعه نمايند.
لقب علم الهدى :
در مورد لقب علم الهدى , بيشتر مورخين نگاشته اند كه ابوسعيد محمد بن حسين وزير القادر باللّه (خـلافـت 422-381) در سـال 420 بـيـمـار شـد شـبـى در خواب ديد كه امير مؤمنان (ع ) به او مى فرمايد: به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى وزير گفت : يا امير المؤمنين , علم الهدى كيست ؟ .
فـرمود: على بن الحسين موسوى است چون از خواب برخاست , نامه اى به سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند.
سـيـد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواندوزير گفت به خدا قسم امير المؤمنين (ع ) امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم بعداز آنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفا يافت , جريان خواب خود و امتناع سيدمرتضى را از قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را كه از سوى جد شما داده شده است بپذيرى و ابا نكنى سپس حـكـم شـد كـه مـنشيان در نامه هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به علم الهدى گرديد 6
كتابخانه او:
در كتابخانه سيد مرتضى , هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است .
يكى از معاصرين او گويد:.
كتابهاى سيد را شماره كردم , به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است .
ثـعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى نمايد: در بغداد پس ازوفات سيد مرتضى با ايـنـكه قسمت عمده كتابهاى او را به امرا و وزرا اهداد كرده بودند, باز باقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند 7.
وفات:
او در سـال 436در بـغـداد وفـات نمود نجاشى در رجال خود مى نويسد: او درسال مزبور وفات يافت فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه اش دفن شد من وابويعلى جعفرى (داماد شيخ مفيد) و سلا ر بن عبدالعزيز او را غسل داديم .
جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهدا (ع ) مهمان آن بزرگوار گرديد 8

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقى ها:
1- آشنايى با علوم اسلامى , ص 299 .
2- ريحانة الادب , ج 4 , ص 183 تا 190, چاپ دوم , كتابفروشى خيام , تبريز, چاپ شفق . 3- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 .
4- ريحانة الادب , ج 4 , ص 184 . 5- ريحانة الادب , ج 4 , ص185 . 6- روضات , ص 575. 7- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 , مقاله نامبرده . 8- ريحانة الادب , ج 44 , ص 190 ـ رجال نجاشى , ص 261, كد معرفى648 . علاوه بر منابع فوق مى توان به ادب المرتضى تاليف دكتر عبدالرزاق , و معجم المؤلفين , تاليف عمررضا كحاله , ج 7مراجعه نمود.
فقهاى نامدار شيعه - عقيقى بخشايشي

سه شنبه 5 مهر 1390  12:52 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سـيد مرتضى علم الهدى

 

 

سـيد مرتضى علم الهدى , متولد 355 و متوفى 436علا مه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده اسـت مـردى جـامع بوده است هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه آرافقهى او مورد توجه فقها اسـت كـتـاب مـعـروف او در فقه , يكى انتصار است و ديگركتاب جمل العلم و العمل او و برادرش سيد رضى , (جامع نهج البلاغه ) نزد شيخ ‌مفيد سابق الذكر تحصيل كرده اند 1
ابـوالـقاسم على بن الحسين بن موسى , مشهور به سيد مرتضى علم الهدى ,نقيب طالبيان , از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار دارد كه كمتر كسى در آن عصر به پايه آن نـايـل آمده است او پيشواى فقهى , متكلم و مرجع اماميه در عصر خويش , پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد (م 413) بوده است .
وى در سـال 355 در يـكى از خانواده هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نـسـب بـس شريفى داشت نامش على بن حسين طاهر فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى و فـرزنـد ابـراهـيـم فـرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق عليهم السلام , علوى هم موسوى , نسب شـريـفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد كنيه اش علم الهدى و لقبش ذوالثمانين , ابوالثمانين وذوالمجدين و شريف سيد مرتضى مى باشد.
او يـكى از بزرگان فقهاى اماميه , جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بوده و در ادبيات و فـنـون كـلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم , و يا مجددمذهب در قرن مذكور ناميده اند.
او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است علا مه حلى در كتاب خلاصه درباره اوگويد: علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه 693هجرت مى باشد, محل استفاده آن فرقه حقه مى باشند 2
شيخ عزالدين احمد بن مقبل گويد: اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده , دروغ نگفته و گناهى نكرده است 3
علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت :
شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است ,بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است ابن خلكان ,يكى از مورخين اهل سنت گويد:.
فـضـائل وى بـسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستندبر اينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى باشد .
ابـن اثـير در كامل التواريخ , يافعى در مرآة الجنان , سيوطى در طبقات , خطيب بغدادى در تاريخ بـغـداد و ابـن كـثير شامى و ديگران , همگى از سيد مرتضى با بهترين عبارات ياد كرده اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده اند.
يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد:
مـن از كتاب غرر و درر سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك از كتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم 4
حوزه درسى او:
او حـوزه درسـى بـسـيـار غـنـى داشـتـه است و در علوم متنوعه تدريس داشته است و هر يك از شـاگـردان او شهريه معينى داشته اند, چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده دينار اشرفى (طلاى هـيـجـده نخود) و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك از تلامذه ديگر را به فراخور حال خـود شـهـريه مى داده است وقتى قحطى شديد پيش آند, مرد يهودى براى تحصيل روزى , چاره انـديـشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نجو بپردازد بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حـسب الامر سيد به او روزانه تعيين گرديد كه روز به روز مى گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى كرد تا پس از اندكى از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك , آخر به دين اسلام گرويد.
داستان آغاز تحصيل او:
بـرخى از رؤياها در صداقت و راستى بى شباهت به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى نيستند و يكى از آن نـوع رؤيـاهـا, خـوابى بود كه شيخ مفيد اعلى اللّه مقامه الشريف ديدند كه حضرت فاطمه زهرا (س ) حـسـنين (ع ) را پيش او آورده است و مى فرمايد:يا شيخ علمهما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز) شيخ پس از بيدارى به حيرت وتفكر فرو مى رود, تا آنكه صبح همان شب , فاطمه والده مـاجده سيد مرتضى و سيدرضى , با خدمتگزاران خود كه دور او بوده اند, دو پسر خود را كه در آن موقع از نظرسن , صغير و خردسال بوده اند پيش شيخ آورده , شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره , سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى , فاطمه مادر كودكان ,همان عبارت مذكور در رؤيا را (يا شيخ علمهما الفقه ) به زبان آورد و گفت :
اى شيخ اين دو پسران منند, اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهى .
پـس شـيـخ تـحـت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگونمود و به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم و اجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ ‌روزگار گرديدند 5 .
اساتيد و شاگردان:
او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند:شيخ مفيد, خطيب اديب , ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند:شيخ طوسى , قاضى ابن البراج , ابـوالـصـلاح حـلبى , ابوالفتح كراجكى , سالار بن عبدالعزيز ديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود.
تاليفات:
او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه اى دانش و فضيلت او بوده است مرحوم مدرس , صاحب ريحانة الادب بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى برد, ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه و اصول فقه مى باشد, به اين ترتيب مى باشد:
1 ـ الانتصار.
2 ـ جمل العلم و العمل .
3 ـ الذريعه فى اصول الشريعه (در اصول فقه ).
4 ـ المحكم و المتشابه .
5 ـ المختصر.
6 ـ ما تفردت به الاماميه من المسائل الفقهيه .
7 ـ المصباح .
8 ـ الناصريات .
و جـز آنـهـا, كتابهاى الامالى , جواب الملاحدة فى قدم العالم , درر الفوائد وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است به آن كتابها مراجعه نمايند.
لقب علم الهدى :
در مورد لقب علم الهدى , بيشتر مورخين نگاشته اند كه ابوسعيد محمد بن حسين وزير القادر باللّه (خـلافـت 422-381) در سـال 420 بـيـمـار شـد شـبـى در خواب ديد كه امير مؤمنان (ع ) به او مى فرمايد: به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى وزير گفت : يا امير المؤمنين , علم الهدى كيست ؟ .
فـرمود: على بن الحسين موسوى است چون از خواب برخاست , نامه اى به سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند.
سـيـد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواندوزير گفت به خدا قسم امير المؤمنين (ع ) امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم بعداز آنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفا يافت , جريان خواب خود و امتناع سيدمرتضى را از قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را كه از سوى جد شما داده شده است بپذيرى و ابا نكنى سپس حـكـم شـد كـه مـنشيان در نامه هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به علم الهدى گرديد 6
كتابخانه او:
در كتابخانه سيد مرتضى , هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است .
يكى از معاصرين او گويد:.
كتابهاى سيد را شماره كردم , به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است .
ثـعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى نمايد: در بغداد پس ازوفات سيد مرتضى با ايـنـكه قسمت عمده كتابهاى او را به امرا و وزرا اهداد كرده بودند, باز باقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند 7.
وفات:
او در سـال 436در بـغـداد وفـات نمود نجاشى در رجال خود مى نويسد: او درسال مزبور وفات يافت فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه اش دفن شد من وابويعلى جعفرى (داماد شيخ مفيد) و سلا ر بن عبدالعزيز او را غسل داديم .
جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهدا (ع ) مهمان آن بزرگوار گرديد 8

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقى ها:
1- آشنايى با علوم اسلامى , ص 299 .
2- ريحانة الادب , ج 4 , ص 183 تا 190, چاپ دوم , كتابفروشى خيام , تبريز, چاپ شفق . 3- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 .
4- ريحانة الادب , ج 4 , ص 184 . 5- ريحانة الادب , ج 4 , ص185 . 6- روضات , ص 575. 7- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 , مقاله نامبرده . 8- ريحانة الادب , ج 44 , ص 190 ـ رجال نجاشى , ص 261, كد معرفى648 . علاوه بر منابع فوق مى توان به ادب المرتضى تاليف دكتر عبدالرزاق , و معجم المؤلفين , تاليف عمررضا كحاله , ج 7مراجعه نمود.
فقهاى نامدار شيعه - عقيقى بخشايشي

سه شنبه 5 مهر 1390  12:53 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ابو الصلاح حلبى

 

(447 - 347 هـ.ق)

 

ولادت

 

شيخ تقى الدين بن نجم الدين بن عبيد الله بن عبد الله بن محمد، معروف به ابو الصلاح حلبى اهل شامات ‏است‎.‎

 

در برخى تعبيرات نيز از او به تقى بن نجم بن عبد الله حلبى ياد كرده‏اند‎.‎

 

تاريخ ولادت او همانند بسيارى از ديگر بزرگان فقه و ادب و علم، درست مشخص نيست و با مسلم گرفتن ‏تاريخ وفات او، احتمالاً ولادت او حدود سال 347 هجرى در اواسط سده چهارم هجرى مى‏باشد‎.‎

 

نام او تقى بن نجم الدين بن عبيد الله حلبى و شهرتش تقى الدين فقيه بزرگوار و شيخ جليل القدر، فاضل، ‏محدث، مفسر، ثقه و مورد اعتماد و يكى از بزرگان و مشايخ اماميه درسده پنجم مى‏باشد. او به مقام علمى و ‏منزلتى بس شامخ نائل آمد‎.‎

 

او شاگرد سيد مرتضى و پس از درگذشت او، شاگرد شيخ طوسى بوده است‎.‎

 

درريحانة الأدب مى‏نويسد كه او شاگرد سلار بن عبدالعزيز نيز بوده است. اگر اين نسبت درست باشد، ‏مى‏بايست ابوالصلاح سه طبقه را شاگردى كرده باشد‎.‎

 

كتاب معروف او در فقه، الكافي است‎.‎

 

‎  ‎عصر زندگى

 

‎‎حلب شهرى بسيار بزرگ و معمور و پر نعمت و پر جمعيت از ديار شام بوده و هم اكنون نيز از ‏شهرهاى پر جمعيت و آباد سوريه مى‏باشد‎.‎

 

آب و هواى خوش و نعمت فراوان دارد. حلب سابقه ديرينى در پرورش رجال علم و دين دارد و ‏شخصيت‏هاى علمى و تاريخى بسيارى منسوب به آن نقطه مى‏باشند كه شيخ ابوالصلاح، تقى بن نجم الدين ‏بن عبيد الله حلبى يكى از آنان است‎.‎

 

‎  ‎اساتيد

 

او تحصيلات عاليه خويش را نزد فقيه بزرگوار، علم الهدى و شيخ طائفه، شيخ طوسى انجام داد و اندكى ‏نيز در محضر عالم بزرگوار، عبدالعزيز ديلمى معروف به سلار تلمّذ كرده است. او از طرف سيد مرتضى ‏علم الهدى براى تدريس و تبليغ و...به شام و حلب اعزام گرديد و به همين جهت او را خليفة المرتضى ‏‏(نماينده سيد مرتضى) مى‏گفتند‎.‎

 

وى پس از درگذشت سيد مرتضى، از سوى شيخ طوسى در آن مقام ابقا شد و به خليفة الشيخ هم معروف ‏گشت‎.‎

 

موضوع نيابت و نمايندگى نشان دهنده نفوذ علما و فقها در آن زمان است كه مراجع تقليد نمايندگانى به ‏اطراف و اكناف مى‏فرستادند تا مردم در امور خود به آنها مراجعه نموده و مشكلات دينى خود را حل ‏نمايند‎.‎

 

‎  ‎گفتار بزرگان

 

‏1‏‎ - ‎مرحوم ميرزا عبدالله افندى صاحب رياض العلما، مى‏نويسد‎:‎

 

‎شيخ تقى الدين بن نجم الدين بن عبدالله حلبى، شاگرد سيد مرتضى علم الهدى و شيخ طوسى و استاد قاضى ‏ابن براج حلبى مى‏باشد. شيخ طوسى نام او را در كتاب فهرست خويش آورده و گفته: او نزد ما و سيد ‏مرتضى درس خوانده است‎.‎

 

سپس او را توثيق كرده و اين امر نشانگر عظمت شأن و اعتبار اوست‎.‎

 

‏2‏‎ - ‎علامه متتبع، مرحوم ميرزا محمد باقر خوانسارى قدس‏سره مؤلف روضات، در تأليف منيف خود فصلى ‏را در مورد زندگى اين فقيه نامدار گشوده و مطلبى را درباره او بازگو مى‏كند كه بخشى از تقريرات او را ‏در ذيل مى‏آوريم. او مى‏گويد‎:‎

 

فقيه نامدار و بزرگوار، ابوالصلاح تقى الدين بن نجم الدين بن عبدالله حلبى، فقيه و مورد اعتماد اهل رجال ‏از اعيان اماميه و از مشاهير فقهاى حلب و موصوف به خليفة المرتضى است و آن بر اساس نيابتى است كه ‏از سوى استاد بزرگوارش داشته است، آنچنان كه ابن براج از سوى شيخ طوسى اعلى الله مقامه داشته است. ‏اين گونه نيابت بر اساس قضاوت يا جنبه نيابت در تدريس است، چون هر دو نيابت مورد نص و تصريح ‏قرار گرفته‏اند. اين امر نشانگر عظمت و شأن اين فقيه بزرگوار مى‏تواند باشد‎.‎

 

‏3‏‎ - ‎مجمع البحرين هنگامى كه نامى از سلار مى‏برد، در شرح حال او مى نويسد: ابوالصلاح حلبى نيز از ‏او فرا گرفته است، و هنگامى كه از شهر حلب مورد استفتاء و پرسش فقهى قرار مى‏گرفت، در پاسخ ‏مى‏گفت: پيش شما تقى وجود دارد؛ يعنى به او مراجعه كنيد‎.‎

 

تاليفات

 

او داراى آثار و تأليفات متعددى است كه نوعاً در زمينه فقه و كلام مى‏باشد و اسامى برخى از آنها به اين ‏ترتيب مى‏باشد‎:‎

 

‏1‏‎ - ‎البداية (فقه (

 

‏2‏‎ - ‎تقريب المعارف (كلام (

 

‏3‏‎ - ‎دفع شبه الملاحدة (كلام (

 

‏4‏‎ - ‎شرح ذخيره علم الهدى (كلام (

 

‏5‏‎ - ‎الشافية

 

‏6‏‎ - ‎العدّة (فقه (

 

‏7‏‎ - ‎اللوامع (فقه(

 

‏8‏‎ - ‎المرشد في طريق المتعبد (احكام (

 

‎  ‎وفات

 

او پس از يك عمر طولانى و پر بركت كه همه را در راه خدا و احياى شريعت او صرف كرد، در صد ‏سالگى به سال 447 هجرى در شهر حلب به رحمت ايزدى پيوست و در همان جا مدفون گرديد‏‎.‎

 

با اين حساب، اگر عمر او صد سال بوده و در سال 447 وفات كرده باشد، او از هر دو استادش ‏بزرگسال‏تر بوده است‎.

سه شنبه 5 مهر 1390  12:53 AM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سـيد مرتضى علم الهدى

 

 

سـيد مرتضى علم الهدى , متولد 355 و متوفى 436علا مه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده اسـت مـردى جـامع بوده است هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه آرافقهى او مورد توجه فقها اسـت كـتـاب مـعـروف او در فقه , يكى انتصار است و ديگركتاب جمل العلم و العمل او و برادرش سيد رضى , (جامع نهج البلاغه ) نزد شيخ ‌مفيد سابق الذكر تحصيل كرده اند 1
ابـوالـقاسم على بن الحسين بن موسى , مشهور به سيد مرتضى علم الهدى ,نقيب طالبيان , از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار دارد كه كمتر كسى در آن عصر به پايه آن نـايـل آمده است او پيشواى فقهى , متكلم و مرجع اماميه در عصر خويش , پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد (م 413) بوده است .
وى در سـال 355 در يـكى از خانواده هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نـسـب بـس شريفى داشت نامش على بن حسين طاهر فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى و فـرزنـد ابـراهـيـم فـرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق عليهم السلام , علوى هم موسوى , نسب شـريـفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد كنيه اش علم الهدى و لقبش ذوالثمانين , ابوالثمانين وذوالمجدين و شريف سيد مرتضى مى باشد.
او يـكى از بزرگان فقهاى اماميه , جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بوده و در ادبيات و فـنـون كـلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم , و يا مجددمذهب در قرن مذكور ناميده اند.
او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است علا مه حلى در كتاب خلاصه درباره اوگويد: علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه 693هجرت مى باشد, محل استفاده آن فرقه حقه مى باشند 2
شيخ عزالدين احمد بن مقبل گويد: اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده , دروغ نگفته و گناهى نكرده است 3
علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت :
شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است ,بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است ابن خلكان ,يكى از مورخين اهل سنت گويد:.
فـضـائل وى بـسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستندبر اينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى باشد .
ابـن اثـير در كامل التواريخ , يافعى در مرآة الجنان , سيوطى در طبقات , خطيب بغدادى در تاريخ بـغـداد و ابـن كـثير شامى و ديگران , همگى از سيد مرتضى با بهترين عبارات ياد كرده اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده اند.
يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد:
مـن از كتاب غرر و درر سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك از كتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم 4
حوزه درسى او:
او حـوزه درسـى بـسـيـار غـنـى داشـتـه است و در علوم متنوعه تدريس داشته است و هر يك از شـاگـردان او شهريه معينى داشته اند, چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده دينار اشرفى (طلاى هـيـجـده نخود) و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك از تلامذه ديگر را به فراخور حال خـود شـهـريه مى داده است وقتى قحطى شديد پيش آند, مرد يهودى براى تحصيل روزى , چاره انـديـشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نجو بپردازد بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حـسب الامر سيد به او روزانه تعيين گرديد كه روز به روز مى گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى كرد تا پس از اندكى از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك , آخر به دين اسلام گرويد.
داستان آغاز تحصيل او:
بـرخى از رؤياها در صداقت و راستى بى شباهت به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى نيستند و يكى از آن نـوع رؤيـاهـا, خـوابى بود كه شيخ مفيد اعلى اللّه مقامه الشريف ديدند كه حضرت فاطمه زهرا (س ) حـسـنين (ع ) را پيش او آورده است و مى فرمايد:يا شيخ علمهما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز) شيخ پس از بيدارى به حيرت وتفكر فرو مى رود, تا آنكه صبح همان شب , فاطمه والده مـاجده سيد مرتضى و سيدرضى , با خدمتگزاران خود كه دور او بوده اند, دو پسر خود را كه در آن موقع از نظرسن , صغير و خردسال بوده اند پيش شيخ آورده , شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره , سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى , فاطمه مادر كودكان ,همان عبارت مذكور در رؤيا را (يا شيخ علمهما الفقه ) به زبان آورد و گفت :
اى شيخ اين دو پسران منند, اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهى .
پـس شـيـخ تـحـت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگونمود و به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم و اجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ ‌روزگار گرديدند 5 .
اساتيد و شاگردان:
او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند:شيخ مفيد, خطيب اديب , ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند:شيخ طوسى , قاضى ابن البراج , ابـوالـصـلاح حـلبى , ابوالفتح كراجكى , سالار بن عبدالعزيز ديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود.
تاليفات:
او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه اى دانش و فضيلت او بوده است مرحوم مدرس , صاحب ريحانة الادب بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى برد, ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه و اصول فقه مى باشد, به اين ترتيب مى باشد:
1 ـ الانتصار.
2 ـ جمل العلم و العمل .
3 ـ الذريعه فى اصول الشريعه (در اصول فقه ).
4 ـ المحكم و المتشابه .
5 ـ المختصر.
6 ـ ما تفردت به الاماميه من المسائل الفقهيه .
7 ـ المصباح .
8 ـ الناصريات .
و جـز آنـهـا, كتابهاى الامالى , جواب الملاحدة فى قدم العالم , درر الفوائد وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است به آن كتابها مراجعه نمايند.
لقب علم الهدى :
در مورد لقب علم الهدى , بيشتر مورخين نگاشته اند كه ابوسعيد محمد بن حسين وزير القادر باللّه (خـلافـت 422-381) در سـال 420 بـيـمـار شـد شـبـى در خواب ديد كه امير مؤمنان (ع ) به او مى فرمايد: به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى وزير گفت : يا امير المؤمنين , علم الهدى كيست ؟ .
فـرمود: على بن الحسين موسوى است چون از خواب برخاست , نامه اى به سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند.
سـيـد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواندوزير گفت به خدا قسم امير المؤمنين (ع ) امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم بعداز آنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفا يافت , جريان خواب خود و امتناع سيدمرتضى را از قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را كه از سوى جد شما داده شده است بپذيرى و ابا نكنى سپس حـكـم شـد كـه مـنشيان در نامه هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به علم الهدى گرديد 6
كتابخانه او:
در كتابخانه سيد مرتضى , هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است .
يكى از معاصرين او گويد:.
كتابهاى سيد را شماره كردم , به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است .
ثـعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى نمايد: در بغداد پس ازوفات سيد مرتضى با ايـنـكه قسمت عمده كتابهاى او را به امرا و وزرا اهداد كرده بودند, باز باقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند 7.
وفات:
او در سـال 436در بـغـداد وفـات نمود نجاشى در رجال خود مى نويسد: او درسال مزبور وفات يافت فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه اش دفن شد من وابويعلى جعفرى (داماد شيخ مفيد) و سلا ر بن عبدالعزيز او را غسل داديم .
جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهدا (ع ) مهمان آن بزرگوار گرديد 8

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقى ها:
1- آشنايى با علوم اسلامى , ص 299 .
2- ريحانة الادب , ج 4 , ص 183 تا 190, چاپ دوم , كتابفروشى خيام , تبريز, چاپ شفق . 3- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 .
4- ريحانة الادب , ج 4 , ص 184 . 5- ريحانة الادب , ج 4 , ص185 . 6- روضات , ص 575. 7- مجله مكتب اسلام , سال اول , شماره 4 , مقاله نامبرده . 8- ريحانة الادب , ج 44 , ص 190 ـ رجال نجاشى , ص 261, كد معرفى648 . علاوه بر منابع فوق مى توان به ادب المرتضى تاليف دكتر عبدالرزاق , و معجم المؤلفين , تاليف عمررضا كحاله , ج 7مراجعه نمود.
فقهاى نامدار شيعه - عقيقى بخشايشي

سه شنبه 5 مهر 1390  12:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها