0

زندگی نامه علما

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
مجتهد قمی، ملا محمّد صادق
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19 |
قرن : قرن13
آثار :

ولادت

از كتاب های تاریخی و رجالی در مورد زمان تولد حاج ملا صادق قمی اثری به دست ما نرسیده است. نیز پدر ملاصادق شخص معروفی نبوده و بنا به ظاهر در همان ابتدای كودكی وی، چشم از جهان فرو بسته است. او دوران كودكی را با سرپرستی مادرش سپری نمود.

تحصیلات

محمدصادق پس از تحصیل علوم مقدماتی، در اوان جوانی به اصفهان مهاجرت نمود و ده سال در این شهر به تحصیل ادبیات، فقه، اصول، ریاضی، هیأت و فلسفه پرداخت. غالب تحصیلات ایشان در اصفهان، نزد شیخ محمدتقی اصفهانی - صاحب حاشیه بر معالم - سپری شد.

صفحه 232

هجرت

ملاصادق تشنه فقه و اجتهاد بود و با آرزوی غوص در اقیانوس علوم، روانه مركز بزرگ حوزه علمیه، یعنی نجف اشرف گردید، تا در آنجا هر آنچه را كه آموخته، به سر حد كمال برساند. وی وارد حوزه درس صاحب جواهر گردید و مدت هفت سال از مباحث فقه و اصول ایشان و استادان دیگر استفاده نمود و به مقام ارزشمند اجتهاد دست یافت.

بازگشت

حاجی ملاصادق بعد از فتح قُله اجتهاد به زادگاه خود، شهر مقدس قم باز گشت. او در مدت چهل سال، به اموری كه یاد می شود پرداخت:

1 - نشر معارف اسلامی و مسائل شرعی.

2 - تشكیل حوزه درس فقه و اصول.

3 - حل مشكلات مردم و رسیدگی به مرافعات، تا آنجا كه فیصله هر امری به امضا و نظر او منوط شده بود.

جایگاه علمی

آقا بزرگ تهرانی، نویسنده كتاب طبقات اعلام الشیعه از حاجی ملاصادق چنین تعبیر می كند: «فقیه كبیر و عالم جلیل».

وی در همه علوم عصر خود، به درجات والای علمی رسیده بود، چنان كه سرآمد عالمان عصر خود به شمار می رفت.

نویسنده كتاب گنجینه دانشمندان می نویسد:

«وی در تبحّر علوم، خاصه ادبیات در عصر خود ممتاز بود و همچنین در

صفحه 233

كثرت حفظ و حافظه، چنان بوده كه اغلب كتاب «مقامات حریری» را حفظ بوده و در مكاتبات خود به مناسبت، می نگاشته است.»

محمدحسن خان اعتماد السلطنه (1) می گوید:

«حاج ملاصادق قمی مجتهدی فحل بود و از مشایخ بزرگ شیعه به شمار می آمد و در اخبار و آثار تتبعی كامل و استقرایی شامل داشت.»

حجةالاسلام دكتر علی كبر صادقی (2) چنین نقل می كند:

گویند: روزی، فرهاد میرزا معمتدالدوله (3) از شاهزادگان فاضل قاجار به شهر قم مشرف شده از حكم قم «اعتضاد الدوله» خواسته بود كه جلسه معارفه ای با علمای بزرگ شهر قم داشته باشد، حكم از علمای قم و من جمله از حاج ملا محمدصادق دعوت كرد كه از شاهزاده قاجار كه مردی دانشمند و ادیب و مجتهد بود دیدن كنند.

شاهزاده را رسم چنین بود كه مسائل مشكلی را از علما سؤال می كرد، تا ضمن اطلاع از مقامات علمی ایشان، دانش و تبحّر خود را نیز به آقایان نشان داده باشد. در آن روز فرهاد میرزا، از علمای حاضر در جلسه سؤال های مشكلی در مسائل فقهی، ادبیات و لغت مطرح می كند و ملا صادق بی درنگ به همه آنها پاسخ شافی و وافی می دهد.

شاهزاده كه مفتون مقام علمی حاجی شده بود، از برخی مردم متشخّص و خان های قم كه در مجلس حضور داشتند، از وضع مادی حاجی سؤال می نماید و چون معلومش شد كه ایشان با همه مقامات علمی و معنوی كه دارد، بسیار ساده و خاضعانه زندگی می كند؛ بزرگان و ثروتمندان قم را سرزنش می كند. به دنبال آن یكی از خوانین طایفه بیگدلی سكن قم اعلام می كند كه بخشی از املك مزروعی در جمكران را به نام نامبرده، هبه خواهد كرد و شاهزاده نیز از مالیات

صفحه 234

چند سالِ آن املك صرف نظر می كند و رفته رفته رفاه نسبی در زندگی حاجی پیدا می شود.»

استادان

حاجی ملاصادق، از محضر استادان زیادی استفاده كرده كه متأسفانه نام بیشتر آنها در دست رس نیست. استادان مهم وی كه در كتاب های تاریخی از آنها یاد شده عبارتند از:

1 - محمدتقی اصفهانی، صاحب حاشیه بر معالم.

محمدتقی اصفهانی، فرزند عبدالرحیم معروف به صاحب حاشیه، یكی از بزرگ ترین عالمان اصفهان در قرن سیزدهم هجری است. پدرش محمدرحیم یا (عبدالرحیم)، از اهالی ایوان كیف (ایوانكی)، در هشت فرسخی تهران است.

وی در اصفهان اقامت گزید و سپس به اتفاق خانواده مدت ها سكن عتبات بود.

آقا نجفی، سال ها در عتبات، از محضر استادانی مانند وحید بهبهانی، سید بحرالعلوم، سید صاحب ریاض و سید محسن كاظمینی (محقق اعرجی) برخوردار بود. اگرچه مراتب علمی او، نزد پدر زنش، شیخ جعفر كاشف الغطا به كمال اجتهاد رسید، در محضر درس او حاضر می شد.

آقا نجفی از وصلت با دختر شیخ كبیر فرزندانی نیكو، عالم و بزرگوار نصیبش شد. شیخ محمدتقی برادر صاحب فصول است. و فرزندان ارجمند او شیخ محمدباقر اصفهانی، پدر حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی از مجتهدان مبارز، پرتلاش و شهید عصر رضاخان است.

صاحب حاشیه پس از خاتمه تحصیلات، از عراق، عازم اصفهان گردید. او

صفحه 235

سال ها در مسجد بزرگ اصفهان در میدان نقش جهان، بر كرسی استادی نشست و دانشمندانی به جهان تشیع تحویل داد.

آقا نجفی، اصفهان را دارالعلم نوینی ساخت كه اثر وجودی او هم كنون نیز در آن شهر باقی است. سید محمدباقر خوانساری كه مدت ها افتخار شاگردی او را داشته در وصف استادش در روضات الحیات چنین می نویسد:

«او به روزگار خویش در فقه و اصول، افضل دانشمندان بود. در اصول الفقه استادالكل فی الكل به حساب می آمد. در مراتب معقول و منقول، روضه ای مملو از میوه های علم و كمال محسوب بود. دل های طالبان دانش متوجه به او و گنجینه های فضل و كمال، مفتوح به همت او بود. در دنیا مدرسی چون مكتب او مملو از اصحاب كمال نبود. مجلسی مفیدتر از محضر او به حساب نمی آید. در مسجد شاه اصفهان نزدیك به سیصد تن، دانشجو در درس او شركت می كردند و من هم از كسانی بودم كه به درس او حضور می یافتم.

صاحب روضات اضافه می كند:

از آثار معروف و مهم او هدایةالمسترشدین (حاشیه بر معالم) است كه آن را در شرح بر معالم تدوین نمود. این كتاب در بردارنده متجاوز از شصت هزار بیت (سطر) در اصول فقه است. همچنین وی شرحی بر وافی و رسائلی در فقه استدلالی دارد كه قسمتی از آن تدوین شده است. آقا نجفی در هنگام زوال ظهر جمعه نیمه شوال سال 1248 ق. وفات نمود. حجةالاسلام شفتی اصفهانی با عده بسیاری از شیعیان بر او نماز خواندند و او را با عزّت و احترام در تخت فولاد اصفهان، نزدیك تكیه آقای خوانساری به خك سپردند.

2 - شیخ محمد حسن صاحب جواهر

صفحه 236

یكی از استادانی كه نقش به سزایی در رسیدن ملاّ محمّدصادق به مقامات بلند علمی داشت، شیخ محمدحسن، صاحب كتاب ارزشمند جواهرالكلام است.

صاحب جواهر در دوران كودكی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد. وی مقدمات و سطح را به سرعت، نزد سید حسین شقرایی عاملی (متوفای 1230 ق.)، شیخ قاسم آل محیی الدین (متوفای 1238 ق.) و شیخ حسن (متوفای 1250 ق.) گذراند و در نوجوانی به درس خارج فقه و اصول راه یافت.

شیخ محمدحسن، سالیان دراز در درس آیات عظام: شیخ جعفر كاشف الغطا، سید مهدی بحرالعلوم، سید جواد عاملی و شیخ موسی كاشف الغطا شركت كرد. وی در سن 25 سالگی به درجه اجتهاد نائل گشت و نگارش كتاب بی همتای جواهرالكلام را آغاز كرد.

شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: صاحب جواهر این امتیاز را بر دیگر عالمان داشت كه عموم شاگردانش از علمای بزرگ و سرشناس بودند و در محضر درس او، جمع فراوانی تربیت شده و در گوشه و كنار جهان منتشر گردیدند. آنان بعد از او مقام مرجعیت یافتند و بركرسی فتوا نشستند كه عدد آنان زیاد و شمارش آنان كار مشكلی است. صاحب جواهر درباره ولایت فقیه می نویسد: اگر ولایت عامه فقیه نباشد، بسیاری از كارهای مربوط به شیعیان معطل می ماند.

ایشان عالمانی را كه درباره ولایت فقیه تردید دارند، به سختی مورد نكوهش قرار داده، می نویسد: این افراد طعم فقه را نچشیده و از فرمایش امامان(ع) چیزی نفهمیده اند.

شاگردان

عالمان بسیاری از محضر مرحوم حاج ملا صادق بهره بردند، كه متأسفانه نام آنها در هاله ای از ابهام باقی مانده است. صاحب طبقات اعلام الشیعه درباره

صفحه 237

شاگردان مرحوم حاجی می نویسد:

از محضر درس مرحوم حاجی ده ها مرد فاضل و علمای اعلام استفاده كرده و به درجات عالی علمی رسیدند.»

شاخص ترین شاگردان ملاصادق عبارتند از:

1 - مرحوم محمد قزوینی كه مرد بسیار متقی، متدین و باورع بود؛ ولی متأسفانه قرینه ای ذكر نشده تا بتوانیم با شخصیت والای ایشان بیش تر آشنا شویم.

2 - حاجی میرزا ابوالحسن، فرزند برومند ملا محمدصادق.

ویژگی ه

1 - ویژگی های ظاهری

مرحوم حاجی از لحاظ جثّه، مردی كوتاه قد و لاغراندام بود و ناصرالدین شاه از ایشان به «مجتهدی كوچك، ولی بزرگِ بزرگ» تعبیر كرده است.

2 - ویژگی های اخلاقی

حاجی در عین برخورداری از مقامات علمی و معنوی، بسیار ساده زندگی می كرد. وی حتی در زمان گشایش (4) باز هم با ریاضت زندگی می كرد و خورك غالب وی نان، ماست و پیاز بود.

كرامات

حاجی دارای مقامات عرفانی و معنوی بالایی بود. در این رابطه، حكایت های متواتری نقل گردیده كه به چند نمونه آن اشاره می شود:

صفحه 238

1 - نماز باران

مردم قم در یكی از سال های خشكسالی كه زراعت ها در شرف تباهی بود از حاجی درخواست كردند كه نماز باران (استسقا) بخواند. حاجی دستور داد مردم سه روز، روزه بگیرند و در روز سوم، حاضر شوند. وی در آن روز از حاضران كه بالغ بر هزاران نفر بودند خواست كه همگی پای برهنه و با تحت الحنك گشاده، به حال تضرّع و خشوع به طرف بیرون شهر برای نماز بروند. محلی كه میان پل قدیمی و امامزاده خك فرج واقع است.* برای نماز انتخاب كردند.

ایشان از زنانی كه بچه شیرخوار داشتند و در مراسم شركت كرده بودند، می خواهد كه بچه های خود را شیر ندهند و از آغوش خود جدا كنند. به این ترتیب، آن بیابان، یك پارچه كنده از ضجّه، زاری و همهمه مؤمنان و شیون بچه های دور از آغوش مادران بود.

در این حال حاجی با كمال خشوع، دست به دعا برمی دارد و از مكبّر می خواهد تا به طرف قبله، «الله كبر» و در جهت مخالف آن «لا اله الاّ الله» و به جانب راست «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله كبر» و به جانب چپ، «لاحول و لا قوّة الاّ بالله العلی العظیم» بگوید.

به تواتر و از افراد مورد اعتماد حاضر در مراسم نماز، نقل شده است، در حالیكه مكبّر این اذكار را می گفت بی درنگ، ابر از افق آن جانب بالا آمد تا در میان آسمان، ابر، از هر چهار طرف به هم رسید و رعد و برق، از نزول باران حكایت می كرد. حاجی فرمود: زودتر نماز بگذاریم كه آسمان مجال نخواهد داد. با اینكه نماز باران را به سادگی برگزار كردند همه نمازگزاران از باران خیس شدند.

صفحه 239

2 - چشم حقیقت بین

حجةالاسلام دكتر علی كبر صادقی از نوادگان ملاصادق به نقل از پدرش آیةالله میرزا مصطفی صادقی آورده است:

سالی در قم بیماری وبا شایع شد و گروه گروه مردم شهر را به دیار دیگر می فرستاد. روزی از همان روزها، مردی خدمت حاجی ملاصادق برای جماعت مغرب و عشا شرفیاب شده بود. حاجی از او در مورد كسانی كه از بیماری «وبا» مرده اند، پرسش نمود و نامبرده گفت: فلان شخص هم در محله باغ پنبه وبا گرفته و وفات كرده است. حاجی لحظه ای به فكر فرو رفت و پس از آن گفت: آن كس كه می گویی، نمرده است. آن مرد اصرار می كند كه خودم تخته تابوت و جمعیت را در برابر خانه آن آقا دیدم. حاجی باز تكرار كرد كه اشتباه می كنی، ایشان نمرده و از فردا نیز، دیگر در شهر هیچ كس به بیماری وبا نخواهد مرد.

بعد معلوم شد كه آن آقا دچار اسهال و استفراغ شده بود و اطرافیان به گمان اینكه وبا گرفته و به زودی خواهد مرد، مقدمات كفن و دفن و تجهیز او را آماده كرده بودند. بعد از آن روز، بیماری وبا از قم رخت بست و حاجی به همین مناسبت به خواص خود می گفت: من دفتر حیات و ممات، پیش چشمم گشوده است و از مرده ها و زنده ها می توانم آگاه باشم.

3 - حكایتی دیگر

دكتر صادقی از پدرش نقل می كند كه مردی سالخورده همه روزه از محله دوردستی در قم، به محله حاجی می آمد و دستگیره در خانه حاجی را می بوسید. از او می پرسند، چرا به این كار مداومت می كند.

وی گفت: روزی با عیالم كه از او صاحب چند دختر شده بودم، نزاع كردم و با

صفحه 240

كج خلقی او را ترك كردم و برای نماز، به مسجد حاجی رفتم. حاجی به طور خصوصی به من فرمود: چرا با عیالت بد رفتاری می كنی، او چه گناهی دارد، زن خوبی است، نباید با خواست خداوند جدال كنی، كنون برو و با عیالت صلح كن. همین امشب، نطفه فرزند پسری از تو در وی بسته می شود، اسم او را محمد بگذار! چنین شد كه پسرم با دعای مرحوم حاجی به دنیا آمد. هیچ كس در آن روز از دعوا و تندی من با عیالم خبر نداشت و هیچ كس پیش از من هم، از خانه بیرون نرفته بود تا احتمالاً مطلب را به كسی خبر داده باشد.

فعالیت های فرهنگی و تبلیغی

در عصر حاجی ملا صادق، مدارس، مساجد و محافل مذهبی رونق گرفت. او در تربیت و تدریس فضلا و همكاری با علما كوشش می فرمود و عمر خویش را وقف مردم و مذهب نمود.

نویسنده كتاب تاریخ دارالایمان قم درباره ایشان چنین می نگارد:

«از علمای اعلام و نافذالحكم، مجتهدالزمانی، حاجی ملا محمدصادق كه مستجمع جمیع صفات است، خصوصاً در منبر و موعظه سبق از همگنان برده است، مجلس وعظ ایشان بر سایر علما امتیاز دارد.»

مرحوم حاجی از نظر تقوا و وراع شهرت داشت و شخصی عادل و صالح بود. ایشان حتی در زمان اجتهاد و مرجعیت خویش هم منبر می رفت و به موعظه اهل علم و ... می پرداخت.

همچنین وی در رسیدگی به مشكلات مردم و حل اختلافات، دغدغه بسیاری از خود نشان می داد، به طوری كه كثر اختلافات و مشكلات به دست ایشان حل می گردید.

صفحه 241

فعالیت های اجتماعی

حاج ملاصادق در شهر مقدس قم دارای مقام علمی و معنوی بالایی بود، به طوری كه بزرگان مملكتی نیز برای وی احترام زیادی قائل بودند. حتی شخص ناصرالدین شاه و صدراعظم میرزا آقاخان نوری، مدرسه ای برای تدریس طلاب و اقامه جماعت برای معظم له ساخته بودند كه فاصله چندانی با خانه مسكونی ایشان نداشت.

مدرسه حاجی

میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه در دوران صدارت فرزندش، ذوالفقارخان، در قم مدرسه و مسجدی (5) برای حاجی ملا محمدصادق قمی، روحانی و مجتهد بزرگ آن دوره بنیان نهاد. این مدرسه پس از گذشت سال ها نیازمند توسعه و تعمیر گردید كه آیةالله سید محمدرضا گلپایگانی(قدس سره) تصمیم به تجدید بنای آن گرفت و به همین منظور در دو دهه پیش 4 منزل مسكونی اطراف مسجد را خریداری نمود و اقدام به تجدید بنا كرد.

این بنا به سبك معماری اسلامی طراحی گردید؛ چند سال به حال خود باقی ماند، تا اینكه پس از رحلت آیةالله گلپایگانی، فرزندان ایشان: حاج آقا جواد و آقا سید باقر مدرسه را تحویل سازمان اوقاف و امور خیریه استان قم دادند و اوقاف هم آن را به صندوق عمران موقوفه كشور سپرد تا نوسازی شود.

نظارت بر ساخت مدرسه

زمانی كه مدرسه و مسجد یاد شده، به دستور اتابك اعظم ساخته می شد، حاجی دستور می داد كه هرچه بیشتر در تمام بنای آن تسریع كنند و به همین جهت برخی از دستورهای این بنا از استحكام لازم برخوردار نبود. وقتی علت

صفحه 242

شتاب را از حاجی پرسیدند، فرمود كه اتابك، به زودی از دنیا می رود و می ترسم ساختمان مسجد و مدرسه كامل نشده باشد و نیمه كاره باقی بماند. چنین هم شد و كمی بعد از اتمام آن بنا اتابك، دارفانی را وداع گفت.

پس از ساخته شدن مدرسه و مسجد، حاج رشیدخان بیگدلی اشعاری برای آن سرود كه در پایان شعر، ماده تاریخ بنای آن مدرسه را آورده است.

در زمان شهریار تاج دار تاج بخش

آن كه ذات بی همایش پادشاهی را سز

بوالمظفر ناصرالدین شاه غازی آن كه هست

مهتران را شهریار و خسروان را پادشاه

اعتمادالدوله ای شد، صدر اعظم آن كه داد

ملك جم را نظم ها چون آصف بن برخی

ز اهتمام میرباقرخان عادل پور صدر

آن كه قم از عدل او بس یافته برگ و نو

خان باذل، ذوالفقار آن كو به رنج فاقه گشت

با دل وافی دوا و با كف كافی شف

یافت چون اتمام این نیكو بنای دلپذیر

گاه آن شد تا رشیدالدین همی خواند ثن

از پی تاریخ این فرخ بنا، كلكش نگاشت

صدر ابجد را مبارك باشی ای نیكی بن

كه در پایان شعر، تاریخ بنا را نوشته است (1273 ه' .ق.)

صفحه 243

فعالیت های سیاسی

1 - مبارزه با مكاتب انحرافی

در عصر ملا محمدصادق تلاش های فرقه ضاله بابیت، رونق گرفته بود. وی به شدت با این فرقه مبارزه نمود و همواره آنها را ملحد و گمراه معرفی می فرمود.

2 - اعتراض به حكومت

از مرحوم حاجی، نامه ای اعتراض آمیز و تند در شكوه از مظالم و تجاوزات وزرا و عمّال حكومت قاجار، خطاب به ناصرالدین شاه وجود دارد. وی این نامه را در سال 1292 ق. در حدود هفتاد سالگی در سفر به (تهران) و پس از دیدار با شاه نوشته و در ضمن اگرچه وی كوشیده است در این نامه با خوش آمدگویی به شاه از خشونت نامه بكاهد درعین حال، این مكتوب گویای دلیری قابل تحسین، موقعیت اجتماعی و نفوذ و اقتدار اوست.

حاجی در این نامه، از تجاوزات مقرالخاقان، حاجی میرزا نصرالله (احتمالاً مستوفی گرگانی، ممیز مالیات دیوانی) و دیگر كارگزاران حكومت، اظهار تعجب نموده است. او می نویسد: «اگر بعد از قرنی یك نفر پیدا شود كه در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده نسبت می دهند.»

وی می نویسد: «مأموران دولت، خانه و هستی رعایای بیچاره را غارت می كنند و كسی نیست به داد مردم برسد، و از آه مظلومان باید ترسید. یا اینكه اگر از وزیر و امیری به شخص شاه شكایت شود، رسیدگی به شكایت، به همان وزیر و امیر واگذار میشود، معلوم نیست سرانجام كار مملكت با این بساط به كجا خواهد كشید؟»

از نظر اهمیّتی كه این نامه در روشن ساختن وضع درهم ریخته دوره

صفحه 244

فرمانروایی شاهان قاجار و همچنین دخالت مثبت روحانیان آن عهد، در سامان بخشیدن به آشفتگی ها و جلوگیری از تجاوز و زورگویی های عمال حكومتی دارد؛ نیز از این رو كه بهر حال، اثری بازمانده از یكی از عالمان و فقیهان عالی قدر و بنام قم، در آن دوران است، در این بخش گنجانده شده است. با آن كه پاره ای از مطالب و عناوین این نامه در وصف مخاطب نامه به طور كلی و علی الاصول نادرست است. اما برای كسانی كه در تاریخ این دوره تحقیق می كنند قابل استفاده است. متن این نامه در دو نسخه آمده است كه اختلافات زیادی دارد و گویا در هریك، برخی از مطالب حذف و تلخیص شده است.

در این نوشتار، نامه یاد شده براساس نسخه كتابخانه مركزی دانشگاه تهران آورده می شود و برخی از قسمت ها كه فقط در نسخه دانشكده حقوق آمده بیشتر موارد آن میان دو قلاب مشخص شده است. اینك متن نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی یؤتی الملك من یشاء، و تنزع الملك ممن یشاء، الذی امر بالعدل والانصاف و نهی عن الظلم و الاعتساف، والصلاة علی محمد و آله الحایزین لجمیل الاوصاف، و بعد: چون دهقان مشیت ازلی، تخم وجود بنی نوع انسان را در صحرای وسیع الفضای امكان جز به جهت تحصیل معارف حقه نگاشت و نقاش صنع لم یزلی نقش بدیع انموزج جمیع كلیات را در صفحه وجود، مگر به جهت تكمیل مكارم اخلاق شرعیه ننگاشت، لذا انبیاء مرسلین، رسائل فیوضات غیر متناهیه بودند كه از حق به خلق برسانند و علما كه نواب انبیا هستند می باید از ظل اله گرفته، به رعایا كه ودایع الهی و خزاین حضرت ظل اللهی می باشند، برسانند. آن مواهب بی پایان و آن عطایای بی كران كه باید به عامه رعایا عاید شود، انصاف و عدل است كه هیچ مملكت و هیج رعیت، آرامش و

صفحه 245

آسایش نداشته و ندارند؛ الا به این خصلت حمیده و این صفت پسندیده. خلفا در این معنا اهتمام تمام داشته اند و پیوسته در مجالس خود علما، وعّاظ را [ملتزم نموده، ایشان را به ذكر مواعظ و نصایح مدح و انصاف ] مأمور؛ بلكه مجبور می نمودند، تا از آثار پسندیده كه نتاج عدل است، همه روزه محفوظ باشند. [و از اختلال مملكت و ملت كه نتیجه ظلم و جور است محفوظ مانند]، هرگاه به شرح احوال ایشان در كتب سیر و غیرها رجوع شود، صدق عرایض مشهود و معلوم خواهد شد، با این خصال ایشان را خلفای جور می گویند، در دنیا با این لقب زشت و در آخرت محروم از بهشت خواهند بود؛ چرا كه در اظهار یك كلمه حقّه مضایقه كردند.

از روزی كه این خادم شریعت مطهر، به آوازه عدل و انصاف و وضع تنظیمات و جعل صنادیق عدل مغرور و مشعوف شده، به دارالخلافه آمدم، چیزها دیده و دانسته ام كه در این مدت هفتاد سال هرگز در خاطرم خطور نداشت. پادشاهی دیدم مؤید، قلب مباركش مرآت غیب نما، از رأفت و عدالت، عدلی مجسم و انصافی مصوّر، در حفظ ملك و ملّت ساعی و جاهد و در رفاه رعیت، عاشق و مایل. علاوه بر این همه عدل ذاتی و فطری، گویا ذات خجسته صفات همایونش خود رهنمایی به عدل و انصاف را فریضه دانسته و فهمیده همه روزه بر این امناء جور و اولیای ظلم، اعلام می فرمایند.

عصری است ضد عصر خلفا، دین علی بن یقطین در وجود مسعود همایون است و جور هارون الرشید در وجود وزرا [كه اگر ایشان را اولیای جور گویند خلاف و گزاف نگفته اند، چرا كه در هر روز هزار كلمه حقه را كتمان می كنند و هزار حكم ما انزل الله را عنوان ] وقتی در حضرت نوشیروان از عدل وصف ها راندند، گفته بود، عدلی ندارم ولی كاری كرده ام كه غیر از خودم در این ملك كسی قدرت بر

صفحه 246

ظلم ندارد. و در این دولت جاوید آیت، غیر از وجود مسعود همایون، همه كس قدرت بر ظلم دارد؛ بلكه غالباً غیر از ظلم، پیشه ای ندارند و كلام حضرت امیرالمؤمنین(ع) اندیشه ای:

لا تظلمن اذا مكنت مقتدر

فالظلم مقدرة بعضی الی الندم

تنام عیناه والمظلوم منتبه

یدعو علیك و عین اله لم تنم

مباشرین امور دیوانی كه گاهی «امنا» و گاه «اولیا» و گاه «رجال» و گاه «اركان» خوانده می شوند جمعی كسبه شده اند كه لیلاً، نهاراً معامله می كنند، هرحكم كه درباره هر یك از ایشان اغماض و اهمال را فرض می دانند و فرض می دهند، تا در خوردن مال دیوان یا اتلاف جان و مال مسلمانان به اضعاف؛ بلكه به آلاف استرداد كنند، چنانكه برملا می گویند با فلان امیر یا فلان وزیر یا فلان حكم چگونه می توان درشتی [كرد و زشتی ] نمود، یا فلان دستخط را چگونه می توان مجری داشت؟ [به عقیده ایشان ] این همه، های و هو [و این همه گفت و گو و این زمزمه انصاف و همهمه عدالت، مخصوص حمال و جمال است، نه از برای اركان و رجال. در هر قضیه كه متداعیین علی السواء باشند، رجوع به مرجحات خارجیه می شود [هرطرف به حسب اوضاع دنیا پیش و بیش است، اگر حق محض و محض حق با طرف مقابل هم باشد، پایمال و مضمحل است ] در هر طرف كه یك نوكر علاوه از طرف دیگر، پیش است و از بی انصافی و بی اعتدالی اگر در احقاق [حق ] مظلومی، اصرار یا اظهار بشود، می گویند این دستخط ظاهری است، نمی دانم بطون سبعه دستخط از كجا بر ایشان كشف شده كه ماها، استنباط و استخراج نمی توانیم نمود!

به چه دلالت «بگیرند» و «برسانند» را به «نگیرند» و «نرسانند» توجیه و تأویل می نمایند؟

صفحه 247

این خادم شریعت مقدسه، با هزار زحمت این جزیی ملك را فراهم كردم تا مدد معاش خود و عیال باشد و كل بر دولت و دیگران نباشم، با همه تفاصیل از همه گذشتم كه دستخط مبارك پادشاه اسلام، در مملكت خود در نزد نوكرهای خانه زاد و علمای پایتخت خود، زیاده از این بیشتر بی عظم و قدر نشود. به طور تحقیق بدانند كه دسته دسته، دستخطهای قطعی بسی در دست مردم مظلوم مانده، به هیچ كس دسترسی ندارد. هرگاه شی ء از دستخطهای مبارك بردارند، بعد از مدتی از انجام آنها جویا شوید، مشهور خواهد شد كه این مظلومین به حالت اوّلی باقی هستند. ملهوف و مظلوم وارد شدند، مأیوس و محروم مانده، مقروض و مغموم مراجعت می كنند، گذشته از این كه محض خیالات [هم ] كه شده در احقاق حقوق مردم، در اجرای این دستخطها اعتنا ندارند، به معاذیری متعذر می شوند كه نعوذبالله به مذمت ولی نعمت خود منتهی می شود، می گویند: طرف مقابل سخت است، دستخط مبارك سست است و ظاهری است. فلان عمله خلوت از باطن خبر دارد. از تلوّن و تجدد اندیشه داریم، از ناسخ و منسوخ می ترسیم به خداوند متعال چنین است كه می گویند.

ضبط ضیاع و عقار و حفظ جلال و وقار و اصلاح امورات و توجه به دهات و قنوات خود، مجال نمی دهد اعانت مظلومی یا اغاثت ملهوفی كنند. به عرض كسی گوش نمی دهند، بدهند ملتفت نمی شوند، بشوند، جواب نمی گویند [ناحساب می گویند] ای كاش به این ناحساب هم مستعد باشند. مزیت انسان به نطق است، سكوت و خموشی چرا ممدوح شده؟ اعلاء كلمه حقّه فضیلت داشته، كتمان حق چرا الحال محمود و ممدوح است.

اگر بعد از قرنی یك نفر پیدا شود كه در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده و سوء طریقه نسبت می دهند. ای كاش قدری از این

صفحه 248

فساد عقیده برای ایشان پیدا می شد كه این همه عدالت ها و انصاف مهمل و معطل نمی ماند. در مجلس ... قدری را كه رایحه عدل به شام مظلومین رسیده بود، مخرب نشاط خود دیده، طی آن بساط كردند. نفوذبالله الجبار من شر الاشرار

این همه عداوت با شرع از چه بابت است؟ مگر نه این شرعی است كه ایشان را از تمجس و تنصّر و تهوّر خلاص كرد؟ مگر نه احكام، عقود، مواریث، حلیّت ازدواج و اموال است كه علماء از قِبل انبیاء فرموده اند: فوالله لقد اصحبت الشریعه واهیةالقوی متفصمه العری، مهدومة الاركان، معدومةالاعوان. احكام خدا را افسانه می دانند، این جماعت را دكان داری می شمارند. مرافعات شرعیه را مدد معاش می گویند. صیغ شرعیه را مكر و حیله می نامند. هرگاه چندی از پیش علمای اعلام و ائمه دین را كه مخازن احكام سیدالمرسلین می باشند با عوام كالانعام توفیری می دادند و توفیری می كردند، این اوقات به جبران مامضی در تضیح آن عظیم و احترام، سعی و اهتمام تمام دارند. اگر كار بر این نسق بگذرد و عقاید باطنه ایشان بر ملا شود، بر اسلام، سلام باید گفت و وداع باید كرد.

لبیك علی الاسلام من كان بكی

و قد تركت اعلامه و ودائعه

العیاذ باالله اگر صِیَغ شرعیه، محل استهزا شود، زن های جوان در حباله پیران (به این دو كلمه عقد و نكاح چگونه از زنا و سفاح احتراز خواهند داشت) و هرج و مرجی بشود كه اصلاً اصلاح پذیر نباشد. گویا میل دارند كه این اسم بی مسمی و این رسم بی اصل را هم از میان بردارند، تا بكلّی آسوده شوند. (یریدون لیطفؤا نورالله بافواههم و الله متم نوره ولوكره الكافرون).

هر دقیقه داعی را حیرت بر حیرت افزوده می شود كه كار این مردم، با این وزرا، چه خواهد شد؟ اگر عرض كنم، فلان شخص به دستخط مبارك و توقیع

صفحه 249

همایون وقعی نگذاشت و مجری نداشت، باز همان وزیر رجوع می شود. در «كرٌّ علی مافرٌ» همین فی الحقیقه محظوری به محظوری مبدل می شود.

شتان ما یومی علی كوره

و یوم حیان اخی جابر

این امنا غیر از كارهای خود، هیچ امر را كار نمی دانند و به درد احدی نمی رسند. محض تصدیق عرایض داعی و اطلاع از حالت رعایا، جویا شوید كه عرایض داعی چه بوده و چه واقع شده؟ در منزل جناب امام جمعه چه قسم صلح شده و چه نحو صیغه محكمه شرعیه جاری نموده كه مجال خیاری و خیالی باقی نمانده؟ صورت مجلس را مطالبه فرمایی، مشهود رأی عدالت پیرا شود، كه هنوز تفصیل عرایض داعی و آن مصالحه نامچه را... نكرده، چرا كلمات لاطائل بگویند؟ چرا حكم شرعی و سلطان را به مزخرفات باطل كنند. بر این مشیت رعایا رحم كنید! از دست رفتند، فریادرس ندارند، چیزی برای ایشان باقی نمانده است، بضاعت و سرمایه كه هزار رعیت به آن تعیّش می كنند، اسباب یك اطاق شد و ملكی كه هزار نفر به آن نان می خورند، به خرج طویله امیری و وزیری رفت، چه بلایی شدند برجان و مال مسلمین.

به صاحب شریعت قسم، ای كه داعی، قبله عالم را از نوشیروان عادل تر می دانم چرا كه در اطراف او این گونه، اگر این وجود همایون مؤید نبود، و دست غیب او را نگاهداری نمی كرد، كار این مردم به كجا می رسید.

اگرچه می دانم بعد از این عریضه - كه محض رضای خدا و اطلاع سایه خدا خود را مكلف و مأمور دانسته، بی ملاحظه به عرض رسانیدم - دیگران از جانب مقرب الخاقان حاجی میرزا نصرالله وكیل مطلق بلاعزل خواهند بود، هست و نیست مرا بر باد خواهند داد.

محض قوام دولت و نظام ملت و دعای وجود مسعود همایون كه دقیقه ای از

صفحه 250

خیال خجسته مآل عدالت غافل نیست، باز عرض می كنم، با این حالت ها، مردم تمام خواهند شد و خوب می شوند. [آبادی عباد و عمارت بلاد و رفع فساد نخواهند شد]. از عمر دعا گو چیزی باقی نمانده فردا از این شهر و عنقریب از دنیا خواهم رفت.(6) در شهری كه احكام و اركان دین را افسانه می شمارند و دستخط مبارك پادشاه اسلام را كه مَثَل اولی الامر است محل اعتنا نمی دانند توقف حرام است. هر قدر زودتر برویم دیر شده است. باید برون كشید از این ورطه، رخت خویش بر این خادم شریعت مطهر محقق شده است كه دفع ظلم حاجی میرزا نصرالله برای داعی مقدور نخواهد شد و با این وزرا و امنای خائن كه از هزار راه از او خوف و بیم و تمنای زر و سیم دارند، هیچ حكم و دستخطی از پیش نخواهد رفت و الاّ اسناد شرعیه و احكام عرفیه از این بیشتر نمی شود كه چند نفر عالم و مجتهد اهل تقوی و فطانت مطلب را تمام كنند و صیغه شرعیه بخوانند و علماء دیگر كه اركان اسلام هستند تصدیق كنند. ناچار به ارض مقدسه قم معاودت می كنم و اگر در آنجا هم بر اولیای دولت گران و ناگوار است، به عتبات عالیات ائمه هدی(ع) پناه می برم و تظلمات خود را در آنجا می كنم. عرض می كنم هفتاد سال است در نشر احكام شرعیه خودداری نكردم، جوانی را به پیری رساندم، بر من ظلم كردند، به پادشاه اسلام تظلم كردم، هشت دستخط كید و كید محض عدل و انصاف صادر فرمودند، رجال دولت اعتنا نكردند، از من رفع ظلم ننمودند، اولاً انتقام پادشاه اسلام را از این رجال صوری كه در حقیقت، خائن دولت هستند و بر خلاف میل و ضد اراده ولی نعمت خود، كمر بسته اند می خواهم، خواهند داد، خواهید دید، ثانیاً در انتقام این پیر غلام شریعت كه در نظر احكام و ترویج شریعت مطهره عمری گذرانیدم، تعجیل می طلبم، الظلیمه، الظلیمه، العجل، العجل یارسول الله و اوصیاء رسول الله.

صفحه 251

غیرت اسلام این عرض را هم بر داعی فرض كرده است كه به جسارت عرضه دارم، كه عزّت دستخطهای مبارك، كه عز خداداد است، نگاه دارید و اگر بر حسب لزوم و وجوب صادر خواهید فرمود به عهده اشخاصی باشد كه امتثال حكم همایون را فرض بدانند.

شنیده ام جناب سپهسالار اعظم و جناب علاءالدوله و بعضی از رجال دیگر، حالت اعتنایی دارند و احقاق حقوق مظلومان می كنند. لاحول و لاقوة الاّ بالله العلی العظیم.

ای كاش این وزرا به قدر الضیف، از این خادم شریعت مطهره، رعایتی منظور می داشتند. خدا را به شهادت می طلبم كه در نهایت یأس و دلتنگی از حقوق خود صرف نظر كردم و از این شهر رفتم، فردا به حضرت عبدالعظیم به دعای وجود آن عدل محض مشغول، و بعد از آن در [حرم ] حضرت معصومه(س) با سایر عتبات عالیات دعاگو خواهم بود.

از خداوند عزّ اسمه، استدعا می كنم، برای ظل الله اعوان و انصار دولتخواه و نوكر دلسوز و ناصر ملّت و دولت كه موجب نیكنامی و ازدیاد عمر و دولت و شوكت باشد، برساند...

از فضل خداوند متعال و حضرت ذوالجلال كه ثانی و تالی آن، ذات خجسته صفات همایون باشد تا از آن منبع عدل و انصاف، عدالت ها را اخذ نموده، مجری دارند. الله الله من هولاء الامناء والوزراء. [الله ] الله فی الریا(7) فانهم ودایع الرحمان و خزائن السلطان، و ما علینا الا البلاغ، اعدلوا هو اقرب للتقوی.

می ترسم این مظلومین، از این درگاه مأیوس شوند و [رو] به درگاه قاضی الحاجات ببرند. نمی دانند كه حضرت اقدس شهریاری تمام اوقات لیل و نهار خود را صرف رفاهیت عامه رعایا و قاطبه برایا كرده لیكن جمعی از بطالت و

صفحه 252

اغراض فاسده و خیالات كاسده در عهده تعویق می اندازند، از آن مظلومین باید ترسید.

خداوند وجود اقدس شهریاری را در همه حال از آفات و بلیات محافظت فرماید.

خادم الشریعه: حاج محمدصادق قمی.

وفات

حاجی ملا محمد صادق مجتهد قمی، مردی كه علم، تقوا و بركات را یك جا در خود جمع كرده بود، پس از عمری خدمت فرهنگی و اجتماعی، در شوال 1298 ق. به دیار باقی شتافت.

پیكر پكش پس از انجام مراسم تشییع، با احترام و عزّت، در قبرستان شیخان قم كه مزار بسیاری از مشایخ اسلام و برخی از راویان احادیث اهل بیت(ع) است به خك سپرده شد.

فرزندان

از حاجی، شش پسر به یادگار ماند كه برخی از آنها عبارتند از:

1 - میرزا ابوالحسن قمی؛

از عالمان و فضلای قم كه در نجف اشرف مدتی در محضر علامه میرزا حسین خلیلی تهرانی و... حضور یافت و بعد از تكمیل تحصیلات به شهر مقدس قم مراجعت نمود. این مجتهد عالی مقام در قم در مقام پدرش قرار گرفت و به اصلاح امور از خاص و عام پرداخت. از جمله فعالیت های مرحوم میرزا ابوالحسن، تولیت مدرسه حاجی و مسجد بود.

صفحه 253

2 - آقا تقی

3 - آقا حسین، معروف به آقازده

4 - آقا محمود، كه ایشان نیز از بزرگان شهر قم بودند.

خاندان صادقی

حاج ملامحمد صادق قمی، سرسلسله خاندان صاقی و از خاندان های بزرگ و مشهور قم و تهران است.

از این خاندان می توان از میرزا مصطفی صادقی، فرزند میرزا ابوالحسن نام برد كه در سال 1311 ق. در نجف متولد شد و با پدرش به قم مهاجرت نمود. وی ادبیات، سطوح اولیه و عالیه را نزد استادان و عالمان قم، تلمذ نمود و سپس به نجف اشرف مهاجرت كرد و از محضر درس آیات: شریعت اصفهانی، نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی استفاده نمود. وی در سال 1342 ق. به قم بازگشت و به تدریس علوم حوزوی و ترویج دین پرداخت و همچنین از محضر آیةالله حایری یزدی بهره مند گردید.

این عالم متنفّذ و محبوب كه تجسّم اخلاق حسنه بود و در شهر قم منشأ خدمات فراوان گردید، در خرداد 1358 ش. مطابق با هفتم رجب 1399 ق. در تهران دارفانی را وداع گفت و در قبرستان شیخان كنار پدر و جدّ خود آرمید.

مرحوم میرزا مصطفی، دارای فرزند برومندی به نام حجةالاسلام دكتر علی كبر صادقی است كه در سال 1308 ش. در بیت علم و تقوا دیده به جهان گشود و پس از فراغت از تحصیلات جدید، به فراگیری علوم دینی پرداخت. وی پس از بهره مند شدن از محضر آیات: حاج آقا حسین بروجردی و سید محمد محقق داماد و پدر زن خود، آیةالله سید رضا صدر، به مراحل بلند علمی دست

صفحه 254

یافت.

وی به تشویق بعضی از بزرگان وارد دانشگاه تهران (دانشكده حقوق) گردید و موفق به دریافت درجه دكترا گردید و به عنوان دانشجوی ممتاز، فارغ التحصیل و به استادی دانشگاه برگزیده شد. دكتر صادقی، پدر زن جناب آقای سید محمد خاتمی، رئیس جمهور فعلی كشور است.

منابع

1 - گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 57، 140 و 141؛ ج دوم، ص 188، چاپ 1، اسلامیه، سال 1352 ش.

2 - چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، ج 1.

3 - رجال قم، سید محمد مقدس زاده، چاپ 1335 ش.

4 - آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، چاپ سوم، مهرماه 1372ش، انتشارات كتابخانه آیةالله مرعشی نجفی.

5 - صدر اعظم های سلسله قاجاریه، پرویز افشاری، چاپ اول، 1372 ش.، انتشارات وزارت امورخارجه.

6 - تاریخ دارالایمان قم، محمدتقی بیك ارباب.

7 - تربت پكان، مدرسی طباطبایی، ج 2، چاپخانه مهر قم، شهریور 1335 ش.

8 - طبقات اعلام الشیعه، فی القرن الثالث بعد العشره، آقا بزرگ تهرانی، چاپ دوم، 1404 ق.، قسم دوم از جزء دوم، ص 262 و 263، ص 215.

9 - تاریخ نو، جهانگیر میرزا، ناشر: كتابخانه علی كبر علمی و شركاء، 1327 ش.

10 - تاریخ قم، شیخ محمدحسین ناصرالشریعه، با مقدمه و افاضات علی دوانی، چاپ 1342 ش.، چاپ حكمت قم، ص 270 و 271.

11 - گلشن ابرار، ج 1، چاپ اوّل، تاستان 1379 ش، نشر معروف، ص 353 -

12 - المأثر والآثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1363 ش.

13 - علمای بزرگ از كلینی تا خمینی، م - جرفادقانی - ص 276، انتشارات معارف اسلامی قم، چاپ اوّل، مهر 1364 ش.

14 - فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، از قرن اوّل تا چهاردهم، به اهتمام آذر تفضیلی و میهن فضایلی جوان، آبان 1372 ش. بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، ص 416 -

15 - تاریخ فرهنگ معاصر، (فصلنامه مركز بررسی های اسلامی، گروه تاریخ) سال دوم، شماره پنجم، پاییز 1371 ش.، ص 110.

16 - آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجكار، قم، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ سپهر، نوبت دوم، زمستان 79، ص 192 و 193.

17 - تحقیقات میدانی، علی كبر صادقی.

پی نوشت ها:

1 - نویسنده كتاب المأثرو الآثار، در شرح حال علما .

2 - از نوادگان مرحوم حاج ملا صادق قمی .

3 - فرهاد میرزا بن عباس میرزا بن فتح علی شاه قاجار (معتمدالدوله) مورخ، ادیب، فاضل، متوفی در تهران، مدفون در كاظمین، در عهد ناصرالدین شاه قاجار زندگی می كرد و مدتی به حكومت لرستان و زمانی خوزستان منصوب و به نایب الایالة معروف شد از آثارش كتاب زنبیل، كنزالحساب، و منشآت می باشد .

4 - رجوع شود به صفحه 5 (مقام علمی حاجی).

* بعد از آن روز، آن محل به زمین های مصلا معروف شد .

5 - كوی قاضی، نزدیك میدان میر، واقع در خیابان 45 متری عمار یاسر كنونی و محلی كه حضرت فاطمه معصومه(س) در مدتی كه در قم بودند، در این محل به عبادت می پرداختند و به بیت النور معروف است .

6 - تاریخ نگارش نامه 1292 و تاریخ وفات 1298 ه' ش .

7 - احتمالاً «الرعایا» بوده و در چاپ چنین آمده است .

نویسنده : علیرضا فیضی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:08 PM
تشکرات از این پست
reza_rasekhekhoon saeid63
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
موسوی زنجانی، سید اسماعیل
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19 |
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار :

زادگاه

شهرستان زنجان با مساحت 13210 كیلومتر مربع، بین شهرستان های خلخال، رشت، فومن و رودبار (از شمال) تكستان و قزوین (از مشرق)، همدان و بیجار (از جنوب) و میانه و هشترود (از مغرب) قرار گرفته است. این شهرستان جزو استان زنجان بوده و حدود یك سوم آن را در بر می گیرد. در غرب زنجان، منطقه ای است كوهستانی با نام «ماه نشان» كه در دامنه قسمتی از ارتفاعات زاگرس و در كنار رودخانه «قزل اوزون» واقع شده است. این رودخانه بخش یاد شده را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می كند، كه اغلب آبادی ها در بخش جنوبی واقع اند. «ماه نشان» از شرق، با روستاهای حومه زنجان و ناحیه ایجرود، از شمال با روستاهای بخش مركزی حومه زنجان و از جنوب با روستاهای شهرستان بیجار از توابع استاد كردستان و از غرب با منطقه چاریماق شهرستان میانه همسایه است و آب و هوایی كوهستانی دارد. فعالیت های این منطقه بر

صفحه 202

كشاورزی، دامپروری، استخراج معدن و صنایع دستی استوار است.(1) آبادی «پری» از توابع بخش ماه نشان زنجان است كه در 36 درجه و 52 دقیقه عرض شمالی و 47 درجه و 25 دقیقه طول شرقی و در ارتفاع 1700 متر از سطح دریای آزاد قرار گرفته است.(2) این آبادی محل تولد، نشو و نمای آیةالله سید اسماعیل موسوی زنجانی است.

ولادت و دوران كودكی

سید عباس موسوی در آبادی «پری» با كشاورزی و دامپروری امرار معاش می نمود. توكل به خداوند و كسب و روزی حلال، از شاخصه های اخلاقی وی بود و به جهت درستی و راستی و روی آوردن به خیر و صلاح، در روستای مذكور، شهرتی مذهبی به دست آورده و سید عباس نیز به واسطه خوش خویی، تدین و تقید در میان مردم معروف بود. در چنین فضایی كه به فضیلت و پارسایی معطّر بود، در سال 1345 ق. مطابق 1307 ش. كودكی دیده به جهان گشود كه پدر نام اسماعیل را برایش برگزید.(3) چند بهار كه از دوره رشد و شكوفایی این نهال نوپا سپری شد، ابری تیره آسمان این خانواده را دچار آشفتگی ساخت؛ زیرا فرسودگی بدنی و كسالت، سید عباس را در بستر مرض افكند و او با تحمل درد و رنج فراوان دارفانی را وداع گفت.(4) این حادثه روزهای سخت و پریشانی را برای سید اسماعیل به همراه داشت؛ زیرا چراغ زندگی پدرش، كه روشنی بخش زندگی او بود به خاموشی گرایید و او در دنیایی از نگرانی و ناراحتی تنها ماند. بدین گونه این طفل، از همان ایام طراوت زندگی، با ناملایمات و مصائب، آشنایی یافت و فقدان پدری دلسوز و مهربان، او را آزرده و غمگین نمود؛ ولی حكمت الهی بر این تعلق گرفته بود كه او در سایه عواطف مادر و نوازش های برادری

صفحه 203

خوش فكر، روزگار كودكی را بگذارند. تحمل سختی ها او را مقاوم ساخت و ارمغان چنین استقامتی این بود كه از پس سپری شدن این دوره سخت، صبح صادق بردمید و خورشید سعادت طلوع نمود و زمینه هایی فراهم آمد كه سید اسماعیل، مشتاق علم و معرفت گردید و با اشتیاق وافر برای كسب معارف و مكارم تلاش كرد. سید اسماعیل موسوی درباره این برهه از زندگی خویش می گوید:

دوران كودكی را در همان روستا (پری) گذراندم. پس از ارتحال پدرم در روستایی به نام «اورجك»، تحت سرپرستی یكی از برادرانم، سكنی گزیدم؛ اما پس از مدتی به روستای خود، پری، بازگشتم و تحت سرپرستی مادرم قرار گرفتم. مادرم اهل همین روستا و پدرم در اصل از بیجار (گرّوس) بود. من در خانواده ای مذهبی، مراحل تكامل را می پیمودم. پدرم كه تا حدی، باسواد بود، كارگری می كرد و چرخ زندگی را به چرخش در می آورد ولی مادرم خانه دار بود و از فیض سواد، چندان بهره ای نداشت.(5)

تحصیلات

سید اسماعیل، در ایام كودكی در مكتب خانه های قدیمی روستای «پری» به تحصیل پرداخت و در این مركز، با قرآن و مقدمات زبان و ادبیات فارسی آشنا گردید. وی در آن دوران از كتاب هایی چون گلستان سعدی، تاریخ معجم و نظایر آن بهره برد و سرانجام برای فراگیری علوم دینی به زنجان مهاجرت نمود. او می نویسد:

در سال 1357 ق. همراه استادم، آیةالله حاج شیخ عزیزالله خسروی

صفحه 204

برای تحصیل، به زنجان عزیمت نمودم. آن روزها، هم زمان بود با اواخر سلطنت رضاخان ملعون و ایام جشن عروسی محمدرضا پهلوی با فوزیه مصری. خدا می داند كه چه فسادهایی مرتكب می شدند.(6)

وی مقدمات زبان و ادبیات عربی (صرف و نحو) را در زنجان آموخت، استاد معروف او در زنجان، حاج سید عزیزالله خسروی بود. او از عالمان نامی این دیار به شمار می رفت و اهل قلم بود. وی مدت ها در منطقه «تكاب» افشار (واقع در جنوب شرقی استان آذربایجان غربی) به كار تدریس، تبلیغ و نشر حقایق دینی پرداخت. در واقع آن عالم عامل برحسب تكلیف شرعی و احساس مسؤولیت، وطن را ترك نمود و به این دیار مهاجرت كرد؛ تا به ارشاد مردم و پرورش طلاب علوم دینی اهتمام ورزد.(7) تحصیلات سید اسماعیل در زنجان، سه سال طول كشید. او در صدد بود كه در ذیقعده سال 1359 ق. برای ادامه تحصیل به قم برود؛ اما آیةالله شیخ یعقوب علی شریعتی - داماد مرحوم آیةالله شیخ فیاض - كه در زمره مراجع و از استادان بود، به دلیل عنایت و توجه خاصی كه به این طلبه نوجوان داشت، با عزیمت وی به قم موافقت نمی كرد و دوست داشت سید اسماعیل در همان زنجان به شكوفایی فكری و علمی برسد و پس از آنكه خود به قلّه علم و معرفت رسید جویبارهای اندیشه را برای مشتاقان علوم دینی و معارفت اهل بیت(ع) جاری سازد. به اصرار برخی دوستان، آیةالله شریعتی استخاره ای نمود كه این آیه قرآن در جواب آمد: (و بالحق انزلناه و بالحق نزل و ما ارسلنك الاّ مبشراً و نذیراً)(8) آیةالله شریعتی چون مشاهده كرد استخاره خوب آمده است، با عزیمت آیةالله موسوی زنجانی به قم موافقت نمود.(9)

صفحه 205

دانش اندوزی در شهر مقدس قم

سید اسماعیل موسوی زنجانی، در اوایل سال 1360 ق. برای پی گیری تحصیلات علوم دینی در سطوح عالی به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر استادان متعددی استفاده كرد كه عبارتند از:

1 - شهید آیةالله سید اسدالله مدنی

آیةالله زنجانی می گوید:

از نعمت های الهی كه در اوایل ورود به قم نصیبم گردید، آشنایی با این شهید محراب بود، از محضر ایشان در درس، اخلاق و معنویت بهره مند می شدم و این انس و الفت تا زمان عزیمت آن فقیه شهید به نجف اشرف استمرار داشت.(10)

آیةالله زین العابدین احمدی زنجانی آورده است:

آیةالله سید اسماعیل موسوی زنجانی، پس از خواندن قسمتی از مقدمات عربی عازم قم گردید و در كثر اوقات از درس شهید مدنی استفاده می نمود و دروس حاشیه، معالم و شرح لمعه را از محضر آیةالله مدنی آموخت. آن مجتهد والامقام نیز عنایت و محبت خاصی به این شاگرد خود ابراز می داشت.(11)

2 - آیةالله موسی زنجانی

وی فرزند آقا شیخ عبدالله بن شیخ محمود بن عباس است كه پس از تحصیل مقدمات نزد پدر، در سال 1348 ق. به قم مهاجرت كرد. او كفایه و مكاسب را از محضر میرزا محمد ثابتی همدانی (متوفای 1365ق.) رسائل را نزد آیةالله سید احمد زنجانی، آقا شیخ محمدعلی قمی و آیةالله سید محمدتقی

صفحه 206

خوانساری، استفاده نمود و مدت سه سال از درس خارج اصول آیةالله حاج شیخ عبدالكریم حایری یزدی بهره مند بود. البته او بیشترین مدت تحصیل خود را در حوزه درسی آیةالله سید محمد حجّت كوه كوكمری سپری نموده است. زنجانی موفق به دریافت اجازه روایت از مرحوم حاج شیخ عباس قمی و علامه شیخ فضل الله زنجانی گردید و از آیةالله سید ابوالحسن اصفهای اجازه اجتهاد و روایت دریافت نموده است. آیةالله سید اسماعیل موسوی در قم، شرح لمعه را همراه جمعی همچون آقا شیخ رضا قروه ابهری، آقا شیخ صادق ابهری، آقا شیخ احمد رضوانی زنجانی، شیخ احمد انگورانی و عده ای دیگر، از محضر آیةالله شیخ موسی زنجانی آموخت. بیان شیرین، طرح مباحث به صورت روشن و دقیق، قدرت تتبع و پژوهش از ویژگی های علمی این استاد بود كه برای شاگردانش جاذبه ای وافر داشت كه پرهیزگاری، عبادت و مكارم اخلاقی خصال معنوی وی را مضاعف می ساخت.(12)

3 - امام خمینی(قدس سره)

امام خمینی در سن چهل و چهار سالگی در سال 1364 ق. در قم حوزه درسی تشكیل دادند كه روش ابتكاری ایشان در مباحث علمی فقه و اصول به سرعت مورد توجه طلاّب فاضل قرار گرفت و اصولاً این درس ها ازنظر محتوا در چنان سطحی بود كه برای هركسی قابل استفاده نبود. از این جهت، شركت كنندگان در حوزه درسی معظم له را معمولاً افرادی تشكیل می دادند كه چندین سال سابقه حضور در درس های خارج را داشتند.(13) آیةالله موسوی زنجانی چنین چشمه جوشان و پر فیضی را مغتنم شمرد و قسمتی از رسائل و مكاسب را از محضر امام فراگرفت.(14)

آنچه برای شاگردانی چون مرحوم زنجانی این درس ها را با حلاوت

صفحه 207

می ساخت، این بود كه امام خمینی در جلسات درسی، علاوه بر تشریح عمیق مطالب مورد بحث و كاوش های دقیق در ابعاد و زوایای نكات فقهی و اصولی، جنبه معنوی و ملكوتی خاصی داشتند. توحید و توكل در كلامشان موج می زد و مرواریدهای آرامش و گوهرهای اطمینان را در این جلسات در جان مشتاقان می نشاند.

4 - آیةالله بروجردی

آیةالله موسوی زنجانی قسمتی از دروس خارج فقه و اصول را از محضر این مرجع عالیقدر آموخت. این حوزه درسی، مدتی در مدرسه فیضیه قم، در برهه ای هم، شب ها بعد از نماز جماعت در صحن بزرگ بارگاه مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) برگزار می گردید. مسجد بالاسر حرم مطهر، مسجد عشقعلی (كه حوالی خانه آیةالله بروجردی بود) و نیز مسجد اعظم، از دیگر مركزی بود كه این فقیه فقید در آن تدریس می نمود.(15)

5 - آیةالله محقق داماد

ایشان از شاگردان برجسته آیةالله حاج شیخ عبدالكریم حایری بود كه افتخار دامادی آن مرجع بیدار، نصیب او شد و به همین دلیل به داماد معروف گردید.

آیةالله موسوی زنجانی قسمت عمده رسائل و كفایه را در محضر این شخصیت بزرگ فقهی گذرانید و نیز درس خارج را بیشتر از محضر او استفاده می نمود.(16) او همراه با آیةالله احمدی میانجی، سید مهدی روحانی و شخصیت های بزرگواری چون مطهری، بهشتی، قدوسی، مفتح، سید مصطفی خمینی، امام موسی صدر، سید موسی شبیری زنجانی، جوادی آملی، ناصر

صفحه 208

مكارم شیرازی و آیةالله مشكینی جزء خواص آیةالله محقق داماد بودند، و در درس آیةالله بروجردی نیز شركت می نمودند.(17)

این كاروان علم و معرفت، غیر از آن كه آیةالله محقق داماد را در فقه و اصول صاحب نظر می دانستند، از صراحت لهجه، خوش مجلسی، شیرین سخنی، فروتنی، احساسات لطیف و روحانی او لذّت می بردند. شخصیت های دیگری كه آیةالله موسوی از محضر آنان بهره مند بوده اند عبارتند از آیات عظام:

سید محمد حجّت كوه كمری، حاج آقا جمال مجد، عبدالحسین لنكرانی، شیخ مرتضی حائری، مجاهدی، میرزا هاشم آملی و حاج میرزا حسن بروجردی. در جلسات درسی ایشان غالباً با آیةالله احمد رضوانی زنجانی، آیةالله حاج آقا موسی شبیری زنجانی، آیةالله ابوالفضل میرمحمدی و آیةالله سید مهدی روحانی و آیةالله احمد میانجی مباحثه داشته اند. و این بزرگان غالباً از دوستان و معاشران ایشان به شمار می آمده اند. آیةالله موسوی ضمنی اشاره به این موضوع با فروتنی نوشته است:

الحمدلله همه آنها جزء استادان و مراجع هستند و اصل عالیه علم و عمل را طی كرده اند ولكن حقیر هنوز اندر خم یك كوچه باقی مانده ام.(18)

فعالیت های علمی

فعالیت های علمی آیةالله موسوی را می توان در محورهای ذیل مورد بررسی قرار داد:

1 - وی بیش از همه استادان، از محضر آیةالله محقق استفاده نمود و با حضور مداوم، مستمر و فعال، در جلسات درسی این مجتهد گرانمایه فقه و اصول او را تقریر و تمامی این تقریرات را تدوین و تنظیم نمود؛ اما متأسفانه اغلب این

صفحه 209

یادداشت های نفیس از بین رفته اند.(19)

2 - ایشان كتاب های شرح لمعه، مكاسب و مقداری از كفایةالاصول را در مدرسه فیضیه قم تدریس نموده است كه این برنامه آموزشی توسط ایشان در حوزه علمیه زنجان استمرار یافت. آیةالله زین العابدین احمدی زنجانی می گوید:

ایشان شرح لمعه تدریس می كرد اما به دلیل كسالتی كه بر ایشان عارض شد آن را تعطیل نمود.(20)

در زنجان آن عالم وارسته علاوه بر تدریس، اوضاع بیمه درمانی طلاّب و روحانیان را سامان داد و مدرسه علمیه امام صادق(ع) و نیز مدرسه علمیه خواهران را تأسیس نمود و بر امور آموزشی و تربیتی طلاب نظارت دقیق داشت. وی برای رسیدن به این منظور برنامه ریزی های اصولی را اساس كار خویش قرار داد. همچنین برای گسترش فرهنگ قرآنی و آشنا نمودن نسل جوان با زبان وحی در جهت احداث دارالقرآن تلاش و نظارت داشته اند.(21)

3 - از جمله كارهای علمی جمعی از علما، قبل از انقلاب اسلامی، كار مطالعه دسته جمعی درباره علوم قرآنی بود. اصل طرح و فهرست موضوعات را شهید آیةالله دكتر بهشتی آماده كرده بود و جلسات آن در مكتب امیرالمؤمنین(ع) تهران برگزار می گردید. اعضای این گروه عبارت بودند از آیات و حج اسلام: دكتر بهشتی، شهید مفتح، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، محمدرضا مهدوی كنی، امامی كاشانی و سید اسماعیل هاشمی. مطالعات خوبی در این زمینه انجام شد و توسط اعضا، فیش های تحقیقاتی تدوین گردید كه این هم فكری ها و پژوهش های جمعی مستمر، بركات فراوانی داشت و در جلوگیری از انحرافات فكری و اعتقادی مؤثر بود.(22) در این جلسات تحقیقات یا به عبارتی هیأت علمی

صفحه 210

مؤسسه بزرگ تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع) تهران، دانشوران اشاره شده با استفاده از منابع اصیل اسلامی؛ به خصوص قرآن، نهج البلاغه و كتاب های روایی، به تحقیقات ارزنده و عمیقی دست زدند كه با پیروزی انقلاب اسلامی، به سبب قبول مسؤولیت های حساس، تلاش مزبور ناتمام باقی ماند.(23) آیةالله موسوی زنجانی در این باره نوشته است:

زمانی كه در تهران بودم و هنوز فعالیت های سیاسی اوج نگرفته بود، در كار تحقیقی كه آیةالله بهشتی با عده ای انجام می دادند، شركت داشتم ولكن با پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی این كار تعطیل شد. امید است آقایان توجه نمایند تا آن كار تداوم پیدا كند، تا بلكه به نتایج نهایی و مهمی برسد؛ زیرا كارهای اساسی، انجام شده و نزدیك به پنجاه یا شصت هزار فیش مربوط به این طرح موجود است كه اگر دنبال نشود، همه زحمات آقایان علما از بین می رود.(24)

در عرصه های سیاسی - اجتماعی

مبارزات آیةالله زنجانی در واقع از دوران كودكی و نوجوانی آغاز می شود؛ زیرا آن ایام مصادف بود با روی كارآمدن رضاخان و مخالفت و عداوت شدید وی با روحانیان. رضاخان از پوشیدن لباس روحانیت جلوگیری می كرد، به علاوه شرایط جامعه را به گونه ای نموده بود كه مردم رغبتی به حوزه و دروس دینی نداشتند. در چنین اوضاع تیره و تاری او تصمیم می گیرد از وطن و خانواده دور شود و به زنجان برود و تحصیلات علوم دینی را پی گیرد. آیةالله عزیزالله خسروی می گوید: در حوزه زنجان هر روز اوضاع وخیم تر می شد. به هركس می رسیدند عمامه اش را بر می داشتند. من نزدیك یك ماه از مدرسه سید فتح الله بیرون

صفحه 211

نیامدم و از نان خشك هایی كه در انبار مدرسه بود استفاده می كردم. همه حجره ها خالی شد و خیلی ها چون اوضاع را مساعد نمی دیدند، از لباس طلبگی بیرون می آمدند و به شغل دیگری می پرداختند.

در مدرسه، فقط من مانده بودم و خادم آن. پس از آنكه اوضاع مقداری آرام شد، به روستای پری (وطن او و آیةالله موسوی زنجانی) بازگشتم و عده ای را به فراگیری علوم اسلامی تشویق نمودم. چند نفر از جوانان مستعد آن منطقه، از جمله حاج میرآقا (سید اسماعیل زنجانی) كه از خانواده اصیلی بود همراه من به زنجان آمدند. خیلی ها به شدت مخالف بودند و می گفتند در شرایط كنونی كه روحانیان از لباس طلبگی خارج می شوند، چرا این جوان ها به حوزه می روند. در حالی كه همه ناراحت بودند، آنان به زنجان آمدند و رفته رفته حیات علمی به مدرسه زنجان بازگشت.(25) و این حركت یك نوع مبارزه سیاسی با نقشه شوم رضاخان به حساب می آمد.

با فدائیان اسلام و نهضت آیةالله كاشانی

فدائیان اسلام و در رأس آنان سید مجتبی نواب صفوی از فریادگران عصر بیداد، در روزگار ظلمه بودند كه فریاد سرخ خویش را برای حكمیت حق و قرآن در جامعه طنین افكندند. در آن زمان آیةالله موسوی زنجانی كه در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل و فعالیت های فرهنگی بود، وقتی از مبارزات نواب صفوی و یارانش با خبر شد، با تشویق شهید آیةالله مدنی همكاری خویش را با آن اسوه های فدكاری و مقاومت آغاز نمود. خودش می گوید: در دوران فدائیان اسلام در مبارزات شركت داشتم.(26)

ایشان در قیام آیةالله كاشانی بر علیه استعمار انگلستان و رژیم پهلوی

صفحه 212

فعالیت داشت و تصمیم گرفت همراه با آن فقید مجاهد، بدون هیچ گونه احساس خستگی، به مخالفت خود با تجاوز، تهاجم و استبداد ادامه دهد. وی از اینكه با نقشه های شوم دشمنان، كشور ایران در چنگال دیكتاتوری قرار گرفته بود، رنج می برد و می كوشید خروش خویش را در ركاب آیةالله كاشانی بر علیه این اختناق بروز دهد.(27)

زمانی كه افراد حزب توده، تبلیغات وسیعی در سطح كشور ایران راه انداختند، وی در جلساتی كه عده ای از دوستان فاضلش، از جمله آیةالله سید مهدی روحانی تشكیل می داد، حضور می یافت، تا در مقابل تبلیغات مسموم و جنجال های مادی گرایان و طرح مسایل اعتقادی و به بحث گذاشتن اندیشه های دینی به روشن نمودن اذهان عمومی كمك كرده و این حركت باتلاقی را با چشمه های جوشان معرفت قرآنی و روایی حنثی نمایند. در این جلسات شهید مطهری، شهید مفتح، امام موسی صدر و برخی دیگر حضور می یافتند و پس از شهید مطالب مورد نیاز، آنها را در اختیار نویسندگان، مجلات و جرایدی كه علاقمند به نشر آنها بودند، می گذاشتند. اگرچه آیةالله موسوی زنجانی، از مطالب طرح شده در این جلسات، نوشتاری به صورت كتاب تنظیم ننمود؛ ولی به طور قطع در این جلسات اقدامات وسیعی در مقابل منطق عوام فریبانه گروه های چپ و توده ای ها انجام شد كه او هم در آن شریك بود.(28)

در كنار امام

طرح لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در هیأت دولت رژیم پهلوی و تصویب آن در 16 مهر 1341، نمایش ضد دیانت رژیم پهلوی بود كه به موجب آن، واژه اسلام از شرایط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردید و نیز

صفحه 213

انتخاب شوندگان از این پس به جای قرآن می توانستند مراسم تحلیف را به هر كتاب آسمانی دیگری هم به جا آورند. عالمان طراز اوّل قم در مقابل این توطئه به مقابله برخاستند و در رأس آنان، امام خمینی با تصمیمی قاطع، مبارزه ای قهرآمیز را در این راستا آغاز نمود.(29) آیةالله موسوی زنجانی، در این مبارزه كه به رهبری امام شكل گرفت، به اندازه وسع و توانش و در زمینه های مختلفی، نظیر: پخش و توزیع اعلامیه های امام، حضور در جلسات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و ارتباط با امام و همگامی با دیگر مبارزان، شركتی پرتحرك داشت و در این میدان كه به پیروزی علما انجامید، به مقاومت خویش ادامه داد.(30) او در این باره می نویسد: از وقتی كه نهضت امام خمینی درباره انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد، به قدر توانایی و استعداد فعالیت داشتم تا جریان 15 خرداد 1342 پیش آمد و امام بزرگوار از سوی رژیم پهلوی بازداشت شد. در این مدت هم آرام نبودم تا ایشان آزاد شدند. در آن فرصت مفید، ما هم به بركت حضور رهبر، فعالیتمان بیشتر شد، تا اینكه امام عزیز تبعید گردید كه در این مدت نیز به قدر استعداد فعالیت داشتم.(31) وی در جای دیگر خاطر نشان می نماید: به روش های گوناگون، در مبارزات حضور می یافتم. در جریان پانزدهم خرداد تا آزادی امام در ایّام محرم و ماه مبارك رمضان در موطن و مولد خویش (آبادی پری) به تبلیغ پرداختم، به گونه ای كه از سوی دستگاه جبّار ساوك در زنجان و گاهی در تبریز، فعالیت هایم زیر نظر قرار گرفت. از زمان قیام 15 خرداد 1342 به بعد، به طور مستمر سفرهای تبلیغی داشته و مورد تهدید دستگاه ستم قرار گرفتم. در این مراحل، بازداشت، زندان و تبعید نداشتم، لكن به دلیل زیر نظر بودن از سوی عوامل ساوك شب ها در منزل نمی ماندم.(32)

مهاجرت به تهران

صفحه 214

آیةالله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر كه از مراجع و مدرسان مشهور حوزه علمیه قم بود در سال 1352 ش. به آیةالله موسوی زنجانی پیشنهاد نمود به تهران برود و در آنجا فعالیت های فرهنگی - اجتماعی خود را ادامه دهد. ایشان هم پذیرفت و در همین سال به آنجا رفت و در یكی از مساجد آن دیار، فعالیت های سیاسی خویش را گسترش داد. این مبارزات به قدری برای ساوك مهم تلقی می گردید كه نه تنها آیةالله موسوی؛ بلكه فرزند ایشان نیز تحت تعقیب قرار گرفت. سید محمدمهدی موسوی (فرزندش) در مبارزات مسلحانه بر علیه رژیم دستگیر و در زندان پس از شكنجه های سخت، در سال 1355 ش. به شهادت رسید. در این سال، فرزند دیگرشان توسط ساوك دستگیر شده و به مدت هفت روز منزل آیةالله موسوی تحت كنترل كامل نیروهای امنیتی درآمد و تمامی ورود و خروج ها ممنوع گردید.(33)

آیةالله موسوی زنجانی در این ارتباط می نویسد:

در مبارزات مردم تهران شركت داشتم. در همین زمان یكی از فرزندانم متواری شد و پس از آن تحت نظر قرار گرفتم و سرانجام ایشان به گفته تهرانی (شكنجه گر ساوك) معدوم در زندان زیر شكنجه، شهید شد. چند ماه بعد از شهادت فرزندم، سید محمود موسوی (فرزند دیگرم) دستگیر و روانه زندان شد. وی تحت شكنجه های زیادی قرار گرفت؛ تا اینكه به بركت اوج گیری انقلاب اسلامی آزاد شد. در ایام بازداشت فرزندم ساوكی ها به منزل ما هجوم آوردند و گروهی از آنان به مدت شش روز در خانه ما اتراق كردند. طی این مدت كسی حق رفت و آمد به منزل را نداشت. خانواده ام به دلیل فشار وارده، ناراحتی قلبی پیدا كرد؛ ولی جوّ به گونه ای بود كه اجازه مراجعه به دكتر را هم نداشتیم. از

صفحه 215

عنایات الهی كه پس از شهادت فرزندم سید محمدمهدی برایم مطرح شد، نامه تسلیتی بود كه حضرت آیةالله مشكینی برایم ارسال فرمودند و در آن به دستگاه جبّار حكم نیز حمله كرده بودند و من این نامه را در یكی از كتاب هایم پنهان كردم و پس از اینكه مأموران ساوك به منزلمان آمدند تمامی كتاب ها را بازرسی كردند؛ ولی موفق نشدند نامه ایشان را بیابند.(34)

او در جای دیگر می افزاید:

بعد از شهادت فرزندم نوعاً منبر، مسجد و محل سكونتم، تحت كنترل ساوك بود و چندین بار هم به سازمان امنیت احضار شدم. چند روز نیز در ساوك شهرستان دزفول بازداشت بودم؛ تا اینكه به اتفاق برخی دوستان و یاران موفق شدم به عتبات عالیات بروم و پس از زیارت امامان معصوم(ع) در نجف با امام خمینی ملاقات نمودم.(35)

جمعی از روحانیان تهران، طی اعلامیه ای به دلیل اعتراض به كشتار جمعه خونین میدان شهدا (ژاله سابق) و در آستانه فرا رسیدن سالروز شهادت آیةالله سید مصطفی خمینی و... در روز دوشنبه 24 مهر 1357 مطابق به 13 ذیقعهده 1399 ق. را تعطیل عمومی اعلام نمودند. آیةالله سید اسماعیل موسوی زنجانی در تنظیم، تأیید و امضای این اعلامیه نقش مهمی را عهده دار بود.(36)

ایشان در صدور اعلامیه تاریخی روحانیان تهران و دعوت به راهپیمایی در روزهای تاسوعا و عاشورای سال 1399 ق. - (1357 ش.) همت گماشت. با دعوت جامعه روحانیت تهران و پاسخ مثبتی كه اقشار گوناگون به آن دادند، راهپیمایی بزرگ تاریخ، با حضور متجاوز از سه میلیون نفر، در روزهای تاسوعا و عاشورا در تهران انجام گرفت كه پشت رژیم پهلوی را شكست و دولت نظامی را به

صفحه 216

زانو درآورد و دنیا را در بهت و حیرت قرار داد.(37) آیةالله موسوی زنجانی در خصوص این تلاش ها می نویسد:

با روحانیت مبارز تهران در دوران انقلاب فعالیت داشتم. در تشكیل جلسات، راهپیمایی ها، حضور در مراسم و ... و از كارهایی كه مربوط به دوران انقلاب بوده كوتاهی نداشتم، با كمال جدّیت فعالیت می كردم.(38) از دیگر فعالیت هایم این بود كه در آن ایام، مدت ها امام جماعت یكی از مساجد انقلابی بودم و در اجتماع جوانان پرخروش حضور پیدا می كردم.(39)

اقدامات و مسؤولیت ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آیةالله موسوی زنجانی مدتی در دادگاه انقلاب، زیر نظر آیةالله محمدی گیلانی به پرونده ها رسیدگی می نمود. مدتی نیز در زندان قصر، اوین و شهرك مهدیه تهران تلاش حقوقی و قضایی او استمرار داشت و پس از آن در دادگاه مدنی خاص (شعبه تجدید نظر) مشغول انجام وظایف گردید.

در تیر ماه 1361 (شعبان 1402 ق.) از سوی حضرت امام خمینی به سِمَت امام جمعه زنجان منصوب گردید.(40) و یك سال بعد هم، حكم نمایندگی این فقیه پارسا از سوی آن روح قدسی صادر شد. در این حكم آمده است:

«جناب حجةالاسلام آقای حاج سید میرآقا زنجانی دامت افاضاته. بدین وسیله جنابعالی را به سمت نمایندگی خود در استان زنجان منصوب می نمایم كه ان شاءالله تعالی در رفع نیازمندی های مذهبی و مشكلات اهالی آن منطقه اقدام نموده و در اموری كه نیاز به اذن ولی

صفحه 217

فقیه دارد جنابعالی از طرف این جانب مجاز در تصدی و تصرف می باشید. امید است اهالی محترم و ارگان ها و نهادهای انقلابی در هم آهنگی و همكاری با جنابعالی دریغ نورزند. والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته، به تاریخ شانزدهم شوال المكرم 1403 / پنجم مرداد 1362 ش. روح الله الموسوی الخمینی»(41)

وی در انتخابات مجلس خبرگان قانون گذاری و خبرگان رهبری دوره اوّل، دوم و سوم، از سوی مردم شریف استان زنجان انتخاب گردید و در برخی كمیسیون های این نهاد عضویت داشت. او می گوید:

در واقعه جانگداز رحلت امام، مجلس خبرگان وظیفه خود را به خوبی انجام داد و به كوری چشم دشمنان خارجی و داخلی در همان روز حضرت آیةالله العظمی سید علی خامنه ای را به رهبری بر گزید و مصداق آیه كریمه (الیوم یئس الذین كفروا من دینكم) (42) به تحقق نشست. در مدت حضور ایشان در استان زنجان، با نظارت و پیگیری او فعالیت ها و اقداماتی در جهت بهبود مسایل و مشكلات موجود در سطح این منطقه به انجام رسید كه ا زجمله آنها بازسازی و عمران مدرسه علمیه زنجان، تأسیس ستاد جهیزیه، احداث صندوق قرض الحسنه جواد الائمه و بهبود بخشیدن به وضع رفاهی، معیشتی و آموزشی طلاب است.(43)

جویبار ایثار

صفحه 218

آیةالله سید اسماعیل زنجانی بر این باور بود كه در قاموس لغت و در جهان، واژه ای با ارزش تر از شهادت نیست و به همین تناسب، در تاریخ حیات انسان ها، فردی والاتر و بالاتر از شهید یافت نمی شود. شهید با ایثار جان خود كه با معرفت و اخلاص آمیخته شده تداوم فروغ هدایت و عشق به حق را ضمانت می نماید. او به این مسائل سخت در عرصه اندیشه و عمل ملتزم بود و در دوران مبارزه بر علیه رژیم ستم شاهی فرزند ارشدش، سید محمدمهدی موسوی متولد 1333 ش. در سال 1355 ش. به شهادت رسید و بدین گونه او كه دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود، برای بارور شدن درخت پك انقلاب اسلامی، خون خویش را تقدیم نمود. سید محمد مهدی زیر شكنجه های دژخیمان، به فیض شهادت نائل آمد و پدر خبر شهادتش را از طریق جراید دریافت كرد، یكی از علما در همان زمان این شعر را درباره چنین فدكاری ای با تفأّل به دیوان حافظ نقل كرده است:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد

باد غیرت به صدش حال پریشان دل كرد

در مسجدی كه ایشان نماز جماعت اقامه می نمود، با پرورش های پرمایه وی، گروهی از جوانان چنان تربیت شدند كه به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافتند و اغلب آنان شهید شدند. یكی از آنان فرزند خودش، سید صادق موسوی بود كه در عملیات پیروزمند بیت المقدس، در تاریخ دهم اردیبهشت ماه سال 1361 ش. به شهادت رسید. مهندس حاج سید محمود موسوی می گوید: با اینكه ایشان، پدر محترم دو شهید بودند هیچ وقت این مطلب را بیان نكردند. به گونه ای كه برخی تصور می نمودند، این موضوع شایعه ای بیش نیست، ولی بعد از رحلت آن بزرگوار حقیقت بر همگان روشن شد. از صبر و تحملش همین بس كه دو فرزند تقدیم انقلاب و نظام اسلامی نمود؛ ولی حتی یك بار گریه اش را ندیدم

صفحه 219

و حتی او ما را تسلّی می داد. وی سید صادق را خیلی دوست داشت و از كودكی او را نوازش می نمود؛ گویا می دانست كه پسر هفده ساله اش در راه اسلام كشته خواهد شد. وقتی در مسجد باب الحوائج سلسبیل خبر شهادت او را به وی دادند، دوستان صادق گریه و زاری می نمودند و این پدر بزرگوار به تمامی آنان تسلّی می داد. دوستی نقل می كرد از اوّل مراسم كفن، تشییع و دفن سید صادق، تا آخر، در خدمت حاج آقا بودم و اشكی در چشم او ندیدم. او می گفت: در راه خدا قربانی دادن موجب مباهات است و انسان نباید از بابت این افتخاری كه نصیبش شده است و واقعاً توفیق و لیاقت می خواهد، ناراحت و آشفته باشد.(44) او در وصیت نامه خویش می نویسد: اگر خداومد متعال توفیق شهادت نصیبم كرد (مرا) در مزار شهدا در زنجان یا قم یا تهران هر طور صلاح بدانید دفن نمایید.(45)

آیةالله موسوی زنجانی، زمان با شروع جنگ تحمیلی، در تهران سكونت داشت. با شروع دفاع مقدس سه بار در جبهه های حق علیه متجاوزان بعثی حضور یافت و پس از آن كه در زنجان سكونت گزید، سالی دو سه بار ضمن حضور در مناطق عملیاتی، با رزمندگان اسلام جلساتی تشكیل می داد كه در تقویت روحیه و غنای اعتقادی و اخلاقی آنان بسیار مؤثر بود.(46)

قدرشناسی از همسر

آیةالله موسوی با حاجیه شكوفه خانم دانش پژوهشی ازدواج نمود، این بانو در تمامی مراحل زندگی، مبارزات، مهاجرت ها و سفرهای تبلیغی یاری صدیق و وفادار برای شوهرش بود و حتی برای آنكه آیةالله موسوی به اهداف مهم خود در جهت اعتلای ارزش ها و تحكیم نظام اسلامی برسد، سلامتی خویش را از دست داد و به كسالت قلبی و عروقی مبتلا شد. آیةالله زنجانی به رغم مسؤولیت های

صفحه 220

مهم و خطیر اجتماعی و حضور در عرصه های گوناگون سیاسی، هیچ گاه زحمات توان فرسای این بانو را كه مادر دو شهید است فراموش نكرد و برایش احترام بسیاری قابل بود. وی می كوشید حتی الامكان اسباب ناراحتی و كدورت خاطر همسرش را فراهم نسازد و به فرزندان خویش تكید می نمود، احترام مادر را حفظ نموده و در تكریم وی بكوشند. در وصیت نامه ای كه تنظیم نموده است خاطرنشان می نماید: این بنده... سید اسماعیل موسوی فرزند سید عباس كه سابقاً به نام میرآقا معروف بودم و به مقام ایصاء برآمده و فرزند عزیز خود، آقای حاج سید محمود موسوی و آقا سید علی موسوی مشهور به آقاابوالحسن [راه ] وصی خود قرار دادم كه طبق وصیت نامه عمل نمایند. ماترك غیر منقول این جانب یك خانه مسكونی در تهران است كه دو دانگ آن را سابقاً به همسرم... بخشیده و مصالحه نمودم و صیغه صلح جاری و وجه المصالحه دریافت شد. الآن وصیت نامه را تجدید می نمایم. چهار دانگ باقی را هم به ایشان بخشیده ام و تهیه انتقال با سند رسمی در جریان است. اگر سند هم نتوانستیم تهیه نماییم شرعاً خانه مسكونی ام در تهران مال ایشان است و غیر از آن خانه در هیچ جا یك متر هم زمین ندارم و اثاث البیت در تهران و زنجان كه كثراً مستعمل است و همچنین كتابهایم در زنجان و تهران مال خودم است. همه اینها در مدت پنجاه شصت سال زندگی مشترك تهیه شده است. در تهیه اثاث البیت، همسرم زحمت طاقت فرسا داشته، زحمات فوق العاده متحمل شده اند به هر حال بعد از مرگ متعلق به ورثه است.(47)

عالِم وارسته و مُهذّب

روحانی بزرگوار و فقیه پرهیزگار، ابوشهیدین، آیةالله سید اسماعیل زنجانی

صفحه 221

كه از سلاله رسول الله بود. حیات پربركتش را در راه اعتلای اسلام ناب محمدی و پاسداری از حریم ولایت علوی گذرانید. او كه در مكتب سید شهیدان حضرت امام حسین(ع) پرورش یافته بود صادقانه عهد و میثاق خود را با خداوند در عرصه عمل با تقدیم دو شهید به اثبات رسانید. حضور فعال و عاشقانه اش در مسند امامت جمعه زنجان و مجلس خبرگان و سوز و گداز وافرش در دفاع از حقوق رنج دیدگان، فراموش نشدنی و خارج از وصف و تمجید است. به راستی كه او اسوه صبر و مقاومت و تقوا بود و در مصرف اموال بیت المال و استفاده از امكانات عمومی، نهایت دقت را مبذول می داشت و می كوشید در این راه از اسراف و تبذیر و خرج های نابجا و غیر ضروری اجتناب نماید و اطرافیان را نیز به چنین امر مهمی توصیه مؤكد می نمود. این دقت هایش در بخش هایی از وصیت نامه او جلب نظر می نماید:

كتابهایم كه واقعاً در تهیه آنها متحمل زحمات شده ام مشتمل كتب عربی و فارسی است . كتاب های عربی به فرزندم آقا سید علی (مشهور به آقا سید ابوالحسن) كه روحانی است وصیت می نمایم اگر بیشتر از ثلث هم شد ورثه اجازه نمایند و كتاب های فارسی را هم یا تقسیم یا هر طور صلاح بدانند و اگر خدای نكرده از كتاب ها نتوانستند استفاده كنند كما هو حقه به یكی از كتابخانه های قم یا زنجان كه مورد استفاده عموم است وقف نمایند... حساب هایی كه در بانگ هاست اگر پول داشته باشد مربوط به بیت المال است و باید به دفتر مقام معظم رهبری تقدیم شده، چون از سایر مراجع كه اجازه داشتم نصف هرچه رسیده به محضر آنها ارسال كرده ام و اموالی كه در دفتر است مربوط به نهاد امام جمعه است، صورت حساب دارد و برادر عزیزم آقای سید مهدی اسماعیلی در جریان است و ماشین ها همه مربوط به دولت جمهوری اسلامی است و فقط یك

صفحه 222

پیكان مال دفتر است و سند یك پیكان به نام بنده است. به عنوان مسؤول دفتر استان كه بودم حواله را شورا داد ولكن پولش را خودم با اقساط پرداخت نمودم. شماره حساب هایی كه در بانگ ها دارم مختلف است. یك امضایی و دو امضایی. یك امضایی ها مربوط به خودم است كه از بیت المال است كما اینكه قبلاً اشاره كردم و دو امضایی ها هم مربوط به مدرسه (علمیه) یا نهاد (نهاد نمایندگی ولی فقیه) است كه اصلاً به پول بنده ربطی ندارد.

وی در حاشیه وصیت نامه، نوشته است: به عنوان تذكر بازهم اگر در كمد یا لای كتاب ها و همچنین در صندوقی كه آقا مهدی می دانند كه جعبه كوچكی است، پولی باشد مربوط به بیت المال است؛ یعنی سهمین روی كاغذ هم نوشته ام. پول شخصی ندارم و اگر مربوط به فقرا و جای دیگر باشد به مصرف اهلش برسانند.

حاج سید محمد موسوی فرزند آیةالله موسوی كه در كسوت روحانیت مشغول تحصیل علوم حوزوی است می گوید: پدرم در خانواده بسیار برابری را رعایت می كرد. بین فرزندان و فامیل هیچ فرقی قائل نمی شد. هیچ كس در خانواده احساس كوچكترین تبعیضی حتی در محبت از سوی حاج آقا نداشت. فوق العاده شخصیت منظمی بود و عموماً هر روز صبح ساعت هشت در دفتر، كار خود را شروع می كرد. حوالی ساعت ده صبح برای نیم ساعت به منزل باز می گشت و باز تا بعد از نماز ظهر و عصر در دفتر مشغول كار بود. بعد از نماز یك ساعت استراحت می كرد و از ساعت چهار بعد از ظهر تا یك ساعت بعد از نماز مغرب و عشا مشغول كار بود. به این برنامه، حضور در جلسات ویژه و سخنرانی اضافه می شد. شركت در جلسات مجلس خبرگان و یا همایش های گوناگون در برخی شهرها، كار مضاعف دیگری بود كه همه این ها را حاج آقا با نظم خاصی به

صفحه 223

رغم كهولت سن انجام می داد. سنگ صبور همه فامیل بود.(48)

توجه به خانواده و خویشاوندان را می توان در وصیت نامه ایشان ملاحظه نمود: «فرزندان و منسوبین نسبی و سببی را توصیه به تقوای الهی می نمایم. اگر در تربیت فرزندان كوتاهی كرده باشم مرا حلال نمایند و همیشه به یاد خدا باشند و همدیگر را فراموش نكنند. صله ارحام را به جای آورند. مادرشان را تنها نگذارند و در حق خواهران كوتاهی نكنند. برای تمامی منسوبین و دوستان از خداوند متعال عاقبت به خیری و سعادت دنیا و آخرت مسئلت دارم...»

عصاره ای از آخرین خطبه نماز جمعه

امام جمعه فقید زنجان در خطبه اوّل در تاریخ 22 / 9 / 1381 ش. نمازگزاران را به رعایت تقوای الهی توصیه و سفارش نمود و در ادامه بحث حقوق از دیدگاه امام سجاد(ع) به حق زبان پرداخت و گفت: آفت های این عضو از آفت دیگر اعضا زیادتر است؛ زیرا با یك خطای زبان آشوب های فراوانی برپا شده و خون ها ریخته می شود. غیبت كه در اسلام نهی شده توسط زبان صادر می شود. حضرت رسول كرم(ص) غیبت را بدتر از زنا دانسته اند. از آفات دیگر این عضو دروغ گویی است كه می تواند منشأ هرگونه اختلافی باشد و متأسفانه در جامعه مشاهده می گردد.

در خطبه دوم، خطیب جمعه زنجان حُضّار را به رعایت تقوا و پرهیزگاری توصیه كرد و با اشاره به مناسبت ها خاطر نشان ساخت. اخیراً عده ای قلم به دستان مزدور با قلم فرسایی های دروغین قصد دلسرد كردن جوانان از دین و اهل بیت(ع) را دارند كه باید هوشیار باشیم هرچند كاری نمی توانند بكنند؛ زیرا محبت اهل بیت(ع) را خداوند در دل شیعیان قرار داده كه هیچ كس نمی تواند این علاقه را از بین ببرد. وی با اشاره به برخی تشنج آفرینی ها و اغتشاشات

صفحه 224

توسط عده ای جاهل و مزدور اجانب گفت: با این كارها آسیبی به انقلاب و نظام اسلامی نخواهد رسید و مردم قدردان انقلابی هستند كه از نعمت های بزرگ الهی است.

او در سوم شعبان سال 1423 ش. به مناسبت روز پاسدار گفت: هرگاه جنگی در ایران اتفاق افتاده قسمتی از خك ما به بیگانگان داده شده؛ ولی در جنگ هفت ساله تحمیلی علی رغم حمایت های جهانی از عراق، یك وجب از كشور ما به بیگانگان داده نشده است.(49)

به سوی سرای جاوید

آیةالله سید اسماعیل موسوی در هفته آخر آذرماه سال 1381 ش. به مشهد مقدس عزیمت نمود، تا بارگاه مطهر حضرت ثامن الحجج(ع) را زیارت كند. آن فقیه بزرگوار در صبح روز چهار شنبه 27 آذر ماه 1381 ش. در صحن قدسی و ملكوتی حضرت امام رضا(ع) و در جوار مضجع شریف جدّ مباركش، دچار ایست قلبی گردید و روح پكش به ملكوت پیوست. او در هنگام رحلت به سرای جاوید هفتاد و چهار سال داشت. پس از انتقال پیكرش به زنجان، مردم عزادار در صحن امامزاده سید ابراهیم زنجان كه محل برگزاری نماز جمعه بود، با بدن مطهر معظم له وداع نمودند. با انتشار خبر رحلت آیةالله موسوی زنجانی موجی از غم و اندوه بر استان زنجان حكم گردید و مردم فهیم این سامان با حضوری گسترده در بیت آن مرحوم و امامزاده مورد اشاره به عزاداری پرداختند. پیكر آن مرحوم پس از مراسم نماز جمعه در تاریخ 81/9/30 در زنجان تشییع و بدرقه و سپس به شهر مقدس قم انتقال یافت، تا در جوار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) دفن گردد. در قم نیز با حضور علما، سایر اقشار مردم و زائرین، جنازه ایشان به

صفحه 225

صورت باشكوهی تشییع گردید و به خك سپرده شد.(50)

در پی رحلت آیةالله موسوی زنجانی، نماینده ولی فقیه و امام جمعه زنجان، استاندار زنجان در این منطقه سه روز عزای عمومی اعلام نمود و روز پنج شنبه را در شهر زنجان تعطیل اعلام كرد. وی این ضایعه را به محضر مقام معظم رهبری، مراجع تقلید، علماء روحانیت محترم، بیت معظم له، مدیران داستگاه های اجرایی و مردم عالم پرور استان زنجان تسلیت گفت.(51)

پیام تسلیت مقام معظم رهبری

به مناسبت رحلت امام جمعه زنجان، مقام معظم رهبری حضرت آیةالله العظمی خامنه ای پیام تسلیتی صادر فرمودند كه متن آن بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم، درگذشت فقیه پرهیزكار و پارسا مرحوم آیةالله آقای حاج سید اسماعیل موسوی زنجانی امام جمعه محترم زنجان موجب تأسف و تأثر این جانب گردید. این عالم وارسته و بزرگوار از جمله چهره های برجسته روحانی و از خدمتگزاران حقیقی اسلام و انقلاب و نظام اسلامی بودند. فرزند عزیز ایشان از جمله شهدای سرافراز و خود ایشان در سلك مؤمنان صادق و صبوری بودند كه وعده صلوات و رحمت الهی به آنان در قرآن كریم داده شده است.

سال ها تحقیق و مطالعه در علوم اسلامی در حوزه علمیه قم و شركت در مبارزات جامعه مدرسین و سپس سال ها اشتغال در مسند امامت جمعه زنجان و حضور مؤثر در فعالیت های انقلابی و اسلامی و خدمت به مردم، سابقه افتخارآمیز این مرد الهی است. این جانب فقدان این چهره مردمی و محبوب و این عالم ربانی را به حوزه علمیه قم به خصوص

صفحه 226

علمای اعلام و دوستداران و علاقه مندان ایشان و نیز به مردم مؤمن و انقلابی زنجان و بالاخص به خانواده مكرّم و فرزندان معزّز ایشان تسلیت می گویم و رحمت واسعه الهی را برای ایشان مسئلت می كنم. سید علی خامنه ای، 29/ 9 / 1381 ش.(52)

به مناسبت درگذشت سید اسماعیل موسوی زنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام حجةالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی (مهدی كرّوبی)، سید محمد خاتمی ریاست محترم جمهوری و نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (محمد علی موحدی كرمانی) نیز پیام تسلیتی صادر نمودند.

پی نوشت ها:

1 - جغرافیای كامل ایران، گروهی از نویسندگان، ج 1، ص 724 و 725 .

2 - فرهنگ آبادی ها و مكان های مذهبی كشور، دكتر محمدحسین پاپلی یزدی، ص 136 .

3 - خبرگان ملت، دفتر اول، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، ص 485 .

4 - زندگی نامه خود نوشت آیةالله سید اسماعیل موسوی، روزنامه جمهوری اسلامی، ش 6831، ص 14 .

5 - خبرگان ملت، دفتر اول، ص 487 .

6 - همان .

7 - تكاب افشار، علی محمدی، ص 293؛ علما نامدار زنجان، آیةالله زین العابدین، احمد زنجانی، ص 115؛ مجله وقف میراث جاویدان، سال سوم، ش اول، بهار 1374، ص 146 .

8 - اسراء / 105 .

9 - خبرگان ملت، دفتر اول، ص 488 .

10 - روزنامه جمهوری اسلامی، 28 / 9 / 1381، ش 6807 .

11 - علماء نامدار زنجان، ص 115 .

12 - تاریخ زنجان، حاج سید ابراهیم زنجانی موسوی، ص 43 .

13 - فرازهای فروزان، از نگارنده، ص 171 .

14 - علماء نامدار زنجان، ص 115 .

15 - زندگی زعیم بزرگ عالم تشیع آیةالله بروجردی، علی دوانی، ص 153 .

16 - خبرگان ملت، دفتر اول، ص 488 .

17 - عالم ربانی (یاد نامه آیةالله حاج سید مهدی روحانی)، ص 160 - 161 .

18 - اسوه پارسایان، (شرح حال آیةالله علی احمدی میانجی)، ص 31 و 32 .

19 - روزنامه جمهوری اسلامی 7 ش 6807؛ خبرگان ملت، دفتر اول، ص 489 .

20 - خبرگان ملت، دفتر اول، ص 489 .

21 - علما نامدار زنجان، ص 116 .

22 - خبرگان ملت، ص 492 .

23 - مجله حوزه، ش 73 - 74، ص 39 .

24 - شهید مفتح تكبیر وحدت، از نگارنده، ص 73 و 74؛ علماء نامدار زنجان، ص 116 .

25 - روزنامه جمهوری اسلامی، ش 6807، ص 3 .

26 - مصاحبه با مرحوم آیةالله خسروی، مجله وقف میراث جاویدان، سال سوم، ش اول، بهار 1374، ص 146 .

27 - خبرگان ملت، ص 489 .

28 - روزنامه جمهوری اسلامی، ش 6807 .

29 - گفت و گو با آیةالله سید مهدی روحانی، مجله نور علم، ش 29 .

30 - فرازهای فروزان، ص 401 .

31 - علماء نامدار زنجان، ص 115 .

32 - روزنامه جمهوری اسلامی، 6807، 28/9/1381 .

33 - خبرگان ملت، ص 490 .

34 - علماء نامدار زنجان، ص 116 .

35 - خبرگان ملت، ص 491 .

36 - روزنامه جمهوری اسلامی، ش 6807 .

37 - نهضت روحانیون ایران، چ 8، ص 384 .

38 - همان، ج 9، ص 42 - 44 .

39 - روزنامه جمهوری اسلامی، ش 6807 .

40 - خبرگان ملت، ص 491 .

41 - صحیفه امام، ج 16، ص 334 .

42 - همان، ج 18، ص 24؛ ویژه نامه پرواز از حرم، روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زنجان، ص 11 .

43 - مائده / 3 .

44 - خبرگان ملت، ص 492 .

45 - ویژه نامه پرواز از حرم، ص 10 .

46 - روزنامه جمهوری اسلامی، 28 دی 1381، ص 14 .

47 - خبرگان ملت، ص 491 .

48 - از وصیت نامه آیةالله سید اسماعیل موسوی زنجانی كه در تاریخ دوم فروردین 1381 ش شهید شده است .

49 - ویژه نامه پرواز از حرم، ص 10 .

50 - ویژه نامه پرواز از حرم .

51 - زیرا خودش در وصیت نامه خویش تكید نموده بود بدنش را پس از رحلت در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) كه به حرم مطهر نزدیك تر است و اگر ممكن نشد در قبرستان عمومی قم خصوص در مزار شهیدان قم دفن كنند .

52 - روزنامه جمهوری اسلامی، 28 آبان 1381، ش 6807 .

53 - متن این پیام در تمامی جراید روز چهارشنبه 28 / 9 / 1381 ش آمده است .

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:09 PM
تشکرات از این پست
siasport23 saeid63
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


قمی، علی
 
 
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19 | تاریخ درج : ‎1390/10/6 |
نام هاي ديگر : ابوقتاده
قرن : قرن3
آثار : كتاب حدیث

طلیعه

شناخت محدّثان شیعی كه از زلال قرآن و عترت و با كوشش های فرهنگی خود، میراث فرهنگی و باورهای دینی امت اسلام را پاسداری می كنند و اندیشه مردم این مرز و بوم را غنا می بخشند، می تواند روشنگر راه پویندگان فرهنگ اسلام ناب در روزگار ما باشد؛ تا هرچه بیشتر، بر تلاش خود بیفزایند.

یكی از محدّثان بزرگوار شیعی، ابوقتاده قمی است كه در این مقاله به معرّفی او می پردایم.

آن گونه كه از زندگینامه این محدّث گرامی، به دست می آید، او، در نیمه اول سده دوم هجری در خاندان پرآوازه اشعری، در شهر قم، دیده به جهان گشود. نامش علی است و چون در قم و خاندان اشعری ولادت یافت، به نام اشعری قمی، اشتهار دارد. كنیه اش ابوقتاده (به فتح قاف) و نام پدرش محمد است. شرح حالی از پدرش در دست نیست.(1)

صفحه 188

جایگاه

نهال زندگی علی بن محمد اشعری، در محیطی شكوفا شد كه انوار عشق و حبّ اهل بیت(ع) در آن تابان بود. او در این فضای معنوی به یادگیری آموزه های دینی و اخبار اهل بیت(ع) پرداخت و به چنان جایگاهی رسید كه در ردیف محدّثان نام آور شیعه قرار گرفت.

دقیق ترین دانشور آشنا با شرح راویان شیعی یعنی نجاشی، در منزلت این محدّث چنین می نگارد:

علی بن محمد بن حفص بن عبید بن حمید مولی سائب بن مالك اشعری ابوقتاده قمی، عمرش به درازكشید، و او چهره ای موجّه است.(2)

ترجمه نویسان بعد از نجاشی از دیر زمان، تا به امروز به نقل سخن نجاشی بسنده و آن را بدون هیچ گونه اشكالی، تأیید نموده اند.

صحابی امام(ع)

نجاشی در دو مورد، هم در شرح حال این راوی برجسته و هم در ترجمه فرزند او به صراحت نگاشته است:

ابوقتاده قمی روی عن ابی عبدالله جعفر بن محمد(ع) و عن ابی الحسن موسی(ع)؛ این محدّث از یاران دو تن از امامان بزرگوار شیعه است و از آنان روایت می كند.(3)

شیخ طوسی در كتاب رجال خود، نامی از این مرد بزرگوار نیاورده بدین سبب، محقق بزرگوار شیخ محمدتقی شوشتری، صاحب كتاب ارزشمند قاموس الرجال به شیخ طوسی انتقاد كرده كه چرا نام ابوقتاده را در شمار یاران امامان ذكر نكرده است.(4)

صفحه 189

به هرحال از سخن نجاشی آشكار است كه ابوقتاده بدون واسطه از محضر مقدس معصوم(ع) كسب فیض نموده؛ اما روایاتی كه از این محدّث در كتاب های روایتی موجود است، همه با واسطه از امام(ع) نقل شده است.

استادان حدیث

فراگیری هر دانشی نیازمند به درك آموزه های استاد دارد و دانش حدیث نیز از این قاعده مستثنا نیست. ابوقتاده برای فراگیری آموزه های دینی، در گام نخست به محضر امامان معصوم(ع)، شتافت و در گام بعدی، نزد شاگردان مكتب اهل بیت(ع) حاضر شد و از آنان كسب فیض نمود.

اینك به نام چند نفر از استادان او اشاره می شود:

1 - محمد بن خالد برقی قمی

محمد پدر بزرگوار احمد بن محمدبن خالد برقی صاحب كتاب محاسن است.(5)

2 - علی بن جعفر. وی فرزند امام جعفر صادق(ع) و مردی بزرگوار و جلیل القدر و یكی از برجسته ترین، پك ترین و متعبدّترین راویان شیعی است. وی روایات فراوانی از برادر بزرگوارش، امام موسای كاظم(ع) روایت می كند كه در جای جای كتاب های روایی دیده می شود.(6)

3 - سهل بن یسع قمی

او یكی از راویان موجّه و با فضیلت است كه از محضر پك امام كاظم و امام رضا(ع) بهره مند، و از یاران آن دو بزرگوار به شمار می رود.(7)

4 - احمد بن هلال

صفحه 190

شاگردان

ابوقتاده قمی بعد از بهره مندی از محضر امامان(ع) به سفارش آنان - كه فرموده بودند اخبار ما را میان مردم منتشر كنید - جامه عمل پوشاند. بدین گونه كه گروهی از دانش طلبان، به گرد او جمع شدند و از محضرش بهره بردند. نام جمعی از شاگردان ابوقتاده عبارت است از:

1 - احمد بن محمد بن عیسای قمی

وی سرآمد محدّثان قم و از موجّه ترین و پرنفوذترین دانشمندان این شهر بود. موقعیّت او در حوزه قم، بی بدیل بود.(8)

2 - عبدالله بن مالك نخعی

گویی این شخصیت از یاران امام جعفر صادق(ع) بوده است.

3 - ابراهیم بن هاشم قمی

ابراهیم پدر بزرگوار علی بن ابراهیم قمی است. وی همان مرد بزرگی است كه برای اوّلین بار، حدیث دانشمندان كوفی را در حوزه قم، گسترش داد.(9)

فرزندان

ابوقتاده، یكی از دهها، محدّث بزرگی است كه در افق خاندان اشعری طلوع كرد. این محدّث دارای دو فرزند است كه از گروه راویان شیعی به شمار می روند و آن دو عبارتند از:

1 - حسن بن ابی قتاده قمی

2 - احمد بن ابی قتاده

نجاشی در ترجمه حسن بن ابی قتاده می نویسد:

حسن بن ابی قتاده، قمی است، كه جدّش حمید، در قیام مختار از همراهان

صفحه 191

او بود و با مختار كشته شد. كنیه اش ابو محمد است. او شاعر و ادیب بود. و اشعار معدی كرب را جمع كرده بود.*(10)

نجاشی درباره احمد، فرزند دیگر ابی قتاده می گوید:

او از راویان است و نسل ابوقتاده، از احمد استمرار یافت.(11)

احمد بن ابی قتاده، صاحب فرزندی به نام محمد بود كه از چهره های موجّه حدیث شیعی است.

نجاشی در منزلت والایش چنین می گوید:

محمد بن احمد بن ابی قتاده، كنیه اش ابوجعفر، یكی از چهره های موجه و محدّثی راستگو و برجسته و مشهور است.(12)

او پدیدآورنده كتاب حدیثی پیرامون وظیفه مؤمنان در هنگام از دنیا رفتن امام معصوم(ع) است.(13)

اهمیّت پیشوایی و رهبری

محمد بن احمد بن ابی قتاده، پیرامون وظیفه مؤمنان در زمان رحلت پیشوای معصوم، كتابی تألیف نموده و این اشاره ای است به جایگاه رفیع ولایت و ولایت پذیری، در نظام اعتقادی شیعی.

از منظر باورهای دینی كه بنیاد آن، روایات اهل بیت(ع) است، شیعه در زندگی خود، همواره باید پیرو پیشوای معصوم(ع) باشد. اگر مسلمانی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مردن جاهلیّت از دنیا رفته و همین باور ژرف بود كه یاران امامان(ع) را وادار می نمود تا از آنها درباره امام بعد پرسش كنند؛ زیرا نباید حتی یك لحظه، بدون پیشوا باشند.

به عنوان نمونه، فیض بن مختار به امام صادق(ع) می گوید: ای امام! دست

صفحه 192

مرا بگیر و از آتش جهنّم نجاتم ده؛ امام و پیشوای بعد از شما كیست.

در این موقعیت بود كه حضرت موسی بن جعفر(ع) كه هنوز در سنین نوجوانی بود، واردشد، حضرت امام صادق(ع) فرمود: او رهبر و امام شماست.

در روایت دیگری آمده است: یعقوب بن شعیب از امام صادق(ع) می پرسد: اگر امام، از دنیا برود وظیفه مؤمنان چیست.

حضرت می فرماید: خداوند وظیفه آنان را در یك آیه قرآن روشن ساخته است.

باید از میان هر گروه از مردم، جمعی از آنان بپاخیزند و حركت كنند و خود را به مركز اسلام برسانند و در مسئله امام و رهبری بررسی و تحقیق كنند و مردمی كه باقی مانده اند، معذورند تا هنگامی كه آنها برگردند و امام را معرفی كنند.

اثر

گرچه در حوزه نقل روایت، جایگاه این راوی بسی والا و ارزشمند است؛ در حوزه تألیف، اثر چندانی برای وی ذكر نشده است. تنها مطلبی كه در مورد آثار این محدّث بزرگ آمده این است كه: او صاحب یك كتاب حدیث است.(14)

گرایش روایتی

در حوزه نقل حدیث، گرایش محدّثان با یكدیگر فرق دارد. بعضی از آنان بیشتر گرایش فقهی دارند؛ یعنی اخبار مربوط به وظیفه و تكلیف مردم را از منظر باید و نبایدها همانند مسائل نماز، روزه، حجّ، زكات و... نقل می كنند.

گرایش این محدّث بزرگ شیعی، چنانچه از روایات او به دست می آید بیشتر فقهی است. از تاریخ وفات، مكان و دفن ابوقتاده نیز اطلاعی در دست نیست.

صفحه 193

روایات

در پایان این نوشتار به چند روایت كه از این محدّث بزرگوار و به عنوان میراث فرهنگی گران بها، در كتاب های روایی به یادگار مانده اشاره می شود.

غسل میّت در فضای باز

ابوقتاده از علی بن جعفر از برادرش امام موسی كاظم(ع) روایت می كند كه از آن بزرگوار پرسیدم: آیا می شود میّت را در زیر آسمان و فضای باز غسل داد یا نه؟

امام در پاسخ فرمود: اشكالی ندارد؛ ولی اگر در جایی باشد كه بدن میّت مستور بماند نزد من بهتر است.*(15)

نماز بر میّت هنگام غروب

ابوقتاده از علی بن جعفر(ع) روایت كرده كه وی گفت: از برادرم حضرت كاظم(ع) سؤال كردم: آیا در حال غروب خورشید و هنگامی كه وقت نماز مغرب فرا می رسد، می توان نماز میّت را خواند.

امام فرمود: نباید در هنگام فرا رسیدن نماز مغرب، نماز میّت را خواند هنگامی كه خورشید غروب كرد، نخست نماز مغرب را بخوان، سپس نماز بر جنازه را.* (16)

درباره وضو گرفتن

ابوقتاده از علی بن جعفر روایت می كند كه گفت: از برادرم حضرت موسی بن جعفر(ع) پرسیدم: مردی وضو می گرفت؛ اما فراموش كرد دست چپش را بشوید، حالا چه كار كند.

حضرت فرمود: دست چپ را بشوید كفایت می كند، لازم نیست وضو را

صفحه 194

دوباره انجام دهد.(17)

زكات مال

ابوقتاده از سهل بن یسع قمی، نقل می كند: هنگامی كه سهل بن یسع در قم، دهكده ای به نام سهل آباد، احداث كرد. از حضرت موسی بن جعفر(ع) پرسید: آیا خراج و مالیاتی كه از درآمد، این زمین كشاورزی به حكومت وقت می پردازم، زكاتش بر من واجب است.

حضرت فرمود: اگر حكم زمان، خراج و مالیات آنجا را از تو می گیرد بر تو چیزی نیست و بدهكار زكات نیستی؛ ولی اگر چیزی از تو نمی گیرد باید یك دهم مالی را كه به حدّ نصاب زكات می رسد پرداخت كنی.(18)

قربانی در مِن

ابوقتاده از علی بن جعفر روایت می كند كه: از برادرم پرسیدم: تا چند روز می توان گوسفند قربانی را در سرزمین منا ذبح كرد.

امام(ع) فرمود: اگر در سرزمین منا باشی، تا چهار روز مهلت داری؛ اما در غیر منا تا سه روز.(19)

مختار و امام حسین(ع)

برابر با یكی از نسخه های كتاب تهذیب الاحكام، ابوقتاده قمی از احمد بن هلال روایت می كند كه روزی امام صادق(ع) فرمود: روز قیامت، اوّلین كسی كه از پل صراط می گذرد رسول كرم(ص) است.

بعد از رسول خدا(ص) حضرت علی(ع) بعد از امام علی(ع) امام حسن(ع) و آنگاه امام حسین(ع) كه در حال عبور از پل صراط است، در این حال، مختار

صفحه 195

ثقفی، امام حسین(ع) را چنین می خواند، یا اباعبدالله! من به طلب و خونخواهی خون تو قیام كردم و انتقام تو را از كشندگانت گرفتم.

رسول كرم(ص) تا این صدا را می شنود رو می كند به امام حسین(ع) كه او را جواب ده، بفریادش برسد. ناگهان حضرت حسین(ع) همانند پرنده های چابك داخل آتش می شود و او را از داخل آتش جهنّم خارج می كند، در حالی كه بدنش سیاه شده است. آنگاه امام صادق(ع) می فرماید: اگر قلب مختار شكافته می شد، محبّت و مهر آن دو (ابوبكر و عمر) در دلش جای داشت.*(20)

موسی بن جعفر در عراق

ابوقتاده از ابوخالد زُبالی - كه یكی از یاران حضرت كاظم(ع) است - این قطعه تاریخی آموزنده و جالب را نقل می كند، كه ابوخالد گفت: مرتبه اوّلی را كه حضرت موسی بن جعفر(ع) را از مدینه به بغداد، نزد خلیفه عباسی؛ - مهدی - می بردند، هنگامی كه آن بزرگوار به سرزمین زباله* رسید، به محضر حجّت خدا، پیشوایم حضرت كاظم(ع) رفتم.(21) من با آن حضرت صحبت می كردم. امام مرا بسیار غمگین و ناراحت یافت. فرمود: تو را بسیار اندوهگین و غمنك می بینم.

عرض كردم: چرا غمگین و افسرده نباشم، در حالی كه شما را به سمت این طاغوت - مهدی عباسی - می برند و نمی دانم با شما چه خواهند كرد. آیا شما را به شهادت خواهند رساند یا نه!

امام فرمود: خیلی نگران نباش! در این سفر برایم مشكلی پیش نخواهد آمد و به من آسیبی نخواهد رسید. حالا می روم و سپس برخواهم گشت، در فلان ماه، و فلان روز، در فلان جا، حاضر باش، تا با هم دیدار كنیم.

ابوخالد می گوید، من بعد از این رخداد، با دقّت فراوان ماه ها و روزها را می شمردم، تا اینكه روز موعود فرا رسید. من به آنجا رفتم و منتظر آمدن امام

صفحه 196

بودم. امام نیامد؛ تا اینكه نزدیك بود خورشید غروب كند و تاریكی فرا رسد.

ناگهان شیطان در من وسوسه كرد، دچار ترس شدم كه نكند در گفتار امام(ع) دچار شك و تردید شوم، در این وضع نگران كننده بودم كه چشمم به یك سیاهی افتاد كه از سوی سرزمین عراق می آمد. من از آن كاروان استقبال كردم و به پیشواز آنان شتافتم. دیدم حضرت كاظم(ع) در جلوی كاروان، سوار بر استر است. او تا مرا دید، فرمود: اهای ابوخالد! گفتم: لبیك یابن رسول الله!

آنگاه فرمود: شك مكن، شیطان دوست دارد كه تو دچار شك شوی.

من عرض كردم: خدا را سپاس می گویم كه خداوند تو را از شرّ طاغوت نجات داد.

امام فرمود: این را بدان! من یك بار دیگر به سوی آنان - هارون الرشید - برخواهم گشت كه دیگر نجات نخواهم یافت؛ بلكه در غربت به شهادت خواهم رسید.(22)

پی نوشت ها:

1 - رجال نجاشی، ص 194، چ داوری قم و ص 273، چ جامعه مدرسین؛ خلاصةالاقوال، ص 102، چ منشورات رضی قم؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 303؛ جامع الروات، ج 1، ص 597؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 288، منشورات الاسلامیه؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 136؛ رجال ابن داود، ص 140؛ بهجةالآمال، ج 5، ص 513، قاموس الرجال، ج 7، ص 549، جامعه مدرسین؛ مجمع الرجال قهپائی، ج 4، ص 216 .

2 - رجال نجاشی، ص 194 .

3 - همان .

4 - قاموس الرجال، ج ص .

5 - رجال نجاشی، ص 194 .

6 - جامع الروات، ج 1، ص 597 .

7 - همان .

8 - همان .

9 - تنقیح المقال، ج 2، ص 303؛ تهذیب الاخبار، ج 1، ص 457 .

* عمرو بن معدی كرب، یكی از شاعران برجسته و مردان شجاع بود كه هم، زمان جاهلیت و هم زمان اسلام را درك كرد او اهل یمن است و درسال 9 ق به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورد؛ ولی دوباره به كفر بازگشت ولی ارتداد او طولی نكشید و دوباره مسلمان شد وی در چند جنگ، در سپاه اسلام شركت كرد به ویژه در جنگ مسلمانان با سپاهیان شاه ایران وی در نهاوند یا در شهر ری از دنیا رفت (الاغانی، ج 15، ص 200).

10 - جامع الروات، ج 1، ص 597 .

11 - همان .

* ثقةٌ من القمیین صدوقٌ، عینٌ .

12 - رجال نجاشی، ص 27 .

13 - اصول كافی، ج 1، ص 372، ح 5 ص 307، 376 و 378 .

14 - رجال نجاشی، ص 194 .

* و اِن سُتِر بسترٍ فهو احبُّ الیّ .

15 - تهذیب الاحكام، ج 1، ص 457، ح 1397؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 720، چ منشورات اسلامیه .

* قال: اذا وجبتِ الشمس فصلّ المغرب ثم صلّ علی الجنائز .

16 - تهذیب الاحكام، ج 3، ص 533؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 808، باب 21، ح 3 .

17 - همان، ج 1، ص 101، ح 106؛ مسائل علی بن جعفر، ص 226، چ مؤسسه آل البیت قم .

18 - فروع كافی، ج 3، ص 350، ح 15258 .

19 - الاستبصار، ج 2، ص 264 .

20 - تهذیب الاحكام، ج 1، ص 495، ح 15258 .

* پیرامون مختار، روایات شیعی به دو صورت آمده است؛ در بعضی از آنها از او ستایش شده؛ ولی در پاره ای از اخبار، او مورد مذمت قرار گرفته روایت ذكر شده از بخش دوم است گرچه در اینكه مهر آن دو در دلش بود، دو سخن دیگر هم گفته شده كه مراد از ایندو امام حسن و امام حسین(ع) است كه این قول بسیار ضعیف است بعضی گفته اند مراد علاقه به مال دنیا و ریاست است برای تحقیق بیشتر رك: قیام مختار، نوشته سیدابوفاضل رضوی اردكانی، چاپ دفتر تبلیغات قم .

21 - تهذیب الاحكام، ج 1، ص 495، ح 15258 .

22 - اصول كافی، ج 1، ص 477 .

نویسنده : ابوالحسن ربّانی سبزواری

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  7:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
حرم پناهی، محسن
 
 
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19 | تاریخ درج : ‎1390/10/6 | 8
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار : سفینةالهداة فی شرح وسیلةالنجاة (دوره فقه، شرح وسیلةالنجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی). - جامع احادیث الشیعه - حاشیه ای بر كفایة الاصول، آخوند خراسانی؛ - رساله ای در باب تقیّه و احكام آن؛ - رساله ای در قاعده لا ضرر؛ - فوائد الرجالیه، (دوره كامل علم رجال) كه مقدمات چاپ آن فراهم شده است. - رساله ای در باب امامت، با سبك جدید؛ - رساله ای در شرح خطبه همام از نهج البلاغه؛ - رساله ای در تفسیر آیات الاحكام؛ - تصحیح دوره وسائل الشیعه، با همكاری مرحوم آیةالله ربّانی شیرازی، 16 جلد.

تولد

آیةالله شیخ محسن* حرم پناهی(قدس سره) از افاضل علما و مدرسان بزرگوار حوزه علمیه قم است كه در سحرگاه دوشنبه، هشتم شعبان 1347 ق. در قم و در بیت علم و فقاهت چشم به جهان گشود.(1) وی در دامان مادری پكدامن كه خود تربیت شده بیت علم و فقاهت بود تربیت شد.

مادر ارجمند ایشان، دختر آیةالله سید صادق روحانی قمی(قدس سره) و بانویی پارسا و عفیفه بود؛ كه در عصر خود، الگویی نیكو از زن مسلمان برای سایر بانوان به شمار می رفت. شیخ محسن حرم پناهی می گوید: مسؤولیت خطیر تربیت، به طور عمده بر عهده والده ماجده ام بود و حتی بر جزئیات رفتار من هم نظارت دقیق داشت.

ایشان نقل می كند كه به یاد دارم روزی در همان ایام بچگی به قبرستانی

صفحه 172

رفته بودم. در كنار قبرستان، باغی بود كه تكه چوبی خشكیده از درختان آن به داخل قبرستان افتاده بود. من به رسم كودكی، آن را برداشتم و راهی منزل شدم. وقتی داخل منزل شدم همین كه مادرم چوب را در دستم دید، از من پرسید: این چوب را از كجا آورده ای! من جریان را تعریف كردم. ایشان گفتند: مادرجان! تو كه نمی دانی آیا صاحب آن باغ راضی است یا نه، و اگر راضی نباشد تو در روز قیامت چه جوابی در پیشگاه خدا خواهی داشت. این كلام آن قدر در وجودم تأثیر گذاشت كه من، آن شب تا صبح نخوابیدم و گریه كردم تا اینكه صبح شود و صاحب باغ را راضی كنم و سرانجام صبح رفتم و صاحب باغ را راضی كردم.

خاندان

پدر شیخ محسن، آیةالله مهدی حرم پناهی، عالمی زاهد و مورد توجه خواص و بزرگان علما بود. ایشان فرزند مرحوم آیةالله حاج ملا آقاحسن مجتهد قمی(قدس سره) است. وی در دهم شعبان 1319 ق. در قم متولد شد. او ادبیات و سطوح را از پدر بزرگوار خود و شیخ ابوالقاسم كبیر، فراگرفت و خارج فقه و اصول را در محضر آیةالله شیخ عبدالكریم حایری(قدس سره) تحصیل نمود. وی مقداری از درس خارج را هم از محضر آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی استفاده نمود. او در 27 سالگی به درجه بلند اجتهاد نائل شد.(2)

مرحوم آقای بُدلا می فرمودند كه آیةالله آقای حاج شیخ مهدی، در میان علما تنها كسی بود كه آقای بروجردی(قدس سره) به مقام علمی و معنوی ایشان احترام خاصی قائل بودند. اما با تمامی این تفاصیل وی از توجه به ظواهر دنیا و تعلق به آن به طور كلی پرهیز داشت. از حالات معنوی و اخلاص و ارادت ایشان نسبت به

صفحه 173

اهل بیت عصمت(ع) حكایات متعددی نقل شده كه به چند نمونه اشاره می شود.

1 - ارادت و اخلاص ایشان نسبت به امامان معصوم(ع) به حدی بود كه هرگاه به زیارت بی بی فاطمه معصومه(س) مشرف می شد، هنگام ورود به حرم مطهر، بدون توجه به موقعیت ممتازی كه كه در شهر قم داشت آستانه پایین پای زائران را می بوسید.

بعد از جریان هتك حرمت رضاخان نسبت به حرم مطهر و علما، ایشان هرگز به داخل حرم نرفت و می گفت: من از حضرت معصومه(س) خجالت می كشم.

2 - از خصوصیات اخلاقی ایشان، احترام خاص به امامزادگان و سادات بود به طوری كه آیةالله حرم پناهی می گفت: پدرم حاج آقا مهدی، مبتلا به تراخم چشم بود به طوری كه اگر عود می كرد، تا مدتی چشم درد داشت. در تابستان، برای رسیدگی به كشاورزی، به مجیدآباد، از روستاهای قم رفته بود و در منزل یكی از اهالی، به نام سید محمود عطار سكونت داشت. یك روز كه می خواست استراحت كند، درد چشم شروع شد. پدرم گفت: تابستان است و هوا گرم و دسترسی به طبیب و دارو مشكل است، اگر این درد ادامه پیدا كند اذیت بسیاری می بینم. من در فكر بودم كه ناگهان چشمم افتاد به شال سبزی كه متعلق به آقا سید محمود بود و بر میخ داخل اتاق آویخته شده بود. در این هنگام توسلی پیدكردم و عرض كردم یا رسول الله(ص) این شال سبز منتسب به شما است و من نیز این شال را به نیت شفا، روی چشمانم قرار می دهم؛ شما عنایتی بفرمایید. بلند شدم و شال را به چشمانم كشیدم و فی الفور ناراحتی و درد چشم بر طرف شد.

صفحه 174

ایشان در سال 1330 ش. وفات نمود و تشییع جنازه باشكوهی از پیكر مطهرشان انجام شد. آیةالله بروجردی بر پیكر مطهر ایشان نماز خواند. وفات ایشان ضایعه بزرگی برای مردم به ویژه حوزه علمیه بود، به نحوی كه یكی از امامان جماعت قم به نام شیخ ولی می گوید: من در شب وفات ایشان، در عالم رؤیا دیدم كوچه كنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) یك باره تاریك شد. صبح بعد از نماز صبح با عجله به منزل آقای بروجردی رفتم و از خدمتكار جویای احوال آقا شدم. وی گفت حال آقا خوب است و مرا نزد آقا برد. وقتی خدمت ایشان رسیدم و جریان رؤیا را گفتم، ایشان فرمود: خیال می كنم آقای حاج شیخ مهدی حرم پناهی از دنیا رفته باشد و خدمتكار را فرستادند و فرمودند: خودم هم خواهم آمد.

حاج ملا آقا حسن مجتهد قمی

جدّ آیةالله حرم پناهی حاج ملا آقا حسن مجتهد قمی، فرزند حاج ملا آقا حسین مجتهد(قدس سره) است. ایشان در سال 1280 ق. در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی (صرف، منطق، معانی و بیان) همچنین دروس سطح حوزه، با راهنمایی پدرشان برای كسب فیض از محضر آیةالله حاج ملا علی كنی عازم شهر ری شد. وی چند سال در جوار بارگاه ملكوتی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از وجود پربركت آن عالم ربّانی بهره كافی برد. او پس از آن برای بهره مند شدن از بركات و عنایات خاصه مولی الموحدین امیرالمؤمنین(ع) و نیز استفاده از استادان فقهی و اصولی، به نجف اشرف هجرت نمود و سالیان متمادی در آنجا به تحصیل و تدریس

صفحه 175

پرداخت.

وی بعد از ارتحال پدرش و بعد از بازگشت به قم، مورد استقبال عموم مردم، بزرگان و عالمان شهر قرار گرفت و با توجه به مقام علمی و معنوی اش تمامی مناصب و وظایف پدر بزرگوارش؛ اعم از قضاوت، افتاء، تدریس و اشراف بر تولیت آستانه مقدسه به ایشان واگذار شد. ایشان به حق از اداره این امور خطیر به خوبی برآمد به طوری كه طولی نكشید، داستان قضاوت های شگفت انگیز ایشان، زبانزد خاص و عام شد كه در اینجا به یك نمونه از آنها اشاره می كنیم.

شیخ محسن حرم پناهی نقل می كند: روزی دو نفر برای حل خصومت، نزد حاج ملا آقا حسن آمدند. یكی از آن دو مرد، روغن فروشی از اهالی كرمانشاه بود و دیگری، یكی از كسبه شهر. مرد كرمانشاهی ادّعا می كرد كه من 20 حلب روغن به این شخص فروخته ام در حالی كه پول 18 حلب را به من داده است. مرد كاسب انكار می كرد و می گفت او فقط 18 حلب به من داده و پولش را هم گرفته است. طبق قاعده ایشان شخص منكر را قسم و قضیه را فیصله دادند. حاج ملا آقا حسن بعد از چندی با مرد كاسب برخورد كرد و از او سؤال نمود كه دو حلب روغن را تنها می خواهی بخوری! مرد كاسب كه دست پاچه شده بود و گمان می كرد آقا از واقع خبر دار شده و حالا مطالبه سهم خود را می كند؛ در جواب گفت:

یكی از دو حلب را نزد شما می فرستم و با شما تقسیم می كنم و همین كار را هم كرد. آقا، مرد كرمانشاهی را احضار كرد و حلب روغن را به او تحویل داد و سپس خدمتكار خود را نزد كاسب فرستاد و پیغام داد كه آقا می گوید آن یك حلب را هم نزد ما بفرست و با این شگرد، حق را به صاحبش برگرداند.

وفات ایشان در جمادی الثانی سال 1347 ق. اتفاق افتاد و پیكرش پس از

صفحه 176

تشییع باشكوهی در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) در جوار مرقد پدر بزرگوارش به خك سپرده شد. رضوان الله تبارك و تعالی علیه!

ملا آقا حسن مجتهدی

جدّ بزرگ شیخ محسن حرم پناهی آیةالله ملا آقا حسین مجتهد قمی است. حاج ملا آقا حسین، از نوادگان ملا محمد كبیر و از شاگردان برجسته صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری است. وی حدود یازده سال در درس شیخ انصاری و 6 سال در درس صاحب جواهر شركت كرد و در مجموع 17 سال از محضر این بزرگواران كسب فیض نمود. هوش و زكاوت ایشان به حدّی بود كه خودش می گفت: اگر تمامی كتاب های فقه شسته شود، من تمام ابواب فقه، از طهارت تا دیات را در سینه دارم. این ادعایی است كه غیر از ایشان، فقط از كاشف الغطا سراغ داریم. میرزای فیض می گوید: ملا آقا حسین، عالمی است قدس نهاد كه زهد در نهاد او عجین و قدس در ذات او دفین است. وی مقدمات و سطح را در محضر سید اسماعیل كه از شاگردان میرزای قمی بود، تكمیل نمود و به درس شیخ انصاری و صاحب جواهر شتافت. وی به درجه اجتهاد دست یافت و پس از آن به وطن خویش بازگشت و حكومت شرعیّه قم به ایشان واگذار شد.(3) كرسی قضاوت نیز به ایشان سپرده شد كه عموم مردم در نزاع ها به ایشان مراجعه می كردند.

وی امام جماعت مسجد بالاسر در حرم مطهر حضرت معصومه(س) متصدّی امور آستانه، قاضی و حكم شرع قم بود و با آن همه مشاغل، در امر عبادت و بندگی و ادای واجبات و مستحبّات بسیار كوشا بود.(4)

صفحه 177

از جمله قضاوت های ایشان این است كه روزی دو نفر قبل از شروع درس، نزد ایشان دعوایشان را مطرح می كنند و هریك ادعا می كند كه این شخص به من فلان مبلغ را بدهی دارد و اسمش مثلاً مشهدی حسن است. طرف دیگر دعوا می گوید: خیر، نه من به او بدهی دارم و نه اسم من مشهدی حسن است. ایشان می فرمایند كه حضور داشته باشید، تا جلسه درس تمام شود. در میان درس، بعضی از شاگردان، اشكالی مطرح می كنند كه در نتیجه، بین شاگردان، اختلاف می افتد و بحث علمی بالا می گیرد. در این بین، حاج ملا آقا حسین یكدفعه رو می كند به این دو نفر و صدا می زند مشهدی حسن! بلافاصله یكی از آن دو (منكر) بدون اختیار جواب می دهد: بله آقا! و او به سرعت می گوید بدهی این شخص را بده! او هم شرمنده می گوید، چشم آقا، بدین طریق از او اقرار می گیرد.

وفات ایشان در سال 1327 ق. در حدود صد سالگی اتفاق افتاد و در صحن بزرگ حرم مطهر، در قسمت شمال شرقی، مقابل مقبره شیخ فضل الله نوری دفن شد كه هم كنون با سنگ سفید برجسته ای كه روی آن قرار دارد شناخته می شود. شیخ محسن حرم پناهی می گفت: آیةالله اركی(قدس سره) برای من نقل كرد در همین مكان كه قبر حاج ملا آقا حسین هست، بقعه ای بود و در آن قبر ملا محمد كبیر، جدّ بزرگ شما قرار داشت. مرحوم حاج ملا آقا حسین در این بقعه، چهل سال نماز شب می خواند و وصیت كرد كه مرا در قبر ملا محمد كبیر دفن كنید. بعد از فوت ایشان وقتی قبر را می شكافند در كمال تعجب می بینند كه جسد مرحوم ملامحمد كبیر بعد از گذشت 300 سال هنوز صحیح و سالم است و حتی رنگ حنای محاسن ایشان هم تغییر نكرده. 30 سال بعد از این واقعه وقتی خواستند جسد آیةالله حاج ملا آقا حسن را طبق وصیت در قبر پدر دفن كنند،

صفحه 178

مشاهده می كنند كه جسد و حتی كفن حاج ملا آقا حسین، هنوز سالم است. آیةالله اركی در ادامه می افزاید جسد قطب راوندی هم، در هنگام تعمیر صحن مطهر - كه در اثر سیل خراب شده بود - نمایان شد و خودم دیدم كه جسد او سالم بود و من زانوی مبارك ایشان را بوسیدم.

ملا محمد كبیر

ملا محمد كبیر جد هشتم آیةالله حرم پناهی است. وی در كوه خضر به محضر حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنا له الفدا، شرفیاب شد و سه حاجت از حضرت خواست كه حضرت به وی عطا فرمود و آن سه حاجت عبارت بودند از اینكه:

1 - دیوانه در نسل او به وجود نیاید.

2 - فرزندانش گدا و سائل به كف نشوند.

3 - فقیه و مجتهد از نسل وی نایاب نگردد.

تحصیلات

از آنجكه پدر شیخ محسن هرگونه مراجعه به رژیم طاغوت و رفتن به مدارس دولتی را حرام می دانست، وی تحصیلات ابتدایی؛ اعم از خواندن، نوشتن، قرائت قرآن و كتاب هایی نظیر گلستان سعدی، كلیله و دمنه و نصاب الصبیان را نزد برخی از عالمان و فضلای متدین سپری كرد. وی در حدود سال 1360 ق. شروع به تحصیلات حوزوی از قبیل صرف، نحو، معانی، بیان، منطق، هیأت و كلام نمود. او در فراگیری فلسفه از محضر استادانی چون علامه طباطبایی بهره ها

صفحه 179

برده و در علم رجال و درایه نیز تبحر ویژه ای پیدا كرد. او قوانین را نزد آیةالله بهاءالدینی فراگرفت و با شیخ احمد جنّتی هم مباحثه بود و مكاسب و رسائل را از محضر آیةالله طباطبایی (سلطانی) استفاده كرد. وی در زمینه فقه و اصول از سفره پرفیض فقیهان و استوانه های علمی عصر خود مانند آیات: سید حسین بروجردی و سید محمدتقی خوانساری، محقق داماد، سید محمد حجّت كوه كمره ای، سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اركی رضوان الله تعالی علیهم اجمعین بهره های وافر برد. او در عنفوان جوانی در سن 27 سالگی حائز مرتبه رفیع اجتهاد شد و مورد توجه و عنایت خاص استاد خود، آیةالله بروجردی(قدس سره) قرار گرفت. از ایشان برای تألیف دوره جامع احادیث الشیعه دعوت به عمل آمد.

تألیفات

آیةالله حرم پناهی صاحب آثار فراوانی است كه عبارتند از:

1 - سفینةالهداة فی شرح وسیلةالنجاة (دوره فقه، شرح وسیلةالنجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی).

2 - جامع احادیث الشیعه كه تألیف بعضی از مجلاّت دوره جامع احادیث الشیعه را شامل می شود. (صلاة، مقدمات عبادات، و مقداری از كتاب حجّ و تمام كتاب ملابس و مسكن).

3 - حاشیه ای بر كفایة الاصول، آخوند خراسانی؛

4 - رساله ای در باب تقیّه و احكام آن؛

5 - رساله ای در قاعده لا ضرر؛

صفحه 180

6 - فوائد الرجالیه، (دوره كامل علم رجال) كه مقدمات چاپ آن فراهم شده است.

7. رساله ای در باب امامت، با سبك جدید؛

8 - رساله ای در شرح خطبه همام از نهج البلاغه؛

9 - رساله ای در تفسیر آیات الاحكام؛

10 - تصحیح دوره وسائل الشیعه، با همكاری مرحوم آیةالله ربّانی شیرازی، 16 جلد.

فعالیت ه

آیةالله حرم پناهی با شروع نهضت امام خمینی(قدس سره) از همان سال اوّل، برای انجام وظیفه الهی و انجام مسؤولیتی كه در پیشگاه الهی بر دوش خود احساس می كرد، به یاری وی شتافت و تا پیروزی انقلاب و پس از آن از هیچ تلاشی فروگذار نكرد.

فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایشان قبل از انقلاب عبارتند از:

1 - تشكیل انجمن امر به معروف و نهی از منكر.

2 - تربیت و ساماندهی ده ها تن از جوانان، سالخوردگان و نوجوانان برای مبارزه با طاغوت.

3 - فرستادن طلاب علوم دینی به سراسر كشور و خارج، جهت تبلیغ.

4 - تشكیل صندوق قرض الحسنه.

5 - مسافرت به بعضی نقاط كشور به منظور سخنرانی و اقدامات دیگر كه تفصیلش بدین شرح است:

صفحه 181

پس از پیروزی انقلاب وی با حضور مستمر در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم كه خود از مؤسسان اصلی آن بود، همّت خود را همواره در جهت حفظ و دفاع از ارزش های اصیل نهضت كه همانا اعتلای كلمه توحید و احیای معارف و احكام مبین اسلام و تعظیم شعائر مذهب اهل بیت عصمت(ع) بود، مصروف داشت.

نكته حائز اهمیّت در مورد آیةالله حرم پناهی این است كه وی در طول سال های مبارزه و بعد از آن هیچ گاه وظیفه اصلی خود را كه تحقیق، تدریس، تصنیف و تربیت طلاب بود فراموش نكرد؛ به طوری كه حتی در آخرین روز عمر پربركت خود نیز در مدرسه فیضیّه به تدریس پرداخت. وی در روزهای تعطیل نیز طلاب را از علومی چون: تفسیر، اخلاق و اعتقادات بهره مند می نمود. وی در همین راستا، شاگردانی را جهت مناظره با سایر ملل و مذاهب اسلامی تربیت كرد.

ویژگی های اخلاقی

از ویژگی های اخلاقی و صفات بارز ایشان می توان به فروتنی، رعایت تقوای الهی به ویژه دقت در سخن گفتن، غیرت دینی، احترام ویژه به طلاب و سادات و صبر در برابر ناملایمات اشاره كرد.

وی در تربیت شاگرد بسیار مهارت داشت. او برای شاگردانش ارزش قائل بود؛ سؤالاتشان را دقیق گوش می داد و پاسخ می گفت.

ایشان در رعایت آداب و صفات اخلاقی، كم نظیر و با همه بسیار مهربان بود.

فرزند ایشان می گوید:

یك سال در آخرین جلسه درس در ماه شعبان، عرض كردیم، در آستانه

صفحه 182

ماه مبارك هستیم موعظه ای بفرمایید. ایشان سرش را پایین آورد و پس از لحظه ای سرش را بلند كرد و گفت: من همان مطلبی كه آیةالله بروجردی فرمودند، برایتان می گویم. ایشان قبل از ماه رمضان خطاب به طلاب فرمودند كه: ماه رمضان نزدیك است. شمإ؛ّّ آقایان می خواهید به تبلیغ بروید و این مردم نه پیغمبر و نه امامان(ع) هیچ كدام را ندیده اند، این مردم می خواهند دین را از شما یاد بگیرند، بكوشید دین را درست یاد بدهید. ظاهرتان را درست كنید كه اگر نتوانستند دین را یاد بگیرند و یا یاد دهید، حدّاقل دشمن درست نكنید. اگر ظاهر شما درست نباشد، مردم نه تنها از شما منزجر می شوند؛ بلكه از خدا، پیغمبر و امامان(ع) هم منزجر می شوند.

بعد ایشان فرمودند كه ظاهر بسیار مهم است، از ظاهرتان غفلت نكنید.

ارادت ایشان به اهل بیت(ع) به خصوص حضرت صاحب الزمان(ع) بسیار بالا بود و حضرت هم به ایشان عنایت داشتند. وی از اخلاص بالایی برخوردار بود.

فرزندان

آیةالله حرم پناهی در 27 سالگی با دختر آیةالله سید مرتضی قصیری خراسانی كه از عالمان و امامان جماعت معروف بازار تهران بود، ازدواج كرد. ثمره این ازدواج پنج فرزند؛ (سه پسر ودو دختر) است. فرزند ارشد ایشان، حجةالاسلام محمدمهدی حرم پناهی است كه در چند سال آخر عمر پدرش به جای وی در مسجد محمدیّه قم، به اقامه جماعت می پرداخت و هم كنون در

صفحه 183

حوزه علمیه حضور فعّال دارد.

وفات

آیةالله حاج شیخ حسن حرم پناهی(قدس سره) در اثر كسالتی كه داشت در تاریخ دوم مهرماه 1381 ش. مصادف با شانزدهم رجب 1423 ق. به دیار حضرت حق عزّوجل شتافت. پیكرش در چهارم مهرماه، طی مراسم باشكوهی از مسجد امام حسن عسكری(ع) به طرف حرم مطهر حضرت معصومه(س) تشییع شد. پیكر این عالم بزرگوار پس از ادای نماز به امامت آیةالله بهجت و پس از قرائت پیام تسلیت مقام معظم رهبری در میان حزن و اندوه مردم و بزرگان حوزه قم، در مسجد شهید مطهری (مسجد بالا سر) نزدیك محراب حرم مطهر، در قبری كه از طرف مقام معظم رهبری تهیه دیده شده بود به خك سپرده شد.

مجلس سوم ایشان از طرف مقام معظم رهبری در مسجد اعظم قم برگزار شد كه عدّه زیادی از مسؤولان و مردم یاد این عالم نستوه را گرامی داشتند.

خداوند عالمان، بزرگان، شهدا، امام بزرگوار و این عالم فرهیخته را با امامان معصوم(ع) محشور گرداند.

پی نوشت ها:

* فرزند مهدی فرزند حسن فرزند حسین حرم پناهی .

1 - گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 134، ش 84 .

2 - همان، ص 133، ش 83؛ آثارالحجّه، ص 77 .

3 - گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 137 .

4 - مردان علم در میدان عمل، ص 131 .

توجّه:

در پایان لازم به ذكر است كه خیلی از مطالب از زبان مرحوم آیةالله شیخ محسن حرم پناهی به نقل از فرزند بزرگوار ایشان نقل شده است.

نویسنده : سید حسن سیدی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  7:47 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


قمی، محمد بن بندار
 
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19 | تاریخ درج : ‎1390/10/6 | 8
نام هاي ديگر :
قرن : قرن3
آثار : المثالب

مقدمه

با بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) تمام عادت ها، سنت ها، عقاید و فرهنگ دوران جاهلیت به چالش كشیده شد و كم كم این چالش ها به تهاجمات نظامی و جنگ و خونریزی مبدل شد؛ ولی پیروزی نهایی با اسلام بود. در این هنگامه، آنها كه هر روز در تدارك جنگ علیه مسلمانان بودند، در ظاهر به اسلام گرویدند؛ اما همچنان عقاید و فرهنگ جاهلیت را در دل ها پنهان نگهداشتند، تا اینكه بتوانند با شگردی جدید، دوباره آنها را بازیابی كنند (یریدون ان یطفؤا نورالله)(1)؛ می خواهند نور خدا را خاموش كنند.

مخالفان در این راستا بعد از رحلت پیامبر(ص) در جهت احیای آن رفتار و افكار ناپسند، تمام تلاش خود را به كار بستند، تا توانستند حكومت بعد از آن حضرت را به دست آورند. آنان در تعامل با سنتها و فرهنگ اصیل اسلام، آنها را به چالش كشاندند، از این رو امامان معصوم(ع) بعد از پیامبر(ص) در راستای

صفحه 158

مقابله با چالش های فكری و فرهنگی ایجاد شده، اقدام به پرورش اندیشمندانی سخنور و پژوهشگرانی نویسنده نموده و در قالب جلسات تعلیم و تربیت، فرهنگ و عقاید ناب را به اصحاب و دانش آموختگان خود انتقال می دادند و این فرهیختگان نیز همین شیوه را دنبال می نمودند. آنها در هر مكان و زمانی كه زمینه فراهم بود، اقدام به تشكیل جلسات علمی نموده و تعداد دیگری را در جبهه فرهنگی تربیت می كردند كه در این راستا فرایند طبقات راویان نیز شكل گرفته است.

یكی از این فرهیختگان كه در جبهه فرهنگی به اسلام و مسلمانان خدمت كرده، محمد بن بندار بن عاصم ذهلی ابوجعفر قمی است.(2)

آغاز زندگی

از محل و تاریخ تولد این پژوهشگر، اطلاع دقیقی در دست نیست؛ ولی بر اساس قراین و شواهدی كه از سلسله راویان همدوره ایشان موجود است، می توان حدس زد كه آغاز تولد ایشان در اوایل قرن سوم بوده و در اواخر همان قرن نیز وفات یافته است.(3) خانواده اش از عرب های مهاجری هستند كه به قم هجرت كرده اند و منسوب به طایفه «ذهل»اند(4) این طایفه شاخه ای از قبیله شیبان اند كه خود نیز شاخه ای از قبیله «بكر بن وایل» به حساب می آیند كه در حجاز و عراق سكونت داشته اند.

نام پدرِ محمد، بندار است كه هم در زبان فارسی و هم در زبان عربی، این نام را برای فرزندان خود برمی گزیدند. بندار را در كتاب های فرهنگ لغت فارسی و عربی این چنین معنا می كنند: «كسی كه مورد اعتماد مردم بوده و آنها اشیای گران قیمت و سایر وسایل خود را به امانت پیش او می گذارند. یا به كسی كه اخبار

صفحه 159

و اطلاعات زیادی درباره اقوام و خویشان خود داشته باشد، گفته می شود.»(5)

اینكه آیا این راوی در آسمان پرستاره شهر قم طلوع كرده یا نه، اطلاع صحیحی در دست نیست؛ اما هر چه هست عالمان علم رجال در كتاب های خود او را ابوجعفر قمی (6) نامیده اند، از این رو معلوم می شود كه این راوی بزرگوار، زمان زیادی را در قم می زیسته تا به قمی مشهور شده است.

استادان

پیش نیاز علم حدیث و نقل روایت - همانند سایر علوم - حضور در محضر استادان این علم است كه خود از سرچشمه وحی درس گرفته باشند. در این راستا، پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) اولین استادها هستند و برای دستیابی به علوم آن بزرگواران باید محضر شریف آنها را درك نمود؛ لذا روایات اصحاب امامان در این راستا ارزیابی می گردد. بنابراین افرادی كه می خواستند راوی حدیث باشند، می بایست از خانه و كاشانه خود بار سفر می بستند تا بتوانند محضر امامان و اصحاب آنها را درك نمایند و بدون واسطه، حدیث را از آن بزرگواران فرا گیرند. پیشوایان معصوم(ع) نیز در هر جا كه زمینه را مساعد می دیدند، اقدام به تشكیل جلسات علمی می نمودند.

راوی بزرگوار، محمد بن بندار نیز از جمله كسانی است كه افتخار نقل حدیث را به دست آورده و از استادانی بهره برده كه از جمله آنان، علی بن محمد همدانی كوفی است. وی در كوفه می زیسته كه محمد بن بندار، روایات امامان صادق و كاظم(ع) را از این استاد فراگرفته و همچنین روایاتی از امام موسی بن جعفر(ع) را نیز، از عبدالله بن مغیره ابومحمد عجلی كوفی (7) كه بنا به گفته نجاشی در كتاب رجالش، ثقه ثقه، هیچ كس همتای او نیست نقل می كند. یكی

صفحه 160

دیگر از استادان ایشان، محمد بن عبدالله خراسانی (8) است كه افتخار خدمت در خانه حضرت امام رضا(ع) را نیز در خراسان پیدا كرده و به عنوان خادم الرضا او را می شناسند و روایاتی از آن امام بزرگوار برای محمد بن بندار نقل كرده است. همچنین محمد روایات امامان هادی و عسكری(ع) را از استاد دیگر خود حسن بن عرفه كه از اصحاب آن بزرگواران بوده نقل می كند.

شاگردان

پرورش شاگرد و آموزش علم، همیشه بوده است. محمد در این راستا اقدام به پرورش شاگردانی می نماید كه از جمله آنان می توان چنین نام برد:

1 - حسین بن محمد بن عامر اشعری قمی (9)

وی از استادان مرحوم كلینی، صاحب كتاب معتبر كافی و همچنین استاد مرحوم جعفر بن قولویه صاحب كتاب ارزشمند كامل الزیارات است و خود ایشان دارای كتاب گرانسنگ النوادر است.

2 - علی بن محمد بندار،(10) فرزند عالم و اندیشمند محمد بن بندار. وی روایات زیادی از پدرش و سایر راویان حدیث نقل می كند.

3 - ابن ابی جید(11)، كه از مشایخ فرزانه فرهیخته و احیاگر حوزه ی علمیه، مرحوم شیخ طوسی است.

4 - احمد بن طاهر قمی (12)، كه از استادان عالم رجالی بزرگ، مرحوم نجاشی، صاحب كتاب ارزشمند رجال است.

آثار

ماندگاری افراد به ماندگاری آثاری است كه از آنان باقی می ماند. اگر تا به

صفحه 161

حال، نام محمد بن بندار در كتاب های رجال و حدیث باقی مانده، به علت نقل روایات و باقی گذاردن اثری مكتوب به نام المثالب (13) بوده است.

مرحوم آغا بزرگ تهرانی* از كتاب مثالب نام برده و قبل از ایشان نیز، رجالی سترگ، نجاشی و شیخ طوسی از این كتاب یاد كرده اند. در كتاب رجال نجاشی و فهرست می خوانیم كه محمد بن بندار، دارای كتاب های زیادی بوده كه یكی از آنها كتاب مثالب است.

مثالب در لغت چنین معنا شده است: «نكات ضعف یا سیاسی یا اعتقادی یا گرایشات مذهبی كسانی را در یك مجموعه جمع آوری نمودن و به صورت كتابی عرضه كردن به دیگران». در زمان های گذشته برای مقابله با حریف، از روش مثالب نویسی استفاده می شده است.(14)

با توجه به اینكه محمد بن بندار در زمانی می زیسته كه مسئله اختلاف شیعه و سنی به طور چشمگیری در جامعه مطرح بوده و هر یك سعی می كرده نقاط ضعف دیگری را جمع آوری كند و از این راه او را محكوم نماید و درستی خود را ثابت نماید، ایشان اقدام به جمع آوری نكاتی از مخالفان شیعه می نماید و نام آن را مثالب می گذارد؛ ولی به علت نامعلومی، این كتاب از بین رفته و هم كنون در دسترس نیست.

محمد بن بندار هم چنین روایاتی را در زمینه های مختلف، مانند: نمازهای مستحبی، اصول اعتقادی، امام شناسی، امام زمان و مسایل تربیت فرزند، با واسطه از استادان خود از قول امامان صادق، موسی، كاظم و رضا(ع) نقل می كند؛ كه در كتاب های روایی موجود است.(15)

صفحه 162

در آیینه دانشمندان

اندیشمندان بزرگ تاریخ علم رجال در كتاب های خود، وقتی از شخصیت مورد نظر ما سخن به میان می آورند، از او به عنوان یكی از افرادی كه مورد وثوق و اعتماد است، نام می برند. این حقیقت را می توان در كتاب های آنان جستجو كرد. به عنوان مثال، چند نمونه از سخن این بزرگواران را یادآوری می كنیم: نجاشی، عالم سترگ، رجالی متخصص و اولین گردآورنده اسامی راویان حدیث، در كتاب خود، او را فردی مورد اعتماد یاد می كند و می افزاید او دارای كتاب هایی بوده كه از جمله آنها كتاب مثالب است، كه این كتاب را احمد بن طاهر قمی برایم خوانده است.(16)

مرحوم شیخ طوسی اولین مؤسس حوزه های علمیه در جهان اسلام، در دو كتاب رجال خود او را فردی مورد وثوق می داند و یكی از طرق ارتباط خودش را با روایات ائمه(ع) از طریق ابن بی جید به محمد بن بندار می داند.

مرحوم ممقانی عالم گرانقدر شیعه و رجالی معروف، در كتاب گرانسنگ تنقیح المقال ضمن برشمردن توثیقات دیگر عالمان رجال درباره این راوی، خود نیز به توثیق او می پردازد.

مرحوم آغا بزرگ تهرانی می نویسد:(17) «از محمد بن بندار، كتابی باقی مانده است به نام مثالب كه علی بن احمد بن طاهر قمی آن را برای نجاشی خوانده است.»

آیةالله خویی در كتاب بی نظیر و ارزشمند معجم الرجال الحدیث (18) محمد بن بندار را ثقه دانسته و اضافه كرده كه طریق شیخ طوسی از طریق ابن ابی جید به محمد بن بندار صحیح است.

در كتاب گنجینه دانشمندان (19) می خوانیم بنا به گفته نجاشی و شیخ طوسی او

صفحه 163

از ثقات است.

در كتاب ارزشمند معجم الثقات اثر ارزشمند آیةالله ابوطالب تجلیل تبریزی،(20) بعد از نقل قول نجاشی می خوانیم كه او از طبقه هفتم از طبقات راویان حدیث بوده است.

در زمینه عقاید

محمد بن بندار از استاد خود، خادم الرضا محمد بن (سعید ابن) عبدالله خراسانی (21) از امام رضا(ع) نقل می كند: یكی از افراد غیر مسلمان از امام رضا(ع) درباره اینكه چرا مردم نمی توانند خداوند متعال را ببینند سؤال كرد. حضرت در جواب فرمود: اینكه مردم او را نمی توانند ببینند برای گناهان زیادی است كه انجام می دهند، او هیچگاه از مردم مخفی نیست. آن شخص پرسید، پس چرا با چشم دیده نمی شود. حضرت فرمودند: «خداوند بزرگتر از آن است كه به چشم آید و یا عقل بتواند تمام ذات او را درك كند.»(22)

درباره عصر مهدوی(عج)

در كتاب ارزشمند دلایل الامامه محمد بن جریر طبری (23) می خوانیم كه محمد بن بندار از استاد خود محمد بن سعید خراسانی از مفضل، از امام صادق(ع) نقل می كند: زمانی كه امام زمان(ع) قیام كند، خداوند هر یك از آزار دهندگان مؤمنان را در هر زمانی كه می زیسته به زمان خودش و به همان صورتی كه بوده برمی گرداند تا انتقام آن مؤمنان را از او بگیرد.(24)

صفحه 164

یاران امام زمان

باز هم در كتاب ارزشمند دلایل الامامه (25) آمده است: محمد بن بندار از محمد بن سعید خراسانی از مفضل بن عمر كه یكی از اصحاب امام صادق(ع) است نقل می كند: امام صادق(ع) به مفضل فرمود: ای مفضل! تو و چهل نفر دیگر، با امام قائم محشور خواهی شد و تو در سمت راست آن حضرت خواهی بود و به مردم امر و نهی خواهی كرد و مردم از تو فرمانبردای خواهند نمود.

نوافل در شب نیمه ماه رمضان

نویسنده كتاب وسایل الشیعه از شیخ طوسی از محمد بن بندار، از استاد خود محمد بن علی همدانی، از قول امام صادق(ع) از حضرت امام علی(ع) نقل كرده: هر كس در شب نیمه ماه رمضان، صد ركعت نماز به جا آورد و در هر ركعت، بعد از حمد، یازده مرتبه سوره قل هو الله را بخواند، خداوند ده فرشته را مأمور می كند كه او را از دشمنان جن و انس محافظت نمایند و سی فرشته را مأمور می كند كه او را از آتش جهنم محافظت كنند.(26) همین روایت در كتاب مقنعه شیخ مفید و اقبال ابن طاووس نیز موجود است.

جایگاه امیرالمؤمنین در قیامت

محمد بن بندار از استادش، حسن بن عرفه از ابن عمر روایت می كند كه پیغمبر گرامی اسلام(ص) فرموده است، هنگامی كه قیامت برپا شود خدای متعال همه انسان هایی را كه از اوّل تا آخر، خلق نموده است در یك جا جمع می كند و منادی، با صدای بسیار بلند به طوری كه همه بشنوند صدا می زند علی بن ابی طالب(ع) كجاست. سپس حضرت علی(ع) می آید و در مدت كوتاهی، از او به آسانی حساب می كشند، سپس بر آن حضرت دو لباس زینتی سبز رنگ

صفحه 165

می پوشانند و به دست آن حضرت عصایی از درخت طوبی می دهند، سپس به او می گویند، بر كنار حوض كوثر بایست و به هر كس كه می خواهی آب بنوشان و هر كس را نمی خواهی آب نده.(27)

تربیت فرزند

نویسنده كتاب اصول كافی از علی فرزند محمد بن بندر، از محمد بن علی همدانی، از صالح بن عقبه، از امام هفتم حضرت موسی كاظم(ع) روایت كرده است كه مستحب است با فرزندتان در زمان كودكی مهربانی كنید و بگذارید پرتحرك باشد، تا اینكه در هنگام بزرگ سالی حلیم، صبور و پرحوصله باشد.(28)

كتابشناسی

- اعیان الشیعه، تألیف سید محسن العاملی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418 ق.

- ایضاح الاشتباه، علامه ابی منصور حسن بن یوسف مطهر حلی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1415ق.

- اسناد كامل الزیارات.

- بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1362 ش.

- بشارة المؤمنین فی تاریخ و القمیین، قوام الدین جاسبی، قم، خانه مهر، 1353ش.

- بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار قمی، قم، مكتب آیةالله مرعشی نجفی، 1404 ق.

- بهجة الامال فی شرح زبدة المقال، علی علییار تبریزی، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی كوشان پور، 1401 ق.

- تراجم الرجال، سید احمد حسینی، قم، مكتب آیةالله مرعشی نجفی، 1414ق.

- تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله ممقانی، نجف، مطبعهالمرتضویه، 1350ق.

- تهذیب، محمد بن حسن طوسی، تهران، مكتبه الصدوق، 1376 ش.

- تاریخ قم، ابی نصر حسن قمی.

- تعلیقات النقض، جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات آثار ملی، 1331ش.

- ثلاثیات الكلینی، امین ترمس العاملی، قم، دارالحدیث، 1375 ش.

- جامع الروات، محمد بن علی اردبیلی غروی حایری، قم، مكتبة المصطفوی، 1331ش.

- الخصال، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه صدوق، تهران، انتشارات اسلامیه، 1366ش.

- خلاصة الاقوال، علامه ابی منصور حسن بن یوسف حلی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق.

- دلایل الامامة، محمد بن جریر طبری الشیعی، قم، مؤسسه البعثه، چ 1، 1413 ق.

- الذریعة الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1408 ق.

- رجال نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1418 ق.

- رجال شیخ طوسی، شیخ محمد بن حسن طوسی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1418ق.

- رجال ابن داوود، تقی الدین حسن بن علی بن داود حلی، نجف، مطبعه حیدریه، 1392 ق.

- رجال قم، محمد مقدس زاده، قم، خانه مهر ایران، 1335 ش.

- روضات الجنات، میرزا محمدباقر موسوی خوانساری، قم، مكتبة اسماعیلیان، 1399 ق.

- ریاض المحدثین، محمدعلی بن حسین نائینی اردستانی، قم، مكتبة آیةالله مرعشی نجفی، 1423ق.

- شعب المقال فی احوال الرجال، مولی میرزا ابوالقاسم نراقی، یزد، خانه گلبهار، 1367ق.

- طرایف المقال فی احوال رجال، سید علی بروجردی، مكتبة آیةالله مرعشی نجفی، 1410 ق.

- علل الشرایع، محمد بن علی ابن بابویه شیخ صدوق، نجف، مكتبة حیدریه، 1385 ق.

- عیون اخبارالرضا، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه صدوق، قم، محمدرضا مشهدی، 1363 ش.

- فرهنگ معین، دكتر محمد معین، تهران، موسسه انتشارات امیركبیر، چاپ هشتم، 1371ش.

- فهرست، شیخ محمد بن حسن طوسی، قم، نشر الفقاهه، 1417 ق.

- فهرست منتجب الدین، منتجب الدین علی بن بابویه، قم، مكتبة آیةالله مرعشی نجفی، 1366ش.

- قاموس الرجال، علامه محمدتقی شوشتری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410 ق.

- اصول كافی، محمد بن یعقوب كلینی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1388 ق.

- كمال الدنی و تمام النعمة، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه صدوق، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1416 ق.

- الكلینی و الكافی، عبدالرسول غفاری.

- گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، تهران، كتاب فروشی اسلامیه، 1352 ش.

- لسان العرب، علامه ابی فضل محمد بن مكرم بن منطور افریقی مصری، بیروت، دار صادر، 1997 م.

- معالم العلماء، ابوعبدالله محمد بن شهر آشوب، نجف، مطبعه حیدریه، 1380 ق.

- مشایخ الثقات، غلامرضا عرفانیان، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417 ق.

- معجم الرجال الحدیث، آیةالله ابوالقاسم خویی، قم، مركز نشر آثار شیعه، 1410ق.

- معجم الثقات، ابوطالب تجلیل تبریزی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1404 ق.

- مستدرك علم رجال حدیث، علی نمازی شاهرودی، تهران، ابن الملف، 1412ق.

- معانی الاخبار، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه الصدوق.

- مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران، كتاب فروشی اسلامیه، 1354، ش.

- مجمع الرجال، زكی الدین مولی عنایةالله بن علی القهبایی، قم، مؤسسه اسماعیلیان.

- نقدالرجال، سید مصطفی بن حسین حسینی تفریشی، قم، مؤسسه آل البیت، 1418 ق.

- النقض، عبدالجلیل القزوینی، تهران، كتابخانه ملی، 1331 ش.

- وسایل الشیعه، محمدحسن حر عاملی، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق.

- هدایةالمحدّثین، محمدامین بن محمدعلی كاظمی، قم، مكتبه آیةالله مرعشی نجفی، 1405 ق.

- الیقین، سید بن طاووس، قم، مؤسسه دارالكتاب (الجزایری، 1413 ق.)

پی نوشت ها:

1 - قرآن كریم / توبه / 32 .

2 - رجال نجاشی، ص 140، احمد بن علی نجاشی .

3 - چون شاگرد ایشان حسین بن محمد بن عامر اشعری تا سال 300 ه' ق زنده بوده است (معجم الثقات) .

4 - تنقیح المقال، ج 1، ص 89 .

5 - فرهنگ معین، ج 1، ص 584؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 184، قطع رحلی .

6 - رجال شیخ طوسی، ص 494 .

7 - مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج 1، ص 417 .

8 - معجم الثقات، ص 104 .

9 - بحار، ج 8، ص 25 .

10 - الذریعه، ج 19، ص 74 .

11 - فهرست شیخ طوسی، ص 216 .

12 - رجال نجاشی، ص 140 .

13 - همان .

* الذریعه، ج 19 .

14 - لسان العرب، ج 2، ص 116 .

15 - رجال نجاشی، ص 140 .

16 - الذریعه، ج 19، ص 74 .

17 - همان، ج 15، ص 140 .

18 - همان، ج 1، ص 95 .

19 - همان، ص 104 .

20 - بحارالانوار، ج 2، ص 259؛ علل الشرایع، ج 1، ص 119 .

21 - خصال، ص 237 .

22 - دلایل الامامه، ص 464 .

23 - دلایل الامامة، ص 464 .

24 - همان، ص 464 .

25 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 177؛ بحارالانوار، ج 2، ص 259 .

26 - بحارالانوار، ج 8، ص 25، حدیث 23 .

27 - بحارالانوار، ج 57، ص 261، حدیث 54 - .

نویسنده : حسن شكر آرانی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  7:48 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


قمی، قاضی احمد
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن10
آثار : خلاصة التواریخ - گلستان هنر - مجمع الشعراء (تذكرةالشعراء) - جمع الخیار - منتجب الوزر - تدوین اشعار ابراهیم میرزا - مكتوبات - فراهم آوردن اشعار میرشمس الدین محمد كرمانی (48) - رساله ای در احوال و مفاخر و مناقب قم

نیكان

نیكان قاضی احمد در شهر قم می زیستند و از خاندان های بانفوذ این سرزمین بودند. آنان در امور اجتماعی و سیاسی از مراجع تصمیم گیری به حساب می آمدند. صفی الدین محمد بن محمدهاشم حسینی قمی از نوادگان قاضی احمد، در اثر معروف خود «خلاصةالبلدان» شجره این خاندان را به امام سجادعلیه السلام رسانیده است.* میر سید احمد، نیای پدری قاضی احمد در روزگار سلسله آق قویونلو و قراقویونلو و در عصر سلسله صفوی ریاست قضات قم و توابع آن را عهده دار بود. نیای مادری او نیز قاضی شرف الدین عبدالمجید، كه خود را پرورش یافته حافظ قنبر سبزواری خوش نویس معرفی كرده، از بزرگان شهر قم بود. در زمان سلطان مراد آق قویونلو، هنگامی كه تركمن ها به سركردگی آیبه سلطان، به قصد تسلط بر شهر قم آمدند، به دستور قاضی شرف الدین، دروازه ها، به روی مهاجمان و متجاوزان بسته شد؛ اما آنان با

صفحه 127

نیرنگ، مدافعان را شكست داده، شهر را تسخیر نمودند و قاضی و خانواده اش را كشتند.(1)

جدّ مادری

به نوشته قاضی احمد، آقا كمال الدین حسین مسیبی - جدّ مادری او - از نسل مسیب بن علی خُزاعی است كه اجدادش از عراق به قم مهاجرت نمودند. برخی از آنان در عصر میرزا شاهرخ تیموری، متصدی مهمات دیوانی و معماری قم بوده اند. آقا كمال در زمان پادشاهان تركمن، كلانتر و معمار قم بود و به كثرت مُلك و تمكن مالی در این نواحی امتیاز داشت؛ اما به تدریج اموال خویش را در راه خدا انفاق نمود و از مظاهر دنیوی كناره گرفت. وی در خارج دروازه شهر - مشهور به كنگان - حسینیه ای ساخت و در آنجا معتكف گردید و تصمیم گرفت به خدمت اهل فضل و رسیدگی به امور محرومان جامعه اهتمام ورزد.(2)

در سال 908 ق. وقتی شاه اسماعیل صفوی بر سلطان مراد آق قویونلو پیروز شد، آقا كمال الدین به اتفاق سادات، قُضات، برخی مشاهیر و اهالی شیعه قم - كه به قول قاضی احمد، قریب هفتصد سال به محنت تقیّه گرفتار بودند - به همدان رفتند و استقبال شایان توجه و با شكوهی از شاه اسماعیل به عمل آوردند. وی را در ترویج مذهب شیعه تشویق و تحریض نمودند. شاه اسماعیل این افراد را به دلیل سیادت و تشیّع، بر سایر اهالی قم امتیاز داد و چندی بعد به حسینیه آقا حسین آمد و از او خواست به گوشه نشینی و انزوا خاتمه دهد. آقا حسین پذیرفت و تصدی امور مهم قم به وی و كارهای اداری و سپاهی ناحیه، به فرزندش آقا فتح الله سپرده شد.

در سال 918 ق. پادشاه صفوی، منصب وزارت دیوان اعلی را به آقا

صفحه 128

كمال الدین حسین، تكلیف كرد؛ ولی او از پذیرش امتناع كرد و كهولت سن و عدم تحمل سفرها را عذر آورد. وی از آن پس به سمت وزارت و در عین حال حكومت قم منصوب گردید.(3)

پدر فاضل

شرف الدین حسین حسینی قمی، معروف به میرزامنشی، از دانشمندان، شاعران و منشیان دربار شاه طهماسب بود. ذكر نام امیرمنشی - پدر قاضی احمد - و نسبت كتابی در احوال و مفاخر قم به او و نقل مطالبی از آن در كتاب ریاض العلما و حیاض الفضلای میرزا عبدالله افندی اصفهانی، بیانگر این است كه این اثر منسوب به امیرمنشی، در دست پدید آورنده ریاض العلما بوده است. نكته قابل توجه این است كه میرزا عبدالله افندی با صفی الدین محمد - پسر صفی الدین محمود و نبیره صفی الدین محمدهاشم - مؤلف خلاصةالبلدان - كه هردو در سال 1091 ق. در یك عصر می زیسته اند، از كتاب امیرمنشی، در اخبار و مناقب قم یاد می كند، ولی مؤلّف خلاصةالبلدان در تاریخ جغرافیای مختص قم از این اثر جدّ خود نامی نمی برد، در حالیكه نام او، پسر و پدر در خلاصةالبلدان آمده است.

میراحمد فرزند شرف الدین حسین كه در كتاب گلستان هنر از كمالات و فضایل پدر، نیكو سخن گفته، به تألیف كتابی در اخبار و مناقب قم، از سوی پدر اشاره ای نكرده است، در صورتی كه این كتاب (گلستان هنر)، بنا به آنچه در مقدمه اش مورد تتبّع واقع شده، چند سال بعد از رحلت میرمنشی، به صورت كامل خود، درآمده و بایستی به مسایل مربوط به احوال میرمنشی اشاره ای داشته باشد. در این صورت، انتساب كتاب اخبار و مناقب قم به او در كتاب ریاض

صفحه 129

العلما مشكلی را به وجود می آورد كه آقای مدرسی طباطبایی برای حلّ آن، فرض انتساب آن كتاب را به فرزندش میراحمد پیش كشیده است. مدرسی، از محتوای نامه ای كه میراحمد قاضی به یكی از روستاییان از توابع قم نوشته و به مناقب قم اشاره داشته، استناد جسته است. استاد سید محمد طباطبایی، دانشمند اهل زواره، می نویسد:

ضمن اسامی كتاب هایی كه در فهرست مآخذ تحقیق راجع به قم آمده از رساله احوال مفاخر و مناقب قم، تألیف امیرمنشی به نقل از ریاض العلما و مراجع دیگری كه به نقل آن از ریاض سبقت نقل داشته اند ذكری رفته است؛ ولی به آنچه كچویی اردستانی، صاحب كتاب انوارالمشعشعین در مقدمه تحفةالفاطمیه از این اثر یاد كرده، توجهی نرفته است.(4)

میراحمد از روزگار آق قویونلو، تا دوران شاه طهماسب صفوی، قاضی بزرگ شهر قم و توابع آن بود و از دختر قاضی شرف الدین عبدالمجید قمی در سال 914 ق..

گویی شرف الدین حسین لقب شرف را با منصب «اقضی القضاتی» از عبدالمجید، جدّ مادری خود، كه مردی متشخص و متعیّن بود، به میراث برده است. او در كسب فضل و كمال به درجه عالی رسیده و در اقسام خطوط دیوانی و اعمال سیاق و دفترداری، شهرت كامل یافت. وی در عصر صفویه در خدمت استیفا و انشا و وزارت مورد وثوق قرار گرفته و به میرمنشی ملقب گردید.(5)

وی نخستین بار در زمان حكومت سام میرزا صفوی، در شهر هرات، به سمت منشی وی تعیین گردید و پس از مدتی در زمان وكالت احمدبیگ نور كمال، انشاء ممالك به او تفویض شد و سه سال عهده دار این منصب بود. وی

صفحه 130

پانزده سال نیز وزیر و منشی جملةالمناصب، قاضی جهان وكیل گردید و ممیّز شد. او پس از مدتی در زمان حكومت اسماعیل میرزا و شاه قلی سلطان استاجلو، در ولایت «شورگل» و «چخورسعد» وزیر كار خاصه شده است.

میرمنشی در سال 964 ق. از سوی شاهزاده، برای آوردن گوهرسلطان خانم، بزرگ ترین دختر شاه طهاسب، به تبریز رفت و پس از خطبه خوانی مراجعت كرد و تا سال 968 ق. مقام وزارت را عهده دار بود. استادش در خط ثلث، مولانا حیدر قمی بود. او ثلث و نسخ را به درجه عالی رسانید و به دلیل انشاء، به فن تعلیق رجوع نمود و در این فن، مهارت یافت.(6)

میرمنشی علاوه بر لیاقت و كفایتی كه در اداره امور مالی و ملكی به خرج می داد، در زبان و ادبیات عرب، بیان و شعر استاد بود. وی در حُسن خط، به خصوص نسخ و رقاع و شكسته مهارت داشت و شعر می سرود كه برخی سروده هایش در مجمع الشعرای قاضی احمد مندرج است.

مشاور توان

میرمنشی تا سال 969 ق. با صحت و امانت، در وزارت میرزا ابراهیم باقی ماند و در این سال به اغوای معصوم بیگ صفوی - از بزرگان دودمان صفویه و یكی از كارگزاران حكومت - از وزارت بركنار شد. وی باردیگر به قزوین منتقل گردید و خواجه میرزا بیگ، وزیرقورچی، به جای او قرار گرفت. او در سال 972 ق. به جای میر سید علی، متولّی مشهد مقدس شد و تنها یك سال در این سمت باقی ماند و سپس با سعایت حسودان، بر كنار شد.

در سال 974 ق. پس از مرگ سلیمان قانونی، سلطان عثمانی و جانشین سلطان سلیم شاه طهماسب، تصمیم گرفت نامه مفصلی جهت تعزیت و تهنیت

صفحه 131

به وی بنویسد. وی گروهی از نزدیكان، فضلا و ادبیان را واداشت تا در تدوین این نوشته شركت كنند. میرمنشی و پسرش قاضی احمد نیز در این مجمع حضور یافتند و بخش مهمی از این نامه توسط شرف الدین حسین و فرزندش تنظیم گردید. وی و فرزندش مطالبی را كه مورد نظر پادشاه بود و تأیید می نمود یادداشت می كردند.(7)

در همین موقع شاه طهماسب نوشته های مربوط به تبریك و تسلیت را كه برای فرمانروای دولت عثمانی نوشته بود، همراه فتح نامه گیلان و لیست احكامی را كه قبل از آن به خان احمد گیلانی نوشته بود، به وزرا سپرد و فرمان داد تا هفتاد نسخه از آن تهیه كنند و برای حكمرانان در سراسر كشور ارسال دارند. شرف الدین حسین و فرزندش در این كار بزرگ شركت كردند و خیلی زود چنین مجموعه ای را فراهم ساختند.(8)

با وجود شایستگی هایی كه میرمنشی از خود بروز داد و به رغم آنكه شاه طهماسب به ابراهیم میرزا توصیه نمود كه از پرتو پرمایه اندیشه، نصایح و سخنان حكیمانه این ادیب فاضل بهره گیرد، ابرهای سیاه در آسمان زندگی او هویدا گردید و رشك ورزان و تنگ نظران فرومایه نتوانستند این همه لیاقت، مهارت و ذوق را تحمل كنند؛ لذا فضا را چنان غبارآلود، نمودند كه میرمنشی ناگزیر گردید عرصه های مهم سیاسی و اجتماعی را رها كند و كنج عزلت برگزیند.

میرمنشی سال های آخر عمر خود را به عبادت و تزكیه درون گذرانید. بدین گونه، عصر صفویه از وجود مردی متدیّن و با ذوق، محروم گردید؛ كسی كه در كسب علوم، بعد از اتمام مقدمات (صرف، نحو و منطق) نزد مولانا سلطان محمد صدقی استرآبادی از مشاهیر عالمان و شاعران عهد خویش در كاشان، زانو زده و

صفحه 132

مدت ها نیز شاگرد میر غیاث الدین منصور دشتكی شیرازی بوده و ریاضیات و هیأت را نزد وی آموخته است. سید حسن بن سید جعفر عاملی كركی نیز استاد میرمنشی بوده است. میرمنشی در انشای فارسی و تركی، كم نظیر بود و به كار نقاری، زرگری، نقاشی و خوشنویسی می پرداخت.(9)

وفات

سرانجام این سید دانش دوست، با ذوق و هنرمند در 76 سالگی، در شب جمعه هفتم ذیقعده سال 990 ق. در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی دارفانی را وداع گفت و به سرای جاوید شتافت. وی در آستانه آن حضرت به خك سپرده شد.(10) یكسال پس از رحلت شرف الدین حسین، فرزندش قاضی احمد كه در ركاب شاه محمد خدابنده به مشهد رفته بود، در كنار دیوار مرقد حضرت امام رضاعلیه السلام قبری برای پدر خود فراهم كرد تا بعدها پیكر وی را از ری بدان مكان انتقال دهد.(11)

نهال با طراوت

پنج شنبه 17 ربیع الاول 953 ق. روزی كه مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم در شعف و شادمانی به سر می بردند، قاضی شرف الدین صاحب فرزند شد و به مناسبت هم زمان شدن این تولد با ولادت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نام این كودك را احمد نهاد.

بعدها به دلیل روی آوردن میراحمد به شغل قضاوت، به قاضی احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارك حكومتی و نامه های اداری به میرمنشی معروف شد.(12)

صفحه 133

ایام كودكی و بخشی از دوران نوجوانی میراحمد در شهر مقدس قم و در ایام حكومت شاه طهماسب صفوی سپری گشت. شرف الدین حسین، كمال كوشش را در تربیت او به كار برد و اهتمامش بر این بود كه احمد شخصی صالح و فرزانه شود.

اشتیاق به دانش اندوزی و راهنمایی های پدر فاضل، موجب گردید تا سید احمد به خوبی در همین سنین، مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی و برخی علوم دیگر را با موفقیت بیآموزد.

به سوی مشهد مقدس

سید احمد، دهه اوّل عمر خویش را در قم سپری نمود، از آنجا كه پدرش در دستگاه صفوی منصب داشت و در سال 964 ق. به وزارت ابراهیم میرزا* رسیده بود. شرف الدین حسین، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام ترك نمود. در این سفر بابركت، فرزند یازده ساله اش همراه وی بود. سید احمد در مشهد با هدایت و ارشاد پدر، زندگی تازه ای را آغاز كرد. میراحمد در همین ایام با مشاهیر، دانشوران و هنرمندانی كه به دلیل هنرپروری و دانش دوستی ابراهیم میرزا، در دربار وی گردآمده بودند، آشنا شد و در مكتب آنان فنون شاعری، نقاشی، خوشنویسی و انشا را آموخت.(13)

ابراهیم میرزا (986 - 923 ق.) فرزند بهرام میرزا و برادرزاده و داماد شاه طهماسب، فردی فرهیخته بود و در خلال شانزده سال پس از سقوط عمویش سام میرزا، از حامیان اصلی و عمده هنر و اندیشه به شمار می رفت.(14)

سید احمد، مدت بیست سال در مشهد به سر برد. وی در این سال ها، تحت تأثیر پدر و حمایت ابراهیم میرزا و با تأثیر پذیری از اهل علم و ادب، به انواع

صفحه 134

كمالات ادبی و هنری آراسته شد. مولانا محمود زرین قلم و استاد میرسید احمد از سادات حسینی و استاد مالك دیلمی از زمره استادان هنر و ادب وی به شمار می روند.

مهاجرت به قزوین

در ذیحجه سال 974 ق. قاضی احمد قمی به زیارت عتبات عالیات نایل شد. به هنگام مراجعت وی از این سفر با بركت، سلطان عثمانی فوت كرد و او به همراه پدرش در جمع ادیبان دربار شاه طهماسب حضور یافت، تا با همكاری آنان، نامه نگاری های لازم را انجام دهد و جانشین حكم عثمانی را از تعزیت و تبریك فرمانروای ایران با خبر سازند.(15)

ناگفته نماند به دلیل آنكه مناطق غربی ایران و به خصوص آذربایجان و تبریز مدام مورد حمله لشكریان عثمانی بود، شاه طهماسب مركز حكومت دولت صفویه را از این شهر به قزوین منتقل ساخت و سید احمد در این شهر به عنوان منشی و مشاور، مشغول فعالیت گردید. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم صفر سال 984 ق. پس از 54 سال سلطنت درگذشت.(16)

بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعیل میرزا، كه در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روی كار آمد. هوا خواهانش در مسجد قزوین اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضی احمد از سوی وی مأمور گردید تا تاریخ صفویه را از زمان شاه اسماعیل اوّل (930 - 907 ق.) تا عصر شاه اسماعیل ثانی، بنویسد؛ ولی كوتاه بودن مدت حكومت وی، نبودن مشوّق، آشفتگی های سیاسی - اجتماعی كه در این ایام آرامش و امنیت را دچار خدشه نموده بود، این كار را به تعویق انداخت و سرانجام میراحمد به همت خود این كار را پی گرفت.(17)

صفحه 135

با مرگ اسماعیل دوم، بزرگان كشور، محمد میرزا را كه در آن زمان در شیراز بود، فراخوانده و در 25 رمضان سال 985 ق. وی را به حكومت رسانیدند. او در دوم شوال همان سال وارد قزوین شد و به لقب خدابنده ملقب گردید.(18)

در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی مستوفی الممالك را داشت و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیّزی بلوكات ری و ورامین شد. در سال 988 ق. استیفای دفتر شرعیات، با وزارت دیوان الصداره به او واگذار گردید.(19)

در سال 993 ق. در طغیان امرای تركمن و تكلو، علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان نبرد صایین قلعه، در پای علم حمزه میرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ایستاده بود و برای پیروزی او سوره انّا فتحنا و ادعیه مأثوره می خواند. حمزه میرزا این فتنه را خاموش كرد. در سال 994 ق.، قاضی احمد به وزارت شهر قم و توابع آن منصوب شد. اندكی از پذیرش این مقام توسط وی نگذشته بود كه طوفان ناامنی، آسمان ایران را تحت تأثیر قرار داد و در گیرودار آشوب های داخلی و طغیان امرای قزلباش، تركمن ها شهر قم را مورد یورش خویش قرار دادند. قاضی احمد حفاظت یكی از دروازه های شهر قم، به نام «نارین قلعه» را برعهده داشت و بكمك نظامیان و بسیج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گردید.(20)

سرانجام حمزه میرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم ذیحجه سال 994 ق. به دست دلك جوانی موسوم به خداوردی، در حوالی گنجه آذربایجان كشته شد. سردارانی كه در ارتكاب این قتل دست داشتند، برادر دیگرش ابوطالب میرزا را نامزد حكومت كردند و همراه با نعش حمزه میرزا از گنجه به اردبیل، سپس به قزوین و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولی چون شنیدند كه

صفحه 136

عباس میرزا، به یاری علی قلی خان شاملو و عباس میرزا به یاری مرشد قلی خان استاجلو و علیقلی خان شاملو در ماه ذی حجه سال 996 ق. به پادشاهی رسید و ملّقب به بهادرخان گردید. با این برنامه به طور عملی، سلطان محمد خدابنده از قدرت بر كنار شد. قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بود و در سال 999 ق. كتاب مهم تاریخی خود را به نام شاه عباس بزرگ (1038 - 996 ق.) به پایان برد.(21) قاضی احمد در سال 1004 ق. در اردوی نظامی بود و در دفع ازبكان كوشید. در سال 1005 ق. نیز منصب كلانتری به وی تفویض گردید.(22)

ابرهای تیره و تار

به سال 1007 ق. قاضی احمد در قزوین شغل دیوانی داشته است. در این سال بین او میرصدرالدین محمود، فرزند میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز كرد و با سعایت میرمحمد، قاضی احمد از كار بركنار گردید و به قم رفت. به نوشته وی در كتاب گلستان هنر، میر مذكور تذكرةالشعرایی ناقص تنظیم كرده بود و برای تكمیل و اهدای آن به شاه عباس می خواسته از كتاب قاضی احمد كه در شرح شعرا بوده استفاده كند؛ ولی وی با تقاضایش موافقت نكرد و به همین سبب میرمحمد از او نزد شاه در حدی به مذمّت و ملامت پرداخت كه نظر شاه درباره اش عوض شد، به نحوی كه وی را از شغل دیوانی عزل نمود.

اگرچه این ماجرا موجب عزل قاضی احمد از مقام خود گشت ولی میرصدرالدین محمد گرفتار نفرین وی گردید و در ربیع الاول سال 1007 ق. مرد.(23)

پس از این واقعه، قاضی احمد با خاطری رنجور قزوین را ترك كرد و شرح

صفحه 137

شكوه آمیز او در گلستان هنر از این رنجش حكایت دارد.

قاضی احمد پس از سال ها گوشه نشینی در «مسقط الرأس» از قم به قزوین رفت و در محرم الحرام سال 1015 ق. با محمدامین عقیلی اردبیلی، خوشنویس معروف، ملاقات نمود و در این سفر از فیض ملاقات و درك محضر شیخ بهایی بهره مند گشت و به درك اجازه روایت از جانب او نایل شد.(24) از این تاریخ به بعد، از شرح زندگی قاضی احمد قمی خبری در دست نیست.

مورّخ آگاه

قاضی احمد قمی را تاریخ نگار منصف و كارگزار پر تلاش معرفی كرده اند. عالم محقّق، مرحوم ملا احمد نراقی، ضمن آنكه صورت مكاتبه قاضی احمد قمی به یكی از فضلای بلوك جاسب (در حوالی قم) را در كتاب خزائن خویش می آورد، در خاتمه آن می نویسد:

تمام شد مكتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقایق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضی احمد قمی.

در این مكاتبه، وی خطاب به دانشمندی از اهل جاسب، این آبادی را به «طریق دارالمؤمنین قم» از اراضی طیبه و امكن با شرافت معرفی می كند و سپس برخی از مشاهیر و رجال نامی و عده ای از صالحان و نیكوكاران جاسب را از نظر گذرانیده و به خصوص از آنهایی كه نسل در نسل در آستان مقدس حضرت امام رضاعلیه السلام مشغول خدمت و تلاش بوده اند سخن گفته است.(25)

در سال هایی كه قاضی احمد در مشهد توقف داشته یعنی سال های (960 - 985 ق.) وی علاوه بر آنكه با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسیاری از آنان را شناسایی كرده و شرح حالشان را در كتاب گلستان هنر و نیز خلاصةالتواریخ گردآورده است.

صفحه 138

ساختار دینی ایران در عصر صفوی، گذشته از اصفهان و مشهد، چند كانون مهم دیگر نیز داشت كه یكی از آنها قم بود. این شهر به دلیل وجود بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و نیز كثریت شیعه و وجود عالمان و مشاهیر معروف، از همان سال های آغازین فرمانروایی صفویان، به صورت یك پایگاه مهم فرهنگی و اجتماعی در آمد و از تحولات این عصر تأثیر پذیرفت. تكاپوی عالمان معروفی چون ملا محمد طاهر قمی و قاضی احمد قمی، در واقع مكمّل فعالیت های عالمان اصفهان و در رأس آنان علامه مجلسی بود و در این راستا قاضی احمد قمی نقش مهمی را ایفا نمود.(26)

قاضی احمد قمی در زمان فوت شاه طهماسب. بیست سال داشت و باتوجه به اشتغال او در رشته های مختلف دیوانی و علاقه اش به علم و هنر، تاریخ نویسی و احاطه به حوادث سیاسی اجتماعی، توانسته است حوادث زمان خویش را با نوعی بصیرت و استقلال بنویسد. او در نگارش نامه های اداری و مراسلات سیاسی تبحر داشت. وی تعداد زیادی نامه و منشور به زبان فارسی، تركی و عربی فراهم آورد كه اغلب آنها به عنوان سند، اعتبار تاریخی دارند. از نامه های مفصل او، نوشته پندآمیزی است به عربی، كه امیرعبدالوهاب نقیب سفیر شاه اسماعیل - كه برای تهنیت و تعزیت سلطان سلیم پادشاه عثمانی به استانبول رفته بود برای اولاد خود نوشته و جوابی است كه فرزندان، برایش فرستاده اند.(27)

دیگری، نامه مفصلی است از سوی شاه طهماسب، خطاب به سلطان سلیم دوم، پادشاه عثمانی كه قاضی احمد در تنظیم آن دخالت داشته است. این نامه، گرچه برای تبریك و تسلیت فرستاده شده؛ اما جنبه های جالب و آموزنده ای در

صفحه 139

معرفی اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی زمان صفویه دارد. با اینكه قاضی احمد همچون بسیاری از وقایع نگاران از كارگزاران مهم حكومتی بوده و در دستگاه دولت صفوی سمت های گوناگونی را عهده دار بوده است و با این وصف باید به تملّق گویی و خوش آمد فرمانروایان بپردازد و از كارنامه آنان دفاع كند؛ در مواردی كه خلاف می دیده، به انتقاد می پرداخته و از برخی خلافكاری ها و رفتارهای نامطلوب پرده برمی داشته است. وی سركردگان قزلباش را به دلیل اعمال وحشیانه، كه منجر به نا امنی و آشوب در سرزمین ایران گردیده محكوم می نماید.

وی عده ای از حكمان را به دلیل جنایت و ظلم بر علیه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهی برخی كه ادعای فضل و دانش دارند و در كسوت قضاوت، حق را زیر پا می نهند، با تأسف سخن می گوید. این صراحت و صداقت در بیان وقایع و حقایق، وی را به عنوان مورّخی معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.(28)

از زمان روی كار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضی احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظیفه، در غالب لشكركشی های پادشاه و فرزندش حمزه میرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می كند در جنگ بین علی قلی خان شاملو (لله عباس میرزا) و سپاهیان شاهی حضور داشته و در قتل عام فجیع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزدیك شاهد این جنایت بوده است. در مبارزه بین ولی خان تركمن و سپاه محمدشاه در كاشان می كوشید این شهر را از گزند هجوم آن یاغیان حفظ كند و دروازه هایش را استوار نماید.(29)

صفحه 140

شاگردان

1. اسكندر بیك منشی:

بزرگترین مورخ عصر صفوی در قرن یازدهم هجری، اسكندربیك تركمن ملّقب به منشی، از عشایر تركمن آذربایجان بوده است. تولد او را در سال 968 ق. دانسته اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهی بود و سپس در دستگاه مركزی حكومت شاه عباس خدمت كرد.(30) وی شاگرد قاضی احمد قمی بوده و با كمك وی، فن انشا و تحریر كتاب ها و احكام دولتی را آموخته است و شگفت اینكه اسكندر بیك در سراسر كتاب خود، نامی از استادش نبرده و حق شاگردی را ادا نكرده است. این رباعی كه قاضی احمد آن را در تمجید از شاگرد مذكور خود سروده، اشاره ظریفی به حقوق او بر گردن دیگران دارد.

هر رند كه در مطبعه مسكن دارد

بویی زمن سوخته خرمن دارد

هرجا كه سیه گلیم و آشفته دلی است

شاگرد من است و خرقه از من دارد(31)

اسكندربیك در خدمت شاه طهماسب به سر می برد و در بسیاری از جنگ ها همراهش بود. وی بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پیوست. كتاب معروفش، عالم آرای عباسی است، كه یك سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پایان رسانیده است. او در نگارش این اثر، به طور كامل از كتاب خلاصةالتواریخ استفاده نموده و چون خود از رؤسای لشكری به شمار می رفت، اطلاعاتی كه در مورد جنگ ها داده، قابل توجه است. اصل كتاب، تاریخ عام بوده و ظاهراً در دوازده جلد؛ اما آنچه از آن باقی مانده عبارت است از مجلّد

صفحه 141

اخیر آن كه مشتمل بر تاریخ حوادث بین آغاز سلطنت شاهرخ تیموری تا پایان عهد شاه اسماعیل دوم صفوی و نیز اطلاعات سودمندی در باب سلاطین روم و خوانین ازبك و خاقانان چغتای است.(32)

مؤلف تاریخ عالم آرای عباسی در نوشتن مباحث تاریخی كتاب خود، به ویژه حوادث قرن دهم، علاوه بر استفاده از خلاصةالتواریخ از منابع دیگر چون احسن التواریخ، حبیب السیر، تاریخ طبرستان، تاریخ كبری، تاریخ نگارستان و روضة الصفا استفاده كرده است. مشاهدات مؤلف در خصوص برخی وقایع و حوادث، برجستگی و امتیاز این كتاب را بالا برده و تاریخ عالم آرای، حتی در زمان خود مؤلف، مورد توجه قرار گرفت و به طور رسمی به وی پیشنهاد شد كه ذیلی بدان بنویسد و وقایع پنج سال اوّل سلطنت شاه صفی را به نگارش درآورد؛ اما اجل به وی مهلت نداد و در سال 1043 ق. درگذشت.(33)

2. حمزه میرزا:

یكی از فرزندان شاه طهماسب اسماعیل، میرزا حمزه نام داشت كه بعد از مرگ پدر، در سال 984 ق. زمام امور را به دست گرفت. دوران حكومت او بسیار كوتاه و حدود یكسال بود. با درگذشت او، برادرش محمد میرزا روی كار آمد. در زمان وی كه به سلطان محمد خدابنده معروف گشت، سلطان مرادخان ثالث عثمانی، یكی از سرداران خود به نام عثمان پاشا را در سال 986 ق. به شروان و قراباغ فرستاد و آن نواحی را فتح كرد. سلطان محمد، فرزند بزرگ تر خود را كه در دلیری و شهامت شهره بود، با سپاه فراوانی به دفع عثمانیان فرستاد. این جوان كسی جز حمزه میرزا (994 - 974 ق.) نبود.

حمزه میرزا در دوران نوجوانی و جوانی از پرورش های پرمایه قاضی احمد قمی بهره مند بود و تحت تربیت وی، به كمالات انسانی و فضایل آراسته گردید.

صفحه 142

محمد خدابنده امیدوار بود كه فرزند صالحش، پس از وی زمام امور را به دست گیرد، لذا برخی مأموریت های سیاسی و نظامی را به عهده وی می گذاشت. در سال 989 ق. علیقلی خان شاملو و ایل او، سر از اطاعت سلطان محمد خدابنده سرباز زدند و خطبه و سكه به نام عباس میرزا، فرزند دیگر خدابنده، كه در آن موقع در هرات حكومت می كردند، زدند. در این حال حمزه میرزا برای دفع فتنه مذكور به خراسان فرستاده شد و با دفع آن، همراه پدرش در سال 991 ق. برای تسخیر هرات رفت. حمزه میرزا كه همراه پدر بود، در محاصره هرات پافشاری كرد. پس از مذكره صلح، دو برادر قرار گذاشتند تا پدرشان در قید حیات است از ادعای سلطنت خودداری كنند و خراسان و هرات، تحت حكومت عباس میرزا بماند و عراق در دست حمزه میرزا. سپس حمزه میرزا برای دفع عثمان پاشا به آذربایجان رفت. وی شكست خورد و به كردستان گریخت. لشكریان حمزه میرزا در دو فتح درخشان در آذربایجان برتركان فائق آمدند؛ اما متأسفانه در هشتم ذیحجه سال 994 ق. با نقشه شوم سران قزلباش حمزه میرزا كشته شد.

قاضی احمد قمی در كتاب خود، فاجعه به قتل رسیدن این دست پرورده خود را با حالتی سوزنك به رشته تحریر در آورده است.(34) امرای ابوطالب میرزا (برادر حمزه میرزا) كه در این خونریزی دخالت داشتند، همراه با اسماعیل قلی خان و علی قلی خان ولدبیك و جماعتی دیگر كه قصد سركشی و بلوا داشتند، توسط شاه عباس به قصاص رسیدند و اموالشان ضبط گردید.(35)

3. فاضلی اهل جاسب:

ظاهراً قاضی احمد قمی در اواخر زندگی آن قدر تحت فشار بوده كه حتی شاگردان از این كه خود را پرورش یافته وی معرفی كنند، هراس داشته اند. از این جهت دسترسی یافتن به حداقل اسامی كسانی كه از مكتب او استفاده كرده اند

صفحه 143

كار دشواری به نظر می رسد. قاضی احمد در برخی مكتوبات، به ارتباط افرادی از مشاهیر عصر صفوی با او اشاره نموده است. وی در نامه ای به یكی از فرزندان فردی فاضل از اهل جاسب می نویسد:

والد مرحوم... همواره به زیارت این بیچاره گاهی كه در این صوب با صواب توقّف داشت آمدی و مراسم خیر و یاد آشنایی و روابط همسایگی را منظور می داشت به مقتضای الولدالرشید تقیدی بآبائه الحر اگر عمل فرمایید ثمره دنیا و آخرت خواهید یافت و خیرها خواهید ساخت.

و سپس طی یك رباعی اشاره می كند كه پدرش شاگرد وی بوده است.(36)

نوشتار با ارزش

مهم ترین و مفصلّ ترین نوشتار قاضی احمد قمی كه از اعتبار و اتقان ویژه ای برخوردار است، كتابی به نام خلاصةالتواریخ است. این كتاب، تاریخ صفویه، از روزگار شیخ صفی الدین اردبیلی - نیمه هشتم هجری قمری - تا اوایل قرن یازدهم هجری قمری مقارن با نخستین سال های سلطنت شاه عباس اوّل را در بر می گیرد. در واقع این كتاب مجلّد پنجم از یك اثر تاریخی مفصلّ مشتمل بر تاریخ عمومی ایران است كه مؤلف، چهار مجلّد آن را به تاریخ بشر؛ از آدم تا روی كار آمدن صفویه اختصاص داده و پنجمین جلد، به تاریخ عصر صفوی اختصاص دارد؛ اما از مجلّدات چهارگانه، چیزی باقی نمانده و تنها آخرین جلد در چندین نسخه وجود دارد.(37)

خلاصةالتواریخ در حقیقت یك واقعه نگاری است و حوادث سیصد سال تاریخ ایران را از سده هشتم تا یازدهم هجری بیان می كند. حوادثی كه منجر به

صفحه 144

تأسیس دولت صفوی و استقرار آن به عنوان یك قدرت سیاسی اجتماعی متمركز بر اساس مذهب تشیّع گردید.(38)

قاضی احمد قمی در مقدمه این كتاب، نام چند تن از مورّخان را كه از پیشروان او بوده اند آورده است كه عبارتند از: امیرسلطان ابراهیم امینی هروی، میریحیی سیفی قزوینی، میر محمود ولد، میرخواند هروی، مولانا حیاتی تبریزی، قاضی احمد غفاری و حسن بیك روملو. وی می افزاید: بعد از درگذشت این مورّخان، كسی پیرامون نگارش وقایع زمان خود اقدام نكرده است و ناگزیر، خودش برای تألیف چنین تاریخی، اقدام به نوشتن مجلّد پنجم كرده است.(39) البته در جای دیگری، از جلد ششم این كتاب یاد می نماید كه در دسترس ما نیست.(40)

از این مقدمه بر می آید كه مؤلّف پس از اتمام مجلدات چهارگانه كه دوازده سال به طول انجامیده، ظاهراً در سال 984 ق. به تشویق شاه اسماعیل دوم، تصمیم گرفته به سبك كتاب مطلع السعدین كمال الدین عبدالرزاق سمرقندی كه شامل وقایع دوران ابوسعید مغول تا ابوسعید گوركانی است، كتابی در تاریخ صفویه تألیف كند؛ اما حوادث زمان و گرفتاری های ناشی از همراهی او با اردوهای نظامی و مشكلات فراوان دیگر و نبودن یك صاحب دولت كه او را در انجام این كار یاری دهد، تصمیم وی را با موانعی جدّی مواجه ساخته است. با این همه، وی با اهتمام و تلاش خود موفق گردید كه كتاب خلاصةالتواریخ را در سال 999 ق. به اتمام رساند و آن را به شاه عباس تقدیم كند.

مؤلّف در آغاز و انجام این اثر وعده داده است. نسخه دیگری در حوادث هر سال دوران شاه عباس بنویسد(41)؛ اما به درستی نمی دانیم در این كار توفیق یافته یا خیر. احتمال می رود مطالب اضافی خلاصةالتواریخ نسخه برلین -

صفحه 145

مربوط به وقایع بین سال های 999 تا 1001 ق. - آغاز همان بخش باشد كه مؤلّف وعده آن را داده. دلیل این احتمال هم این است كه مؤلف در امور اداری، اجتماعی و سیاسی دولت صفویه مسؤولیت های مهمی داشته و از نظر استعداد و مهارت های نویسندگی و توانایی های ذوقی، در وضع مطلوبی بوده و با توجه به دسترسی به منابع تاریخ معاصر، حوادث نزدیك به زمان خود را با شیوه ای شیوا و دقیق، مفصل تر نوشته است. و در برخی وقایع، خود ناظر و شاهد بوده است. این دقت در نگارش گزارش ها با تفصیل بیشتر به چشم می خورد؛ اما برای نوشتن تاریخ زمان های دورتر، از همان مداركی بهره جسته كه مورخان متقدمش، از آنها استفاده كرده اند. به همین دلیل بخش نخستین كتابش كه تاریخ قبل از شكل گرفتن دولت صفوی است به اختصار نگارش یافته و از تشكیل حكومت صفوی به بعد، وقایع با جزئیات و تشریح و تفصیل بیشتری آمده است.

عنوان گذاری و تقسیم مطالب كتاب از آغاز تا پایان حكومت شاه اسماعیل، اوّل براساس نام مشایخ سلسله و یا حوادث مهم قرار گرفته و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سال های فرمانروایی حكام تدوین یافته است. وی بدون آنكه به تحلیل قضایا بپردازد، شرح جنگ های خارجی صفویه را به تفصیل بیان كرده؛ اما او نه تنها به عنوان یك واقع نگار، بلكه نظر به اعتقاد مذهبی و آگاهی های وی در خصوص ادبیات و مباحث هنری، مباحث متنوعی را در این زمینه ها، در كتاب خود آورده است. زندگی قاضی احمد، به عنوان یك كارگزار عالی رتبه و با مشاغل گوناگون دولتی و معاشرت با اهل علم و فضل و شاعران و هنرمندان سبب شده تا وی اخبار وسیعی در زمینه های گوناگون به دست آورد و با نگرش علمی و ادبی و نیز لحن انتقادی به ارزیابی وقایع بپردازد.

صفحه 146

در این كتاب، شرح حال اجمالی عالمان شیعه كه در تحكیم و استقرار مذهب تشیع در ایران نقش مؤثری داشته اند، دیده می شود كه دیگر آثار دوره صفوی، كمتر از این امتیاز برخوردارند. علاقه وی به علم و هنر، در وقایع نگاری، به طور كامل از مضامین كتاب هویداست. متن كتاب، دارای اشعار فراوانی است كه برخی از آنها ارزش ادبی دارند. نویسنده تعداد قابل توجهی نامه و نوشته در خلاصةالتواریخ آورده است كه اعتبار تاریخی دارند.(42)

از كتاب مورد اشاره چندین نسخه خطی در كتابخانه های معتبر ایران نگاهداری می شود. در سال 1935 م. (1314 ش.) در پی انتشار مقاله «پروفسور والتر هینتس» خاورشناس معروف آلمانی، درباره خلاصةالتواریخ (نسخه كتابخانه برلن) دو بخش از این كتاب یكی تحت عنوان شاه عباس توسط هانس مولر در سال 1364 م. (1343 ش.) و بخش دیگر، تحت عنوان نخستین صفویان، به وسیله «اریكاگلاس» در سال 1968 م. (1347 ش.) به طبع رسید. این محققان در چاپ خود از چهار نسخه خطی استفاده كرده بودند و نسخه پنجم متعلق به كتابخانه موزه ایران باستان بر ایشان ناشناخته بود. آقای دكتر احسان اشرافی، استاد دانشگاه تهران، این نسخه را اصل قرار داده و ضمن مقایسه آن با دیگر نسخه ها به تصحیح متن آن پرداخته و در دو جلد، به همراه مقدمه و چندین فهرست، آن را در سال 1359 ش. توسط مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته است.

آثار دیگر

قاضی احمد قمی علاوه بر اثر مشهور فوق، كتاب های دیگری نیز تألیف نموده كه در ذیل به معرفی آنها می پردازیم:

صفحه 147

1. گلستان هنر

اثری است هنری در شرح حال خوش نویسان و نقّاشان، با دو تحریر؛ یكی در اواخر سال 1004 ق. و دیگری در سال 1015 ق. مشتمل بر یك مقدمه در باب آفرینش قلم و كتاب، سه فصل در شرح حال خطّاطان و نقّاشان و یك خاتمه در باب جدول و تذهیب و رنگ های گوناگون و لوازم كتابخانه و... این نوشتار، نخستین اثر وی است كه درتألیف آن، علاوه بر مشاهدات شخصی و ارتباط با هنرمندان و خطّاطان، از دو منبع بهره گرفته است؛ یكی رساله منظوم خطاط مشهور، سلطان علی مشهدی، درباره صناعت خطّاطی و قواعد تعلیم آن و دیگری كتاب سام میرزا صفوی فرزند شاه اسماعیل اوّل. از این كتاب در حال حاضر شش نسخه خطی موجود است و احمد سهیلی خوانساری نسخه متعلق به حاج حسین آقا نخجوانی را تصحیح و در تهران به چاپ رسانیده است.(43)

2. مجمع الشعراء (تذكرةالشعراء)

كتاب یاد شده اثری است در شرح حال و آثار شاعران و هنرمندان برجسته، كه قاضی احمد بارها در خلاصةالتواریخ و گلستان هنر از آن یاد كرده است و به اقتضای موضوع و بیشتر وقت ها به مناسبت وفات یك شاعر و یا هنرمند، شرح حال مفصل او را به مجمع الشعرا حواله داده است. منظور از مجمع الشعرای عباسی و مجمع الشعرا و مناقب الفضلا كه در گلستان هنر آمده، همین كتاب است.(44) این اثر كنون در دسترس نیست.

صفحه 148

3. جمع الخیار

این كتاب تذكره ای بود در شرح حال نویسندگان و شاعران آذربایجان، عراق و خوزستان، در شش مجلد كوچك.(45) براساس نظر پروفسور «والتر هینتس» این كتاب و مجمع الشعرا هردو یك اثر بوده اند.

4. منتجب الوزر

این كتاب اثری است ناتمام كه شامل دو بخش است و هیچ كدام به هم ارتباط ندارد. بخش نخست، شرح حال برخی از وزیران معروف است و بخش دیگر، نمونه هایی است از منشآت. نسخه ای از آن در كتابخانه دولتی «پروس» در برلین بوده و كنون در «توبینگن» است كه نسخه عكسی آن در كتابخانه مركزی دانشگاه، با شماره 53 - 3752 موجود است. قاضی احمد در صفحه دوم این نسخه، خود را قاضی احمد بن میرمنشی ابراهیمی الحسینی، معرفی می كند؛ ولی از زمان تألیف آن، نامی به میان نمی آورد. وی در مقدمه، خطاب به وزیر حكمی كه كتاب را به وی تقدیم كرده در ضمن شعری می گوید:

پادشاه ربع مسكون وارث صاحب قران

شهسوار عرصه گیتی سلیم كامران

به نوشته «هانس مولد» نام سلیم در این شعر با سلطان سلیم عثمانی ارتباطی ندارد و منظور جهانگیر، فرمانروای هند بوده كه در آغاز سلطنت به سال 1014 ق. نام جهانگیر را بر خود نهاده است. مؤلف، اثر خود را به وزیر جهانگیر تقدیم كرده و عنوان كتاب، این موضوع را تأیید می كند.(46)

صفحه 149

5. تدوین اشعار ابراهیم میرز

قاضی احمد قمی می نویسد: (ابراهیم میرزا) در شعر و شاعری، شیرین زبان و درست بیان بود. به مناسبت مقام و منصب، تخلص «چاهی» را برگزید و به فارسی و عربی شعر می سرود. وی دو ساقی نامه گفته و در علم عروض، قافیه و معما، مهارت داشت. راقم این سطور دیوان اشعارش را كه شامل سه هزار بیت است، جمع آوری نموده و دیباچه ای بر آن نوشته است.(47)

6. مكتوبات

از قاضی احمد قمی چند مكتوب بر جای مانده كه ملا احمد نراقی یكی از آنها را تحت عنوان نامه ای به یكی از فضلازادگان جاسب قم در كتاب خزائن خود آورده است. همچنین مكتوب مفصلی از قاضی احمد، كه كثر مطالب آن را او و پدرش تنظیم كرده و پس از تأیید شاه طهماسب صفوی برای دربار عثمانی فرستاده اند، باقی مانده است.

7. فراهم آوردن اشعار میرشمس الدین محمد كرمانی (48)

قاضی احمد كه اشعار میرشمس الدین را جمع آوری كرده می نویسد: و آنچه از نتایج طبع وقاد آن حضرت سرزده و فقیر به طریق حروف تهجی در سلك تحریر كشیده، از قصاید، هفت بند، غزلیات، رباعیات و دیباچه بر آن نوشته هزار بیت می شود.(49)

قاضی احمد قمی كه به این سید وارسته و فاضل و كارگزار عصر صفوی علاقه داشته، می خواسته در شرح حالش كتابی بنویسد؛ ولی گویا موفق نگردیده است. البته در بخش هایی از كتاب خلاصةالتواریخ، گزارش زندگی و تلاش های سیاسی اجتماعی او را آورده است.

صفحه 150

8. رساله ای در احوال و مفاخر و مناقب قم

مؤلف «ریاض العلما و حیاض العلما» این نسخه را در اختیار داشته و در شرح حال برخی از مشاهیر، در كتاب مذكور از آن استفاده كرده است. محقق محترم، آقای مدرسی طباطبایی و نیز مورخ معاصر استاد محیط طباطبایی زواره ای نیز به معرفی آن پرداخته است.(50)

بازماندگان

قاضی احمد قمی فرزندی به نام سید میرصفی الدین محمد الحسینی رضوی داشته كه مادرش دختر امیر سید علی رضوی «موسوی قمی» است. نواده قاضی احمد در كتاب خلاصةالبلدان از وی سخن گفته است.

صفی الدین محمد در مسیر كسب كمالات علمی به فقه و حدیث روی آورد و به فیض استفاده از محضر شیخ بهایی نایل گردید و در سال 1015 هجری موفق به دریافت اجازه روایت از او شد. فرزند او، امیر صفی الدین محمد بن هاشمی حسینی موسوی است كه از طریق پدر و مادر، نسبش به معصوم می رسد و مادرش دختر امیر محمدهاشم موسوی قمی است. ذكر نسبت حسینی رضوی برای محمدهاشم و حسینی موسوی برای پسرش صفی الدین، بدان جهت است كه در سلسله نسب ها، بیشتر وقت ها نسبت پدری بر نسبت مادری مقدم می شود و وقتی ما چنین توالی دو نسبت مختلف را بنگریم بدین معنا پی می بریم كه نسب اوّل پدری و نسب دوم مادری است. چنان كه اشاره كردیم مادر صفی الدین محمد اوّل، دختر سید علی رضوی قمی و مادر صفی الدین محمد هاشم، دختر محمدهاشم قمی بوده و انتساب پدر و فرزند به حسینی و رضوی یا موسوی درست است؛ اما گویا محمدهاشم برای رفع اشتباه

صفحه 151

نام خود با محمدهاشم موسوی، جدّ مادری اش نام رضوی را اختیار كرده، همان طور كه صفی الدین محمد دوم هم به همین منظور نسب حسینی را بر موسوی افزوده است.

صفی الدین محمدهاشم، نوه قاضی احمد قمی به اقتفای جدّ خود خواسته است مجموعه ای در اوصاف شهرهای متبرك شیعیان از مكه، مدینه، كربلا، نجف و قم با ذكر مناقب آنها فراهم آورد و نصیب قم را مفصل تر سازد؛ آنگاه با روایت چهل حدیث از بزرگان دین در مناقب شهر قم تحفه ای به نام خلاصةالبلدان به علاقه مندان تقدیم كند، آنگاه پسرش صفی الدین محمد در این كتاب تصرف و توسعه كرده و مطالبی از تاریخ قم، اثر حسن بن محمد بن محمد بن حسن و اطلاعات پركنده و تجارب شخصی را بر آن افزوده است. سپس صفی الدین محمد سوم پسر صفی الدین محمد دوم چنان كه كچویی در كتاب انوار المشعشعین و تحفةالفاطمه به نامش تصریح دارد، نسخه تازه ای از آن فراهم آورد، كه بعید نیست این مجموعه مورد مراجعه و استفاده مرحوم ملا محمدعلی كچویی اردستانی، مورخ قم در دهه سوم از قرن چهاردهم قرار گرفته باشد.

میرزا عبدالله اصفهانی (مؤلف ریاض العلماء) با صفی الدین محمد پسر صفی الدین محمد و نبیره صفی الدین محمدهاشم (مؤلف خلاصةالبلدان) معاصر بوده اند و در سال 1091 ق. در قید حیات بوده اند.

كچویی، تاریخ تدوین خلاصةالبلدان را 1079 ق. می داند؛ اما قرائنی وجود دارد كه زمان تألیف آن، در زمان حیات شاه عباس دوم (1038 - 996 ق.) بوده است. آقای سید محمدحسین مدرسی طباطبایی یزدی در كتاب مآخذ تحقیق درباره قم به این تاریخ (1079 ق.) اعتماد كرده است؛ اما محیط طباطبایی

صفحه 152

زواره ای می گوید: صفی الدین محمد پسر صفی الدین محمدهاشم، هنگام شرح مسافرت كتشافی خود به غار «نیاسر» كاشان، از شاه عباس ثانی و میرزا مهدی اعتمادالدوله مانند دو شخص زنده جالِس به اُورنگ حكومت و مسند وزارت سخن گفته است و این خود، بی اعتباری سال 1079 ق. را برای تألیف خلاصةالبلدان نشان می دهد؛ زیرا شاه عباس دوم، قبل از این تاریخ، جای خویش را به شاه صفی دوم یا شاه سلیمان داده است.(51) از تاریخ وفات و محل دفن و بازماندگان قاضی احمد اطلاعی در دست نیست.

پی نوشت ها:

* امیر نظام الدین، احمد، مشهور به قاضی (كه والده اش دختر آقا حسین مالك باغ زاویه حسینیه بوده است) فرزند امیر شرف الدین حسینی مشهور به میرمنشی، فرزند امیر سید احمد، فرزند سیدنعیم الدین، فرزند امیرنعمت الله، فرزند زین الدین سید علی، فرزند سید جمال الدین علی، فرزند سید اجلّ، امیر سید حسین، فرزند سید رضی الدین محمد - فرزند سید شمس الدین محمد مشهور به شریف مكی - فرزند امیر شرف الدین علی، فرزند سید تاج الدین محمد، فرزند سیدحسین، فرزند زید بن زید، فرزند سید علی، فرزند ابی محمد حسن، فرزند ابی الحسین، فرزند سید حسین، فرزند سید علی، فرزند عمرالنقیب، فرزند حسن الافطس، فرزند ابی الحسین علی الاصغر، فرزند امام زین العابدین(ع).

* این حكم مقتدر در مشهد به سر می برد.

1. مجله گوهر، سال سوم، شماره 3، خرداد 1354، مقاله محیط طباطبایی، ص 177 به نقل از خلاصةالبلدان.

2. مقدمه خلاصةالتواریخ، قاضی احمد قمی، ص 2.

3. گلستان هنر، قاضی حمد قمی، ص 73؛ خلاصةالتواریخ، ص 54.

4. خلاصةالتواریخ، ص 55.

5. همان، ص 82.

6. مجله گوهر، ش 3، سال 3، ص 175 و 176.

7. همان، ص 175.

8. گلستان هنر، مقدمه احمد سهیلی خوانساری.

9. همان؛ فهرست اسامی و آثار خوشنویسان قرن دهم هجری، فیروز منصوری، ص 17.

10. مجله دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش 3 و 4، سال 22، پاییز و زمستان سال 1354 ش.، مقاله دكتر احسان اشراقی، ص 154.

11. خلاصة التواریخ، ص 399.

12. مقدمه دكتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ (چاپ دانشگاه تهران)، ص 11.

13. خلاصةالتواریخ، ص 546.

14. مجله دانشكده ادبیات، ش 3 و 4، سال 22، ص 155.

15. خلاصةالتواریخ، مقدمه، ص 3.

16. مجله دانشكده ادبیان، ش 3 و 4، سال 22، ص 148.

17. تاریخ ایران (دوره صفویان)، پژوهش دانشگاه كمریج، ترجمه یعقوب آژند، ص 506؛ از شیخ صفی تا شاه صفی، سید حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، به اهتمام دكتر شریفی، ص 55 - 56.

18. گلستان هنر، قاضی احمد قمی، ص 89، 93 و 94.

19. خلاصةالتواریخ، ص 354.

20. تاریخ ایران زمین، دكتر محمدجواد مشكور، ص 271 و 272.

21. مقدمه دكتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص 12.

22. تاریخ ایران زمین، ص 273.

23. خلاصةالتواریخ، ص 520، 524 و 536.

24. همان، ص 536، 615 و 536.

25. خاتمه كتاب خلاصةالتواریخ.

26. نامه آستان قدس رضوی، مقاله محمدتقی دانش پژو، ش 36، ص 117 و نیز خاتمه كتاب گلستان هنر.

37. گلستان هنر، ص 97 و 98.

38. فهرست اسامی و آثار خوشنویسان،... ص 65.

39. مجله گوهر، ش 3، ص 257.

40. خزائن، ملا احمد نراقی به تحقیق، تصحیح و تعلیق علامه حسن زاده آملی، ص 518 - 521.

41. ر.ك: ساختار نهاد اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، دكتر منصور صفت گل، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1381.

42. خلاصةالتواریخ، ص 91 - 104.

43. همان، ص 177 - 179، 461 - 466، 560، 169 - 286.

44. خلاصةالتواریخ، ص 554، 555 و 611.

45. تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، دكتر جهانبخش ثواقب، ص 59.

46. گلستان هنر، ص 54 - 55؛ مقدمه دكتر اشراقی خلاصةالتواریخ، ص 13 و 23.

47. تاریخ ایران بعد از اسلام، دكتر عبدالحسین زرین كوب، ص 53.

48. تاریخ نگاری عصر صفوی، ص 61؛ ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه مصحح (سیهلی خوانساری).

49. تاریخ نگاری در ایران، آن. ك. س. لمبّون، ص 108 و 109.

50. تاریخ ایران زمین، ص 273 - 274؛ خلاصةالتواریخ، ص 844 و 870.

51. از شیخ صفی تا شاه صفی، ص 133؛ هشت الهفت، دكتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ص 623 و 624.

52. خزائن، ص 520 و 521؛ تاریخ قم، محمدحسین ناصرالشریعه، ص 171.

53. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 7، ص 223؛ فهرست نسخه های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، ج 6، ص 542؛ فهرست نسخه های خطی فارسی، علینقی منزوی، ج 1، ص 4319 - 4318؛ تاریخ تذكره های فارسی، احمد گلچین معانی، ج 2، ص 606 - 614؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یو.ل. برگل، ج 1، ص 1073.

54. تاریخ نگاری عصر صفوی، ص 47.

55. خلاصةالتواریخ، ص 1.

56. گلستان هنر، چاپ تهران، ص 107 و 118.

57. خلاصةالتواریخ، ص 2 و 3 و نیز ص آخر متن اصلی.

58. مقدمه دكتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص 16 - 19.

59. مقدمه كتاب گلستان هنر، مجله دانشكده ادبیات دانشگاه تهران، همان شماره، ص 152؛ تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش كمبریج، ص 506 و 507؛ تاریخ نگاری عصر صفویه، ص 49.

60. مقدمه دكتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص 14.

61. تاریخ تذكره های فارسی، ج 1، ص 416.

62. همان، مقدمه، ص 15.

63. فهرست اسامی و آثار خوشنویسان قرن دهم هجری قمری، ص 68.

64. ر.ك: ستارگان حرم، مقاله نگارنده.

65. پوست پلنگ، دكتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ص 328.

66. بررسی های تاریخی، ش 57، ص 89 - 91.

67. از خلاصةالتواریخ تا خلاصةالبلدان، سید محمد محیط طباطبایی، مجله گوهر، خرداد 1354، ش 3 و نیز تیر 1354، ش 4.

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  8:24 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


علم الهدی فومنی، علی
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار :

طلیعه

شهرستان فومن از شهرهای قدیم غرب استان گیلان است كه در 20 كیلومتری شهرستان رشت قرار دارد. این شهرستان شامل بخش مركزی و شهر عالم پرور شفت و شهرك تاریخی و باستانی ماسوله - دارای جاذبه های زیبای طبیعی، مادی، تاریخی و دینی - است. در غرب استان گیلان، هیچ شهری به اندازه فومن عالِم نداشته و در حقیقت این شهر را می توان شهری مذهبی و مهد پرورش عالمان بلند آوازه دانست كه برخی از آنان همانند ستارگان فروزان در آسمان علم و دین درخشیده اند.

موقعیت تاریخی

به دلیل اهمیّت شهرهای فومن و شفت كه هر كدام زادگاه و خاستگاه عالمان بزرگی بوده اند، شایسته است به سابقه تاریخی، فرهنگی و دینی هر

صفحه 104

كدام از آنها اشاره شود.

فومن

فومن سال ها مركز حكومت حكمان مقتدر در غرب گیلان «بیه پس»(1) به شمار می آمده است كه گاهی حیطه قدرت و حكومت آنان به ری و زنجان كشیده می شد و همواره بین حكمان غرب گیلان و حكمان شرق گیلان «بیه پیش» نزاع و جنگ بود. قلمرو جغرافیایی حكمان غرب و شرق گیلان، رودخانه معروف «سفید رود»، به حساب می آمد. البته اغلب ریشه نزاع ها و جنگ های این حكمان، اختلافات مذهبی و دینی بوده؛ زیرا مذهب حكمان شرق، زیدی، ناصری و اثناعشری و مذهب حكمان غرب، شافعی و حنبلی بوده است. فومن تا سال 980 ق. مركز حكومت غرب گیلان و شامل شهرهای آستارا، صومعه سرا، طوالش، انزلی و... بود كه پس از آن، توسط جمشیدخان گیلانی، مركز حكومت به رشت انتقال یافت. در زمان فتحعلی شاه قاجار، فومن، دارالضرب داشته و بر روی سكه ها عبارت «فومن المبارك» حك می شده است. آثار گران بها و میراث فرهنگی فومن در موزه های مسكو و موزه های دیگر یافت می شود. فومن از لحاظ موقعیت جغرافیایی یكی از بخش های مهم رشت به شمار می رفت. فومن كه شامل خود فومن، شفت، ماسوله و روستاهای اطراف آن بود، در سال 1323 ش. به شهرستان تبدیل شد.(2)

شیخ محمد شریف رازی درباره فومن می نویسد:

«آب و هوای فومن نسبت به دیگر نقاط كناره دریای خزر سالم تر و اراضی آن بسیار حاصل خیزتر و برای تولید برنج، توتون، چای و پرورش كرم ابریشم بسیار مناسب است. از جهت قرار گرفتن در راه آذربایجان (اردبیل) به گیلان اهمیّت شایانی دارد و از دیرباز شهری

صفحه 105

مذهبی و مورد توجه اولیای خدا، سلاله و امامزادگان پك رسول خدا(ص) بوده است.»(3)

امامزاده ابراهیم در میان انبوه جنگل های فومن، دارای معجزات و كرامات فراوان بوده و در غرب گیلان از آن به «ابوالفضل گیلان» نام برده شده است و از شهرت خاصّی برخوردار است.

فرزانگان

فومن علاوه بر جاذبه های طبیعی و زیبایی های مادی و خدادادی، خاستگاه عالمان بزرگ، نامدار و بلندآوازه ای بوده است. شخصیت های برجسته علمی، فقهی و عرفانی ای كه منتسب به این دیار هستند، صفحات تاریخ شیعی را به خصوص در سده های اخیر مزیّن ساخته اند. اینك به فهرست عالمان ربّانی فومن و شفت اشاره می كنیم:

1 - محی الدّین بن ابی صالح موسی بن عبدالله بن یحیی

وی مكنّی به ابو محمّد و ملقب به غوت اعظم، غوث الثقلین و مشهور به «شیخ عبدالقادر گیلانی» است. از بزرگان مذاهب حنبلی و شافعی و مؤسس مذهب و مسلك «قادریه» است كه طرفداران زیادی در برخی از بلاد اسلامی؛ خاصه هند و آفریقا دارد. آثار وی علاوه بر دیوان اشعار عبارتند از: بصائرالخیرات، فیوضات الاوراد القادریه، الفتح الربّانی والفیض الرحمانی، فتح الغیب و... . وی در شعر به «محی» تخلص می كرد. از سروده های وی است:

شكر لله كه نمردیم و رسیدیم به دوست

آفرین باد بر این همّت مردانه م

صفحه 106

محی از شمعی تجلّی نگاهی می سوخت

دوست می گفت زهی همّت مردانه م

وی در سال 471 ق. در شفت متولد شد و در سال 561 ق. در بغداد وفات یافت.(4)

2 - میرزا ابوالقاسم (1151 - 1231 ق.)

میرزا ابوالقاسم، فرزند میرزا محمدحسن شفتی گیلانی، مشهور به «صاحب قوانین» و «محقّق قمی» و بزرگ ترین مرجع تقلید در عصر فتحعلی شاه قاجار بوده است.(5)

3 - سید محمّدباقر شفتی (1180 - 1260 ق.)

وی معروف به «حجةالاسلام شفتی» عالم، مرجع تقلید، عارف و سیاستمدار آگاه بود.(6)

4 - میرزا عبدالوهاب ماسوله (متوفای 1332 ق.)

5 - شیخ محمّد كرامت شفتی (متوفای 1366 ق.)

6 - سیّد زین العابدین شفتی (1290 ق.)

7 - شیخ رضا فومنی

وی از شاگردان میرزای رشتی و میرزای شیرازی است.

8 - شیخ علی فومنی گیلانی، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی است.

9 - شهید شیخ علی فومنی

وی از شاگردان میرزای رشتی و آخوند خراسانی است كه در جنبش مشروطیت نقش فعّالی داشت. شیخ علی بعد از انحراف مشروطه از مسیر واقعی و دینی خود، همانند شیخ فضل الله نوری به مخالفت با مشروطه خواهان برخاست و سرانجام توسط مشروطه خواهان، شبانه در منزلش با

صفحه 107

شلیك چند گلوله به شهادت رسید.

10 - حاج شیخ جعفر حائری فومنی كه از مدرسان و مجتهدان برجسته كربلا به شمار می آمد.

11 - حاج شیخ محمدجعفر فومنی، از شاگردان آقا ضیاءالدین عراقی است.

12 - شیخ محمدكاظم صادقی (متوفای 1345 ش.) از شاگردان مرحوم نایینی.

13 - شیخ محمدطاهر شرفی ماسوله (1304 / 1379 ش.)

وی كه از شاگردان آیات: بروجردی، امام خمینی و ... به شمار می آمد در ادبیات، فقه و تاریخ تبحّر داشت و عالمی با تقوا و دارای خطّی خوش بود. مجموعه 35 جلدیِ آثار الصادقین تألیف آیةالله شیخ صادق احسان بخش، با خط زیبای وی نگارش یافته است. وی سِمَت امامت جمعه موقت رشت را به عهده داشت.(7)

14 - شیخ محمدتقی بهجت

عارف نامدار و مرجع عالی قدر شیعه آیةالله شیخ محمدتقی بهجت فومنی در سال 1332 ق. در فومن به دنیا آمد و بعد از اتمام مراحل علمی در نجف اشرف به قم هجرت نمود و هم كنون در این شهر مشغول تدریس و پرتو افشانی است.

فقیه بیدار

یكی از عالمان مبارز و متقی دیار عالم خیز و بابركت «فومن»، آیةالله حاج شیخ علی علم الهدی(قدس سره)(8) است كه عمر شریف خویش را در راه اعتلای نام مقدس اسلام و فرهنگ ناب علوی صرف نمود.

صفحه 108

تولّد و تحصیلات

آیةالله علی علم الهدی، در خانواده ای متدین و مذهبی، در سال 1250 ش. و در محلّه «حلقه سر» فومن دیده به جهان گشود. وی در دوران كودكی قرآن را در مكتب خانه، زیر نظر استادانی كه از طالقان برای امرار معاش و آموختن قرآن بدان نواحی می رفتند، به خوبی آموخت و به امر و تشویق والدینش راهی حوزه علمیه رشت گردید. و در مدرسه جامع، واقع در محلّه صالح آباد رشت، اقامت گزید و به تحصیل علوم دینی پرداخت. به نام استادان وی در این مقطع تصریح نشده است؛ اما با وجود عالمان بزرگ و برجسته ای مانند حاج ملإ؛ّّ محمد خمامی (متوفای 1327 ق.) و حاج سید محمود روحانی رشتی كه از اعلم عالمان رشت بودند، وی مشغول فراگیری مقدمات علوم دینی شد. در همین مدرسه بود كه وی با مرحوم میرزا كوچك خان جنگلی آشنا و روحیه جوانمردی، آزادگی و مبارزه در وجودش جوانه زد و تا پایان عمر شریفش با همین روحیات عالیه انسانی و اسلامی زندگی كرد. شیخ علی علم الهدی در این مدرسه در میان دوستان و طلاب، با همان نامِ زادگاهش «حلقه سر» خوانده می شد؛ یعنی شیخ علی حلقه سری. وی پس از مدتی توقف در رشت، راهی تهران شد و در مدرسه صدر* واقع در در میدان مُنیریّه سكنی گزید. او ارتباطش را با مرحوم میرزا كوچك خان - كه در مدرسه محمودیه تهران مشغول تحصیل بود - قطع نكرد. وی در تهران مشغول فراگیری علوم معقول و منقول گردید. مهم ترین استادان آن بزرگوار عبارتند از:

1 - میرزا هاشم اشكوری گیلانی (م 1332 ق.)(9)

2 - میرزا ابوالحسن جلوه (م 1314 ق.)(10)

3 - میرزا محمدحسن آشتیانی (م 1319 ق.) علم الهدی فقه و اصول را نزد

صفحه 109

این فقیه بلند آوازه تلمّذ كرده است.(11) علم الهدی نیز از مدرسان حوزه تهران به شمار می آمد و سطوح پایین تر را برای جمعی از فضلا و طلاب تهران تدگیلانی» (متوفای 1348 ق.)

آیةالله علم الهدی بعد از سال ها تحصیل در مكتب پویای علوی و رسیدن به مقام شامخ فقاهت و دریافت اجازات كم نظیر از استوانه های علمی یاد شده، نجف اشرف را ترك و به زادگاهش بازگشت.

دستگیری در بغداد

آیةالله علم الهدی هنگام بازگشت به ایران به قصد زیارت عتبات عالیات، به

صفحه 110

بغداد رفت ولی توسط نیروهای عثمانی دستگیر و ماهها در زندان این شهر گرفتار شد. علت دستگیری، چگونگی محكمه و مدت زندانی شدن وی بر ما پوشیده است.

آیةالله احسان بخش می نویسد:

آیةالله علم الهدی در نجف اشرف بود كه جنب و جوش میرزا كوچك خان در گیلان (12) او را متوجه خود ساخت. بنابراین تصمیم گرفت به گیلان بیاید. وی در مسیر راه موفق به زیارت عتبات ریس می نمود.

هجرت به شهر عشق

آیةالله علم الهدی بعد از مدتی تحصیل در تهران، برای تكمیل معارف به شهر نجف اشرف مشرّف شد و در جوار حضرت علی(ع) در محضر عالمان و فقیهان نامدار و سترگ آن حوزه كهنسال زانوی ادب بر زمین زد و از خرمن دانش بیكران آنان خوشه ها چید و بهره ها برد تا اینكه به درجه اجتهاد نائل آمد. مهم ترین استادان آن بزرگوار عبارتند از آیات:

1 - ملاّ محمدكاظم خراسانی، صاحب كفایةالاصوال (متوفای 1329 ق.)

2 - سید محمّدكاظم یزدی، صاحب العروةالوثقی (متوفای 1337 ق.)

3 - ملا فتح الله شریعت اصفهانی، معروف به «شیخ الشریعه» (متوفای 1339 ق.)

4 - ملا عبدالله دیوشلی گیلانی، معروف به«مازندرانی»(متوفای 1330ق.)

5 - شیخ شعبان دیوشلی لنگرودی، معروف به «عالیات شد. او چون مرد رشید، سرخ گونه و شبیه اروپایی ها بود، توسط افندی های بغداد دستگیر شد و سال ها در زندان به سر برد. احتمال داده می شود كه وی با دخالت عالمان نجف از زندان آزاد شده باشد.(13)

به نظر این جانب اینكه دستگیری آیةالله علم الهدی با توجه به اوصافی كه از او ذكر خواهد شد فقط به جهت شباهت او به اروپایی ها بوده باشد چندان معقول به نظر نمی رسد.

آیةالله علم الهدی در جریان انقلاب مشروطه در تهران حضوری فعّال داشت. وی چون مشاهده كرد آشفتگی های پدید آمده توسط طرفداران مشروطه و حامیان استبداد، فرساینده و مانع تلاش های علمی او است؛ رهسپار نجف گردید. احتمال دارد دستگیری وی توسط عمّال استعمار بی ارتباط با نقش وی در قضایای مشروطیت نبوده باشد. چنانچه در شرح حال آیةالله میرزا علی هسته ای از قول فرزندش اشاره شد كه برخی از فعّالان مشروطه بعدها توسط عمّال رژیم دستگیر و زندانی شدند.

صفحه 111

خصوصیات اخلاقی، اجتماعی و سیاسی

علم الهدی دارای كمالات علمی، اخلاقی و سیاسی ای بود كه به برخی از آنها اشاره می شود.

علمی و اخلاقی

آیةالله علم الهدی بعد از بازگشت به گیلان، شهر رشت را كه نقش محوری در مسائل علمی این استان داشت برای سكونت برگزید. وی علاوه بر ارشاد و هدایت مردم، با نهایت فروتنی ادبیات عرب را در مدرسه علمیه مهدویه رشت برای طلاب و فضلا تدریس می كرد.

آیةالله احسان بخش(قدس سره) می نویسد:

استاد ما آیةالله علم الهدی قطعاً از نظر علمی یكی از شخصیت های برجسته گیلان و از لحاظ بینش سیاسی با آن موقعیت علمی، بی نظیر بود؛ اما با كمال تواضع، كتب دینی از مطول تا اسفار را تدریس می كرد. او از صبح تا ظهر چهار - پنج درس فقط برای ما می گفت و در درس او بیشترین شاگردان جمع می شدند. شاگردان ایشان بیشتر فاضل و دارای معلومات وسیع بودند. 12 نفر از 25 نفر طلبه مدرسه مهدویّه از شاگردان او بودند. درس ایشان بسیار شیرین و جذّاب بود.

وی به طلاب عشق می ورزید و به یك یك طلبه ها احترام می گذاشت. در درس ایشان كسی پشت سر دیگری غیبت نمی كرد، یعنی مجاز نبود. غیر از درس و بحث حرف های داخل و خارج زدن در حضور ایشان ممنوع بود. روزی در محضرشان جمع بودیم یكی از طلبه ها دیر كرد و استاد درس را شروع نمی كرد. یكی از طلاب گفت: او كه در درس

صفحه 112

شما چرت می زند! چه فایده! ایشان كتاب را بست و گفت: در مجلسی كه در آن غیبت شود درس گفتن را روا نمی دانم و كلاس را تطعیل كرد. از زمان نوجوانی تا فراغت از درس حوزوی و دانشگاهی امكان دارد اسامی خیلی از استادان را فراموش كرده باشم؛ ولی نام این استاد و اسم و رسم او هیچ وقت از خاطرم نمی رود و همیشه برایم تازگی دارد. وی به راستی اهل علم و عمل بود و لاجرم هرچه می گفت، در وجود آدمی می نشست و بر دل جای می گرفت.

هر سال بدون استثنا در ماه مبارك رمضان برایش قرآن ختم می كنم و پس از انقلاب به عنوان احترام و وفاداری شاگرد نسبت به استاد، خیابان شاه سابق را به نام ایشان (خیابان علم الهدی) نامگذاری كردم تا شاید بدین وسیله مختصری از دین خود را نسبت به این استاد عزیزم ادا كرده باشم.(14)

فعالیت سیاسی

آیةالله علم الهدی در طول عمر شریفش علاوه بر تحصیل و تدریس، هیچ گاه از مسائل و اوضاع سیاسی جامعه غفلت نكرد و در پاره ای از مقاطع فعالانه در صحنه حضور داشت. او از مشروطه خواهان متعصّب، قاضیِ میرزا كوچك خان جنگلی و عضو هیئت اتحاد اسلام بود. دوران تحصیل وی در تهران مصادف با فعالیت های مشروطه خواهان و انحراف مشروطیت از مسیر دینی و شرعی خود، اعدام شیخ فضل الله نوری و وقایع دردنكی بود كه موجب شد وی به شدت از مشروطیت و مشروطه خواهان متنفّر گردد.

آیةالله احسان بخش نماینده اسبق ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت

صفحه 113

می نویسد: «از استادم حضرت آیةالله حاج شیخ مهدی امامی مازندرانی در قم كه مورد توجّه خاصّ مؤسّس حوزه علمیه شیخ عبدالكریم حائری بود، شنیدم كه می فرمودند:

روزی كه شیخ فضل الله نوری را در تهران به دار كشیدند، من در مدرسه صدر بودم. آن شب برخی طلاب مدرسه جشن و پایكوبی داشتند، جز حجره شیخ علی علم الهدی كه تاریك بود. رفتم، خوب برانداز كردم و با دقّت نگریسم، دیدم كه وی به شدّت می گرید. گفتم: تو كه مشروطه خواهی، چرا اشك می ریزی! گفت: شیخ فضل الله را نكشتند، بلكه همه ما را كشتند، اسلام را كشتند».(15)

آری آیةالله علم الهدی بعد از انحراف مشروطیت، همانند بسیاری از بزرگان و عالمان، نه تنها از مشروطیت متنفّر شد؛ بلكه حاضر نبود نام آن را نیز بشنود.

تحلیل سیاسی استاد

آیةالله احسان بخش می نویسد:

به خاطر دارم كه تابستان سال 1329 ش. از قم به رشت و به زیارت استادم رفتم و ماجراهای تازه آن دوران، كه مسئله ملی شدن نفت و آوردن جنازه رضاخان به قم و تحصّن طلاّب در مدرسه فیضیّه بود را مشروحاً برایش گفتم. استاد، تبسمی كرد و گفت: تو برو درس بخوان و ملاّ شو. كلاهی را كه در ایام تحصیل بر سر ما گذاشتند، بر سرشما نگذارند. تلاش كن تا ملای خوبی بشوی. سپس گفت: به حرف هایم گوش كن، سیاست انگلیس در جهان به بن رسیده و قدرت سیاسی آنان منفور عام و خاص شده است. قدرت جدید كمونیست

صفحه 114

شوروی، آلمان را شكست داده و فرانسه هم توانش را از دست داده است، بنابراین باید نیروی جدیدی در منطقه حكومت كند و در این صورت آمریكا را خواهند آورد؛ آمریكا وارث انگلستان می شود، دور، دورِ آمریكاست. ما چه دلمان بخواهد و چه نخواهد؛ از این به بعد حرف اوّل را امریكایی ها خواهند زد و كارگردان صحنه ها اینها هستند. تو كار به كار اینها نداشته باش! برو درس بخوان تا ملا شوی؛ زیرا این سر و صداها كه الآن در مملكت می شنوی بسیاری از آنان سخنگویان آمریكا هستند. آنگاه فرمود: من در مشروطیت، جوانی پرشور بودم. وقتی كه مشروطیت پیروز شد، برای اینكه مژده مشروطیت را به عالمان قم برسانم، سحر از تهران حركت كردم و بعد از ظهر به علی آباد رسیدم. بعدها دریافتم كه امثال ما پادوی دیگران بودیم و برای آنها سینه چك می كردیم، در صورتی كه حق ما و دسترنج ما را دیگران می بلعیدند. استادم با اینكه در بحث سیاسی استاد بود؛ ولی سعی می كرد در مسائل سیاسی و مملكتی كمتر وارد شود و همیشه از اینكه مشروطه مسیرش را عوض نموده است رنج می برد.(16)

لازم به ذكر است با قتل ناصرالدین شاه، فرزند بی كفایت وی، مظفرالدین شاه به قدرت رسید و چون او از علم و تدبیری كه لازمه حكومت است بی بهره بود اوضاع كشور آشفته شد و این اوضاع نابسامان، ملت را تحت فشار قرار داد. مردم به رهبری روحانیت و وعّاظ، با اعلام نارضایتی از برخی از مسائل جاری چون ظلم حكمان محلّی، درصدد تغییر وضع موجود برآمدند. تظاهرات و تحصّن علما كه خواستار اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالت خانه بودند، مورد توافق شاه واقع شد؛ ولی استعمار انگلیس با رخنه در این نهضت، كه ریشه ای مكتبی و اسلامی داشت و تبدیل آن به حكومت مشروطه، با استفاده از جهل و نا آگاهی مردم و با نیرنگ و تبلیغات روشنفكران غربزده توانست میان علما و مردم تفرقه

صفحه 115

ایجاد نماید.

مخالفت با مشروطه

یكی از مهم ترین امور در این دوره، اقدامات مجلس در تدوین قانون اسلامی بود. دو دیدگاه وجود داشت؛ روحانیان و در رأس آن شیخ فضل الله نوری خواهان قانونی بودند كه بر اساس شریعت اسلامی باشد و در مقابل روشنفكران غربزده قانونی همسان قوانین كشورهای اروپایی می خواستند. این دو دیدگاه كه ناشی از دیدگاه فكری و اعتقادی آنها بود، سر آغازِ پیدایش تفرقه بین مبارزان گردید. شیخ فضل الله در ابتدا با نصحیت و هدایت، خواست از تصویب قوانین ضد اسلامی جلوگیری نماید؛ ولی نه تنها كاری از پیش نبرد؛ بلكه مورد حملات ناجوان مردانه روشنفكران غربزده و فراماسونری ها و دیگر نا آگاهان قرار گرفت. او معتقد بود كه قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد؛ زیرا مردم ایران، مسلمان و پیرو همین دین هستند. وی به همین دلیل، پیشنهادِ حكومت مشروطه مشروعه را داد. رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، علاوه بر تهران در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت نیز آیةالله ملا محمد خمامی، عالم با نفوذ گیلان از طرفداران مشروطه مشروعه بود. تبلیغات مشروطه طلبان، چنان قوی و گمراه كننده بود كه شیخ و طرفدارانش نتوانستند كاری از پیش ببرند. بعد از مرگ مظفرالدین شاه، فرزندش محمدعلی شاه به قدرت رسید. وی كه مطیع قانون نبود و خوی استبدادی داشت به كمك قوای روس به مجلس حمله كرد و بساط مشروطه را برچید. وی بعد از اندكی، سقوط كرد و احمد شاه فرزندش به قدرت رسید و مهم ترین مناصب دولتی به دست مشروطه خواهان وابسته به انگلیس و روس تقسیم شد. پس از برقراری حكومت، مشروطه خواهان به تصفیه حساب با

صفحه 116

مخالفان مشروطه پرداختند. آنان به جهت انتقام، شیخ و بسیاری از بزرگان دینی را شهید، تبعید و زندانی كردند. به همین جهت بسیاری از بزرگان دینی مانند: آیةالله علم الهدی كه از فعالان جریان مشروطیت بود، بعد از تحمّل زحمات زیاد آن هم به امید آنكه حكومت دینی در ایران برقرار و قوانین اسلام در آن اجرا شود وقتی كه دید استعمار با ترفندهای مختلف و خائنانه، از قدرت و نفوذ اجتماعی رهبران مذهبی و نشاط و جوانی طلاب آگاهی و نا آگاهی مردم چگونه به راحتی به مقصد خویش كه همانا نصب پادشاهی دست نشانده و غارت منابع و ثروت های مادی و معنوی مملكت و... رسیده است سخت پشیمان** و از اوضاع متنفّر شدند.

علم الهدی و نهضت جنگل

آیةالله علم الهدی در رشت با میرزا كوچك خان و افكار انقلابی وی آشنا بود. و میرزا را مردی مجاهد، مؤمن، آزاده و مسلمانِ متعهد می دانست. او در هیئت اتحاد اسلام عضویت داشت و مانند بسیاری از عالمان و بزرگان خطه گیلان مانند: آیات: سیّد عبدالوهاب صالح ضیابری، سیّد محمود مجتهد روحانی، شیخ محمدرضا حكیمی، سیّد حسن معصومی اشكوری، شیخ یوسف جیلانی، شیخ محمدباقر رسولی، شیخ ملا محمد خمامی، شیخ محمّد محسن حسنی و... در نهضت دینی جنگل به رهبری میرزا كوچك خان، نقش فعالانه داشت. تشكیل جمعیّت اتحاد اسلام كه 27 نفر از برجستگان علمی و دینی بودند و برخی از آنان فقیه جامع الشرایط به حساب می آمدند توسط میرزا كوچك جنگلی گویای این مسئله مهم است كه وی می دانست بعدها استعمار و خودفروختگان، شخصیت و قیام دینی وی را به بهانه های واهی مورد هجوم و

صفحه 117

تردید قرار خواهند داد، چنانچه رضاخان و پسرش سعی داشتند در افكار عمومی عنوان كنند كه میرزا، طرفدار چپی ها و كمونیست هاست. آن دو چنین عنوان می كردند كه میرزا می خواسته به دیدار لنین برود؛ و تا نزدیكی بكو رفته اما راهش نداده اند و برگشته است.

گاهی نیز میرزا را مردی جنگجو، فرصت طلب، یاغی و دست نشانده اجانب معرفی می نمودند.

آیةالله احسان بخش در این باره می نویسد:

مرحوم آیةالله علم الهدی همواره در خلال درس ها برای رفع خستگی چپقی چاق می كرد و می كشید و از مسائل روز و سیاست های جاریه، به خصوص اوضاع جنگل، اوصاف میرزا و قوانین نهضت جنگل واقعاً حرف های جالب توجّه می زد. او می فرمود: میرزا به خلاف عقیده برخی ها نه كمونیست بودند و نه دست نشانده استعمار و نه خرافاتی؛ بلكه میرزا در سخت ترین شرایط واجباتش را از نماز و روزه ترك نمی كرد و حتی ادعیه بین نمازها را ترك نمی نمود و این آیات قرآن را همیشه زیر لب داشت:

(قُل اللهم مالِك المُلك تُؤتی المُلك مَنْ تَشاءُ و تنزَعُ المُلك مُمَّن تشاء و تُعِزُّ مَن تشاءُ و تُذِلُّ مَن تشاءُ بِیَدِك الخَیْرُ اِنّك عَلی كلِّ شَیْ ء قدیر)(17) و یا (من یتوكل علی الله فهو حسبه...)(18)، (ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً...)(19) شما از این آیات چه می فهمید و چه استنباط می كنید؟ میرزا با كفر و الحاد مبارزه كرد و تسلیم خواسته های نامشروع اجانب نشد. میرزا حتی در تنگناها با تسبیح استخاره می نمود و با خدا مشورت می كرد. به هرحال میرزا از تبلیغات كمونیستی در شمال جلوگیری كرد و می خواست حكومت اسلامی بر پایه و اساس قرآن و شریعت بر قرار نماید و مقدرات و زندگی مردم را به خودشان

صفحه 118

بسپارد. تمام قوانین نهضت جنگل مطابق با شرع مبین اسلام بود. من اگر چهل نفر یار موافق داشتم به جنگل می رفتم و با این كفر و الحاد مبارزه می نمودم.(20)

آیةالله احسان بخش در ادامه می نویسد:

به نظرم اعضای اتحاد اسلام همانند اعضای شورای نگهبان انقلاب اسلامی عمل می كردند. آنان قوانین مصوبه را با شرع اسلام مطابقت می كردند و تمام اقدامات میرزا بر اساس شریعت اسلامی بوده است. آیةالله علم الهدی در میان اعضای برجسته اتحاد اسلام كه تعداد آنان 27 نفر بود به تأیید همگان، قاضی شرع نهضت جنگل به شمار می آمد و كارش جلوگیری از تخلفات احتمالی جنگلی ها و اجرای حدود الهی بر بیگانگان و اجانب و فریب خوردگان بود. او معتقد بودند كه بی تفاوتی همگان باعث شد كه همان بلایی كه بر سر بنی اسرائیل آمد به سرمان بیاید و لذا او رضاخان را به بخت النصر و شهید شیخ فضل الله نوری را به حضرت یحیی قلمداد می كرد و افسوس می خورد كه ما در قضیه شهادت شیخ شهید بی تفاوت شدیم. اعمال ما باعث شد كه رضاخان بر ما مسلط شود.(21)

جنگلی ها در آخرین ماه های جنگ اوّل جهانی كه در 23 دی ماه سال 1296 ش. پایان یافت، هیأت اتحاد اسلام را در شمال بنیان گذاشتند. این هیأت به گفته فخرایی كه خود در این حماسه سهمی داشته چنین توصیف شده:

«مركز ثقل و مغز متفكر جنگل را هیأت اتحاد اسلام، تشكیل می دهد كه افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما و روحانیون بودند».

این هیأت بسان مغز هدایت گرو برنامه ریز از كمیته هایی كارآمد چون: جنگ، امور مالی، امور داخلی، سازمان قضایی، بهداشت، معارف، مدارس و

صفحه 119

سازمان گسیل مبلّغ و بر گماری نمایندگان در جای جای ایران اسلامی برخوردار بودند. این كمیته ها می بایست آنچه را هسته مركزی اتحاد اسلام كه بیشتر عالمان دینی بودند پس از رایزنی های بسیار و گفت و گو می پذیرفتند و روا می دانستند، به كار اندازند و در جامعه اجرا كنند.

اعضای این هیئت كه در بین مردم از پایگاه بلندی برخوردار و در حل و فصل كارها نقش آفرین بودند، نفوذ فوق العاده ای پیدا كردند؛ به طوری كه در یكی از اسناد دولتی آمده است:

«تقریباً از یك سال و مخصوصاً از چند ماه پیش تكنون نفوذ هیأت اتحاد اسلام در خطه گیلان، طوری بود كه هر یك از مأمورین دولتی برای اینكه بتوانند انجام وظیفه نمایند، مجبور بوده اند كه با حضرات، روابطی داشته باشند.»

رسیدگی به كارهای حكومتی و عدلیه، بازرسی و بررسی رمزهای كارگزاری، برخورد با رشوه خواری در اداره ها و از جمله دستگیری رئیس عدلیه گیلان به علت رشوه خواری، برقرار ساختن محكم قضایی و تحقیقاتی در تمام شهرهای گیلان از جمله در شهرهای تنكابن، آستارا، خلخال، طارم و...

اتحاد اسلام به درگیری ها و نزاع های خانمان برانداز مردم پایان می داد و همگان را به برادری و همدلی اسلامی دعوت می نمود. این كانونِ هدایت و سیاست گذاری، توسط میرزا كوچك خان كه اندیشه ای بلند داشت و به پیروی از افكار سید جمال الدین اسدآبادی و سید حسن مدرس كه رهایی و نجات ایران از چنگ بیگانگان را در اتحاد اسلام می دیدند، پایه گذاری گردید، اتحاد اسلام كه از گروه عالمان بیدار و هوشیار از جمله میرزا و... تشكیل یافته بود، افق ها و چشم اندازهای بلندی داشت. از جمله این اهداف را می توان استقلال

صفحه 120

ایران در پیرامون اتحاد اسلامی و اسلام خواهی آنان در روزگار فتنه ها دانست. البته افق روشن اهداف آنان را باید در مرامنامه شان به جست و جو نشست:

1 - تأسیس حكومت جمهوری انقلابی موقت.

2 - عدم اجرای اصول كمونیزم از حیث مصادره اموال و الغای مالكیت و ممنوع بودن تبلیغات.

3 - سپردن مقدرات انقلاب به دست این حكومت و عدم مداخله شوروی ها در ایران و...***

پس از به قدرت رسیدن رضاخان، اوضاع تغییر كرد. عالمان و روحانیان، سخت در تنگنا قرار گرفتند و قانون كشف حجاب به اجرإ؛ّّ درآمد. علم الهدی نیز در این دوران از اوضاع جاری رنج می برد. وی به ناچار دفتر ثبت احوال و ازدواج گرفت و پس از مدتی دستور رسید كه همه باید لباس متحدالشّكل را بپذیرند و دختران هم وظیفه دارند بدون حجاب به دارالحكومه بروند. وی از سر دفتری استعفا داد و این امر موجب گرفتاری سختی برای ایشان شد؛ تا جایی كه مسئله را شكل سیاسی دادند و ایشان مدتی تحت نظر و مورد بازجویی قرار گرفت.

آیةالله احسان بخش درباره نقش این مرد انقلابی به خصوص در انقلابات فرمایشی دوره چهاردهم می نویسد:

در دوره چهاردهم مجلس، دو نفر روحانی از رشت كاندیدای نمایندگی شدند: آیةالله شیخ علی علم الهدی و آیةالله شیخ محمدباقر رسولی كه هریك، از انقلابیون زمان رضاخانی بودند. رضاخان شیخ محمدباقر رسولی را به همراه آیةالله شیخ یوسف جیلانی به ماسوله تبعید كرد و ریش آنها را تراشید. از خاطرات شیرینی كه از مرحوم علم الهدی به خاطر دارم این است كه در بحبوحه اعتصاب و مشكلات و درگیری های سیاسی و اجتماعی به خصوص

صفحه 121

ایّام انتخابات، هیچ وقت ندیدم كه او درسش را تعطیل نماید. عقیده اش این بود كه انگلیسی ها بالاخره هر طوری شده وكیل خودشان را از صندوق انتخابات بیرون می آورند. مردم زیاد، خوش بین نباشند. ثواب درس خواندن در این زمان از شركت در انتخابات بیشتر است.(22)

آری رضاخان مانع انتخاب آیةالله علم الهدی برای نمایندگی مجلس شد. او شهید مدرس را كه مانع مهمّی برای پیشبرد اهداف شومش بود از سر راه برداشت و تمام روحانیان و عالمانی كه مخالف سیاست های دین ستیزی وی بودند را تبعید كرد و به بهانه های مختلف مانع انتخاب آنان شد و لذا همان گونه كه آن مرحوم پیش بینی كرده بود به رغم رأی دادن مردم به نفع ایشان، وی انتخاب نشد و حتی عالمان بزرگ رشت چون آیات: سید محمود ضیابری، شیخ محمدكاظم صادقی، سید رضی رودباری، سید حسین رودباری، سید حسن بحرالعلوم و... در طبقه فوقانی اداره پست و تلگراف متحصن شدند؛ اما موفق نشدند نتیجه واقعی انتخابات مجلس را بازگردانند.

شجاعت

یكی از اوصاف آیةالله علم الهدی شجاعت و شهامت وی است. او هیچ گاه مرعوب توطئه ها، نقشه ها و تهدیدهای عمّال رضاخان نشد؛ بلكه با شجاعت تمام، ایستادگی كرد.

آیةالله احسان بخش در توصیف چگونگی انتخابات می نویسد:

روزی مرحوم علم الهدی در اوج فعالیت های تبلیغاتی، شبی از جلسه انتخابات بیرون آمد. چند جوان پشت سر ایشان راه افتادند و ایشان گمان كرد كه آنها برای آزار و اذیّت او مأمور شده اند؛ لذا چون آماده برخورد با آنان شد رو

صفحه 122

به آنان كرده گفت: آقایان با من كاری دارید! آن چند نفر گفتند: ما برای حفاظت شما آمده ایم. علم الهدی كه چنین می بیند، می گوید: من از عهده چهار پنج نفر شما بر می آیم، من راضی به زحمت شما نیستم، برگردید.(23)

رحلت

آیةالله علم الهدی پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه اسلام، مبارزه با حكومت فاسد رضاخانی، مقابله با تجاوزات بیگانگان و فعالیت در نهضت مقدس جنگل و مشروطیت، سرانجام در سال 1330 ش. دارفانی را وداع گفت. پیكر پكش بعد از تشییع در رشت، به قم منتقل شد و در قبرستان حاج شیخ عبدالكریم حائری (قبرستان نو) در جوار كریمه اهل بیت فاطمه معصومه(س) به خك سپرده شد.

عاش سعیداً و مات حمیدا!

پی نوشت ها:

1 - در سابق گیلان به دو بخش وسیع تقسیم می شد: قسمت بیه پیش، كه مركز آن لاهیجان بود و قسمت بیه پس كه مركز آن فومن و در زمان صفویه رشت بود و سفیدرود نیز مرز آن دو به حساب می آمد كه مهم ترین مانع ارتباط بین دو منطقه نیز بود رك: لغت نامه دهخدا، ج 11، ص 632؛ جغرافیای گیلان، ص 225 .

2 - جغرافیای كامل ایران، ج 2، ص 1023، كتاب گیلان، ج 1، ص 40؛ نام ها و نامدارهای گیلان، ص 377، دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 404 .

3 - گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 112 - 116 .

4 - نام ها و نامدارهای گیلان، ص 331 .

5 - گلشن ابرار، ج 1، ص 305 .

6 - همان، ص 343 .

7 - شرح حال عالمان این سامان در برخی از كتاب ها مانند ریاض العلماء، نقباءالبشر، الذریعه، شهداء الفضیله آمده؛ ولی شرح مفصل آن در دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسان بخش و مشاهیر گیلان، رضا مظفری ذكر شده است .

8 - دانشوران گیل و دیلم، ص 395؛ تاریخ علما و شعرای گیلان، ص 123 .

9 - شرح حال رجال ایران، ج 6، ص 291 .

10 - گلشن ابرار، ج 1، ص 393 .

11 - همان، ج 3، ص 191 .

12 - رك: جنبش مشروطیت در گیلان و «سردار جنگل»، ابراهیم فخرایی .

13 - دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 395 .

14 - خاطرات صادق، صادق احسان بخش، ص 62 و 63 .

* این مدرسه در اثر احداث خیابان جدید تخریب شده است .

15 - همان، ص 65 .

16 - همان، ص 73؛ دانشوران گیل و دیلم، ص 397 - 462 .

17 - آل عمران / 26 .

18 - طلاق / 3 .

19 - آل عمران / 169 .

** رك: تشیع و مشروطیت در ایران؛ تاریخ پیدایش مشروطیت؛ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران از زمان ناصرالدین شاه تا آخر سلسله قاجاریه و گلشن ابرار، ج 1 .

20 - دانشوران گیل و دیلم، ص 362 .

*** قیام های جنگل؛ یادداشت های میرزا اسماعیل جنگلی، خواهرزاده میرزا كوچك خان؛ گنجینه اسناد فصلنامه تحقیقات تاریخی سردار جنگل، ابراهیم فخرایی؛ نهضت جنگل؛ اسناد محرمانه و گزارش ها، فتح الله كشاورز؛ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ح 2، ص 73؛ مجله حوزه، ویژه نامه میرزا كوچك خان جنگلی، ش 111 و 112؛ افكار انقلابی علم الهدی، رك: ص 21 - 22 .

21 - خاطرات صادق، ص 91 .

22 - همان، ص 70 .

23 - همان، ص 63 و 70 .

نویسنده : محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  9:00 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


بروجردی، محمدتقی
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار : رساله ای در ارث همسر(27)؛ - رساله ای در دِرهَم و دینار؛ - رساله ای در تعاقب ایدی (28)؛ - رساله ای در رضاع؛ - رساله ای در منجّزات مریض؛ - رسائل دیگر در ابواب دیگر؛ - حاشیه بر عروةالوثقی (نهج الهدی)(29)؛ - حاشیه استدلالی بر عروةالوثقی؛ - حاشیه فتوائیّه، به زبان فارسی بر توضیح المسائل و به صورت خطّی. - رساله ای در ردّ بر فرقه بابیّه (خطّی) - رساله ای در اجتهاد و تقلید؛ - نهایةالافكار

مقدمه

نوشتن زندگینامه بزرگانی كه عمر پربار خود را در راه اعتلا و شكوفایی میراث های علمی، دینی، فرهنگی، هنری، ادبی و... سپری كرده اند، از وظایف پژوهشگران به شمار می رود.

نیز، به نگارش درآوردن زندگانی آنان، در حقیقت قدردانی از مقام شامخ و تلاش فراوان آن اسوه های صبر، مقاومت، تبلیغ و تبیین اهداف بلند آنان و معرّفی آثار ارجمندشان به نسل حاضر و نسل های بعد خواهد بود. كوتاهی در این امر نیز باعث فراموشی نام و یاد آنان و نابودی آثار بی بدیلشان خواهد گردید.

در این نوشتار برای شناخت یكی از عالمان بزرگ عصر حاضر آیةالله شیخ محمدتقی بروجردی و معرفی آثار گرانقدر او كوشش شده است.

یكی از غوّاصان اقیانوس فضیلت، دانش و معرفت كه در عصر حاضر و از خطه مجتهد پرور بروجرد(1) برخاسته، آیةالله شیخ محمدتقی بروجردی نجفی، فرزند انسان وارسته و محبّ اهل بیت عصمت و طهارت(ع) حاج

صفحه 80

عبدالكریم بروجردی است.(2)

حاج عبدالكریم، مالك روستای مرو (بر وزن مگو، عمو...)(3) بوده است.

تولد

شیخ محمدتقی، در سال 1315 ق. در شهر علم و اجتهاد(4)، بروجرد به دنیا آمد.

تحصیلات

خانواده شریف شیخ محمدتقی كه با دین و دیانت و عالَم روحانیّت رابطه ای ناگسستنی داشتند، به جهت تقویت مبانی دینی و معارف اسلامی، فرزند خود را به حوزه علمیّه (5) بروجرد روانه كردند.

او مقدمات علوم دینی را در بروجرد فرا گرفت و در 21 سالگی، یعنی سال 1336 ق.(6) به نجف اشرف رهسپار شد؛ و دروس سطح و خارج فقه و اصول و... را در آنجا گذراند.

وی مدت زیادی از عمر شریفش را در طلب دانش، تحقیق، تعلّم، تعلیم و تدریس در سطوح عالی، در نجف اشرف سپری كرد.(7)

استادان سطح

شیخ محمدتقی، سطوح عالی حوزوی را در نجف اشرف، در محضر بزرگانی كه نام آنان در ذیل می آید، فراگرفت:

1 - سید محمدرضا رفسنجانی (مرعشی)

وی سال ق. در رفسنجان به دنیا آمد و در سال 1342 ق. در نجف، رخت از

صفحه 81

دنیا بست. مدفن این عالم فرهیخته در جوار آستان جدّ بزرگوارش، علی(ع) است. او برای تحصیل به یزد و بعد به نجف مهاجرت كرد و در محضر استادان بزرگ نجف اشرف حاضر شد. به درجه اجتهاد رسید. وی مدت دو سال مرجع عالم تشیّع بود؛ اما اجل، مهلتش نداد و در 56 سالگی بدرود حیات گفت. از وی دو فرزند به نام های سید مهدی و سید كاظم مرعشی به یادگار مانده است. این عالم بزرگوار دارای آثار گرانقدری است.(8)

2 - شیخ عبدالحسین رشتی

عبدالحسین بن عیسی بن یوسف بن علی عبدالغنی گیلانی نجفی، در سال 1292 ق. در كربلا پا به عرصه خكی نهاد. وی در اصل (ایرانی - رشتی) بود. این عالم فرهیخته مقدمات علوم دینی را در نجف فرا گرفت و در 14 سالگی همراه پدرش به ایران مهاجرت نمود و در رشت اقامت گزید. وی بعد از تكمیل مقدمات و سطوح، دوباره به نجف مهاجرت كرد. او از شاگردان آیات عظام: سید محمد كاظم یزدی، شیخ محمدكاظم خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و...(9) است. او در سال 1373 ق. وفات یافت و در وادی السلام نجف اشرف در مقبره شخصی به خك سپرده شد.(10)

3 - شیخ مرتضی طالقانی

طالقانی در سال 1280 ق. در طالقان به دنیا آمد.(11) او پس از آموزش قرآن و زبان فارسی در مكتب خانه طالقان، به تهران و سپس به اصفهان عزیمت نمود و پس از آن به نجف اشرف مهاجرت كرد. وی در این شهر از محضر استادان بزرگ (12) استفاده نمود و به تهذیب نفس و تكمیل روح پرداخت و به كمالات معنوی و روحی رسید. این دانشمند بزرگ به تدریس و پرورش شاگردان با تقوا پرداخت (13) و از استادان (14) عرفان در نجف بود. طالقانی در سال 1364 ق. در

صفحه 82

نجف از دنیا رفت.

4 - سید میرزا آقا استهباناتی

ابراهیم بن حسن بن ابراهیم، معروف به میرزا آقا استهباناتی در سال 1297 ق. در استهبان (فارس، ایران) به دنیا آمد. وی مقدمات علوم دینی را در آنجا فرا گرفت و سپس به نجف اشرف مهاجرت كرد. او از شاگردان آیات عظام: سید محمدكاظم یزدی، شیخ محمدكاظم خراسانی و میرزا محمدتقی شیرازی است.

این عالم فرزانه در سال 1378 ق. از دنیا رفت و در نجف اشرف، در یكی از حجره های صحن مطهر امیرالمؤمنین(ع) به خك سپرده شد.(15)

5 - حاج میرزا علی ایروانی

علی بن عبدالحسین بن علی اصغر بن محمدباقر، معروف به حاج میرزا علی ایروانی در سال 1301 ق. به دنیا آمد و در سال 1354 ق. رخت از دنیا بست و در نجف اشرف به خك سپرده شد.

وی در سال 1345 ق. كتابی در علم اصول به نام نهایةالنّهایة فی شرح الكفایة به رشته تحریر در آورده است.

استادان درس خارج

شیخ محمدتقی پس از اتمام سطح، دروس خارج حوزوی را نزد عالمان بزرگی فرا گرفت و به درجه اجتهاد دست یافت.

استادان این مرحله از تحصیلات وی عبارتند از:

صفحه 83

1 - میرزا محمدحسین نائینی

شیخ میرزا محمد حسین بن میرزا عبدالرّحیم، ملقّب به شیخ الاسلام نایینی نجفی، در سال 1277 ق. در نایین متولد شد و در 26 جمادی الثّانی 1355 ق. درگذشت. از میان استادان وی، می توان به سید اسماعیل صدر(16) و میرزا محمد حسن شیرازی اشاره كرد.(17)

2 - آقا ضیاءالدّین عراقی، نابغه علم اصول (18)

او فرزند مولا محمد عراقی نجفی است و در سال 1278 ق. در ارك به دنیا آمد. یكی از اساتید وی، آخوند خراسانی است.

او ذیحجّه 1359 ق. در نجف از دنیا رفت و در صحن مطهّر، مقبره شخصی به خك سپرده شد.(19)

3 - سید ابوالحسن اصفهانی

ابوالحسن محمد بن عبدالحمید موسوی در سال 1284 ق. در روستای مدیسه لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. وی زعیم بزرگ شیعه در نجف اشرف و مرجع علی الاطلاق جهان تشیّع بوده و دارای تألیفاتی است. وی در سال 1365 ق. از دنیا رفت و در نجف اشرف به خك سپرده شد.(20)

شاگردان

شیخ محمدتقی بروجردی، شاگردان بسیاری پرورش داده؛ اما در منابع، نام آنها ذكر نشده است. فقط در مصاحبه با آقای شیخ محمدمهدی آصفی توانستیم به شرح حال سه تن از آنان دست یابیم كه عبارتند از:

صفحه 84

1 - شیخ علی محمد آصفی بروجردی

شیخ علی محمد، در سال 1332 ق. به دنیا آمد. وی فرزند حاج صادق بروجردی و داماد شیخ محمدتقی بروجردی است.

وی از عالمان، مجتهدان و عارفان روزگار خود بود. او گنجی بود از معرفت كه در كنجی قرار گرفت. از وی آثاری در فقه، اصول و تفسیر به جا مانده كه بعضی از آنها به طور مستقل یا در مجلاّت علمی آن روز گار به چاپ رسیده است.

او در كتاب موسوعةالنّجف الاشرف (21) این گونه معرّفی شده است. «الآصفی: علی بن محمد بن الحاج صادق البروجردی النّجفی.(22)1332 ق. - 1389 ق. مؤلّفاته الفقهیّه: 1 - حكم الرّضاع؛ 2 - نهج الهدی فی حرمةالرّبا؛

این عالم فرهیخته در سال 1389 ق. به دیار باقی شتافت.(23)

2 - آیةالله شیخ ابوالقاسم خزعلی

استاد بزرگوار و خطیب عالیقدر، آیةالله شیخ ابوالقاسم خزعلی (فرزند غلامرضا)، برادرزاده آیةالله شیخ محمدتقی بروجردی از مدرّسان بزرگ حوزه علمیّه قم و از خطیبان نامی معاصر، دارای مقام شامخ علم و بیان و فضل و تقواست.(24)

او در حدود سال 1345 ق. در مشهد به دنیا آمد؛ و پس از تحصیل دروس جدید و ادبیات عرب به قم مهاجرت نمود و سطوح را نزد استادان بزرگ به پایان رسانید. وی چندین سال، از درس فقه و اصول زعیم عالیقدر جهان اسلام آیةالله بروجردی و بویژه امام خمینی و آیةالله محققّ داماد و... استفاده نمود(25)

صفحه 85

3 - شهید... مظفّری (26)

تألیفات

شیخ محمدتقی بروجردی، در كثر ابواب فقه به تألیف پرداخته و در علم اصول، یك دوره كامل به نام «نهایةالافكار» در چهار جلد تدوین كرده است كه تقریر بحث اصول استادش شیخ ضیاءالدین عراقی است.

2 - رساله ای در ارث همسر(27)؛

3 - رساله ای در دِرهَم و دینار؛

4 - رساله ای در تعاقب ایدی (28)؛

5 - رساله ای در رضاع؛

6 - رساله ای در منجّزات مریض؛

7 - رسائل دیگر در ابواب دیگر؛

8 - حاشیه بر عروةالوثقی (نهج الهدی)(29)؛

9 - حاشیه استدلالی بر عروةالوثقی؛

10 - حاشیه فتوائیّه، به زبان فارسی بر توضیح المسائل و به صورت خطّی.

11 - رساله ای در ردّ بر فرقه بابیّه (خطّی)

12 - رساله ای در اجتهاد و تقلید؛

و تألیف های دیگری كه برخی از آنها كامل و بعضی ناقص هستند.

مراتب علمی

شیخ محمدتقی در امور تحصیلی بسیار كوشا و مقیّد مباحثه بود و نظری قوی و سلیم، بیانی شیرین و شیوا، و اشتیاقی فراوان به درس و تحقیق داشت.

صفحه 86

وی بیش از چهار دوره كامل در درس اصول آیةالله آقا ضیاءالدین عراقی حاضر شد و سه دوره از این دروس را تقریر نمود، كه ثمره آنها، كتاب نهایةالافكار است.(30)

این تقریر بهترین تقریری است كه از درس اصول آقا ضیاءالدین عراقی نوشته شده و باقی مانده (31) و یكی از منابع درس خارج اصول در حوزه های علمیّه است.

شیخ محمدتقی تقریرات دروس دو استاد دیگرش آیات: شیخ محمدحسین نایینی و سید ابوالحسن اصفهانی را در فقه و اصول به صورت متفرّقه نگاشته است.

قابل ذكر است كه آیةالله بروجردی كتاب وی با نام رساله ای در اجتهاد و تقلید را قبل از چاپ مطالعه نمود و از عظمت علمی آن بسیار تعجّب نمود و در مجالس و محافل، از آن تمجید نمود.(32)

كتاب حاشیه گسترده استدلالی بر عروة الوثقی خلاصه آرای فقهی وی است. این كتاب، جایگاه مؤلّف در فقه، و قدرت علمی او متجلّی است؛ همان طور كه برای خواننده آن، ذوق سلیم نویسنده در استنباط و اجتهاد واضح و روشن می گردد.

شیخ محمدتقی این تعلیقات را تا كتاب حج رسانده؛ و بر اثر عارضه قلبی، هنگام اشتغال به نوشتن بقیّه مطالب، وفات یافته و قلم از دست مباركش بر زمین افتاده است.(33)

وی مصداق بارز حدیث شریف نبوی(ص) گردید كه: اُطلُبُ العلم من المهد الی اللّحد

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

صفحه 87

مشایخ روایی

آیةالله شیخ محمدتقی بروجردی، پس از پیمودن راه كمال و فضل و رسیدن به مراتب بالای تهذیب نفس و اخلاق والا، و بعد از پشت سر گذاشتن آزمایش های بسیار از استادان بزرگی در نجف اشرف، اجازه نقل حدیث دریافت كرد. اسامی آن بزرگان عبارت است از:

1 - میرزا حسین نوری (34)؛

2 - آقا ضیاءالدین عراقی؛

3 - سید ابوالحسن اصفهانی؛

اجازه اجتهاد

شیخ محمدتقی از دو استاد بزرگوارش (35)، آقا ضیاءالدین عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی مفتخر به دریافت اجازه اجتهاد گردید.

فعّالیّت ه

شیخ محمدتقی بروجردی، در طول عمر شریف و پربارش، به امر تحقیق، تدریس، تألیف، تقریر، موعظه و تبلیغ، امامت جماعت و... اشتغال داشت. و نیز او، نسبت به انحرافات و بدعت های فكری، حسّاس (36) بود و درباره دین و شریعت و احكام بلند آن، غیرت و حمیّت خاصّی داشت. از جمله، وی در مقابل افكار و آثار(37) احمد كسروی، رضاقلی شریعت سنگلجی و... به مبارزه پرداخته است.

دوره های زندگی

زندگی پر حاصل شیخ محمدتقی بروجردی به چهار دوره تقسیم می شود:

صفحه 88

فعّالیّت های سیاسی

از فعّالیّت های سیاسی او اطلاعی در دسترس نیست؛ مگر در چهار مورد از اسناد مربوط به انقلاب اسلامی كه در جلد سوم كتاب اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است و امضای وی در ذیل آنها وجود دارد.

1 - متن نامه هیئت علمیّه تهران به [محمدرضا] شاه درباره مجلس مؤسّسان و تغییر بعضی از موادّ قانون اساسی به تاریخ 1328/1/21 ش / یازدهم جمادی الثّانی 1368 ق. كه هیئت علمیّه تهران در منزل حجّةالاسلام والمسلمین حاج میرزا یحیی صدرالعلما، اجتماع نمودند و نامه فوق را در خصوص مجلس مؤسّسان برای شاه نوشته و ارسال داشتند.(38)

2 - متن اعلامیّه علما و روحانیان تهران درباره تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی، به تاریخ 1341/9/1 ش.(39) خطاب به ملت ایران.

3 - متن اعلامیّه روحانیان تهران درباره اعلام عزا در نوروز 1342 ش.

روحانیون امسال عزادارند

به مناسبت هم زمان شدن ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب، حضرت امام جعفرصادق(ع) و حوادث ناگواری كه به اسلام وارد و موجب تأثّر شدید گردیده است، جامعه روحانیّت، عزادار و به عنوان عید، جلوس نخواهند داشت.

الاحقر محمدرضا التنّكابنی - العبد محمدتقی آملی - الاحقر محمدتقی بروجردی...(40)

4 - متن تلگرام جمعی از علما و روحانیان به آیةالله العظمی گلپایگانی درباره فاجعه مدرسه فیضیّه.

تهران، قم 11070، تاریخ 4/1/1342 ش.

صفحه 89

حضرت آیةالله آقای گلپایگانی دامت بركاته

حوادث ناگوار چند روز اخیر و تجاوز به حریم مقدّس اسلام و روحانیّت، موجب نگرانی و تأثّر شدید [گردید]؛ (انّا لله و انّا الیه راجعون)

جامعه روحانیّت همدردی خود را اعلام؛ از خداوند عالم حفظ اسلام و مسلمین را مسألت دارند.

الاحقر علی اصغر خویی - باقر طباطبایی قمی - الاحقر حاج سید هادی خسروشاهی - الآثم احمدالحسینی اللواسانی - الاحقر محمدتقی بروجردی...(41)

1 - در بروجرد

زندگی در بروجرد كه از كودكی تا جوانی (21 سالگی) یعنی بین سال های 1274 - 1295 ش. را شامل می شود، زمان تحصیلات مقدماتی و رشد و بالندگی اوست.(42)

2 - هجرت به نجف

مهاجرت به نجف اشرف و سكونت در آنجا (از سال 1295 ش. تا 1325 یا 1324 ش. یعنی تا بعد از(43) وفات استادش سید ابوالحسن اصفهانی.

3 - مهاجرت به ایران

مهاجرت به ایران و سكونت در قم كه تقریباً از سال 1325 ش. را شامل می شود.

شیخ محمدتقی بروجردی بعد از وفات آیةالله سیدابوالحسن اصفهانی، به ایران بازگشت و در قم با آیةالله بروجردی ملاقات نمود. وی به اصرار آیةالله بروجردی در قم سكن گردید و از اصحاب نزدیك وی شده و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.(44) البته مدت اقامت شیخ محمدتقی در قم مشخص

صفحه 90

نیست.

4 - سكونت در تهران

شیخ محمدتقی پس از چند سال اقامت در قم، به دعوت (45) آیةالله سید ابوالقاسم كاشانی كه نسبت به وی عنایت خاصّی داشت و به دستور آیةالله بروجردی به تهران مهاجرت كرد. وی در آنجا سكن گردید و تا پایان عمر شریفش، یعنی سال 1350 ش. به اقامه نماز جماعت در مسجد رئیسی (46) (معروف به مسجد شیشه، واقع در خیابان شیخ هادی، منطقه حسن آباد) و تبلیغ و موعظه پرداخت. این عالم بزرگوار برای عدّه ای به تدریس فقه و اصول برای عده ای از فضلا و محصلان حوزه علمیه تهران نیز همت گماشت.(47)

شیخ محمدتقی در كنار همه این امور، لحظه ای از مطالعه، تحقیق و تألیف غفلت نكرد.

اوج این دوران چهارگانه، دوره دوّم زندگی وی، یعنی دوره مهاجرت به نجف اشرف است. این مدت 30 ساله زمان گذراندن سطوح عالی و دروس خارج و استفاده علمی و معنوی از استادان بزرگوارش در آنجاست. نوشتن نهایةالافكار(48) و یك دوره فقه استدلالی بر عروةالوثقی، با عنوان حاشیه استدلالی از مهم ترین و شاخص ترین تلاش های عالم بزرگ در این دوران به شمار می رود.

ویژگی های اخلاقی

بروجردی دارای ویژگی های اخلاقی بی شماری بوده صفات پسندیده این عالم فرزانه را می توان چنین برشمرد:

1 - تقوای عالی و برجسته

2 - زهد و سادگی

صفحه 91

3 - رهایی از تكلّفات اجتماعی

4 - مداومت بر تهجّد

5 - استمرار بر ذكر خدا و تلاوت قرآن

6 - غیرت دینی

شیخ علی رضا پیریایی از فضلای بروجردی، سكن قم می گوید: آیةالله شیخ محمدتقی بروجردی، با وجود احراز مقام عالی علمی و اجتهادی، در اجتماع خیلی ساده و به طور ناشناس ظاهر می شد؛ به طوری كه به چشم كسانی كه او را نمی شناختند، یك روحانی ساده و معمولی به نظر می آمد. او علاوه بر مقامات علمی و معنوی، مالك روستای مرو بود كه از پدرش به او ارث رسیده بود؛ اما هرگاه كه به آنجا می رفت، مردم روستا به یكدیگر، به طور عادّی و كم اهمیّت خبر می دادند و می گفتند:

شیخ محمدتقی آمده است!

همدوره ه

برخی از مراجع بزرگ و عالمان نامی، از همدوره های تحصیلی و هم بحث آن عالم فرهیخته بوده اند؛ كه از جمله آنها، حضرات آیات: سید محمدحسن آل طیّب، سید محمدعلی سبط الشّیخ، سید (محمد) مهدی لاله زاری، شیخ حسین وحید خراسانی، سید علی سیستانی، شیخ محمدتقی بهجت، سید محمد شاهرودی، حاج سید محمد جعفر مروّج جزایری، میرزا هاشم آملی و حاج سید عبدالاعلی سبزواری هستند.(49)

دوستان نزدیك

شیخ محمدتقی، دوستان بسیاری داشت. بزرگانی كه اسمشان ذكر می شود

صفحه 92

از دوستان نزدیك و صمیمی وی هستند:

1 - میرزا هاشم آملی

2 - سید یحیی [مدرّس ] یزدی

3 - آیةالله سید ابوالقاسم كاشانی

4 - آیةالله سید محمود شاهرودی

یكی از دوستان شیخ محمدتقی در قم، شیخ ابوالقاسم صرفی بروجردی بوده كه با وی اصول را مباحثه می نمودند.

آقای صرفی نقل می كند:

در مدّتی كه شیخ محمدتقی بروجردی، در قم سكونت داشت، با هم، درس اصول را مباحثه می كردیم. بنده درس فقه را با آقای شیخ محمد غروی كاشانی (50) مباحثه می نمودم. در آن زمان آقای غروی، هر هفته، بعضی از روزها، مرتّب برای انجام برنامه های مذهبی به تهران می رفتند و به من می گفتند، روزهایی كه من در قم نیستم، شما درس اصول را با شیخ محمدتقی بروجردی مباحثه كن؛ و وقتی كه بنده از تهران برمی گردم، درس فقه را با اینجانب مباحثه بنما.

ازدواج

تاریخ ازدواج شیخ محمدتقی برای ما معلوم نیست؛ اما وی با خانمی از خاندان شیخ الاسلامی های بروجرد(51) وصلت نموده است. برادر خانمش، حجةالاسلام شیخ محمدجواد شیخ الاسلامی، در بروجرد از شاگردان آیةالله بروجردی است.(52)

فرزندان

ثمره ازدواج شیخ محمدتقی چند فرزند صالح بود به نام های:

صفحه 93

1 - شیخ محمدحسن (تنها پسر)

2 - فاطمه خانم (مادر آقای شیخ محمد مهدی آصفی)؛

3 - وجهیه خانم؛

4 - محترم خانم.

نوادگان

یكی از نوادگان دختری شیخ محمدتقی، آیةالله شیخ محمدمهدی آصفی، فرزند شیخ علی محمد آصفی بروجردی و مسؤول فعلی مجمع جهانی اهل بیت(ع) است.

نوه دیگر دختری وی مرحوم حاج آصف آصفی معروف به حاج آصف (53) برادر آقای آصفی بوده كه در بروجرد به كسب (54) اشتغال داشت. ما بیش از این، از زندگی او اطّلاعی نداریم.

آیةالله شیخ محمدمهدی آصفی

وی فرزند آیةالله شیخ علی محمد آصفی بروجردی و نوه دختری شیخ محمدتقی بروجردی است. نامبرده مقدّمات و سطح را در نجف، در محضر پدر بزرگوارش و جمعی از بزرگان آنجا فرا گرفت و خارج فقه و اصول را در نجف، نزد بزرگان عصر خود گذراند. وی تحصیلات دانشگاهی را نیز تا مقطع كارشناسی ارشد در دانشگاه بغداد به اتمام رسانید. او بیش از 25 سال در فعالیت های سیاسی علیه رژیم بعث عراق، شركت داشت و نیز در كادر رهبری حزب «الدّعوة» بیش از 30 سال عضو بوده؛ و بیش از 10 سال سِمَت سخنگوی رسمی آن حزب را برعهده داشته است. وی همچنین در حوزه علمیّه نجف و قم، سال ها به تدریس فقه، اصول، فلسفه و تفسیر قرآن مشغول بوده؛ متجاوز از

صفحه 94

10 سال است كه وی در حوزه علمیّه قم، فقه و اصول تدریس می نماید.(55)

از نگاه آیةالله بروجردی

شیخ محمدتقی در قم از نزدیكان آیةالله بروجردی بود و آن بزرگوار به مقام علمی و تقوایی شیخ عنایت خاصّی داشته است. آیةالله بروجردی بعضی از رساله های علمی و فقهی شیخ محمدتقی را مطالعه كرده و در مجالس شخصی از آنها تعریف و تمجید نموده است؛ مانند كتاب رساله ای در اجتهاد و تقلید.(56)

البته آشنایی آیةالله بروجردی با شیخ محمدتقی به سال ها قبل برمی گردد. شیخ محمدتقی بروجردی نیز، اوّلین (57) كسی است كه در ضمن یكی از مسافرت هایش از نجف به ایران و بروجرد، زمانی كه آیةالله بروجردی در بروجرد سكونت داشت و هنوز شهرت جهانی نداشت، كتاب حاشیه بر عروةالوثقی، تألیف آیةالله بروجردی را به نجف برده و در آنجا، بزرگان نجف، از جمله آیةالله حاج شیخ محمدرضا آل یاسین(دایی آیةالله شهید سید محمدباقر صدر(58)) آن را مطالعه كرده و به مقام رفیع علمی و فقهی آیةالله بروجردی پی برده اند. پس از این جریان آوازه شهرت وی در نجف و مركز علمی دیگر مانند قم و مشهد و... پیچید و نظر همگان متوجّه او شد.

از منظر بزرگان

1 - شیخ محمدهادی امینی در كتاب معجم رجال الفكر و الادب فی النّجف در باره شیخ محمدتقی نوشته است:

محمدتقی فرزند عبدالكریم... عالم باتقوا، محققّ فاضلِ پژوهشگر.(59)

صفحه 95

وی دارای تقریراتی در فقه و اصول است؛(60) كه نهایةالافكار از جمله آنهاست. این كتاب به چاپ رسیده است.(61)

2 - در كتاب فهرست كتاب های چاپی عربی تألیف خانبابا مُشار، كتاب نهایةالافكار شیخ محمدتقی این گونه معرفی شده است.

نهایةالافكار (در مبحث استصحاب، تعادل و تراجیح)، تقریر [درس اصول ] آقا ضیاء عراقی، نوشته شیخ محمدتقی فرزند عبدالكریم بروجردی.

جزء سوم، نجف، 1371 (ق. / 1330 ش.)، سربی، وزیری، جزء چهارم، 137 (ق. / 1330 ش.)، سربی، وزیری، ص 520 صفحه).

3 - آیةالله سید محمد غروی در كتاب مع كبار علماء النّجف الاشرف ابتدا همان توصیف در صدر كلام مؤلّف معجم الرّجال الفكر و الادب را درباره وی نوشته، فقط به جای كلمه متتبّع، (پژوهشگر)، لفظِ جلیل را به كار برده است.

وی در ادامه می گوید: «از خود شیخ محمدتقی شنیدم كه پنج دوره در درس اصول شیخ آقا ضیاء عراقی شركت كرده است...؛ اما متأسّفانه برای او [شیخ محمدتقی ]، به خاطر كثرت اشتغال به تحقیق و تألیف، فرصتی برای تدریس و اداره امور مردم پیدا نشد. وی به [درخواست آیةالله كاشانی و] دستور مرجع كبیر [آیةالله ] سید حسین بروجردی به تهران مهاجرت كرد برای تدریس و اقامه نماز جماعت در مسجد رئیسی كه مسجد شیشه نامیده می شود، اما او نتوانست جایگاهی [كه مناسب مقامش بود] در اجتماع پیدا كند.»(62)

4 - شیخ آقا بزرگ تهرانی در كتاب نقباء البشر درباره شیخ محمدتقی آورده است.

«شیخ محمدتقی فرزند عبدالكریم بروجردی، سكن نجف اشرف، عالم بارع و فاضل جلیل؛ مقدّمات علوم [دینی ] را در بروجرد فرا گرفت و

صفحه 96

[نیز] مقداری از سطوح [دروس حوزوی ] را نزد بزرگان آن شهر خواند؛ سپس به نجف اشرف مهاجرت كرد...»(63)

وفات

سرانجام، شیخ محمدتقی بروجردی پس از عمری تحقیق و تألیف در روز چهارشنبه 24 (64) ذی قعده 1391 ق. / 1350 ش. در تهران بر اثر عارضه قلبی، هنگام اشتغال به نوشتن (تعلیقات بر عروةالوثقی) وفات یافت و قلم از دست مباركش بر زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم كرد.

مدفن

پیكر مبارك شیخ محمدتقی بروجردی پس از انتقال به شهر مقدس قم و تشییع باشكوه از طرف مردم و سلسله جلیل روحانیّت، در شبستان انتهای قبرستان ابوحسین (65)، سمت راست ضلع جنوبی قبرستان به خك سپرده شد.

لوح قبر زمینی

بر روی لوح قبر مباركش نوشته شد: «مُشیّدُ العِلمِ وَالتُّقی سماحَةُ حجّةالاسلام والمسلمین آیةالله العظمی الحاجّ شیخ محمدتقی النّجفیّ البروجردیّ قُدِّسَ سِرُّهُ تُوَفِّیَ یَومَ الاربَعاء، 24 ذی القعده 1391.

بر لوح قبر دیواری آن عالم بزرگوار مرقوم شده است:

«هوالذی لایموت مَضجَعُ (سماحة حجةالاسلام والمسلمین، آیةالله العظمی، فقیه العصر صاحب النّظر الثّاقب والرّأی الصّائب المحققّ الاصولی الحاج الشیخ محمدتقی النجفی البروجردی) انتقل الی مثواهِ الاخیر فی 24

صفحه 97

ذی القعده 1391»

روحش شاد و راهش پررهرو باد!

سپاسگزاری

در پایان از لطف بسیار آیةالله شیخ محمدمهدی آصفی، آقای حاج شیخ غلامرضا مولانا، آقای حسین مولانا، حجةالاسلام آقای حاج محمد اسدی و همه دوستانی كه به هر شكل، در تهیّه و تنظم مطالب و ترجمه منابع عربی این تحقیق، مرا یاری كردند، تشكر و قدردانی می نمایم.

پی نوشت ها:

1 - بروجرد، یكی از مهم ترین شهرهای استان لرستان است؛ شهری با آب و هوای خوش، بهاری سرشار از شكوفه و شقایق و زمستانی به سردی برف های روستایمان، كوه گران پیكر «گرین»؛ كه با 2642 كیلومتر مربع مساحت، و 1600 متر ارتفاع از سطح دریا، در دشت حاصل خیز «سیلاخور»، گسترده ترین دشت استان لرستان قرار دارد این شهر كوهستانی، از شمال به شهر ملایر؛ از جنوب شرقی به شهر درود؛ از جنوب غربی و مغرب به خرّم آباد؛ و از شرق به شهرستان ارك محدود شده و در 33 درجه و 54 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 45 دقیقه طول شرقی قرار دارد .

(برگرفته از سیمای بروجرد، یدالله گودرزی، مؤسسه فرهنگی همسایه، چاپ اول، پاییز 1376، ص 1، با تصرّف و تلخیص) رك: فرهنگ فارسی، دكترمحمدمعین،ج 5،ص 262،چاپ هفتم،1364 .

چاپ اوّل: 1345، در این مأخذ، گوه گرین، (كوه گرو) با ارتفاع 4200 متر ذكر شده است .

2 - حاج عبدالكریم، به غیر از شیخ محمد تقی، سه پسر دیگر نیز داشت 1 آقا غلامرضا، پدر آیةالله شیخ ابوالقاسم خزعلی، كه ملبّس به لباس روحانیّت بوده؛ ولی به كسب در بازار اشتغال داشته و به مشهد مهاجرت كرده و آقای خزعلی در آنجا متولد شده است؛ بنابراین وی به آیةالله خزعلی خراسانی معروف گردیده است .

3 - آقا جواد 4 - آقا حسین (هر دو كاسب بوده اند).

5 - واقع در 20 كیلومتری شمال بروجرد، بعد از امامزاده زواریان و روستای زواریان .

6 - حوزه علمیّه بروجرد، یكی از قدیمی ترین حوزه های علمی در غرب ایران بوده است این حوزه به خصوص در دو قرن اخیر، از نظر دارابودن رجال علم و فضیلت در درجه ای قرار داشته كه گویند روزی عالمان و مجتهدان این شهر را تا هفتاد نفر شمردند؛ و تازه معلوم شد كه افرادی چون حاج سید شفیع بروجردی، صاحب قواعد الاصول كه شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیه، در راه سفر به عراق، مدّت شش ماه برای درك محضر او و نیز (استفاده از) درس حاج ملاّ اسدالله بروجردی در بروجرد توقّف كرد، از قلم افتاده است (برگرفته از مجلّه حوزه، ش 43 و 44 ویژه نامه آیةالله بروجردی، فروردین تا تیر 1370؛ مقاله آیةالله بروجردی در بروجرد، به قلم آیةالله سید جواد علوی طباطبایی بروجردی، نوه دختری آیةالله بروجردی، ص 326 و 327، با تصرّف).

7 - مقدمه نهایةالافكار، تقریرات درس اصول آقا ضیاالدین عراقی، به قلم شیخ محمدتقی بروجردی، ج 2، ص د، از (شیخ محمد مهدی آصفی)، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1405 ق و منابع دیگر .

8 - تاریخ بروجرد، ج 3، شیخ غلامرضا مولانا، شرح حال شیخ محمدتقی بروجردی، به قلم خودش، تنها مأخذی است كه در آن نام استادان سطوح عالی وی ذكر شده است .

9 - گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 59 - 61 (شرح حال فرزندان) ص 61 - 62 (شرح حال خودش) .

10 - موسوعةالنجف، ج 7، ص 111 - 112؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 178، نوشته شده و در سال 1312 ق / 1271 ش به تهران آمده و از محضر علاّمه آشتیانی، در فقه و اصول بهره مند شده و پس از ده سال تحصیل و تدریس در مدرسه صدر تهران به نجف مهاجرت كرده است .

11 - همان، ج 7، ص 111 - 112؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 178؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 178 .

تذكر: یكی از شاگردان وی آیةالله حاج سید محمدعلی قاضی طباطبایی اوّلین شهید محراب بوده است برای شرح حال وی به گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 322 - 325 رجوع شود برای اطلاع از آثار وی، به موسوعة النجف، ج 7، ص 111 و 112 و ج 14، ص 172 مراجعه گردد .

12 - گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 17 .

13 - درباره استادان وی در اصفهان و نجف، رك: گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 17 شیخ محمدشریف رازی در این مأخذ می گوید: او شیخ مرتضی طالقانی را در سال 1362 ق / 1321 ش در نجف ملاقات كرده و از محضر درس او استفاده كرده است این مأخذ، در ضمن شرح حالش، به خاطره مرگ وی اشاره نشده است .

14 - گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 17 .

15 - به نقل از آقای آصفی؛ همان، ص 18، (آقای شیخ محمدتقی جعفری) عرفان را نزد او فرا گرفته است و از جمله شاگردان وی، سید محمدعلی قاضی طباطبایی، وشیخ محمدتقی بروجردی بوده اند .

درباره خاطره استاد جعفری از او (كه مرگ خود را پیشگویی كرده بود) رك: به كتاب تكاپوگر اندیشه ها و زندگی، آثار و اندیشه های استاد جعفری به كوشش عبدالله نصری، با مقدمه استاد محمدرضا حكیمی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 5 و 6 (به نقل از مجلّه كیهان فرهنگی، 1363، مهرماه، ص 5) این خاطره در گنجینه دانشمندان، ج 8، ص 106 و 107 در ضمن شرح حال استاد جعفری نیز نقل شده است .

16 - گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 118؛ درباره (آثار فقهی) وی رك: گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 217 و ج 3، ص 117 برای مطالعه شرح حالش، رك: گلشن ابرار، ج 5، سید محمد سجادی (منابع شرح حال و آثار او): 1 موسوعةالنجف الاشرف، ج 11، ص 328؛ گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 117 - 118 ج 7، ص 70، 266؛ نقباءالبشر، ج 1، ص 168؛ معجم رجال الفكر، ج 1، ص 128 و ج 7، ص 76 و 77 (فقهاء النّجف و مؤلّفاتهم خلال الف عام) .

17 - موسوعة النجف الاشرف، ج 7، ص 243، برای دیگر آثارش، رك: موسوعةالنّجف الاشرف، ج 7، ص 76 - 77 (فقهاءالنّجف و مؤلّفاتهم خلال الف عام) .

18 - پدر سید صدرالدین صدر و جدّ امام موسی صدر .

19 - شرح حال وی برگرفته از مع كبار علماءالنجف الاشرف، ص 400 - 401 به اختصار برای اطلاع از شرح حال وی، رك: موسوعةالنّجف الاشرف، ج 11، ص 240 - 241 .

20 - گلشن ابرار، ج 2، ص 552 .

21 - موسوعةالنّجف الاشرف، ج 7، ص 129 برای مطالعه شرح رك: به همین كتاب .

نویسنده : علیرضا پناهی تلخستانی

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 10 آبان 1391  9:14 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


فقیهی، استاد علی اصغر
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار : تاریخ و عقاید وهابیان - وهابیان - ترجمه عهدنامه مالك اشتر - دستورهای املا و انش - جغرافیای كشورهای اسلامی و تاریخ اسلام - ترجمه توحید مفضّل - سفرنامه حجّ - چگونگی فرمانروایی عضدالدوله دیلمی - تاریخ مذهبی قم - آل بویه - ترجمه نهج البلاغه - سفرنامه آفریق - دستور زبان فارسی - محمد رسول الله(ص) (ترجمه) - بنی امیه در تاریخ

خانواده

استاد علی اصغر فقیهی، اوّلین فرزند خانواده، در روز 12 دی ماه 1292 ش. برابر با سال 1336 ق. در یكی از محله های قدیمی شهر قم و در خانواده ای روحانی متولد گردید.

پدرش آقا شیخ ابوالحسن فقیهی متوفای 1359 ق. و جدّ وی آخوند ملا محمد تا چند پشت در سلك روحانیت بودند و به زهد و تقوا شهرت داشتند.

شیخ ابوالحسن و برادرش شیخ احمد از مدرسان دروس سطح و فضلای حوزه علمیه قم و از شاگردان آیات عظام حاج شیخ عبدالكریم حایری متوفای 1355 ق.، آقاشیخ محمد فیض قمی متوفای 1370 ق.، آقا شیخ محمد ارباب قمی متوفای 1341 ق. و آقا سیدابوالحسن اصفهانی متوفای 1365 ق. بودند.

این دو عالم بزرگوار در مدرسه «جهانگیرخان» دروس حوزوی را تدریس می كردند و در ایام تبلیغ برای وعظ و ارشاد مردم به روستاهای قم می رفتند.

صفحه 59

تحصیلات

علی اصغر در پنج سالگی به مكتب خانه محله اش كه توسط تنها خانم باسواد آن محله اداره می شد، رفت. وی الفبا را با سبك مكتب خانه ای، همراه با پاره ای از مسائل دینی در خور فهم آن سن و سال مثل: اذان، اقامه و نماز آموخت. او سپس قرآن را كه به طور معمول از آخرین سوره های جزء سی ام تدریس می شد، فراگرفت. وی بعد از آن، بقیه قرآن و برخی متون فارسی، از قبیل گلستان سعدی و بعضی نامه هایی را كه توسط منشیان قدیمی تحریر شده بود و در مكتب خانه ها تدریس می شد، آموخت. علی اصغر كه در ده سالگی نوشتن و خواندن كتاب های روان و ساده فارسی و فرآن را تا حدّی فرا گرفته بود، به مدرسه «جهانگیرخان» كه در نزدیكی منزلشان بود و پدر و عمویش نیز در آن مدرسه تدریس می كردند، رفت. وی نصاب الصّبیان و جامع المقدمات را نزد پدرش به طور كامل خواند.

استاد فقیهی از خاطرات این دوره چنین نقل می كند:

«مرحوم آیةالله حایری، پیشكاری داشتند به نام آقا شیخ محمدتقی بافقی كه علما به شرح احوال ایشان آشنا هستند. از جمله وظایف آقا شیخ محمدتقی یكی هم پرداخت شهریه طلبه ها بود؛ به این صورت كه كیسه ای پول زیر بغلش می گذاشت و به مدرسه های مختلف می رفت و شهریه طلبه ها را می داد. در آن زمان طلبه های مجرد، ماهی 15 ریال و طلبه های متأهّل ماهی 30 ریال و مدرّسین هم 50 - 60 ریال حقوق داشتند. یك روز ایشان به مدرسه ما آمد و همه طلاب دور اتاق نشستند تا شهریه خود را بگیرند. من هم رفتم و در گوشه ای نشستم. ایشان از من پرسید: چه می خوانی؟ پاسخ دادم: نصاب. گفتند: عرب به

صفحه 60

شیر چه می گوید؟ گفتم: لبن. گفتند: به ماست چه می گوید؟ چون این كلمه در نصاب نبود من سكوت كردم. ایشان لبخندی زدند و 4 سكه 2 ریالی به من دادند و قرار گذاشتند كه هر ماه این مبلغ را به بنده بپردازند...».(1)

آقای فقیهی فراگیری كتاب های شرح سیوطی، شروح جامی، كافیه، شافیه، رضی و تمام كتاب مغنی را به خوبی پشت سرگذاشت. وی با شروع منطق حاشیه ملاعبدالله و بعد از آن شرح شمسیه و شرح مطالع را خواند و سپس مطوّل تفتازانی در علم معانی و بیان را به طور كامل آموخت و به سراغ مقدمات اصول و فقه رفت. او اوّلین كتاب اصول، یعنی معالم الاصول را كه جزء برنامه های درسی آن روز بود همراه شرایع كه در موضوع فقه نوشته شده، خواند و شرح لمعه، قوانین الاصول و دو كتاب بعد از آنها یعنی رسائل و مكاسب شیخ انصاری را تمام كرد و با خواندن دو جلد كفایةالاصول آخوند خراسانی دوره سطح را نزد استادان و فضلای آن وقت حوزه مانند: آقا شیخ عبدالحسین ابن الدین قمی و آیات عظام: سید شهاب الدین نجفی مرعشی، فیض قمی، گلپایگانی، امام خمینی و... به پایان برد. او پس از اتمام این دوره، برای مدتی از درس خارج فقه آیةالله سید محمدتقی خوانساری بهره برد.

در دانشگاه

پس از تأسیس دانشكده معقول و منقول در دانشگاه تهران و شرایط و جوّ عمومی حكم بر حوزه و دیدگاه روحانیت نسبت به دانشگاه ها آقای فقیهی كه 19 سال داشت تصمیم گرفت از تحصیلات دانشگاهی نیز بهره مند شود. او در سال 1315 ش. در دانشكده یاد شده كه دارای سه رشته تحصیلی در علوم

صفحه 61

معقول، منقول و ادبیات بود، در رشته ادبیات ثبت نام كرد. او پس از پشت سرگذاشتن امتحانات ورودی تحصیلات خود را در آن دانشكده شروع نمود. از آنجا كه وضع مادّی پدر برای تأمین هزینه های تحصیلی مساعد نبود، او در دفترخانه ای كه مقابل بازار بزرگ تهران قرار داشت مشغول به كار شد.

از استادان مشهور آقای فقیهی در این مقطع تحصیلی می توان از آقایان: میرزا محمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب، مهدی الهی قمشه ای، محسن هشترودی و... نام برد كه در این دانشكده، ادبیات فارسی و عربی، علوم تجربی، ریاضیات، تاریخ ادبیات، فلسفه و... را تدریس می كردند.

آقای فقیهی در شهریور ماه سال 1319 ش. تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رسانید. او رساله پایانی اش را در موضوع تأثیر ایرانیان در بسط تمدن اسلامی نوشت و موفق به دریافت مدرك كارشناسی ارشد در رشته ادبیات گردید.

آقای فقیهی در آبان 1319 ش. به عنوان دبیر، به قم بازگشت. وی با معرفی خود به اداره فرهنگ قم، حكم رسمی خود را برای تدریس در دبیرستان حكیم نظامی دریافت كرد و در این دبیرستان به تدریس درس های عربی، فارسی، تاریخ و جغرافیا پرداخت.

استاد فقیهی پس از سال ها تدریس و كسب تجربیات آموزشی، از سوی دبیران و همكارانش در آن دبیرستان، برای پذیرفتن مسؤولیت اداره دبیرستان پیشنهاد شد.

صفحه 62

او بر خلاف میل باطنی اش به خاطر احترام به رأی و حسن نظر همكاران خود، برای مدتی، مسئولیت اداره دبیرستان را عهده دار گشت.

استاد از خاطرات دوران مدیریت خود چنین نقل می كند:

«در آن موقع كه بنده مسئولیت دبیرستان را به عهده داشتم، مرحوم آیةالله بروجردی به اداره فرهنگ آن روز دستور دادند كه در دبیرستان - این مدرسه تنها دبیرستان كامل قم بود - هفته ای یك بار جلسه وعظ تشكیل شود و واعظی برای دانش آموزان سخنرانی كند. همچنین مسجدی هم برای آنها در نظر گرفته شود كه در آنجا نماز بخوانند. اداره فرهنگ قم دستور ایشان را به من ابلاغ كرد و من هم كه خیلی مشتاق این كار بودم از فرصت استفاده كردم و گفتم: حال كه قرار است چنین كاری صورت بگیرد، باید از مهم ترین و معروف ترین واعظ شهر؛ بلكه ایران، برای سخنرانی دعوت كنیم تا اوّلین جلسه آن با شكوه زیادی برگزار شود و بچه ها برای آن اهمیت قائل شوند. معروف ترین واعظ شهر در آن ایام مرحوم آقا میرزا محمدتقی اشراقی بود كه مردی فوق العاده باهوش و خوش حافظه بود...

ایشان به مدرسه آمدند و حدود یك ساعت و نیم صحبت می كردند و بچه ها هم با دقّت به آن گوش می دادند و بعد از سخنرانی هم به سؤالات دانش آموزان پاسخ گفتند و از آن پس این جلسات ادامه پیدا كرد....»(2)

استاد فقیهی بیش از سی سال (1319 تا 1350 ش.) در قم به تدریس پرداخت. او علاوه بر دبیرستان حكیم نظامی در دبیرستان های اوحدی، صدر اوحدی، دخترانه پنبه چی و دین و دانش نیز تدریس می كرد. وی در سال

صفحه 63

1350 ش. تقاضای بازنشستگی نمود و پس از آن به تهران مهاجرت كرد. و تا سال 1358 ش. در دبیرستان های علوی و نیكان مشغول تدریس بود و بعد از آن نیز به قم بازگشت. استاد فقیهی از خاطرات دوران همكاری خود با شهید بهشتی در دبیرستان دین و دانش قم و مدرسه علوی تهران چنین می گوید:

«در سال 1330 ش. شهید دكتر بهشتی به قم آمدند. آن موقع ایشان زبان انگلیسی می دانستند و تدریس می كردند. یك بار مرحوم حاج آقا مرتضی حائری از آقای بهشتی و آقای جزی كه دبیر ریاضیات بود و آقای جوادی و بنده دعوت كردند و ما به منزل ایشان رفتیم. در آن جا (آقای حایری) فرمودند: من در نظر دارم مدرسه ای تأسیس كنم كه علاوه بر برنامه فرهنگی، برنامه دینی هم - به طور صحیح، نه آن طور كه در مدارس معمول است - داشته باشد و موادّی از جمله، تاریخ اسلام، جغرافیای كشورهای اسلامی و فقه و آشنایی با قرآن به طور صحیح در آن تدریس شود.

مدتی در این باره مشورت كردیم و سرانجام طرح آن تهیه شد و همه افراد حاضر، به اتفاق، نظر دادند كه آقای بهشتی مناسب ترین فرد برای مدیریت آن هستند.

در تمام مدتی كه ایشان در قم بودند، ما با ایشان معاشر و همسایه بودیم و رفت و آمد داشتیم و در مدرسه دین و دانش هم همكار بودیم...»

«هنگامی كه در مدرسه علوی به تدریس مشغول بودم با آقای (رضا) روزبه آشنا شدم. به جرأت می توانم بگویم نظیر این مرد را بسیار كم دیده ام. او به راستی سلمان زمان خودش بود، چه از نظر تقوا، چه از نظر

صفحه 64

وسعت معلومات و چه از جهات دیگر. هر دبیری كه غیبت می كرد ایشان به جای او درس می داد و به خوبی هم از عهده بر می آمد. او در فیزیك نظریات تازه ای ارائه كرده بود. از نظر فقه در حدّ اجتهاد بود و از نظر فلسفه هم انسانی فوق العاده به شمار می رفت. برخی از تصاویر این كتاب «ترجمه توحید مفضّل» كار آن مرحوم است...».(3)

ویژگی ه

استاد فقیهی از خانوده ای روحانی و اهل علم و از تحصیل كرده های حوزه علمیه قم و دانش آموختگان دانشگاه تهران بود. وی در ضمن سال های تحصیل و تدریس، با عده ای از استادان و بزرگانی از حوزه و دانشگاه حشر و نشر داشت و نیز شاگردان بسیاری را در زمینه های مختلف تربیت كرد. از جهت اینكه آثار پژوهشی و تحقیقی ایشان زمینه همكاری و آشنایی بسیاری را با وی فراهم آورده بود، مناسب است كه به برخی از آرا و نظراتی كه در مورد استاد از سوی بستگان، دوستان و استادانش ابراز شده، پرداخته شود.

آقای حاج عباس فقیهی برادر كوچكتر استاد، می گوید:

«مرحوم آقای فقیهی انسانی بسیار مودّب بود، به صله ارحام اهمیّت زیاد می داد و در رفت و آمدهایی كه ما و سایر بستگان با او داشتیم به كوچك و بزرگ فامیل احترام می گذاشت. و نسبت به آن دسته از فامیل كه از نظر معیشتی در حدّ متوسط یا پایین تر بودند، بیشتر عنایت داشت. در میان خویش و قوم، به كودكان و نوجوانان بسیار اظهار علاقه می كرد و هنگامی كه آنان وارد مجلس خانوادگی می شدند، تمام قد جلوی آنان بر می خاست و احترام می نمود. گاهی با آنان شوخی و مزاح های

صفحه 65

مناسب می كرد و گاهی با طرح سؤالات و مطالب طنز و معماگونه، باب گفت و گو را با آنان می گشود و جایزه اش به بچه ها گفتن صدآفرین و هزارآفرین بود. وی به بزرگترها و پدران و مادران فامیل سفارش می كرد كه برای تربیت دینی و یادگرفتن آداب اجتماعی فرزندان، سعی و اهتمام داشته باشند. او در جلسه قرائت قرآن هفتگی كه هنوز هم بین فامیل و اهالی محل برقرار است برای حاضران كلمات قصار و برخی خطبه ها و نامه های نهج البلاغه را ترجمه و شرح می كرد.»

آقای عباس رامین یكی از دوستان قدیمی و از بستگان استاد فقیهی كه تا پایان عمر با او معاشرت و ارتباط داشت چنین تعریف می كند:

«در تمام دوران رفاقت و معاشرتمان با استاد فقیهی، هرگز حرف یا كلمه ای زشت و زننده نشنیدم. بسیار صبور بود و در مقابل پیش آمدهای سخت و ناملایم كه برایش پیش می آمد، تحمّل داشت و هیچگاه زبان به ناراحتی و گله نمی گشود. مهمان های خود را، هركس كه بود خودش بدرقه می كرد و به مهمانی هم كه می رفت، از هرگونه تكلّف و زحمت و تعارفات بیهوده و بی جهت برای میزبان خودی و غیر خودی پرهیز می نمود. دوست داشت كه مطلبی را از او سؤال كند و در موقع پاسخ دادن، متناسب با درك و فهم سؤال كننده به طور كامل و جامع جواب می داد.

او در اعیاد ملّی و مذهبی در خانه می نشست و فرهنگیان همكار، استادان و شاگردان و فامیل به دیدنش می آمدند. نیز برخی از استادان معروف دانشگاه، مثل: دكتر معینی، دكتر شهیدی و... هرگاه به قم می آمدند، با استاد ملاقات می كردند.»

صفحه 66

آقای مجاهدی قمی (پروانه) كه از شاعران ادیب و مدیحه سرایان اهل بیت(ع) است درباره استادش چنین می نویسد:

«از سال 1333 تا 1336 ش. تحصیلات دوره اوّل متوسطه را در دبیرستان دین و دانش (قم) سپری كردم و به مدت سه سال افتخار شاگردی شادروان استاد علی اصغر فقیهی نصیبم شد و از خرمن فضل و مكارم اخلاقی آن بزرگمرد خوشه چین بودم.

ریاست دبیرستان دین و دانش بر عهده شهید بزرگوار آیةالله بهشتی بود و مرحوم آیةالله حاج آقا مرتضی حائری به همّت تنی چند از نیكوكاران، این نهاد آموزشی را از نظر مالی اداره می كردند. در این دبیرستان چهره های ممتاز و شاخص حوزه و دانشگاه و شخصیّت های مبرّز علمی تدریس می كردند.

شهید آیةالله مفتح به تدریس «تعلیمات دینی» اشتغال داشتند، شهید آیةالله بهشتی زبان انگلیسی تدریس می كردند، آیةالله مكارم شیرازی تدریس زبان عربی را بر عهده گرفته بودند، حجةالاسلام مصباح زاده خوشنویس نام آشنای معاصر كلاس های خط و نقاشی را اداره می كردند و شادروان استاد علی اصغر فقیهی علاوه بر تدریس كتب درسی از قبیل: كتاب فارسی و دستور زبان، در كلاس های املا و انشا حضور می یافتند و با دقّت بسیار، شاگردان خود را تعلیم می دادند، و دو كتاب تاریخ اسلام و جغرافیای اسلام را نیز كه خود تألیف كرده بودند، علاوه بر كتب رسمی وزارتی، تدریس می كردند و در یادگیری مطالب این دو كتاب بر دانش آموزان سخت می گرفتند.

استاد فقیهی صرف نظر از مقام علمی، از جهت سجایای اخلاقی نیز ممتاز بودند و در اداره كلاس ها شیوه منحصر به فردی داشتند و كلاس های ایشان منظم ترین و در عین حال از پربارترین كلاس های درسی بود.

صفحه 67

به خاطر دارم هنگامی كه در سال 1349 ش. به پیشنهاد مرحوم آیةالله آذری قمی سرگرم مقابله نسخه های خطی دیوان اشعار حسینعلی بیك «شرر» بیگدلی فرزند آذر بیگدلی مؤلّف «آتشكده آذر» بودم، استاد فقیهی به رسم شاگرد نوازی پس از ملاحظه كارهایی كه در این رابطه انجام داده بودم به من فرمودند: (اگر مایل باشید مقدمه ای بر دیوان شرر خواهم نوشت.) و به فاصله چند روز مقدمه ای عالمانه در 16 صفحه مرقوم داشتند و در پایان آن، این ناچیز را مورد عنایت خود قرار دادند. این مقدمه زینت بخش دیوان شرر بیگدلی با عنوان «فغان دل» است كه به سال 1349 توسط انتشارات دارالعلم قم چاپ و منتشر گردیده است.»

آیةالله میرزا جعفر سبحانی از استادان بزرگ حوزه درباره استاد فقیهی می گوید:

«سابقه آشنایی این جانب با استاد فقیهی از سال 1337 ش. است. در آن سال ها می خواستیم در مجله مكتب اسلام، راجع به پیامبر(ص) و جغرافیای عربستان و سایر كشورهای اسلامی مقالاتی بنویسیم. ما به دنبال متنی به زبان فارسی، درباره موضوعات فوق می گشتیم كه پس از بررسی، از نوشته های ایشان استفاده كردیم. نیز برای نوشتن رساله عملیه به زبان فارسی در زمان آیةالله العظمی بروجردی، مرحوم آقای كرباسچیان، آقای فقیهی را كه از نظر ادبیات قوی بودند پیشنهاد كردند. استاد فقیهی این كار را قبول كرد به شرطی كه نام ایشان در میان نباشد.

از ویژگی های اخلاقی ایشان اینكه او مرد دانش و سكوت بود و از خصیصه های مردان خودساخته این است كه هرگز خودنمایی نمی كنند.

صفحه 68

وقتی از او سؤالی می شد، جواب می داد و اطلاعات در او موج می زد. او شیفته علم و قلم بود. توان علمی ایشان در تاریخ به خصوص تاریخ ایران، در دوران آل بویه و صفویه و تاریخ قم بسیار بالا و از نظر قلم و ادبیات فارسی بسیار قوی بود.

آثار علمی او هم عفت قلم دارد و هم مطالب یاد شده با ذكر مدرك و مصدر است و... ».

آیةالله علی كریمی جهرمی از استادان و فضلای حوزه كه سال ها با استاد ارتباط داشت می گوید:

«آقای فقیهی دانشمندی بارع و مهذّب و با فضیلت بود. شاخصه این دانشمند بزرگوار یكی جنبه تحقیق و پژوهشگری او بود. وی مطالب مورد نظرش را با شوق فراوان دنبال می كرد و به مطالب سطحی یا مسموعات بی مستند دل خوش نمی كرد. روح تشنه او همواره ردیاب علم و تحقیق و نوع نوشته ها و آثار قلمی او از این دو خصیصه برخوردار بود.

شاخصه دیگر آن مرد دانشمند، وقار و وزانت او بود. در طول چند دهه آشنایی، یك بار سخنی از او نشنیدم كه به دنبال آن گفته شود این حرف چه بود یا این سخن شایسته وی نبود. ادب و انسانیت در سخن گفتن وی موج می زد و به حق، مصداق آیه شریفه (قولو اللنّاس حسنا) بود. از ستوده ترین صفات و مزایای او تواضع عالمانه وی بود. او با آنكه در لباس روحانیت نبود و نشیندم نزد معلم اخلاقی برای این هدف نشسته و زانو زده باشد؛ از اخلاق فاضله ای برخوردار بود و با وجود مراتب فضل و كمال و آثار خوب قلمی متعدد، هرگز من و ما نمی كرد و آن قدر بی تكلّف و ساده زیست و بی ادعا بود كه انسان را به شگفتی وامی داشت.

صفحه 69

او تا حدود یك ماه و نیم، یا دو ماه پیش از درگذشتش و پیش از آنكه زیر فشار درد و كسالت از پای در آید، در نماز جماعت ظهر و عصر این جانب حضور می یافت و حتی آن دورانی كه در آمد و رفت نیاز به همراه داشت، با همراهی یكی از نزدیكان به مسجد می آمد و در نماز جماعت شركت می كرد.

جاوید بهشت باد جایش

اندر حرم خدا مكانش

خدا او را با اولیای طاهرینش محمد و آل محشور نماید!»

تألیفات

از استاد فقیهی این شخصیت بزرگوار علمی و فرهنگی كه هشتاد سال از عمر خویش را صرف تحصیل، تدریس و تحقیق نمود. كتاب ها و مقالاتی به صورت تألیف و ترجمه به جا مانده كه بسیار پرارج و مفید است و بارها تجدید چاپ شده و مورد استفاده جامعه فرهنگی و دینی قرار گرفته است. نیز از استاد، كتابخانه ای با حدود 5000 جلد كتاب فارسی و عربی كه غالب آنها از منابع و مآخذ معتبراند باقی مانده كه آن مرحوم وصیت نمود تا به شكل مطلوبی مورد استفاده همگان قرار گیرد. استاد، پیرامون آثار خود چنین توضیح می دهد:

«بنده از همان دوران كودكی كه توانستم كتاب های فارسی را بخوانم، علاقه شدیدی به مطالعه كتاب های تاریخ و اخبار داشتم. آثار فارسی مرحوم مجلسی، ناسخ التواریخ و كتاب هایی از این قبیل را هر طور بود پیدا می كردم و می خواندم. بعد كه توانستم تا حدّی از كتاب های عربی استفاده كنم به مطالعه آثار تاریخی و ادبی عرب پرداختم. وقتی مشغول تدریس شدم، در روزنامه های قم، سلسله مقالاتی در زمینه تاریخ نوشتم و نخستین اثری كه از بنده به صورت كتاب منتشر شد، تاریخ

صفحه 70

وهابیان بود.»(4)

1 - تاریخ و عقاید وهابیان

این كتاب نخستین اثر استاد فقیهی است كه ابتدا به صورت سلسله مقالات در نشریه استوار قم به چاپ می رسید. سپس این مقالات به صورت كتابی در 68 صفحه رقعی، توسط كتاب فروشی كتابچی با مقدمه آیةالله نجفی مرعشی در سال 1323 ش. چاپ و منتشر گردید. استاد درباره انگیزه تألیف این كتاب، چنین می نگارد:

«انگیزه من برای نوشتن این كتاب حادثه گردن زدن یك جوان شیعه ایرانی به نام حاج ابوطالب یزدی در مكه بود. این واقعه در سال 1322 ش. 1363 ق. توسط طرفداران فرقه وهابیت انجام شد.»

در بخش پایانی این كتاب، نویسنده اظهار امیدواری كرده كه در كتابی كه در دست تألیف دارد، بیشتر و بهتر بتواند تاریخ و عقاید این فرقه را بررسی كند. در پشت جلد این كتاب آثار دیگر مؤلف چنین معرفی شده است:

* ایران در جنگ گذشته چاپ شده در روزنامه استوار؛

* ادبیات ایران در قرن دوم هجری، كه خلاصه آن در روزنامه استوار چاپ شده است.

* نهضت نجف در جنگ بین الملل كه ترجمه آن در روزنامه استوار چاپ شده است.

* تاریخ كشورهای عربی بعد از جنگ بین الملل، در دست تألیف.

* نویسندگان بزرگ اسلامی، در دست تألیف.

* ابومسلم خراسانی، در دست تألیف.

* تاریخ حبشه، در دست تألیف.

صفحه 71

2 - وهابیان

در این اثر همان طور كه مؤلف وعده داده بود؛ به بررسی و تحقیق درباره عقاید و تاریخ فرقه وهابیت پرداخته است. چاپ نخست این كتاب در سال 1352 ش. توسط كتاب فروشی صبا در 478 صفحه وزیری، مشتمل بر هشت بخش و یك خاتمه و فهرست اعلام منتشر شد. چاپ دوم و سوم در سال های 1364 و 1365 ش. و نیز چاپ چهارم این كتاب در سال 1377 ش. به وسیله انتشارات زائر انتشار یافت.

3 - ترجمه عهدنامه مالك اشتر

عهدنامه مالك اشتر مهم ترین نامه حضرت امیرالمؤمنین(ع) است. استاد فقیهی در سال 1341 ش. برای استفاده دانشجویان رشته ادبیات، آن را ترجمه نمود. سپس متن و ترجمه با مقدمه و تعلیقاتی مفید در 31 صفحه رقعی چاپ و در اختیار عموم قرار گرفت. توضیح اینكه این ترجمه زمینه و اندیشه ترجمه تمامی كتاب شریف نهج البلاغه را فراهم آورد.

4 - دستورهای املا و انش

كتاب دیگر استاد كه نیمی از آن اختصاص به قواعد املا و نیم دیگر حاوی نكاتی درباره روش و اصول نگاشتن است، به نام دستورهای املا و انشاء، نخست در سال 1330 ش. چاپ و منتشر گردید. پس از آن تا سال 1343 ش. در چند نوبت با تجدید نظر و اضافات توسط انتشارات اسماعیلیان در قطع رقعی چاپ و عرضه شد.

صفحه 72

5 - جغرافیای كشورهای اسلامی و تاریخ اسلام

این كتاب در ابتدا به صورت جزوه برای محصلان دوره متوسطه دبیرستان دین و دانش تدریس می شد. سپس قسمتی از آن با مقدمه ای از آیةالله دكتر بهشتی در سال 1334 ش. در چاپخانه حكمت به صورت كتابی مستقل در دو بخش جغرافیا و تاریخ به چاپ رسید و منتشر گردید.

6 - ترجمه توحید مفضّل

این كتاب با نام راه خداشناسی یا خلاصه توحید مفضّل، شامل ترجمه گفتار امام ششم(ع) به ضمیمه مختصری از نبوّت، عدل، امامت و معاد، به گونه ای همه فهم چاپ و در دسترس عموم قرار گرفت. در چاپ های بعد برای تفهیم بیشتر مطالب در جای جای كتاب از تصاویر مناسب نیز استفاده شد. این اثر به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است.

7 - سفرنامه حجّ

كتاب سفرنامه با نام «حجّ آن طور كه من رفتم» شامل گزارش 27 روزه از سفر پربركت تشرّف به حجّ تمتّع استاد فقیهی در سال 1345 ش. است كه وی پس از بازگشت، وقایع و رویدادهای این سفر را همراه با اعمال حجّ نگاشته است. انتشارات حكمت با اضافه نمودن بیش از 40 تصویر از امكن متبركه مكه و مدینه به این اثر، آن را در سال 1346 ش. در قطع رقعی به چاپ رساند.

8 - چگونگی فرمانروایی عضدالدوله دیلمی

استاد در سال 1347 ش. به تألیف این كتاب كه از جهات مختلف به بررسی چگونگی فرمانروایی عضدالدوله پرداخته، دست زد. عضدالدوله از فرمانروایان

صفحه 73

معروف و متشخّص این سلسله و دارای درایت، تدبیر، ادب و دانش وسیع بوده و در احیای شعائر مذهب شیعه اهتمام تمام داشته است. چاپ نخست این كتاب در سال 1347 در 398 صفحه وزیری با فهرست اعلام، توسط انتشارات اسماعیلیان چاپ و منتشر گردید. و نیز چاپ بعدی آن با فهرست اعلام در قطع وزیری در سال 1373 ش. توسط نشر پرتو انجام شد.

9 - تاریخ مذهبی قم

این كتاب همان بخش اوّل تاریخ جامع قم است، كه با نام تاریخ مذهبی قم توسط استاد فقیهی تألیف شده است. در این كتاب به وضع مذهبی شهر قم، از هنگام فتح آن به دست مسلمانان، تا زمان حاضر پرداخته شده است. چاپ اوّل این كتاب توسط انتشارات اسماعیلیان در سال 1350 ش. انجام شد و چاپ دوم آن با تجدید نظر و اضافات به وسیله انتشارات زائر در قطع وزیری و در سال 1378 ش. منتشر گردیده است.

10 - آل بویه

این كتاب كه دارای یك مقدمه و سه بخش و چندین فصل است و به اوضاع و احوال زمان آل بویه و نموداری از زندگی مردم آن عصر پرداخته در سال 1357 ش. به چاپ رسیده است. اثر مذكور چندین نوبت توسط ناشران مختلف داخل كشور چاپ و منتشر شده و یك نوبت در بیروت به زبان عربی ترجمه و چاپ گردیده است.

11 - ترجمه نهج البلاغه

این اثر كه با نام كتاب شریف نهج البلاغه همراه با شرح شیخ محمد عبده،

صفحه 74

توسط استاد ترجمه شده، در میان دیگر آثارش جلوه ویژه ای دارد. در مقدمه این اثر كه بالغ بر 50 صفحه است، روش كار مؤلف همراه با اطلاعات ارزنده و نكات مفید آورده شده. ترجمه این كتاب 7 سال (1361 - 1368 ش.) به طول انجامیده و ترجمه متن عربی آن به فارسی چنان با دقّت صورت گرفته كه می توان آن را كلمه به كلمه و جمله به جمله با ترجمه فارسی آن تطبیق و مقابله كرد.

چاپ اول آن با قطع وزیری در سال 1374 ش. توسط انتشارات صبا انجام پذیرفته و در سال های بعد چندین نوبت تجدید چاپ گردیده است.

12 - سفرنامه آفریق

استاد فقیهی علاقه وافری به سیر و سفر داشت. نخستین سفر خارج از كشور وی مربوط به حجّ تمتع بوده و پس از آن در سال 1352 ش. مسافرت های متعددی به اروپا، آفریقا، خاوردور، استرالیا و چند كشور عربی نموده است. از آن جا كه قاره آفریقا غنی ترین قاره جهان است استاد خاطرات این سفر را كه حاوی تحقیقی جامع پیرامون آن قاره و آداب و سنن اجتماعی، آثار و شگفتی های آنجاست، در این مجموعه گردآورده است.

انتشارات زائر در سال 1379 ش. برای نخستین بار، این كتاب را در 311 صفحه وزیری چاپ و منتشر ساخت.

13 - دستور زبان فارسی

چاپ اوّل این كتاب در سال 1346 ش. و چاپ دوم آن در سال 1349. با تجدید نظر كامل در 199 صفحه رقعی توسط انتشارات اسماعیلیان در چاپخانه حكمت قم صورت گرفته است.

صفحه 75

14 - محمد رسول الله(ص) (ترجمه)

اصل این كتاب تألیف احمد تیموربك مصری است كه توسط استاد، به فارسی ترجمه گردیده ولی از چاپ و نشر آن خبری در دست نیست.

15 - دست نوشته هایی پیرامون خاطرات سفر به عتبات

16 - فغان دل، مقدمه چندین صحفه ای بر دیوان شعر شرر بیگدلی.

17 - دست نوشته هزار لغت، مخصوص لهجه قمی

18 - قم در مسیر تاریخ كه به صورت سلسله مقالات در فصلنامه نامه قم چاپ شده است.

19 - بنی امیه در تاریخ

این مقاله استاد در مجموعه مقالات كنگره شیخ مفید، در سال 1413 ق. / 1372 ش. در 56 سفحه و در قطع وزیری چاپ گردیده است.

استاد فقیهی شاگردان و دست پروردگان علمی و معنوی فراوانی داشتند كه غالب آنان در سطوح عالی دانشگاه ها و مدیریت های اجرایی كشور به فعالیت می پردازند.

وفات

سرانجام این دانشور فروتن پس از تحمل چهار سال بیماری ناشی از عوارض مغزی، در مورخه 1382/9/2 ش. مطابق با 28 رمضان 1424 ق. در 90 سالگی، بر اثر سكته قلبی دعوت حق را اجابت نمود و به سرای باقی شتافت.

صفحه 76

پیكر پكش توسط دوستان، شاگردان و جامعه فرهنگی قم، تشییع و پس از مراسم نماز در صحن مطهر كریمه اهل بیت(س) در حجره ای كه محل به خك سپاری یار و همكارش استاد شهید دكتر مفتح است به خك سپرده شد.

ادیب و شاعر توانا آقای شهاب تشكری آرانی قطعه ای را كه در آن به ماده تاریخ فوت شادروان استاد فقیهی اشاره شده، چنین سروده است:

دریغا كز میان جمع یاران

ادیبی نكته دان و با صفا رفت

گلی بود و به بستان بلاغت

شكفت و همره بادصبا رفت

به ظلمت ها بسی ره جُست و آخر

به سوی چشمه آب بقا رفت

«شهاب» این وقعه بشنید و سخن چون

زسال شمسی این ماجرا رفت

میان كلك را بگرفته بنوشت

«فقیهی سوی فردوس علا رفت»

منابع و مآخذ

1 - كیهان فرهنگی، شهریور ماه 1365، ش 6، ص 1004 .

2 و 3 و 4 - همان .

* ارج نامه فقیهی، به كوشش محمدقنبری، سال 1380 .

* قم نامه، ارشاد اسلامی قم، ش 15 - 16 .

* كتاب هفته، ش 151، ص 16 .

* مصاحبه های شخصی نویسنده .

نویسنده : حبیب الله سلمانی آرانی

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 11 آبان 1391  7:39 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
قاسم بن حسن بن علی بن یقطین
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن3
آثار :

اشاره

ابومحمد قاسم بن حسن بن علی بن یقطین بن موسی قمی

قاسم از خاندان معروف و مشهوری است كه خدمات شایانی به جهان اسلام، به خصوص مذهب تشیع انجام داده اند. سزاوار است قبل از پرداختن به شخصیّت قاسم، خاندان و اجداد او به اجمال معرفی شوند، تا اهمیت و نقش آنان در تاریخ اسلام روشن گردد.

خاندان قاسم

در سده دوم و سوم هجری آل یقطین خاندانی علمی، سیاسی و شیعه مذهب بود و شخصیت های بزرگ و تأثیرگذاری را به تاریخ اسلام عرفی كرد. سرسلسله این خاندان، ابوالحسن یقطین بن موسی متوفای 185 ق. است كه اهل كفه و سكن آنجا بود. همچنین یقطین، از هواخواهان و داعیان برجسته بنی عباس و از مخالفان بنی امیه به حساب می آمد و به همین دلیل، مروان

صفحه 45

حمار، او را تحت تعقیب قرار داد و یقطین به همراه خانواده اش به مدینه گریخت و دور از چشم حكومت، به زندگی پرداخت.(1) یقطین پس از روی كار آمدن عباسیان به بغداد رفت و در آنجا مقیم شد. او كه فردی هوشمند و دارای درایت سیاسی و قدرت جنگاوری بالایی بود، نزد ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور؛ خلفای عباسی، پایگاهی بلند یافت. مهدی عباسی در سال 167 ق. یقطین را مأمور بازسازی مسجدالحرام و مسجد النبی(ص) نمود.(2)

یقطین گرچه در دوره امویان به دستگاه عباسیان پیوست و در زمان دولت بنی عباس با آنان همكاری می كرد؛ اما از نظر مذهبی، شیعه و پیرو امامان(ع) بود. ممكن است برخی به خاطر این همكاری در مذهب یقطین تردید كرده باشند؛ ولی به دلایلی، تشیّع او حتمی است. در واقع یقطین، شیعه و معتقد به امامت بود؛ ولی عقیده خود را مخفی نگه می داشت. به گزارش بیشتر محدّثان و مورخان شیعی، او پنهانی، با امام صادق(ع) ارتباط داشت و به آن حضرت ارادت می ورزید. وی خمس و زكاتش را نزد امام می فرستاد. درباریان و جاسوسان از این جریان اطلاع یافته و نزد منصور و مهدی عباسی از او بدگویی كردند؛ ولی به تعبیر شیخ طوسی خداوند كید آن دو را از وی بازداشت.(3)

بنابراین، این احتمال را باید پذیرفت كه با وجود شیعه بودن یقطین، حضور او در دستگاه خلافت، به دلایل خاصّ سیاسی و ضرورت ها و با اشاره و دستور امام صادق(ع) بوده است. كما اینكه این رفتار در عملكرد پسرش، علی، به وضوح قابل بررسی است. خاندان یقطین اعمّ از پسران و نوادگان، جملگی از یاران و ارادتمندان امامان معصوم(ع) بودند و این مسأله، نشان از عقیده قلبی یقطین دارد كه فرزندانش را چنین تربیت كرده است.

یقطین چند پسر به نام های علی، عُبید، اسماعیل، ادریس، موسی، یعقوب

صفحه 46

و خزیمه داشت كه همگی از یاران و راویان امامان(ع) بودند.(4)

علی بن یقطین

علی بن یقطین جدّ قاسم و برجسته ترین فرد در میان پسران یقطین است. وی فقیه، متكلّم، محدّث و از بزرگان شیعه بود. منابع، او را وابسته به قبیله بنی اسد می دانند.(5) بدین ترتیب آل یقطین نباید از نژاد عرب باشند و چون سكنان كوفه، بیشتر، ایرانیان بودند، بعید نیست كه این خاندان در اصل ایرانی باشند.

علی در سال 124 ق. در كوفه، زاده شد و به دلیل فشار بنی امیه بر این خانواده، وی به همراه مادر و برادرش عبید، به مدینه مهاجرت كرد و پس از فروپاشی حكومت بنی عباس، به همراه اعضای خانواده به بغداد رفت و در آنجا سكونت گزید.(6) او، در آغاز به شغل داد و ستد ابزار (نوعی ادویه) می پرداخت.(7) و سپس به دستگاه خلافت عباسیان وارد شد و از كارگزاران مهدی عباسی و از خاصّان و نزدیكان خلیفه، هارون الرشید گردید.(8)

در شیعه بودن علی، جای هیچ گونه تردید نیست؛ ولی مذهب او، همانند پدرش از دید عباسیان پنهان بود و در نهان، با امام كاظم(ع) ارتباط نزدیك داشت. وی نزد آن حضرت، از اعتبار و جایگاهی بسیار برخوردار بود. علی بن یقطین كه ظلم و فساد خلافت عباسی را از نزدیك می دید، از تحمل این وضعیت به تنگ آمده بود. او نمی توانست جور و جفای حكومت را نسبت به مردم، به خصوص نسبت به شیعیان تحمل كند، از این رو تصمیم داشت از دربار، كناره گیری نماید؛ اما با توصیه امام كاظم(ع) و برای خدمت به شیعیان و ستمدیدگان، در دستگاه باقی ماند. مخالفان و دشمنان علی، بارها و بارها از او و از ارتباط وی با امام(ع) نزد هارون سعایت و بدگویی كردند؛ ولی به خاطر رفتار

صفحه 47

هوشمندانه او و راهنمایی های امام، در نیتشان موفق نشدند و گزندی به او نرسید.(9)

در مورد ایمان و پارسایی علی بن یقطین روایات بسیاری وارد شده است، از جمله آن احادیث، حدیثی است كه در آن امام كاظم(ع) بهشت را برای او تضمین كرده است.(10)

برای علی بن یقطین سه پسر ذكر شده است. احمد، حسن (پدر قاسم) و حسین.

پدر

برخی، حسن، پدر قاسم را از وابستگان بنی هاشم و یا بنی اسد ذكر كرده اند.(11) در هر صورت وی از عالمان، فقیهان، متكلّمان، محدّثان و راویان موثق و مورد اعتماد شیعه بوده و افتخار شاگردی نزد امام كاظم، امام رضا و امام جواد(ع) را داشته و از هرسه بزرگوار روایت كرده است.(12)

وی همچنین مسائلی را كه از امام كاظم(ع) پرسیده و جواب گرفته و یا در مواقع متعدد از حضرت شنیده در كتابی جمع آوری و از خود به یادگار گذاشته است (13) كه نشان دهنده اهتمام این فرد به حفظ میراث و فرهنگ امامان و تشیّع است. مكتب تشیّع از طریق همین آثار و كتاب ها كه به وسیله دانشمندان شیعه نگاشته شده به نسل های بعدی منتقل گردیده است و با همین تلاش ها و كوشش ها، هرچه پیش می رویم، این مكتب بالنده تر و تابنده تر می شود.

قاسم بن حسن

قاسم، از عالمان، محدّثان و راویان شیعه و مطرح در شهر عالم خیز و

صفحه 48

عالم پرور قم در نیمه دوم قرن دوم و نیمه اولِ قرن سوم هجری بوده است. منابع رجالی شیعه او را مانند پدرش، از وابستگان قبیله بنی اسد دانسته اند كه در قم سكونت داشته است.(14)

فراگیری علم

این عالم شیعه از شاگردان امام رضا و امام هادی(ع) بوده و از امام رضا(ع) روایت نقل نموده است.(15) وی همچنین با امام حسن عسكری(ع) معاصر بوده و در زمان آن حضرت می زیسته (16)؛ اما در مورد اینكه وی با آن بزرگوار و نیز با امام جواد(ع) ارتباط داشته یانه، در منابع چیزی گزارش نشده است.

قاسم، به جز امامان مذكور، نزد بزرگانی چون ابن ابی نجران و جعفر بن سلیمان نیز شاگردی كرده و به فراگیری دانش پرداخته است. (17) وی پس از اینكه روح و جانش را با علوم و معارف قرآن و اهل بیت(ع) در آمیخت و به كمالات علمی دست یافت، به پرورش شاگردان پرداخت و دانش خویش را به تشنگان علم و جویندگان فضیلت منتقل نمود. شاگردانی چون احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی و احمد بن محمد بن خالد برقی (18) - كه خود از عالمان بزرگ و رجال نامدار شیعه هستند - به كسب علم نزد او و روایت از او پرداختند و این مسأله، نشان از عظمت علمی قاسم بن حسن دارد.

آثار

وی اهل تألیف و تصنیف بوده؛ اما اثر مستقلی از وی گزارش نشده است. حسین بن سعید اهوازی از فقیهان، محدّثان و دانشمندان بزرگوار شیعه كه همراه برادرش حسن از كوفه به اهواز و سپس به قم مهاجرت كرده، حدود سی كتاب نگاشته (19) كه یكی از آنها به نام التجمل و المروة است كه قاسم، مطالبی را بر

صفحه 49

این كتاب افزوده است.(20)

زوایای ناپیدای شخصیت قاسم

با وجود شهرت آل یقطین و پدران قاسم؛ متأسفانه از جزئیات زندگی وی (اعم از تولّد، درگذشت، زادگاه و...) اطلاع چندانی در دست نیست و ما نمی دانیم كه شخصیت او چگونه تكامل یافته و چه عامل یا عواملی موجب مهاجرت وی به قم و سكونت در آن شهر شده است. چه بسا قبل از او، پدرش قم را به عنوان وطن خود انتخاب كرده باشد. ولی به طور قطع شهرت علمی و فضای مذهبی و سیاسی قم، كه شهری شیعه نشین بود، در این هجرت دخالت مستقیم داشته است، كما اینكه بسیاری از شیعیان، به خصوص علویان، به خاطر وجود همین جو گرایش به تشیّع در سراسر ایران به خصوص در شهرهای قم، كاشان، تفرش و ری، رو به این سامان می آوردند.

از منظر رجال شناسان

در كتاب های رجالی به جز قاسم بن حسن بن یقطین، شخص دیگری به نام قاسم بن حسن شعرانی یقطینی قمی نیز وجود دارد. این قاسم، شاگرد علی بن حسكه و هردو از غلات بودند و در مورد امام هادی(ع) افراط می كردند.(21) از این رو، برخی از ارباب رجال، این دو شخصیت را یكی دانسته و قاسم بن یقطین را به غلوّ متهم كرده اند.(22) علامه حلی، به نقل از ابن غضائری و او به نقل از عالمان قمی می گوید: قاسم در مذهب خود افراط می كرد؛ ولی جنبه های مثبت او بر افراطش غلبه داشت.

علامه با استناد به این گفته، معتقد است كه نظر عالمان قم، ثابت می كند كه غلوّ چندانی نداشته، بلكه از این عقیده بازگشته است. (23) در مقابل، عده ای

صفحه 50

همچون علامه تستری در قاموس الرجال در اتحاد این دو، تردید كرده اند(24)؛ بنابراین غالی بودن قاسم قطعی نیست. بالاتر آنكه نجاشی كه خود از پیشگامان جرح و تعدیل رجال است، به غالی بودن قاسم اشاره نكرده و خودش او را تضعیف نمی كند؛ بلكه ضعف وی را به حسن بن محمد بن ولید استناد می دهد.(25) به همین لحاظ علامه مامقانی معتقد است كه نجاشی در تضعیف قاسم، توقف كرده است. بنابراین درباره قاسم، نه مدحی وارد شده و نه وثاقتش ثابت شده است. در نتیجه بر پایه قواعد رجالی، باید او را در ردیف محدّثان «حسن» به شمار آورد نه ضعیف.(26)

استادان

1 - ابوالفضل عبدالرحمان بن ابی نجران عمرو بن مسلم تمیمی

وی مولی و در اصل از اهالی كوفه و سكن قم و از یاران و راویان امام رضا(ع) و امام جواد(ع)(27) بود. او از امام باقر(ع) و بزرگانی مانند: محمد بن ابی عمیر، ابان بن تغلب، محمد بن سنان و صفوان نیز روایت نقل كرده است و شاگردان بسیاری دارد.

ابن ابی نجران از عالمان، فقیهان، نویسندگان و محدّثان بزرگ شیعه و فردی در غایت وثاقت و اعتماد بود، به گونه ای كه تمام رجال شناسان شیعه بر این مطلب اتفاق نظر دارند. عظمت، جلالت و بزرگی او چنان است كه صدها (بیش از 550) حدیث نقل كرده است. همچنین شاگردان و راویان بسیاری از قبیل احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد برقی، حسین بن سعید اهوازی و داود فهدی نزد او دانش آموخته اند.(28)

2 - ابو محمد جعفر بن سلیمان قمی

از زندگی و شرح حال جعفر بن سلیمان اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما

صفحه 51

آنچه مسلم است اینكه وی از عالمان و فقیهان شیعه و اهل و سكن قم و فردی مورد اعتماد بوده است. ابو محمد، كتابی به نام ثواب الاعمال داشته كه ظاهراً باقی نمانده است.(29)

شاگردان

1 - احمد اشعری

ابوجعفر احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی از خاندان معروف و مشهور اشعری ها، از اهالی قم و از یاران و راویان امام رضا، امام جواد و امام هادی(ع) بوده (30) و با امام حسن عسكری(ع) مكاتبه داشته است.(31) به شهادت همه عالمان رجال، ابوجعفر، فردی جلیل القدر، از محدّثان موثق، سرآمد و پیشوای عالمان و فقیهان قم و رئیس دینی - مذهبی این شهر بود(32) كه حتی حكم قم هم، او را پاس می داشت و در مسایلی كه مربوط به امور ملكی اهل قم می شد، به او رجوع می كرد.(33) ابن حجر از عالمان معروف اهل سنت، احمد اشعری را بزرگِ شیعیان قم دانسته، می گوید: اشتهار و آوازه او در حدود سال سیصد هجری بوده است.(34)

احمد استادان و شاگردان بسیاری داشته و كتاب های متعددی تألیف كرده است.

2 - احمد برقی

ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، دانشمند، فقیه عالی قدر و محدّث نامی شیعه در نیمه دوم سده سوم هجری و از مشایخ بزرگ روایی شیعه است. جدّش محمد بن علی كه در قیام زید شركت داشت، پس از شهادت زید بن علی(ع) به دستور یوسف بن عمرو ثقفی دستگیر و كشته شد. پدر بزرگ احمد؛ یعنی خالد كه سن كمی داشت، به همراه پدرش عبدالرحمان به روستای «برقه»

صفحه 52

(برقارود) قم فرار كرد و در آنجا سكن شد.(35) احمد در این مكان به دنیا آمد و رشد كرد. برقی از اصحاب امام جواد و امام هادی(ع)(36) و از سران محدثان و عالمان شیعه بود. عالمان رجال به وثاقت او گواهی داده اند؛ اما اعتماد او بر روایات مرسل و روایت از افراد ضعیف، از اعتبار احادیث وی كاسته است.(37) به هر جهت وی از عالمان و محدثان پژوهشگرِ شیعه است و كتاب عظیم و پرحجم محاسن كه شامل فقه و احكام شرعی، اختلاف حدیث، جغرافیا، انساب و اخبار امت هاست، نمایانگر عظمت و بزرگی احمد برقی است. برقی در سال 280 ق. و به روایتی در 274 ق. درگذشت.(38)

3 - حسن بن علی

یكی دیگر از شاگردان قاسم، فردی است به نام حسن بن علی (39)؛ اما كنیه و القاب او در منابع ذكر نشده است. البته با توجه به اینكه این شخص، با این عنوان، در سند بیش از پانصد روایت قرار گرفته و استادان و شاگردان بسیاری دارد.(40) پس به طور قطع از عالمان معروف و بزرگ است. چه بسا ممكن است او همان حسن بن علی الوشا باشد؛ چركه احمد بن محمد بن عیسای اشعری كه از راویان قاسم بن حسن است، از این فرد هم روایت كرده است.(41)

روایتی از قاسم

قاسم بن حسن بن علی بن یقطین روایت هایی از امامان معصوم(ع) نقل نموده كه یكی از آنها روایتی است در خور توجه جامعه امروز تشیّع. در این حدیث یكی از مسایل مهم و حسّاس كه ممكن است برای گروه هایی به خصوص جوانان دغدغه خاطر باشد، مطرح گردیده و آن مسأله ولایت اهل بیت(ع) است. امام(ع) در این حدیث ولایت را در كنار چهار ركن دیگر قرار داده و پس از مقایسه، اهمیّت و ارجحیّت آن را به روشنی بیان می كند. قاسم با دو

صفحه 53

واسطه از امام باقر(ع) نقل می كند كه امام فرمود:

اسلام بر پنج ستون استوار است؛ نماز، زكات، حجّ، روزه و اعتقاد به ولایت ما اهل بیت(ع). اما از این پنج ركن، در چهارتای اول استثنا و رخصت وجود دارد. اگر كسی مالی نداشت، زكات بر او واجب نمی شود. اگر كسی مال و مكنت در اختیار نداشت، حجّ بر او واجب نیست. اگر شخصی مریض باشد، شرع مقدس به او اجازه داده است كه نشسته نماز بخواند و روزه نگیرد. اما خداوند در مورد ولایت، هیچ گونه رخصتی نداده است. چه فرد سالم باشد چه مریض و چه فقیر باشد، چه غنی، برهمگان واجب و لازم است كه به ولایت خاندان پیامبر(ص) عقیده داشته و پیرو آنان باشند.(42)

پی نوشت ها:

1 - فهرست، شیخ طوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، انتشارات نشر الفقاهة، چ اول، 1417 ق، ص 154 و 155 .

2 - رحله، ابن جبیر محمد بن احمد، بیروت، داربیروت، 1404 ق، ص 68؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر، بیروت، اعلمی، ج 6، ص 390، چ پنجم، 1409 ق .

3 - فهرست طوسی، همان .

4 - اختیار معرفةالرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد، 1348 ش، ص 437؛ رجال طوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، جامعه مدرسین، چ اول 1415 ق، ص 352، 366، 369 و 383 .

5 - رجال نجاشی، احمد بن علی، تحقیق محمدجواد نایینی، بیروت، دارالاضواء، چ اول 1408 ق، ج 2، ص 108 .

6 - همان؛ فهرست طوسی، همان .

7 - اختیار معرفة الرجال، همان، ص 430 .

8 - تاریخ طبری، همان، ص 391؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 184 .

9 - اختیار معرفةالرجال، همان، ص 430 - 435؛ معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی، قم مركز نشر آثار شیعه، 1369 ش، ج 12، ص 227 - 240 .

10 - همان، ص 430 .

11 - رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 148 .

12 - رجال طوسی، همان، ص 372؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 332، محمدتقی تستری، قم، جامعه مدرسین، چ دوم 1411 ق؛ مستدركات علم رجال الحدیث، علی نمازی، ج 3، ص 18، تهران، حیدری، چ اول 1414 ق .

13 - فهرست طوسی، همان، ص 98 .

14 - رجال نجاشی، همان، ج 2، ص 183 .

15 - رجال طوسی، همان، ص 412؛ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 360 .

16 - اختیار معرفة الرجال، همان، ص 516 .

17 - خصال، شیخ صدوق، تحقیق علی كبر غفاری، ص 277، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ اول، 1410 ق .

18 - همان؛ المحاسن، همان .

19 - رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 173؛ فهرست، شیخ صدوق، همان، ص 220؛ فهرست ابن ندیم، ص 277؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 27 .

20 - رجال نجاشی، همان، ج 2، ص 183 .

21 - اختیار معرفةالرجال، همان، ص 516، 518، ص 21 و 555 .

22 - رجال طوسی، همان، ص 390 .

23 - خلاصةالاقوال فی معرفة الرجال، علامه حلی، تحقیق: جواد قیومی، قم، مؤسسه نشر الفقاهة، چ اول 1417 ق، ص 389 .

24 - قاموس الرجال، همان، ج 7، ص 357 .

25 - رجال نجاشی، همان .

26 - تنقیح المقال، مامقانی، ج 2، ص 19، ابواب الفاء .

27 - رجال نجاشی، همان، ج 2، ص 45 .

28 - رجال برقی، احمد بن ابی عبدالله، انتشارات دانشگاه تهران، 1342، ص 57 .

29 - معجم رجال الحدیث، همان، ج 9، ص 301 و ج 22، ص 141 .

30 - رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 302 .

31 - رجال طوسی، همان، ص 366، 397 و 409؛ جامع الرواة، محمد بن علی اردبیلی، ج 1، ص 69، تهران، انتشارات جهان، بی تا .

32 - اختیار معرفةالرجال، همان، ص 435 .

33 - رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 216؛ فهرست طوسی، همان، ص 68 .

34 - مفاخر اسلام، علی دوانی، تهران، امیركبیر، چ دوم، 1363 ش، ج 1، ص 398 و 404 .

35 - لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 283، بیروت، دارالفكر، چ اول، 1408 .

36 - رجال نجاشی، همان، ج 1، ص 204 .

37 - رجال برقی، همان، ص 57 و 59 .

38 - فهرست طوسی، همان، ص 62 .

39 - رجال نجاشی، همان .

40 - الاستبصار، شیخ طوسی، ج 2، ص 43، تحقیق: سیدحسن موسوی خراسانی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1390 ق .

41 - معجم رجال الحدیث، همان، ج 5، ص 7 .

42 - همان، ص 34 .

43 - خصال، همان .

نویسنده : محمد غفوری

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 11 آبان 1391  7:47 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
ایمانی لاهیجانی، محمد
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار :

سرآغاز

آیةالله شیخ محمد ایمانی لاهیجانی یكی از شخصیت های برجسته حوزه های علمیه و یكی از خدمت گزاران صدیق و وفادار به امام و انقلاب اسلامی است كه در صحنه های مختلف علمی و سیاسی به خصوص در منصب پرافتخار قضای اسلامی، عمر شریف خویش را صرف خدمت به همنوعان، احقاق حق مظلومان و ابطال حقوق ستمگران و طاغوتیان نموده است.

خاندان

آیةالله شیخ محمد ایمانی، سال 1310 ش. در محله «شعربافان»(1) شهرستان مذهبی و عالم پرور لاهیجان، در میان خانواده ای مذهبی و متدین، دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش معلم قرآن بود و عمر خویش را صرف تعلیم این كتاب آسمانی نموده است.

نیز وی كثر اوقات، با حضور در محافل و مجالس سخنوران شیرین سخن،

صفحه 12

مشغول فراگیری معارف قرآنی و اسلامی بود و لذا حكایات و اشعار زیادی را در پای همین منبرها آموخته و از حفظ داشت و آنان را به شاگردانش می آموخت. جدّش ملا حسین، مردی متقی و وارسته بود كه در منطقه لاهیجان به صلاح و نیكوكاری شهرت داشت و مردم آن سامان برای رفع مشكلات خویش و برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی به وی رجوع می كردند.

رابینوی فرانسوی درباره خصوصیات این محلّه می نویسد:

«سكنان این محلّه، جعفری (2) هستند و مقبره آقا سید محمد یمنی (3)در این ناحیه واقع است. یك مدرسه دینی (4) و مسجد آقا سید حسین و دو مقبره، به نام «سُورم علی» (آقا سید میرعلی) معروف است و مقبره تاج الدین مقری معروف به تاج مهری نیز در این [محله ] واقع است.»(5)

میرزا حسین فراهانی در سفرنامه خویش درباره این محله می نویسد:

«چند كارخانه در این بلد وجود دارد و همه قسم پارچه های ابریشمی در آن بافته و به سایر شهرها برده و فروخته می شود. بیشتر مردم این محله، شعرباف و صاحب كارخانه و نیز مردم آن از ثروتمندان و متحولان لاهیجان به شمار می آیند.(6)

كودكی و تحصیل

آیةالله ایمانی دوران كودكی را با آموختن قرآن نزد پدر خویش به سرعت سپری نمود. او در این ایام به راحتی قرآن می خواند و بإ؛ ّّ احكام و مسائل دینی كاملاً آشنایی داشت. وی به امر و تشویق پدرش، تحصیلات كلاسیك را تا مقطع ششم ابتدایی، با موفقیت به اتمام رسانید و در سال 1322 ش. برای فراگیری علوم دینی وارد حوزه علمیه جامع لاهیجان (7) گردید.

صفحه 13

لاهیجان در دو قرن گذشته، دارای پنج مدرسه دینی بوده كه عبارتند از:

1 - مدرسه صادقیه

2 - مدرسه سلیمانیه

3 - مدرسه كبریه

4 - مدرسه شعربافان

5 - مدرسه جامع

در حال حاضر فقط دو مدرسه اخیر باقی مانده كه این دو نیز به همّت والای عالم بزرگوار، آیةالله شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی (1313 - 1413 ق.) مجدداً تجدید بنا و مرمت شده است. بعد از ایشان نیز امكانات رفاهی و كتابخانه ای، توسط آیةالله زین العابدین قربانی (دامت بركاته) برای طلاب علوم دینی این دو مدرسه فراهم گردید.(8)

آیةالله مهدوی لاهیجانی

آیةالله شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی در نیمه شعبان 1313 ق. در نجف اشرف در بیت تقوا و فضیلت، دیده به عالم هستی گشود و در سال 1315 ق. همراه والدین خویش به زادگاه پدری اش (لاهیجان) مراجعت نمود.

وی ادبیات فارسی را از میرزا كاظم لاهیجی، مقدمات علوم حوزوی و علوم ریاضی را نزد شیخ عبدالحسین كوشالی، شیخ بهایی لاهیجی، سید عبدالرحیم درگاهی و سید اسدالله كسیمی آموخت. او سپس به رشت آمد و نزد شیخ اسماعیل رشتی، سید مهدی لشت نشایی و شیخ عبدالرحیم كوچصفهانی تلمذ نمود. وی در سال 1327 ق. در 14 سالگی به نجف اشرف هجرت نمود و معالم را نزد شیخ علی كبر خوانساری و شرح لمعه را نزد شمس كرمانشاهی فراگرفت.

صفحه 14

مهدوی، اصول را نزد شیخ حبیب اردبیلی و مكاسب را نزد میرزا احمد آشتیانی، كفایه را نزد شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی و دروس خارج را از بسیاری از بزرگان مانند آیات عظام: سید محمد فیروزآبادی، سید میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ شعبان گیلانی، میرزاحسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و سید جمال گلپایگانی تلمذ نمود. وی عقاید، عرفان، تفسیر و حكمت را نزد آیات: شیخ مرتضی طالقانی، ابوالحسن مشكینی، طلوعی اشكوری، شیخ محمدجواد بلاغی، شیخ محمدحسین كاشف الغطا، شیخ محمدكاظم شیرازی و... فراگرفت و با موفقیت به درجه عالیه اجتهاد نائل آمد. او با كسب چهارده اجازه اجتهاد و به دنبال یك بیماری طولانی و سخت به قصد زیارت امام هشتم(ع) به ایران سفر كرد و بعد از زیارت، به لاهیجان عزیمت نمود.

این عالم بزرگوار با توصیه بستگان، دوستان و عالمان شهر، تا آخر عمرش در لاهیجان سكونت گزید.

از استادان بزرگی كه ایشان داشتند چنین استنباط می شود كه وی با نظرات و عقاید آنان كاملاً آشنا و به حق از مجتهدان مسلم و مشهور زمان خود در گیلان بوده است. وی با اینكه عمر طولانی داشت، مبانی فقه و اصول از خاطرش بیرون نرفت و همواره در مناظرات، سخن برای گفتن داشت.

سال ورود ایشان به ایران 1316 ش. در عصر خفقان رضاخانی بوده است. وی در همان عصر، مدارس دینی و مساجد را تعمیر كرد و موقوفات شهر را احیا نمود. او اولین سخنرانی روشنگرانه و هشدار دهنده اش را در لاهیجان، در حالی ایراد كرد كه حكومت رضاخان نه تنها از تبلیغات دینی و ارشاد امت اسلامی جلوگیری به عمل می آورد؛ بلكه هرگونه فعالیت های دینی را نیز به شدت سركوب می كرد. وی در بهبوهه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) برای

صفحه 15

پیوستن به عالمان متحصن در تهران - كه از همه جای ایران شركت داشتند - به همراه آیات ضیابری و بحرالعلوم به سمت تهران حركت نمودند كه در رودبار دستگیر و چند ماهی در قزل قلعه زندانی شدند. از آثار باقی مانده او عبارتند از:

1 - حقیقة البیع و المعاملة؛

2 - قاعده تجاوز و فراغ؛

3 - حواشی بر رسائل؛

4 - مكاسب و عروة الوثقی؛

5 - بازسازی و احیاء مدرسه علمیه جامع لاهیجان؛

6 - بازسازی مدرسه دینی شعربافان لاهیجان؛

7 - بازسازی مسجد جامع؛

8 - احداث حسینیه جامع و... .

وی در لاهیجان به «حاج شیخ» شهرت داشت و این عنوان، لقبی بود كه به خاطر برجستگی علمی و درخشندگی بحث های فقهی معظم له از سوی عالمان اعلام و مراجع عظام نجف اشرف به ایشان داده شد كه بعدها در ایران به خصوص لاهیجان به همین عنوان شهرت یافت.

وی هیچ گاه از سهم امام استفاده نكرد. شرح خدمات و فعالیت های علمی، سیاسی و اجتماعی وی در این مقاله نمی گنجد. آیةالله مهدوی در روز جمعه، 21 صفر سال 1413 ه' .ق. در 100 سالگی از دنیا رفت و پیكر پكش با تشییع كم نظیری در كنار برادرش آیةالله حاج شیخ محمد مهدوی (9)، در حسینیه جامع لاهیجان دفن گردید.(10)

در قم

حاج شیخ محمد ایمانی بعد از یك سال و اندی تحصیل، در سال 1323 ش.

صفحه 16

وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه دارالشفای قم سكنا گزید و به فراگیری دانش آل محمد(ص) پرداخت.

كمی سن، دوری از خانواده، غربت و تنهایی، عدم تمكن مالی و... شرایط بسیار سختی را در ابتدای ورود به قم، بر ایشان به وجود آورد؛ به گونه ای كه شنیدن خاطرات آن دوران، هر كسی را به تحسین در مقابل اراده و عزم خلل ناپذیر ایشان وا می دارد.

آیةالله ایمانی می گوید:

«در آن ابتدا كه وارد قم شدیم به مدرسه فیضیه رفتیم؛ اما برای اقامت، حجره ای را كه خالی از طلبه باشد، نیافتیم. لذا مجبور شدیم اسباب و وسایل مختصر خود را در كنار حیاط بگذاریم و مدتی در همان جا سكن شویم. پس از چندی بلاتكلیفی تصمیم گرفتیم یكی از مدرس ها را برای اقامت برگزینیم. همین كار را انجام دادیم اما چون این كار ما سابقه نداشت، حتی الامكان كوشیدیم تا مزاحمتی برای تشكیل دروس ایجاد نشود. لذا قبل از ورود استاد، اسباب و وسایل خود را جمع می كردیم و در كناری می گذاشتیم و پتوی خود را به نشانه احترام در جای استاد پهن می كردیم. پس از گذشت چندی، یكی از حجره ها خالی شد و ما به آنجا منتقل شدیم.»(11)

آری شوق و علاقه زایدالوصف معظم له به تحصیل علوم دینی به گونه ای بود كه حتی زمانی كه ازدواج كرد، تا مدتی دست از حجره نشینی برنداشت و تنها هفته ای یكی دو روز برای دیدار خانواده به منزل می رفت.

صفحه 17

استادان

آیةالله ایمانی تحصیلاتش را با جدّیت، پشتكار، عزم و اراده آهنین در حوزه علمیه قم ادامه داد. وی قسمت زیادی از مقدمات را نزد آیةالله ممجّد لنگرودی فراگرفت و شرح لمعه را در محضر آیةالله صدوقی یزدی و شیخ اسدالله اصفهانی، رسائل و كفایه را نزد آیةالله مجاهدی تبریزی و سلطانی طباطبایی، و مكاسب را نزد آیةالله بهجت به خوبی فراگرفت. او قسمت زیادی از متون سطح را بدون استاد، با دوستان، با دقت و حوصله فراوان به مباحثه پرداخت.

آیةالله شیخ محمدعلی فیض لاهیجانی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این باره می گوید:

«بنده و حضرت آیةالله امینیان عضو خبرگان رهبری در گیلان و امام جمعه آستانه اشرفیه با مرحوم آیةالله ایمانی، از مقدمات تا خارج فقه و اصول را سالیان متمادی مباحثه كرده ایم. ما بر خلاف روال معمول حوزه، قوانین را نخوانده ایم؛ بلكه به پیشنهاد مرحوم آیةالله العظمی حاج سید صدرالدین صدر (والد امام موسی صدر) كتاب فصول را خواندیم و بخشی از كتب را بدون استاد با هم مباحثه كردیم؛ مثلاً تمام كتب شرح لمعه كه قسمت زیادی از آن را سابقاً نمی خواندند و شاید الان هم نمی خوانند ولی ما از اول كتاب طهارت تا آخر حدود، اقرار، دیات، قصاص، احیاء الموات و... را با هم مباحثه كردیم. در حوزه این كار سابقه نداشت و كتاب رسائل و مكاسب مرسوم نبود كه از اول تا آخر آن را بخوانند؛ ولی ما خواندیم. روزی به اتفاق آیةالله ایمانی، محضر آیةالله سلطانی طباطبایی رفتیم. مقداری از باب انسداد را در یك جلسه برای

صفحه 18

ما تشریح كردند و مابقی را خودمان رفتیم و آن را مباحثه كردیم. چهار جلد اسفار و چهار جلد اوّل المیزان را با هم مباحثه كردیم. ما تا كنون نشنیده ایم كه طلبه ها تفسیر را مباحثه كنند، حتی برخی از دوستان به ما اعتراض می كردند كه خواندن كتاب هایی همانند قصاص، انسداد، تقیه، عدالت و... در این زمان چه فایده ای دارد، آیا جز اتلاف وقت كاری دیگر انجام می دهید؟

آیةالله ایمانی در جواب اعتراض می فرمودند: درست است خواندن این كتب در حوزه معمول نیست؛ ولی هدف ما از خواندن این ابواب و كتاب ها این است كه بدانیم اسلام و صاحب شریعت، در این باره چه فرموده است و دانستن این نظریه بالاترین فواید را برای ما دارد.(12)

آیةالله امینیان عضو خبرگان رهبری در گیلان و امام جمعه محترم آستانه اشرفیه آورده است:

بنده به اتفاق آیات فیض و ایمانی در حدود نه سال از مقدمات تا كفایه را با دقت فراوان و وسواس زیاد مباحثه كردیم و با هم عهد كرده بودیم تا اتمام كامل دروس سطح در درس خارج حاضر نشویم. خوشبختانه اتمام سطح، مصادف شد با آغاز درس فقه كتاب الطهارة آیةالله العظمی بروجردی(قدس سره) و درس خارج اصول حضرت امام خمینی(قدس سره) كه به اتفاق، حدود ده سال از محضر این وجود پربركت فیض بردیم و همزمان در درس سایر آیات شركت می كردیم.(13)

آیةالله ایمانی(قدس سره) در درس آیات بزرگوار ذیل شركت و از وجود آنان بهره علمی برده است.

1 - بروجردی(قدس سره)

صفحه 19

2 - امام خمینی(قدس سره)

3 - سید مرتضی مرتضوی لنگرودی(قدس سره)

4 - سید محمد محقق داماد(قدس سره)

آیةالله ایمانی بعد از رحلت آیات مذكور و تبعید حضرت امام، از محضر استادان دیگری استفاده نمود كه عبارتند از آیات عظام:

1 - میرزا هاشم آملی(قدس سره)

2 - شیخ مرتضی حائری یزدی(قدس سره)

3 - شیخ محمدتقی بهجت (دامت بركاته)

4 - علامه بزرگوار سید محمدحسین طباطبایی

فعالیت ها و مسؤولیت ها

1 - مسؤولیت های قضایی

یكی از ویژگی های بارز آن عالم ربانی، مسؤولیت پذیری وی است. وی با اینكه مجتهد بود ولی با احساس نیاز جامعه به وجود ایشان، بدون ادعا وارد صحنه های مختلف قضایی و اجرایی می گردید و از گوشه گیری و انزوا به طور جدی دوری می ورزید. قبل از اینكه خدمات وی در سمت قضایی را بیان كنیم فهرست مسؤولیت های معظم له، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را یادآور می شویم.

1 - قاضی شرع در مازندران و گرگان.

وی به دنبال مشكلات فراوانی كه عناصر ضد انقلاب و منافقین در این مناطق به وجود آورده بودند از سوی حضرت امام خمینی، طی حكمی به عنوان قاضی شرع منصوب گردید. وی چند سال در این سمت مهم تا حصول امنیت و

صفحه 20

آرامش، خدمات فراوانی انجام داد كه به برخی از آنان اشاره خواهد شد.

2 - قاضی شرع در خراسان به مدت یك سال از سوی آیةالله شهید بهشتی.

3 - ریاست دادگاه های استان تهران.

4 - ریاست دادگاه های ویژه مسكن و كار.

5 - ریاست شعبه چهارم دیوان عالی كشور تا آخر عمر.

6 - عضو شورای عالی قضایی كشور.

این شورای قضایی متشكل از شخصیت های برجسته و علمی مانند حضرات آیات: شهید بهشتی، ربانی املشی، آذری قمی، ایمانی، شهید قدوسی، فاضل لنكرانی، موسوی اردبیلی، مقتدایی، خویینی ها، فیض گیلانی، ابطحی كاشانی، بجنوردی، میرمحمدی و... بود كه بعد از انقلاب اسلامی تمام پرونده های مهم قضایی از سراسر كشور ابتدا به تهران می آمد و توسط آیةالله شهید قدوسی این پرونده هإ؛ّّ جهت مطابقت با موازین شرعی به این هیأت در قم ارجاع می گردید و این پرونده های قضایی با بررسی موشكافانه و دقیق اعضا، حكم نهایی صادر و جهت اجرا ابلاغ می شد.

آیةالله فیض گیلانی كه عضو این شورای عالی بود می گوید:

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اغلب حكم هایی كه از سوی قضات شهرها به خصوص در مسأله اعدامی ها و مصادره اموال با ضعف و مشكل جدی مواجه بود - كه قبل از هر چیز اعتراض و چاره اندیشی حضرت امام را به همراه داشت - جهت دقیق شدن احكام با موازین شرعی و جلوگیری از افراط و تفریطها به دستور معظم له كه شورای عالی قضایی تشكیل شد كه سه نفر از اعضا از طرف ایشان منصوب شدند. این شورای محترم، نقش اساسی و مهمی را به عهده داشت و

صفحه 21

خیلی از احكام نادرست اعدام و مصادره اموال و... را باطل و قضات منصوب شهرها را تعویض كردند. در یك كلمه، خدمت بزرگی به اسلام و انقلاب نوپای اسلامی كردند.(14)

7 - نماینده محترم ولی فقیه در دانشگاه تربیت معلم و تدریس در این دانشگاه.

فعالیت های قضایی

یكی از مهمترین ویژگی های آیةالله ایمانی در طول فعالیت ها و مسؤولیت های قضایی، رسیدگی سریع به پرونده متخلفان و صدور حكم قاطعانه و با صلابت ایشان بود كه به مواردی از آن اشاره می شود:

1 - برقراری امنیت و آرامش در مازندران

استان مازندران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، كانون تجمع منافقان، اشرار و عناصر ضد انقلاب شده بود و به دنبال آن، ناامنی، شرارت، دزدهای زیاد و... مردم انقلابی و خون گرم استان مازندران را رنج می داد. مهم تر آنكه مردم نسبت به تشكیلات قضایی و انتظامی استان، بی اعتماد بودند و هر آن احتمال وقوع حوادث خونین و غیر قابل جبران می رفت منطقه برای برقراری امنیت و آرامش، نیازمند حضور جدی انسانی شجاع، متقی، مدیر و مدبر در رأس امور قضایی استان بود.

حضرت امام خمینی در تاریخ 9 جمادی الاولی 1399 طی حكمی معظم له را به سِمَت حكم شرع منصوب نمودند. كه متن حكم امام بدین شرح است:

بسمه تعالی

جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ محمد ایمانی دامت افاضاته

بدین وسیله به جنابعالی مأموریت داده می شود به شهرستان گرگان و بابل بروید و در دادگاه های انقلاب اسلامی آنجا حضور بهم رسانده

صفحه 22

متصدی مقام قضاوت شوید. ضمناً پرونده زندانیان آن سامان را نیز رسیدگی نموده اقدامات لازمه را بنمایید

روح الله الموسوی الخمینی (15)

9 جمادی الاولی 1399

آیةالله ایمانی با حكم حضرت امام وارد استان مازندران گردید و به ریشه یابی عوامل و حل مشكلات قضایی استان پرداخت.

فرزند ایشان كه در طول این ایام همراه ایشان بود چنین می گوید:

من با ایشان وارد بابل شدم. عوامل نفوذی با تجاربی كه به دست آورده بودند، با تبلیغات منفی و گسترده، مانع صدور هر گونه حكمی می شدند. مرحوم والد در مركز دادگاه های استان، مستقر شد و مشغول مطالعه دقیق پرونده ها و صدور قاطعانه حكم گردید. وی بی اعتنا به تبلیغات، به انجام تكلیف الهی و انقلابی پرداخت. به خوبی به یاد دارم كه پدرم رئیس شهربانی وقت استان را دستگیر و زندانی كرده بود؛ ایشان در ظاهر زندانی، ولی در حقیقت آزاد بود و چون ایادی زیادی در استان و خارج استان داشت هیچ قاضی حاضر به رسیدگی پرونده وی نمی شد؛ زیرا احتمال آشوب و فتنه زیاد بود، معظم له با مطالعه پرونده، این رئیس شهربانی را به دادگاه احضار نمود و ایشان را محكمه كرد. در هنگام محكمه وی، ایادی ایشان با زنگ های متعدد و شعارهای تند و ارسال پیام ها شروع به تهدید و ارعاب نمودند و حتی جمعیت زیادی دور تا دور كاخ دادگستری اجتماع نمودند؛ ولی معظم له بدون اعتنا پرونده وی را مورد بررسی قرار داد و ایشان را به دلیل ارتكاب جرائم مختلف، مستحق اعدام دانست. حكم اعدام، جهت اجرا صادر شد و در حضور طرفداران، این فرد را اعدام نمود و قبل از اعدام این فرد، به هوادارانش هشدار جدی داد و بعد از

صفحه 23

اجرای حكم بدون واهمه از میان همان جمعیت طرفدار، سوار ماشین شد و به منزلش رفت. این شهامت، شجاعت، جسارت و بی اعتنایی به اشرار و صدور حكم قاطعانه و آن هشدار، باعث پركنده شدن اشرار و ترس و وحشت آنان از اجرای آشوب خیابانی و باعث تقویت روحیه مردم انقلابی منطقه و نیروهای حزب الله و موجب امنیت و آرامش شهر گردید. ریشه منافقان و اشرار در مازندران از بیخ و بن كنده شد و مهم تر اینكه ایادی آن فرد معدوم دست از تبلیغات برنداشتند و اخلال گران اقدامات زیادی را جهت جلوگیری از صدور حكم قاطعانه نسبت به سایر افراد انجام دادند. جنجال زیاد شد، به طوری كه شهید بهشتی در دفاع از معظم له و احكام صادره در صفحه تلویزیون حاضر شد و به حمایت از احكام پرداخت.

عدالت سبز

مرحوم پدرم گاهی كارهای متضادی انجام می داد. به عنوان مثال، در شهرستان بهشهر یك جوان به ظاهر حزب اللهی اقدام به آتش زدن استادیوم ورزشی شهر نمود و خیلی ها انتظار داشتند كه معظم له حكم قضایی را درباره این جوان اجرا نكند ولی بر خلاف انتظار و تصورات بی جای برخی عناصر، معظم له وی را در همان استادیوم در دادگاه علنی حكم به شلاق داد و حكم الهی بر این جوان جاری شد. این تدبیر در احكام اسلامی با مقبولیت عمومی مواجه شد؛ اما روزی ایشان در دفتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه با خبر می شوند كه یكی از نگهبانان با خانم دكتری كه استاد گروه فیزیك دانشگاه بوده، برخورد ناملایمی داشته است. ظاهراً آنان به خاطر بدحجابی از ورود وی به دانشگاه ممانعت به عمل می آورند كه همین امر اعتراض سایر استادان را به

صفحه 24

همراه داشته است. معظم له با تدبیری به سرعت شماره تلفن آن استاد و خانم دكتر را گرفته و با وی تماس می گیرند و ضمن معرفی خود، وقت ملاقات گرفته و با حضور در منزل از وی تفقد و دل جویی به عمل می آورند. این اقدام معظم له موجب خاموش شدن فتنه در دانشگاه و خرسندی استادان و حفظ این سرمایه های علمی و دانشگاهی و نیز منجر به رعایت حجاب ظاهری آن خانم گردید.(16)

3 - خلع سلاح منافقین

یكی از فضلای مازندرانی می گفت: منافقین، منطقه مازندران را قُرق كرده بودند و بی محا با اعلام قدرت و مبارزه با انقلاب و امام می نمودند. در استان مازندران به خصوص در شهرستان بهشهر اقدامات مرحوم ایمانی در خلع سلاح كردن و بیرون نمودن با ذلت آنان و پك نمودن منطقه از لوث وجود این عناصر امریكایی به واقع قابل تحسین است.

4 - مبارزه با سركردگان قاچاق

آیةالله ایمانی طی حكمی از سوی آیةالله قدوسی، برای سامان بخشیدن به پرونده های بلاتكلیف قاچاق چیان به استان خراسان، اعزام گردید و در مشهد مقدس به مدت یك سال مشغول انجام وظیفه خطیر قضا گردید. این مسافرت بدان جهت صورت گرفت كه در اذهان عمومی عدم قدرت و برخورد قاطعانه با قاچاق چیان به شدت مطرح بود. معظم له در این مدت، با بررسی دقیق پرونده ها، زندانیان بی گناه را آزاد و سركردگان قاچاقچی را اعدام كرد كه منجر به خوشحالی دوستداران انقلاب گردید.(17)

5 - حل معضلات انقلاب

آیةالله ایمانی پس از برقراری امنیت و آرامش نسبی در حوزه مأموریتشان

صفحه 25

در سال 1362 ش. به تهران منتقل شده و به سرپرستی دادگاه های ویژه ای كه برای حل معضلات انقلاب اسلامی تشكیل شده بود، منصوب شد. «دادگاه ویژه مسكن» از جمله همین دادگاه ها بود كه جهت حل و فصل مشكلات مجموعه های مسكونی در تهران كه به علت بدهی صاحبان فراری رژیم به بانك ها بلاتكلیف مانده بود، تشكیل شد. «دادگاه ویژه كار» نیز یكی دیگر از مواردی بود كه معظم له به ریاست آن منصوب شد. در آن زمان، عدم وجود یك قانون كار مدوّن و مشخص، باعث بروز اختلافاتی بین كارگران و كارفرمایان شده، مشكلات زیادی را برای نهال نوپای انقلاب اسلامی به وجود آورده بود. اما این دادگاه های ابتكاری كه علاوه بر علم و آگاهی فنی به قضا، تجربه برخورد با مسائل جدید را نیز می طلبید با سرپرستی مرحوم ایمانی، در مدت كوتاهی توانست با اتخاذ راهكارهای مناسب، بر مشكلات فائق آید و اوضاع را سر و سامان دهد.

6 - خدمت در زمان تصدی دیوان عالی

معظم له پس از انجام وظیفه در سمت های مختلف قضایی به دیوان عالی كشور منتقل شد و از سوی آیةالله موسوی اردبیلی به عنوان ریاست شعبه چهارم دیوان عالی منصوب و تا پایان عمر پربركتش به خدمت گزاری مشغول بود.

نقش آیةالله ایمانی در این شعبه كه معمولاً پرونده های سنگین قضایی به آن ارجاع داده می شد، بسیار حساس و سرنوشت ساز بود. همه قضات مجرب به شهامت، تیزبینی و هوشمندی مرحوم ایمانی اذعان داشتند. او در این مقام، با علم، آگاهی و با درایت عمل می كرد و دقت را فدای سرعت و یا بالعكس نمی نمود و تسلیم جنجال تبلیغاتی و سیاسی نمی شد.

صفحه 26

صدور احكام تأثیرگذار

یكی از فرزندان معظم له درباره حساسیت كار ایشان در این شعبه چنین می گوید:

«شاید جریان آقای پدرام تجریشی را در جراید خوانده باشید. وی نوجوانی بود كه مادر نداشت و بین او و زن پدرش اختلاف شدیدی وجود داشت وقتی او كشته شد بر همین اصل جنجال وسیع و گسترده ای را به راه انداختند و به حكم اولیه دادگاه كه قاتل این نوجوان را زن بابا می دانست اعتراض داشتند. این حكم به شعبه چهارم جهت تجدید نظر آمد. مرحوم والد با مطالعه دقیق پرونده و مطابقت با موازین قانونی و شرعی و با اجرای «قسامه» زن بابا كه متهم اصلی بود را تبرئه كرد كه این رأی باعث اعتماد عموم شد، كه بعدها فیلمی درباره این حادثه ساخته شد و این رأی نشان دهنده استقلال و شهامت وی می باشد كه بدون تأثیرپذیری از اوضاع پیرامون، حكم واقعی را صادر كرد.»

2 - زمانی ایشان زنی را محكوم به اعدام كرد و حكم، اجرا شد. اخلال گران و منافقان جنجال زیادی به راه انداختند كه این زن حامله بوده است؛ اما شواهد و مدارك پزشك قانونی این ادعا را تأیید نمی كرد. جوسازی ادامه پیدا كرد، تا اینكه شهید بهشتی بدون اطلاع مرحوم آقا تحقیقاتی را به عمل آورد و قبل از تحقیقات فرموده بود من آقای ایمانی را می شناسم؛ ایشان حكم بدون سند نمی دهند. ضد انقلاب برای درهم شكستن شخصیت شهید بهشتی با این ادعا تلاش می كردند. در بررسی های به عمل آمده، صحت حكم و فرمایش شهید بهشتی برای همگان ثابت شد.

3 - وی همان طور كه در صدور احكام قاطعانه بر علیه خلافكاران جدی بود، در برابر خطاهای برخی از قضات هم حساسیت نشان می داد كه به موارد زیادی

صفحه 27

می توان اشاره كرد. در یكی از دادگاه ها قاضی اصرار داشت كه به زور از شخصی برای ارتكاب به زنای محصنه اقرار بگیرد كه مرحوم ایمانی تذكر داده بود در سیره نبوی، چنین روشی تجسّس به شمار می آید و این حرام است. بنابراین حكم را نقض كرد.»

4 - صراحت لحجه

در زمان مسئولیت شان در دیوان عالی كشور، شخصی به جرم اختلاس مبلغ كلانی از بانك، به مجازات محكوم شد. آن فرد با تلاش فراوان شخصی را كه با مرحوم والد آشنایی قدیمی داشت پیدا كرد و به امید تغییر نظر ایشان، آن شخص را واسطه قرار داد و همراه او به منزل حاج آقا به قم آمد. اما همین كه مرحوم آقا از قضیه مطلع شد و آن فرد متخلف را شناخت، با صراحت لهجه شگفت انگیز و بدون اینكه اسیر تعارفات معمول شود خطاب به شخص واسطه گفت: این آقا، این مبلغ گزاف را از بانك كه در حقیقت پول و مال مردم است، اختلاس كرده و حالا آمده اینجا تا ما او را تبرئه كنیم! شخص واسطه كه گویا تازه فهمیده بود كه جریان از چه قرار است با شرمندگی خداحافظی و منزل را ترك كرد.»(18)

سجایای اخلاقی

الف: فروتنی و پرهیز از خودبرتربینی

یكی از صفات بارز اخلاقی آیةالله ایمانی تواضع ایشان بود. وی كوچك و بزرگ را به دیده احترام می نگریست و هنگام مواجهه با افراد شأن خاصّی قایل بود. او سلام دیگران را با شور و محبت پاسخ می گفت، تا در سلام كردن بر دیگران سبقت بگیرد.

صفحه 28

دكتر حسن مهدویان استاد تربیت مدرس تهران می گفت:

«من در تمام مدتی كه در دانشگاه در خدمت ایشان بودم هیچ وقت موفق نشدم به ایشان در سلام كردن سبقت بگیرم. او واقعاً برای من و همه اساتید مثل پدری مهربان و دلسوز بود.(19)

معظم له با اینكه یكی از سمت های مهم قضایی را به عهده داشته و مدتی نماینده ولی فقیه در دانشگاه تربیت مدرس تهران بود، هیچ گاه از ذیّ طلبگی خارج نشد و هیچ ادعایی نداشت. وی همواره افتخار می كرد كه طلبه است؛ حتی با اینكه عالی ترین سمت مقام قضایی را به عهده داشته، مقید بود خودش وسایل مورد نیاز منزل را از بازار تهیه كند و به منزل بیاورد. آیةالله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت بركاته برای اینجانب نقل فرمودند: «روزی با ماشین به منزل می رفتم، دو نفر هم با من بودند در خیابان باجك آقای ایمانی را دیدم كه وسایل و اثاثیه ای را خریده و پای پیاده به منزل می رفتند. به راننده گفتم: لطفاً توقف كنید. وقتی توقف كردند به آن دو نفر نشان دادم و گفتم: این شخصیت بزرگوار را مشاهده كنید ایشان یكی از قضات محترم و عالی رتبه مملكت ماست كه حالا به بازار آمده و خرید كرده و پای پیاده دارند به منزل می روند در كجای این دنیا چنین چیزی سابقه دارد؟ آن دو نفر تعجب كردند و در ادامه عرض كردم: خیلی از تبلیغات بر علیه روحانیت و انقلاب بی اساس و مغرضانه است.(20)

وی كارهای منزل را خودش انجام می داد، حتی كار برف روبی در زمستان، باغبانی و آب دادن به گل ها، تمیز كردن منزل و... خودش به عهده داشت. زندگی او مثل سایر مردم، زندگی عادی و بدون تكلّف بود.

یكی از قضات همكار ایشان دكتر مهدی جلیلیان كه بعد از رحلت ایشان به

صفحه 29

ریاست شعبه چهارم منصوب شد می گفت:

«آیةالله ایمانی هر روز تا ظهر در شعبه چهارم دیوان عالی كشور كار می كرد و آنگاه با كمال ادب خداحافظی می كرد و تكیه كلام ایشان این بود: اجازه می فرمایید؟ در حالی كه ایشان رئیس شعبه بود و اجازه ما در دست ایشان بود. اصولاً برای قضات معمّر احتمام خاصی قایل بود. در طول مدت همكاری، اغلب در اتخاذ تصمیم و صدور حكم بین همكاران، اختلاف نظر پیش می آمد. ایشان همیشه با صبر و حوصله نظرات دیگران را گوش می داد و اگر پس از همفكری رأیی اتخاذ می شد، از آن حسن استقبال می كرد حتی اگر مخالف رأی و نظر ایشان بود.»(21)

ب: ساده زیستی

آیةالله ایمانی با اینكه در سمت قضا مشغول خدمت بود هیچ گاه در فكر كسب درآمد بیشتر و ثروت اندوزی برنیامد؛ بلكه همواره هدفش خدمت به مردم بود. آیةالله فیض گیلانی رئیس وقت دیوان عدالت اداری می گوید:

«ما در دیوان عدالت نیازمند به وجود ایشان بودیم و ایشان در آن وقت، تازه از مشهد به تهران آمده بود و در دیوان عالی مشغول خدمت بود. با اینكه حقوق دیوان عالی خیلی كمتر از آن مبلغی بود كه دیوان عدالت می پرداخت، من شخصاً از ایشان دعوت به همكاری كردم ایشان نپذیرفتند و من به یقین می دانم كه علت خودداری ایشان با ما در دیوان عدالت همان مبلغ مازاد حقوق بود. ایشان كاملاً نسبت به خدمات و امكانات رفاهی بی اعتنا بود و همواره بی رغبتی نشان می داد.»(22)

فرزند ایشان در این باره می گوید: موارد زهد و ساده زیستی مرحوم والد فراوان است كه به دو نمونه آن اشاره می كنم.

صفحه 30

1 - یادم هست كه ایشان یك عبا را چندین سال نگه می داشت و اگر پاره می شد، خودش آن را با دقت وصله می زد. یك طرف وقتی كهنه می شد آن را باز می كرد و از طرف دیگر دوباره می دوخت و می پوشید در حالی كه دیگران عبا و قبای گران قیمت می پوشیدند.

2 - ایشان در قم سكونت داشت و هر روزه با ماشین پیكان به تهران می رفت؛ رفت و برگشت طی می كرد با اینكه بارها پیشنهاد شد كه ماشین های مدل بالاتر در اختیارشان قرار بگیرد؛ ایشان از پذیرفتن آن اجتناب داشت مهم تر اینكه در فصل تابستان، هر روز با همین پیكان این اتوبان (قم - تهران) را می رفت و برمی گشت.

از لحاظ امنیتی هم مسئوولان این كار را به مصلحت نمی دانستند، با این حال ایشان می فرمود: من طلبه هستم، تشریفات لازم نیست. معظم له در عین اینكه از مراتب علمی بالایی برخوردار بود و از لحاظ اجرایی، سمت های مهمی را برعهده داشت؛ به شدت از شهرت و مطرح شدن اجتناب می كرد؛ حتی برخی از افراد محل كه از نزدیك سلوك اجتماعی بدون تكلّف ایشان را شاهد بودند، پس از فوتشان وقتی از جایگاه ایشان مطلع شدند اظهار شگفتی می كردند.(23)

ویژگی های استادان

آیةالله ایمانی بعد از رحلت آیات عظام بروجردی و لنگرودی و تبعید حضرت امام، بیشترین بهره علمی را از آیةالله محقق داماد برده است. وی در این باره می گوید:

«مرحوم محقق داماد، به حق مردی مدقّق بود. درس ایشان در آن زمان هرچند از لحاظ كمیت چندان شلوغ نبود؛ اما از نظر محتوا از جمله

صفحه 31

پربارترین دروس خارج حوزه به شمار می رفت. كثر بزرگان فعلی، در درس ایشان حضور فعّال داشتند.»

شیوه عملی تواضع علامه طباطبایی

آری مرحوم آیةالله ایمانی علاوه بر شركت در دروس عمومی علامه بزرگوار، نیز در درس خصوصی شب های پنج شنبه كه جمعی از فضلای برجسته در آن شركت داشتند، حضور جدی داشت.

وی در كنار فقه و اصول، علم تفسیر را نیز از نظر دور نداشت و از این رو در درس تفسیر علامه طباطبایی شركت می جست. درس تفسیر علامه فرصت مغتنمی برای جویندگان علم و پویندگان طریقت به شمار می رفت. علم سرشار و جوشان و قدسی علامه از یك سو و تواضع و سجایای اخلاقی ایشان از سوی دیگر، طلاب شیفته را از هر سو به سمت ایشان جذب می كرد و معنویت حكم بر محفل درس ایشان، شاگردان را از بسیط خك تا آن سوی افلك سیر می داد.

معظم له در بیان تواضع بی مانند علامه طباطبایی(قدس سره) می گفت:

«محل درس ایشان كه در مكان كوچكی تشكیل می شد، شاهد حضور طلاب زیادی برای استفاده از محضر ایشان بود. آقا همان جلوی مدرس می نشست و افاضه می فرمود. چون تركم جمعیت شاگردان زیاد بود، بعضاً برای طلابی كه در انتهای مدرس می نشستند رؤیت آقا ممكن نبود. لذا ما یك تشك كوچكی را تهیه كردیم و در جای ایشان گذاشتیم تا شاید مكان ایشان قدری بلندتر شود و افراد در انتهای مدرس هم بتوانند ایشان را ببینند. اما وقتی آقا وارد مدرس شد با كمال تعجب دیدیم كه در جایی كه ما مهیا كرده بودیم ننشستند. ما كه با خلقیات ایشان آشنا بودیم توضیح دادیم كه غرض ما از این كار چه بوده است؛ اما

صفحه 32

ایشان با یك دنیا فروتنی فرمودند: متوجه ام، اما همین كه در جایی بنشینم كه خودم را نسبت به دیگران در مكان بلندتری ببینم اصلاً حرف خودم را فراموش می كنم و قادر به القاء درس نیستم».

ویژگی های ممتاز

1 - خلاّقیت و جدّیت در كار

آیةالله ایمانی استعدادی قوی داشت. وی در درس و شغلش دارای پشتكار و جدّیت فراوان بود. اهتمام و جدّیت او در تحصیل، به حدی بود كه خود ایشان می گفت ما یك وقت با دوستان، یك مباحثه قبل از نماز صبح گذاشته بودیم و هر روز ساعاتی قبل از نماز صبح بیدار می شدیم و مباحثه ای انجام می دادیم و آن گاه برای فریضه صبح به مسجد می رفتیم. همین جدّ و جهد ایشان در فراگیری علم، به سرعت ایشان را در فراگیری علم در زمره طلاب سخت كوش و با استعداد قرار داد و حتی مواردی پیش آمد كه مراتب علم ایشان بیشتر آشكار گشت. معظم له فرمودند:

در زمان حضرت آیةالله العظمی بروجردی عده ای از افراد، مرتب در نزد ایشان از طلبه های شمال سعایت و بدگویی می كردند و آنها را به درس نخواندن متهم می نمودند. همین مسأله باعث شد تا خاطر آقا نسبت به طلبه های شمال مكدّر شود. این مسأله ادامه داشت تا زمانی كه نظام امتحانات در حوزه به راه افتاد. در همان امتحانات اولیه، من به همراه چند نفر از طلبه های شمال از جمله افرادی بودیم كه بیشترین نمره را كسب كردند و همین امر باعث شد تا نظر آیةالله بروجردی نسبت به طلاب شمال تغییركند.»(24)

یكی از فرزندان ایشان نقل می كرد در زمانی كه ما، در دوره ابتدایی و

صفحه 33

راهنمایی درس می خواندیم بیشتر وقت ها، شب های امتحان به اتاق حاج آقا می رفتیم، تا شاید بتوانیم بیشتر درس بخوانیم؛ زیرا ایشان تا پاسی از شب بیدار بود.

2 - شیدای علم

آیةالله ایمانی علاوه بر تحصیل دروس متداول حوزه های علمیه، بسیاری از كتاب های متروك را با دقت و جدّیت و اهتمام خاص، مطالعه می كرد و آنگاه برای تعمیق بخشیدن به اندوخته های خود آنها را در حلقه های نقد و نظر، به مباحثه می گذاشت. وی از این رهگذر كمال استفاده را برد. او كتاب طهارت حاج آقا رضا همدانی، برخی از مجلدات جواهر، مجلدات 4 گانه اسفار، چندین جلد از تفسیر المیزان و تمام ابواب فقهی لمعه، رسائل، و مكاسب را به دقّت مطالعه و مباحثه نموده است. وی در جواب اعتراض برخی می گفت:

«هدف مان از خواندن این مباحث آگاهی به منابع غنی اسلام است. می خواهیم بدانیم اسلام چه گفته است؟»

3 - روحیه خدمت گزاری

یكی از صفات برجسته اخلاقی آیةالله ایمانی، در مدت عمر شریفش، به خصوص در ایام تصدی شان در مشاغل قضایی، روحیه خدمت گزاری و تلاش در رفع حوائج ارباب رجوع بود. با توجه به گستردگی تشكیلات قضایی و پیچیدگی كار آن، اغلب افراد در پی گیری كار خود، با مشكل مواجه می شدند و بارها اتفاق می افتاد كه اشخاص زیادی جهت دادخواهی به ایشان متوسل می شدند. ایشان اگر مسأله را صحیح می دیدند، از هیچ اقدامی جهت احقاق حق ارباب رجوع امتناع نمی كردند. چه بسا پرونده ای خارج از حوزه رسیدگی ایشان بود و

صفحه 34

هیچ گونه مسئولیتی در این زمینه متوجه شان نبود؛ اما خودش به شعبات مراجعه كرده، در جهت تأمین خواست ارباب رجوع تلاش می كرد. دكتر جلیلیان، یكی از همكاران ایشان می گوید:

«یكی از صفات خاصه آیةالله ایمانی كوشش در جهت انجام حوائج مراجعین و مردم بود. بارها دیدم كه شخصاً به شعبات مراجعه می كرد و از آنها در رفع گرفتاری های مردم استمداد یاری می كرد و این كار را به هیچ وجه كسرشأن خود نمی دانست و در حقیقت در این راه به گفته آن عارف بزرگ اصفهانی عمل می كرد كه اگر قرار است آبروی آدم ریخته شود چه بهتر كه در راه خدا ریخته شود».

در این اواخر كه وضعیت جسمانی معظم له به شدت رو به ضعف گذاشته و رفت و آمد به تهران بر ایشان بسیار طاقت فرسا بود، از طرف خانواده و آشنایان پیشنهاد می شد كه یا از كار خود در تهران كناره بگیرند، یا به قم منتقل شوند؛ ولی ایشان قبول نمی كرد و یكی از عللی كه ذكر می كرد این بود كه بعضاً افرادی در تهران مراجعه می كنند و مشكل و گرفتاری دارند و با تشكیلات هم آشنایی ندارند، ما همین كه بتوانیم افراد را راهنمایی كنیم و آنان را از سردرگمی نجات بخشیده و كار آنان را با سرعت انجام دهیم. این خدمت برای ما كافی است.

4 - اهتمام به قرائت و حفظ قرآن كریم

معظم له از حافظه ای قوی و استعداد شگرف برخوردار بود. همین امر ایشان را قادر ساخته بود تا در حفظ و به خاطر سپردن قرآن كریم و اشعار و حكایات، بسیار موفق باشد. ایشان می گفت: در دوران طلبگی، مسیر منزل تا مدرسه فیضیه را كه مسافت نسبتاً زیادی بود، پیاده طی می كردم. یك قرآن جیبی به همراه داشتم و در بین راه تا مدرسه، قرآن حفظ می كردم. در ایام معمول، وی به

صفحه 35

سبب اشتغالات فراوان، فرصت كمتری جهت قرائت قرآن پیدا می كرد. اما در ماه مبارك رمضان، ختم های متوالی قرآن كریم از برنامه های همیشگی ایشان بود و به هیچ وجه و با هیچ عذری این مسأله را ترك نمی كرد. در این اواخر كه فراغت بیشتری برای ایشان فراهم شده بود، موفق می شد در طول ماه مبارك رمضان، نزدیك به 10 بار، قرآن را ختم كند. در ضمن، وی اشعار فراوانی را در جوانی حفظ كرده بود و به مناسبت، در هنگام صحبت استفاده می كرد.

5 - نظم و ترتیب در كارها

ایمانی در برنامه های كاری و كارهای شخصی خود از انضباط خاصی برخوردار بود. وقت شناسی، پایبند بودن به قول و وعده، صرف وقت و حوصله در تنظیم اسباب و وسایل منزل و جای دادن آنها در مكان های شخصی و... همگی از همین روحیه و صفت عالی نفسانی نشأت گرفته بود. به ندرت پیش می آمد كه ایشان شیئی را در منزل گم كرده و به دنبال آن بگردد. ایشان هیچ وقت كار امروز را به فردا موكول نمی كرد، بارها مشاهده شد زمانی كه از تهران برمی گشت در حالی كه به شدت خسته بود و احتیاج به استراحت داشت؛ همین كه لباس های خود را خارج می كرد به سراغ تلفن می رفت و نتیجه پیگیری پرونده اشخاص را به آنها اطلاع می داد؛ در حالی كه فرصت انجام این كار را داشت.

6 - عشق به اهل بیت(ع)

ایمانی از ارادتمندان واقعی خاندان عصمت و طهارت(ع) بود. وی از ابتدای طلبگی تا دوران كهولت، در امر تبلیغ بسیار موفق بود. او متواضعانه در یكی از روستاهای لاهیجان، به نام «كنف گوراب» سالیان متمادی منبر می رفت و به ارشاد و هدایت مردم می پرداخت. نیز در مسجد آقا سید محمد یمنی لاهیجان

صفحه 36

به كار ارشاد و هدایت مردم همّت می گماشت. او به گفته دوستانش ذكر مصیبت را با گریه شدید می خواند و گاهی قادر نبود مصیبت را به اتمام برساند و نیمه كاره رها می كرد. در اواخر عمر، در ایام عاشورای حسینی، در قم به تكیه آقا سید حسن می رفت و گاهی تا ساعت 2 شب در مجلس می نشست. هیچ گاه تهجّد را ترك نكرد و برنامه زیارت حرم را مرتب و منظم انجام می داد.

نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه

مسؤولیت دیگری كه هم زمان با ریاست شعبه 4 دیوان عالی كشور به ایشان محوّل شد، نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه تربیت معلم بود. وجود گرایش ها و سلایق مختلف در بین تشكل های دانشجویی و انجمن های فعال در دانشگاه، زمینه ساز بروز اختلافات و گاهی اوقات نزاع و كشمكش هایی شده بود كه همگی آرامش و ثباتی كه لازمه هر مجموعه علمی - آموزشی است را به شدت تهدید می كرد. در این میان، وجود كانون وحدت بخشی كه به مثابه مركز ثقلی برای نیروها و جریان های مختلف عمل كند، ضروری می نمود. در چنین شرایطی آیةالله ایمانی، عهده دار این مسؤولیت خطیر شد و تاریخ دانشگاه تربیت معلم و بیانات مسؤولان دانشگاه، همگی شاهد بر این مطلب است كه ایشان توانستند به نحو احسن از عهده آن برآیند.

دكتر حسن مهدویان، رئیس وقت دانشگاه تربیت معلم، در این زمینه اظهار می دارد:

«آنچه من در مدت چند سال آشنایی از ایشان دیدم، همه، جنبه علمی و آگاهی ایشان بر تفسیر و مسایل اخلاقی بود و همه جنبه عملی ایشان. اصولاً كاركردن در دانشگاه از ظرافت خاصی برخوردار است، به خصوص روحانی كه در

صفحه 37

سمت نمایندگی نهاد رهبری می خواهد انجام وظیفه كند، باید ظرافت و هوشیاری و دقت زیادی را به كار گیرد. حاج آقا ایمانی؛ اولاً نسل جوان را خوب می شناخت، علاقه به هدایت آنها داشت و در پی آن بود تا آنها هدایت اسلامی پیدا كنند. از این رو تا زمانی كه در دانشگاه حضور داشت بین گروه های مختلف دانشجویی اختلاف و نزاعی وجود نداشت. ایشان حق و حقیقت را در نظر داشت و حق را در هر دسته ای می دید، آن را تأیید می كرد. حتی اگر گروهی اشتباهاتی هم داشتند آن را به طور كلی طرد نمی كرد.»

حضور فعال و مدبّرانه در دانشگاه و نظر پدرانه ایشان نسبت به دانشجو و دید یكسان و خالی از حب و بغض، نسبت به گروه ها و تشكل ها به سرعت روحیه تفاهم و همكاری را بین تمامی اجزای دانشگاه حكم كرد.

معظم له در بیان ابتدای ورودشان به دانشگاه می فرمودند:

«اولین قدمی كه ما برداشتیم، نماز جماعت تشكیل دادیم با اینكه نماز خانه ای وجود نداشت، سالنی را گرفتیم و تبدیل به نمازخانه كردیم، بین الصلوتین مقید شدم كه صحبت كنم و آیه ای را كه برای صحبت انتخاب كردم، آیه شریفه (واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا) بود؛ همگی به ریسمان محكم الهی یعنی ولایت چنگ بزنید و متحد شوید. آنگاه عوامل وحدت و عوامل اختلاف را بیان می كردم. بیش از یك سال حول این موضوع صحبت كردم و همگی را به وحدت و هماهنگی با ریاست دعوت كردم و به گونه ای وانمود كردم كه نظر من نسبت به دانشجویان نظر پدر و فرزندی است.»

وی هم زمان با تصدّی این مسؤولیت، به تدریس در دانشگاه نیز اشتغال داشت. ایشان معتقد بود، صِرف دانش علمی و كاربردی محض برای موفقیت در امر تدریس دانشجویان، كافی نیست؛ بلكه ایجاد ارتباط صمیمی با دانشجو و

صفحه 38

به كارگیری روش هایی برای جلوگیری از یك نواخت شدن كلاس كه باعث خستگی و بی رغبتی دانشجو به درس می شود، همگی عواملی است كه در بالا بردن بازدهی تدریس بسیار مفید است. به همین جهت، كلاس های درس ایشان بسیار باطراوت و شاهد حضور فعالانه دانشجویان بود. نكته قابل توجه دیگر اینكه از طرف دانشگاه به ایشان پیشنهاد شد تا برای اعطای مدرك دكترا، رساله ای را تهیه و تدوین كنند و ایشان علی رغم مشغله های فراوان، با ارائه رساله ای تحت عنوان «قسامه» موفق به تطبیق مدرك دكترا و اخذ رتبه استادیاری در رشته الهیات و معارف اسلامی شد.(25)

فرزندان

آیةالله ایمانی در سال 1330 ش. با دختر مرحوم حجةالاسلام حاج شیخ احمد عاصی لاهیجی (پدر گرامی حاج آقا عاصی مداح معروف قم) ازدواج نمود كه ثمره ازدواج وی پنج فرزند (4 پسر و یك دختر) است كه اسامی پسرانش عبارتند از:

1 - محمدجعفر ایمانی، حقوقدان.

2 - دكتر محمدحسین ایمانی، دكترای رشته اقتصاد و استاد دانشگاه.

3 - محمدرضا ایمانی، كارمند.

4 - حجةالاسلام رسول ایمانی.

وفات

آیةالله ایمانی بعد از عمری تلاش در راه خدمت به اسلام و محرومان و ستمدیدگان به خصوص در مسند شریف قضاوت، بعد از تحمل بیماری

صفحه 39

طولانی، سرانجام در آبان 1378 ش. دارفانی را وداع گفت و مرغ روحش به ملكوت اعلی پرواز كرد. پیكر پكش با تجلیل فراوان، از مسجد امام حسن عسكری(ع) تا حرم مطهر حضرت معصومه(س) تشییع گردید و آنگاه حضرت آیةالله آقای محمدتقی بهجت، دامت بركاته بر آن بدن شریف نماز گذارد. وی در گلزار شهدای قم علی بن جعفر(ع) در جوار شهدای گلگون كفن وطن اسلامی مان رخ در نقاب خك كشید. مجالس فراوانی از طرف خانواده محترم، دوستان و ارادتمندان، حضرت آیةالله محمدتقی بهجت، جامعه مداحان و بازاریان محترم قم، قوه قضائیه و دیوان عالی كشور، دانشگاه تهران در قم و تهران منعقد گردید. در گیلان نیز مجالس فراوانی از سوی عالمان و بازاریان و كسبه، به خصوص در شهرهای لاهیجان و آستانه اشرفیه و نیز در روستاهای لاهیجان، از سوی مردم آن سامان و با حضور مرحوم آیةالله احسان بخش، نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت و استاندار و سایر مقامات محلی و ائمه جمعه و جماعات استان گیلان برگزار و با شكوه خاصی از خدمات آن مرحوم تجلیل شد. روحش شاد.

پی نوشت ها:

1 - «شَعربافان» محلّه ای است در جنوب شرقی شهر لاهیجان كه به نام «شعربافان محلّه» معروف است این ناحیه، محلّه بافندگان و نساجان پارچه های ابریشمی بوده و در قدیم، در حدود چهارهزار و اندی چرخ های ابریشم كشی و دستگاه های بافت پارچه های ابریشمی در این محلّه به كار می پرداخته و چون به ابریشم «شَعر» نیز می گویند، بدان سبب، این محلّه به «شعربافان» یا «شعرفاف محلّه» شهرت یافته است از آستارا تا استرآباد، دكتر منوچهر ستوده، ج 2، ص 77؛ ولایت دارالمرز گیلان، ه' ل را بینو ترجمه جعفر خمامی زاده، ص 248 .

2 - منظور شیعه و مذهب جعفری دارند .

3 - این مدرسه با مدیریت آیةالله حاح شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی اداره می شد .

4 - در سابق معمول بود كه شرح لمعه فقط برخی از كتاب های آن همانند صلاة، صوم، زكاة، خمس، حج، ارث، نكاح، طلاق و اجاره، وكالة، متاجر و را می خواندند و سایر آن را كه اغلب قواعد فقهی را شامل می شد تدریس آن معمول نبود زیرا كاربرد عملی نداشت و مرحوم صدوقی همانند سایر مدرسین كتب متداول لمعه را تدریس می كردند .

5 - آقا سید محمد یمنی جدّ مادری قطب الدین محمد اشكوری دیلمی لاهیجی صاحب تفیسر «شریف» است وی شش قرن قبل از ترس پادشاه روم، برای حفظ مذهب، با فرزندانش از یمن وارد قزوین شد كه مورد كرام فراوان شاه طهماسب صفوی واقع شد؛ ولی به علت ناسازگاری آب و هوا، به امر سلطان به لاهیجان مهاجرت و بعد از مدتی وفات یافت مرقدش زیارتگاه مردم و گورستان مهم لاهیجان در جوارش واقع است رك: اعلام الشیعه، قرن 12، ص 697 برای آگاهی بیشتر از شرح زندگانی این سید جلیل القدر رك: سادات متقدمه گیلان، محمد مهدوی لاهیجانی .

6 - براساس نسخه خطی به قلم آیةالله سید احمد كیسمی (1237 - 1300 ق) در كتابخانه آیةالله قربانی نماینده ولی فقیه گیلان و امام جمعه رشت قدمت این مدرسه، بیش از دو قرن است او می گوید: زمانی كه من وارد این مدرسه شدم، جمعی از افاضل، مانند میرزا حبیب الله رشتی در این مدرسه مشغول تحصیل بودند جهت اطلاع بیشتر رك: پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، محمدعلی قربانی، ص 780 .

7 - از آستارا تا استرآباد، ج 2، ص 78 .

8 - سفرنامه میرزاحسین فراهانی، ص 333؛ لاهیجان به شهر ابریشم تعبیر شده است رك: فرهنگ معین، ج 6، ص 1798؛ لغت نامه دهخدا، ج 36، ص 86؛ فرهنگ نفیسی، ج 4، ص 2934؛ برهان قاطع، ج 3، ص 1873؛ جغرافیای كامل ایران، ج 2، ص 1030 .

9 - پیام حوزه نشریه شورای عالی حوزه علمیه قم، ش 14، سال 1376، مقاله حوزه علمیه لاهیجان توسط اینجانب تدوین و به چاپ رسیده است .

10 - عالم محقق آیةالله شیخ محمد مهدوی لاهیجانی در سال 1317 ق در لاهیجان متولد شد وی تحصیلات مقدمات و سطوح را در لاهیجان و رشت به اتمام رسانید و به اتفاق برادرش به نجف اشرف عزیمت كرد و نزد آیات عظام اصفهانی، عراقی، نائینی، بلاغی و تلمذ نمود و به درجه بلند اجتهاد نائل گردید وی در سال 1394 ق به لاهیجان رفت و در این شهر مأوا گزید و مشغول تألیف و تصنیف گردید و به پاره ای از امور مذهبی مشغول گشت آیةالله قربانی می گوید: به حق، معظم له مصداق فرموده معصوم(ع): یذكركم الله رؤیته، بود، مرد عمل، علم، عبادت، قلم و تحقیق بود و این شهر كمتر عالمی به این جامعیت به خود دیده است ایشان بیش از 60 اثر دارند كه از تألیفات وی «سادات متقدمه گیلان»، «جغرافیای گیلان»، «رجال دوهزار ساله گیلان» به چاپ رسیده است وی در سال 1403 ق رحلت كرد و در لاهیجان مدفون گردید رك: نام ها و نامدارها، جهانگیر سرتیپ پور، ص 447؛ تراجم الرجال، سید احمد حسینی اشكوری، ص 142 و .

11 - گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 14؛ مجله حوزه، ش 58، مهر و آبان، 1372 ش .

12 - شرح حال كوتاهی از زندگانی آیةالله ایمانی توسط فرزند معظم له حجةالاسلام رسول ایمانی در اختیارم گذاشته شد كه از آن نهایت بهره برداری گردید .

13 - مصاحبه نگارنده با آیةالله حاج شیخ محمدعلی فیض گیلانی، عضو محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم .

14 - خبرگان ملت .

15 - مصاحبه با آیةالله فیض گیلانی .

16 - اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 174 .

17 - مصاحبه نگارنده با دكتر محمدحسین ایمانی .

18 - همان .

19 - جزوه آقای رسول ایمانی و مصاحبه با دكتر محمدحسین ایمانی .

20 - همان .

21 - مصاحبه با حجةالاسلام رسول ایمانی .

22 - همان، ص 6 .

23 - مصاحبه با آیةالله فیض گیلانی .

24 - مصاحبه با حجةالاسلام رسول ایمانی .

25 - موضوع سعایت از طلبه های شمال را اینجانب از زبان برخی از اعلام بزرگوار شنیده ام كه بیان مرحوم ایمانی از همه آقایان محترم تر بوده است ما همواره در بیوت آقایان مشكل داشته و داریم و این نكته باید ذكر شود چیزی از قداست حوزه كم نمی كند .

26 - جزوه شرح حال آیةالله ایمانی .

نویسنده : محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 13 آبان 1391  8:21 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


مشكوری، شیخ عباس
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار : خلاصه نگاری باب اول و باب دوم مغنی اللبیب؛ - تلخیص علم صرف به دو زبان فارسی و عربی؛ - الارجوزة الفقهیه؛ - خلاصه ای در علم نحو به زبان عربی؛ - رساله سبیل الرشاد، در مباحث اعتقادی و كلامی؛ - رساله ای در علم اخلاق؛ - دست نوشته های گوناگون حاوی مضامین حدیثی، ادعیه مأثوره

مؤسس آل مشكور

یكی از عالمان بزرگ كه در عصر خویش از تقدّس والایی برخوردار بود آیةالله شیخ مشكور حولاوی است. وی فرزند محمد، فرزند كوچك خاقانی (1) و بنیانگذار خاندان مشكوری است.

او در سال 1209 ق. در نجف، دیده به جهان گشود. وی پس از سپری نمودن دوران كودكی و نوجوانی و تحصیلات مقدماتی، از محضر آیات عظام شیخ علی كاشف الغطا، شیخ حسن كاشف الغطا (صاحب انوارالفقاهه)(2) و شیخ محسن اعسم؛ از شاگردان برجسته شیخ جعفر كاشف الغطا و صاحب كتاب كاشف الظلام، بهره مند شد. او پس از دست یابی به مقامات فقهی و علمی، حوزه درسی تشكیل داد و شخصیت هایی چون آیةالله حاج میرزا محمدحسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنبكو، حاج میرزا حسین خلیلی، ملاّ

صفحه 235

علی كنی، شیخ عبدالحسین تهرانی، میرزا ابراهیم سبزواری، سید محمد هندی، سید محمدعلی مدرّس رضوی و شیخ محمدحسن شریعتمدار استرآبادی در محضر پُر فیضش پرورش یافتند.(3)

فقیه بزرگوار، عالمِ عامل، شیخ محمدابراهیم فرزند محمدعلی قمی كه از محضر شیخ مشكور حولاوی نجفی بهره برده بود، دختر استاد خویش را به همسری برگزید، كه آیةالله حاج شیخ علی زاهد قمی حاصل این پیوند پك است.

این مرد فاضل در 28 جمادی الثانی سال 1301 ق. در تهران دارفانی را وداع گفت. پیكر پكش را به عتبات عراق انتقال دادند و در صحن مطهر حضرت امیرمؤمنان(ع) در حجره متصل به درب عباجیه به خك سپردند.(4)

سیدكاظم فرزند سید احمد، فرزند سید محمد امین حسینی شقراوی (5) عاملی نجفی كه از فضلای متبحّر در علوم اسلامی به خصوص فقه، اصول، تاریخ، رجال و ادبیات بود پس از كسب فیض در محضر صاحب جواهر و شیخ مشكور، دختر مشكور حولاوی را به همسری برگزید كه سید احمد حاصل این ازدواج است. این بانو در مسیر شام كشته شد.(6)

در وصف آیةالله شیخ مشكور حولاوی كبیر آورده اند: از بزرگان فقیهان اهل بیت، كم نظیر روزگار در معارف معقول و منقول، مشهور در پرهیزگاری، معروف به كمالات معنوی در نظر و عمل بود و از معاصران صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری به شمار می آمد. وی پس از ارتحال صاحب جواهر، به مرجعیت رسید. البته قبل از آن، مرجع تقلید گروهی از شیعیان عراق بود. او در فقه تبحّر داشت، مروّج و آمِر به معروف، ناهی از منكر، عابد و زاهد و مشهور به دقت و پژوهش و ژرف كاوی بود.(7) وی در اوایل حكومت ناصرالدّین شاه قاجار، به

صفحه 236

تهران آمد و با مواعظ و سخنان شیرین خویش، طبقات مردم تهران را آگاه ساخت و آنان را برای روی آوردن به اعمال نیك و اجتناب از امورناشایست تشویق نمود. وی مصائب آل عبا را با سوز و گداز خاصی مطرح می نمود؛ به نحوی كه سرشك اشك را بر گونه ها جاری می ساخت و دل ها را محزون می نمود.(8)

شیخ مشكور در نجف اشرف، كتابخانه ای باشكوه، تأسیس كرد كه بعد از وفاتش، فرزندش شیخ محمدجواد و پس از وی، نواده اش شیخ مشكور صغیر آن را در اختیار داشت و اداره می نمود.(9)

از آثار او می توان كفایةالطالبین لاحكام الدین را كه رساله عملیه اوست نام برد. این رساله در سه باب طهارت، صلاة و صوم تدوین شده است. و خاتمه ای هم در باب اعتكاف دارد.(10)

رسالة فی منجزات المریض نیز از اوست كه همراه با رساله حجّ در سال 1324 ق. با حواشی فرزندش، شیخ محمدجواد به طبع رسیده است.(11) شیخ مشكور كتاب دیگری با عنوان هدایةالسالكین من الانام الی حجّ بیت الله الحرام تألیف نمود.(12)

سرانجام این فقیه وارسته كه از حولاء (از توابع بصره) برخاسته بود، پس از بازگشت از سفر مشهد مقدس و زیارت بارگاه حضرت امام رضا(ع) در سال 1272 ه' .ق. به دارباقی شتافت و پیكرش در حجره دوم ضلع شرقی صحن غروی، در جوار حرم امام علی(ع) دفن و به خك سپرده شد.

نیای نامدار

شیخ محمدجواد مشكوری فرزند مشكور حولاوی بزرگ به سال 1247 ه'.ق.

صفحه 237

در نجف اشرف به دنیا آمد. او پس از فراغت از فراگیری علوم مقدماتی در محضر شیخ مرتضی انصاری زانوی ادب بر زمین زد. وی پس از رحلت این فقیه وارسته، به محضر درس میرزا حبیب الله رشتی شتافت و تحصیلات سطوح عالی متداول در حوزه نجف را نزد او تكمیل كرد. از مكتب آیةالله میرزا محمدحسن شیرازی و پدرش بهره مند بوده است. شیخ محمدجواد مشكور در مجلس درس این سه دانشور والامقام، علاوه بر پیمودن درجات علمی و برخورداری از كاوش ها و دقت های فراوان در علم اصول و مباحث فقهی، با كاروانی از فرزانگان فرهیخته، چون: سیدمحمد كاظم یزدی، آقاضیاءالدین عراقی، میرزا حسین نایئنی، شیخ فضل الله نوری، سیدابوالحسن اصفهانی و... مأنوس گردید. چون مشكور به درجه اجتهاد نایل آمد، به تدریس پرداخت و جمعی از دانش پژوهان، از اندوخته های علمی او بهره مند شدند.(13) شرح حال نگاران او را به عنوان عالمی فاضل، فقیهی محقق و اصولی ای مدقّق معرفی كرده اند. جمعی از مردم عشایر شرقی عراق (اهالی بصره و عماره) از وی تقلید می كردند. افتخار امامت جماعت صحن مطهر حضرت علی(ع) فقط نصیب عالمانی می شد كه از مقامات علمی و معنوی و زهد و تقوای بسیار بالایی برخوردار بودند و آیةالله حاج شیخ محمدجواد مشكوری حولاوی این لیاقت را داشت كه از امامان جماعت صحن امیرمؤمنان(ع) باشد.(14)

شهید آیةالله سیدعبدالحسین دستغیب، از وی به عنوان فقیه، زاهد، عادل و از بزرگان عالمان و فقیهان نجف اشرف یاد می كند.

سرانجام این فقیه فرزانه كه به زیور زهد و تقوا آراسته بود، در ربیع الاول سال 1335 ه' .ق. در نودسالگی، در نجف، به سرای باقی شتافت. پیكرش پس از تشییعی باشكوه، در كنار مرقد پدر و برادر، در یكی از حجره های صحن شریف

صفحه 238

حرم امیرمؤمنان(ع) دفن گردید.(15)

پدر پارس

آیةالله حاج شیخ مشكور حولاوی صغیر در سال 1287 ق.، در خانواده ای اهل معرفت و دیانت، در نجف اشرف پابرعرصه حیات نهاد. وی تحصیلات مقدماتی، سطح و مقداری از دروس عالی حوزه را نزد پدر فاضل خویش، مرحوم حاج شیخ محمدجواد مشكوری آموخت. سپس به محضر آخوند خراسانی (1329 - 1255 ه' .ق.) شتافت و با شاگردی نزد این استوانه فقاهت، به درجه اجتهاد نائل آمد. مشكوری، محضر آیةالله حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، از مراجع تقلید شیعیان متوفای 1326 ه' .ق. را نیز درك كرد.(16) حاج آقا رضا همدانی، فرزند محمدهادی محقق، اصولی و از بهترین شاگردان میرزای شیرازی به شمار می رفت، مرحوم مشكوری به همراه شیخ احمد، فرزند صاحب جواهر، كه ملازم آیةالله همدانی بود، در حوزه درسی این فقیه عارف و زاهد حضور می یافت، آیةالله مشكوری در صبح روز یكشنبه 28 صفر 1322 ق. این استاد وارسته و پرهیزگار را از دست داد.(17) آیةالله مشكور صغیر از فقیهان و استادان برجسته حوزه نجف به شمار می رفت و چندین سال پی در پی امامت جماعت صحن مطهر حرم حضرت علی(ع) را بر عهده داشت. نماز جماعت باشكوه ایشان در جوار بارگاه اسوه پرهیزگاران، كمتر نظیر داشت و اغلب اقشار مردم با شور و شوق در آن شركت می كردند. شهرت اجتماعی و نفوذ آیةالله مشكور در بین اهالی نجف شگفت انگیز و باورنكردنی بود.

شیخ مشكور صغیر همچون استادش حاج آقا رضا همدانی بر كتاب شرایع الاسلام فی مسایل الحلال والحرام اثر محققّ حلّی متوفای 676 یا 696 ه' .ق.

صفحه 239

نماز آیات، نماز مسافر و مقداری از زكات بود مشاهده كرده است. وی این اثر را در سال 1318 ه' .ق. به پایان برده است.(18)

آیةالله مشكور صغیر دارای استعداد شایان توجهی در سرودن اشعار عربی بود او این ذوق و توانایی هنری و قریحه ذاتی را در راه معارف فقهی و شرعی به كار گرفت و منظومه ای در نماز مسافر و صید و ذباحه ترتیب داد. آن مدرس والامقام در شب 20 محرم الحرام 1353 ق.، در نجف اشرف به سرای جاوید شتافت و پیكرش پس از تشییع شكوهمندی در صحن روضه علوی به خك سپرده شد.(19)

ایّام كودكی

بهار، فصل سرسبزی، خرمی و طراوت است. در 25 اردیبهشت 1281 ه' .ش. مطابق 1322 ه' .ق. در نجف اشرف، در خانه آیةالله مشكور صغیر كودكی دیده به جهان گشود كه عباس نامیده شد. نام گذاری این كودك با عنوان مباركی چون عباس به دنبال ماجرایی كرامت گونه صورت گرفت. این كودك در اوان زندگی بر اثر حادثه ای از پشت بام بلندی سقوط نمود. مادرش كه شاهد این حادثه دردنك بود با صدایی بلند، حضرت عباس(ع) را به مدد می طلبد. در این حال به شیوه ای شگفت انگیز و معجزه آسا، بندِ لباس كودك به ناودان خانه گیر می كند و او را بین زمین و آسمان نگه می دارد، به شكرانه این زندگیِ دوباره، پدر و مادر، نام فرزند خود را به نام مقدّس عبّاس تغییر می دهند.(20) تا هر وقت فرزند خویش را می نگرند، مقام معنوی حضرت ابوالفضل(ع) را به خاطر آورند.

عباس ایام كودكی را در دامان پك پدری پارسا و مادری بافضیلت سپری كرد و با پرورش های پرمایه، و تربیت های عالی به سوی رشد و شكوفایی گام

صفحه 240

نهاد. وی خواندن و نوشتن و مقدمات علوم دینی و زبان و ادبیات فارسی و عربی را از محضر پدر آموخت و پس از سپری نمودن این مراحل، به دوره سطح حوزه راه یافت و مراتب و درجات این مقطع را نیز با موفقیت و حمایت علمی و فكری پدر فاضل خویش طی نمود. شیخ عباس مشكوری در دوران طلبگی، سختی های طاقت فرسایی را تحمل نمود. فرزندش از زبان ایشان نقل می كند:

در آن ایام، سهمیه روغن چراغ داشتیم كه اگر به پایان می رسید، چون منبع نور دیگری در اختیارمان نبود، قادر نبودیم درس بخوانیم؛ امّا چون من اشتیاق بسیار به فراگیری داشتم، وقتی سهمیه روغن چراغم تمام می شد، زیر نور چراغ پیه سوزهای دشتشویی های مدرسه، كه تا صبح روغن داشت و نور می داد به مطالعه خود ادامه می دادم. از سویی آن قدر محو درس خواندن می گردیدم كه گاهی صدای اذان صبح را نمی شنیدم و ناگهان متوجه می شدم كه وقت فضیلت نماز اول وقت فرا رسیده است.

وی برای فرزندانش تعریف می كند:

یك روز به سفارش اهل خانه، چای و صبحانه مفصلی خوردم؛ اما چون قدری صرف آن طول كشید، دیر به درس استاد رسیدم. هنگامی كه وارد كلاسش شدم، استاد به دلیل این تأخیر، از من انتقاد نمود. بعد از آن تصمیم گرفتم دیگر صبح تا آخر عمر چای نخورم.

وی دیگر در این هنگام، چای نمی نوشید تا وقتی كه به رحمت ایزدی پیوست.(21)

صفحه 241

در محضر دانشوران

حاج شیخ عباس مشكوری سطوح عالی، یعنی رسایل، مكاسب و كفایه و نیز دروس خارج فقه و اصول را از محضر استادان ذیل آموخت:

1 - حاج سید عبدالهادی شیرازی (1382 - 1305 ه' .ق.)

وی حدود سی سال در رأس استادان برزگ حوزه نجف، معاصر با آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی بود كه با ارتحال او در شمار مراجع و عالمان بزرگ قرار گرفت. بعد از رحلت آیةالله بروجردی، مرجعیت شیعیان جهان و اداره حوزه چندین ساله نجف به این بزرگوار واگذار شد. آیةالله مشكوری علاوه بر رابطه شاگرد و استادی با آیةالله سید عبدالهادی شیرازی، مورد تأیید و وثوق آن مجتهد بلندپایه بود و ایشان به وی، طی مرقومه ای در اخذ وجوه شرعی و تصرف در آن وكالت داد.(22)

2 - آقا ضیاءالدین عراقی (1361 - 1287 ه' .ق.)

این مجتهد پرآوازه، از مراجع طراز اوّل شیعه به شمار می رفت. حاج شیخ عباس مشكوری ذهن خود را در مكتبِ درایت آقا ضیاءالدین پرورش دادند. در سپهر مرجعیت درخشیدند و خود، در عرصه فقه و اصول، حوزه های بزرگ علمی تشكیل دادند. آیةالله مشكوری در كنار بزرگانی چون: سید محمد رضا گلپایگانی، خوئی، مرعشی نجفی، سیداحمد خوانساری، سید محمدتقی خوانساری، سیدعلی یثربی، بهجت، میلانی، حكیم، میرزاهاشم آملی، سیدابوالقاسم كاشانی و... به حوزه درسی آقاضیاءالدین عراقی راه یافت و از كاوش های علمی و نوآوری های آقای ضیاءالدین عراقی در در فقه و اصول بهره فراوان برد.(23)

3 - سید حسین حمّامی (1379 - 1298 ه' .ق.)

صفحه 242

وی اهل كمال، فضل، تحقیق و تزكیه بود و در زمره مراجع عرب عراق به شمار می آمد. آیةالله مشكوری، بخش هایی از رسائل و مكاسب شیخ انصاری و نیز كفایة الاصول آخوند خراسانی را نزد وی آموخت.

4 - آیةالله سیدابوالحسن اصفهانی (1365 - 1284 ه' .ق.)

آیةالله مشكوری دروس خارج فقه و اصول را نزد این مرجع عالیقدر تكمیل نمود و در ضمن فراگیری علوم، از حمایت های استادش برخوردار بود. آیةالله اصفهانی كه خود در عرصه های سیاسی و اجتماعی مبارزاتی مستمر داشت و مدت ها از دست ستمگران و اجانب در رنج بود، وقتی متوجه شد فعالیت های آیةالله مشكوری در امور سیاسی و اجتماعی در یكی از مناطق تهران بسیار مثمرثمر است، هنگامی كه ایشان قصد بازگشت به نجف اشرف را داشت، آن مرجع بزرگ و مجتهد جهان تشیّع، خطاب به وی نامه ای بدین مضمون نگاشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم. از قرار مسموع پس از زحمات زیادی كه در اعلای كلمه اسلام در قریه قلهك تحمل نموده اید، از قبیل تعمیر مسجد و تكیه و حمام و غسالخانه (و) فعلاً به واسطه گرفتاری دیون و ضیق معاش عازم مراجعت به نجف اشرف می باشید... چون وجود شریف شما را در آنجا لازم می دانم از سركار عالی خواهشمندم از این خیال منصرف شده و در همانجا به ترویجات خود ادامه دهید.»

بدین ترتیب آیةالله مشكوری فرمان مرجع زمان و مجتهد عصر خویش را اطاعت نمود و در ایران ماندگار شد و تا زمان ارتحالش به تلاش های تبلیغی، فرهنگی و اجتماعی خود ادامه داد.(24)

آیةالله اصفهانی نیز مرحوم مشكوری را وكیل مطلق خود در اخذ وجوه

صفحه 243

شرعی و بریّه معرفی كرده است.

5 - آیةالله حاج سید محسن حكیم (1390 - 1264 ق.)

آیةالله مشكوری سطوح عالی و كرامت های اخلاقی و دوری از تمایلات نفسانی را از وی فراگرفت. روش زندگی بسیار ساده و توأم با زهد و قناعت آیدالله حكیم برای شاگردانی چون او، سرشار از نكات فراموش نشدنی اخلاقی و انسانی بود. آیةالله مشكوری رابطه ای نزدیك و عاطفی با این فقیه وارسته داشت.

از ده شخصیتی كه آیةالله مشكوری در حوزه آیةالله حكیم با آنان روابط دوستی و ارادت برقرار كرد پنج نفرشان به شهادت رسیدند؛ اما واضح است كه وجود نورانی آنان بر فراز هستی نورافشانی می كند.(25)

آیةالله حكیم در نامه ای دریافت سهم مبارك امام را به او تفویض نموده است. وی در این نامه از شاگردش به عنوان عماد عالمان و مروّج احكام اسلام سخن گفته و از مؤمنین خواسته است از وجود ایشان بهره مند شوند و از تكریم و احترام وی فروگذاری نمایند.(26)

6 - میرزا حسین نائینی (1355 - 1277 ق.)

آیةالله مشكوری این لیاقت را داشت كه محضر علمی دانشوری پارسا، عالمی زاهد و وارسته، چون مرحوم نائینی را درك كند؛ كسی كه در تشریح مباحث فقه و اصول با استدلال و موشكافی سخن می گفت. گرچه مجلس درس آن فقیه مشهور عرصه ای مناسب برای بحث و بررسی و تبادل افكار بود؛ اما میرزای نایینی مراقبت تام و تمام داشت كه شاگردان اعتدال و خوشرویی را پیشه خود قرار دهند و در هنگام مباحثه، روابط عاطفی و صمیمیت و دوستی را فراموش نكنند. آیةالله مشكوری به توصیه استادش و تكیدهای مكرّر او

صفحه 244

درس های استاد را می نوشت و بدین گونه نگارش و تحریر مطالب علمی را تمرین می نمود. در مواقعی میرزای نایینی نوشته های او را چون آثار دیگر شاگردان، ملاحظه می كرد و با این شیوه برای كار وی ارزش قایل می گردید و بدین گونه او را برای بهتر نوشتن ترغیب می كرد. آشنایی مشكوری با شاگردانی برجسته چون: علامه طباطبایی، سید ابوالقاسم خویی، سیدجمال الدین گلپایگانی، سیدمحمود حسینی شاهرودی، سید محمد حجّت كوه كمری و... از بركات حضور وی در درس میرزای نایینی بود.(27)

در عرصه های علمی و آموزشی

آیةالله مشكوری همواره از شهرت نفرت داشت و به همین دلیل، هیچ گاه از مدارج علمی و توانایی های فكری خود سخن نمی گفت؛ ولی چند عامل، دانش و اندیشه وی را در سطحی عالی قرار می دهد:

الف) فراگیری علوم اسلامی در محضر مراجع عالیقدر، انس فكری و علمی وی با این استادان و مباحثه و تبادل اندیشه با شاگردان دیگری كه در حوزه درسی این عالمان، خود به مقامات بالای معرفتی و معنوی رسیدند.

ب) وصف مقامات علمی و اخلاقی وی در دست خط مراجع عظام و عالمان برجسته ایران و عراق.

ج) تفسیر قرآن كریم و بیان مسایل شرعی برای مردم به خصوص نسل جوان در جلسات گوناگون و مطرح نمودن بحث های جالب در خصوص مضامین قرآنی و روایی و شرعی توسط ایشان.

د) آیةالله مشكوری در مدت اقامت در تهران با حجج اسلام و آیات بزرگوار در بیت خویش و نیز مسجد قلهك، در خصوص مسایل گوناگون علمی،

صفحه 245

اعتقادی، فقهی، اجتماعی و سیاسی تبادل نظر و همفكری داشت كه اسامی برخی از این بزرگان عبارت است از: شیخ محمدتقی فلسفی، سید علی نقی فیض الاسلام (مترجم قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه)، محمد امامی كاشانی، حاج سید هاشم رسولی محلاتی (محقق و نویسنده و مترجم آثار روایی)، حاج شیخ علی موحدی كرمانی (نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)، حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی (عضو سابق شورای نگهبان و رئیس بیناد بین المللی الغدیر)، حاج سید نورالدین طاهری (امام جماعت مسجد حجةابن الحسن، خیابان سهروردی، تهران)، حاج سید احمد طیبی شبستری، حاج شیخ عباسعلی اسلامی (بنیان گذار مدارس اسلامی و از مبارزان عصر پهلوی) و عده ای دیگر از مشاهیر ایران.

ه'.) درجه علمی و فقهی ایشان، چنان كه از دست نوشته های وی هویداست، به درجه اجتهاد رسیده است و اگرچه برخی از آثارش در دسترس نیست؛ ولی نوشته های ذیل از این مرد وارسته باقی مانده است:

1 - خلاصه نگاری باب اول و باب دوم مغنی اللبیب؛

2 - تلخیص علم صرف به دو زبان فارسی و عربی؛

3 - الارجوزة الفقهیه؛

4 - خلاصه ای در علم نحو به زبان عربی؛

5 - رساله سبیل الرشاد، در مباحث اعتقادی و كلامی؛

6 - رساله ای در علم اخلاق؛

7 - دست نوشته های گوناگون حاوی مضامین حدیثی، ادعیه مأثوره و ذكر مطالب ادبی اعم از نظم و نثر كه البته غالب این مطالب برای تدریس و آموزش تدوین شده است.(28)

صفحه 246

مبارزات و تلاش های سیاسی

یكی از مهم ترین رویدادهای سیاسی زمان پدر آیةالله حاج شیخ عباس مشكوری، قیام تنبكو به رهبری میرزای شیرازی بود كه استعمار انگلستان را دچار هراس نمود. پدر ایشان از فعالان سیاسی آن زمان در ارتباط با تحریم تنبكو به شمار می رفت و همین ویژگی پدر، یعنی مقاومت در برابر سلطه و قدرت های استبدادی به پسر، انتقال یافت، او پس از تمام تحصیلات و رسیدن به مقام اجتهاد، به هندوستان عزیمت نمود و سپس به قصد خدمت به دین و مذهب و گسترش تعالیم اسلامی، برحسب وظیفه به ایران آمد و در منطقه قلهك تهران اقامت گزید. عده ای بر این باورند كه بعد از تحریم تنبكو چون تلاش های سیاسی خاندان مشكوری در نجف، شدت یافت و این امر، دست اندركاران و كارگزاران وابسته را بیمنك ساخت، برای جلوگیری از استمرار فعالیت های سیاسی توسط حاج شیخ عباس مشكوری، وی را به ایران تبعید نمودند. البته ایشان در ایران همچنان مدافع اسلام ناب و حكمیت آن به حساب می آمد و از ظلم و بی عدالتی و تجاوز بیزار بود. در همان روزهای آغاز ورود وی به ایران، به حمایت از مبارزات مردم ایران، به رهبری آیةالله كاشانی مبادرت نمود. با عنوان شدن پیشنهاد آیةالله كاشانی در خصوص ملی شدن صنایع نفت به عنوان تكلیف دینی و وطنی و پشتیبانی آیات عظام خوانساری، شاهرودی، بهاءالدین محلاتی، عده ای دیگر از مراجع تقلید، آیةالله مشكوری نیز مصمم گردید برای حفظ مصالح جامعه اسلامی و جلوگیری از سلطه بیگانگان مردم را در این راه ترغیب و آنان را بیدار كرده و به همه اعلام كند كه دیگر مجال عذری برجای نمانده است.

بدین گونه نهضت و حركتی شكل گرفت كه بدون دخالت روحانیون،

صفحه 247

فتواهای مراجع تقلید، هرگز به تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت منجر نمی شد. نقش اساسی و انكارناپذیر روحانیت مبارز، در پی ریزی مبارزه ضد استعماری، به ویژه تلاش شگفت آور و غم انگیز آیةالله كاشانی با حمایت عالمانی چون آیةالله مشكوری برای جلوگیری از كودتای 28 مرداد 1333 ه' .ش. - كه با پاسخ سرد و ناملایم دكتر مصدق مواجه گردید، به خوبی از میان اسناد، نطق ها و مكتوباتی كه در این ارتباط در منابع تاریخی هست به دست می آید. البته مرحوم مشكوری قبل از پیدایش اختلاف بین آیةالله كاشانی و ملی گرایان در امور سیاسی با دكتر مصدق مخالفت اساسی نداشت؛ اما بعد از جدایی وی از روحانیت، از او كناره گیری نمود و بیزاری خویش را از این وضع اعلام كرد.(29)

همگامی با نهضت امام خمینی

امام خمینی(قدس سره) در نامه ای كه به تاریخ چهارم ربیع الثانی سال 1387 ه' .ق. تحریر نموده است از شیخ عباس مشكوری به عنوان عمادالعلماء الاعلام یاد كرده و افزوده است (ایشان) از قِبَل حقیر مجازند در امور شرعیه و حسبیه كه در عصر غیبت ولی امر عجّل الله فرجه از مختصات فقیه جامع الشرایط است فله المتصدی و... و نیز مجازند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل زكات و مجهول المالك و صرف آن در محال مقرره شرعیه و نیز مجازند در اخذ سهم مبارك امام(ع) و ثلث آن. در اختیار ایشان است كه در مصارف اقتصادیه خودشان یا موارد مقدّره شرعیه صرف نمایند و نیز مجازند و وكیل هستند در دستگردان نمودن و امهال به مقدار صلاح و اخذ و صرف به نحو مذكور و دو ثلث از سهم مبارك را ایصال نمایند به حقیر برای صرف در حوزه های علمیه و... .

صفحه 248

از سال 1341 ش. كه نهضت امام خمینی آغاز شد، آیةالله مشكوری، به همراه روحانیان آگاه ومبارز، در مسایل سیاسی و اجتماعی حضور فعال داشت و به روشنگری و حمایت از ایشان مبادرت داشت. بامداد روز سه شنبه، دوم بهمن ماه سال 1341 ش. اعلامیه امام خمینی، مبنی بر تحریم رفراندم دروغین رژیم پهلوی و لوایح ششگانه انقلاب سفید، در تهران و شهرستان ها پخش گردید. هنوز ساعاتی از نشر اعلامیه امام سپری نشده بود كه موج عظیم و خروشانی از تظاهركنندگان علیه رفراندم تهران را فراگرفت كه هر لحظه بر تعدادشان افزوده می شد. در این همایش روحانیان و عالمان، در پیشاپیش آنان در حال حركت بودند و آیةالله مشكوری در این ماجرا حضوری فعّال داشت.

در خصوص نقشه ارتجاعی رژیم در به فسادكشانیدن دختران مسلمان، زیر پوشش عنوان نظام وظیفه و به سربازی بردن دختران، امام خمینی باژرف بینی خود، از این دام خطرنك پرده برداشت و با صدور اعلامیه ای سازنده و انقلابی، شور و هیجان شگرفی در جامعه اسلامی برانگیخت. به رغم كارشكنی های مداوم ساوك در بی اثر ساختن این اعلامیه، روحانیت و عموم مردم ایران یك دل و یك صدا، به ندای رهبر پاسخ مثبت دادند و از برگزاری مراسم عید، به طور رسمی خودداری نمودند. عالمان تهران در اعلامیه ای كه در طلیعه آن آمده بود: روحانیون امسال عزادارند، نوشته بودند:

به مناسبت تصادف ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب حضرت امام جعفرصادق(ع) و حوادث ناگواری كه به اسلام و مسلمین وارد شد و موجب تأثر شدید گردید جامعه روحانیت عزادار و به عنوان عید جلوس نخواهند داشت.

امضای شیخ عباس مشكوری در ذیل این اعلامیه مشاهده می گردد.(30)

در سال 1342 ش. وی در محله شمیرانات نقش به سزایی در پیشبرد

صفحه 249

نهضت امام خمینی ایفا نمود. ساوك در خصوص تحصن علما در منزل آیةالله مشكوری، در سی ام تیرماه 1342 به دلیل مخالفت با تبعید حضرت امام، گزارشی تهیه كرده كه سند آن در آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی موجود است.(31)

در عرصه های اجتماعی و فرهنگی

علی رغم عوامل این كه استكبار با یكدیگر تبانی نموده بودند تا ارزش های دینی را در جامعه كم رنگ كنند و به ترویج فساد و ابتذال بپردازند، آیةالله مشكوری تصمیم گرفت حداقل جامعه اطراف خود را از این بلای بزرگ مصون نماید. از تلاش های وی در این زمینه، تأسیس هیأت جوانان قلهك است. این هیأت سه هدف را تعقیب می نمود:

اول: یادگیری قرآن، مفاهیم قرآنی و مباحث تفاسیری؛

دوم: آماده نمودن جوانان برای شركت در مراسم عزاداری و سینه زنی و پالایش این مراسم از هرگونه تحریفات و خرافات و اهتمام در جهت هرچه بهتر برگزار شدن شعائر دینی به خصوص سوگواری های عاشورا؛

سوم، كه حالت غیر علنی داشت: آگاه ساختن جوانان مستعد نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی.

هیأت جوانان، هفته ای دو شب (شب های دوشنبه و پنج شنبه) به منظور آشنایی با قرآن در منزل یكی از اعضا و به صورت ادواری برپا می شد. در ابتدا چند آیه تلاوت می شد و سپس آیةالله مشكوری آن آیات را تفسیر می نمود و چند مسأله شرعی را نیز به شیوه ای مناسب برای حاضران بیان می كرد. سپس اعضاء، پذیرایی می شدند. بعد از جلسات مذكور، ایشان یادداشت های افراد را كه

صفحه 250

طبق توصیه وی انجام می گرفت، جمع آوری می نمود و غلطهای موجود در دفاتر را تصحیح كرده و نمره می داد و فردای آن روز برای انجام تكالیف بعدی اعضاء، دفترها در مسجد به صاحبانشان تحویل داده می شد. از ابتكارات جالب ایشان كه حكی از فروتنی آیةالله مشكوری است - با وجود كهولت سن و مقام اجتهاد و اشتهار اجتماعی - این بود كه وی تمام این دفترها را به تنهایی خط كشی می نمود و با دقت و تنظیم خاصی تحویل می داد. وی با این كار، خود را به جوانان نزدیك می نمود، تا آنان بتوانند به سهولت، مسایل و مشكلات دینی و شرعتی خود را با استادشان در میان بگذارند. به دلیل همین زحمات و برنامه ریزی های سازنده و رشد دهنده آن مجتهد متواضع موفق گردید جوانان زمان طاغوت را كه در معرض گمراهی و فساد قرار داشتند، به صورت افرادی متدین و پای بند موازین اسلامی و شرعی تربیت كند.

مسجد و حسینیه

از فعالیت های مهم آیةالله مشكوری تأسیس مسجد و حسینیه اعظم قلهك است. تأسیس این دو مكان مقدس با وسعتی قابل توجه، برای ایشان مشكلات فراوانی در برداشت كه وی همه را به جان خرید و در این راه از بذل آبرو و مال خویش دریغ نكرد. وی برای شروع ساخت و نیز افتتاح مسجد، از آیةالله سید احمد خوانساری به همراه عالمان و وعاظ دیگر دعوت به عمل آورد، تا به واسطه بركت وجود آن مرد بزرگ، این تلاش، آثار خیر فراوانی داشته باشد.

آیةالله مشكوری كه مروّج مكتب تشیّع بود و در بزرگداشت شعایر مذهبی، اهتمام داشت، برای برپایی جشن میلاد امامان معصوم(ع) در نیمه ماه مبارك رمضان در حسینیه و مسجد اعظم قلهك، لحظه ای قرار نداشت. و

صفحه 251

آن چنان این مراسم را با شكوه برگزار می كرد كه هنوز طعم گوارای شادی و سرور آن و استفاده های فراوان از منابر وعاظ بزرگ تهران، را همه به نیكی یاد می كنند. ایشان برای این جشن بزرگ در سراسر تهران حتی شهرهای دیگر برای عالمان بزرگ و روحانیان، كسبه و تجّار دعوت نامه می فرستاد كه با این برنامه، هم آنها را ترغیب به شركت در این مجالس می نمود و هم بر شكوه جشن می افزود. به علاوه، این حركت در تألیف قلوب و انسجام و اتحاد مردم، نقش به سزایی داشت. در یكی از سال ها كه هنوز مسجد احداث نشده و حسینیه هم آماده نبود، آیةالله مشكوری گروهی از اهالی را فراخواند و خطاب به آنان گفت: دهه دو ماه مبارك رمضان نزدیك است و باید خود را برای جشن میلاد امام حسن مجتبی(ع) مهیّا كنیم. اهالی گفتند، در محل حسینیه، خك ریخته شده و نمی شود به راحتی فضایی برای اجرای مراسم تدارك دید كه ناگهان او عبا و عمامه اش را برداشت و به كناری نهاد و شروع به جمع كردن خك ها نمود، این صحنه شوقی در بین اهالی ایجاد كرد كه همه مشغول به كار شدند، تا محل را برای جشن میلاد امام دوم آماده سازند.

آیةالله مشكوری در بنا نهادن مساجد و تكایا شهرت خاصی داشت، به گونه ای كه از شهرستان های مختلف برای استمداد نزد وی می آمدند. زمانی كه كار ساخت مسجد و حسینیه قلهك ناتمام بود، اهالی افجه برای احداث حسینیه ای از آیةالله مشكوری كمك خواستند. ایشان خودش به آن ناحیه سفر كرد و مبلغ قابل توجهی را برای ساختن این مكان هزینه نمود.(32)

ابهت اقامه نماز عید فطر توسط آیةالله مشكوری هنوز در ذهن اهالی قهلك و شمیرانات به یاد مانده است. صبح زود در روز عید فطر، اهالی، تكبیرگویان به منزل ایشان می رفتند و همگی همراه وی برای اقامه نماز، به

صفحه 252

سوی مسجد حركت می نمودند. آیةالله مشكوری همراه با جوانان قلهك، به نقاط گوناگون مسافرت می نمود. وی معمولاً می كوشید در این مسافرت ها خاطره ای شیرین در ذهن همراهان بماند و در ضمن با مسایل و حقایق دین آشنا شوند.(33)

احیای اصل امر به معروف و نهی از منكر

از عوامل به فساد كشانیدن دختران مسلمان در رژیم پهلوی مختلط بودن مركز آموزشی بود. در غالب مدارس، پسرها و دخترها در یك كلاس و كنار هم می نشستند و شگفت آنكه در مدارس دخترانه، معلمان، مرد و غالب معلمانِ پسران، زن بودند. از این جهت برخی خانواده ها ترجیح می دادند فرزندشان بی سواد بمانند؛ اما به فساد آلوده نشوند. آیةالله مشكوری برای اصلاح، این امر اقدام به تأسیس مدرسه دخترانه «دین و دانش» نمود كه با این تلاش خود توانست شرایطی مذهبی و عاری از هرگونه آلودگی و محیطی آرام برای تحصیل دختران به وجود آورد.

از بارزترین فعالیت های این مرد وارسته در دوران رژیم منحوس پهلوی، مبارزه با منكرات و تعطیل نمودن مغازه های شراب فروشی در محله قلهك است. وی برای بر چیدن لانه های فساد و كمر همّت بست و در این راه موفق گردید.

همچنین وقتی ایشان با خبر شد رژیم منحط طاغوتی قصد دارد جهت انحراف اخلاقی مردان و زنان مسلمان، به ویژه دختران و پسران قلهك، سینما تأسیس كند و با نشان دادن فیلم های مبتذل و مستهجن، اهالی منطقه را به فساد بكشاند، استوار و مقاوم ایستاد و از تأسیس این كانون خلاف، ممانعت به

صفحه 253

عمل آورد و تا زمانی كه وی در قید حیات بود، سینما در آن سامان افتتاح نگردید.(34)

از دیدگاه دیگران

یكی از افرادی كه با آیةالله مشكوری رابطه ای توأم با ارادت داشت می گوید: قبل از این كه با ایشان آشنا شویم، متوجه شدیم عالمی از نجف به قلهك آمده است. چون وی را نمی شناختیم روزی به قم رفتیم و به حضرت آیةالله بروجردی عرض كردیم آیا شما ایشان را تأیید می كنید كه برای وجوهات به آقای مشكوری مراجعه كنیم. پس از لحظاتی درنگ فرمودند: آقای مشكوری مورد اعتماد ماست و او را تأیید می كنیم. آیةالله بروجردی طی نامه ای در 24 محرم الحرام سال 1366 ه' .ق. به آیةالله مشكوری اجازه داد در وجوهی كه امر آنها در اختیار حكم شرع است تصرّف نمایند.

آیةالله امامی كاشانی یاد آور شده است:

عالم عامل آیةالله مشكوری از چهره های برجسته روحانیت در تهران بود و مردم شمیرانات به ایشان ارادت و علاقه فراوان داشتند. ورع و تقوا، ادب، تواضع، صفا و صمیمیت او، همگان را به خود جذب نموده بود و اهتمام این عالم بزرگوار به دو اصل ارزشمند و حیاتی اسلام: امر به معروف و نهی از منكر جرأت را از عناصر فاسد در تظاهر به گناهان سلب نموده بود. در آن روزگار، خیابان های تهران غرق در فساد و عیّاشی و هرزگی بود؛ اما منطقه قلهك چهره ای پكیزه و آراسته داشت. مساجد تهران غالباً از جوانان خالی بود؛ ولی جوانان (آنجا) به نماز و مسجد این عالم عالی قدر اقبال داشتند. مخصوصاً در طرح مباحث

صفحه 254

فكری و بیداری جامعه اسلامی در برابر كفر و نظام سیاه طاغوت نقش مؤثر داشت و از مصادیق آیه (انّما یخشی الله من عباده العلماء) بودند.

آیةالله مجتهدی تهرانی (متولد 1343 ق.) از عالمان تهران و رئیس حوزه علمیه ملاجعفر این شهر، در جمع عده ای كه به محضر ایشان رسیده بودند، گفته بود: آقای مشكوری از معنونین عالمان تهران بودند و سپس چند خاطره از حالات ایشان و اجدادشان نقل كردند.

استاد مورّخ و محقق معاصر، علی دوانی در وصف این فقیه زاهد گفته است:

آیةالله مشكوری در زمره عالمانی بودند كه به طور كامل از اوضاع مردم خبر داشتند و اهالی، خصوصی ترین مسایل زندگی را با ایشان در میان می نهادند، تا از راهنمایی ها و ارشاد آن مرد وارسته استفاده كنند و در مسیر زندگی به كار گیرند.(35)

اخلاق و رفتار

1 - پرهیزكاری

آیةالله مشكوری از شهرت اجتماعی و القاب و عناوین نفرت داشت. روزی یكی از نزدیكان، ایشان را با عنوان حضرت آیةالله مشكوری خطاب نمود كه وی ناگهان برافروخته شد و با وجود علاقه و ارادت نسبت به آن فرد، با عصبانیت گفت:

دیگر این حرف را به زبان نیاور. اگر بخواهی به من آیةالله بگویی پس به حضرت آیةالله بروجردی چه می گویی!

صفحه 255

2 - سعه صدر

آیةالله مشكوری در برابر برخی برخوردهای ناگوار، كظم غیظ می نمود و ملایمت نشان می داد. یك روز در مسجد، شخصی به ایشان بی احترامی نمود. افراد حاضر آماده شدند تا آن فرد هتّك را ادب نمایند؛ ولی با مخالفت آیةالله مشكوری مواجه شدند.

3 - شهامت و استقامت

در روز 15 خرداد 1342 ش. عالمان شمیرانات، به منظور اعتراض به اعمال ددمنشانه عمّال شاه، در منزل آیةالله مشكوری اجتماع نمودند. به همین خاطر نیروهای امنیتی، اطراف محل اقامت ایشان را محاصره كردند و به شدت تدابیر امنیتی اتخاذ شد. ظهر آن روز با توجه به حالتی شبیه حكومت نظامی و مجوز نیروهای ساوك برای تیراندازی، آیةالله مشكوری طبق معمول تصمیم گرفت به مسجد برود؛ ولی با ممانعت عالمان متحصن روبرو گردید؛ امّا وی با گفتن عبارتی عازم مسجد گردید: حافظ خداست. شاهدان نقل كرده اند ایشان با شهامت و ابهت از مقابل نیروهای مُسلّح عبور كردند و آنان چنان تحت تأثیر حالت معنوی وی قرار گرفتند كه سلام می كردند و عرض ادب می نمودند و به هیچ وجه مانع رفتنشان نشدند.

4 - نظم و وفای به عهد

آیةالله مشكوری در امور شخصی، اجتماعی و عبادی، نظم و برنامه ریزی ویژه ای داشت. وی همیشه سر وقت در مسجد یا محافل مذهبی حاضر می شد. امكان نداشت كه او با كسی قراری بگذارد؛ امّا سر وقت نیاید یا خلف وعده كند.

صفحه 256

5 - همدلی با مردم

این عالم پرتلاش از صمیم قلب، یار و غمخوار مردم به خصوص دوستانش بود. شیرینی برخورد او با نسل جوان به اندازه ای بود كه آنان را دگرگون ساخت. اگر وی بالای منبر بود و جوانی را می دید كه داخل مسجد شده او را برای نشستن در جایی مناسب فرامی خواند و بإ؛ّّ سلام و احوال پرسی گرم، از جوانان استقبال می نمود. جوانان آن زمان صفای باطن و دیانت خود را مدیون آیةالله مشكوری هستند و همواره از او به عنوان مربّی ای با اخلاص و راهنمایی كوشا یاد می كنند. او در ایجاد صلح و صفا در بین مردم می كوشید و در واقع در منزلش برای همه طبقات و اقشار، گشوده بود. او در عیدهای اسلامی جهت بازدید و تألیف قلوب به خانه های مردم سركشی می كرد و از اهل منزل احوال پرسی می نمود. شخصی نقل می كند:

منزل ما احتیاج به تعمیر اساسی داشت و باید خانه را برای این منظور خالی می كردیم. چون آیةالله مشكوری متوجه شد خود چند كارگر آورد گفت منزل ما دو اتاق خالی دارد و با اصرار فراوان خواست كه ما به خانه ایشان برویم و حتی خودش برای انتقال اسباب و لوازم، دست به كار شد و ما حدود هشت ماه در منزل آیةالله مشكوری اقامت كردیم.

6 - عشق به اهل بیت(ع)

آیةالله مشكوری از آغاز زندگی با عشق به اهل بیت(ع) خوگرفته و تربیت شده بود. وی خصلت مذكور را با معرفت و بصیرت عمق بخشید. او به رغم برنامه های گوناگون علمی، آموزشی و اجتماعی، در مجالس روضه خوانی حضوری فعال داشت و هنگامی كه نام اباعبدالله(ع) را می شنید، سرشك اشك

صفحه 257

از دیدگانش جاری می شد. وی در یكی از سال ها، هم زمان با تاسوعا و عاشورای حسینی، در بستر بیماری قرار گرفت. پزشكان به وی توصیه كردند كه از جای خود حركت نكنند. اهالی قلهك هم ایشان را متقاعد نمودند كه امسال برای استقبال از عزاداران به مسجد نیاید؛ امّا وی به محض آنكه آن روز صدای سوگواران حسینی به گوشش رسید، چنالن گریست كه اطرافیان از بیم وخیم شدن حالشان، وی را به مسجد بُردند؛ ولی چون دكترها به او اجازه هیچ گونه حركتی نداده بودند، آقا را با بستر بیماری به آن مكان انتقال دادند.

آیةالله مشكوری هیأت عزادای و سینه زنی جوانان را در طول سال در شب های یكشنبه برپا می نمود. آن مرحوم برای هر كدام از اعضای هیأت، یك پیراهن بلند عربی و چفیه ای تدرك دیده بود كه افراد از یك طرف با نظم خاص و با یك شكل هر هفته عزای سالار شهیدان را برپا می داشتند و از سوی دیگر، به جهت اصلاح مراسم عزاداری و شركت در دستجات ماه محرم و صفر، خود را مهیّا می نمودند كه این شیوه از ابتكارات كم نظیر وی بود.

7 - انفاق

آیةالله مشكوری از ابتدای زندگی تا پایان عمر پربركتش كوشید تا با ساده زیستی، قناعت و دوری از مظاهر دنیوی روزگار، زندگی كند و با این شیوه؛ با كنترل تمایلات نفسانی، با اقشار كم بضاعت و محروم جامعه همدردی نماید. احسان به فقیران و مستمندان، شیوه ای مستمر در مسیر زندگی وی بود، یكی از فرزندانش نقل می كند: وقتی ایّام عید نوروز فرا می رسید، پدرم ما را این گونه مورد خطاب قرار می داد:

این چند كیسه برنج و قوطی روغن را برای اشخاصی كه نشانی آنان را می دهم ببرید، در بزنید و به سرعت برگردید، بدون اینكه شما را

صفحه 258

بشناسند و ماهم چنین می كردیم.

درب خانه آیةالله مشكوری تا پاسی از شب بر روی مردم باز بود و هركس به دیدار ایشان می آمد و از سوی ایشان مورد پذیرایی قرار می گرفت و اگر چیزی میل نمی نمود، باید میوه یا شیرینی را همراه خود می برد، به طوری كه این حالت مَثَل شده بود و اگر كسی میوه در دست داشت، به وی می گفتند: آیا از منزل حاج آقا مشكوری می آیی؟ شخصی می گوید: آرزویم این بود كه آقای مشكوری در مجلس عروسی من حضور داشته باشد؛ اما بر حسب تصادف، شب عروسیِ من، ایشان به مسافرت رفته بود و من از این جهت ناراحت بودم. یك شب بعد از این مراسم، مشاهده كردم فرزند بزرگترشان به منزلمان آمد و دو بسته هدیه به من داد و گفت: این ها را حاج آقا داده اند. وقتی هدایا را بازكردیم، دیدیم یكی از آنها پارچه ای نفیس و با ارزش است كه برای عروس در نظر گرفته اند و دیگری هدیه ای برای خودم. تكنون كه سالیانی از آن زمان می گذرد این خاطره در ذهنم مرور می گردد.(36)

به سوی سرای جاوید

آیةالله مشكوری در سال 1351 ش. در بستری بیماری قرار گرفت، دو روز قبل از رحلت، به خانواده اش چنین گفت:

دو روز دیگر میهمان شما هستم و بیش از این نمی مانم!

وی در آخرین روزها، با حال بسیار نامساعد، سه وعده نماز را در مسجد اعظم قلهك اقامه می نمود. وقتی علت را جویا شدند جواب داد كه می خواهم با مأمومین وداع كنم؛ زیرا قبل از آنها نماز صبح و ظهر و عصر را در مسجدی كه بعدها تجدید بنا شد و به مسجد جامع قلهك شهرت یافت به جا می آورد و تنها

صفحه 259

نماز مغرب و عشاء را در مسجد اعظم برگزار می كرد.

همسرش می گوید:

در لحظات احتضار، ناگهان صلوات فرستادند. من خودم را به ایشان رسانیدم و گفتم چه شده است؟ ایشان پاسخ دادند، اهل بیت آمده اند، مگر رایحه معطر را احساس نمی كنی و بعد در حالت بیهوشی كامل قرار گرفتند و حدود سی دقیقه بامداد روز 22 تیر سال 1351 ش. مصادف با جمادی الثانی سال 1392 ق. در هفتاد سالگی به سوی ابدیت شتافتند.

مراسم غسل و تكفین طبق وصیت خودشان، در حیاط مسجد قلهك انجام شد. تشییع جنازه آن عالم عامل با حضور عالمان، روحانیان، طلاب و اقشارگوناگون مردم انجام پذیرفت، در روز فوت وی، بازار تهران و قم تعطیل شد و در شهرهای تهران، قم، مشهد، اصفهان و حتی كربلا، نجف، مكه و مدینه مجلس یاد بود توسط عالمان این نواحی منعقد گردید.(37) در نجف، امام خمینی مجلس فاتحه ای برای رحلت آیةالله مشكوری برگزار كردند.(38) آیةالله میلانی، در مشهد مقدس برای آن مرحوم مجلس ختمی ترتیب دادند و از ایشان تجلیل نمودند. یادآور می شود بنا به گزارش جراید آن روز شخصیت های برجسته ای چون حضرت آیةالله خوانساری و واعظ شهیر مرحوم فلسفی، در مراسم تشییع جنازه آیةالله مشكوری حضور داشتند.(39) پیكر آن فقید فرزانه پس از تشییعی باشكوه، در باغ رضوان قم دفن گردید.

بازماندگان و خویشاوندان

از آیةالله مشكوری فرزندان و نوادگانی باقی مانده كه بیشترشان در تهران سكونت دارند. فرزند ارشد ایشان، محمدرضا مشكوری نام دارد و از میان

صفحه 260

نوه هایش محمدحسین مشكوری معروف است.

عموی آن مرحوم، شیخ نورالدین مشكوری در 1333 ق، در نجف اشرف به دنیا آمد. وی در بیت والدش، شیخ محمدجواد مشكور نشو و نما یافت و سال ها در حوزه نجف، از محضر آیات عظام استفاده كرد و مدتی در صحن شریف علوی به جای پدرش اقامه جماعت می نمود تا اینكه در سال 1392 ق. به خاطر فشار حكومت بعثی عراق، ناگزیر به ایران آمد و در شهر مقدس قم، رحل اقامت افكند و در حسینیه نجفی ها به اقامت جماعت مشغول گردید.(40)

آیةالله حاج شیخ حسین مشكوری كه نه سال از آیةالله مشكوری بزرگتر بود، برادر ایشان است. وی پس از فراگیری ادبیات نزد علامه شیخ محمدعلی دمشقی نجفی در محضر ایةالله سید محسن حكیم، رسایل و مكاسب را فراگرفت و از دروس خارج فقه و اصول آیات عظام: میرزای نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی استفاده كرد و هم زمان با تحصیل، به تدریس علوم حوزوی پرداخت كه طلاب متعددی از محضرش فیض بردند. وی در حوزه نجف به زهد، پارسایی، خوش خلقی، استقامت رأی و اعتدال در اخلاق و سلوك اجتماعی اشتهار داشت و مدتی امامت جماعت صحن مطهر مولای متقیان را عهده دار بود.

سرانجام این عالم پرهیزگار در سال 1388 ق. دارفانی را بدرود گفت و به سرای باقی شتافت. پیكر مطهرش، پس از تشییعی شكوهمند، در حرم حضرت علی(ع) دفن گردید.

تذكر:

در ضمن خاطرنشان می گردد خاندانی كه دكتر محمدجواد مشكور (مورّخ و نویسنده معاصر) از آنهاست، با طایفه مشكوری حولاوی تفاوت دارد. جدّ وی،

صفحه 261

حاج شیخ محمدحسن، از شاگردان شیخ انصاری و شیخ حسین اردكانی و از عالمان پرنفوذ زمان قاجار بوده است و اصل این خاندان از نواحی غرب كشور ایران به خصوص ارومیه هستند.(41)

پی نوشت ها:

1 - نجوم السماء، میرزا محمدعلی كشمیری، ج 1، ص 107 .

2 - از فرزندان آیةالله شیخ جعفر كاشف الغطا .

3 - اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 10، ص 126؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، حاج شیخ مرتضی انصاری، ص 270 و 344 .

4 - نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 21؛ اعیان الشیعه، ج 5، ص 371 .

5 - منسوب به شقراء از توابع جبل آمل لبنان .

6 - معارف الرجال، حرزالدّین، ج 3، ص 6 - 7 .

7 - المآثرا و الآثار، ج 1، ص 188، الذریعه، ج 8، ص 297 .

8 - همان، ص 19 .

9 - همان، ج 18، ص 94 و ج 25، ص 976 .

10 - همان، ج 18، ص 93، مكارم الآثار، معلم حبیب آبادی، ج 6، ص 2030؛ معجم الرجال الفكر والادب فی النجف، محمدهادی امینی، ج 3، ص 1201 .

11 - حدیث پارسایی، رضا مظفری، ص 99 - 101 .

12 - اعیان الشیعه، ج 4، ص 295؛ ماضی النجف و حاضرها، ج 2، ص 176 .

13 - زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 258 و 259 .

14 - معارف الرجال، ج 3، ص 8 .

15 - شرح حالی از نامداران تاریخ، عمران علی زاده، ج 1، ص 40 - 239؛ علماء معاصرین، ملا علی واعظ خیابانی، ص 75 .

16 - الذریعه، ج 13، ص 9 - 328 .

17 - ماضی النجف و حاضرها، ج 2، ص 177 .

18 - حیات طیبه، محمدحسین مشكوری، ص 78 - 79 .

19 - همان، ص 70 - 71 .

20 - شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 6، ص 153؛ زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسل وند، ج 4، ص 156 .

21 - شمس الفقهاء، داود نعیمی اركی، ص 120 .

22 - علماء بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، م جزفادقانی، ص 308 .

23 - سید محسن حكیم مزربان نور، عباس عبیری، ص 7 - 104 .

24 - این نامه در نهم رجب 1382 ه' ق نگاشته شده است .

25 - میرزای نائینی ندای بیداری، نورالدین علی لو، ص 58 و 66 .

26 - حیات طیبه، ص 58 و 60 .

27 - رك: مجموعه ای از مكتوبات، سخنرانیها، پیامها و فتاوای آیةالله كاشانی، ج 1 .

28 - بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 1، ص 9 و 328 .

29 - اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 58 .

30 - از جمله مساجد دیگری كه توسط مرحوم مشكوری بنا شده و یا با همكاری ایشان احداث گریده است عبارتند از: مسجد جامع قلهك، مسجد جامع ضراب خانه، مسجد امام رضا(ع)، امام المتقین و .

31 - حیات طیبه، ص 32، 33، 35، 36، 77 و 81 .

32 - همان، ص 36 و 45 .

33 - همان، ص 11، 62 و 73 .

34 - همان، ص 15، 82 و 83 .

35 - همان، ص 92 و 93 .

36 - خاطرات آیةالله خلخالی، ج 1، ص 160 .

37 - روزنامه اطلاعات، 22 تیرماه 1351 .

38 - گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 9، ص 332 و 333 .

39 - نقباءالبشر، ج 2، ص 894؛ معارف الرجال، ج 3، ص 9 - 10 .

40 - ماضی النجف و حاضرها، ج 2، ص 175 و 176؛ حیات طیبه، ص 22 و 23 .

41 - به یاد استاد، میراث جاویدان، شماره 9، بهار 1374، سعی مشكور (یادنامه دكتر محمد جواد مشكور و سعید میر محمدصادق).

نویسنده : غلامرضا گُلی زواره

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 13 آبان 1391  8:30 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


رازینی همدانی، میرزا محمد
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار :

مقدمه

«رزن» نام بخشی است كه در پنجاه كیلومتری شمال شرقی استان همدان قرارگرفته و در حدود هفتاد پارچه آبادی است. در بین این روستاها، روستایی به چشم می خورد كه روزگاری جمعیتی بیش از دویست الی سیصد خانوار در آن زندگی می كردند.

این خانواده ها زندگی خود را از طریق دامداری و كشاورزی می گذراندند و از سرسبزی منطقه برای بهتر زیستن بهره می جستند؛ ولی در سال های اخیر به علت خشك سالی بیش از پنجاه خانوار در آن زندگی نمی كنند. این روستا دارای مسجدی است مناسب كه به همّت عالمان رازین ساخته شده و همین مسجد بیانگر اعتقادات قوی مذهبی مردمِ روستاست. از جمله عوامل مؤثر در رونق و آبادانی مسجد، حضور آیةالله حاج شیخ حسن رازینی، پدر گرامی شیخ محمد رازینی، شخصیت مورد نظر این نوشتار است.

صفحه 222

ولادت

مردم روستای رازین از وجود عالمی جلیل القدر و مجتهدگران مایه به نام حاج شیخ حسن رازینی كه از طرف حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، برای تبلیغ به آن منطقه اعزام گردیده بود، بهره می بردند. خداوند متعال به این عالم ربانی فرزندی عنایت فرمود كه محمد نامیده شد.

محمد در خانواده ای رشد یافت كه همه، اهل علم و آشنا به معارف الهی بودند. پنج برادر، و چهار داماد این خانواده، روحانی بودند. رازینی روی علاقه ای كه به علم و اهل علم داشت، با خانواده ای روحانی وصلت نمود و می توان گفت یكی از مهم ترین شاخصه های این خانواده بابركت و اهل علم همین است كه بیشترشان سربازی امام عصر(عج) را پذیرفته اند و با جان و دل در این راه فعالیت داشته و دارند.

تحصیلات

حجةالاسلام حاج شیخ محمود رازینی (1) می گوید: محمد از كودكی از هوش سرشاری برخوردار بود و هرگونه مطلب علمی را خوب فرامی گرفت، به طوری كه كافی بود در هر مطلبی، اندكی تأمل نماید، تا به راحتی از عهده آن برآید. شاخصه تیزهوشی محمد، باعث شد كه پدرش او را برای فراگرفتن علوم دینی،راهی حوزه علمیه نماید. حاج شیخ محمود رازینی می گوید: زمانی كه برادرش (شیخ محمد) طلبه شد، پدرشان نزدیكی از دوستان تاجر می رود تا مقداری پول قرض بگیرد و با آن، مخارج سفر پسرش به حوزه را فراهم كند. تاجر مذكور كه از هوش و ذكاوت میرزا محمد اطلاع داشت، به حاج شیخ حسن رازینی می گوید: بگذارید ایشان تجارت یاد بگیرد و تاجر شود؛ چون استعدادش

صفحه 223

بسیار خوب است؛ اما پدر میرزامحمد می گوید: در وضعیت فعلی، هیچ قشری فرزندانشان را جهت طلبگی نمی فرستند؛ اگر ما هم نفرستیم، جواب آقا امام زمان(ع) را چه بگوییم. این احساس پدر، گویای وظیفه شناسی و احساس تكلیف در قبال دین است كه از خانواده خود نیز در راستای نشر تعالیم و احكام الهی سرمایه گذاری می نموده است.

میرزامحمد، تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و مادر دانشور خود و نیز در مكتب خانه محل زندگی اش سپری نمود.

پدر و مادر، متوجه استعداد فرزند خود شده بودند، بنابراین محمد، پس از گذراندن این دوره، توسط پدرش برای ادامه تحصیل به مدرسه آخوند همدانی - در همدان - فرستاده شد. محمد در حوزه همدان از طلاب نمونه، پرتلاش و درس خوان بود. وی در این حوزه، ادبیات، منظومه، مكاسب و... را از استادانی چون: حاج میرزا ابوالقاسم ربانی (شاهنجرانی)، میرزا محمد ثابتی - كه در قم معروف به میرزای همدانی بود - و سید مصطفی هاشمی فراگرفت.

او پس از گذراندن بخشی از سطح در حوزه همدان، برای ادامه تحصیل به شهر مقدس و عالم پرور قم هجرت نمود. میرزامحمد، سطح عالی و دروس خارج را در این شهر سپری نمود و خود نیز در ردیف استادان حوزه علمیه قرار گرفت. وی از محضر درس عالمان بزرگی چون آیات عظام: بروجردی، مجاهدی تبریزی، سید محمد حجّت، سید محمدرضا گلپایگانی، امام خمینی و محقق داماد5 بهره برد. رازینی از درس فلسفه علاّمه طباطبایی نیز استفاده برده است. شیخ محمد از شاگردان خصوصی و مورد توجّه خاص آیةالله گلپایگانی بود و این به خاطر حضور مرتّب، مستمر و منظّم وی در درس آن دانشور فرهیخته بوده است. رازینی مقیّد به مباحثه بود. از جمله هم بحث های ایشان

صفحه 224

عبارتند از آیات: شهید علی قدوسی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و علی آقا غروی.

دوران روشنگری

انقلاب اسلامی ایران از نقطه شروعش؛ پانزده خرداد سال 1342 تا بهمن 1357، مرهون مبارزات و روشنگری عالمان بزرگی بود كه هر كدام به فراخور توان خود به بیداری افكار عمومی و افشاگری می پرداختند. همین كوشش ها، مردم را بسیج نمود تا با استعانت الهی، در پرتو دین مبین اسلام و و وحدت و رهبری حضرت امام خمینی عزیز، ریشه ظلم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران را بركنند و نظام اسلامی را حكم نمایند.

میرزای رازینی، یكی از این مبارزان روشنگر بود كه به مردم آگاهی می بخشید. وی در سفرهای تبلیغی، مردم را آگاه می نمود و هرگاه برخورد مستقیمی با دستگاه شاهنشاهی لازم بود، ایشان از فعّالان این عرصه به حساب می آمد. به عنوان نمونه به نامه ای باید اشاره كرد كه عالمان منطقه همدان برای هویدا؛ نخست وزیر وقت نوشتند و از او خواستند كه احكام دین الهی را رعایت كند و زندانیان سیاسی را آزاد نماید. در بین امضا كنندگان نامه، امضای میرزای رازینی به همراه امضای عالمان این خاندان، برگ افتخاری برای عالمان روشنگر خطه همدان به حساب می آید.(2)

فعالیت های فرهنگی و عمرانی

آیةالله تجلیل می گوید: مرحوم میرزا، عضو گروه علمی، در تألیف تعلیقات كتاب احقاق الحق بود. این كار به دستور آیةالله مرعشی نجفی(ره) انجام

صفحه 225

می گرفت و شیخ میرزا محمد، تا جلد یازدهم با ما همكاری نمود.

تربیت شاگردانی مبرّز و كوشا در حوزه علمیه، كه تعداد آنها هم كم نیست، از تلاش های این عالم فرزانه است.

حجةالاسلام شیخی كه چهره ای فاضل، مهذّب، دلباخته استاد و نمونه ای از اخلاق آیةالله رازینی بود، نمونه ای از شاگردان این فرهیخته عصر است كه مدتی پیش دعوت حق را لبیك گفته و به دیدار حق شتافته است.(3)

كنون به موارد دیگری از خدمات این عالم بزرگوار اشاره می كنیم:

1 - تربیت طلاب در حوزه علمیه قروه در جزین (شاهنجرین).

2 - احیای حوزه علمیه قروه در جزین و توسعه مسجد و حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) این شهر كه تا قبل از ایشان بسیار محدود و از نظر امكانات آسایشی برای طلاب نامناسب بوده است.

3 - احداث مسجد در روستای رازین كه توسط شخص ایشان ساخته شد و همه كارهای مسجد با مسئولیت ایشان انجام گرفت.

4 - احداث مسجد در روستای مزرعه نوِ آشتیان. این مسجد هم، به همّت والای مرحوم شیخ محمد ساخته شد كه هم معماری و ساخت و هم انجام امور لازمه آن به عهده ایشان بود؛ در واقع این دومین مسجدی بود كه توسط شخص ایشان احداث گردیده است.

5 - احداث حمام در «مزرعه نو» آشتیان كه با جمع آوری كمك های مردمی و تشویق های ایشان و با مسئولیت وی ساخته شد.

6 - احداث پل و جاده در چند روستای منطقه كه نوعاً با تشویق ها و پیگری های مستمر وی و زیر نظر ایشان احداث شد.

7 - سفرهای تبلیغی به مكان هایی كه از لحاظ زمینه تبلیغی از دشواری

صفحه 226

خاصی برخوردار بوده است. ایشان برای تبلیغ به مناطقی می رفت كه مردم آن مناطق، پذیرای مبلّغ نبوده اند؛ ولی با تبلیغ ایشان، پس از مدّت كوتاهی متحوّل می شدند.

8 - اصلاح بین مردم و رفع اختلاف آنها كه این عملكرد از شاخصه های اخلاقی این عالم بزرگ بوده و نشان از نفوذ وی در بین اطرافیان خود و منطقه دارد.

مسئولیت ه

1 - استاد حوزه

رازینی از استادان حوزه علمیه قم بود و شاگردانی را نیز تربیت نمود. فقه و اصولِ مقطع سطح و درس اخلاق از جمله درس هایی است كه وی تدریسش را به عهده داشته است.

2 - امامت جمعه

او مدّت سیزده سال در سنگر امامت جمعه قروه جزین، منشأ خدمات بسیاری بوده كه رونق حوزه علمیه این شهر را می توان از بركات آن به شمار آورد. از دیگر آثار تبلیغی ایشان در این سنگر، نشر معارف حقّه اثنی عشری است. وی برای مردم منطقه، به عنوان مربّی نمونه و عاملِ به احكام دین، به شمار می آمده است.(4)

3 - مدیریت حوزه علمیه

رازینی مدیر حوزه علمیه حضرت ولیعصر(ع) شهرستان قروه جزین بوده

صفحه 227

است. این مسؤولیت هم زمان با مسئولیت امامت جمعه بوده، كه ثمره اش پرورش طلاب علوم دینی در آن منطقه است.

4 - پاسخ گویی به مسائل شرعی

وی پس از سال ها فعالیت و كوشش در سنگر امامت جمعه، به علّت كسالت جسمی، دیگر قادر به خدمت در آن سنگر نبود، به همین علّت به شهر مقدس قم بازگشت و در دفتر مقام معظم رهبری مسئولیت جواب گویی به مسائل شرعی را به عهده گرفت.(5)

اجازات

دانشوران دینی از ابتدای تحصیل، تا عالی ترین مراتب علمی، به خودسازی می پردازند و سعیشان این است كه حبّ دینا را از خود دور كنند، بخصوص حبّ جاه و مقام. حجةالاسلام شیخ میرزا محمد رازینی، از عالمانی است كه به هیچ وجه، دنبال شهرت نبوده است. كسانی كه با او هم بحث بوده اند به مراتب علم و فضل او اعتراف دارند. به عنوان نمونه، حضرت آیةالله گلپایگانی مسئله ای را جهت تحقیق و استنباط فقهی به شاگردانش ارائه داد و از آنها خواست كه نتیجه تحقیق را بنویسند. میرزا محمد، یك متن عالی و علمی - كه موجب مسرورشدن استادش شد - نوشت و مورد تشویق او قرار گرفت.

نمونه دیگر، حكم امامت جمعه ایشان است كه از طرف دفتر حضرت امام خمینی(قدس سره) صادر شده. همچنین وی از طرف آیات گلپایگانی و محمدعلی اركی در امور حسبیه اجازه دریافت نموده است.

صفحه 228

خصوصیات اخلاقی

آیةالله نوری همدانی می گوید: ایشان فردی فاضل، باتقوا و بیتشان، بیتی شریف و اهل علم هستند.

از مجموع تحقیقات به عمل آمده و همچنین گفت و گو با حضرت آیةالله تجلیل و برادر و فرزندان آن مرحوم آشكار می شود كه ایشان فردی عالم و مصلح بوده و همیشه در كنار تبلیغ آیین محمّدی(ص)، در اصلاح امور مردم كوشا و با زیركی و هوش سرشار خویش منشأ حل اختلافات بوده است. وی در راه اعتلای كلمه حق، با صبر و حوصله وصف ناپذیر، قدم برمی داشت و از همه خصوصیات نیك، بخصوص تواضع - كه زبانزد خاص و عام بود - برخوردار بود. وی در حال ساختن یكی از مساجد، تیر چوبی را بر دوش خود می گذاشت و برای ساختن سقف مسجد، بنّایی می كرد.

در جبهه نبرد

آنگاه كه دشمنِ پَست با آرزوهای واهی، فكر نابودی انقلاب نوپای اسلامی ایران را در سر می پروراند و برای تحقق بخشیدن به این خیال خام، دست به حمله ناجوانمردانه زد، فرزندان این سرزمین از پیر و جوان، زن و مرد، عالم و غیر عالم، به دفاع برخاستند. از میان این خیل عظیم امام جمعه قروه، میرزا محمد رازینی، هر از چند گاهی برای ارسال كمك های مردمی به جبهه های حق علیه باطل و بازدید و مطلع شدن از وضعیت رزمندگان، عازم مناطق جنگی می گشت. حضور ایشان در جبهه در آن شرایط، لطف خاصی داشت؛ زیرا سبب آرامش خاطر و امنیت روحی و روانی رزمندگان می شد.(6)

صفحه 229

در آیینه خاطرات

1 - آیةالله تجلیل می گوید:

ایشان (شیخ میرزا محمد رازینی) مدت ها با بنده در تألیف تعلیقات احقاق الحقّ كه زیر نظر مرحوم آیةالله العظمی مرعشی نجفی انجام می شد. همكاری داشتند؛ مرحوم شیخ محمد، انسان فاضل، بسیار متدیّن و از هر جهت آراسته و با كمال بودند. پدر ایشان هم شخص بزرگواری بود. خانواده ایشان بسیار متدین واهل علم و اهل مراقبت بودند. رازینی ایّام تعطیلات حوزه، به تبلیغ می رفت. مرحوم میرزا، خیلی به پدرش خدمت می كرد و او را دوست داشت. وقتی پدرش مریض بود و در طبقه فوقانی منزل سكونت داشت؛ مرحوم میرزا تمام اسباب آسایش پدر را از جهت طهارت، شستشو و وضو فراهم می ساخت. میرزای رازینی از جمله عالمان عامل بود كه در خدمت به پدر، از هیچ خدمتی فروگذار نمی كرد.

حجةالاسلام حاج شیخ میرزا محمدباقر رازینی فرزند میرزا محمد آورده است:

در یكی از سال ها پدرم از طرف حضرت آیةالله گلپایگانی برای تبلیغ در ایّام ماه مبارك رمضان به قروه سنندج رفتند. در آنجا حجةالاسلام كرمانی، نماینده آیةالله گلپایگانی به ایشان می گوید: این روستایی كه شما می خواهید بروید، هركسی را كه بگوییم می رود؛ ولی یك روستایی هست كه عالم و مُبلّغ نمی پذیرد و كسی حاضر نیست برای تبلیغ به آنجا برود. شما اگر می توانید آنجا بروید. ان شاءالله كه با قدوم شما، این رخوت و بی میلی، به تبلیغ و مبلّغ دین در آنجا شكسته شود. در همین

صفحه 230

حال دو نفر از همان روستا جهت خواندن صیغه عقد، خدمت آقای كرمانی آمدند و آقای كرمانی گفتند: این عقد را می خوانم، هرچه عقد داشتید می خوانم، فقط شرطش این است كه این آقا را (شیخ محمد رازینی) برای تبلیغ درماه مبارك رمضان به روستا ببرید. آن دو نفر هم با كراه پذیرفتند. مرحوم میرزا محمد یك ماه رمضان، سحرها، فقط چای شیرین و نان صرف می كنند؛ ولی در اثر صبر، اخلاق خوش و تواضع، طوری شده بود كه در آخرین روز، بعد از اقامه نماز عید فطر، وقتی آقای رازینی برای خداحافظی خود را مهیّا كرده بود، مردم همان طور كه با كراه او را پذیرفته بودند، با كراه راضی به رفتن ایشان شدند و با اشك و ناله او را بدرقه كردند. مردم آن منطقه از حجةالاسلام كرمانی خواسته بودند كه برای ایّام محرم، پدرم را دوباره به روستایشان بفرستند.

غروب ستاره رازین

قرآن كریم می فرماید: هر كس بایستی مرگ را بچشد؛(7) ولی مرگ به معنای نابودی نیست، بلكه به معنای هجرت از نشئه ای به نشئه ای دیگر است. شیخ میرزا محمد رازینی، پس از سال ها تلاش برای كسب رضای خداوند سبحان، كسب علوم و معارف الهی، تبلیغ آیین محمّدی(ص) و طریقت حقّه شیعه اثنی عشری، سرانجام در سال 1378 ش. در هفتاد و پنج سالگی، دعوت حق را لبیك گفت و بدین سان، حوزه علمیه قم و استان همدان، بخصوص بخشی رزن را به سوگ نشاند.

پیكر این عالم الهی پس از اجرای مراسم نماز توسط آیةالله نوری همدانی،

صفحه 231

در قم، قبرستان ابوحسین، به خك سپرده شد.

خداوند متعال روحش را با پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) محشور گرداند. آمین یا رب العالمین

منابع

1 - اسناد و احكام صادره از دفتر اقامتگاه حضرت امام خمینی(ره) مستقر در قم، قسمت نامه ها.

2 - اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 155.

3 - كتابخانه حضرت آیةالله مرعشی نجفی(ره).

4 - میزان الحكمه، ج 1، ص 338.

5 - مصاحبه با حجةالاسلام ملكا.

6 - مصاحبه با حجةالاسلام ثابتی.

7 - مصاحبه با آیةالله نوری همدانی.

8 - مصاحبه با آیةالله تجلیل.

9 - مصاحبه با حجةالاسلام حاج شیخ محمود رازینی.

10 - مصاحبه با حجةالاسلام حاج شیخ علیرضا رازینی.

11 - مصاحبه با حجةالاسلام موسوی.

12 - مصاحبه با حاج شیخ محمدباقر رازینی.

13 - اجازه نامه ها از طرف حضرات آیات عظام: گلپایگانی، اركی.

14 - قرآن و تبلیغ، محسن قرائتی.

پی نوشت ها:

1 - حاج شیخ محمود رازینی، دارای چهره موجّه و نورانی؛ پدر دو شهید به نامهای عباس و مجتبی است و عمری را به تبلیغ آیین محمّدی در منطقه رزن «شاهنجرین» گذرانده و هم كنون نیز مشغول تبلیغ است وی به راستی به حدیث شریف امام محمدباقر(ع) عمل نموده كه «المؤمن اَصْلَبُ مِنَ الجبل»؛ (میزان الحكمه، ج 1، ص 338) .

2 - اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 155 .

3 - نامه حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ علیرضا رازینی، نماینده نهاد رهبری در دانشگاه همدان .

4 - حكم دفتر اقامتگاه امام خمینی، قم .

5 - مصاحبه با حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا ملكا .

6 - مصاحبه با حجةالاسلام حاج شیخ محمود رازینی .

7 - (كل نفس ذائقةالموت)(عنكبوت/ 57) .

نویسنده : سید محمدحسین حسینی ضیغمیان

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
دوشنبه 15 آبان 1391  10:57 PM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:زندگی نامه علما

مدیرگرامی

یک تصویری ازشخص هم قراردهیدکه اگرتوخیابون دیدیمش بشناسیمشsmiley

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 16 آبان 1391  8:50 AM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
لاهیجی، قطب الدّین محمد
 
منابع : ستارگان حرم شماره 18 | تاریخ درج : ‎1390/10/5 | بازدید : 770
نام هاي ديگر : «شیخ الاسلام» ، «بهاءالدین»
قرن : قرن11
آثار : تفسیر شریف لاهیجی - محبوب القلوب - فانوس الخیال فی ارادة عالم المثال یا الرسالة المثالیه - الخطرات القلبیة یا اعمال القلب - ثمرةالفؤاد - خیرالرجال - شرح الصحیفة السجّادیّه - شرح بیتی از مثنوی - لطائف الحساب در ریاضیات

مطلع

محمد بن شیخ علی بن عبدالوهاب بن پیله فقیه اشكوری دیلمی ملقّب به «قطب الدّین»، «شیخ الاسلام» و «بهاءالدین» از مشاهیر حكما و عارفان اسلامی سده یازدهم هجری قمری به شمار می آید. وی از شاگردان برجسته میر محمدباقر داماد (متوفای 1042 ق.) و هم عصر با حكیمان و عالمان بزرگی چون: فیّاض لاهیجی (متوفای 1051 ق.)، فیض كاشانی (متوفای 1091 ق.)، ملا محمّدتقی مجلسی (متوفای 1070 ق.) و شیخ حرّ عاملی (متوفای 1104 ق.) بوده و عالمی جلیل، فاضل، عامل، متأله و متبحر در علوم و شاعر است.(1)

قطب الدّین یا بهاءالدّین

مؤلف در برخی از تألیفات خود، لقب «قطب الدّین» و در برخی دیگر لقب «بهاءالدّین» را برای خودش انتخاب نموده است. علت تعدد لقب ایشان

صفحه 203

چیست؟ در ابتدا نظری به تألیفات ایشان افكنده و سپس جواب آن را خواهیم داد. مؤلف در اوّلین اثر خویش، محبوب خود را قطب الدّین معرفی نموده است. وی در مقدمه كتاب محبوب القلوب این گونه می نویسد:

و بعد یقول الفقیر الی الله الغنیّ المغنی قطب الدّین محمد بن شیخ علی الشریف الدیلمی الّلاهجی...(2)

وی در مقدمه كتاب شرح عرفانی - فلسفی صحیفه سجادیه می نویسد:

باعث جرأت فقیر بی بضاعت قطب الدّین محمد بن شیخ علی الشریف الدیلمی اللاهجی مولداً و الدیلمی محتداً كه رأس المال و ذخیره مآلش جهت حضرات طاهرات ائمه دین صلوات الله علیهم اجمعین است بر تحریر ترجمه دعوات.(3)

ولی در تفسیر شریف لاهیجی و كتاب خیرالرجال، مؤلف برای خود لقب «بهاءالدین» را ذكر می كند و همین تعددّ لقب باعث شده كه علامه تهرانی در كتاب مصفّی المقال (4) از قطب الدّین اشكوری و بهاءالدین اشكوری به طور جداگانه اسم ببرد. ولی در كتاب «الذریعه» تحت عنوان خیرالرجال می گوید:

الَّفَه الشیخ بهاءالدین محمد بن الشیخ ملا علی الشریف الدیلمی اللاهیجی المظنون قویّاً انه هو الذی ترجمه الشیخ الحرّ فی امل الآمل مولانا قطب الدّین محمد بن علی... و من توصیفه بمولانا یظهر حیاته عند تألیف امل الآمل (1097 ه' .ق.) كما یعلم من دیدنه...

بنابراین بسیار بعید است كه دو نفر با یك اسم و نسب و محلّ در یك عصر باشند و كتاب ثمرةالفؤاد از یكی از آن دو و كتاب خیرالرجال از دیگری باشد و هردو در یك سال (1075 ق.) نوشته شده باشد و در هیچ كتاب رجالی به طور مجزا اسم برده نشده باشند. از اینجا به خوبی می توان پی برد كه صاحب ترجمه،

صفحه 204

دارای دو لقب بوده؛ یكی «بهاءالدّین» و دیگری «قطب الدّین» یا لااقل در برهه ای از زمان به لقب «قطب الدّین» و در برهه ای دیگر به لقب «بهاءالدین» ملقب بوده است.(5)

و اما احتمال قوی تر درباره تغییر لقب صاحب ترجمه از «قطب الدّین» به «بهاءالدین» می توان به تغییر در مشرب و طرز تفكر وی اشاره كرد، چنانچه مرحوم محدّث ارموی در مقدمه تفسیر شریف لاهیجی آورده است:

«اگر اندكی تأمل شود می توان احتمال داد مصنّف (صاحب ترجمه) در اوایل عمر خود دارای مشرب و مذاق حكمی و فلسفی بوده و در آن اوان، كتاب محبوب القلوب و هم چنین شرح صحیفه سجادیه را تألیف كرده است و در اواخر حال، نظر به رواج احادیث و اخبار، در نتیجه بیانات محمدامین استرآبادی رضوان الله تعالی علیه كه تكان بزرگ به علمای آن عصر داده؛ بلكه روش استنباط را عوض كرده، چنانكه شواهد جلیّه دالّ بر آن است، از آن مشرب و مذاق برگشته و این تفسیر (تفسیر شریف لاهیجی) را طبق مذاق اهل حدیث و روایت نوشته است.»(6)

شاهد مطلب این است كه در تفسیر شریف لاهیجی مؤلف ضمن تحقیقی نوشته است:

«منقول از ملا محمدامین استرآبادی رحمةالله تعالی است كه گفته...»(7)

در جای دیگر در ذیل آیه (ربّنا اغفرلی و لوالدیّ...) گفته است:

چنان كه مولانا محمدامین استرآبادی تصریح بر این كرده است.(8) و غیر ذالك.

در هر صورت وی چون در ابتدا مذاق فلسفی و عرفانی داشته و به آثار

صفحه 205

تعقّلی توجه داشت لذا قطب الدّین را می پسندید؛ ولی در اواخر، چون مذاق اخباری و تعبدی به خود گرفته بود لقب بهاءالدین را در تفسیر برای خود برمی گزیند.

تولد

قطب الدّین محمد بنا به آنچه كه در خاتمه كتاب محبوب القلوب ذكر كرده در لاهیجان و در محله ای مشهور به «میدان» دیده به جهان گشوده است. سال تولد وی حدود 1010 ق. در لاهیجان بوده است و در خاندان علم، فضیلت و سیادت رشد و نمو كرده است.

خاندان علم و سیادت

قطب الدّین محمد از طرف پدر و مادر به دو خاندان بزرگ و مهم منتسب است. پدرش شیخ علی از عالمان معروف «اشكورات» رودسر است كه به خاطر داشتن موقعیت ممتاز علمی، توسط والی لاهیجان بنا به علل ناگفته، از اشكور به لاهیجان آمده و این شهر را به عنوان وطن اختیار كرده و منصب شیخ الاسلامی لاهیجان را عهده دار گردیده است. جدّش شیخ عبدالوهاب و جدّ اعلای او، «پیله فقیه» اشكوری، همگی از عالمان بزرگ عصر خویش در آن سامان بوده اند.

مادرش زنی علوی به نام فاطمه است كه همراه پدر (سیدعلی) و پدر بزرگش (سید محمد یمنی) از ترس پادشاه روم برای حفظ مذهب خود به ایران آمدند. این سه، در قزوین بر شاه طهماسب صفوی وارد و از سوی وی مورد كرام قرار گرفتند. به دستور شاه آنان در منزل قاضی محمد رازی كه از مقربان سلطان

صفحه 206

بود، به مدت 3 ماه ماندگار شدند؛ ولی به علت بدی آب و هوا و ناسازگاری آن با وضع مزاجی، سید محمد یمنی از دنیا رفت. شاه طهماسب صفوی فرمانی برای والی لاهیجان نوشت و چون آب و هوایش موافق با هوای یمن بود، سیدعلی و تنها دخترش فاطمه (مادر قطب الدین)، راهی اشكور و پس از مدتی به لاهیجان وارد شدند و مورد كرام والی لاهیجان قرار گرفته و منزلی در جوار عمارتش برای آنان تهیه كرد. به واسطه رفاقت و الفتی كه بین پیله فقیه و سید علی یمنی بود. پیله فقیه دختر سید علی را برای پسرش كه فقیهی عامل بود، خواستگاری نمود و به عقد او درآورد.

قطب الدّین چگونگی سكونت جدّی مادری (سیدعلی) در لاهیجان را این گونه می نویسد:

«شاه طهماسب صفوی فرمانی برای امرای لاهیجان نوشت تا سید علی یمنی (جدّ) و دخترش فاطمه (مادرم) را كرام نمایند و آن فرمان الآن نزد مؤلف (قطب الدّین محمد) موجود است. سیدعلی و دخترش به لاهیجان آمدند و بر جدّ من پیله فقیه اشكوری وارد شدند و اهالی محلات لاهیجان ازدحام كردند و اهالی هر محله ای می خواستند كه سیدعلی و دخترش در محله آنان اقامت نمایند. چون این امر به منازعه كشید، والی لاهیجان گفت: ما آنان را در مكانی كه نزدیك ما باشد سكنا می دهیم و در محلّه مشهور به «میدان»، قطعه زمینی نزدیك قلعه ای كه محل سكنای ولات و حكام تكنون است، می خریم و برای آنان عمارتی بنا می كنیم؛ تا در آن سكن شوند. مؤلف می گوید آن موضع الآن محل سكونت ما، در لاهیجان است.»

و آن گاه می نویسد:

مادرم از سادات جلیل القدر، مؤمنه، عابده، زاهده و دارای علوم ظاهری و

صفحه 207

باطنی و واجد صفات ممتاز اخلاقی و روحی بوده است.

قصهّ ای لطیف

جدّ مادری قطب الدّین (سیدعلی یمنی) دارای علوم باطنی و علوم غریبه بود. مؤلف می گوید: پدرم (شیخ علی) برایم قصه لطیفی را بدین صورت نقل كرد: مادرم (مادر شیخ علی) برایم نقل كرده پدرم سید علی فرزندی جز من (فاطمه) نداشت. بنابراین علوم واجبات و مستحبّات و نحو و صرف و علوم رمل را به من آموخت. روزی مادرم به من گفت: شما فرزندی جز او ندارید، پس از آن علوم غریبه ای كه می دانید و در بلاد روم آموخته اید به وی بیاموزید.

سید علی گفت: علوم غریبه از اسراری است كه باید از غیر اهلش پنهان داشته شود و به هركس نباید آموخت و زن ها تحمّل آموختن این علوم را ندارند.

من از مادرم بسیار می خواستم كه به پدر (سید علی) اصرار كند تا آن علوم را به من بیاموزد و سرانجام پدرم (سید علی) گفت: پاره ای از آن را به او می آموزم اگر مراعات آن را نمود بقیه را نیز به او خواهم آموخت و به من گفت اگر خواستی وقایع آینده برای تو آشكار شود ابتدا باید كارهایی را انجام بدهی. سپس كبوتری نزد تو می آید و مقابل تو می نشیند و با تو سخن می گوید و اگر بخواهی، هر واقعه و حادثه ای رإ؛ّّ كه اتفاق خواهد افتاد، به تو می گوید. روزی پدرم از خانه بیرون رفته بود و اتاق او (كتابخانه اش) طبق معمول، قفل بود. به فكرم رسید كه آن عمل را در خلوت انجام بدهم تا ببینم پدرم راست گفته است یا خواسته مرا دست به سر كند. لذا درب اتاقش را باز نمودم و وارد شدم، تا كسی مرا نبیند و آن اعمال را انجام دادم. وقتی تمام شد، كبوتری از روزنه طرف غربی اتاق پدرم وارد

صفحه 208

شد و بر طاقچه اتاق نشست و شروع به سخن گفتن كرد و من چون چنین دیدم، سینه ام تنگ شد و بدنم به لرزش افتاد و ناله ای زدم و غش كردم. مادرم صدای شیون مرا شنید و در همان وقت پدرم نیز وارد خانه شد. وی چون مرا بدین حالت دید به مادرم گفت كه بدن مرا مالش دهد و گلاب و بخورات مناسب آماده كند، تا اینكه كم كم حالم خوب شد. آن گاه باخشم رو به مادرم كرد و گفت: نتیجه پیروی از قول زن ها جز پیشمانی و ندامت نیست.(9)

كودكی و تحصیلات قطب الدّین

قطب الدّین در دوران كودكی از نعمت وجود پدر محروم شد و زیر نظر مادر فاضله اش تربیت یافت. سال ورود وی به مركز علمی لاهیجان معلوم نیست؛ ولی قسمت عمده تحصیلاتش را در لاهیجان سپری نموده است. وی در حدود سال 1035 ق. به حوزه علمیه اصفهان - كه در آن عصر مركز علمی دنیای اسلام بود - وارد گردید. او در محضر عالمان مشهوری چون میرداماد و ملاصدرا تلمّذ كرد و سال ها از دانش بی كران آنان خوشه ها چید و به تكمیل معلومات خود پرداخت. وی بعد از رحلت استادانش: میرداماد در سال 1043 ق. و ملاصدرا 1050 ق. برای صله ارحام به لاهیجان رفت و در این شهر رحل اقامت افكند. وی در این ایام با مرگ برادرش جلال الدّین محمد كه مقام «شیخ الاسلامی» لاهیجان را به عهده داشت مواجه شد و پس از برادرش عهده دار منصب «شیخ الاسلامی» لاهیجان گردید و همین امر باعث اقامت دائمی وی در لاهیجان شد. وی به تألیف، تصنیف، و به مشاغل و مناصب دینی می پرداخته است. او از روزگار كج مدار شكوه نموده به خاطر اینكه مشغولیات پدر و برادر، نگذاشته است كه وی به كسب علوم و آداب بپردازد و از اذیت و آزار عالمان غیر

صفحه 209

عامل در رنج بوده است.

وی در سال 1058 ق. مشغول تألیف كتاب محبوب القلوب در لاهیجان بوده است. او ضمن گلایه از روزگار و عالمان غیر عامل، خود عالمی عامل و فقیه بارعی بوده. قطب الدّین حادثه حریقی را كه باعث از بین رفتن خانه ها، اشیا و كتب او گردیده با اندوه متذكر شده است:

در سال 1058 ق. در شهر لاهیجان آتش سوزی ای اتفاق افتاد كه در آن، خانه و اشیای نفیس و مهم من از جمله حدود 600 جلد كتاب از كتابهای نفیسه كه در میان آنها، كتابهایی به خط خواجه نصیرالدّین طوسی و علامه حلّی بود، در آتش سوخت. نیز بسیاری از نوشتجات پدر، برادرم و خودم كه به خط خودم نوشته، تصحیح و مقابله كرده بودم، همه طعمه آتش شد. حتی برای من به جز سرمایه حقیقی و گرانبهای واقعی كه حسن ظن به خدا و محبت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد، چیز دیگر باقی نماند.(10)

مسافرت به هندوستان

قطب الدّین در سال 1086 ق. به هندوستان سفر كرد و كتاب تفسیر شرف را در شهر «پتنه» (عظیم آباد» هندوستان (11) به اتمام رسانید. علت سفر وی به هندوستان معلوم نیست؛ ولی مسلم است كه زن و فرزندان وی در لاهیجان سكن بوده اند.

«تمّ تألیف هذه الترجمة الانیفة علی ید مؤلفه بهاءالدین محمد بن شیخ علی بن عبدالوهاب ابن پیله فقیه الاشكوری الدیلمی الشریف اللاهجّی عفا الله عنهم فی شهر مولود من نزل علیه القرآن صلوات الله علیه و

صفحه 210

آله فی یوم الثلثاء اربع و عشرین من سنة ستّ و ثمانین و الف (1086 ه' .ق.) من هجرة خیر البریة علی آله الصلوة والتحیة فی بلدة پتنه صانها الله عن الفساد و الفتنه من بلاد الهند.»

البته این احتمال قوی به نظر می رسد كه مؤلّف، نزدیك به تمام شدن تفسیر، به هند رفته و این كتاب را در دست تألیف داشته و در شهر پتنه هند اجزای آخر آن را تمام كرده باشد.(12)

سفر مجدّد به اصفهان و حادثه دیگر

معلوم نیست قطب الدّین چند سال در هند اقامت داشته است. وی از طریق دریا به ایران بازگشت و در سال 1088 ق. به اصفهان رسید و در این شهر اقامت گزید. وی در اصفهان به امور علمی می پرداخته كه خبر حادثه عظیم زلزله در لاهیجان و گیلان به وی می رسد و وی را به سختی ناراحت و نگران می نماید. وی در این باره می نویسد:

روز چهار شنبه عید قربان سال 1088 ق. به هنگام نماز صبح، زلزله عظیم و هولنكی در گیلان، خصوصاً در شهرما، لاهیجان روی داد، به طوری كه در ظرف 6 دقیقه، بیشتر ساختمان ها و مسجدها، خصوصاً مسجد جامع، با مناره های بلندش، زیارتگاه ها، حمام ها و پل ها ویران شد. ساختمان های مسكونی ما نیز به كلی منهدم شد، به طوری كه قابل تعمیر و اصلاح نبود. در این واقعه هولنك بیش از 60 نفر، كه بیشترشان در حمام ها بودند، جان سپردند. اگر این واقعه در دل شب وقتی كه مردم خواب بودند اتفاق می افتاد، گمان می رفت بازماندگان این واقعه كمتر از جان سپردگان باشد. از آنجا كه من در آن زمان، در

صفحه 211

دارالسلطنه اصفهان بودم خبر این واقعه پس از 20 روز شفاهاً به وسیله مسافران به من رسید. پیش از آنكه كیفیت واقعه به وسیله نامه به من برسد. به دلیل نگرانی از حال فرزندان، برادران، بستگان، خویشان و خدمتگزاران و غیر ایشان از سكنان اهل خانه ام چنان مضطرب بودم كه قلم از تقریر و انگشتان از بیانش، عاجز است. پس از 5 روز از شنیدن این خبر، به طور مجمل، نامه ای از فرزند عزیزم، شیخ ابوسعید رسید. در این نامه آمده بود فرزندان و برادران و سایر مردان و زنان از خدمتگزاران و غیر ایشان از سكنان اهل خانه من همه سالمند، پس شكر خدا را به جا آوردم، چنان كه عادت و روش به هنگام وقوع حوادث است.(13)

شعر

قطب الدّین دارای قریحه شعری بوده است. با ملاحظه محبوب القلوب و... این مطلب صریحاً آشكار می شود؛ زیرا مؤلف مقدار زیادی از اشعار را به صراحت به خود اسناد می هد. از ملاحظه این اشعار پرمغز و پخته، قدرت طبع و قریحه سرشار و توانایی وی در شعر به دست می آید. در محبوب القلوب این گونه آورده است:

خدایا لطف كن علم لدنّی

كز و قائم شود اركان دینی

ز تحقیقات اشراقی چه لافی

زتدقیقات مشایی چه بافی

صفحه 212

حكیمی كو براه عقل پوید

تو گویی علم خود از جهل جوید

به عقل خود چسان پیچیده گویی

كه نقلی در جهان نشنیده گویی

ترا از آب و عقل اهل یونان

طهارت كی شود حاصل به بایقان

ز خك یثرب نقل ارنمایی

تیمّم به كه زیشان آب خواهی

گر آیین كلامت خوش نماید

ترا تحقیق بی شبهت فزاید

سخن جویی ز صوفی خود چه حاصل

كه گوید از ریاضت گشته واصل

نمود از گوشه گیری پلّه پلّه

گمان اعتكاف شرع چله

چو در دین عجایز عجز بودست

از آن پیغمبر این طاعت شنود است

به در گاه حق ار عجز آوری پیش

شوی در دانش از هر كاملی بیش (14)

تألیفات

تكنون 9 اثر از قطب الدّین، در علوم گوناگون همانند: تفسیر، علوم روایی، فقه، فلسفه، كلام، عرفان، اخلاق و ریاضیات شناخته شده است.

صفحه 213

1 - تفسیر شریف لاهیجی؛ این تفسیر به زبان فارسی و در چهار جلد تدوین شده و تفسیر مبسوطی است كه بیشتر صبغه روایی دارد و در رتبه تفاسیر متوسّط قرار می گیرد، یعنی از حدّ یك ترجمه و تفسیر ساده فراتر بوده و در عین حال چندان عمیق، مفصّل و فنّی نیست.

مؤلف، این كتاب را در شهر پتنه هند در سال 1086 ق. به اتمام رسانده است. این تفسیر تكنون دوبار چاپ شده؛ نخست بخشی از آن درهند در حاشیه تفسیر لوامع التنزیل و تحت عنوان تفسیر بهیّه و بار دوم به صورت كامل با تصحیح و تحقیق مرحوم دكتر سیدجلال الدّین محدث ارموی كه در مقدمه، صاحب كتاب را معرفی كرده است. این كتاب در سال 1340 ق. چاپ شده است و نیز دكتر آیتی دو جلد آن را به صورت جداگانه تصحیح نموده است. در مقدمه آن از دگرگونی هایی كه در روش اخلاقی و مذهبی و عقیدتی مؤلف پدید آمده، سخن به میان آمده است. قطب الدّین در این كتاب از رساله مثالیه خود بسیار نقل قول نموده است.(15)

2 - محبوب القلوب؛ شاید به جرأت بتوان گفت كه محبوب القلوب قطب الدّین اشكوری، یكی از مهم ترین منابع، در زمینه تاریخ فلسفه و حاوی ویژگی هایی است كه آن را از آثار مشابه ممتاز می گرداند. محبوب القلوب از پنج بخش اساسی تشكیل شده است:

مقدمه: در بیان حقیقت فلسفه و مبدأ پیدایش آن.

مقاله نخست: در شرح حال و آرای حكمای پیش از اسلام، از حضرت آدم تا یحیی نحوی است از جمله آنان است: آدم، شیث، ادریس، هرمس، اسقلبیوس، بقراط، جالینوس، لقمان، انباذقلس، فیثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو، اسكندر، ذوالقرنین و...

صفحه 214

مقاله دوم: به شرح حال 126 فیلسوف اختصاص دارد كه از حرث بن كلده ثقفی آغاز و به میر غیاث الدّین منصور دشتكی ختم می شود. از جمله فیلسوفان صاحب نامی كه در این قسمت به آنها پرداخته شده می توان به شخصیت های ذیل اشاره كرد: بختشیوع، حنین بن اسحاق، اسحاق بن حنین، كندی، ثابت بن مرّة، متی بن یونس و...

اشكوری در پایان این بخش به شرح حال 31 تن از بزرگان عرفان و تصوّف اشاره كرده كه از جمله آنهاست: اویس قرنی، كمیل بن زیاد نخعی، ذوالنّون مصری، ابراهیم بن ادهم و...

مقاله سوم: در سیره امامان معصوم(ع) و بخشی از احادیث مروی از ایشان و مشایخ امامیه است.

خاتمه: در شرح حال مؤلف و اجدادش.

قطب الدّین در محبوب القلوب در كنار بیوگرافی اجمالی هر فیلسوف، به تبیین و تفسیر دیدگاه ها و اندیشه های وی پرداخته و آن گاه كه آن را مطابق با واقع نمی بیند، با عبارت «لعلّ مراده» (شاید مقصودش این باشد) و نظایر آن، دست به توجیه زده و به گونه ای تفسیر می كند كه از دید خودش ایرادی بر آن وارد نشود.

مؤلف، در این كتاب نشان داده كه فقط یك مورّخ نیست؛ بلكه فیلسوفی تمام عیار است. او آثار فلسفی ارزشمندی دارد و از شاگردان ممتاز مكتب فلسفی میرداماد به شمار می آید؛ از این رو تفسیر و تحلیل های وی می تواند قابل استناد و تأمل باشد و به راحتی نمی توان از كنار آنها گذاشت. ختم كتابت این نسخه در سال 1095 ق. بدست شیخ محمد جعفر فرزند قطب الدّین صورت گرفته است.

صفحه 215

یك نسخه از كتاب محبوب القلوب از كتابخانه آیةالله محفوظی كه شامل 160 صفحه است، در سال 1317 ق. توسط عبدالكریم شیرازی، با خط خوش ثلث و نستعلیق تحریر یافته است. اخیراً نسخه محبوب القلوب (مجلس شورای اسلامی) با ترجمه سید احمد اردكانی، با تصحیح و تحقیق: علی اوجبی كه یك جلد آن در حدود 600 صفحه است، در سال 1380 ش. به چاپ رسیده است.(16)

3 - فانوس الخیال فی ارادة عالم المثال یا الرسالة المثالیه؛ این اثر به زبان عربی آمیخته به فارسی نوشته شده است. در این رساله، نخست با استناد به احادیث مروی از امامان معصوم: به تبیین عالم مثال و صُوَر مثالی پرداخته شده و پس از آن دیدگاه های حكمای اشراقی، عرفا، صوفیه و اهل ذوق تفسیر شده است. تاریخ ختم كتابت در سال 1077 ق. است.(17)

این كتاب به ادعای علاّمه تهرانی، سومین كتاب قطب الدّین لاهیجی است.(18)

4 - الخطرات القلبیة یا اعمال القلب؛ این اثر به زبان عربی نگاشته شده و می كوشد این نكته را تبیین كند كه آدمی به خاطر خطورات قلبی مؤاخذه خواهد شد. وی این كتاب را به درخواست برخی از دوستانش و در جواب سؤال مؤاخذ از خطورات قلبی، نوشته است.(19)

5 - ثمرةالفؤاد؛ در بیان اسرار احكام و حقایق اعمال عبادی، شامل: مقدمه درباره اینكه عقل رسول باطنی است و دو مائده كه هریك متضمّن بخش های جزیی تر به نام ثمره است و به بیان اسرار عبادات و معاملات تا پایان دیات پرداخته و خاتمه ای در تعیین فرقه ناجیه است.(20)

6 - خیرالرجال؛ این كتاب به زبان عربی آمیخته به فارسی است. در این اثر

صفحه 216

رجالی، احوال راویان اسناد كتاب من لایحضره الفقیه به ترتیب ابواب آن بیان شده و در فهرست پایانی كتاب نام راویان به ترتیب حروف الفبا ذكر گردیده است. شیخ آقا بزرگ درباره این كتاب توصیفات بلندی دارد.(21) و سیّد اعجاز حسین هندی نیز تصریح كرده، هركه در این اثر تأمل كند به عمق دانش، قوّت با قدرت نقّادی و تحقیقات استوار وی پی می برد كه بسیاری از كتاب های مشابه فاقد آن است.(22)

7 - شرح الصحیفة السجّادیّه؛ كه ترجمه فارسی و شرح مختصری است بر صحیفه سجادیه و بیشتر صبغه عرفانی - اخلاقی دارد.(23)

8 - شرح بیتی از مثنوی؛(24)

9 - لطائف الحساب در ریاضیات؛(25)

رحلت

از سال رحلت قطب الدّین اطلاع دقیقی در دست نیست اما از آنجا كه خود در محبوب القلوب تصریح كرده، از زلزله هولنك لاهیجان كه در سال 1088 ق. رخ داده، جان سالم بدر برده و از طرف دیگر فرزندش، شیخ محمدجعفر، در سال 1095 ق. از آماده سازی فهرست محبوب القلوب فراغت یافته و در آنجا، هنگامی كه از پدر خویش یاد می كند، عبارت «رحمةالله علیه» را به كار برده كه حكی از درگذشت اشكوری است. در ضمیمه این دو مطلب می شود نتیجه گرفت كه او در فاصله زمانی 1088 - 1095 ق. چشم از جهان فرو بسته است.

وی در هنگام عزیمت به گیلان در منطقه تاریخی دیلمان چشم از جهان فرو بست.(26) پیكر پك وی را به قم منتقل و در این سرزمین مقدّس به خك سپردند.

صفحه 217

مؤلف كتاب منتخب التواریخ* می گوید:

از جمله رواتی كه در قم مدفون اند عبارتند از: قطب الدّین الاشكوری، جناب محمد بن شیخ علی اللاهیجی الاشكوری مصنف كتاب محبوب القلوب و ایشان هم شیعه بودند و هم از تلامذه میرداماد.(27)

پی نوشت ها:

1 - پیِله، لفظی است گیلكی، به معنای بزرگ كه در اینجا به معنای فقیه بزرگ است این كلمه در الفاظی مانند پیله سیّد (سیّد بزرگ) پیله بازار (بازار بزرگ) و استعمال می شود طبق نوشته مؤلف، در 7 فرسخنی لاهیجان ناحیه ای است كه دارای هوای معتدل و آب های شیرین و كوه های بلند است وی می گوید: جدّ اعلای من كه «پیله فقیه» می باشد، فقیهِ صالح و عالم به علوم فقه، نحو، صرف، تفسیر، معانی و بیان بود (رك: مقدمه محبوب القلوب، ترجمه سیداحمد اردكانی، تصحیح و تحقیق علی اوجبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1380 ش، ص 28) .

2 - ریحانةالادب، ج 4، ص 474؛ لغت نامه دهخدا، ج 32، ص 351؛ نجوم السّماء، ص 148؛ مقدمه تفسیر شریف لاهیجی، به قلم محدث ارموی، ص 5؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان، ص 489؛ دانشوران و دولت مردان گیل و دیلم، ص 85 و 601 .

3 - محبوب القلوب، خطی، ص 3 از حضرت آیةالله محفوظی كه این نسخه خطی را در اختیارم گذاشتند كمال تقدیر را دارم .

4 - مقدمه تفسر شریف لاهیجی، به قلم محدّث ارموی، ص 7 .

5 - مصّفی المقال، ص 370 .

6 - مقدمه تفسیر شریف لاهیجی، ص 8 .

7 - همان، ص 48 .

8 - همان، ج 1، ص 679 .

9 - همان، ص 674 .

10 - محبوب القلوب، خطی، ص 51 .

11 - همان، حاشیه .

12 - «پتنه» یا «پتنا» یكی از شهرهای مركزی ایالت بهار هندوستان است رك: پیشینه تاریخی لاهیجان، ص 501، به نقل از كتاب سرزمین هند، ص 421 .

13 - مقدمه تفسیر شریف، ص 49؛ اعیان الشیعه، ج 9، ص 431؛ طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 497؛ قرن 12، ص 699 .

14 - حاشیه محبوب القلوب، ص 52 .

15 - همان، ص 4 .

16 - مقدمه محبوب القلوب، (نسخه مجلس شورای اسلامی)، ترجمه سیداحمد اردكانی، 1380 ش، ص 24 .

17 - همان، ص 50 - 55 .

18 - الذریعه، ج 16، ص 100 .

19 - طبقات اعلام الشیعه، قرن 12، ص 698 .

20 - الذریعه، ج 16، ص 100؛ محبوب القلوب، ج 1، ص 220 .

21 - مقدمه محبوب القلوب، ص 25 .

22 - همان، ص 24؛ الذریعه، ج 7، ص 283 .

23 - تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص 73 .

24 - مقدمه محبوب القلوب، ص 24 .

25 - تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص 43 .

26 - پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، ص 504 .

* منتخب التواریخ، باب هشتم، در شرح حال امام صادق(ع) در ذكر قبور شریف بزرگان و رُواتی كه در قم مدفونند .

27 - منتخب التواریخ، حاج محمدهاشم خراسانی، انتشارات اسلامیه، 1376 ش ص 494 .

صفحه 221

نویسنده : محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
جمعه 26 آبان 1391  9:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها