0

زندگی نامه علما

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

میرزا جهانگیر خان قشقایی کیست؟

 

 

مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.

به گزارش رجانیوز، بمناسبت سالروز درگذشت حکیم وارسته میرزا جهانگیرخان قشقایی بخشی از زندگی این عارف کامل منتشر می شود.

 

جهانگیر خان قشقایی در سال 1243 هـ . ق. در خانواده‌ای تحصیل كرده به دنیا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساكنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.

تحصیل

جهانگیرخان از هنگام تولد، در كنار مادرش می‌زیست و در اوایل كودكی خود از كوچ كردن با ایل، ممنوع بود.

شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی كه از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در كوچ كردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام كرده بود كه در سفر به آموزش وی می‌پرداخت. استعداد و قابلیت وی در كسب علم تا حدی بود كه احساس كرد ماندن در ایل و حركت با آنها در كوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.

درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حكیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است كه در خور توجه است.

استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حكیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد:

«در برخوردی كه بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی كه نام كامل او رضا قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حكیم قشقایی پیش می‌آید. حكیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود كه (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذكاوت است.

به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیر خان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حكیم قشقایی( به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلك دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد))

صفای باطن و فطرت پاك آن حكیم الاهی بود كه چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حكیم جهانگیر خان بعد از نصیحت «هما» به او می‌گوید: «نیكو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اكنون بگو چه باید كنم كه خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌كند. همت بلند حكیم قشقایی سبب می‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حكمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.

هم چنین نقل می‌كنند:

«در حالی كه متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می‌كند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حركت می‌كنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یكی از علمای اصفهان است. حكیم جهانگیر خان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدیت پی تحصیل دانش می‌رود.».

استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ كه متخلص به «طرَب» بود ـ با حكیم جهانگیر خان می‌نویسد:

«طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت كه پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این كه همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیر خان به تحصیل و ترك زندگانی ایلی بر وی حقی بود.»[.

مورخ دیگری چنین نوشته است:

در یكی از تابستان‌ها كه ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل كه برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می‌آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می‌خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا (ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی كار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلی اثر كرد. او در مدرسه صدر حجره‌ای برای خود گرفت و با یك عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه‌اش به جایی رسید كه یكی از بزرگان از حكما و فقها و مدرسین اصفهان شد.».

تحصیل در اصفهان

حكیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سكونت داشت.

او با آخوند كاشی (متوفا: 1332 هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حكیم قشقایی، حكیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس می‌كردند.[

هجرت به تهران

جهانگیر خان كه سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او درباره استادش می‌گوید:

«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به كرباس فروشهای سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود كه درویشی آن را اداره می‌كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم كه بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر می‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشكند ابریق را.»

شیوه زندگی

حكیم قشقایی از هنگامی كه وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی كه خاكیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل كلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیك گفت و به دیار باقی شتافت.

شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمد رضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حكیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.

حكیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ كلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌ای درست می‌كرد و بر سر می‌نهاد.

عدم استفاده از سهم امام

«حكیم قشقایی از مال الاجاره زمینی كه داشته است؛ روزگار می‌گذرانده. و از سهم امام و شهریه استفاده نمی‌كرده است. مال الاجاره زمین كشاورزی متعلق به وی درشهر دهاقان سالی 40 تومان و از زمین روستای آغداش، 15 الی 20 تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند.»

استادان

1. معروفترین استاد حكیم قشقایی، فیلسوف نامی و حكیم صمدانی، محمد رضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: 1306 هـ . ق.) از حكما و عرفای اصفهان بوده است. استاد مطهری (ره) درباره‌ او می‌نویسد:

«وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشكسالی 1288 هـ. ش. تمام مایملك منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان كرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حكیم قمشه‌ای در اوج شهرت آقا علی حكیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصلیش صدرایی بود، كتب بوعلی را تدریس كرد و بازار میرزای جلوه را كه تخصصش در فلسفه بود، شكست؛ به طوری كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیك مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.»

2. مولی حسین علی تویسركانی (متوفا: 1286 هـ . ق.)

یكی دیگر از استادان حكیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسركانی است. كه در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. كشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تكیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.

3. حاج شیخ محمد باقر نجفی مسجد شاهی

وی از شاگردان سید محمد باقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.

4. ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفا 1288 هـ . ق.)

حكیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت.

5. میرزا محمد حسن نجفی (متوفا: 1317 هـ . ق.)

حكیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالی مقام فرا گرفت. میرزا محمد حسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.

6. ملا اسماعیل اصفهانی درب كوشكی (متوفا: 1304 هـ . ق.

7. میرزا عبدالجواد حكیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ . ق).

 

بركرسی تدریس

آیت الله جهانگیر خان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حكمت به مرحله كمال رسید و در مدرسه صدربه تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مكتب متعالی وی شتافتند.

حكیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی تدریس می‌كرد.

او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت و آن را با حكمت، تحلیل می‌كرد.[28] نزدیك به 130 نفر در درس شرح منظومه وی شركت می‌كردند

وی سطوح مختلف دروس حوزوی ـ حتی رتبه عالی درس خارج را ـ تدریس می‌كرد.

او كتابهای اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌نمود.

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شركت كرده بود.

آیت الله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، درحوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می‌خواندیم؛ ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیهً به درس ایشان می‌رفتیم.

حكیم قشقایی جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود كه در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران، آخوند ملّا محمد كاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.

شیخ عباس قمی می‌نویسد:

«جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید كه از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»

آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «جهانگیر خان چنان كوشید كه به اعلی درجات علم دست یافت ... و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش ‌شتافتند.مورخ دیگری می‌نویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس می‌كرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بوده‌اند.»

 

رونق دهنده فلسفه

عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حكیم قشقایی به قدری زیاد بود كه استاد جلال الدین همایی می‌نویسد:

«مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی كفر و الحاد نجات داد. سهل است كه چندان به این علم رونق بخشید كه فقها و متشرعان نیز آشكارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.»

و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است:

«جهانگیر خان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاكدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حكیمانه كه همه در وجود وی مجتمع بود؛ تحصیل فلسفه را كه بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با كفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامی به كلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بی‌دینی نبود؛ بلكه مایه افتخار و مباهات محسوب می‌شد. وی معمولاً یكی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم می‌گفت؛ كه درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حكمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوزو قند و لوزینه فقه» با اخلاق بخورد طلاب می‌داد.این مثال كنایه از این است كه وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبك شیوایی تدریس می‌كرد.»

مكتب فلسفی صدرایی

«بعد از ملا صدرا (متوفا: 1050 هـ . ق) دو مكتب فلسفی در اصفهان ـ كه پایتخت كشور و مركز علمی ایران در آن زمان بود ـ تشكیل شد:

1. مكتب موافقان فلسفه ملاصدرا، كه بیش‌تر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.

2. مكتب مخالفان فلسفه ملاصدرا كه توسط استاد ملا رجبعلی تبریزی اداره و تدریس می‌شد. شاگردان این مكتب عبارتند از: علی قلی خان بن قرچقای خان، آقا جمال خوانساری، ملا اسماعیل خاتون آبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و كلام.

فلسفه ملاصدرا گسترش یافت و میراث این مكتب در قرن 12 ـ 13 هـ . ق توسط میر ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفا: 1202 هـ . ق) از آقا محمد بیدآبادی (متوفا: 1197 ـ 1198 هـ . ق) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: 1246 هـ . ق) رسید كه بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود.مدتی حدود 6 ـ 10 سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجسته‌ای مانند ملا اسماعیل اصفهانی، ملا جعفر لنگرودی و میر سید رضی لاریجانی (متوفا: 1270 هـ . ق) استاد آقا محمد رضا قمشه‌ای اصفهانی (متوفا: 1289 هـ . ق) و ملا عبدالله زنوزی و سرانجام حاج ملا هادی سبزواری (متوفا: 1289 هـ . ق) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند.

در اوایل قرن 13 هـ . ق حوزه ‌تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار:

1. علامه بزرگوار آخوند ملا محمد كاشانی؛ 2. حكیم جهانگیرخان قشقایی.

گرمی و رونقی به سزا داشت، چندان كه طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیك از ممالك مجاور برای درك محضر ایشان به اصفهان می‌شتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد كاشانی معروف به كاشی) و خان (حكیم جهانگیر خان قشقایی) ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود.»

در مقابل مشروطه

آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:

«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی كه فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‎ها باخته‌اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سكوت كردم. فرمود: آقا رحیم سكوت كن، سكوت اسلم است.

ارتباط با عالمان معاصر

آخوند كاشی از دوستان صمیمی و یار باوفای حكیم جهانگیرخان قشقایی بود.

جهانگیر خان از هنگامی كه در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند كاشی بود. هردو از شاگردان آقا محمد رضا قمشه‌ای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه می‌زیستند. آخوند ملا محمد كاشی مدت 84 سال عمر نمود و در این مدت همچون حكیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.

آخوند كاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوه‌های علم و عمل بود. حكایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل می‌كنند؛ از جمله این كه:

«روزی پس از پایان درس، یكی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ می‌گوید: دیشب به وقت سحر دیدم كه از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائكه و الرّوح» برمی‌آید و چون در نگریستم، دیدم كه آقای آخوند به سجده افتاده و این ذكر را می‌گوید. آخوند كاشی فرمود: این در و دیوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امری نیست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم این راز گشته است؟!

در این خصوص، آقای جابری انصاری (یكی از شاگردان حكیم قشقایی و آخوند كاشی) می‌گوید:

هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز می‌خواند كه بدنش به لرزه می‌افتاد و از بیرون حجره صدای حركت استخوانهایش احساس می‌شد».

شاگردان

1. ملا محمد جواد آدینه‌یی (متوفا: 1339 هـ . ق).

2. سید محمد علی ابطحی سدهی (متوفا: 1371 هـ . ق) .

3. میرزا محمود ابن الرضا (1285 ـ 1355 هـ . ق).

4. آقا ضیاء الدین عراقی (1278 ـ 1361 هـ . ق).

5. حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396 هـ . ق).

6. عبدالله اشراق (1235 ـ 1345 هـ . ق).

7. میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفا: 1335).

8. سید ابوالحسن اصفهانی (1284 ـ 1365 هـ . ق).

9. شیخ حسنعلی اصفهانی.

10. و...

 

تألیفات

1. شرح نهج البلاغه

2. دیوان شعر.

 

وفات

آیت الله جهانگیر خان در 85 سالگی، سال 1328 هـ . ق در اصفهان فوت كرد.

این حكیم فرزانه پس از 45 سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوك و تربیت شاگردان، خاكیان را بدرود گفت و در جوار قرب الهی آرمید.

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
یک شنبه 16 مهر 1391  4:46 PM
تشکرات از این پست
saeid63
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

هلالی، سلیم بن قیس
 
 
نام هاي ديگر : شیخ ابو صادق سلیم بن قیس هلالى عامرى كوفى
قرن :
آثار : كتاب سلیم بن قیس

ولادت

شیخ ابو صادق، سلیم بن قیس هلالى عامرى كوفى، از خواص اصحاب امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم السلام است.

سلیم، دو سال قبل از هجرت به دنیا آمده و در نتیجه، هنگام شهادت پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله و سلم 12 سال داشته است.

او در 16 سالگى وارد مدینه شده و در ابتداى ورود با حوادث دردناكى روبرو شد.

مقام و منزلت

سلیم، در پیشگاه معصومین علیهم السلام مورد وثوق بوده و از علوم سرشار آنان بهره مند شده است. او از قدماى علماى اهل بیت علیهم السلام است و از بزرگان اصحاب آنان محسوب شده و نزد آنان محبوبیت خاصى داشته است.

او صاحب «كتاب اسرار آل محمد صلى الله علیهم اجمعین» یا «كتاب سلیم بن قیس» است كه كتابى مشهور بوده و شهرت سلیم نیز بیشتر به خاطر همین كتاب اوست، زیرا این كتاب اولین كتابى است كه بعد از پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم تألیف شده و به دست ما رسیده است.

حوادث تلخ

سلیم بن قیس مشاهده كرد كه امیر المؤمنین على علیه السلام خانه نشین شده و كتاب خدا را با رأى و دلخواه خود تفسیر و تأویل كرده اند. از طرفى عموم مردم را از نقل حدیث منع كرده و آنها را وادار كرده اند كه فقط به قرائت كلمات قرآن اكتفا كنند.

اولین اقدام سلیم ملازمت امیر المؤمنین على علیه السلام بود كه آن را در تمام حالات بر خود لازم دانست و خود را به منابع وحى متصل نمود. سپس با اصحاب آن حضرت به خصوص سلمان و ابوذر و مقداد ارتباط خصوصى پیدا كرد.

دوران جوانى

در سن 25 سالگى به سفر حج رفت و خطابه ابوذر را در كنار خانه خدا شنید و آن را نوشت. سپس به مدینه باز گشت و در مدینه بود تا زمانى كه ابوذر را در سال 34 هجرى به ربذه تبعید كردند. او به عنوان عیادت ابوذر به ربذه رفت و در آنجا مطالبى از ابوذر پرسید و جواب هاى او را در كتابش ثبت كرد.

یاور امام على (ع)

در ابتداى خلافت حضرت علی علیه السلام، سلیم به سن 37 سالگى رسیده بود و زمینه براى ثبت و ضبط حقایق برایش آماده تر بود، ولى برخى به جاى قدردانى و استفاده از مقام والاى امامت و عصمت، به خاطر منافع دنیوى بناى مخالفت با امیر المؤمنین على علیه السلام را گذاشتند و مقدمات جنگ با آن حضرت را فراهم كردند.

در همه این قضایا سلیم در كنار آن حضرت بود و از اولیا و خواص اصحاب آن حضرت به شمار می آمد.

سلیم از فدائیان لشكر امیر المؤمنین علیه السلام بود كه معروف به «شرطة الخمیس» بودند شرطة الخمیس عده زیادى از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بودند كه با خود عهد كرده بودند شمشیر را به دست گرفته و هر چه مولایشان دستور داد بدون هیچ گونه سؤال و توضیح خواستن، آن را عمل نمایند و آن حضرت نیز بهشت را براى آنان تضمین نماید.

او پس از پیروزى در جنگ جمل همراه حضرت على علیه السلام وارد بصره شد و خطبه آن حضرت را در شهر بصره و در خانه زیاد نوشت.

سلیم در جنگ صفین نیز در لشگر امیر المؤمنین علیه السلام بود و با یك دست شمشیر و با دست دیگر قلم به دست گرفته بود و به دفاع از آن حضرت و ثبت وقایع مى پرداخت.

در طول ایام خلافت امیر المؤمنین علیه السلام، سلیم خطبه هاى حضرت را ثبت نموده و در موارد مختلفى از كتابش آورده است.

بعد از شهادت آن حضرت در سال 40 هجرى، سلیم از اصحاب امام حسن علیه السلام و بعد از شهادت آن حضرت در سال 50 هجرى در شمار اصحاب امام حسین علیه السلام در آمد پس از شهادت آن حضرت نیز در شمار اصحاب امام زین العابدین علیه السلام قرار گرفت.

آثار

«كتاب سلیم بن قیس»، به زبان عربى، اولین كتاب شیعه در زمان امیر المؤمنین، على (ع) مى باشد. امام صادق (ع)، درباره این كتاب، مى فرماید: «هر كس از شیعیان و دوستان ما كتاب سلیم بن قیس هلالى را نداشته باشد، چیزى از مسائل ولایت ما نزد او نیست و از اسباب ما آگاهى ندارد. آن كتاب، الفباى شیعه و سرّى از اسرار آل محمد (ع) است.»

امام زین العابدین(ع)، مى فرماید: «سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت كند. همه اینها احادیث ما است كه از آنها خبر داریم.»

امام حسن و امام حسین (ع) در باره این كتاب به سلیم فرموده اند: «راست گفتى، پدرمان، على (ع)، این حدیث را براى تو گفت و ما نشسته بودیم و ما این حدیث را از رسول الله (ص) حفظ كرده بودیم، همان گونه كه پدرمان براى تو نقل كرد بدون آنكه چیزى كم یا زیاد شود.»

امیر المؤمنین، على (ع)، در این باره مى فرماید: «خدایا! سلیم را از اولیاى من قرار بده. اى سلیم! این امر ولایت ما كه خداوند معرفت آن را به تو داده است و به این وسیله بر تو منت گذارده، شناختن و خبره شدن در آن، از شناخت طلا و نقره مشكل تر است و عده كمى از امت، به آن، معرفت دارند، پس خدا را شكر كن و آنچه به تو عطا كرده و تو را به آن اختصاص داده با سپاس گزارى نگه دار.»

سلیم، در ابتداى ورود به شهر مدینه، با حوادث عجیبى روبه رو شد كه هر مسلمانى از شنیدن آن رنج مى برد و چه بسا همین حوادث انگیزه اى براى تألیف این كتاب گردید.

او، مشاهده كرد كه اهل بیت وحى (ع) كه حافظان حقیقى دین و منصوب شدگان از طرف خداوند هستند، در جامعه اسلامى كنار زده شده اند و سفارش «إنی تارك فیكم الثقلین»، نادیده گرفته شده و بین قرآن و عترت جدایى افتاده است. سلیم، با مشاهده این وضعیت، با احساس وظیفه اى كه در درونش بود، در اوان جوانى تمام وجود خود را وقف در راه حفظ سیره رسول الله (ص) و تاریخ صحیح اسلام نمود.

سلیم، مخفیانه با اصحاب راستین پیامبر (ص) آشنایى پیدا كرد. در اولین مرحله، ملازمت امیر المؤمنین، على (ع) را بر خود لازم دانست و خود را به منبع وحى متصل نمود، سپس با اصحاب آن حضرت، به خصوص، سلمان و ابوذر و مقداد و... ارتباط خصوصى برقرار كرد. او، از آنها در مورد سیره پیامبر اكرم (ص) و وقایع بعد از رحلت آن حضرت، به دقت مى پرسید و جزئیات قضایا را جویا مى شد، آنان نیز بدون تقیه جواب مى دادند و سلیم، همه مطالب آنها را مى نوشت و ثبت مى كرد.

وى، در طول شصت سال از عمرش این كتاب را جمع آورى و تألیف كرد.

مجموع احادیثى كه در دو نسخه مختلف از كتاب، جمع شده اند، هفتاد حدیث مى باشد. بیست و یك حدیث هم تحت عنوان «المستدرك من احادیث سلیم»، توسط محقق كتاب، از موسوعات حدیثى، گردآورى شده و به آخر كتاب مزبور، ملحق شده است.

پاره اى از موضوعات مطرح شده در این كتاب، عبارتند از: فضایل اهل بیت از زبان پیامبر اكرم (ص)، حوادث بعد از وفات آن حضرت به نقل از شاهدان عینى، ماجراى سقیفه از زبان سلمان، افتخارات و امتیازات حضرت على (ع)، حوادثى كه در زمان خلافت آن حضرت اتفاق افتاد و...

وفات

سلیم در زمان حجاج بن یوسف در سال 75 هجرى متوارى شد و از شهرى به شهر دیگر فرار مى كرد تا خود را از ستم او حفظ كند و سرانجام در سرزمین فارس به شهر بزرگى به نام  «نوبند جان» در نزدیكى شیراز رسید.

سلیم در آنجا اقامت گزید و پس از تربیت نوجوانى به نام  «ابان بن ابى عیاش» كتاب خود را به او سپرد و در سال 76 هجرى، در سن 78 سالگى، پس از عمرى خدمت در راه محمد و آل محمد علیهم السلام به سوى معشوق و معبود خویش پر كشید.

رحمت خداوند بر او باد.

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  7:54 PM
تشکرات از این پست
saeid63
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


بحرالعلوم، سیدمحمد مهدی
 
 
نام هاي ديگر : بحرالعلوم طباطبایی - محمد مهدی طباطبایی نجفی - محمد مهدی سید بحرالعلوم - محمد مهدی طباطبایی
قرن : قرن13
آثار : المصابیح فی الفقه - الفوائد فی الاصول - مشكاة الهدایة - الدرة النجفیة - رسالة فی عصیر الزبیبی - شرح الوافیة - تحفة الكرام - مناسك حج - حاشیه بر كتاب شرایع - حاشیه بر كتاب «الذخیرة» سبزواری - الدرة البهیة فی نظم رؤوس المسائل الاصولیة - فوائد الرجالیة - دیوان شعر و رساله ای فارسی در شناخت خدا

جلوه نور

محمد مهدی، فرزند سید مرتضی طباطبایی بروجردی، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام در یك خانواده روحانی و پرهیزگار، در شب جمعه از ماه شوال 1155 ق. / 1113 ش. در شهر كربلای معلی پا به عرصه هستی نهاد. ([1]) شبی كه سید به دنیا آمد پدر وی در عالم خواب دید كه امام رضا علیه السلام دستور دادند (محمد بن اسماعیل بن بزیع از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جواد علیه السلام) شمعی برفراز بام سید مرتضی (منظور خود اوست) بر افروزد. وقتی محمد بن اسماعیل آن شمع را روشن كرد نوری از آن شمع به آسمان بالا رفت كه نهایت نداشت. ([2]) پدر از آن رویای راستین بیدار می شود و همزمان خبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.

در محضر اساتید

او از دوران كودكی در دامن پر مهر و محبت مادر پاكدامنش و در پرتو توجهات پدر بزرگوارش سید مرتضی (متوفای 1204ق) به آداب و اخلاق اسلامی خو گرفت و رفته رفته رشد یافت. پس از گذراندن دوره های علوم مقدماتی و سطح (فقه و اصول) ، در آغاز بلوغ به درس خارج كه از سوی پدرش تدریس می شد راه یافت و پس از پنج سال درس و بحث فشرده به مقام بلند اجتهاد نایل آمد. ([3])

سید محمد مهدی همچنین در محضر اساتید بنام حوزه كربلا و نجف اشرف شركت جست، فرهیختگان بنامی چون، محمد باقر وحید بهبهانی (1118 - 1208 ق)، شیخ یوسف بحرانی (1107 - 1186 ق)، محمد تقی دورقی نجفی (متوفی 1186 ق) و مهدی فتونی نباطی عاملی (متوفی 1183 ق). ([4])

او حكمت و فلسفه را نزد آقا میرزا ابوالقاسم مدرس فرا گرفت و آن حكیم وارسته نیز در نزد وی درس اصول و فقه را آموخت.([5])

وحید بهبهانی در اواخر عمر خویش مردم را درمسائل و فتواهای احتیاطی به سوی سید محمد مهدی راهنمایی می كرد. ([6]) و او را مجتهدی جامع الشرایط می دانست.

سیددر سال 1186 ق. به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام و دیدار با علمایبزرگ ایران وارد مشهد مقدس شد و در مدت اقامتش شش یا هفت ساله ([7]) خود در آن شهر، علاوه بر دیدارهای علمی با مردمو مباحثات با علما، در درس استاد میرزا مهدی اصفهانی خراسانی (1153 - 1218 ق) شركت كرد و فلسفه، عقاید و كلام را از آن مرد بزرگ آموخت و بر اندوخته علمی خویش افزود.

لقب ((بحرالعلوم))  از زبان این استاد برای اولین با به سید محمد مهدی طباطبایی گفته شد. استاد كه از هوش و استعداد او شگفت زده شده بود در حین درس خطاببه شاگرد خود می گوید: ((اخا انت بحرالعلوم)) یعنی تو دریای علم هستی از آن لحظه سید به این لقب معروفشد. ([8])

سفرحجاز

سید بحرالعلوم دراواخر سال 1193 ق راهی حجاز شد. استقبال شایان مردم و شخصیتهای محافل علمی از اوموجب شد كه به مدت دو سال در كنار خانه خدا اقامت ورزد و به درس و بحث بپردازد.

تسلط او به فقه اهل سنت و حسن معاشرت و سخاوتش او را چنان در میانساكنان آن دیار بخصوص اهل علم، محبوب ساخت كه هر روزه شماری از مردم و دانشمندانبه دیدنش می رفتند و از وی كسب فیض می نمودند. شگفت آنكه پیروان هر كدام از مذاهبچنین می پنداشتند كه بحرالعلوم پای بند به مذهب ایشان است. او تمام این مدت را باتقلید گذرانید و جلسه درس او در علم كلام طبق مذاهب چهارگانه دایر بود و در اواخرتوقف در مكه، مذهب خود را اعلان فرمود. وقتی خبر اظهار مذهب او به گوش پیروانمذاهب دیگر رسید از اطراف به دور او ریخته، با وی به مناقشه پرداختند و او با دانشانبوه خود بر تمامی آنها برتری پیدا كرد و همه آنها را با دلیلهای قوی و منطقی بهسوی حقیقت اسلام مجذوب ساخت. ([9])

تعیین و تثبیتجایگاه اعمال حج و مركزیت دادن به مواقیت احرام به طوری كه از نظر شرعی صحیح واقعشود و همچنین اصلاح مواقف حج، یكی از گامهای ارزشمند سید بحرالعلوم بود. زیرا اینمكانهای مقدس قبل از او چندان مشخص نبود.

علاوه بر اینها، سنگهای فرش شده در حرمرا كه حجاج بر آن اقامه نماز می كردند تعویض نمود و سنگهای معدنی را خارج كرد وسنگهایی را كه از نظر شیعه سجده بر آنها صحیح است جایگزین نمود. از آثار معنوی حضوراین مرد بزرگ در حجاز شیعه شدن امام جمعه مكه در هشتاد سالگی است. ([10])

یادی از شاگردان

این عالم با ورع شاگردانی بزرگ و نامی تربیت كرد كه هر یك منشا خدماتفراوان به عالم اسلام شدند. در اینجا به نام چند تن از آنها اشاره می كنیم:

1.شیخ جعفر نجفی معروف به كاشف الغطاء (1154 - 1227 ق.)

2.سید محمد جواد عاملیمعروف به صاحب مفتاح الكرامه (1164 - 1226 ق)

3.ملا احمد نراقی، مولف كتابمعراج السعاده (1185 - 1260 ق)

4.محمد باقر شفتی رشتی، ملقب به حجه الاسلام (1175 - 1260ق)

5.سید یعقوب كوه كمری (1176 - 1256 ق)

6.سید صدر الدینعاملی (متوفی 1263 ق)

7.سید دلدار علی نقوی رضوی نصیر آبادی لكهنوی (1166 - 1235ق)

8.شیخ محمد ابراهیم كلباسی (1180 - 1262 ق)

9.زین العابدینسلماسی (متوفی 1266 ق)

10.شیخ عبدالحسین الاعم (1177 - 1247 ق)

11.سیدعلی فرزند سید محمد (1161 - 1231 ق)

12.سید قیصر محمد فرزند معصوم رضویخراسانی (1180 - 1255 ق)

13.اسدالله كاظمی (متوفی 1236 ق)

14.ابوعلیحائری صاحب كتاب منتهی المقال (1159 - 1216 ق)

15.سید عبدالله شیر (متوفی 1244ق)

16.شیخ محمد تقی اصفهانی ایوانكی، صاحب حاشیه معالم (متوفی 1248 ق)

17.سید محمد مجاهد، مولف كتاب المناهل (متوفی 1242 ق)

18.محسن اعرجی (متوفی 1227 ق)

19.میرزا محمد عبدالصانع نیشابوری اخباری

20.شیخ حسین نجف ([11])

آثار علمی سید

آثاری كه در كتابها از آنها نام برده اند - كه بعضی از آنها چاپ گردیده و برخی چاپ نشده است - بدین قرار است:

-المصابیح فی الفقه (در سه جلد)

-الفوائد فی الاصول

-مشكاه الهدایه

-الدره النجفیه (رساله ای درفقه)

-رساله فی عصیر الزبیبی

-شرح الوافیه (در علم اصول فقه)

-تحفهالكرام (در تاریخ مكه و بیت الله الحرام)

-مناسك حج

-حاشیه بر كتاب شرایع (بحث طهارت)

-حاشیه بر كتاب ((الذخیره)) سبزواری.

-الدرة البهیه فی نظم رووس المسائل الاصولیه

-كتاب الرجال (معروف به فوائدالرجالیه)

-دیوان شعر و رساله ایفارسی در شناخت خدا ([12])

آثار اجتماعی

با توجه به سنگینی مسوولیت های علمی سید آثار اجتماعی و معنویگرانبهای از او مشاهده می نماییم كه به نمونه هایی از آن یادگارها اشاره می كنیم:

1.مشخص كردن مقام و جایگاه حضرت حجة بن الحسن عج در مسجد سهله و بناگذاری قبه ای در این جایگاه مقدس.

2.بنا كردن گلدسته در صحن شریف علوی در طرف جنوبیو تعمیر دیوارهای صحن ها و حجره هایی كه در حالی خراجی بود.

3.ترغیب و راهنمایینسبت به تعمیر مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف.

4.ایجاد كتابخانه خطی (مكتبةبحرالعلوم)

5.بالا آوردن ارتفاع مسجد كوفه به منظور سهولت در تطهیر و پاكنمودن آن.

6.مشخص كردن جایگاه مسجد راس الحسین در نجف اشرف.

7.تعیینجایگاه قبر مختار ثقفی كه الان به قبر مسلم معروف است.

8.تعیین جایگاه مرقدحضرت هود و صالح علیه السلام در نجف اشرف.

9.اضافه كردن مقداری از اراضی بهمسافت حرم مطهر و ایجاد تاسیساتی در اطراف حرم كه مورد نیاز زوار بود ([13])

یادی از اشعار بحرالعلوم

سید در شعر و ادبیات فوق العادهچیره دست بود و شهرهای او در فقه و اصول و رجال از آثار گرانبهای به یادگار ماندهآن دریای بی ساحل است و به نظم در آوردن نام اصحاب اجماع از سروده های اوست شعر ذیلرا كه در رثای سالار شهیدان علیه السلام سروده شده است، برای نمونه ذكر می كنیم:

الله اكبر ماذالحادث الجلل

و قد تزلزل سهل الارض والجبل !؟

ماهذه الزفرات الصاعدات اسی

كانها من لهیب القلب تشتعل

ما للعیونمنهاالدمع جاریة

منها تخد خدودا و هی تنهمل

كان ففخة صورالحشر قدفجئت

فالناس سكری و لاسكر و لا ثمل ([14])

-این چهحادثه بزرگی است كه از بزرگی آن كوه و بیابان متزلزل شده است.

-این ناله ها ازچه بلند است ! گویا ناله ها از سوز قلبها زبانه می كشند.

-چه شده است كه چشمههای اشك دیده ها جاری است و جویباری از آنها بر روی رخسار می دود.

-گویاصوراسرافیل دمیده شده و قیامت بر پاست و مردم مست اند در صورتی كه بهوش اند و مستنیستند.

مظهر فضیلتها

سید بحرالعلوم مرد فضیلت و تقواو نمونه ای كامل از اخلاق نیكوی انبیا بود آن معلم اخلاق و انسانیت و از مصادیقبارز اخلاق نیكو فرزانه ای است كه شاگرد بلند آوازه او كاشف الغطاء در حقش چنینسروده است:

جمعت من الاخلاق كل فضیلة

فلا فضل الا عنجنابك صادر ([15])

-همه فضایل و اخلاق شایسته را جمعكرده ای و در دنیا هیچ فضیلتی نیست مگر اینكه از حضور تو صادر شده و تو دارای آن فضیلت هستی.

او از نظر تواضع در مرتبه عالی قرار داشت و برای دیگران بیش از خوداحترام و ارزش قائل بود و برای مردم پدری مهربان به حساب می آمد سخن گفتن و راهرفتن او انسان را متحیر می ساخت در میان مردم كه راه می رفت بیننده تصور می كرد اوفرشته است برای خدا سخن می گفت و پیوسته به یاد خدا بود.

او در تهذیب اخلاق درمرتبه ای قرار داشت كه درك آن برای بسیاری از افراد مشكل است

او كارها و ساعاتفعالیتهایش را تقسیم نموده بود وقتی سیاهی شب همه جا را فرا می گرفت مقداری بهتحقیق و آماده كردن مقدمات درس و بحث می گذراند و پس از آن به طرف مسجد كوفه رفتهدر آنجا به مناجات با خدا می پرداخت ([16])

بحرالعلوم برامور عبادی شاگردان خویش نیز فوق العاده اهتمام می ورزید و در صورت غفلت و كوتاهیشاگردان از این مهم بسیار رنج می برد یك بار برای چند روز تدریس را ترك فرمود: طلبهها واسطه ای را نزد وی فرستادند تا علت تعطیلی درس را جویا شود بحرالعلوم در پاسخاو چنین فرموده بود: ((در میان این جمعیت طلبه هرگزنشنیدم كه در نصف شبها صدای تضرع و زاری و مناجات آنها بلند بشود با اینكه من غالبشبها در كوچه های نجف راه می روم چنین دانش پژوهانی شایسته نیستند تا برای ایشاندرس بگویم.) ) چون طلاب این سخن را شنیدند متحول شدهشبها به ناله و گریه در محضر الهی پرداختند وقتی این تحول اخلاقی در طلبه ها پدیدارشد آن جناب دوباره تدریس را شروع كردند. ([17])

تلاش سید درحمایت از فقرا و محرومان را باید از شبهای تاریك و كوچه های باریك نجف اشرف وفقیران آن دیار پرسید او هر شب در كوچه های شهر می گردید و برای فقرا نان وخوردنیهای دیگر می برد. ([18])

سِّر عشق

به منظور درك بیشتر عظمت و بزرگیسید بحرالعلوم چند نمونه از ارتباط و دیدارهای وی با حضرت مهدی (عج) را بیان میكنیم.

الف - ناقه سوار

آخوند ملا زین العابدین سلماسیاز شاگردان و یاران نزدیك سید می گوید: ایامی كه در جوار خانه خدا نزد سید به خدمتمشغول بودم روزی اتفاق افتاد كه در خانه چیزی نداشتیم مطلب را به سید عرض كردم چیزینفرمود از عادات جناب بحرالعلوم این بود كه صبح اول وقت طوافی دور كعبه می كرد و بهخانه می آمد و به اتاقی كه مخصوص خودش بود می رفت ما قلیان تنباكویی برای او میبردیم آن را می كشید و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت در آن روزی كه ازتنگدستی شكایت كردم چون از طواف برگشت به حسب عادت قلیان را حاضر كردم كه ناگهانكسی در را كوبید سید بحرالعلوم بشدت مضطرب شد و به من گفت : قلیان را بگیرد و ازاینجا بیرون ببر آنگاه خود با شتاب به طرف در رفت و آن را باز كرد شخص بزرگواریدر لباس عربی داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست.ساعتی نشستند و با یكدیگر سخن گفتند آنگاه برخاست و در خانه را باز كرد و دست مهمانرا بوسید او را بر ناقه ای كه دم در خانه خوابانده بود سوار كرد مهمان رفت وبحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت : این حواله ای ستبرای مرد صرافی كه در بازار صفاست نزد او برو و هر چه بر او حواله شده بگیر آنحواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد كه سید سفارش كرد برای بردم مرد چون حواله راگرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت : برو چند باربر و كارگر بیاور پس رفتم وچهار باربر آوردم به قدری كه آن چهار نفر قدرت حمل داشتند پول آن زمان را برداشتندو به منزل آوردند من فوری برگشتم نزد آن صراف كه از حال او و نویسنده حواله جویاشوم كه او چه كسی بود وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را كه دیده بودم ازمغازه صراف پرس و جو كردم گفتند ما اصلا در اینجا دكان صرافی ندیده ایم ([19])

ب -مانند دریا

میرزای قمی -نویسنده كتاب قوانین - می گوید: من با علامه بحرالعلوم در درس آقا وحید بهبهانیهم مباحثه بودم اغلب من برای او بحث را تقریر می كردم تا اینكه به ایران آمدم و كمكم شهرت علمی سید بحرالعلوم به همه جا رسید و من تعجب می كردم تا زمانی كه خداتوفیق عنایت فرمود كه برای زیارت عتبات موفق بشوم وقتی به نجف اشرف وارد شدم سید راملاقات كردم مساله ای عنوان شد دیدم سید بحرالعلوم دریای مواج و عمیقی از دانشهاستپرسیدم : آقا ما كه با هم بودیم شما این مرتبه را نداشتید و از من استفاده می كردیدحال شما را مانند دریا می بینم سید فرمود: میرزا این از اسرار است كه به تو می گویمتا من زنده ام به كسی نگو و كتمان بدار من قبول كردم آنگاه فرمود: چگونه این طورنباشم و حال آنكه آقایم (حجة بن الحسن عج) مرا شبی در مسجد كوفه به سینه مبارك خودچسباند ([20])

ج -تلاوت قرآن

میرزا حسینلاهیجی به نقل از شیخ زین العابدین سلماسی می گوید: روزی بحرالعلوم وارد حرم مطهرامام علی علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه كرد:

چه خوش است صوت قرآن

ز تو دلربا شنیدن

 به رخت نظاره كردن

سخن خدا شنیدن

پس ازآن از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم فرمود: چون وارد حرم حضرت علی علیهالسلام شدم دیدم مولایم حجة بن الحسن (عج (در بالای سر به آواز بلند قران تلاوت میكند چون صدای آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم ([21])

غروب آفتاب

سید بحرالعلوم كه به علت بیماری مدتی توان تدریس نداشت و در منزل بهمطالعه و تالیف مشغول بود، سرانجام در روز 24 ذیحجه یا رجب سال 1212 ق. رخ دادفانی برتافت و به عالم بالا پرواز كرد.

درگذشت سید در عالم اسلام اثری عمیق برجای گذاشت و دنیای شیعه را در ماتم فرو برد.

پیكر مطهر او پس از تشییع با شكوه واقامه نماز، در جنب مرقد شیخ طوسی، در نجف دفن شد.

[1] فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص 676، مستدرك الوسائل، میرزاحسین نوری، ج 3، ص 383، قصص العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص 168، اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، ج 10، ص 158

[2] فوائد الرضویه، ص 476. قصصالعلماء، ص 168، اختران تابناك، ذبیح الله محلاتی، ج 1، ص 412.

[3] مقدمه فوائد الرجالیه، ص 33، فقهای نامدار شیعه، عقیقی بخشاشی، ص 291.

[4] سید بحرالعلوم دریای بی ساحل، نورالدین علی لو، ص 25 - 32.

[5] مقدمه الفوائد الرجالیه

[6] مكارم الاتار، ج 1، ص 417 - 421.

[7] اعیان الشیعه، ج 10، ص 159.

[8] روضات الجنات، سید محمد باقر خوانساری، ج 7، ص 204.

[9] مقدمه فوائد الرجالیه، ص 35.

[10] مكارم الاثار، ج 1، ص 417.

[11] مستدرك الوسائل، ج 3، ص 385، اعیان الشیعه، ج 6، ص 225، ج 7، ص 167، معارف الرجال، محمد حرز الدین، ج 2، ص 59. شعرای الغری، ج 12، ص 129 - 159،مقدمه فوائد الرجالیه، ص 67 - 70.

[12] اعیان الشیعه، ج 10، ص 160،شعرای الغری، ج 12، ص 139

[13] مقدمه فوائد الرجالیه، ص 95 و 96، ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 96 و 105 و 246.

[14] اختران تابناك، ج 1، ص 428.

[15] مقدمه فوائدالرجالیه، ص 35.

[16] همان، 38.

[17] قصص العلماء، ص 173.

[18] ر. ك : همان، ص 171.

[19] منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 547، فوائد الرضویه، ص 680.ت

[20] گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 8، ص 371.

[21] فوائد الرضویه، ص 682

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  7:56 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


بمی، میر شمس الدین محمد
 
 
 

زادگاه

در برخی منابع، میر شمس الدین محمد از اهالی بم معرفی شده است.(1) البته چون در آن زمان آبادی خبیص، روستایی كم جمعیت و كوچك بود و اشتهاری نداشت و از راه ارتباطی با كرمان محروم بود و از طریق دارزین بم می توانستند به این آبادی بروند، بدین نسبت معروف شده است و گرنه او در تذكره ها و منابع دیگر عصر صفویه به عنوان میر شمس الدین خبیصی كرمانی شناسایی شده است.(2)

یاقوت حموی در وصف خبیص می نویسد: شهری است در كرمان كه قلعه ای استوار دارد و آبش از قنات تأمین می شود. به گفته ابن حمزه، خبیص تعریب هبیج است. ابن فقیه گوید: بین آب و هوای داخل شهر و بیرون آن اختلاف آشكاری وجود دارد و مردمش با زبان

صفحه 248

و لهجه ای خاص سخن می گویند.(3) احمد علی خان وزیری، كه خود بارها به چین سفر كرده، درباره ولایت میر شمس الدین خبیصی می گوید: عرب آن را بلدةالصالحین می گوید. این شهر در سمت مشرق مایل به شمال گواشیر (كرمان) به فاصله هجده فرسخ واقع است. این بلوك در غرب و جنوب صحرای لوط (دشت لوت)، كه فاصله بین كرمان و خراسان می باشد، قرار گرفته است. قافله خراسان كه از سوی قاینات می آید تا به گواشیر یا بنادر دریای عمان برود، اوّل به خبیص وارد می شود. آنان بسیاری از اوقات، اجناس خود را در همین قصبه به فروش رسانیده، حنا و خرما خریده، برمی گردند؛ صحرای سبز و خرّمی دارد و درختان مركباتش در كمال امتیاز است. در روی زمین بهترین حنا را دارد. این محصول را به تمامی نواحی ایران و تركیه و آسیای مركزی و افغانستان می برند. خرمایش شهرت عمده ای دارد و نوعی از آن، كه قصب نام دارد، در هیچ ولایتی دیده نمی شود.(4) و اصولاً خبیص در زبان عربی به معنای نوعی حلواست، كه از خرما تهیه می كنند. متأسفانه در زمان رضا خان، نام این شهر به شهداد تغییر یافت و كنون با همین عنوان از توابع شهرستان كرمان می باشد و 5248 نفر سكنه دارد.(5)

خاندان

میر شمس الدین از سادات حسینی و از احفاد ابوطالب زید است. وی از علمای نسّابه عصر خویش به شمار می رود و اصولاً شیوه تاریخ نگاری و حفظ تاریخ انساب در خاندان او موروثی بوده و استمرار

صفحه 249

داشته است. سادات خبیص همگی از نسل امامزاده زید و مورد احترام كارگزاران حكومتی و مردم در طول تاریخ بوده اند. امیران سلجوقی در تكریم این خاندان می كوشیدند و ملك قاورد سرسلسله سلجوقیان، كه در سال 434ق. زمام امور را به دست گرفت، از هشت دختر خود یكی را به ولی صالح شمس الدین ابوطالب زید، زاهد نسّابه مدفون در خبیص، و هفت دختر دیگر را به هفت پسر او داد.(6) نقل كرده اند قادر شاه دختری باهوش داشت كه به دلیل فراست و زیركی هر كس كه به خواستگاری او می آمد و پدرش به تزویج وی موافقت می كرد، او می گفت: این شخص هم كفو من نمی باشد. و سرانجام وی به عقد ازدواج سید عارف زید نسّابه درآمد كه سادات خبیص از فرزندان ایشان هستند.(7) مقبره بابازید در تذكره محرابی (مورخ قرن دهم هجری) نام برده شده و نیز این محل باقی مانده و مورد احترام عموم است.(8)

در تذكره محرابی كرمانی آمده است: «یكی از اهل الله و اعزه،كه در خطّه خبیص آرمیده است، عالم ربانی و عارف به معارف صمدانی امامزاده به حق و نسّابه نسبت مطلق سلطان النقباء فی العالم، زید بن محمد بن علی بن محمد دیباج نسّابه (قدس سره العزیز) می باشد و ایشان از امامزاده هانیه و به شش مرتبه به حضرت امام به حق و همام مطلق امام جعفر صادق علیه السلام می رسند و جدّ اعلای سادات خبیصند و چنین مشهور است كه شاه نعمت الله ولی همیشه به زیارت ایشان می رفته اند و چون نزدیك خبیص می رفته اند و گنبد مدفن ایشان را مشاهده می نموده، پیاده می گشته اند، كفش از پای بیرون

صفحه 250

می نموده و می گفته است: چندان ملائكه جناح در جناح كشیده و ازدحام نموده اند كه به سهولت، پیمودن طریق زیارت ایشان متعذر است.(9)

بنا به گفته ابن عنبه، نسب ابوطالب زید به محمود دیباج فرزند امام صادق علیه السلام می رسد. سید رضی الدین حسین بن قتاده مدنی در كتاب مشجرات خود می گوید: از قاسم، فرزند محمد دیباج، سه پسر به نام های حسن، عقیل و ابوطالب زید باقی ماند و زید زاهد كه در علو منزلت و علم و تقوایش شكی نمی باشد، هفت اولاد ذكور باقی گذاشت كه اعقابش در كرمان و حومه هستند.(10) ابواسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا نیز به سادات كرمان از اولاد زید اشاره می كند.(11)

میر تاج الدین محمود خبیصی (پدر شمس الدین) از بزرگان سادات كرمان بود كه با بزرگان خرسان (از طریق بیرجند) و كابر سیستان (از طریق نهبندان) ارتباط داشت و موقعیت اجتماعی مهمی برای خود فراهم آورده بود.(12)

جامع فضیلت

از بالندگی شمس الدین در دوران كودكی و نوجوانی اطلاعاتی به دست نیامد؛ ولی از قرائن می توان استفاده كرد كه وی پس از تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مركز آموزشی علمی، تحصیلات خود را در حدّی ادامه داده كه توانسته است به درجات علمی و فكری برسد. به همین جهت در منابع تاریخی عصر صفوی، هرگاه از او نامی به

صفحه 251

میان آورده اند، افزوده اند. به زیور علم و معرفت آراسته بود.(13)

امین احمد رازی در تذكره خود، مقامات علمی این سید زاهد را چنین توضیح می دهد. میر شمس الدین محمد خبیصی كرمانی؛ مشارالیه سید بزرگ عالی شأن و نیكو اخلاق بود و به وفور قابلیت و استعداد بر درجه رفعت و اجلال ترقی نمود. در علم ریاضی، هیئت، رمل و نجوم مهارت داشت؛ نثر را نیكو می نوشت، شعر را به خوبی می سرود و «فهمی» تخلص می كرد، وی در جایی دیگر از او به عنوان عارفی كامل، فاضلی گرانمایه و عالمی بلندپایه سخن می گوید و می افزاید: از كریمان زمان و خوش طبع و با ذوق است.(14)

توانایی های علمی و فضایل ادبی وی را قاضی احمد قمی مورّخ عصر صفوی - كه با شمس الدین محمد آشنایی كامل داشته و نه تنها منشی بلكه دوست و ندیم حجره و گرمابه و گلستان میر شمس الدین خبیصی بوده و به وی علاقه ای وافر ابراز می نموده و گویا درصدد بوده تا در اثری مستقل شرح حالش را بنگارد.(15) - در معرفی این نامدار عرصه عرفان و معارف دینی می نویسد: ایشان جامع منقول و معقول بودند و حاوی فروع و اصول گشتند. در ایام صدارت یك دم بی مطالعه و مباحثه نبودند و تتبّع در علم، اصول فقه، حدیث و برخی از اقسام ریاضی و حِكم می نمودند و در جمیع علوم و فنون خصوصاً زبان و ادبیات عرب و كلام اسلامی صاحب فن و قادر و ماهر گشتند و در عبارت و انشا و كیفیت انشاگری بیش از مُنشیان دانا متبحّر بودند. دو خط نستعلیق و شكسته نستعلیق را به غایت خوش می نوشتند.(16)

صفحه 252

اخلاق و رفتار

میر شمس الدین خبیصی با وجود برخورداری از معارف و كمالات علمی و معنوی در نهایت فروتنی می زیست و به رغم اشتهار در ولایت كرمان به عنوان سیدی عظیم الشأن و دانشوری نامدار، به فعالیت های زراعی و تولید محصولات كشاورزی روی آورد. در خبیص املك قابل توجهی داشت كه به سعی و اهتمام خود موجب افزایش ثمرات و محصول آنها گردید. قاضی احمد قمی می گوید: به جدّ و جهد كوشید و باغ باصفایی تحت عنوان باجگاه احداث نمود كه دلگشا و روح افزا بود. در میان خیابان ها و كنار چمن ها و گذرها و به هر گوشه از چهار جانب دیواره درختان چنار و نخیلات نشانده، درون انهار به اشجار میوه دار آراسته، به اندك زمانی معمور و مشجّر و پر نخل و مكروم ساختند. این گونه نبود كه میر شمس الدین در آبادانی املكش و افزایش محصولاتش، از خدا غافل شود و بندگان او را فراموش بنماید و مدام مردمانی كه از خراسان به این سامان می آمده اند، از سخاوت و میهمان نوازی وی بهره مند شده اند و در این برنامه چنان اصرار ابرام داشت كه در بخشش و مهمان داری شهره خراسان گردید و در زمان عبید خان ازبك، پدرِ میر واحد قاینی و اهالی قاین با خانواده به خبیص رفته اند تا از ستم خان ازبك در امان باشند. در مدتی كه این افراد در آنجا به سر می برده اند. میر شمس الدین چنان رسم مُروّت و حمایت از این مسافران را به عمل آورد كه شگفتی مردم را برانگیخت. سخاوتش داستان حاتم طایی را در اذهان تداعی می نمود؛ زیرا هرچه به دست می آورد، در راه رضایت حق مصرف می نمود. هر سال زمستان، پانصد عدد قبا، پانصد پیراهن و زیر جامه، پانصد پوستین، پانصد عربی پاپوش و پانصد كپنك به محتاجان و افراد محروم و مستحق

صفحه 253

می رسانید.(17)

موقعی كه به صدارت رسید نیز این روش نیكو را فراموش نكرد و برای خدمت به بینوایان و درماندگان بسیج گردید. مسافرت هایش نیز غالباً عبادی و زیارتی بوده است، چنان كه در سال 972ق. به قصد زیارت آستان قدس رضوی به مشهد رفت و به سعادت زیارت بارگاه امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام تشرّف یافت و سرافراز گردید. در ذی قعده همین سال همراه حجاج احرام بسته، از طریق نجف اشرف و راه بیابان نجد متوجه حجاز گشت و پس از به جای آوردن مراسم حج و زیارت كعبه و بیت الله الحرام در مكه معظمه، به مدینه مكرّمه رفت و بقعه و بارگاه حضرت رسول كرم صلی الله علیه وآله و نیز مرقد و مضجع ائمه بقیع علیهم السلام را زیارت نمود و پس از اینكه به این سعادت معنوی فایز گشت، از همان راهی كه رفته بود، به سوی عتبات عراق بازگشت. او در ماه محرم الحرام سال 976ق. در سرزمین مقدس كربلا اقامت نمود تا از بركات آستان مقدس حسینی و دیگر شهیدان كربلا محفوظ گردد. با پایان یافتن این ماه، كه یادآور حماسه و فدكاری است، از راه همدان، جانب كاشان و یزد رفت؛ تا اینكه به كرمان رسید و در شهر خبیص به عبادت و مطالعه اشتغال ورزید.(18)

شاعری خوش ذوق

در غالب تذكره های عصر صفویه و نیز پس از آن، میر شمس الدین به عنوان مردی ادیب و نكته سنج و شاعری نیكوخصال معرفی گردیده است. تذكره نویسان یادآور شده اند كه میرشمس محمد كرمانی

صفحه 254

عارفی كامل، صاحب كمال، فصیحی شیرین مقال و... بوده است و این رباعی را از او نقل كرده اند.

در میكده عشق شرابی دگر است

در شرع محبّت احتسابی دگر است

مستانِ تو فارغند از روز حساب

زین طایفه در حشر حسابی دگر است(19)

سام میرزای صفوی او را از بزرگزاده های كرمانی و كریمان زمان می داند و این مطلع را از او نقل می كند:

آن شوخ جفا جو كه ز گل پیرهنش

صد یوسف یعقوب به چاه ذقنش (20)

یك مورخ صفوی چند بیتی از اشعارش را نقل كرده كه در آن تخلص وی، كه «فهمی» بوده، دیده می شود.

شراب عشق در هر مشربی كیفیتی دارد

ز شیرین كوهكن حالی و خسرو حالتی دارد

سبوی باده بر سر می رود «فهمی» به میخانه

به محرابش نیامد سر فره، خوش همتی دارد(21)

قاضی احمد قمی در مورد ذوق و طبع ادبی میر شمس الدین نوشته است. «باوجود عُلّو نسب و شموّ حَسب و بیعَتِ منصب، هرگز خیال كبر پیرامون خاطِر عاطِر ایشان نمی گشت و در میدان سخنوری و شعر و شاعری تفوق و رجحان از شعرای زمان ربوده و فهمی تخلص می كردند و گاهی به فكر آن (سرودن شعر) می افتادند و آنچه از نتایج

صفحه 255

طبع وقّاد آن حضرت سر زده و فقیر به طریق حروف تهجّی در سلك تحریر كشیده از قصاید و هفت بند و غزلیات و رباعیات و دیباچه بر آن نوشته، هزار بیت می شود و این بیت از روایح انفاس ایشان است.

تَنَش را دیدم از چك گَریبان

گریبان چك كردم تا به دامان

و كثر اشعار آبدار دُرَر بار آن حضرت را با كماهی حالات و اوصاف در جلد چهارم كتاب تذكرة الشعراء و مناقب الفضلاء، كه به مونس ابرار مرسوم است، منظوم ساخته ام.(22)

نفرت از شرارت

شاه طهماسب یازده پسر داشت ك بزرگ ترین آنها موسوم به محمد خدابنده بود. در هنگام مرگ پدر وی بر اورنگ حكومت نشست؛ امّا به دلیل ناراحتی چشمی از سلطنت استعفا كرد. برادر كوچك او، حیدر میرزا، از غیبت دیگر برادران استفاده كرد و زمام امور را در دست گرفت؛ امّا نُه روز پس وفات پدر، هواخواهان پسر دیگر، اسماعیل میرزا، كه در قلعه قهقهه محبوس بود، در قزوین جمع شدند و در مسجد آن شهر به نام وی خطبه خواندند و در این میان، حیدر به دست یكی از طرفداران اسماعیل به قتل رسید. حامیان اسماعیل میرزا وی را از زندان رهانیدند و به تخت سلطنت نشانیدند. وی هم تمام برادران خود را یكی پس از دیگری كشت.(23) و حتی برادرزادگان و دیگر بستگان از فرمان قتل عام وی مصون نماندند. تنها برادرش سلطان محمد خدابنده و پسرانش از جمله عباس میرزا (شاه عباس

صفحه 256

معروف) از این كشتار خونین رستند. میر شمس الدین خبیصی كه از حواث زمان غافل نبوده و این وقایع را به شدّت دنبال می نمود، با روی كار آمدن اسماعیل میرزا، احساس نگرانی شدیدی نمود و مدام در دعاها و راز و نیازهای خود با خدای خویش خواستار آن بود كه كشور ایران از شعله های فساد و شرارت های این مرد خونخوار و نادان مصون بماند، تشویش و ناگواری میر شمس الدین هم بی جهت نبود؛ زیرا:

1. اسماعیل دوم در جوانی و در هرات، به دست مُعلّمی سنّی مذهب تربیت یافته بود و چون بر این اساس پرورش یافت، بر آن شد وقتی به حكومت برسد مذهب شیعه را در ایران براندازد كه همین كار را هم كرد و خطبه و سكه را به نام خلفای راشدین رواج داد.(24)

2. او فردی ستم پیشه و جاه طلب بود و برای رسیدن به مطامع خود بسیاری از بستگان نزدیك خود را از بین بُرد و اصولاً به دلیل استبداد بی حد و مرزی كه داشت مورد علاقه احدی نبوده؛ مورد نفرت بسیاری بود. به همین دلیل وقتی به هلكت رسید، همه همچون كسی كه از شر موجود وحشتنك و پلیدی راحت شده باشند نفس راحتی كشیدند.(25)

3. سالهای زیادی از عمر خود را در حالت سرمستی، خمودی و بی حاصلی سپری می كرد و بر اثر مصرف مواد افیونی و مخدر مزاجش بیمار شده بود. و روح آشفته اش تا جنونی هراس انگیز فاصله ای نداشت.(26)

صفحه 257

4. شاه اسماعیل دوم وظایف دولتی را كاری مزاحم می پنداشت و تمامی همّ و غمش، عیاشی، خوشگذرانی و شهوترانی بود كه این شیوه مذموم نارضایتی، احساس ستمدیدگی و بی عدالتی مردم را برانگیخت.(27)

مورّخان سیمای او را چنین ترسیم كرده اند:

كنده از بدگمانی، سنگدلی، نفرت، میل به مردم كشی، زرپرستی، لذت جویی، خست، شهوت پرستی، فریبكاری، قساوت، بی رحمی و بازیچه هوس های نفرت انگیز بود. از نظر فكری و روانی، بیماری درهم شكسته به نظر می رسید و عواطف منفی و انگیزه های متضاد، روحش را چون خوره می خوردند و این در حالی بود كه گناهان زیاد و استعمال مواد مخدر حواس و افكارش را مه آلود كرده بود. سیاهكاری هایش در حدّی بود كه مادری كه در آتش اشتیاق دیدارش می سوخت، وی را نزد خود راه نداد.(28)

شاه طهماسب صفوی، كه تا حدودی به اخلاق و رفتار این فرزندش پی برده بود و می دانست وی بر مسند حكومت با مركب شهوت و قساوت پیش می رود، زمینه هایی را فراهم ساخت كه به حكومت نرسد.(29)

استقبال از امیری آواره

گویا دعای میر شمس الدین به سوی استجابت و رفع نگرانی ها پیش می رفت؛ زیرا سلطان محمد خدابنده، به دلیل كسالت، از قتل عام برادر رهایی یافت و قرار شد به دستور شاه اسماعیل او را از راه بیابان،

صفحه 258

به قلعه اصطخر - دور از شیراز - برسانند و آنجا تحت نظر باشد. شاهزاده ای مطرود از آبادی های كویر می گذرد و به همین دلیل كسی اعتنایی به او، كه مبغوض برادر بود، نكرد. چون تعدادی قزلباش همراهش بوده اند، به دلیل رفتار زورگویانه آنان، مردم این مناطق هر گونه ارتباط با آنان را تحریم كرده بودند و به همین دلیل این افراد ناگزیر بودند در مناطقی دور از شهرها و روستاها توقفی داشته باشند. وقتی شاهزاده صفوی و قزلباش همراهش، كیلومترها بیابان بدون آب و آبادانی نهبندان را ترك كردند و از دور سیاهی شهرك باصفای خبیص را مشاهده كردند، متوجه شدند كه رنج بیابان پیمایی خاتمه یافته است. در این دیار میر شمس الدین، كه جزء معاریف و نامداران آن سامان بود، به استقبال شاهزاده آمد و او را در باغ مصفا و خانه خویش جای داد و پذیرایی گرمی از وی به عمل آورد. محمد خدابنده، با توجه به اخبار بدی كه از قزوین شنیده و پسر خردسالش عباس میرزا را از وی جدا كرده و در هرات به صورت گروگان نگاه داشته بودند و حق نداشت از راه اصلی و متداول به شیراز برود و از طریقی او را فرستاده اند كه مرارت های زیادی را تحمل كند، حالا تشنه و گرسنه و خسته به آبادی خبیص رسیده است. و با دوغی خنك، نان گرم از تنوری داغ و خرمایی شیرین و مهم تر از این ها لحن یا حلاوت میزبانی با بصیرت، مورد پذیرایی قرار می گیرد. میر شمس الدین به این امور كتفا نمی كند و با روشن بینی و فراستی كه بر اثر طاعات و عبادات و پرهیزگاری به دست آورده بود، به میهمان خود گفت: «اگرچه در وضع كنونی از دستگاه برادر طرد شده ای و حالت آوارگان را داری، ولی به زودی به زمامداری خواهی رسید». ملاّمنجم كه خود ستاره شناس درباره شاه عباس بود، در این مورد می نویسد: «چون وقتی كه سلطان

صفحه 259

محمّدخدابنده نیز از هرات به شیراز می رفت، عبورش به حوالی خبیصی افتاد و میر شمس الدین محمد خبیص، كه به زیور علم و دانش آراسته بود، وعده پادشاهی به نوّاب سكندر ثانی داده بود و او در جوابش گفته بود: اگر این پیش بینی تو موافق تقدیر باشد و تحقق یابد، صدارت ایران را كه مرتبه ای عالی است به تو ارزانی خواهیم داشت.»(30)

پیش بینی میر شمس الدین در آن شرایط آشفته، كه به هیچ عنوان اوضاع به نفع سلطان محمد خدابنده نبود، واقعاً بسیار اعجاب آور بود؛ زیرا وی در هرات شدیداً تحت نظر قرار داشت و امرای قزلباش برادر كوچكش اسماعیل میرزا را روی كار آوردند و او همه شاهزادگان صفوی را كشت و چون محمد خدابنده بیمار بود، از كشتنش درگذشت و توصیه كرد كه او از راه بیابان و دشت كویر به اصطخر برود و در واقع قصدش این بود كه به نحوی برادر را تباه كند.

اسماعیل میرزا همه مخالفان را از دم تیغ گذرانید و مُدّعی و مزاحمی نداشت؛ امّا باقتضای الهی نمی توان كاری كرد؛ چرا كه روز یكشنبه 13 رمضان 985ق. كه مصادف با زمستان بود، بر اثر استعمال معجون های افیوندار مسوم شد و صبح چون مدت خوابش از حد مرسوم گذشت، نزدیك خوابگاهش رفتند و او را مرده یافتند. به نقل دیگر، پانزده مرد لباس زن پوشیدند و در محل استراحت وی آمده، او را به قتل رسانیدند و با كشتن او مردم شادمان شدند.(31)

با مرگ او امرا و اركان دولتبر در دولتخانه جمع شدند و بعد از تكید عهد و پیمان و سوگند به قرآن، قرار بر سلطنت سلطان محمد خدابنده

صفحه 260

قرار دادند و فوج فوج روانه محل اقامت او در شیراز شدند.(32)

ملاّ جلال منجم در مورد روی كار آمدن وی، در حالی كه در تبعید و به حالت بیماری وتحت نظر به سر می برد و هیچ كس به زنده ماندنش امید نداشت، می نویسد: «چون اسماعیل دوم فوت شد، جماعت قزلباش روی به شیراز آوردند. اسكندر بیك شاملو، در عرض هفت روز از قزوین به شیراز رفته، خبر فوت شاه را برد. چون به حوالی شیراز رسید، اسبش ماند. مركب را گذاشت، پیاده زین اسب بر دوش گرفته، خبر را رسانید. محمد خدابنده به جایزه این خبر او را به لقب «خوش خبرجان» سرافراز ساخت. و بدین گونه پیش گویی میر شمس الدین به واقعیت پیوست.(33)

فرمان صدارت

چون سلطان محمد خدابنده به حكومت رسید، به خاطرش رسید كه در خبیصِ كرمان مردی محترم و بانجابت از او پذیرایی كامل كرده و در شرایطی غیر منتظره به وی گفته بود به زودی زمام امور را در دست با كفایت خود خواهی گرفت. از این روی، میر محمد خبیصی را به مقام صدارت سرافراز كرد و خلعتی برایش فرستاده، او را به مقرّ حكومت برای این مهم فراخواند.(34) در واقع آن مهمان نوازی گرم و صمیمی در روحیه محمد خدابنده سخت مؤثر افتاد و احساس نمود كه مدیون میر شمس الدین است. به همین دلیل قاضی احمد قمی می نویسد:

«نوّاب شاهی را با ایشان محبت و التفات زیاده از حد بود و ب

صفحه 261

آن حضرت یارانه و مخصوصانه سلوك می فرمودند و در اوّل صدارت مبلغ چهل تومان متوجهات رقبات و املك وی را در ولایت خبیص كرمان و اولاد امجاد بعد از ایشان شفقت فرمودند. (معافیت مالیاتی)(35)

افوشته ای نطنزی می نویسد: «نوّاب كامیاب، بعد از تمكن بر سریر پادشاهی هر یك از امرای عظام و ارباب مناصب را فراخور قدر و مرتبه نوازش و رعایت فرموده و بعضی را به اعلی مراتب مناصب سرافراز ساخته؛ از ان جمله جناب سیادت مرتبت، اعلا منزلت، فضائل منقبت، مورد كلام اعجاز انتظام (أفمن شرح الله صدره للاسلام)، امیر شمس الدین محمد بمی كرمانی را به عالی مسند صدارت كل ممالك محروسه متمكن ساخته، زمام انتظام مهامّ شریعت مصطفویه به دست اختیار و اقتدارش داده، تمشیت امور شرعیه در عهده اهتمامش مقرر داشته، عنان سرانجام مهمات دین و ملّت نبویّه را در قبضه اجتهاد و اعتبارش بنهاد»(36) این گونه شمس الدین محمد كرمانی، كه مردی فاضل بود، در قزوین به صدرات دیوان اعلا بنشست.(37) به گفته امین احمد رازی «میر شمس الدین خبیصی در عهد محمد خدابنده به امر صدارت اشتغال نمود، سلطان در تعظیم و تكریم و اقتدار و استقلال او مبالغه تمام نمود، جمیع امور شرعیه به رأی و رؤیت او تفیوض فرمود.»(38)

صفحه 262

بر مسند وزارت

میر شمس الدین خبیصی به دلیل روی آوردن به علم، تزكیه، تقوا و معارف دینی از منصب های فناپذیر دنیایی نفرت داشت و با وجود آنكه مسایل سیاسی - اجتماعی از نظرش دور نبود، می كوشید خود را به درباریان و امیران نزدیك نكند. او این تفكر را در شعری مطرح ساخته است.

عُلّو همت را سر مناصب نیست

از آن مناصب دنیا به ما مناسب نیست

مرا كه سلطنت فقر بی مزاحم هست

به جاه میل ندارم چو طبع غالب نیست

چه التقات به دنیا و اهل او دارد

كسی كه بر دل او حُب جاه غالب نیست

مرا كه علم و ادب هست و فضل و دانش و رأی

عجب نباشد اگر دل به جاه راغب نیست(39)

امّا از یك سو می دید حكمی عیاش و ستم پیشه از میان رفته و در شرایط جدید محمد خدابنده روی كار آمده است؛ كسی كه بزرگ ترین فرزندان شاه طهماسب است و پدر او را بیش از دیگر برادران اعزاز، احترام وافر و تكریم می نمود.(40) از نظر طبع و ماهیت، «محمد» از بسیاری جهات نقطه مقابل برادرش به شمار می رفت؛ زیرا مردی بود ملایم و آشتی خواه، دیندار، باهوش و با فراست كه در بسیاری از علوم توانایی داشت، دست و دل باز بود و فنون شاعری و جنبه های ذوقی و ادبی را دوست داشت.(41) از طرف دیگر، شرایط آشفته ای چون ابرهایی

صفحه 263

تیره آسمان ایران را مكدر ساخته بود و در صورت عدم حمایت از چنین حكمی اوضاع بدتر می شد. از این رو، شمس الدین لازم دید به عرصه سیاست گام نهد و فرمان وزارت را بپذیرد و در كسوت صدارت برای تأمین آرامش و امنیت ایران و شیعیان این سامان گام بردارد و برای كمك رسانی به افراد محتاج و رسیدگی به امور اقشار كم درآمد، خدمات بهتری ارائه دهد. پس با چنین نگرشی از خبیص به سوی مقر حكومت روانه شد. قاضی احمد قمی می نویسد: «چون شاه عالم آرا، منصب عالی صدارت را به نواب میر شمس الدین محمد كرمانی عنایت فرمود، حكم مطاع از عقب وی فرستادند. سیادت و صدارت پناه مشارالیه روز یكشنبه غره شهر ربیع الاول سنه مذكوره (986 هجری) به حوالی قزوین تشریف آورده. چون این خبر به گوش سلطان محمد خدابنده و همسرش رسید، خلعت هایی فاخر همراه با اسبی تندرو به استقبالش فرستادند. امرای نامدار و ورزای عالی مقدار، اعم از وضیع و شریف، او را استقبال نموده و در همین روز همراه با خلف خود نقابت پناه امیر تاج الدین محمود، كه به انواع فضایل و خصایل آراسته است، با سلطان محمد خدابنده ملاقات نمودند.»(42). میر حیدر كاشی معمایی در این باره سرود:

صد شكر كه از مقام صدر آفاق

اقلیم عراق گشت در خوبی طاق

گفتند جهانیان پی این تاریخ

آمد صدر زمان به اقلیم عراق

نه تنها استقبال از این وزیر دانشمند و پرهیزگار بسیار گرم و شگفت انگیز بود؛ بلكه او را در بهترین خانه های قزوین جای دادند. این نكته را قاضی احمد قمی این گونه متذكر گردیده است:

صفحه 264

«منازلی كه اسماعیل میرزا عمارت عالی در آن نموده بود و حمام بی عدیلی در آنجا ترتیب داده، برای دیوان صدارت (محل كار وزیر) جایی تعیین نمودند و خانه بزرگی را دیوان خانه كرده، شروع در امر صدارت نمودند. شاه كامیاب، وی را چنان اختیار و اقتدار داد كه هیچ زمانی صدور به این استقلال و شوكت و حشمت نبودند. تمامی نذورات، خمس و وجوهات وقفی كه در خزانه بود، تمام به رقم وی مصرف می رسید و تولیت اوقاف سركار حضرات چهارده معصوم: كه شرعاً بدان حضرت تعلّق داشت، به اسلام پناه مذكور عنایت كردندكه محصولات آن را به رقم خود به ارباب استحقاق رساند.»(43)

وزارت میر شمس الدین بعد از قتل میرزا سلمان جابری انصاری تثبیت شد. وی، كه پدرزن محمد خدابنده بود، به دستور سلطان محمد برای قزلباش های یاغی به خراسان فرستاده شد، اما فرد همراه وی، علیه او شورید و میرزا سلمان را به قتل رسانید. البته این نكته هست كه میرزا سلمان به اعتبار خویشاوندی با شاه و جهات دیگر، هر روز امرا را طعن می كرد و اسناد اعمال ناشایست می داد، به طوری كه همگی از جور و تعدّی او به جان آمده بودند و به قتل او روزشماری می كردند.(44)

میر شمس الدین در ایام صدارت به حمایت از سادات، علما، صلحا، مشایخ، ارباب استحقاق و محرومان برخاست و چون سلطان محمد خدابنده او را در كمك رسانیدن به این اقشار اختیار تام داده بود، او در این امور و نیز در داد و ستد، نذور و تعیین مناصب شرعی قدرتی فوق العاده داشت. اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده او در هنگام تفویض مهمات و اخذ مالیات و مانند آن نیز رضایت مردم را فراهم

صفحه 265

ساخت.(45) و به قول افوشته ای نطنزی، «جناب میر شمس الدین دست دریا نوال به بذل و احسان گشود. قریب صد هزار تومان زر نقد وخك فیروزه، كه از وجوهات وقفی ممالك و نذورات شاه طهماسب و خمس معادن فیروزه و غیره كه در خزانه بود، به سادات، علما، فضلا، فقرا و مسكین بخشید. مشاهیر این طبقات را رعایت كلّی نمود و جمعی كثیر را بدین وسیله از فواید احسان حكومتی بهره مند گردانید.»(46) در واقع این سید عالیقدر و دانشمند باتقوا، وقتی به مقام وزارت رسید نه تنها اهل معرفت و افراد محروم را فراموش نكرد، بلكه از موضع چنین مقامی بیشتر از گذشته به امور این طبقات رسیدگی كرد و حتی كوشید مخالفان را با كمك های مالی آرام نماید.(47)

امواج فتنه

علاوه بر اینكه وزارت میر شمس الدین سرزمین وسیعی از دجله تا جیحون و از قفقاز تا عمان را در بر می گرفت كه خود كار مشكلی بود، آشفتگی های اجتماعی و سیاسی نیز اوضاع را متزلزل و ناامن ساخته بود، عوارض حكومت اسماعیل میرزا نیز آثار شومی در برداشت. هزاران تاجیك به دست دزدان قطاع الطریق كشته شده بودند، قورچیانی كه به آنان حقوق داده نشده بود به رسوایی های زیادی دست زدند، جاده امنیت نداشت، دستبرد و حمله به حجره های تاجران متمكن از امور روزمره به شمار می آمد و پكدامنی و استعفای قاضی ها از امور نادر و كیمیا بود.(48) پس هنگامی كه میر شمس الدین مقام وزارت را پذیرفت، مردم و بیش از همه كشاورزان، پیشه وران و بازرگانان

صفحه 266

امیدوار بودند كه در امور قضایی و حقوقی اصلاحی پدید آید، راهزنان مجازات شوند، به شكایات مردم رسیدگی شود و حقوق آنان استیفا گردد كه وی دراین مسیر توفیق هایی به دست آورد؛ اما مشكلات به همین امور محدود نمی شد؛ زیرا دوره ای كه وی صدراعظم شده بود، از آشفته ترین روزگاران تاریخ عصر صفوی است؛ چركه دوران حكومت اسماعیل میرزا نارضایتی های بسیاری پدید آورده و در تمامی ایران شورش ها و آشوب ها بر پا شده بود. جنگ میان افراد قزلباش و شاملویان واقعیتی تلخ بود كه او باید تحمل می كرد و این سرداران مسلّح ترك زبان كه شاهی را روی كار می آوردند و حكمی را خلع می نمودند، نمی خواستند از فرامین میر شمس الدین تبعیت كنند. در این میان، قحطی و كمبود ارزاق چهره كریه خود را نشان داد، چنان كه در تبریز یك من نان به سیصد دینار و خروار گندم صد منی به 25 هزار دینار خرید و فروش می شد. در این حال، گرانی در بلاد ایران خصوصاً شروان، آذربایجان، عراق، خراسان، فارس و كرمان شیوع تمام یافت و بر اثر این بلا بسیاری از مردم تلف شدند و این در حالی بود كه لشكریان عثمانی برای چنگ انداختن به سرزمین ایران دندان خود را تیز نموده بودند، در داخل نیز یك مشت قزلباش بی امان به جان مردم و یكدیگر افتاده بودند و هر كدام سهم بیشتری می خواستند و خود را وارث قزلباشان اولیه قلمداد می نمودند.

توفان تهاجم

در چنین وضع ناگواری، شمس الدین محمد خبیصی، در اولین سال صدارت خود، یعنی سال 986 ق. از تهاجم قوای عثمانی احساس خطر كرد و تصمیم گرفت پس از تجهیز و انسجام قوا، آنان را برای دفع تجاوز سربازان عثمانی به مناطق مورد نظر ببرد، اما لشكریان ایرانی، صرف نظر از اختلافات داخلی، چنان دچار گرفتاری های مالی و

صفحه 267

تداركاتی بودند كه كثرشان اسب و شتر نداشتند. با وجود این وضع اسف انگیز و در زمستان سرد و یخ بندان شدید، از رودخانه كر عبور كردند و به الكای شروان داخل شدند، سپس خود را به قراباغ رسانیدند و آن زمستان را در این سرزمین به پایان رسانیدند؛ اما قحطی و گرانی و تلف شدن مركب ها به حدی رسید كه كثر افراد سپاه پیاده به مقر حكومت برگشتند، گروهی از لشكریان هم همراه میر شمس الدین، افتان و خیزان، پس از نوروز و در محرم سال 987ق. به ارسباران رفتند و از آنجا راهی تبریز شدند. در همین ایام، عداوت بین امرای شاملو، استاجلو، تركمان و تكلو شدت یافت. تركمان ها و تكلوها هواخواه و فدوی حمزه میرزا بودند و افراد شاملو و استاجلو كه در خراسان اقامت داشتند برای به سلطنت رسیدن عباس میرزا فرزند سلطان محمد خدابنده تلاش می كردند. در چنین اوضاعی سیصد هزار سپاه عثمانی وارد ایران شدند. در واقع سلطان مراد سوم كه جانشین سلطان سلیم گردید، خط و عهد و پیمان نیا و پدر را نادیده گرفت و با استفاده از آشوب های داخلی ایران، به این سرزمین یورش برد و ایالات شمال غربی را به تصرف درآورد. سلطه تركان عثمانی بر نواحی شمالی و غربی ایران بیست سال ادامه یافت؛ تا آنكه شاه عباس آنان را بیرون كرد.(49)

در هر حال مهاجمان، در اولین قدم وارد آذربایجان شدند و تبریز را اشغال كردند و همان شب اوّل، جمله آیة (انّ الله یهلك الحرث و النسل) را خواندند و از آن پس حدود هشت هزار نفر را كشتند كه تعداد قابل توجهی از سادات صحیح النسب و عالمان و انسان های صالح و اهل فضل در این قتل عام شربت شهادت نوشیدند. كم نبودند افراد خردسال و اطفال شیرخواره ای كه جان باختند. صدها نفر از دختران و

صفحه 268

بانوان به اسارت متجاوزان در آمد كه سپاهیان آنان را بین هم ردّ و بدل یا خرید و فروش می نمودند. شرایط به قدری نگران كننده بود كه میر شمس الدین با جمعی از صالحان، شب ها به خواندن ادعیه مأثوره جهت فنا و دفع این گونه شرارت ها و ستم ها اقدام می نمودند و بی شك دعاها و نیایش های این سید دانشور استجابت یافت و اثراتش بعد از مدتی كوتاه ظاهر شد. اثر دعای این وزیر كرمانی آن بود كه عباس میرزا كه آن وقت در خراسان بود از هرات به مشهد رسید و در اواخر رجب المرجب 993ق. در مشهد بر تخت سلطنت نشست و در اولین فرصت جمیع ولایت از دست رفته را از عثمانی ها پس گرفت و ازبكان شرور را شكست داد.(50) البته آن زمانی كه این پیروزی ها نصیب ایران گردید، میر شمس الدین محمد در قید حیات نبود!

بیماری

همان گونه كه گذشت میر شمس الدین خبیصی برحسب وظیفه شرعی و وجدانی در دوره ای كه ناامنی و آشفتگی های گوناگون سرزمین ایران و مردمانش را تحت شدیدترین فشارها قرار داده بود، منصب وزرات را قبول كرد و از همان نخستین روزهای صدارت برای بازگردان امنیت به ایران و تأمین آسایش از دسته رفته مردم، شخصاً به خط مقدم جبههه مقابله با متجاوزان عثمانی رفت و در این راه سختی ها و مرارات های زیادی را تحمل نمود و گویی رباعی معروف خودش زبان حال او بود:

بودیم به مُلك عَدَم آسوده به غم

نه آگه از امكان و نه واقف زمیدم

صفحه 269

افتاد گذر دو روز بر مُلك وجود

فرداست كه این وجود هم گشته عدم(51)

این وزیر برخاسته از منطقه ای گرمسیر، در اولین فرصت وزارتی خویش، یك مأموریت مهم نظامی و استراتژیكی را آن هم در ارتفاعات سرد و برف خیز آذربایجان به عهده گرفت؛ در حالی كه در آبادی خود (خبیص) هیچ گاه ریزش برف را ندیده بود. این دشواری ها و فرسایش روحی و بدنی مزاجش را بیمار ساخت؛ به حدّی كه بر پشت پایش ورمی ظاهر گشت و چون شدت سرما و برودت هوا به بالاترین درجه رسید، كسالتش روز به روز وخیم تر گردید و سوخت و ساز بدنش

پی نوشت:

1) نقاوة الآثار فی ذكر الاخیار، افوشته ای نطنزی، ص 65.

2) تاریخ عباسی، تصحیح دكتر وحیدنیا، ص 42.

3) معجم البلدان، ج 2، ص 345 - 346.

4) جغرافیای كرمان، احمد علی خان وزیری، ص 180.

5) آمارنامه استان كرمان، (1372)، سازمان برنامه و بودجه استان كرمان، ص 31.

6) سلجوقیان و غز در كرمان، افضل الدین ابوحامد كرمانی، ص 347؛ تاریخ كرمان، احمدعلی خان وزیری، ص 142.

7) رساله عبدالرزاق كرمانی، ص 109.

8) سلجوقیان و غز در كرمان، ص 347، پاورقی دكتر محمدابراهیم باستانی پاریزی.

9) مزارت كرمان، به اهتمام كوهی كرمانی، ص 124.

10) عمدةالطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، (م 828ق.) ص 226.

11) مهاجرات آل ابوطالب، ابواسماعیل بن ناصر بن طباطبا، ترجمه محمدرضا عطایی، ص 361.

12) گنجعلی خان، ص 185، پوست پلنگ، باستانی پاریزی، ص 325.

13) تاریخ عباسی، ملاّ جلال منجم، تصحیح دكتر وحیدنیا، ص 42.

14) تذكره هفت اقلیم، امین احمد رازی، تصحیح تعلیقات و حواشی سید محمدرضا طاهری، ج 1، ص 301.

15) پوست پلنگ، ص 352.

16) خلاصةالتواریخ، قاضی احمد قمی، به تصحیح دكتر احسان اشراقی، ص 704 - 705.

17) خلاصةالاقوال، ص 811، مقدمه كتاب سلجوقیان و غز، ص 218 - 219.

18) خلاصةالتواریخ، ص 811.

19) تذكره هفت اقلیم، ج 1، ص 287، پاورقی مصحح.

20) تذكره تحفه سامی، سام میرزا صفوی، ص 60.

21) حدائق السلاطین فی كلام الخواتین، علی بن طیفور بسطامی، تصحیح شریف النساء بیگم انصاری هندی، ص 225.

22) خلاصةالتواریخ، ص 812.

23) تاریخ ایران زمین، دكتر محمدجواد مشكور.

24) تاریخ ایران زمین، ص 273؛ شاه اسماعیل دوم، ص 124.

25) شاه اسماعیل دوم، والتر هینس، ترجمه كیكاووس جهانداری، ص 148.

26) همان، ص 42.

27) همان، ص 110 - 112

28) همان، ص 154 - 155.

29) تكملةالاخبار، عبدی بیك شیرازی، تعلیقات دكتر عبدالحسین نوایی، ص 216.

30) تاریخ عباسی، ص 42.

31) تاریخ ایران زمین، ص 273؛ حسن التواریخ، حسن بیك روملو، تصحیح دكتر نوایی، ص 647.

32) همان.

33) تاریخ عباسی، ص 41.

34) خلاصةالتواریخ، ص 811.

35) همان، ص 11053.

36) نقاوةالآثار، ص 65.

37) تاریخ كرمان، ص 603؛ روضةالصفا، خواندیر، ج 8.

38) پوست پلنگ، ص 320 - 321، به نقل از تذكره هفت اقلیم؛ تاریخ سلطانی، ص 104.

39) پوست پلنگ، ص 373.

40) تكملةالاخبار، ص 216.

41) شاه اسماعیل دوم، ص 32، ص 99 و ص 154.

42) خلاصةالتواریخ، ص 669؛ پوست پلنگ، ص 399.

43) خلاصةالتواریخ، ص 670 و 400.

44) تاریخ سلطانی، ص 121؛ تاریخ استرآبادی، ص 121.

45) خلاصةالتواریخ، ص 1053؛ سلجوقیان و غز در كرمان، مقدمه مصحّح، ص 234.

46) نقاوةالآثار، ص 65.

47) پوست پلنگ، ص 331.

48) شاه اسماعیل دوم، ص 110.

49) تكملةالاخبار، پاورقی مصحح، ص 135.

50) تاریخ ایران زمین، ص 275 - 271؛ زندگانی شاه عباس اوّل، نصرالله فلسفی، ج 1، ص 175.

51) سیاست و اقتصاد عصر صفوی، دكتر باستانی پاریزی، ص 107.

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  7:57 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

عرفانیان یزدی، غلامرضا
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار : الرأی السدید فی الاجتهاد و التقلید، چاپ نجف اشرف. - ابحاث فی اصول الفقه، مخطوط - تتمیم اصول الفقه مظفّر (اصالة البرائة، اصالة الاشتغال، اصالة التخییر) - الثقات فی اسانید كامل الزیارات، چاپ نجف اشرف. - الحلقة الاولی من مشایخ الثقات، چاپ نجف اشرف، قم. - وثاقة علی بن ابی حمزه بطائنی و فرزندش حسن، چاپ قم. - تعلیقات علی بعض الاقوال من معجم الرّجال (آیةالله خویی)، خطی. - تعلیقات بر دوره قاموس الرّجال (علامه تستری)، خطی. - مشایخ نجاشی؛ ابن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و ابن ابی نصر بزنطی. - جزوه رجالیّه فی من له كتاب الرجال قبل الشیخ الطوسی، - صلاةاللیل، چاپ نجف اشرف، قم، بیروت. - تعلیقات بر اجزای ده گانه شرح لمعه، خطی. - المغانم الحسنی - التعالیق علی كتاب توضییح المفاد

العلماء باقون ما بقی الدّهر

خداوند زمینی را كه خلق نمود به واسطه خورشیدهای آسمانی ائمه اطهارعلیهم السلام نورانی گردانید و علمایی كه همانند ستارگان(1) درخشانند را در آن قرار داد تا در پیچ و خم این وادی سرگشته خكی راهنما و هدایتگر خیل عظیم انسان های گمراه(2) باشند. آری اگر انسان خلق می شد و خدای متعال او را بدون راهنما رها می كرد، هرگز در برابر انحرافات او را ملامت و سرزنش نمی نمود. لذا اگر انسان در پیشگاه الهی در برابر اعمالش پاسخگوست ناگزیر باید حجّتی بیانگر نیز در اختیار داشته باشد تا بتواند حق را از ناحق، زشت را از زیبا، و... تشخیص دهد.

حجت های الهی امامان معصوم علیهم السلام هستند و پس از آنان انسان هایی كه قدم در پیروی آنان نهاده اند یعنی عالمان بزرگ.

صفحه 226

حضرت حجة ابن الحسن العسكری روحی فداه در این باره فرموده است:

ما حجت حق بر علما هستیم و علما حجت ما بر شما مردمند.(3)

پس برماست كه حجت های حق را بشناسیم و آنها را به دیگران بشناسانیم تا الگوهایی عملی برای تمام رهروان طریقت حقه باشند.(4)

ستاره ای از خراسان

در سحرگاه یكی از روزهای سال 1310ش. در حالی كه نسیم عطر محمدی رضوی از بارگاه با عظمت آقا علی ابن موسی الرّضاعلیه السلام می وزید، اراده خداوند متعال به این تعلق گرفت تا در خانواده ای مذهبی و معتقد به امامان پك:، از پدری دیندار و خراسانی به نام شیخ عبدالنبی خراسانی(5) و مادری پكدامن از سلاله زهرای مرضیه علیها السلام به نام «فاطمه بیگم عرفانیان»(6) مولودی مبارك پا به عرصه وجود نهد. پدر به شوق غلامی امام رضاعلیه السلام این فرزند را غلامرضا نهاد تا وی تحت عنایات ثامن الحجج علیه السلام و در پرتو تعالیم عالیه اسلام و توسلات به ائمه اطهارعلیهم السلام و شمیم روح بخش و گل پرور رضوی، مراحل رشد و نمو را پشت سر گذارد و باگذر زمان زمینه های كسب كمالات در وجود او آشكارتر شود.

تحصیلات در مشهد

غلامرضا خواندن و نوشت قرآن و فارسی را در كودكی نزد پدر

صفحه 227

عالم و مادر عالمه اش آموخت. و بخشی از صرف و نحو را نیز نزد پدر فراگرفت. او در سنین نوجوانی وارد مدرسه بالاسر و مدرسه حاج حسن خان مشهد گردید و در آنجا مدتی را به درس و بحث پرداخت. وی برای تكمیل صرف و نحو و فراگرفتن شرح نظام از شیخ محمد نهاوندی؛ بهره برد و شرح الفیه ابن مالك را از میرزا عبدالجواد فلاطوری حكیمی و سید كمال سیستانی آموخت.

او منطق را از شیخ علی فریدالاسلام كاشانی و شیخ محمد عیدگاهی، علم معانی و بیان را از شیخ عبدالنبی استرآبادی میركتولی و فلسفه را كه شامل میزان الطالب و منظومه سبزواری بود در محضر میرزا جواد آقای تهرانی تلمذ كرد. غلامرضا معالم الدین را از شیخ حسین بجستانی و سید جلال، لمعتین را از حاج میرزا احمد یزدی، معروف به مدرّس و بخش هایی از رسائل، مكاسب و كفایةالاصول را نزد علامه محمدهاشم قزوینی گذراند.(7)

هجرت به نجف

عرفانیان در سال 1335 به قصد زیارت عتبات عالیات و شركت در درس های فقه و اصول عالمان بزرگ نجف اشرف به عراق مهاجرت نمود و پس از توسّل به دامان اهل بیت علیهم السلام در نجف اشرف رحل اقامت افكند. وی در درس استادن مبرّزی مانند آیات: شیخ صدرا بادكوبه ای، مجتبی لنكرانی و خویی شركت جُست. علم رجال از جمله درس هایی است كه عرفانیان نزد آیةالله خویی به طور كامل ممارست داشت. وی در تألیف معجم الرجال احادیث، به طور منظم روزی هشت ساعت و در ایام تعطیل ساعات بیشتری حضرت آیةالله خویی را یاری

صفحه 228

می نمود.

او به گفته خودش، در درس خارج عروةالوثقی و اصول فقه (یك دوره و نیم) از محضر آیةالله خویی بهره برده است. وی از این استاد بزرگ حوزه نجف دو اجازه نامه دریافت نموده است.

استادان نجف

آیةالله عرفانیان حضور امام در نجف را چنین توصیف می كند:

حضور ایشان (امام خمینی قدس سره) حیات علمی تازه ای به حوزه نجف بخشید. امام خارج مكاسب شیخ اعظم، مرتضی انصاری رحمه الله را در مسجد شیخ انصاری تدریس می نمود. افراد زیادی در جلسات درس شركت می كردند؛ به حدی كه مسجد شیخ انصاری پر جمعیت می شد. من هم در این درس ها شركت می كردم...... من با دو نفر دیگر از آقایان، كتاب های تحریرالوسیله و توضیح المسائل و حاشیه عروه امام را مقابله، تطبیق و بررسی می كردیم، تا اگر تنافی در آنها بود برطرف شود. ما آنچه را به نظرمان می رسید به امام منتقل می كردیم و ایشان هم جواب می دادند.(8)

طلابی كه از امام شهریه دریافت می كردند باید در امتحان درسی شرك می نمودند و آیةالله عرفانیان جزء معدود كسانی است كه از این طلاب امتحان به عمل می آورد. امام، به صورت آبرومندانه به رفع نیاز طلاب علوم دینی می پرداخت. به گفته آیةالله عرفانیان ایشان محترمانه و به بهانه ای پكتی از پول ارسال می داشتند و خطاب به ایشان می نوشتند شما حضرت امیرعلیه السلام را به نیابت حضرت

صفحه 229

ابوالفضل علیه السلام زیارت نمایید.

آشنایی با شهید محمدباقر صدر

در حدیث شریفی از حضرت امام محمدباقرعلیه السلام آمده است: یُعرَفُ الرّجل باَشكالِهِ و اقرانه...(9) به راستی برای شناخت هر فردی بایستی دید او با چه كسی همنشین و رفیق است تا بتوان به ابعاد شخصیتی او پی برد. از جمله افتخارات آیةالله عرفانیان طبق اظهارات خودشان آشنایی و ارتباطش با شهید محمدباقر صدر بوده. ایشان نحوه آشنایی و ارتباط خود را با شهید صدر این چنین بیان می كند(10):

از جمله عادت های بزرگی كه در نجف اشرف نصیبم شد ارتباط و آشنایی با شهید آیةالله محمدباقر صدر بود. در خلال شركت در درس مرحوم آیةالله العظمی خویی با ایشان برخورد كردم. شهید صدر در كاظمین برادری به نام سید اسماعیل صدر داشتند كه هر وقت تشریف می آوردند، با هم به دیدار حضرت آیةالله خویی می رفتند. من در همان برخوردهای اوّل متوجه شدم كه ایشان دریای موّاج علوم هستند بنابراین از وی اجازه خواستم تا در منزلشان در خدمتشان باشم. من عبارتی از كتاب عدةالاصول شیخ طوسی را بر ایشان بازگو كردم وقتی نظر خودم را گفتم ایشان پسندیدند.

استادان فلسفه

عرفانیان، فلسفه را در محضر میرزا جواد آقای تهرانی فراگرفت و در تكمیل این رشته، بحث مبدأ و معاد ملاصدرا را نزد استاد شیخ

صفحه 230

محمدرضا مظفر آموخت. او در توصیف نحوه آشنایی و بهرمندی خود از مرحوم مظفّر می گوید(11):

زمانی كه ملازم درس آیةالله العظمی خویی بودم، با مرحوم مظفّر آشنا شدم و درخواست كردم كه به من فلسفه تدریس كنند. من در منزلشان (مبدأ و معاد) ملاصدرا را می آموختم و مدتی هم نهایةالدرایة را نزد ایشان خواندم و از ایشان اجازه روایت، حدیث و تدریس خواستم، كه مرقوم فرمودند. من در حلقه درس خارج اصول فقه ایشان نیز شركت می كردم.(12)

آیةالله عرفانیان در توصیف استاد فلسفه خود مرحوم مظفّر آورده است:

ایشان از نظر اخلاقی كم نظیر بود. او مؤسس دانشگاه فقه (مننذی النشر) بود و از جمله استادان بزرگ آنجا به شمار می رفت. با این حال قبول كرد كه به من خصوصی درس بگوید. او هرگز دنبال اسم و رسم نبود و مظهر تواضع، فروتنی و خدمت به دانشگاه اسلامی به شمار می رفت و در امر دنیا زهد می ورزید... . من با این استاد بزرگ رفت و آمد داشتم.

سفرهای تبلیغی

عرفانیان از همان سال های آغازین درس در حوزه و در خلال فعالیت های درسی، با اهل منبر و خطابه در ایام تبلیغ به شهرهای سرخس، نیشابور، استرآباد و مهریز یزد سفر كرد.

اگرچه امر تبلیغ در حوزه نجف مانند حوزه ایران رونق نداشت؛ ام

صفحه 231

وی از طرف مرحوم آیةالله آقا میرزا عبدالهادی شیرازی و به دعوت اهالی آبادی «كپری» - كه از توابع شهرستان مندلی است - برای تبلیغ به آنجا اعزام شد.

به گفته عرفانیان اهالی این روستا از ایشان به خوبی استقبال می كردند و این نبود مگر به خاطر خوش برخوردی و خوش بیانی این عالم بزرگوار. همین استقبال و همین برخورد باعث شد ایشان چند سال پی در پی در ایام رمضان، محرم و صفر برای تبلیغ در آن روستا حضور یابند. البته ناگفته نماند كه تبلیغ در آن روزگار بسیار سخت بوده به طوری كه در یكی از اعزام ها، مأموران دولتی، ایشان را دستگیر و 24 ساعت بازداشت كردند، كه با وساطت و سفارش آیةالله عبدالكریم علیخان، از علمای آن منطقه آزاد شدند.

چه زیبا این پیر تبلیغ آن زمان می گوید:

جهت تبلیغ و موعظه مردم از هیچ كوششی دریغ نمی كردم. برای مان تبلیغ، تربیت و ارشاد از مصالح خودمان مهم تر و با ارزش تر بود.(13)

آری مرشد واقعی به همین گونه است كه برای ارشاد تشنگانِ هدایت، از خود می گذرد.

روش صحیح تبلیغ

آنچه كه باعث موفقیت مبلغ می شود روش تبلیغی اوست. آیةالله عرفانیان كه به حق می تواند یك الگو برای مبلغان حوزه های علمیه باشد، درباره روش تبلیغی خود و نكاتی كه بایستی در تبلیغ مد نظر باشد چنین می گوید:

صفحه 232

مردم بیشتر به مطالب اخلاقی، موعظه، احكام و تفسیر علاقه مندند در زمان تبلیغ من همه روز، دو نوبت منبر می رفتم، علاوه بر آن بعد از منبر می نشستم و به سؤالات مردم جواب می دادم و ظهرها و شب ها در مسجد اقامه نماز جماعت می كردم. مبلغ... باید بعد از نماز جماعت و برگزاری منبرها به شبهات و سؤال های مردم جواب دهد و به آنها نزدیك تر شود. مبلغ باید مطابق با مقتضیات زمان به ارشاد مردم توجه نماید. هدف باید آشنایی مردم با اخلاق و معارف اسلام باشد، تا مردم حقایق دینی و مذهبی را بیاموزند. البته خواندن مصیبت از منابع معتبر و برپا كردن عزا و سوگواری لازم است؛ ولی هدف نیست.(14)

البته بایستی مدّ نظر داشت كه برپایی روضه ها و عزاداری ها خود بهانه ای است كه مردم با معارف الهی آشنا شوند تا ان شاء الله اهل عمل گردند.

عرفانیان از منظر دیگران

به راستی زبان از توصیف انسان هایی كه به واسطه اعمال نیك از ملائك هم برتر شدند، ناتوان است. طی گفت و گوهایی كه با فرزندان و نزدیكان و دوستان ایشان داشتیم همگی اذعان داشتند كه توانای بیان مقام والای او نخواهند بود.

فرزندان آیةالله عرفانیان در وصف پدرشان می گویند:

او پدری مهربان، خوش اخلاق و به راستی مصداق حدیث شریف «المؤمنُ بُشُرهُ فی وجهه» بود. او عامل به صله رحم بود.

صفحه 233

و حتی در مواردی كه نیز از سوی بعضی بستگان بی مهری پیش می آمد ایشان در رفع آن پیشقدم بود.(15)

او عامل به آیه شریفه «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَّك عَسی اَنْ یَبْعَثَك رَبُّك مَقاماً مَحْمُوداً» بود. از كودكی به یاد داریم كه پدر قبل از اذان صبح مشغول به تهجد (اقامه نماز شب) بود. مسجد كوفه یكی از مكان هایی بود كه او شب های جمعه و روزهای آن، برای عبادت و بندگی به درگاه خداوند متعال، به آنجا می رفت. او هرگز از تحقیق و نوشتن مطالب علمی خسته نمی شد و در سفارشاتشان به ما می فرمود: «در این امر جدّی باشید». پدر، بسیار به ائمه اطهارعلیهم السلام و توسل و روضه علاقه مند بود و به ویژه نسبت به اباعبدالله حسین علیه السلام عشق می ورزید، تا آنجا كه همیشه در اربعین امام حسین علیه السلام فاصله نجف اشرف تا كربلای معلا را پیاده می پیمود. برخی اوقات ما را هم همراه خویش می برد و این از مهم ترین خاطرات ما از پدر است.

حجةالاسلام و المسلمین حاج سید محمدحسین حائری(16) می گوید:

ایشان دارای سه صفت بارز اخلاقی بودند: خواندن نماز شب، دائم الوضو بودن - حتّی در ایامی كه مریض بودند - و احترام به سادات بنی فاطمه علیها السلام كه خود نشان از ایمان واقعی ایشان بود.

مرحوم عرفانیان در سال های ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی

صفحه 234

چند سال به عنوان قاضی دادگاه مدنی تهران خدمت نمود. از جمله مطالبی كه باید بگویم علاقه و ارتباط ایشان با مقام معظم رهبری بود، كه ابتدای آشنای شان با معظم له به زمان درس و بحث های طلبگی برمی گردد كه این موضوع باعث علاقه بین آنها شده بود.

او از عالمانی بود كه به خاطر ارتباط با شهید صدر و امام؛ دولت عراق روی ایشان حساسیت داشتند.

حجةالاسلام ملكا از اعضای دفتر مقام معظم رهبری در قم آورده است:

آیةالله عرفانیان از آذر سال 77 تا آذر 82 در دفتر مقام معظم رهبری پاسخ گویی به سؤالات شرعی را به عهده داشتند. از صفات بارز اخلاقی ایشان می توان به علاقه وافر ایشان به امام و مقام معظم رهبری نام برد و امام همیشه به ایشان ارادت داشتند.

مقام معظم رهبری هم همین طور بودند. آیةالله عرفانیان به طور متوسط سالی یكی دو بار خدمت آقا می رسید و مقام رهبری از مراتب اخلاقی و علمی ایشان تعریف می فرمودند و در ضمن از كتاب ها و نوشته های مرحوم عرفانیان سؤال می نمودند.

آیةالله عرفانیان دارای ذكاوت و هوش بسیار خوبی بود و این هوش و ذكاوت باعث می شد نكات علمی را به خوبی درك كند و این حالت در سكنات ایشان هویدا بود. در زمانی كه در دفتر حضور داشتند مقید بود با وضو باشد و رو به قبله بنشیند. او همیشه در حال مراقبه از خود بود و همیشه متذكر به ذكر الله و

صفحه 235

توكل خاصی به خداوند داشت:

1) وی در حالی كه از مریضی بسیار رنج می كشید، صبور بود و توانسته بود درجه ای از مقام صابران را كسب كند.

او در همه امور به خداوند توكل داشت. وقتی یك بار از نجف اخراج شد، دوباره بعد از دو سال به نجف بازگشت كه در همین بازگشت والده ایشان فوت نمود و در نجف مدفون شد. مرحوم عرفانیان می فرمود: این یك عنایت الهی بود كه مادرم در نجف دفن شوند.

او فردی متخلق به اخلاق الله بود. به یاد دارم در زمانی كه كسالت داشت می فرمود: «باید رفت و این راه را طی كرد، دیر یا زود، فرقی نمی كند.... آری او از مرگ وحشتی نداشت. در واقع منتظر ملاقات معبود بود.

ویژگی های اخلاقی

تهجد و شب زنده داری، دائم الوضوء بودن، خوش خلقی، علاقه وافر به سادات، مهربانی و عطوفت، صله رحم و سبقت در رفع اختلافات، صبر و تحمل در برابر مشكلات و... از سجایای اخلاقی این عالم بزرگوار بود. در این خصوص حجةالاسلام حاج سید محمدحسین حائری (داماد مرحوم) می گوید:

آیةالله عرفانیان عالمی صبور و بردبار بود و هیچ گاه در مقابل ناملایمات روزگار قد، خم نمی كرد. وی به یقین به آیه شریفه قرآن كه می فرماید:

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوُا استَعینوا بالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ اِنَّ

صفحه 236

اللهَ مَعَ الصَّابرینَ»(17) درجه ای از كمال صابران را درك كرده بود. یكی از نمونه های صبری كه ایشان داشت را می توان مسئله مریضی معظم له در سال پایانی عمر او بیان كرد. مری (مجرای غذا) ایشان به علت بیماری تنگ شده بود و دیگر به راحتی نمی توانست غذا میل كند؛ اما تا وقتی كه بیماری ایشان عود نكرد كسی از بیماری ایشان اطلاع نداشت.

از دیگر صفات ایشان، علاقه شدیدش به تحقیق، نوشتن مطالب علمی و خستگی ناپذیر بودن در این راه بود. زیرك و باهوش بود و این دو خصلت از صفات متقین ایشان است همان طور كه حضرت علی علیه السلام در خطبه همام می فرمایند:(18)

المؤمِنُ هُوَ الكیس و الفِطَنْ.

سید محمدحسین حائری می افزاید:

زمانی كه ایشان در مسند قضاوت بودند و ما از نظر مالی نیازمند بودیم، حقوق چند ماهشان را به ما دادند كه در آن روزگار كمك مالی مهمی به شمار می رفت. این در حالی بود كه خودشان به آن پول نیاز داشتند.

عزت نفس، یكی از صفاتی است كه انسان را به كمال می رساند و این حالت برای همه افراد زیبا است؛ ولی برای روحانیت و مبلغ دین زیباتر و احسن است. آیةالله عرفانیان می گوید:

مطلبی كه برای هر مبلّغی مهم است و می تواند همه تبلیغات او را تحت الشعاع قرار دهد مسئله امور مالی است. قناعت

صفحه 237

بالاترین صفت است، من مانند سایر مبلغانِ بلندنظر با اخلاص هرگز از مردم چیزی نخواستم و تنها با درآمد شهریه طلبگی ام زندگی كردم و عائله ام را اداره نمودم. باید خود ما اعتقاد پیدا كنیم كه گوینده این حدیث «قناعت بالاترین ثروت هاست كه فناپذیر نیست.» متصل به مبدأ علمی بوده است.

حضور سبز

آنچه كه برخورداری از آن برای هر عالمی ضروری است، آگاهی نسبت به زمان و مكان است. عالم باید وظیفهخود را در زمان ها و مكان های مختلف تشخیص دهد و بدان عمل كند. و بتواند از میدان امتحانات الهی سربلند و پیروز بیرون آید. یكی از این امتحانات الهی مسأله دفاع مقدس بود. آنان كه مرد بودند، به هر اندازه كه توان داشتند به دفاع پرداختند. آیةالله عرفانیان نیز از این امتحان الهی سربلند درآمد و با حضور خود شادابی و طراوت معنوی به جبهه های نبرد حق علیه باطل بخشید و در بالا بردن روحیه معنوی رزمندگان اسلام نقش به سزایی ایفا نمود. عرفانیان می گوید:

هر كجا مقتضی بوده مسافرت كرده ام و به تبلیغ پرداخته ام. در زمان جنگ در مناطق عملیاتی سنندج، قرارگاه خاتم الانبیاء، جزیره مجنون و.... حضور داشتم و همه جا سعی در ترویج و تبلیغ مسائل دینی نموده ام.(19)

صفحه 238

اجازات

آیةالله عرفانیان از استادان متعددی در روایت، تدریس و تأیید رتبه علمی اجازه دریافت نموده است كه می توان به آنها چنین اشاره كرد.

1. اجازه روایی، تدریس و تأیید رتبه علمی از آیةالله شیخ محمدرضا مظفّر

2. دو اجازه روایی و تدریس از آیةالله خویی.

3. اجازه روایی از آیةالله گلپایگانی.

4. اجازه روایی از آیةالله مرعشی نجفی.

5. تایید مقام علمی از طرف آیةالله سید عبدالاعلی الموسوی السبزواری

6. اجازه امور حسبیه از آیةالله سید محمدتقی بحرالعلوم.

7. اجازه روایی و تایید علمی از شهید سعید آیةالله سید محمدباقر صدر.

8. اجازه روایی از آیةالله آقا بزرگ تهرانی.

سوابق اجرایی

عالم فرهیخته، آیةالله عرفانیان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اجرایی فعالیت داشته اند كه عبارت است از:

1. استاد در حوزه های علمیه نجف اشرف و قم.

2. عضو هیئت امناء دفتر حضرت امام خمینی قدس سره در نجف اشرف.

3. ممتحن از سوی دفتر حضرت امام خمینی قدس سره در نجف اشرف.

4. عضو برجسته گروه تحقیق معجم الرجال الحدیث زیر نظر مرحوم آیةالله خویی.

5. قاضی دادگاه انقلاب اسلامی (خانواده) تهران.

صفحه 239

6. پاسخ گویی به مسائل و سئوالات شرعیه دفتر مقام معظم رهبری در قم.

7. تبلیغ در مناطق مختلف.

آثار

یكی از آثار عملی تحصیل علم وجود تالیفات علمی است كه انسان عالم پس از تحمل سختی های بسیار در آموختن، به آن می پردازد و از بهره علمی خود، دیگران را نیز بهره مند می سازد. مرحوم عرفانیان دارای 25 اثر اعم از تألیف، تحقیق و تخریج(20) كه عبارتند از:

الف) اصولی

1) الرأی السدید فی الاجتهاد و التقلید، چاپ نجف اشرف.

ایشان مدت یك دوره و نیم در درس خارج عروه آیةالله خویی شرك جُست و در سایه همین حضور این كتاب را تألیف نمود. البته در واقع این بدان معناست كه آیةالله عرفانیان ضمن حضور در درس خارج، خود نیز صاحب نظر بوده و از وقت به بهترین وجه استفاده نموده است.

2) ابحاث فی اصول الفقه، مخطوط

3) تتمیم اصول الفقه مظفّر (اصالة البرائة، اصالة الاشتغال، اصالة التخییر)

ب) اخلاقی

كتال الزهد (تحقیق و تخریج)، قم، تهران، حسین بن سعید

صفحه 240

اهوازی

ت) تراجم

تعریب زندگی مرحوم آقای حاج آقا حسین بروجردی قدس سره، چاپ كربلا.

ث) رجالی

1) الثقات فی اسانید كامل الزیارات، چاپ نجف اشرف.

2) الحلقة الاولی من مشایخ الثقات، چاپ نجف اشرف، قم.

3) وثاقة علی بن ابی حمزه بطائنی و فرزندش حسن، چاپ قم.

4) تعلیقات علی بعض الاقوال من معجم الرّجال (آیةالله خویی)، خطی.

5) تعلیقات بر دوره قاموس الرّجال (علامه تستری)، خطی.

6) مشایخ نجاشی؛ ابن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و ابن ابی نصر بزنطی.

استاد عرفانیان در خاطرات خود می گوید: برای شهید محمدباقر صدر، عبارتی از كتاب عدةالاصول شیخ طوسی را خواندم و وقتی نظر خودم را گفتم. ایشان پسندید و به دنبال همین جریان، قرار شد من مشایخ سه نفر از آن افراد را كه در كتاب، نام برده شده؛ یعنی محمد بن ابی عمیر، صفوان و بزنطی را از كتب حدیث استخراج كنم كه این كار انجام شد و به ایشان ارائه نمودم. شهید سعید میرصدر، همواره مرا تشویق می كردند تا اینكه با پیشنهاد چاپ آن هم موافقت نمودند و مبلغ هشتاد دینار نیز كمك مالی كردند تا بتوانم آن را چاپ كنم. پانصد جلد برای نجف و حوزه های دیگر و پانصد جلد هم برای ایران ارسال كردم.

7) جزوه رجالیّه فی من له كتاب الرجال قبل الشیخ الطوسی،

صفحه 241

خطی.

8) مشایخ احمد بن محمد بن خالد البرقی و الحسن بن محمد بن سماعه و علی بن الحسن الطاطری و غیرهم در ضمن حلقه ثانیه مشایخ الثقات - مطبوع در دو جزء.

ج) فقهی

1) صلاةاللیل، چاپ نجف اشرف، قم، بیروت.

2) تعلیقات بر اجزای ده گانه شرح لمعه، خطی.

3) المغانم الحسنی، شرح مزجی (تركیبی) علی العروةالوثقی، مشتمل ابحاثی در غسل های ششگانه، خطی.

4) التعالیق علی كتاب توضییح المفاد (شرح علی السداد لمؤلفة الشیخ حسین آل عصفور)، مطبوع.

5) رسالة فی اللباس المشكوك فیه (العین المسكوكة فی حكم الالبسة المشكوكة)، خطی.

6) وضوء در پرتو قرآن و سنّت، قم.

7) الوضو و السجود فی الكتاب و السنة، قم.

ح) دیگر آثار

1) فضائل الشهر ثلاثة التحقیق و تخریج، نجف اشرف، قم.

2) قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی. تحقیق، تصحیح و تخریج، مشهد، قم.

3) فهرست مخطوطات كتابخانه آستان قدس رضوی، جلد 12.

صفحه 242

غروب

آیةالله عرفانیان در سال پایانی عمر شریفش از بیماری گوارشی رنج می برد. وی پس از پشت سر گذاشتن یك دوره بیماری، به بركت دعای اهل ایمان شفا یافت؛ اما پس از مدّتی دوباره در بستر بیماری قرار گرفت. در این دوره ایشان دو ماه در بیمارستان خاتم الانبیای تهران بستری بود و فقط توان استفاده از مایعات را داشت.

عرفانیان در این مدت، مستحبات را در حد توان خود به جا می آورد. آخرین درخواست این مرد بزرگ در شب آخر عمرش ملاقات با رهبری بود؛ اما اجل مهلت ندادو وعده الهی فرا رسید. سرانجام در روز جمعه، پنجم رمضان المبارك 1424ق. یعنی 9 / 8 / 1382ش.، روح ملكوتی اش به جوار رحمت حق شتافت و دوستدارانش را در سوگ نشاند.

خداوندا! روحش را با انبیا و امامان پك محشور گردان! آمین رب العالمین!

«وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیَّاً»(21)

وداع

آیةالله عرفانیان راضی به رضای حق و آماده پرواز، ندای ارجعی، لبیك گفت، و در جوار حق تعالی آرامش گرفت؛ ولی ما از وجود ذی وجودش محروم شدیم. ما در حالی كه در غم غوطه ور بودیم آن پیكر پك را غسل دادیم، كفن پوشاندیم و سپس برای آخرین عرض ارادت به ساحت مقدسه حضرت معصومه علیها السلام به طوافش بردیم. بعد از آخرین زیارت، توسط حضرت آیةالله سید كاظم حائری بر پیكر استاد

صفحه 243

نماز اقامه شد. سپس در سالن علمای قبرستان باغ بهشت - رو به روی گلزار شهدا - مدفون گردید.

مراسم باشكوهی نیز از طرف دفتر مقام معظم رهبری و بیت شریف ایشان در قم، مشهد و كرج برگزار گردید.

وصیت نامه

یكی از دستورات الهی در قرآن كریم سفارش به نوشتن وصیت نامه است. (كتِبَ عَلَیْكمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكمُ الْمَوْتُ اِن تَرَك خَیْرَاً الْوَصِیَّةُ...) در روایات هم، امامان پك علیهم السلام به این امر سفارش نموده اند.

آیةالله عرفانیان كه به حق، عرفان به معارف دینی را جامع عمل پوشانده بود در این راستا هم كوتاهی نكرد و با خط زیبای خود چند سال قبل از پرواز ملكوتی اش وصیت نامه ذیل را تنظیم نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوا النّاس أیّهم أحسن عملاً و صلّی الله علی أحلّ خلیقته و أفضل بریّته محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن الدائم علی أعدائهم أجمعین و بعد به مقتضای حسن وصیّت بلكه لزوم آن عقلاً و نقلاً اینجانب میرزا غلامرضا عرفانیان یزدی خراسانی با اعتراف و اقرار به وحدانیت پروردگار عالم و خالق جهانیان و اعتقاد به رسالت انبیاء عظام كه اعظم آنان حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه وآله می باشد و وصایت ائمّه اثنا عشر معصومین كه خاتم آنها حضرت خاتم الاوصیاء حجة بن الحسن المهدی علیه السلام است و اعتراف و اقرار به آنچه خداوند به رسول گرامی و اوصیای

صفحه 244

طاهرینش علیهم السلام سپرده و فرستاده و اعتقاد و عمل به آنها را واجب نموده است، وصیّ خودم قرار دادم جناب آقای حاج سیّد محمدحسین طبیب زاده حائری (زید توفقه) را كه پس از فوت و رجوع به حضرت حق جلّ و علا از ثلث مالم مدفن برایم در بهترین مقبره معیّن و به كفن های متعدد و زائد بر واجب كه در شرع رسیده است كفن و به تربت سیدالشهداءعلیه السلام متبرك نمایند و یك سال صوم و صلاة احتیاطاً اجیر بگیرند و قبل از دفن مبلغ ده هزار تومان به عنوان اعم از واجب و مستحب صدقه بدهند و احتیاطاً مبلغ پنجاه هزار تومان بردارند بابت خمس و سهم امام علیه السلام و به رسم معمول نماز وحشت و تصدق و نماز هدیه در اوّل وحله دفن و مراعات مراسم سوم و هفتم و چهلم و سال و سال های بعد را بنمایند و السلام علیه و علی من اتّبع الهدی، المحتاج الی رحمة ربّه الرحمن میرزا غلامرضا عرفانیان یزدی خراسانی، شهر شعبان 1414 ه .ق.

منابع

1) قرآن كریم.

2) اصول كافی، ج 2، چاپ عربی.

3) بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 1.

4) وسائل الشیعه، ج 27.

5) مستدرك، ج 7 و 11.

6) مجله بصائر، سال چهارم، ش 25.

7) مجله نور علم، دوره سوم، ش 10.

8) وضوء در پرتو قرآن و سنّت، عرفانیان یزدی.

9) گفت و گو با حجةالاسلام ملكا (از اعضای دفتر مقام معظم رهبری)

10) گفت و گو با حجةالاسلام محمدحسین حائری برادر آیةالله سید كاظم حائری، (داماد مرحوم عرفانیان)

11) گفت و گو با فرزندان مرحوم عرفانیان (ابوطالب عرفانیان و حسن عرفانیان).

12) آیینه پژوهش، ش 84.

پی نوشت:

1) انَّ مثل العلماء فی الارض كمثل النّجوم فی السّماء، نبی كرم(ص)، مجله نورعلم، دوره سوم، شماره 10.

2) انه كان ظلوماً جهولاً، سوره احزاب، آیه 72.

3) وسائل الشیعه، ج 27، ص 140.

4) شیعه اثنی عشری.

5) وی از شاگردان حاج آقاحسین قمی و شیخ محمد و احمد كفایی، فرزندان مرحوم آخوند خراسانی است.

6) دختر سید محمد از خاندان سادات حسینی مهریز یزد.

7) مصاحبه مرحوم با مجله بصائر، سال چهارم، ش 25، ص 17.

8) مصاحبه با مجله بصائر.

9) مستدرك، ج 11، ص 327.

10) مصاحبه مرحوم بامجله بصائر، سال چهارم، ش 25، ص 18.

11) مجله بصائر، سال چهارم، ش 25، ص 18.

12) همان.

13) مجله بصائر.

14) مصاحبه با مجله بصائر، سال چهارم، شماره 24، صحفه 20.

15) گفت و گو با حسن و ابوطالب عرفانیان، فرزندانمرحوم.

16) گفت و گو با حجةالاسلام حائری.

17) بقره، 153.

18) نهج البلاغه، خطبه همام.

19) مصاحبه با مجله بصائر، سال چهارم، شماره 25، ص 20.

20) پیش از این ارجاع احادیث و آیات و مطالب نقل شده از كتابها و شخصیت های مطرح در اثر نگاشته شده به منابع اصلی آنها را تخریج می گفتند.

21) مریم، 15.

نویسنده : سید محمدحسین حسینی ضیغمیان

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  7:58 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

اهوازی، احمد بن حسین بن سعید
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن3
آثار : كتاب الاحتجاج - كتاب الانبیاء - كتاب المثالب

مقدمه

یكی از گروه های فرهنگیِ برتر، كه در شكوفایی و ماندگاری آموزه های دینی در گستره زمان نقشِ ممتازی دارد، گروه محدثان شیعی است كه گاهی بر كرسی بیان و گاهی با پدید آوردن آثار مكتوب، در راه این هدفِ انسان ساز، گام های بلندی برداشته است.

یكی از این ستارگانِ درخشان، كه از اُفقِ كوفه یا اهواز، درخشید و در حرمِ اهل بیت علیهم السلام غروب كرد، احمد بن حسین بن سعید است.

این محدّث، در خاندانِ حسین بن سعید، كه از پر فروغ ترین چهره های ماندگارِ فقه و حدیث مذهب اهل بیت علیهم السلام است، پا به عرصه هستی نهاد، او در فضایی كه به عِطر مهر و ولای خاندان عصمت، آمیخته بود فصل آغازین زندگی خود را آغاز كرد.

لقب و كنیه

این محدث گران قدر نامش احمد، كنیه اش ابوجعفر و لقب

صفحه 212

مشهورش، دندان(1) است و چون زمانی در اهواز زیسته نسبتش اهوازی است(2)

در زندگی نامه ها به این كه او در كدام یك از دو شهرِ كوفه یا اهواز، به دنیا آمده و نیز اینكه تولّدش در چه سالی رخ داده، اشاره ای نشده است. البته از آنجا كه شاگردش محمد بن حسن صفّار قمی در سال 290ق. دیده از جهان فروبسته، شاید بتوان فهمید كه او در اواخر نیمه اوّل سده دوم هجری قمری در خاندانِ حسین بن سعید پا به عرصه وجود گذاشته است.

زادگاه و پایگاه رشد

زادگاه و پایگاه رشد پدر بزرگوار و نیز عموی احمد، (حسن بن سعید) شهر كوفه بود و بدین لحاظ به آنان كوفی گفته شده است. این دو از كوفه به سمت اهواز مهاجرت كردند و به اندازه ای در این شهر، ماندگار شدند كه به اهوازی شهرت یافتند. روشن نیست كه احمد بن حسین در كوفه به دنیا آمد یا بعد از هجرتِ پدر به اهواز مهاجرت كرده است؛ ولی به هر حال، او نیز مانند پدر و عمویش به اهوازی شهرت یافته است. گرچه به ظاهر، زادگاه احمد كوفه است؛ اما مشخص نیست چه عوامل و انگیزه هایی سبب شد تا پدرش، حسین بن سعید از كوفه به اهواز، هجرت نماید. پس از مدتی احمد بن حسین، همراه پدرش، از اهواز به قم هجرت كرد. شهر قم، در آن عصر، به دلیل برخورداری از دانشوران بزرگ و محدّثان نام آور شیعی و نشر و گسترش اخبار امامان

صفحه 213

شیعه، به عنوان یكی از شهرهای فرهنگی و جایگاه نشر تفكر شیعی از شهرت بسزایی برخوردار بود. شاید این عوامل، انگیزه هجرت آنان به این شهر باشد. احمد در این شهر، به گسترش آموزه های دینی پرداخت. گروهی از راویان، محضر او را غنیمت شمردند و در حوزه درسش حاضر و از دانشش بهره مند شدند.

استادان

احمد بن حسین بن سعید، برای فراگیری و بهره مندی از اصحاب حدیث، بسیار كوشا بود، و از محضر استادان فراوانی در كوفه، اهواز، و شاید در مدینه و بغداد نیز كسب فیض كرد. وی از تمامی استادان روایتی پدرش، روایت نقل می كند مگر حمّاد بن عثمان.(3)

در اینكه آیا وی از یاران حضرت جواد و هادی علیهما السلام به شمار می رود یا نه، تردید وجود دارد. گرچه بعضی از پژوهشگران این احتمال را از نظر دور ندانسته اند كه او نیز بسان پدرش، محضر آن بزرگواران را درك كرده باشد.(4) البته روایاتی كه از احمد در دست هست همه با واسطه از امامان علیهم السلام روایت شده است.

پر روشن است كه حسین بن سعید، استادان فراوانی داشته و احمد نیز از آنها روایت نقل كرده مانند:

صفوان بن یحیی

عثمان بن عیسی

قاسم به محمّد

یعقوب بن یقطین

صفحه 214

نضر بن سُوید

فضالة بن ایّوب

سهل بن زیاد

حسین بن اسد بصری

احمد بن ابراهیم(5)

دانش آموختگان

این محدّث گرانقدر، پس از اینكه مقطعی از عمرش را در راه یادگیری و ضبط و ثبت روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام سپری كرد، آموخته های خود را در اختیار علاقه مندان علم حدیث قرار داد.

بدین سبب بود كه گروهی از صاحبان استعداد در حوزه حدیث شناسی، به گِردش شتافتند و او نیز در این راه روشن گام نهاد، و ذخیره های گرانسنگ دانش خود را در اختیار حدیث طلبان قرار داد. گروهی از شاگردان وی عبارتند از:

محمد بن حسن صفّار

محمد بن احمد بن یحیی

سعد به عبدالله قمی

محمد بن یحیی عطّار قمی

محمد بن یزید نخعی

در بین این شاگردان، بیشترین روایت را محمد بن حسن صفّار از احمد نقل كرده است.(6)

صفحه 215

از دیدگاه فرزانگان

شایسته است كه منزلت و جایگاه احمد، این محدّث گرانمایه مورد ارزیابی قرار گیرد. میان دانشوران، درباره او دو نقطه نظر وجود دارد:

1. راویان قمی درباره اش گفته اند او دارای اندیشه های غلوّآمیز بوده، گروهی در پذیرش اخبار او و جایگاه ارزشی اش دچار نوعی تردید شده اند مانند: علامه حلّی و گروهی دیگر.(7)

2. گروه دوم كه بسیاری از زندگینامه نویسان برجسته اند او را از گروه محدّثان فرزانه و بزرگوار به شمار آورده اند.

ابن غضائری كه از معروف ترین رجال شناسان شیعه و از كسانی است كه اگر در باورها و رفتارهای راوی كوچكترین نقطه ضعفی ببیند راوی را غیر قابل اعتماد می داند، در باره احمد چنین می نگارد:

من روایات او را مورد ارزیابی قرار دادم و آن روایات را از هر گونه غلوّ پیراسته دیدم. روایات او بسیار جالب و عالی است و نشان از اعتقاد و نگرش صحیح روای دارد.(8)

ابوعلی مازندرانی می گوید:

همین كه نجاشی و طوسی آثار او را، یادآوری نموده و اشكالی بر او نگرفته اند، خود، نشان از بزرگی اوست.(9)

علاّمه مامقانی می نویسد:

گروهی از محدّثان قم، اگر می نگریستند كه یك راوی، سهو كردن را شایسته مقام پیامبر و امامان معصوم:، نمی دانست و

صفحه 216

از آنان نفی می كرد، او را متّهم به افكار غلوآمیز می كردند. فضائل و مناقبی را كه ما اینك برای امامان اثبات می كنیم و از كمالات آنان می دانیم، به نظر آنان به صورت باورهای غلوآمیز جلوه می كرده، در حالی كه اگر به روایات این محدّث نگریسته شود، نشانی از غلوّ افراط در آنها یافت نمی شود.

علاّمه شوشتری در این راستا چنین نگاشته است:

غالی بودن این محدّث مورد تردید است. از آنجایی كه یك ترجمه شناسِ مدقّق و محقّق مانند ابن غضائری، او را پیراسته از هر گونه گرایش غلوآمیز می داند، باید در شأن و جایگاه او گفت: او دارای مقام بلند و اَخبار او پك و پكیزه است.(10)

جمعی دیگر از پژوهشگران حوزه ترجمه محدّثان در این راستا گفته اند:

محدثان قمی كه او را دارای گرایش های غلوآمیز می دانسته اند، از او اخبار فراوانی را نقل كرده اند. محمد بن حسن بن ولید كه از استوانه های حوزه حدیث شیعی است روایات بسیاری را به واسطه محمد بن حسن صفّار، از احمد بن حسین نقل می كند.(11)

در فرجام سخن به دیدگاه یكی از عالمان معروف اهل سنّت، ابن حَجَر عسقلانی در وصف این محدّث، بنگریم:

احمد بن حسین بن سعید یكی از بزرگان محدّثان شیعه و پدیدآورنده كتاب های زیادی است.(12)(13)

صفحه 217

آثار

احمد بن حسین با تألیف كتاب های روایی، نام خویش را در گروه مؤلّفان شیعی، جاودانه ساخته. آثار این محدث بزرگوار بدین شرح است:

1. كتاب الاحتجاج

2. كتاب الانبیاء

3. كتاب المثالب(14)

گرایش روایتی

هنگامی كه به مجموعه روایاتی كه از احمد در كتاب های روایتی، به یادگار مانده نگریسته شود، می توان این را استنباط نمود كه گرایش برتر و اندیشه غالب كه ژرفای جان او را تسخیر كرده، ولایت مداری است. روایات احمد، به گونه اساسی، پیرامون روشن ساختن منزلت والا و بی بدیل امامان معصوم علیهم السلام است. این همان باور ژرف دانشوران شیعه و پیروان اهل بیت علیهم السلام است كه همواره وجه تمایز شیعه از غیر شیعه است.

مدفن

این روای بزرگوار كه سالیان دراز در راه گردآوری اخبار و گسترش آن كوشش نمود، خورشید زندگی اش در قم غروب نمود و در جوار حضرت معصومه علیها السلام از دنیا رفت. و در همین شهر به خك سپرده شد.(15)(16)

صفحه 218

اینكه وی در چه سالی وفات نمود، و همچنین اینكه آیا فرزندانی هم داشته یا نه و سرنوشت آنان چه بوده، در زندگینامه ها اشاره ای بدان نشده است.

گزیده ای از میراث جاودان

تربت سیدالشهداء

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

در تربت قبر امام حسین علیه السلام شفا یافتن از هر بیماری است. و تربت سیدالشهدا بزرگترین داروی شفابخش است.(17)(18)

دشواری اخبار اهل بیت علیهم السلام

امام محمّدباقرعلیه السلام می فرماید:

حدیث ما اهل بیت علیهم السلام بسیار دشوار است، آن را بر نمی تابند مگر پیامبران مُرسل، یا فرشتگان مقرّب و یا بنده ای كه خداوند قلب او را برای ایمان، آزمایش كرده باشد.(19)(20)

گنجوران دانش

امام پنجم علیه السلام به یكی از شیعیان:

به خدا سوگند! ما گنجوران و خزینه های خدا در زمین و آسمان هستیم، نه خزینه های طلا و نقره؛ بلكه گنجوران علم و دانش خداییم.(21)

صفحه 219

نشان خشم خدا

احمد با واسطه از محمد بن فَرَج نقل می كند كه: امام جوادعلیه السلام به من نامه ای نوشت كه:

هرگاه خداوند تبارك و تعالی بر مردمی خشم گیرد، ما را از جوار آنان دور می سازد.(22)

ویژگی های معصومین علیهم السلام

امام محمّدباقرعلیه السلام فرمود:

پیامبر بزرگ خدا، رسول كرم صلی الله علیه وآله امین خدا در زمین بود. چون پروردگار آن حضرت را به جوار رحمت خویش فراخواند، ما اهل بیت، وارثان و امینان آن حضرت در میان مردم هستیم. ما بر علم مرگ ها، بلیّه ها، انساب مردم و فصل خطاب آگاهی كامل داریم. ما وارثان پیامبران اولی العزم هستیم.(23)

اعجاز امام باقرعلیه السلام

امام صادق علیه السلام فرموده است:

روزی پدرم در سفر به سرزمینی رسید و دستور داد تا در آنجا خیمه ها برپا كردند. حضرت به كنار درخت خرمایی كه نزدیك آنجا بود رفت. آن درخت، خرما نداشت. آن بزرگوار خدا را ستایش كرد، و دعاهایی خواند كه مَن نشنیدم، سپس فرمود: ای درخت خرما! از آنچه خداوند در تو قرار داده به ما ارزانی دار! تا حضرت چنین فرمود، ناگهان از درخت، خرماهای سرخ و زرد به پایین فرو ریخت و حضرت از خرما تناول كرد. كسی هم كه همراهش بود از آنها خورد. حضرت سپس فرمود: این

صفحه 220

نشان و معجزه در میان ما خاندانِ عترت، مانند معجزه ای است كه برای حضرت مریم علیها السلام رخ داد. خداوند به او فرمود: درخت خرما را تكان بده آنگاه به قدرت خدا برای مریم از درخت خشك كه ناگهان سرسبز شده بود، خرما فروافتاد.(24)

حاجیان واقعی

شخصی می گوید با امام صادق علیه السلام در موسم حجّ در مكه بودیم. حضرت از روی بلندی به سرزمینی رسید، دستور داد خیمه ها را در آنجا، نصب كردند. آنگاه حضرت به آن جمعیت فراوان نگاه كرد، سپس فرمود:

ما كثر الضجیج و اَقّلَ الحجیج؛ چقدر فراوانند آنانی كه ناله می كنند و آه می كشند و خدا را می خوانند؛ امّا چه بسیار كم ند حاجیان واقعی!(25)

حقیقت انسان ها

امام محمّدباقرعلیه السلام فرمود:

ما تا مردی را بنگریم، حقیقت و باطن او را از منظر ایمان و نفاق می شناسیم.(26)

دانش امامان

احمد با واسطه از سیف تمّار روایت می كند كه:

جمعی از اصحاب در حجر اسماعیل در مسجدالحرام نزد امام صادق علیه السلام بودیم. حضرت فرمود: بنگرید آیا جاسوس و خبرچینی این اطراف هست؟ ما به چپ و راست نگاه كردیم؛

صفحه 221

اما كسی را ندیدم و سپس عرض كردیم: كسی نیست. آنگاه حضرت فرمود: به خدای كعبه سوگند - این را سه مرتبه تكرار فرمود - اگر من بین موسی و خضر بودم خبر می دادم كه از آنان عالم ترم و چیزهایی می گفتم كه بر آن آگاهی نداشتند.(27)

تیمّم بر سنگ گچ

شخصی از امام محمّدباقرعلیه السلام پرسید:

آیا تیمّم بر گچ صحیح است؟ حضرت فرمود: بله. آن شخص باز پرسش كرد كه تیمیم بر نوره چگونه است. حضرت پاسخ داد: اشكالی ندارد.(28)

آن مرد پرسید: تیمم بر خكستر حكمش چیست؟ حضرت پاسخ داد: جایز نیست؛ چون با خكستر شدن از عنوان زمین خارج شده است.(29)

پی نوشت:

1) هم به كسر دال و هم فتح آن خوانده شده است. سبب ملقّب شدن به این لقب روشن نیست.

2) رجال نجاشی، ص 78، چ جامعه مدرسین قم؛ فهرست شیخ طوسی، ص 65، چ نشرالفقهاهة؛ رجال شیخ طوسی، ص 447 و ص 453؛ نقدالرجال، ص 30؛ رجال ابن داود، ص 228؛ الذریعه، ج 19، ص 73؛ لسان المیزان، ج 1، ص 157، ش 504؛ خلاصةالاقوال، ص 202.

3) فهرست طوسی، ص 65؛ الجامع فی الرجال، ص 106؛ مجمع الرجال، ج 1، ص 105.

4) تهذیب المقال، ج 3، ص 255.

5) تنقیح المقال، مامقانی، ج 1، ص 329.

6) الجامع فی الرجال، ص 106.

7) ر. ك: رجال علامه حلّی، ص 202.

8) همان؛ تهذیب المقال، ج 3، ص 255؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 56؛ معجم الرجال ج 2، ص 93، ش 518؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 435.

9) سمی المقال، ص 32.

10) قاموس الرجال، ج 1، 435.

11) الجامع فی الرجال، ص 106؛ تهذیب المقال، ج 3، ص 256.

12) لسان المیزان، ج 1، ص 157.

13) كان احمد بن حسین بن سعید، من كبّار رجال الشیعه و كثیرالتصانیف.

14) رجال نجاشی، ص 78؛ فهرست طوسی، ص 65.

15) مات احمد بن حسین بن سعید بقم، و كان قبره فیها.

16) فهرست شیخ طوسی، ص 65 و ص 58.

17) فی طین قبر الحسین(ع) الشفاءُ مِنْ كلّ داء و هو الدَّماء الكبر.

18) كامل الزیارات، باب 91، حدیث 4.

19) اِنَّ حَدیثنا صَعْبٌ مستصعبٌ لایتحمله الاّ نبیّ مرسل او مَلَك مَقرَّبً او عبدٌ امتحن الله قلبه للایمان.

20) بصائرالدرجات، ص 25.

21) همان، ص 103.

22) اصول كافی، ج 1، ص 343.

23) عندنا علم المنایا و البلایا و انساب العرب و فصل الخطاب... .

24) همان، ص 253.

25) همان، ص 358 و 288.

26) انّا لَنَعْرِفُ الرجل اذا رأیناه بحقیقة الایمان و النفاق.

27) همان، ص 230.

28) فقیهان شیعی گفته اند: مراد حضرت،سنگ گچ و نوره است نه خود گچ و نوره.

29) تهذیب الاحكام، ج 1، ص 197، 535.

نویسنده : ابوالحسن ربانی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  7:59 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


مرتضوی لنگرودی، سید محمدعلی
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار : رساله ای در عدالت؛ - تاریخ را بررسی كنیم (مناظره بدون تعصب در امامت) - شرح فارسی بر تجریدالاعتقاد؛ - ترجمه الطرائف ابن طاووس - كشكول؛ - تقریرات درسی

مقدمه

لنگرود شهری زیبا و سرسبز در حاشیه دریای نیلگون خزر با وسعت 441 كیلومتر مربع در شرق استان گیلان قرار دارد و به علت دارا بودن مواهب فراوان طبیعی به «طاووس» شهرهای گیلان لقب یافته است.(1)

فاصله این شهر تا دریای خزر 10 كیلومتر و ارتفاع آن از سطح دریا 5 متر است و میانگین درجه حرارت در گرم ترین ماه سال؛ تیر و مرداد به 25 درجه سانتی گراد می رسد. در سردترین ماه های سال؛ دی و بهمن دمای این شهر به 6 درجه سانتی گراد می رسد؛ اما هیچ گاه حرارت منطقه زیر صفر نیست.

جمعیت این شهرستان در آخرین سرشماری سال 1381ش. بیش از 160 هزار نفر گزارش شده است.

صفحه 180

لنگرود مردمی خونگرم، بی پیرایه، دانش دوست و فرهنگ پرور دارد. سكنان این شهر همگی شیعه دوازده امامی اند و به زبان گیلكی سخن می گویند. نام عالمان بلندآوازه و شخصیت های برجسته علمی و دینی این سامان در طول تاریخ زینت بخش صفحات تراجم و رجال بوده است.(2)

آیات بزرگواری همانند: ملاّ عبدالله لنگرودی مشهور به مازندارنی،(3) آقا شیخ شعبان دیوشلی گیلانی، ملاّحسن لیلكوهی، ملاّ علی كبر فتیدهی، سید موسی اشكوری، سید مرتضی مرتضوی لنگرودی و... تنها بخشی كوتاه از فهرست بلند عالمان این دیار در این سده های اخیراند. این شهر علاوه بر عالمان یاد شده مهد پرورش و خاستگاه خطیبان پرخروشی بوده است.(4) كه نام سخنرانی بیش از 30 نفر از خطبای مشهور این شهرستان در مجموعه «گفتار وعّاظ» تالیف دانشمند فرزانه حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمدمهدی تاج لنگرودی آمده است كه برخی از خطبای این سامان همانند مرحوم حاج میر محمدعلی صدرایی اشكوری (م 1353 شمسی) صاحب روزنامه «طلوع اسلام» شهرت كشوری داشت.(5)

یكی از عالمان نامدار این دیار، دانشمند فرزانه، حضرت آیةالله حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی قدس سره(6) چهارمین فرزند برومند

صفحه 181

حضرت آیةالله حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی قدس سره (1306 - 1383ق.)(7) است. در این نوشتار به شرح زندگانی او می پردازیم.

ولادت

حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی در 21 شوال المكرّم سال 1354ق. برابر با پنجم فروردین سال 1316ش. در شهر مذهبی قم و در میان خانواده ای اهل علم، فضیلت و سیادت دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش آیةالله حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی یكی از عالمان متقی و بلندآوازه حوزه های علمیه قم و نجف اشرف و یكی از شاگردان برجسته و ممتاز آیات عظام میرزا محمدحسین نایینی (م 1355ق.) و سید ابوالحسن اصفهانی (م 1365ق.) است.

چگونگی تولد معظم له در قم

آیةالله حاج سید مرتضی لنگرودی در سال 1352ق. برای صله ارحام، نجف اشرف را ترك و عازم شهرستان لنگرود گردید. ورود این عالم جلیل القدر به شمال، مصادف شد با رحلت پدر بزرگوارش و چون وی فرزند ارشد خانواده بود. برای رفع مشكلات و گرفتاری های خانوادگی وی را مجبور به اقامت دائمی ساخت. اقامت ایشان در

صفحه 182

شمال، موجب نگرانی استادان بزرگوارش گردید، به طوری كه آیةالله اصفهانی در نامه ای به معظم له خواستار بازگشت وی به نجف اشرف شد. در بخشی از این نامه آمده است:

و چون زیاده علاقه به جناب عالی داشتم به دفع الوقت می گذرانیدم ولی دیدم بقاء و توقف جنابعالی كانه تحققّ و استقرار یافته لهذا درصدد تصدیع برآمده و حقیقة عرض می كنم برحسب وظیفه شرعیّه كه به عهده دارم اگر امكان داشته باشد به این ارض مقدس مراجعت نمایید و اگر مراجعت تان نیازمند مقدمات است بنده به مقدار كوتاهی نخواهم كرد. من راضی نیستم كه جنابعالی توقف در ایران نمائید حوزه مباركه نجف اشرف به وجود و بقای حضرت عالی سخت نیازمند است...

آیةالله حاج سید مرتضی لنگرودی پس از دریافتِ نامه استادش، از راه شمال به خراسان و سپس عازم نجف اشرف گردید. وی در مسیر عتباب عالیات به شهر مقدس قم مشرف شد. و در قم بود كه خداوند چهارمین فرزند پسر را به وی ارزانی داشت و او نام این مولود را محمّدعلی و كنیه اش را «عبدالرضا» نهاد.(8)

از نكات عجیب قبل از تولد این فرزند این بود كه حتی تا ماه های آخر، مادرش اثری از حمل در خود احساس نمی كرد؛ گویی این نوزاد از كودكی قصد اقتدا به مولا و سرور خویش حضرت ولیّ عصر (عج) را داشته است.

صفحه 183

در قم و نجف

آیةالله حاج سید محمدعلی لنگرودی در قم متولد شد و در این شهر، در آغوش خانواده اش 13 ماه اقامت گزید. البته اقامت 13 ماهه وی علاوه بر بیماری وی، علت دیگری نیز داشت و آن علت این بود كه علما و بزرگان نجف اشرف در جریان دستگیری آیةالله خالصی و به نشانه اعتراض به دولت عراق به ایران مهاجرت و به طور موقت چند ماه در شهر قم توقف نمودند. و پدر سید محمد نیز به آنان اقتدا نمود. سید مرتضی لنگرودی (پدر سید محمدعلی) در این 13 ماهه در درس حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی شركت كرد و خود نیز به تدریس پرداخت. حاج سید محمدحسین لنگرودی می گوید:

از علت های حائز اهمیت اقامت پدرم در این دوره در قم، تدریس اصول به سبك مرحوم نایینی بود. همه می دانند كه مرحوم نایینی در اصول، صاحب سبك بود و پدرم نیز از شاگردان برجسته وی به شمار می آمد. از آنجا كه هنوز مبانی اصول مرحوم نایینی منتشر نشده بود؛ لذا این نوع درس گفتن برای فضلای قم تازگی داشت. به همین علت درس معظم له در مسجد محمدیه واقع در سه راه موزه، مورد استقبال شدید فضلا و طلاب واقع شد. و این تا آن زمان در حوزه قم سابقه نداشت.(9)

سید محمدعلی بعد از توقف 13 ماهه خانواده اش در قم و رفع مشكلات عراق و مهاجرت استادانش به نجف، در حالی كه نوزادی بیش نبود به همراه والدین بزرگوارش به حوزه نجف اشرف منتقل شد.

صفحه 184

وی دوران كودكی خویش را تا سال 1361ق. در جوار حرم باصفای جدّش امیرمؤمنان سپری نمود. او در این ایام خواندن و نوشتنقرآن را در محضر پدر بزرگوارش به خوبی فراگرفت. آب و هوای نجف اشرف با خانواده آیةالله مرتضوی لنگرودی سازگاری نداشت. پس به ناچار مجبور شدند در سال 1361ق. نجف اشرف را ترك و در تهران رحل اقامت گزینند.

خاندان علمی استاد

شایسته است با خاندان علمی آیةالله حاج سید محمّدعلی مرتضوی لنگرودی آشنا شویم. نسب شریف این عالم فرزانه با 45 واسطه از طریق امام سجادعلیه السلام به حضرت سیدالشهداعلیه السلام می رسد.(10) از این خاندان فقیهان، متكلمان، عارفان، عابدان و بزرگان دیگری برخاسته اند كه به معرفی تعدادی از چهره های مشهور آنان در سده های اخیر بسنده می نماییم.

1. آقا سیّد علی پلاسیّد (م 940ق.)

این علامه فرهیخته جدّ اعلای تمام سادات حسینی شرق گیلان، غرب مازندران و سادات بهشتی های اصفهان از جمله شهید مظلوم دكتر بهشتی و آیةالله حاج سید محمدعلی لنگرودی است كه در زمان شاه طهماسب، شیخ الاسلامِ تنكابن و رامسر بوده است. قبر این بزرگوار در «سادات شهر» رامسر زیارتگاه اهالی آن سامان است.

2. آقا سیّد محمّد

وی كه مشهور به «سهل بن عبدالمطلب» نیز هست عالمی جلیل القدر و صاحب كرامت است. این عالم فرهیخته قبرش در جوار

صفحه 185

قبر علامه پلاسیّد درون ساختمان واقع نشده است؛ اما از خك قبر آن بزرگوار تبرّك می جویند. از این خك برای دفع حیوانات موذی و مصون ماندن محصولات مزارع از آفات استفاده می نمایند. مردم این منطقه به وی علاقه شدیدی داشته و كرامات فراوانی را به او نسبت می دهند. بخشی از كرامات این بزرگوار در مقدمه دیوانش (دیوان بسمل) - كه توسط دكتر سید علی كبر حسینی در سال 1370 ش. در نشر گیلكان رشت چاپ شده - آورده شده است.

3. علامه سید اسماعیل حسینی (1232 - 1306ق.) صاحب كتاب نضرة الناظرین.

4. سید محمّد حسینی تنكابنی

وی نویسنده ایضاح الفرائد و از شاگردان میرزا محمدحسن آشتیانی است. او استاد بسیاری از عالمان معاصر از جمله سید مرتضی لنگرودی، میرزا هاشم آملی و... است.

5. سید عبدالصمد بنی سعید لنگرودی (م 1320 ق.)

وی از شاگردان میرزای آشتیانی و عموی بزرگوار سید مرتضی لنگرودی است.(11)

تحصیلات

الف: تهران

حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی در سال 1361ق. همراه خانواده اش نجف اشرف را ترك و در تهران و در جوار مسجد و مدرسه

صفحه 186

حاج ابوالفتح(12) اقامت گزید و به تحصیلات علوم اسلامی در این شهر پرداخت.

پدر بزرگوارش بعد از اقامت در تهران به بازسازی و احیای مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح همت گماشت. این دو بنا از بناهای قدیمی دوره ناصری است كه در زمان رضا خان دست خوش حوادث گردید. در این دوران مدرسه تخریب شد و مسجد متروك گردید، به طوری كه محل رفت و آمد حیوانات بود. حاج سیّد محمدعلی و حاج سید محمدمهدی در مدرسه مروی و مدرسه برهان تهران به تحصیل مقدمات دینی پرداختند. از مهم ترین استادان این دوره سید محمدعلی می توان به شیخ علی كبر برهان، آقا شیخ موسی زنجانی و آقا شیخ حسین كنی تهرانی اشاره كرد. وی پس از آماده شدن مدرسه حاج ابوالفتح توسط پدر بزرگوارش سطوح متوسطه و عالی را نزد پدر بزرگوارش و آیةالله حاج سید احمد شهرستانی به خوبی فراگرفت. از آنجا كه وی دارای استعداد خوبی بودقسمت عمده كتاب های متداول آن عصر را با برادرش سید محمّدمهدی تحت نظارت و اشراف پدر گرامی اش به اتمام رسانید.

ب: قم

مرتضوی بعد از 12 سال اقامت و تحصیل در تهران در سال 1373ق. همراه والدین گرامی اش وارد حوزه علمیه قم گردید و تا آخر عمر در این شهر مقدس مأوای گزید. آیةالله مرتضوی لنگرودی درباره چگونگی وارد شدنشان به قم خاطره جالبی را نقل نموده است:

بنده خیلی تمایل داشتم كه به قم یا نجف اشرف بروم و در آنج

صفحه 187

سكن و مشغول تحصیل و تدریس شوم؛ امّا این امر با مخالفت والدین گرامی ما مواجه شد. یعنی هم مرحوم پدرم و هم مادرم با آمدنم به قم یا نجف اشرف مخالف بودند. البته مخالفت پدرم برمی گشت به مخالفت مادر؛ زیرا مخالف اصلی، ایشان بود. پدرم به خاطر رعایت حال ایشان، مخالفت می كرد. مادرم در طول این جابجایی ها به ویژه در شهر نجف اشرف و ناسازگاری آب و هوای آنجا دو نفر از فرزندانش را از دست داده بود و از طرفی فرزند دختر نداشت. ظاهراً تحمّل دوری بچه ها را نیز نداشت؛ اینكه ایشان در تهران باشند و ما در قم یا نجف برای ایشان خوشایند نبود. لذا مخالف بود به هیچ وجه راضی نبود حتی به درخواست رفتن گوش كند. ما هم به رغم تمایل قلبی به رفتن، در تهران مشغول درس و بحث بودیم. برای جلب رضایت آنان راهی به نظر نمی رسید؛ تا اینكه در سال 1373ق. به طور اتفاقی و بدون مقدمه همراه خانواده برای زیارت عتبات عالیات راهی كربلا شدیم. در این مسافرت بنده و برادرم سید مهدی، فكر كردیم كه باید برای به دست آوردن رضایت آنها به حضرت سیدالشهداعلیه السلام متوسل شد؛ زیرا می دانستیم كه دعا در زیر قبّه شریف حضرت، مستجاب است. البته راهش را نمی دانستیم تا اینكه روزی از پدرمان سئوال كردیم كه این اذن دخول كه در هنگام تشرف خوانده می شود از كجا معلوم است كه آقا اجازه دخول به زائر را صادر كرده باشد؟

مرحوم پدرم كه فلسفه و عرفان را نزد بزرگان تهران همانند آقا میرزا هاشم اشكوری و... خوانده بود از این سئوال خوشحال شد و توضیح جالبی داد. خلاصه توضیحات پدر این شد كه ما فهمیدیم كه اذن دخول حقیقی آن است كه زائر هنگام خواندن دعای آن، اشك بر صورتش جاری شود كه در این صورت و با این حال ورود مانع ندارد و

صفحه 188

استجابت دعا امكان پذیر است. لذا ما چند بار اذن دخول خواندیم و به حرم مشرف شدیم؛ ولی اثری از اشك نبود. تا اینكه روزی هنگام تشرف و موقع خواندن دعا، بی اختیار اشك از چشمانمان جاری شد و من و برادرم به حرم مشرف شدیم. در زیر قبّه آن حضرت عرض كردیم: آقا جان! ما از فرزندان شما هستیم و به قم یا نجف خیلی تمایل داریم؛ ولی والدین مخالفت می كنند. اگر مصحلت می دانید زمینه ورودمان را به حوزه های قم یا نجف مهیا بفرمایید؟!

آن شب حرم خیلی شلوغ بود گویی مناسبتی وجود داشت. تا ساعت 10 شب در حرم بودیم وقتی به منزل آمدیم پدرم گفت: شما تا الان كجا بودید؟ گفتیم حرم مطهر برای زیارت. او دوباره گفت: شام میل كردید؟ عرض كردیم: نه. پس او به مادرمان گفت: شام اینها را بكشید. وقتی مشغول خوردن شام بودیم. پدرم بدون هیچ مقدمه ای رو به ما كرد و گفت: آقایان! آیا میل دارید برای ادامه تحصیل به قم بروید؟ ما كه با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شده بودیم بدون اینكه خوشحالی مان را ابراز كنیم با كمال خونسردی گفتیم: آقا جان! چطور مگه؟! پدر گفت: من از تهران بدم می آید و از آن به شدت متنفّرم. ما با كمال تعجّب به یكدیگر نگاه می كردیم. هنوز حرف پدرم تمام نشده بود كه مادرمان همان سخن را تكرار كرد. برادرم سئوال كرد شماها كه به تهران خیلی علاقمند بودید، از كی از تهران بدتان می آید. گفتند: الان یكی و دو ساعتی است كه از تهران خوشمان نمی آید؛ و یك حالت تنفّر نسبت به آن برایمان ایجاد شده است.

ما از اینكه دعای مان مستجاب شده بود بسیار خوشحال بودیم؛ ولی با خونسردی گفتیم: آقا جان! اگر بعد از زیارت و رفتن به ایران برای تان امكان دارد، دیگر به تهران نروید بلكه به سوی قم حركت

صفحه 189

كنید و آنجا منزل بگیرید. ما به تهران می رویم و اثاثیه منزل را به قم منتقل می سازیم. ایشان موافقت كرد. البته بدان جهت این را گفتیم؛ زیرا به خوبی می دانستیم كه اگر ایشان به تهران بروند تهرانی ها به هیچ وجه نخواهند گذاشت ایشان آنجا را ترك نماید. ایشان به قم آمد و بزرگان قم به ویژه آیةالله بروجردی به استقبال ایشان آمدند. من و سید مهدی به تهران رفته و شبانه اسباب منزل را با كامیون به قم آوردیم. اهالی میدان قیام وقتی جریان را فهمیدند به شدتّ به تكاپو افتادند. مرحوم حاج مقدس واعظ با سخنرانی های تند و مهیّج خویش مردم را تحریك كرد و آنان دسته دسته به قم آمدند و هرچه اصرار كردند بی فایده بود. لذا آنان جهت بردن آقا به تهران به منزل آیةالله بروجردی رفتند؛ مرحوم حاج مقدس خراسانی خطاب به آیةالله بروجردی كرده و خطابه رسایی ایراد نمود و از اینكه نعمت بسیار بزرگی از دست آنان رفته؛ اظهار لطف از آن مرجع بزرگوار درخواست كمك نمود. آیةالله بروجردی كه مرحوم آقا را از زمان سابق می شناخت. خطاب به آنان گفت: آقای لنگرودی مجتهد است و من نمی توانم ایشان را مأمور به تكلیف نمایم. اهالی تهران مایوس شدند، ولی این قدر رفت و آمد و اصرار كردند تا مرحوم آقا راضی شد كه حضرت آقای اخوی آیت الله سید محمدحسین را به جای خویش به طور موقت به همراه آنان بفرستند كه هم كنون در تهران در همان مسجد اقامه جماعت داشته و در مدرسه مشغول تدریس است. و سرانجام مرحوم پدرم در قم ماندند.(13)

صفحه 190

استادان

مهم ترین استادان مرحوم مرتضوی لنگرودی در قم عبارتند از:

1. سید محمدباقر سلطانی طباطبایی قدس سره؛ استاد كفایه جلد اوّل.

2. میرزا محمد مجاهدی تبریزی قدس سره؛ استاد كفایه جلد دوم.

1. آیةالله العظمی بروجردی، كه مرتضوی به مدت 3 سال در درس خارج فقه وی شركت نمود.

2. سید مرتضی مرتضوی لنگرودی كه محمدعلی، به مدت 6 سال در درس فقه و اصولش شركت نمود.

3. سید محمدرضا گلپایگانی، كه مرتضوی 12 سال در درس فقه او حاضر شد. وی موفق شد از این بزرگوار اجازه اجتهاد دریافت نماید.

4. آقا میرزا هاشم آملی

مرتضوی 12 سال در درس اصول آن بزرگوار شركت كرد و موفق به دریافت اجازه اجتهاد از معظم له گردید.

5. سید محمدحسین طباطبایی كه مرتضوی فلسفه و تفسیر را از این استاد فرزانه به خوبی آموخته است.

البته معظم له در درس برخی آیات بزرگوار همانند: شیخ مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، امام خمینی و داماد شركت جسته است؛ اما چون به صورت منظم و نیز مدت آن زیاد نبود لذا در این نوشتار از آن یادی نشده است.

ضمناً در سفری كه مرتضوی به نجف اشرف داشت در درس برخی از بزرگان همانند امام، خویی، حكیم و.... شركت و از دانش بیكران آنان خوشه چیده است.

صفحه 191

تدریس

آیةالله مرتضوی همانند پدر گرامی و سایر بزرگان در كنار تحصیل به تدریس سطوح پایین تر پرداخت. این تدریس به رغم بیماریهای گوناگون وی، تا آخر عمر شریف ادامه داشت. او در اواخر عمر شریف خود به تدریس (مكاسب، رسائل و كفایه) اشتغال داشت. شیوه درسی آن بزرگوار بدین صورت بود كه با اینكه تسلط فوق العاده ای بر متون یاد شده داشت؛ ولی بدان كتفا نمی كرد؛ بلكه با بررسی و مطالعه و دسته بندی، مطالب را می نوشت و آنگاه آنرا به صورت پخته و آماده در اختیار شاگردان قرار می داد. وی در نهایت تواضع نسبت به بزرگان، كلام آنان را به نقد می كشید و نظرات خویش را با استدلال عقلی و نقلی بیان می نمود. نیز وی با نهایت احترام نسبت به بزرگان برای اینكه شائبه بی حرمتی در اذهان خطور نكند می فرمود: «شاید مراد آنان را در این موضوع ما نفهمیده ایم!»

ناگفته ه

آیةالله حاج سید محمدعلی لنگرودی چهارمین فرزند برومند فقیه اهل بیت علیهم السلام حضرت آیةالله حاج سید مرتضی لنگرودی قدس سره است. وی در مورد زندگانی علمی و اخلاقی و اوصاف و كمالات پدر بزرگوار و گرامی خود مطالبی نقل كرده كه چون هیچ كدام از این مطالب تا كنون به چاپ نرسیده است بدان اشاره می شود:

1. غربت علمی

مرحوم والدمان از شاگردان ممتاز و برجسته مرحوم نایینی بود و از لحاظ طبقه علمی و سنّتی در ردیف آیات عظام: بروجردی و خوانساری به شمار می رفت و در هنگام رحلت حداقل 20 سال از

صفحه 192

بزرگان معاصر همانند امام راحل، گلپایگانی و... بزرگتر بودند. به نظر من، والدمان از نظر علمی خوب شناخته نشد. با وجود اینكه وی شاگردان نامدار و برجسته ای را تربیت كرده است. به عنوان مثال، وی 12 سال در نجف بود و سپس به ایران آمد و چندین سال در شمال ماندگار شد و بعد دوباره به نجف رفت و بعد از چندین سال به تهران بازگشت و نزدیك به 12 سال در آنجا اقامت داشت. و آن گاه به قم مشرف شد و 10 سال آخر عمرش را در این شهر گذراند. وی فعالیت های زیادی علاوه بر تدریس داشت. مثلاً طرح ابتكاری تعطیلی روز وفات امام صادق علیه السلام از سوی ایشان به آقای كاشانی پیشنهاد گردید. در یكی از روزها آیةالله كاشانی در تهران به دیدن ایشان آمد. پدرم خطاب به ایشان گفت: حالا كه شما الحمدلله در مجلس شورای ملّی هستید، روز وفات امام صادق 7؛ رئیس مكتب جعفری خوب است به عنوان یك روز تعطیل اعلام شود. ایشان استقبال كرد و آن را در مجلس طرح نمود و این مسئله به صورت قانون تصویب شد. در تهران در دهه 20، مؤسس جشن و چراغانی كردن خیابان ها به مناسبت نیمه شعبان ایشان بود گرچه بعداً دیگران آن را ترویج نمودند؛ ولی باز ایشان مطرح نشد.

حتی زندگینامه ایشان یا اصلاً نوشته نشد و یا ناقص نوشته شده است، در حالی كه در مورد زندگانی افراد گاهی چندین كتاب نوشته می شود. البته آن بزرگوار به این گونه امور وابستگی و دلبستگی نداشت و خوش نداشت كه حتی در مجالس از ایشان نامی برده شود. ولی باید از مقام علمی عالمان دین به نحو شایسته تجلیل شود. لذا شاید بی مناسبت نباشد كه عرض كنم كه تاریخ ماده رحلت ایشان یعنی اربعین صفر سال 1383ق. با حروف ابجد «غریب العلم» می شود كه

صفحه 193

این حكی از اثبات مهجوریت و غربت معظم له است.

2. اخلاص و آینده نگری

مرحوم پدرم انسانی مخلص و معتقد و بسیار دوراندیش و آینده نگر بود. او فقط چهار فرزند داشت همه آنان را به كسوت روحانیت درآوردند و تكید داشت و حتی او در وصیت نامه اش آورده است كه: فرزندانش باید تلاش كنند تا از لحاظ علمی از كسی تقلید نكنند. اگر یك یا دو نفر از فرزندان من مجتهد شدند بر آنان واجب است دست یك یا دو نفر دیگری را بگیرند و آنان را به این مقام والای علمی برسانند و الاّ من راضی نیستم و اگر اولاد من توان اجتهاد را در خود نمی بینند بهتر است در میان مشاغل شغل كشاورزی را برای خویش انتخاب نمایند.

امروز به بركت انفاس قدسیه آن بزرگ مرد، همه فرزندانش از عالمان و مدرسان عالی مقام حوزه و بلكه همه نوادگان آن مرحوم همگی در كسوت روحانیت و بعضاً مجتهد و نزدیك به اجتهادند.

در خصوص آینده نگری و دقت و دوراندیشی پدرم می توان گفت كه وی زمانی تصمیم گرفت تا من و همه برادرانم طلبه شوند در حالی كه اوضاع روحانیّت بهم ریخته و آینده آن بسیار تاریك و آشفته بود. حتی اهل علم حاضر نبودند فرزندانشان طلبه شوند. ایشان نه تنها همه ما را طلبه كرد، حتی در سن 5 سالگی به برادرم آیةالله حاج سید محمدحسین لنگرودی لباس روحانیت پوشاند. ایشان در این راه خیلی ملامت شنید و بسیار در فشار قرار گرفت. یادم هست علمای بزرگ وقتی به دیدن ایشان می آمدند، او را از اینكه در این اوضاع مبهم همه فرزندان خود را طلبه كرده است مورد انتقاد قرار می دادند. و آنها می گفتند حال كه بنا دارید فرزندانتان طلبه شوند لااقل دو نفر را به

صفحه 194

مشاغل آزاد بگمارید تا در امور زندگی كمك تان نمایند. ولی ایشان به این حرف ها اعتنا نداشت و می گفت اینهایی كه معتقد به نابودی روحانیت و تاریك بودن آینده آنان اند اعتقاد ندارد كه این مملكت صاحب دارد و آینده هم در دست خداست. ما نباید فقط به فكر خودمان باشیم، پس نصرت دین خدا چه می شود؟ ما چه وظیفه ای داریم؟ ما همه افتخارمان این است كه اسم ما در طومار نوكری امام زمان علیه السلام روحی له الفداه ثبت شود. ما كه نباید در مقابل قلدری رضا خان دست از امام زمان علیه السلام برداریم و.....

او این سخنان را به قدری شیرین و جذّاب بیان می كرد كه حتی موجب تحوّل روحی آقایان می شد. البته سخنان آنان از روی دلسوزی بود و حتی یادم هست بستگان ما وقتی این موضوع را فهمیدند به تهران آمدند و خیلی تلاش كردند كه آقا را منصرف نمایند؛ ولی بی فایده بود. آنان برای به كرسی نشاندن حرف خود، با آقا قهر كردند! رفت و آمدها محدود شد؛ ولی ذره ای در عزم آهنین ایشان خلل وارد نشد.

3. مشوق اصلی

پدرم برای اینكه ما تحت تأثیر فشارها و سخنان اطرافیان قرار نگیریم و روحیه ما تأثیر منفی نپذیرد، دست به اقدام جالبی زد. وی هنگام صرف غذا كه همه اعضای خانواده جمع بودند. از زندگانی علما و بزرگان قسمت هایی را انتخاب و آن را به طرز جالبی بیان می كرد، كیفیت درس خواندن، راه رفتن، مجالس علمی، آداب زیارت كردن و... را به قدری جذاب تعریف می كرد كه انسان به كسب و یادگیری علم مشتاق می شد. او داستان هایی را حتی از استادان خویش نقل می كرد كه خیلی لذت بخش بود. او روی جنبه های مثبت زندگانی علما بسیار

صفحه 195

تكید داشت. این سخنان خالصانه موجب شد همه ما طلبه شویم. ما خیلی مدیون ایشان هستیم كه نگذاشت در آن برهه از زمان حساس از مسیر اصلی منحرف شویم. برخورد او می تواند برای اهل علم الگو باشد تا در مواقع هجوم افكار مسموم در جامعه از فرزندانشان محافظت نمایند.

4. مرجعیت واحد

پدرم از برجسته ترین علمان عصر بود مانند بسیاری از مجتهدان پارسا و متقی از منصب فتوا دوری می جست و معتقد بود كه مرجعیت شیعه باید واحد باشد و در برابر اصرار دوستان و مؤمنان كه خواستار توضیح المسائل ایشان بودند می گفت: زعامت شیعه را الآن آیةالله بروجردی در دست دارند و رساله ایشان در دست مردم است و نیازی نیست كه دیگری رساله توضیح المسائل چاپ كند و در نتیجه می گفت: بروید از ایشان تقلید و ترویج كنید.

5. شجاعت ذاتی

او بسیار شجاع بود و صراحت لهجه داشت. وی در جوانی در زمان مشروطه فعالیّت فراوانی كرد كه البته انقلاب مشروطه شكست خورد و آن فعالیت ها نتیجه نداد و او از به ثمر نرسیدن تلاش علما ناراحت بود. در هنگام تنظیم و تصویب لایحه انجمن ایالتی و ولایتی كه مضامین آن گویا قدری تند بود عده ای از علما حاضر نبودند آن را امضا نمایند؛ اما معظم له با شجاعت آن را امضا كرد. در صدر آن اعلامیه امضای ایشان قرار دارد. حضرت امام كه انسان ذاتاً شجاعی بود و نیز از انسان های شجاع خوشش می آمد همواره اقدام آقا را مورد تحسین قرار می داد. شریعت سنگلجی كه در دهه سی، افكار التقاطی داشت، از آنجا كه مرد ملایی بود به احدی اعتنا نداشت؛ ولی در مقابل پدرم كه

صفحه 196

می رسید كم می آورد. و خود را عاجز و ناتوان می دید. او می دانست كه مرحوم آقا بدون واهمه حرفهایش را می زند.

زمان آقای بروجردی بسیاری از مشكلات طلبه ها به وسیله مرحوم والد حل و فصل می شد. با اینكه ایشان با بیت معظم له مرتبط نبود؛ ولی موقعیت فوق العاده ای در نزد معظم له داشت. یكی از استادان بزرگوار حوزه روزی به من گفت: مشكلی برای طلاب پیش آمده كه ما جمعی از طلاب برای حل آنان به چند نفر از آقایان كه همگی از مراجع تقلید بودند متوسل شدیم تا نزد آیةالله بروجردی واسطه حل آن مشكل شوند، ولی آنان موفق نبودند. لذا به نزد امام خمینی رفتیم معظم له ما را به آیةالله لنگرودی ارجاع دادند و مشكل آنان با وساطت آقای والد نزد آیةالله بروجردی حل شد.

به خوبی به یاد دارم كه عده ای از فضلا خدمت آقا رسیدند و گفتند: آقای بروجردی سجده بر سنگ مرمر را جایز نمی داند و آن را جزء معادن دانسته است. این فتوا برای زائران ایرانی خانه خدا كه مُهر برای سجده نمی توانند از مهر استفاه كنند مشكلات فراوانی ایجاد خواهد كرد. مرحوم آقا چندین جلسه با مرحوم آقای بروجردی بحث كرد و نظر معظم له را عوض كرده كه موجب مسرّت و خوشحالی فراوان اهل علم و مؤمنان گردید.(14)

ویژگی های اخلاقی

مرحوم حاج سید محمدعلی لنگرودی دارای خصوصیات و كمالات و خدمات فرهنگی و اجتماعی و دینی فراوانی بود كه به برخی از آنان

صفحه 197

اشاره می شود:

1. تدریس

وی طبق سیره عملی بسیاری از بزرگان دین از ابتدای طلبگی علاوه بر تحصیل، به تدریس سطوح پایین تر پرداخت. او در تهران و بعدها در قم و تا آخر عمر شریفش تدریس را رها نكرد. او مانند پدرش پس از آموختن هر كتاب آن را تدریس می نمود. وی با عنایت خداوند متعال موفق شد بارها رسائل، مكاسب، كفایه و شرح تجرید را در یكی از حجرات حرم و بعدها در بیت پدر بزرگوارش كه به صورت خوابگاه در اختیار طلاب محترم قرار داشت تدریس كند. علاوه بر تدریس كتب حوزوی وی در ماه مبارك در مسجد عشقعلی به تفسیر قرآن و درس اخلاق می پرداخت.

نگارنده كه مكاسب را نزد وی فراگرفته به یاد دارم كه استاد فرزانه ما تسلّط و احاطه خوبی بر مكاسب (بیع) داشت؛ ولی با این حال، قبل از تدریس حداقل دو ساعت مطالعه می كرد و مطالب را دسته بندی می نمود و آن را با بیانی رسا به گونه ای توضیح می داد كه با گذشت سالیان متمادی، هنوز آن مطالب و متون درسی از یادها نرفته است. تشریح محتوای مكاسب با مسائل روز، یكی از شاخص ترین ویژگی های درس معظم له بوده است.

2. علم دوستی

او عاشق علم بود و به گونه ای عاشقانه از علم و علما سخن می گفت كه انسان دلش می خواست همه ساعات عمرش را یا كتاب بخواند و یا در محضر علما باشد.

یكی از شاگردان معظم له می گوید: یك شب به نماز یكی از آقایان رفتم و بعد از اقامه نماز یكی از شخصیت های معروف در آن جمع

صفحه 198

سخنرانی كرد. از آنجا كه اغلب حضار طلبه بودند وی درباره بی فایده بودن اغلب كتب درسی حوزه سخنانی گفتو من نیز تحت تأثیر آن گفته ها تصمیم گرفتم كه آن كتب را نخوانم و همان سخنان را نیز برای دوستان تعریف می كردم. نیز با تأثیرپذیری از سخنان آن شخص كارم به جایی كشید كه دو سال هم در امتحانات حوزه شركت نكردم و در این راه زیان فراوانی دیدم تا اینكه با توصیه یكی از دوستان خدمت آیةالله لنگرودی رسیدیم و ضمن تعریف ماجرا، معظم له با خوشرویی فرمودند: افراط و تفریط در هر كاری بد است و در علم آموزی بدتر. شما نباید تحت تأثیر اشخاص باشید. این علوم مقدمه شناخت و معرفت انسان است. مثلاً همان شخصیت كه سخنرانی كرده. چطور ممكن است كسی علم نیاموخته باشد و بلاغت، فصاحت، زمان، مكان، مخاطب و... كه همگی از علوم ادبی حوزه است را بلد نباشد بعد بیاید سخنرانی كند. این سخنرانی بدون آن آموزه ها بی محتواست.... پس از این صحبت توانستم روحیه علم آموزی را در خودم زنده كنم و بعدها فهمیدیم كه چقدر ضرر دیدم. آری سخنانش از دل برمی خاست و لاجرم بر دل می نشست.

3. خلوص نیت

یكی از اقدامات معظم له این بود كه تدریس را در محل خوابگاه طلاب (بیت پدری) در كوچه و پس كوچه های عشقعلی برگزار می كرد. با اینكه بیمار بود و محل تدریس دور، ترجیح می داد درس را در آن محل برگزار نماید. عده ای از فضلا پیشنهاد كردند كه لااقل درس در جوار حرم یا مدرسه فیضیّه در محل مناسبی برگزار شود تا فضلای بیشتری از درس حضرت عالی استفاده نمایند؛ اما او در كمال فروتنی می گفت: ما قابل این حرف ها نیستیم؟! حتی وی از انتشار اعلامیه

صفحه 199

برای دعوت طلاب نیز جلوگیری می كرد. هر وقت هم تحت فشار قرار می گرفت با تعریف داستانی از سیره عملی بزرگان، آنان را از اقدام عملی برای معرفی خود برحذر می داشتند. روزی در جلسه درس می گفت: شما كه شهرت و عظمت امام خمینی را می بینید، بدانید كه شخص ایشان ذره ای برای رسیدن به این مقام تلاشی نكرده؛ بلكه خدا به او این عظمت و شرافت را داده است. امام راحل كسی است كه محل درس خود را از اطراف حرم به مسجد سلماسی كه یك مكان دور افتاده ای بود منتقل ساخت. او از شهرت متنفر بود، بلكه خلوص نیت داشت و همین باعث عظمت ایشان گردید و... وی با این گونه سخنان جذّاب باعث انصراف اقدام عملی شاگردان و دوستان می گردید.

4. نصایح سودمند

این عالم فرهیخته روزهای چهارشنبه بعد از اتمام درس، نصایح سودمندی بیان می كرد. نصایح اخلاقی ایشان همواره مورد استقبال فراوان طالبان علم و معرفت بود. وی طلاب محترمی را كه به دست مبارك وی به لباس مقدس روحانیت ملبّس می شدند به چند امر مهم و اساسی سفارش می كرد و می گفت:

1. طلابی كه ملبس به لباس مقدس روحانیت می شوند باید سعی كنند تا رفتار ناپسندی كه موجب بدنام شدن روحانیت شود از آنان سر نزند.

2. ملبسین به این لباس مقدس، باید سعی كنند بیش از پیش در امر تحصیل علم و كسب معارف كوشا باشند؛ زیرا سطح توقع و انتظار مردم از آنان به مراتب افزایش می یابد و این وظیفه را سنگین تر و حساس تر می كند.

صفحه 200

3. معتقدم كه بسیاری از مشكلات گوناگون امروز بشر زاییده عدم شناخت واقعی نسبت به مقام و منزلت خدا و انبیا و ائمه دین است؛ لذا تكید می كنم كه طلاب محترم با مطالعه و فراگیری علوم گوناگون، شناخت و شناساندن را در سرلوحه امور خویش قرار دهند تا همگان از این مشكلات رهایی یابند.

عشق به ائمه علیهم السلام

آیةالله مرتضوی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به خصوص مولای عارفان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عشق می ورزید و در همه حالات خویش همواره از فضایل و كرامات و سخنان آنان مرتب سخن می گفت. وی به ویژه در ماه مبارك رمضان در مسجد عشقعلی مقید بود منبر برود. وی فضایل امام علی علیه السلام را به گونه ای بیان می كرد كه هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می داد. نیز هنگام بیان فضایل اهل بیت علیهم السلام، اشك در چشمانش حلقه می زد و مظلومیت آنان، او را غصه دار می كرد و به شدّت می گریست. او در منزل برادر بزرگوارش آیةالله حاج سید محمدحسن لنگرودی هر هفته جمعه ها در روضه شركت می كرد و نیز در رثای امامان معصوم علیهم السلام به ویژه امام اوّل شیعیان اشعاری را نیز سروده است. یك نمومه از آن سروده ها چنین است:

علی ای مظهر عدل الهی

بود تاریخ را بر این گواهی

كجا دیده كسی با قدرت و زور

شود نزد یتیمان خك و كاهی

صفحه 201

برادر نزد او مانند غیر است

در انجام اوامر هم نواهی

عقیل و بچه هایش را ز تاریخ

مگر نشینیده ای فریاد و آهی

ز حلقومش فغان برخواست و گفت

برادر آتش است این یا الهی

امیرش گفت از آتش هراسی؟

علی خائف نباشد از مناهی

برای زینت آن دخت وال

صباح خویش كرد چون شب سیاهی

قلاد عاریت بگرفت از او

نمود عیشش تنقّص با تباهی

ز پای ذمه زن خلخال بگرفت

یكی از مردمان دون و واهی

غضب بر چهره اش گردید بارز

شال شیر نر دربند چاهی

بگفتا مرگ پیش من گواراست

نباشد چاره ای خواهی نخواهی

همه مردم به نزد او مساوی

گدا بنده، غنی، یا آنكه شاهی...

از منظر دیگران

آیةالله حاج سید احمد شهرستانی درباره ایشان در اجازه روایتی آورده است:

صفحه 202

فقد استجاز منی حسن الظنّ بی جناب حسنة الایام ثقة الاسلام و صفوة الاماثل الاعلام ذوالحسب الشریف الرّفیع و المقام الشامخ المنیع العالم التّقی الزّكی البحر المفضال الالمعیّ السید محمدعلی المرتضوی اللنگرودی...

آیةالله العظمی میرزا هاشم آملی درباره وی می گوید:

... فان جناب العالم الالمعی و الفاضل الكامل التقی صاحب القریحة النّقادة و السلیقة المستقیمة عماد الاعلام حجةالاسلام الحاج السید محمدعلی المرتضوی اللنگرودی...

آیةالله حاج سید احمد زنجانی در اجازه روایتی چنین نوشته است:

و... ان السیّد السند المعتمد و العالم المؤید الحاج السید محمدعلی المرتضوی...

آیةالله قربانی نماینده ولی فقیه در استان گیلان در خطبه نماز جمعه به مناسبت ارتحال معظم له چنین می گوید:

داغ انسانی بافضیلت و برادر دانشمند و ارجمندم آیةالله حاج سید محمدعلی لنگرودی مرا سوزاند و باید عرض كنم در میان بسیاری از دوستان و رفقا كه شهید شده و یا رحلت فرمودند داغ رفتن دو نفر مرا بی تاب ساخت و جگر مرا سوزاند یكی شهید دكتر باهنر و دیگری آیةالله لنگرودی. این عزیز هم آقا بود و هم آقازاده، بسیار بامعرفت بود، كمالات و اوصافی در وجود این عزیز نازنین بود كه در دیگران كمتر یافت می شد. او افتخاری برای ما گیلانی ها و یكی از شخصیت های بسیار ارزنده حوزه های علمیه به ویژه قم به شمار می رفت. او با اینكه در میان آیات اخوان اربعه مرتضوی از همه كوچكتر بودند معذلك عمری را با بیماری شكر الهی بود و سرانجام عاشقانه

صفحه 203

به معبود خویش شتافت خدایش رحمت كناد.

حاج سیلمانی یكی از بازاریان متدین در اطراف حرم مطهر می گوید:

بیش از 60 سال است كه در اطراف حرم مطهّر مغازه دارم و به واسطه شغلم، بساری از علما را می شناسم و با آنان ارتباط دارم. به نظرم آیةالله لنگرودی نمونه واقعی یك روحانی بود كه انسان با دیدن آن قیافه و وقار و متانت به یاد اهل بیت عصمت و طهارت می افتاد. گام های سنگین و متین و لباس نظیف و عمامه ای مرتب و قد كشیده و چهره باز و نورانی و متبسم كه هنگام غروب برای اقامه نماز جماعت از جلوی مغازه ام رد می شد، مرا وامی داشت كه لحظاتی دست از كسب و معاش برادرم و به تماشای ایشان بپردازم و به دیگران هم توصیه می كردم كه نگاه كنند. عجیب اینكه آنان بدون اینكه حتی نام این بزرگوار را بدانند مجذوب این آقا می شدند. روزی به یكی از دوستان روحانی عرض كردم و گفتم این عقیده من است، اگر كسی می خواهد طلبه شود اوّل باید فكر كند كه طلبه یعنی راهنمای مردم عوام مثل من یعنی اینكه من و امثال من باید با دیدن آن طلبه به یاد خدا و اهل بیت علیهم السلام پیامبرصلی الله علیه وآله بیفتیم و اگر این گونه نباشد آن شخص به درد طلبگی نمی خورد حالا هر كس كه می خواهد باشد.

یكی از بازاریان خیابان چهارمردان كه سال ها با معظم له محشور بوده است درباره او می سراید:

اهل دل باشد صفای باطنش سلمان بود

پیرو جدّش محمدصلی الله علیه وآله صاحب قرآن بود

صفحه 204

از فضایل اخلاقی

او بی توجه به مال، ثروت و مقام دنیوی بود. این عالم بزرگ آخرت خویش را به دنیای فانی نفروخت. وی نسبت به بزرگان دینی كمال احترام را رعایت می كرد. با اینكه تقریباً همه سال های عمرش با بیماریهای گوناگون سپری شد؛ هیچ گاه لب به اعتراض و شكایت نگشود و همواره شكر و صابر بود. او با اینكه به خاطر بیماری و كسالت های ممتد از حضور در اجتماعات و مجالس محروم بود؛ تحلیل های مفید و سودمندی از قضایای روز بیان می داشت. زهد و تقوای علمی داشت و خوش گفتار و خوش رفتار بود و در برخورد با افراد، معتدل و نرم بود و روحیه بشاش داشت. به بزرگان و شخصیت ها احترام می كرد و همواره از آنان به نیكی یاد می كرد و اهل نوافل و تهجد بود.

خدمات دینی

اقامه نماز جماعت

آیةالله لنگرودی به مدت 30 سال در مسجد عشقعلی واقع در خیابان انقلاب در مركز شهر مذهبی قم به اقامه جماعت پرداخت و نیز در همین مكان مقدس مشغول وعظ و ارشاد و درس تفسیر قرآن و درس اخلاق بود. در ایام رمضان خودش منبر می رفت و مواعظ سودمندی ایراد می نمود. بزرگانی كه در مسجد عشقعلی اقامه جماعت كرده اند عبارتند از آیات عظام:

حاج شیخ عبدالكریم حایری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم.

حاج سید حسین طباطبایی بروجردی.

حاج شیخ ابوالقاسم كبیر قمی.

صفحه 205

شیخ عبدالنبی عراقی.

سید مرتضی لنگرودی

پس از رحلت آیةالله حاج سید محمدعلی لنگرودی فرزند برومند ایشان حجةالاسلام و المسلمین حاج سید محمدجواد مرتضوی لنگرودی در این مسجد اقامه جماعت نموده هم كنون نیز امور علمی و عملی پدر بزرگوارش را به عهده دارد.

احیای مسجد عشقعلی

مسجد عشقعلی از مساجد قدیمی شهر قم دارای قدمتی بیش از 150 سال به لحاظ موقعیت مكانی و نزدیكی حرم مطهّر و محل تدریس و اقامه جماعت بزرگان و فقیهان عالی مقام، دارای ارزش فوق العاده ای است. ساختمان مسجد فرسوده و كهنه بود و گنجایش جمعیّت را نداشت. آیةالله لنگرودی با همّت والای خویش و با كمك متدینین مسجد را تخریب و در همان مكان با اسلوب مهندسی مجدداً مسجد باشكوهی ساخت. در راه احیای این مكان مقدس معظم له زحمات فراوانی متحمل شد. این مسجد به شكل آبرومندانه ای بازسازی و احیا شد و هم كنون از مهم ترین مساجد قم به شمار می آید.

مدرسه علمیه آیةالله لنگرودی

این مدرسه كه منزل پدر بزرگوارش بود با همّت والای معظم له و برادران گرامی اش برای زنده كردن نام و آثار پدرش به صورت مدرسه علمیه در اختیار طلاب علوم دینیّه قرار گرفت كه حدود 60 طلبه در آن جا مشغول تحصیل هستند. معظم له با مقررات خاصی با تدریس و نظارت صحیح و كارآمد خویش توانست طلاب فاضلی را تربیت نماید كه در این مدرسه به تدریس فقه و اصول و اداره آن اشتغال دارند.

صفحه 206

تألیفات

آیةالله لنگرودی به علّت اینكه در بیشتر سال های زندگی اش بیمار بوده و بیماری مانند همراهی همیشگی او را رها نمی كرد. از حضور در محافل عمومی محروم بوده است. امّا این امر باعث نشد او از تألیفات و تصنیفات غافل شود. البته برخی از تألیفات این عالم فرهیخته نیمه تمام مانده و هیچ كدام از آثارش به زیور طبع آراسته نشده است. این آثار عبارتند از: 1. رساله ای در عدالت؛ 2. تاریخ را بررسی كنیم (مناظره بدون تعصب در امامت) 3. شرح فارسی بر تجریدالاعتقاد؛ 4. ترجمه الطرائف ابن طاووس 5. كشكول؛ 6. تقریرات درسی

آیات عظام؛ 7. حواشی بر رسائل، مكاسب، كفایة.

سروده ه

معظم له طبع روانی در شعر داشت و گاهی برای پر كردن اوقات فراغت خود اشعار زیبایی می سرود متأسفانه این اشعار تا كنون همانند آثار و تألیفات وی به زیور طبع آراسته نشده است. نمونه هایی از این سروده ها چنین است:

دواوین عمل پر از گناه است

به میزان عمل رویم سیاه است

اگر لطفت نباشد دستگیرم

یقین در قعر دوزخ جایگاه است

ولایت پایه ایمان و دین است

یقین این گفته شرع مبین است

به نیشابور در هنگام رحلت

بیان فرمود این ز اسرار دین است

صفحه 207

زكات و روزه و حج و قیامت

تو را ناجی نباشد در قیامت

اگر در تو نباشد حُب حیدر

چنین گفته است آن برج امامت

فرزندان

آیةالله لنگرودی در سال 1338ش. با بیت فقیه مجاهد حضرت آیةالله العظمی حاج آقا حسین قمی وصلت نموده كه ثمره این ازدواج 7 فرزند است:

1. حاج سید محمدجواد مرتضوی لنگرودی

وی تحصیلات خویش را در قم نزد پدر، عموهای گرامی اش و سایر آیات عظام به اتمام رسانید و اینك از مدرسان حوزه علمیه قم به شمار می رود و نیز در جایگاه امامت پدر مشغول وظیفه دینی و علمی است.

2. سید احمد، كه از طلاب حوزه علمیه قم است.

3. طیّبه 4. طاهره 5. فاطمه 6. زهره 7. آمنه دختران و یادگاران جسمانی معظم له هستند.

رحلت

آیةالله لنگرودی در 62 سالگی پس از عمری تلاش، خدمت، تحصیل، تدریس، تهذیب نفوس و ارشاد و هدایت مردم در اثر كسالت های ممتدّ در سحرگاه روز جمعه سوم جمادی الاولی 1416ق. برابر با 7 مهرماه 1374ش. بعد از اقامه نماز صبح و در اثر سكته قلبی در تهران دار فانی را وداع نمود و روحش در جوار رحمت الهی آرمید. پیكر پكش عصر شنبه از مسجد عشقعلی در میان انبوه جمعیت

صفحه 208

دلسوخته و گریان، باشكوه فراوان تشییع و پس از اقامه نماز در قبرستان شیخان به خك سپرده شد. در پی رحلت این عالم جلیل القدر مجالس باشكوهی در قم، تهران و گیلان منعقد گردید و حضور بسیاری از مراجع عظام تقلید در مجالس ختم وی بر عظمت و معنویت مجالس افزود. شاعران محترم نیز اشعار فراوانی در رثاء این بزرگمرد الهی سروده اند.(15)

پی نوشت:

1) گیلان، گروه پژوهشگران ایران، ص 39 و 40.

2) همان؛ طرح توسعه و عمران جامع ناحیه لنگرود، مهندسان مشاور شمال 1379ش.

3) وی یكی از رهبران مشروطه است. از آنجا كه وی مدتی در بابل (بارفروش) در محضر علاّمه فقید حاج ملاّ محمد اشرفی مازندرانی تلمذ نموده به مازندرانی شهرت یافته است.

4) جهت اطلاع بیشتر ر. ك: مقالات همایش فرهنگی و پژوهشی لنگرودشناسی، فصل نامه فرهنگ گیلان، سال چهارم، ش 13 و 14، بهار و تابستان 81.

5) گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 417.

6) شمه ای از زندگانی آیةالله حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی در كتب ذیل آمده است: گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 32 و ج 9، ص 324؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 644؛ پیشینه تاریخی و فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، ص 848؛ سیمای لنگرود، ص 169، نوشته آقای رفیعی لاهیجی؛ شجره مباركه، اشاره اجمالی به اجداد و نیكان سادات لنگرود، ص 65، محمدحسن مرتضوی لنگرودی؛ ستارگان حرم، دفتر 13؛ هفته نامه گلبانگ گیلان، آبان 1374ش. و دو مقاله مجزا از شرح زندگانی و حالات آن مرحوم كه توسط فرزند فاضل معظم له حاج سید محمدجواد مرتضوی لنگرودی تهیه و در اختیار این جانب قرار گرفته است. در این نوشتار بیشتر از این دو مقاله استفاده شده است.

7) ر. ك: آثارالحجة، ص 73؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 248؛ معجم رجال الفكر و الادب فی النجف، ص 1132؛ فرهنگ فارسی، دكتر محمد معین، ج 6، ص 1824؛ چهره ای از زندگانی آیةالله لنگرودی، آیةالله محمد واصف، مجله حوزه، مصاحبه با آیةالله سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی و ستارگان حرم، دفتر 13. شمه ای از حالت آن فقیه فرزانه توسط برادر دانشمندم آقای غلامرضا گلی زواره آمده است.

8) مصاحبه نگارنده با آیةالله سید محمدحسین لنگرودی(دامت بركاته) كه سكن تهران هستند.

9) همان.

10) شجره مباركه، سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، ص 65.

11) شرح این عالمان بزرگوار در الذریعه، تالیف شیخ آقا بزرگ طهرانی و بزرگان تنكابن و رامسر و نیز در شجره مباركه آمده است.

12) واقع در میدان قیام (شاه سابق).

13) این داستان معظم له توسط برادر بزرگوارش حضرت آیةالله حاج سید محمدمهدی عبدالصاحب مرتضوی لنگرودی دامت بركاته تكمیل گردید.

14) مطالب معظم له در این باره (خصوصیات منتشر نشده آیةالله حاج سید مرتضی لنگرودی) توسط برادران معظم له تكمیل گردید و با مقداری تصرف و اضافات نگاشته شد.

15) متن مقاله با استناد به نوشته های جناب حجةالاسلام حاج سید محمدجواد مرتضوی لنگرودی و با همكاری بیت مكرم آیةالله العظمی حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی تهیه و تنظیم شده است و در ضمن لازم به تذكر است كه چون اینجانب چند سالی افتخار شاگردی آن فقید سعید داشته ام و بسیاری از خصوصیات و گفتار معظم له را از نزدیك مشاهده كرده و به تصویركشیدم.

نویسنده : محمدتقی ادهم نژاد

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:00 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


متوسل آرانی، محمدحسن
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : معاصر
آثار :

اشاره

شهرستان آران و بیدگل در تقسیمات كشوری از توابع استان اصفهان و در حاشیه غربی كویر مركزی ایران و شمال كاشان قرار دارد. مركز آن، آران در 5 كیلومتری شمال شرقی كاشان و دارای جمعیتی نزدیك به 40000 نفر است. بافت مذهبی این شهر به دلیل مجاورت با كاشان و ارتباط دیرینه مذهبی و تجاری با قم، مشابه است. و مردم آن در انجام وظایف، مراسم و آداب و سنن دینی بسیار مقیّد و پای بندند.

این خطه از آغاز طلوع خورشید اسلام مأمن و پناهگاه برخی از فرزندان، نوادگان حضرت علی و آل اوعلیهم السلام و پس از آن مدفن و آرامگاه آنان بوده است. نیز این سرزمین در طول قرن ها دانشمندان، ادیبان، شاعران، معلمان و مربیان لایق و نیكوكارانی ایثارگر را در دامن خود پرورش داده است. از میان تربیت شدگان این منطقه عده ای در عصر خود منشأ اثر بوده و همچون ستارگانی فروزان درخشیده اند و

صفحه 158

به منطقه و دیار خود عظمت و شكوه بخشیده اند.

در برخی از تراجم، شرح حال نویسان از عالمان دینی آران چنین یاد كرده اند: ملا علی آرانی (1244ق.)، ملا غلامرضا آرانی (1265 ق.) ملا محمدعلی آرانی (1327ق.)، ملا محمدجعفر آرانی (1348ق)، آقا میرزا احمد عاملی آرانی (1369ق.) و افتخار الاسلام دربندی آرانی (1387ق.)(1)

بعضی از تذكره نویسان معاصر، نگاهی آرانی (979ق.)، سلطان ابراهیم داوری آرانی (قرن 11)، میرزا علی اصغر سرشار آرانی (1297ق.)، ملا حسن داعی آرانی (1310ق.) روح الامین (1288ق.)، نظام وفا آرانی (1384ق.) و... را به عنوان ادیبان و سخنوران ذكر كرده اند و معمرین و برخی تاریخچه نویس های بومی، نام قاضی محمد آرانی (1075 ق.)، آقا سلیم آرانی (1192ق.)، ملا عبدالهادی (1280ق.)، افتخارالعلما (1340ق.) و شیخ الاسلام دربندی آرانی (1370ق.) را كه زبانزد عام و خاص بوده اند را در شمار خیّرین و نیكوكاران قرار داده اند.(2)

خاندان متوسل آرانی از جمله خاندان علمی و ادبیآران هستند كه سابقه آنان به دو قرن می رسد از این دودمان بزرگانی چون: داعی آرانی و حاج آقا محمد متوسل و حاج محمدحسن متوسل برخاسته اند. در این مقاله با شرح زندگی و آثار حجةالاسلام و المسلمین حاج محمدحسن متوسل آشنا می شویم.

صفحه 159

تولد و خاندان

حاج شیخ محمدحسن متوسل آرانی، فرزند نخست حاج آقا محمد متوسل در تاریخ 29 / 10 / 1300ش. برابر سال 1340ق. در كوی «وشاد» آران و خانواده ای مشهور به علم، تدین و تقوا متولد شد.

پدرش حاج آقا محمد متوسل آرانی در سال 1264ش. برابر با 1305ق. در آران قدم به عرصه وجود نهاد. وی دانش متعارف روز را در مكتب خانه فرا گرفت و مقداری از شرعیات و دانستی های دینی را از آیةالله آقا میرزا احمد عاملی آموخت. او در جوانی پدر را از دست داد و به خاطر تأمین معاش و سرپرستی مادر، برادر و خواهرهایش از ادامه تحصیل باز ماند وبه كسب عطّاری و فروش دانه های گیاهی، صنعتی و دارویی روی آورد. وی چون در كسب و كار، امین، درستكار و منصف بود مشتریان فراوانی داشت و تولیدكنندگان و كشاورزان بذر مورد نیازشان را به صورت عمده برای فروش در اختیارش می گذاشتند و گاه او را با خود سهیم می كردند. او بدین جهت و به خاطر رعایت و پرداخت حقوق شرعی زندگی پر بركت و پردرآمدی داشت و از این راه توانست علاوه بر تأمین معاش خود و خانواده اش سرمایه ای برای كسب و كار فرزندان خود فراهم آورد. و آنان را در مسیر تجارت قرار دهد. به خاطر حسن شهرت و امانت داری و آشنایی به احكام و مسائل شرعی، آیةالله عاملی آرانی عمامه بر سر وی نهاد و به او امر نمود تا در مسجد ملا شكرالله آران اقامه نماز نماید و مردم را به وظایف دینی آشنا سازد. از آن پس آقای متوسل در كنار شغل روزانه اش در اوقات سه گانه اذان می گفت و در مسجد نماز جماعت اقامه می كرد. وی گاهی پس از اتمام نماز برای مأمومین احكام و مسائل شرعی مورد نیاز را بیان می كرد و در ایام ماه مبارك رمضان به طور مستمر هر سه

صفحه 160

وقت، ساعت ها وقت خود را صرف بیان احكام و نقل نصایح و مواعظ اهل بیت علیهم السلام می نمود. استخاره، دعانویسی و دیگر كارهای معمول عالم دینی محل به عهده وی بود.

به علت برخورداری این عالم بزرگوار از بیانی شیوا و نافذ مسجدش مملو از جمعیّت می شد و گفتارش بسیار تأثیر می گذاشت و نزد اهالی محبوبیتی ویژه داشت. از آنجا كه وی از امكانات مادی برخوردار بود در انجام كارهای خیر و امور عام المنفعه از دیگران سبقت می گرفت.

از جمله خدمات دینی آقای متوسل مبارزه وی با مبلغان بهایی در منطقه بود. حجج اسلام شیخ محمدصادق شیدائیان و شیخ عزیزالله شكوری آرانی(3) آورده اند.

«هنگامی كه بهاییان در آران به فعالیت گسترده ای دست زده بودند و افراد ساده و زودباور و سست عقیده را با دادن پول و خوراندن پلو گول می زدند. آقای متوسل با زبانی نرم و ملایم افرادِ تطمیع شده را موعظه و نصیحت می كرد و در مقابل تبلیغات آنان مقاومت و ایستادگی می نمود و میدان را خالی نمی كرد، مبلغان بهایی نیز گفته بودند چنانچه آقای متوسل دست از تبلیغ علیه ما بردارد و صحنه را ترك كند، بیش از نصف مردم بهایی می شوند و ما موفق می شویم».

آقای متوسل در سال های پایانی عمرش از آران به قم هجرت كرد و در محله آبشار در كنار فرزندان و بستگانش اقامت گزید. وی در مسجد این محل نیز بنا به سنت دیرینه اش، در اوقات نماز حاضر می شد و همچون دیگر مأمومین به نماز و تعقیبات می پرداخت و در

صفحه 161

فرصت های مناسب برای حاضران؛ به ویژه جوانان نصیحت و موعظه می كرد و هرگاه امام جماعت مسجد حاضر نمی شد به جای وی اقامه جماعت می نمود. گفتار صمیمی و رفتار مؤدبانه وی سبب شده بود كه اهالی محل او را بشناسند و به وی اظهار ادب و احترام نمایند.

سرانجام این مؤمن صالح پس از عمری بابركت و توأم با خدمت در آذرماه سال 1351ش. مطابق با 18 شوال 1392ق. دعوت حق را اجابت نمود و به سرای باقی شتافت. پیكر پكش با عزت و احترام تشییع و پس از مراسم نماز در قبرستان ابوحسین به خك سپرده شد.

استاد شهاب تشكری آرانی تاریخ فوت وی را ضمن اشعاری كه در اوصاف وی سروده چنین آورده است:

حاج آقا محمد واعظ

پیشوای هدایت و تقو

متوسل به عترت اطهار

در ره حق و خیر و صدق و صف

بعد هشتاد و هفت سال از دهر

چشم پوشید و رفت از دنی

باد مشمول لطف حضرت حق

روح جاوید او به دار بق

سال فوتش نگاشت كلك «شهاب»

«متوسل به ذیل آل و لا»

«1351ش.»

از اجداد پدری آقای حاج محمدحسن متوسل، ملا حسن آرانی متخلّص به داعی، فرزند یعقوب است. وی در سال 1193ق. در آران متولد شد و در زادگاهش علوم و معارف را فراگرفت. وی عالمی ادیب،

صفحه 162

شاعری توانمند و زاهدی بی ریا بود كه تا پایان عمرش با قناعت زندگی كرد. وی با آنكه اهل ریاضت و انزوا بود به تعلیم، تبلیغ و ارشاد مردمِ زادگاهش و روستاها و آبادی های اطراف كاشان می پرداخت. وی كار استنساخ و عرضه نسخه های خطی كتاب های دعا و حدیث را كه آن روزها كمتر در دسترس و اختیار مردم بود انجام می داد.

ملا حسن آثار مكتوبی همچون كتاب ریاض الفنون، نصاب الصبیان، دیوان شعر (حاوی پنجاه هزار بیت)، دیوان قصاید و... را از خود به یادگار گذاشت. از میان آثار یاد شده فقط دیوان القصاید به صورت خطی باقی مانده كه این اثر در بهار سال 1383ش. به اهتمام نویسنده این مقاله احیا گردید. و پس از بررسی و مطالعه به پیشنهاد انجمن اهل قلم شهرستان آران و بیدگل در 418 صفحه قطع وزیری به زیور طبع آراسته و منتشر شد. این دیوان مشتمل بر مقدمه، 8 باب و یك خاتمه است. غالب قصاید در باب های مختلف در مدح و مرثیه امامان معصوم علیهم السلام سروده شده و خاتمه آن با قطعات و رباعیات و بحر طویل های زیبا و شورانگیز پایان پذیرفته است. ملا حسن در اثر ریاضت های شرعی و زهد بسیار به مقاماتی دست یافته بود. تأثیر نفسِ قدسی او در درمان بیماران و مبتلایان و رفع مشكل گرفتاران، از وی چهره ای موجه ترسیم كرده واو را زبانزد عام و خاص نموده بود.

داعی آرانی در سال 1313ق. پس از یك قرن زندگی توأم با فقر و قناعت؛ ولی همراه با خدمت دینی به مردم ندای «ارجعی» را لبیك گفت و به ملكوتیان پیوست. پیكرش در گورستان قدیمی زادگاهش كه در حال حاضر به صورت مركز آموزشی است به خك سپرده شد.

صفحه 163

تحصیلات

محمدحسن از كودكی دارای استعدادی فوق العاده بود. وی خواندن و نوشتن و دانش های روز را در مدارس جدید فراگرفت و لیاقت و شایستگی های خود را در امر تحصیل و آموزش نشان داد. پدرش به خاطر این استعداد و شایستگی، بیشتر به او علاقه مند شد و در دل آرزو كرد كه این فرزند در سلك عالمان دینی درآید. در این سال ها كه پدر به سفر زیارتی عتبات عالیات موفق گردید در یكی از شب ها كه به حرم مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام مشرف شد، پس از نماز، دعا و توسل در كنار ضریح و قبر مطهّر از خدا خواست كه فرزندش را در جهت خواسته و میلش هدایت كند. دعای خیر پدر در حق فرزند مستجاب شد و فردای آن شب در دل آقای متوسل كشش به سوی طلبه شدن و تحصیل علوم دینی ایجاد شد. وی صبح همان روز به دنبال تحصیل رفت.(4) او مقدمات دروس حوزوی را در زادگاهش، آران نزد آیةالله افتخارالاسلام دربندی سپری نمود و در همان سال به دست مبارك حضرت آیةالله آقا میرزا احمد عاملی آرانی ملبس به لباس روحانیت گردید. سپس برای ادامه تحصیل به كاشان رفت و نزد آیات عظام: آقا شیخ محمود نجفی (1385ق.) و آقا میر سید علی یثربی (1379ق.) كتاب های درسی متداول حوزه را آموخت. پس از آن وی با مشورت آیةالله یثربی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت كرد و در مدرسه فیضیه سكونت گزید. آقای متوسل، دروس سطح عالی حوزه را نزد استادان مشهور و معروف زمانش؛ یعنی حجج اسلام: سید محمدباقر طباطبایی سلطانی (1418ق.)، عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی

صفحه 164

(1407ق.)، میرزا محمد مجاهدی تبریزی (1380 ق.) و آیةالله میرزا علی مشكینی اردبیلی (رئیس مجلس خبرگان رهبری) تحصیل نمود.

او با اتمام دروس دوره سطح به طور مرتب و منظم در درس خارج فقه و اصول آیةالله بروجردی (1380ق.) شركت كرد و مقداری از بحث فقه آن مرجع بزرگ را به رشته تحریر درآورد. پس از رحلت این استاد بزرگ حوزه در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام: محقق داماد (1388ق.) امام خمینی (1409ق.)، سید محمدرضا گلپایگانی (1414ق.) و سید شهاب الدین نجفی مرعشی (1411ق.) حاضر شد و با برخی از فضلا و همدوره ای هایش از جمله: حجج اسلام حاج سید محمد حسینی كاشانی، مقدسی مازندرانی سال ها به مباحثه پرداخت. و به اندوخته های علمی خود افزود.

آقای متوسل در دوران تحصیل و پس از آن به طور رسمی جلسه درس و تدریس نداشت؛ اما زمانی كه در كاشان تحصیل می كرد، برای برخی طلاب هم شهری كه علاقمند به تحصیل دروس حوزوی بودند قسمتی از مقدمات راتدریس كرد وی زمانی كه در قم اقامت گزید و در مسجد آبشار امام جماعت بود، برای چند نفر از طلاب، بحث تفسیر قرآن را به طور خصوصی برگزار نمود.(5)

فعالیت های تبلیغی

در آران

حجةالاسلام متوسل در دوران تحصیل؛ چه آن زمان كه در كاشان بود و چه پس از آنكه به قم رفت و آمد می نمود، به طور مستمر در پایان هر هفته و ایام و مناسبت های تبلیغی در مسجد زادگاهش، در

صفحه 165

كنار پدر به كار تبلیغ و آموزش های دینی می پرداخت. از جمله فعالیت های آموزشی ایشان تشكیل جلسه هفتگی آموزش قرائت، قواعد و تجوید و تفسیر قرآن بود كه سال ها به صورت سیّار در محله های مختلف آران برقرار بود. این برنامه در ماه مبارك رمضان هر شب ادامه داشت و علاقمندان بسیاری با اشتیاق در آن شركت می كردند و بهره می بردند. از آثار این جلسه تربیت قاریان و معلمان قرآن بود كه بعدها هر یك از آنان در محل خود به تشكیل جلسه فوق اقدام نمودند و جلسات یاد شده منشأ خدمات ارزشمند و بركات فراوانی گردید كه در برخی از محله ها تا كنون نیز ادامه دارد.

فعالیت تبلیغی دیگر ایشان مبارزه و مقابله فرهنگی و اقتصادی با فرقه ضالّه بهاییان در آران بود؛ چركه بهاییان از سال 1316ش. فعالیت تبلیغی خود را در منطقه شروع كردند. آنان در سال های بعد از تاریخ یاد شده با حمایت مستقیم و غیر مستقیم رژیم طاغوت و نفوذ در افراد و اركان دولت وقت و دستگاه اجرایی كشور، تبلیغات گسترده و همه جانبه ای را در سراسر نقاط؛ به ویژه مناطقی كه مانند كاشان و اطراف آن كه از لحاظ گرایش به مذهب تشیع بر دیگر شهرها سبقت گرفته بودند آغاز كردند. در بخش بزرگ آران، مبلغان بهایی با برخوردهای صمیمی و ملایم، نشان دادن پكی و نظافت ظاهری و تطمیع، افراد ساده و زودباور را به خود جذب می كردند. برای افراد كم سواد و برخی مذهبی های سست عقیده و لاابالی جلسه تشكیل می دادند و در آن جلسات با القاء شبهه در مسائل اعتقادی (بیشتر پیرامون مهدویت) آنان را می فریفتند. مبلغان بهایی در اثر كمبود روحانی در منطقه و نابسامانی های اقتصادی؛ از جمله بی كاری، زمینه را برای خود مساعد ساخته بودند به طوری كه بیم آن می رفت جمعیت

صفحه 166

زیادی بهایی شوند. آنان در بُعد فعالیت های اقتصادی، بافتن قالی دستی را رواج دادند. خانه ای نبود كه آنها در آن نفوذ نداشته باشند. پیر زنان برای آنان پشم ریسی می كردند. كشاورزان مستأجر آنان بودند و زنان و دختران و برخی مردان برایشان قالی می بافتند. لوازم مورد نیاز قالی بافی به طور مجانی و تعمیر قالیباف خانه به صورت رایگان از طرف آنان انجام می شد. هنگام سركشی به قالی یا خرید آن به ویژه به بچه ها انعام می دادند و ذهن و فكر بچه ها را به خود مشغول می ساختند.

بهاییان مغازه های خوار و بار، داروخانه، نانوایی و... را در مركز محله ها در اختیار داشتند و اجناس مورد احتیاج مردم را از سایر مغازه داران مسلمان ارزان تر می فروختند....!

در چنین شرایطی آقای متوسل و چند تن از هم فكران محلی وی كه از ثروتمندان و انسان های متعهد بودند، در برابر بهاییان قد علم كرده و به مقابله و مبارزه فرهنگی و اقتصادی با آنان برخاستند.

در مقابل فعالیت های تبلیغاتی این گروه ضاله، جلسات متعددی در محله ها تشكیل و به دفع شبهات القا شده و افشای نیرنگ ها و نقشه های آنان پرداخته شد. این گروه مبارز با آوردن مبلغان دانشمندی چون حجج اسلام: حاج شیخ علی كبر تربتی، آقا شیخ حسن سه چهاری اصفهانی، شیخ مرتضی انصاری قمی و آیةالله شیخ حسین وحید خراسانی و برپایی مجالس عمومی، ذهن افراد فریب خورده را روشن و موجبات طرد و قطع ارتباط با بهاییان را فراهم ساختند. آنان طرح های از پیش تعیین شده اربابان این فرقه عامل انگلیس را در منطقه، نقش بر آب ساختند و فعالیت های چندین ساله آنان را خنثی نمودند. آقای متوسل و همفكران وی برای برادران

صفحه 167

مسلمانِ بی كار، ایجاد شغل نمودند و با دادن سرمایه و كمك های مالی، قالی بافی دستی را رواج دادند. آقای حاج سیّد عباس حسینی آرانی كه از تجار نیكوكار و متدین و از همكاران و هم فكران آقای متوسل بود می گوید:

«من و حاج آقای متوسل و... در مقابل كار بهایی ها اقدام به نصب دار قالی و در اختیار گذاشتن سرمایه و مواد اولیه فرش برای برادران مسلمان كردیم. البته در آغاز، پدرم اقدام نمود سپس ماها برای مبارزه اقتصادی علیه بهاییان این گونه شروع كردیم...»(6)

هجرت به قم

آقای متوسل در سال 1332ش. برای سكونت دائمی، به قم مهاجرت كرد. او حدود دو سال در محله حاج زینل مستأجر بود. سپس در كوی آبشار اقامت گزید. سال های بعد برادران و بستگانش یكی پس از دیگری از آران به قم آمدند و در این محل سكن شدند. از اقدامات آقای متوسل در این محل تاسیس مسجد آبشار بود. وی در آغاز با یاری و همكاری اهالی، زمین مسجد را كه مساحتش بالغ بر 200 متر مربع بود خرید و با كمك آنان بنای آن را شروع كرد و آن مكان را به تجهیزات لازم مجهز نمود. از آنجا كه او نمی خواست خودش در این مسجد امامت نماید، به همراهی اهالی محل به منزل آیةالله العظمی نجفی مرعشی رفت و از ایشان درخواست كرد تا كسی را برای امامت جماعت این مسجد تعیین نماید. حجةالاسلام آقای

صفحه 168

مرندی از سوی آیةالله نجفی تعیین شد و وی تا قبل از پیروزی انقلاب این سمت را عهده دار بود.

پس از وی و در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی اهالی محل از آیةالله خزعلی كه در این محل سكن بود. درخواست كردند امامت جماعت مسجد را قبول كند، ولی ایشان چون به طور مستمر در قم نبودند برای مدتی پذیرفت و پس از آن از آقای متوسل درخواست كرد تا این سمت را بپذیرد آقای متوسل از آغاز پیروزی انقلاب تا سال وفاتشان در اوقات سه گانه در این مسجد اقامه جماعت می نمود و در مناسبت های مختلف به وعظ و ارشاد می پرداخت. با شروع نهضت در قم، از نهضت و جوانان انقلابی محل حمایت می نمود و بدین مناسبت نیز یك بار از سوی ساوك بازداشت گردید.(7)

در سال های دفاع مقدس، این مسجد از پایگاه های جذب و اعزام نیرو به جبهه و محل جمع آوری و ارسال كمك های مردمی به مناطق جنگی بود. از این مسجد همان طور كه در دوران نهضت شهیدانی چون شهید حسین خزعلی، شهید علی عبداللهی آرانی و... تقدیم انقلاب شدند، در دوران جنگ تحمیلی نیز بیش از 50 نفر از جوانان این محل و پایگاه شربت شهادت نوشیدند و تعدادی جانباز و آزاده گردیدند.

بعد از وفات آقای متوسل، مردم محل برای اقامه نماز و امامت آن از آیةالله مظاهری اصفهانی دعوت كردند. وی كه سال ها در این مسجد حلقه تدریس سطح و خارج داشت این مسئولیت را پذیرفت. در زمان ایشان به خاطر سخنرانی ها و ارشادات، مسجد و بیرون آن؛ به ویژه در ماه مبارك رمضان مملو از جمعیت می شد. به دلیل ازدحام

صفحه 169

جمعیت، اهالی بر آن شدند تا مسجد را توسعه دهند برای این كار شخص خیّری از اهالی كویت هزینه تجدید بنای مسجد را به عهده گرفت. سكنان و نیكوكاران محل برای توسعه مسجد، خانه های اطراف آن را خریداری كرده و به زمین مسجد افزودند. این مكان از نو در دو طبقه ساخته شد و به سرویس های خدماتی مجهز گردید. با مهاجرت آیةالله مظاهری به اصفهان حجةالاسلام و المسلمین آقای مرتضوی از سوی ایشان انتخاب و تا كنون به عنوان امام جماعت راتب مسجد به اقامه نماز جماعت و فعالیت های فرهنگی می پردازد. این مسجد از آغاز تاسیس تا كنون، محل عبادت، تبلیغ، ارشاد، تدریس، تعلیم و تشكیل جلسات سوگواری و جشن های مذهبی و منشأ بركات و آثار ارزشمندی بوده است.

جلسات دینی و دیگر خدمات

از دیگر اقدامات آقای متوسل در این محل تشكیل جلسات هفتگی آموزش قرائت قرآن، بیان احكام و تفسیر قرآن برای اهالی محلو همشهریان و فامیل و بستگان بوده كه هنوز هم ادامه دارد. این جلسات در ماه مبارك رمضان هر شب ادامه داشت. جلسات با خواندن دعای افتتاح سپس قرائت یك جزء از قرآن شروع و با سخنرانی ایشان پایان می یافت.

بخشی از خدمات آقای متوسل ایجاد اشتغال برای خانواده های روستایی اطراف قم بود. وی برای آنان كه درآمد چندانی نداشتند و از بی كاری رنج می بردند وسایل و لوازم قالی بافی دستی را آماده كرده و در اختیارشان می گذاشت و با وام های دراز مدت و تسهیلات یاد شده آنان را به كار وامی داشت. وی پس از پرداخت مزد آنان بخشی از سودهای حاصله این كار را برای صرف در امور خیریه اختصاص داده

صفحه 170

بود. حسن تدبیر، مقام علمی و آشنایی آقای متوسل به احكام دینی و مسائل شرع از یك طرف و اعتماد و اطمینان برخی از مراجع همچون آیات عظام محقق داماد، گلپایگانی، حاج شیخ مرتضی حائری و استادان حوزه علمیه به وی موجب شد كه از سوی آنان مأمور رسیدگی به دعاوی و مسئول حل و فصل اختلافات و مشكلات حقوقی كسبه و بازاریان قم باشد. این مسئولیت كه پیش از انقلاب به وی محول شده بود تا چند سال پس از پیروزی انقلاب هم برعهده ایشان بود. بنا به گفته آقایان: محمدحسن رضوانی، علی خداپرست، سید علی محمد فیض، سید محمود طباطبایی(8) كه از بازاریان نیكوكار و همكار و مباشر آقای متوسل در امور صندوق ذخیره علوی - جلسه مبارزه با فقر و... بودند و هم كنون به فعالیتشان ادامه می دهند. او با صبر و حوصله و سعه صدر و اشرافی كه به مسائل حقوقی و دینی داشت به خوبی از عهده كارها بر می آمد. بازاریان نیز وی را قبول داشتند تا جایی كه مسائل و مشكلات شخصی و خانوادگی و خصوصی خود را با وی در میان می گذاشتند. آقای متوسل در كنار فعالیت های یاد شده علاوه بر عضویت در شورای مركزی ائمه جماعات مساجد قم در جلسه مبارزه با فقر شركت می كرد. این جلسه در سال 1350ش. و از سوی آیةالله حاج شیخ مرتضی حائری تأسیس شد و آقای حاج سید محمود طباطبایی به عنوان مدیر عامل آن تعیین گردید. از آن پس این جلسه هر هفته، شب های یكشنبه به طور چرخشی در منازل افرادی كه داوطلب بودند منعقد می گردید (هم كنون نیز به همان شكل ادامه دارد). آقای متوسل به طور چشمگیری در این جلسه فعالیت داشت و علاوه بر عضویت كار ثبت و ضبط، محاسبات دریافتی ها و پرداختی ها را در

صفحه 171

دفتر مخصوص انجام می داد.

از اهداف جلسه چنین بود: 1. حمایت از اشخاص بی كار و دادن سرمایه های نقدی و جنسی؛ باعوض یا بدون آن برای كسب و كار.

2. كمك های اضطراری به مؤمنین و متدینین عیالمند و تهی دست؛ به خصوص تأمین هزینه های بیمارانی كه قادر به پرداخت هزینه نیستند. نیز تهیه جهیزیه و لوازم ضروری منازل برای یادشدگان و از این گونه خدمات و كمك ها كه به حدود 25 نوع می رسید.

محل تأمین بودجه صندوق جلسه: صدقات، خیرات و مبرّات وجوهات شرعی (با اجازه مراجع) و كمك های مستقیم و موردی سالانه امام خمینی قدس سره و پس از وی مقام معظم رهبری و سایر مراجع وقت است. تشخیص استحقاق افراد نیازمند بر اساس نظر و معرفی معتمدان محلی و محققان ویژه انجمن است كه پس از تعیین نوع نیاز و گزارش آن به انجمن، مورد درخواستی پس از تصویب به گونه ای محترمانه به آنها اهدا می شود(9)

صندوق ذخیره علوی قم نیز كه به پیشنهاد آیةالله حاج شیخ مرتضی حائری در سال 1350ش. تأسیس شد، آیات بزرگوار حاج سید مهدی روحانی، حاج شیخ علی احمدی میانجی و حاج سید علی محقق داماد و حجةالاسلام حاج آقای متوسل و حاج سید علی محقق و از معتمدین و نیكوكاران بازاری همچون آقای حاج یدالله رجبیان، حاج آقا تقی هاشمی و حاج علی خداپرست و با عنوان اعضای امنا و هیئت رئیسه، صندوق را پس از تدوین اساسنامه و آیین نامه اجرایی به ثبت رساندند و مشغول خدمت رسانی شدند. سرمایه صندوق توسط

صفحه 172

بانیان و افراد نیكوكار علاقمند تأمین گردید و از شروع به كار آن تا كنون (1383ش.) سی و سه سال می گذرد به مراجعه كنندگان و متقاضیان از هر قشر و صنف وام قرض الحسنه بدون هیچ گونه بهره به صورت اضطراری، كوتاه و بلند مدت اقساطی پرداخت می شود. این صندوق دومین صندوق قرض الحسنه در سطح كشور است و فقط در قم دو شعبه دارد. آقای متوسل از آغاز تشكیل این صندوق تا اوّل سال 1359ش. عضو هیئت مدیره بودند.

از جمله باقیات و صالحات مرحوم آقای متوسل احداث بیمارستان سیّدالشهدای آران است كه پس از تهیه و تعیین زمین آن (بالغ بر 7 هكتار) توسط حجةالاسلام آقای شیخ عباس یوسفیان كلنگ شروع بنای آن را آقای متوسل در سال 1359ش. به زمین زد. در آغاز آقای متوسل عمده هزینه های ساختمانی بیمارستان را از اموال شخصی خود پرداخت و پس از راه اندازی و خدمت رسانی قسمت درمانگاه این بیمارستان در سال 1370ش. مجدداً كمك های شایانی نمود و در سال 1371 كه بخش های عمده بیمارستان آماده بهره برداری گردید. آقای متوسل وصیّت كرد پس از مرگش نیز زاید بر ثلث اموالش را برای توسعه بیمارستان صرف كنند.

وی با این اقدام خداپسندانه سایر نیكوكاران بومی و غیر بومی را شركت داده و سهیم نمود. سال هاست كه بخش های مختلف اطفال - جراحی قلب، داخلی، رادیولوژی - آزمایشگاه و اورژانس این بیمارستان با كادری مجهز به درمان بیماران و مراجعه كنندگان می پردازد.

ویژگی های اخلاقی

آقای شیخ محمدحسن متوسل عالمی مؤدب، مهذّب، خوش خلق،

صفحه 173

متواضع، صبور و مشكل گشا بود. وی در خانه، محل كار و جلساتی كه شركت می كرد منظم بود و اموری را كه به وی محول می شد به نیكوترین وجه انجام می داد.

صورت جلسات موجود در بایگانی صندوق قرض الحسنه علوی، دفاتر ثبت دریافت و پرداخت جلسه مبارزه با فقر، و نیز دفاتر روزانه حجره محل كارش گویای این مطلب است.

وی به اقامه نماز جماعت در اول وقت و آداب آن، مقید و به تهجد، قرائت قرآن و خواندن دعای صباح و تعقیبات و زیارت عاشورا در هر روز مداومت داشت.

او در شب های ماه مبارك رمضان به طور مرتب در جلسه قرائت قرآن محل شركت می كرد و پس از خواندن دعای افتتاح و تلاوت جزئی از قرآن به تفسیر و توضیح برخی آیات و فرازهایی از دعا می پرداخت. او سحرهای ماه مبارك رمضان خواندن دعای ابوحمزه، جزو برنامه هایش بود.

آقای متوسل در امر به معروف و نهی از منكر نهایت دقت را داشت و در عمل، شرایط و موازین آن را رعایت می نمود.

وی در تمام دوران تحصیل و پس از آن تا زمانی كه خود مشغول تولید فرش دستی شد به دلیل برخورداری از وضعیت مالی مناسب پدر و كمك های وی هیچ گاه از وجوه شرعی (سهم امام 7) استفاده نكرد؛ بلكه به دلیل برخورداری از تمكن مالی از پرداخت كنندگان وجوهات شرعی به مراجع تقلید بود و به مركز خیریه و عام المنفعه كمك می نمود. وی به سادات و علویان احترام می گذاشت و همچون پدر و اجدادش علاقه وافر خود را به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام ابراز می كرد. او با این اعتقاد و علاقه، در اقامه عزا و مراسم سوگواری

صفحه 174

حضرت سیدالشهداعلیه السلام و یارانش و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پر تلاش بود و متجاوز از سی سال در خانه مسكونی اش؛ در ایّام محرم و فاطمیه مجلس عزا برپا كرد.

وی هر سال، چند روز برای زیارت و توسل به حضرت رضاعلیه السلام به مشهد مشرف می شد. او در تبلیغ و پاسخ به سئوالات شرعی و دینی كه بیشتر سئوال كنندگان كسبه و بازاریان بودند با حوصله و متانت جواب می داد. او از یاران بی نام و نشان امام خمینی قدس سره بود و بیشتر، فتاوای ایشان را نقل می كرد و كسانی را كه تازه به تكلیف رسیده بودند را برای تقلید به او ارجاع می داد.(10)

فرزندان

حاج محمدحسن متوسل بنا به توصیه پدر در 14 سالگی (1314ش.) با دختر یكی از بستگانش ازدواج كرد. ثمره این ازدواج 11 فرزند است كه از این تعداد 5 دختر و 3 پسر در قید حیاتند. پسر بزرگ ایشان پس از گذراندن تحصیلات عالی در كار تولید فرش است و فعالیت پدر را ادامه می دهد و دومین پسر ایشان نیز پس از دریافت لیسانس حقوق به شغل دبیری اشتغال دارد. سومین فرزند پسر پس از گذراندن تحصیلات نظام جدید و حضور در دانشگاه فردوسی مشهد و دریافت مدرك كارشناسی در رشته الهیات و معارف اسلامی در كسوت پدر به تحصیلات حوزوی در سطح خارج می پردازد.

صفحه 175

وفات

سرانجام این روحانی مخلص، خدمتگزار خستگی ناپذیر در عصر جمعه 8 / 8 / 1371 مطابق با 3 ربیع الثانی 1413ق. در اثر عارضه قلبی در بیمارستان آبان تهران دار فانی را وداع گفت. پس از انتقال پیكرش به قم، مراسم تشییع باشكوهی با حضور علما و فضلا و كسبه و بازاریان و مؤمنین انجام شد. آیةالله سید حسین بدلا بر جنازه اش نماز خواند و پس از خواندن زیارت عاشورا در قبرستان ابوحسین قم در كنار پدر و سایر مؤمنین به خك سپرده شد.

وصیت نامه

حاج آقای متوسل بر اساس وظیفه دینی، مبادرت به نوشتن وصیت نامه شرعی نمود و به بازماندگانش این گونه سفارش كرد:

... بعد از وفات مدت ده سال و هر سال ده روز مراسم روضه خوانی حضرت سیدالشهداعلیه السلام را برگزار كنید.

برای ازدواج ده پسر جوان سیّد و ده دختر جوان سیّده كمك نقدی كنید و جهیزیه تهیه نمایید. هر چه از ثلث اموال زیاد آمد به مصرف هزینه های بیمارستان سیدالشهدای آران برسانید.

به تمام فرزندانم توصیه می كنم كه از دین مبین اسلام و مذهب حقّه اثنی عشریه دست برندارند و نسبت به یكدیگر رئوف و مهربان باشند.

همه را به تقوای الهی سفارش می كنم و نیز انتظار دارم مرا از یاد نبرند و با قرائت قرآن و فاتحه و نماز و خیرات مرا یاد كنند... .

پی نوشت:

1) میراث حدیث شیعه، دفتر 8، علی صدرایی خویی، اجازه ملا احمد نراقی به ملا علی آرانی و لباب الالقاب، ملا حبیب الله شریف كاشانی و نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانی، جزء 4، ص 1540 و تاریخچه علم و ادب در آران و بیدگل، علی تشكری آرانی.

2) تاریخچه علم و ادب در...، به نقل از دیوان های شعر صباحی بیدگلی داعی - فلاح - بیضایی - سهیل - وصاف و دیگر دستنوشته های موجود.

3) از روحانیان آران كه هم محلی آقای متوسل هستند.

4) به نقل از: آقای محمدرضا محرابی آرانی، از همسایگان و مریدان آقای حاج محمد متوسل كه خاطره فوق را خود آقای حاج محمدحسن متوسل برایشان تعریف كرده است.

5) به نقل از: حاج محمدعلی متوسل (برادر) و حاج محمدمهدی متوسل (پسر بزرگ) آقای متوسل.

6) آقای حسینی علاوه بر فعالیت های فوق پیوسته افراد مستعد را برای طلبه شدن و تحصیل علوم دینی و حوزوی تشویق می كرد و از لحاظ مالی كمك های شایانی می نمود. وی در هنگام نوشتن این سطور یعنی پایان سال 1382 دار فانی را وداع گفت.

7) به نقل از فرزندشان آقای محمد مهدی متوسل.

8) در مصاحبه و گفتگو با نویسنده.

9) مصاحبه و گفت و گو با آقایان حاج سید علی محمد فیض، محمدحسن رضوانی، علی خداپرست و محمدجواد بصیری، از یاران و همكاران آقای متوسل.

10) آقای متوسل چون با آیةالله محقق داماد و آیةالله حاج شیخ مرتضی حائری ارتباط و معاشرت داشت و این بزرگان مورد اعتماد و امین امام بودند ایشان این ارتباطات را به دلیل امنیتی ابراز نمی كرد و خود به نوعی همكاری داشت.

نویسنده : حبیب الله سلمانی آرانی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:00 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


قمی، شیخ علی
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار : شرح اسانید الكافی - تدوین حواشی كتاب وسایل الشیعه - شرح الهدایة - سراج المبتدی - مصباح الانیس - شرح تبصره - كتاب الصلاة و كتاب الحج - صلوة المسافر - رافع الغواشی عن بعض شبهات الحواشی - تقریرات درس آیةالله رضا همدانی در اخلاق. - تقریرات درس آخوند خراسانی - تقریرات درس اخلاق آخوند ملاّحسینقلی همدانی. - كشكول - نوشته های پراكنده، كه حاوی بحث های اصولی،

 

محمدعلی قمی در شهر مقدّس قم به لحاظ علم و تقوا نزد عموم اقشار؛ شهرت داشت. وی صاحب فرزندی گردید كه او را محمدابراهیم نامید. تحصیلات خویش را در قم و تهران سپری نمود و پس از طی مدارج علمی، توانایی های علمی و كسب در ردیف عالمان بزرگ ایران قرار گرفت.

عالم عامل شیخ محمدابراهیم برای تكمیل تحصیلات به عتبات عالیات كوچ نمود و در كربلا از محضر سید ابراهیم قزوینی؛ صاحب ضوابط و نیز در نجف اشرف از حوزه درسی شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهرالكلام و شیخ مرتضی انصاری بهره برد. همچنین وی این توفیق را به دست آورد كه در درس آیةالله شیخ مشكور حولاوی حضور یابد و با این استاد انس و الفت ویژه ای برقرار نماید، این ارتباط علمی و عاطفی موجب شد تا محمدابراهیم با دختر این استادش

صفحه 130

ازدواج نماید و بدین گونه علاقه به وی را با خویشاوندی سببی استوار سازد.

شیخ محمدابراهیم قمی با كوله باری از معرفت، معنویت و كسب رتبه های بلند فقهی در نزد استادانی كه بدان اشاره كردیم به عنوان نماینده شیخ مرتضی انصاری به ایران بازگشت و تهران را مركز تدریس، ارشاد و تبلیغ خود قرار داد.(1) وی دانش فقهی خود را به رشته نگارش درآورده است. از میان آثارش به كتاب صوم و كتاب اجاره می توان اشاره كرد. شیخ آقا بزرگ تهرانی نسخه دست نوشت این دو اثر را مشاهده نموده است. این نوشتار به طریق استدلالی تنظیم گردیده و مباحث فقهی در خصوص امسك از طعام و سایر مسائل روزه را مورد بررسی قرار می دهد.(2)

اثر دیگر وی كه در فهرست ها با عنوان كتاب اجاره معرفی شده حاوی مطالبی مستدلّ و منطقی؛ امّا نه چندان مبسوط و نه مختصر فقهی در موضوع اجاره نوشته شده است. مؤلف برای تألیف این اثر اهتمام زیادی به كار برده و در منابع فقهی بسیار تفحّص نموده است. صاحب الذریعه نسخه خطی این اثر را به خط مؤلف، نزد شیخ علی قمی در نجف ملاحظه كرده است.(3) این مرد فاضل در 28 جمادی الثانی سال 1301 ه .ق. در تهران دار فانی را وداع گفت. پیكر این عالم بزرگ به عراق انتقال داده شد و پس از تشییعی باشكوه با حضور علما، طلاب و سایر اقشار در صحن مطهر حضرت علی علیه السلام در

صفحه 131

نجف اشرف، در حجره متصل به عباجیه، از سوی شمال، به خك سپرده شد.(4)

ولادت و ایام كودكی

در هفتمین روز از روزهای ماه مبارك رمضان سال 1283ق. محمدابراهیم از دختر شیخ مشكور حولاوی صاحب فرزند شد. این فرزند كه علی نامیده شد دوران كودكی اش را در دامان مادری پك و اهل فضیلت سپری كرد، پدر پارسا و فاضلش در تربیت وی بسیار كوشیدتا فرزندش در مسیر صدق، اخلاص و تقوا گام بردارد و برای فراگرفتن علوم اسلامی، از همان ایام، خود را مهیا كند، سرانجام تلاش این پدر و مادر به ثمر رسید و علی به شكوفایی رسید. وی مقدمات علوم دینی، ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش فراگرفت. او دوره سطح را در محضر جماعتی از اهل علم در تهران آموخت.(5) وقتی علی هجده بهار از عمرش را پشت سر نهاد پاییز غم انگیزی آسمان ذهن و اندیشه اش را دچار خزان ساخت و غمی جانكاه همچون ابری تیره در قلبش جای گرفت؛ زیرا پدرش به سرای باقی شتافت. علیِ جوان این ناگواری نگران كننده را با شكیبایی تحمل كرده و اگرچه نهال وجودش در دوران طراوت زندگی با ناملایمات عجین گشت؛ ولی از كسب دانش و تحصیل معارف و مكارم دست برنداشت. وی اطمینان داشت با عبور از این سختی ها، مقاوم تر گشته و به لطف خداوند چشمه زلال اندیشه و معرفت از لابلای این صخره های سخت جاری خواهد شد و در پس این تنگناها صبح صادق خواهد

صفحه 132

دمید و خورشید سعادت طلوع خواهد كرد.

استادان

شیخ علی پس از رحلت پدر، ایران را به قصد عتبات ترك نمود و دو سال در آنجا اقامت گزید. وی به شهر مقدس نجف رفت و تصمیم گرفت برای تكمیل تحصیلات به محضر استادان حوزه نجف راه یابد و پرتوافشانی آن مشعل های فروزان را مغتنم شمارد.(6) شیخ علی قمی محضر این فقیهان پرآوازه را در حالی درك نمود كه هنوز سنش به چهل سالگی نرسیده بود.(7) او در تمامی مراحل تدریس چه در تهران و چه در نجف جدیّت فوق العاده ای برای درك مباحث علمی داشت و در واقع بهترین ایام عمر را در راه فراگرفتن معارف قرآنی، روایی و علوم اسلامی سپری ساخت و در این راه همّت و تلاش را با ذوق و شوق توأم نمود.(8) در مسائل علمی فراوان مذكره می كرد و به قول شیخ آقا بزرگ تهرانی در علوم دینی به مرتبه ای والا نایل آمد و قبل از چهل سالگی در زمره مجتهدان و بزرگان فقه قلمداد گردید و نزد استادان خویش و نیز مشاهیر علمی نجف منزلتی ویژه همراه با تكریم و احترام به دست آورد.(9) استادان وی عبارتند از:

1. میرزا حبیب الله رشتی (1312 - 1234)

شیخ علی قمی در نخستین روزهای اقامت در نجف آوازه دقت ها، موشكافی ها، زهد و عبادت میرزا حبیب الله رشتی را شنیده بود. از این رو با اشتیاقی وصف ناپذیر به مجلس درس وی شتافت. شیوه بیان

صفحه 133

مرحوم رشتی در قواعد اصولی و مباحث فقهی برای او بسیار جالب بود. وی با جدیّت كوشید تقریرات درس این استاد را به رشته تحریر درآورد. شیخ علی قمی در محفل علمی شكوهمند میرزا حبیب الله رشتی كه دلدادگان آن پس از كامجویی هر یك چون ستاره ای روشنگر در جامعه درخشیدند، با عالمانی چون شیخ فضل الله نوری، سید علی كبر فال اسیری، حاج آقا نورالله اصفهانی، آیةآلله خالصی، آقا ضیاءالدین عراقی، سید محمدكاظم یزدی و میرزا حسین نایینی آشنا شد و این در حالی بود كه او به لحاظ سن بسیار كوچكتر از آنان بود.(10)

2. شیخ عبدالله مازندرانی (1331 - 1259ق)

شیخ علی قمی در اوایل ورود به جلسات درسی میرزا حبیب الله رشتی به مراتب فضل و كمال این استاد پی برد و مشتاقانه به محضرش شتافت. وی در فقه و اصول از تابش اندیشه وی استفاده نمود و مجموعه مباحث او را به نگارش درآورد.(11)

3. آخوند خراسانی (1329 - 1255ق.)

شیخ علی به عنوان طلبه ای جوان در بسیاری از جلسات درسی آخوند خراسانی حضور یافت و از بیان رسا، گستره اطلاعات و جامعیت دانش وی در اصول فقه استفاه كرد. او در این محفل علمی و پربار صدها شاگرد را مشاهده می كرد كه بعدها به عنوان مجتهدانی پرآوازه معروف گردیدند و بسیاری از آنان در زمره مراجع تقلید به شیعیان فروغ بخشیدند. برای شیخ علی قمی این مسائل خاطره انگیز بود؛ امّا نیمه دیگر زندگی آخوند خراسانی برایش طراوتی دیگر داشت؛ آن موقع كه برای شاگردان درس اخلاق می گفت و پندهای پرمایه مطرح

صفحه 134

می كرد، خود در عمل آن گونه بود كه در این درس به آن تكیه داشت. اعراض از جلوه های دنیا، ارتباطی استوار با خداوند از طریق عبادت، دعا و ذكر و محكم نمودن ارتباط خویش با خاندان عصمت و طهارت با زیارت و تأسی به آن بزرگواران در رسیدگی به امور بندگان خدا و گره گشایی از مشكلات آنان و شكیبایی بر مصائب و گرفتاری ها از سیره های اخلاقی آخوند به شمار می آمد.(12)

4. میرزا حسین خلیلی (1230 - 1326 ه .ق.)

شیخ علی قمی از مهارت فوق العاده این استاد در فقه، و اصول و سبك تدریسش در فقه؛ به ویژه تفكیك این دو علم از یكدیگر و نیز آرا و افكار وی استفاده شایان توجهی نمود. حسن خلق، سیرت نیكو، محضری پرجاذبه و تلاش و تكاپوی وی برای گشایش گره های علمی و برطرف نمودن گرفتاری های اجتماعی - سیاسی نیز برای این شاگرد فاضلش ارزش فوق العاده ای داشت. قمی بیشتر از حالات عبادی این شخصیّت الهام می گرفت و به روش وی در انس با مركز عبادی و زیارتی و اعتكاف در مسجد كوفه و سهله تأسّی نمود.(13) شیخ علی با دقت و نكته سنجی خاصّی تقریرات درس میرزا حسین خلیلی را به رشته تحریر درآورد.

بر كرانه حدیث

قمی به توانانی هایش در فقه و اصول و آموخته های خود قانع نگردید. وی در محضر میرزا حسین نوری به فراگیری دانش حدیث و

صفحه 135

معارف این رشته از علوم حوزوی روی آورد.(14) وی در این محفل پرنور علاوه بر دانش اندوزی نزد محدث نوری با رجال شناس و فهرست نگار معروف آقا بزرگ تهرانی نیز آشنا گردید. هنوز مدتی از آشنایی با این دو دانشمند فرهیخته نگذشته بود كه محدث قمی نیز به جمع آن دو پیوست. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این مورد می گوید:

من او را در شهر مقدس نجف اشرف و به سال 1314ق. شناختم و این هنگامی بود كه من و شیخ علی قمی نزد میرزا حسین نوری به تلمّذ مشغول بودیم. با گذشت چند سال، حاج شیخ عباس قمی از طریق وی به مقام علمی محدث نوری پی برد و به حلقه درس وی پیوست. ما سه نفر از دیگران با استادمان ارتباط داشتیم و زیادتر از دیگر شاگردان از محضرش استفاده می نمودیم و همراهی و همدلی ما با وی عمیق تر و شدیدتر بود تا زمانی كه او به سرای جاوید شتافت. روابط عاطفی ما سه نفر با گذشت زمان افزایش می یافت و ریشه دارتر می شد. با رحلت آخوند خراسانی در سال 1329ق. من برای استفاده از آموزه های میرزا محمدتقی شیرازی به سامرا مهاجرت نمودم، شیخ علی قمی هم به این شهر می آمد و در منزل ما برای مدتی زیاد سكونت اختیار می كرد. وی در این ایام در جلسات درسی برخی از استادان حوزه سامرا حاضر می گردید.(15)

شیخ علی قمی در محضر محدث نوری كتاب «مستدرك الوسایل» را از بدو تا ختم خواند و بدین گونه در خصوص احادیث و سندهای آن

صفحه 136

مهارتی ویژه و ژرف بینی خاصی بدست آورد.(16) وی از میرزا حسین نوری و شاگردش شیخ عباس قمی اجازه روایت دریافت كرده است. شیخ علی قمی، بر پشت جلد دوم كتاب شرح مقبره اجازه مفصلی را كه از شیخ عباس قمی دریافت نموده، آورده است كه تاریخ آن 1323ق. است.(17)

در محفل عارفان

شیخ علی قمی به آموخته های فقهی و روایی كتفا نكرد و برای تقویت بنیان های معنوی و موفقیت در تزكیه نفس و پالایش درون، عزم خویش را جزم نمود تا به محفل اهل معنا راه یابد و از خرمن این وارستگان خوشه ها برچیند. یكی از شخصیت هایی كه او توانست از پرتو پرفروغش استفاده كند ملاّ حسینقلی همدانی است. مجلس درس وی كنده از عطر روحانی و رایحه ای ملكوتی بود. شیخ علی چنان تحت تأثیر سخنان وی قرار گرفت كه ساعت ها محو معنویت كلام او می گردید.

آخوند همدانی شاگردان خویش را از تعلّقات دینوی جدا كرده و آنان را با علم و عمل آمیخته بود به طوری كه اثرات این تربیت نیكو را به صورتی واضح در چهره افرادی چون شیخ علی قمی می توان ملاحظه كرد. قمی همراه با عارفانی چون شیخ محمد بهاری همدانی، سید احمد كربلایی تهرانی، جواد آقا ملكی تبریزی، سید محمدسعید حبوبی و دهها نفر از دانشوران از محضر عرفانی آخوند همدانی بهره برد و در تصفیه باطن و زهد و تقوا به مقامات بالایی رسید.(18) قمی

صفحه 137

سپس به محضر حاج آقا رضا همدانی شتافت و ضمن استفاده از دانش وی در فقه، زهد، تقوا و مقامات معنوی این استاد حوزه نجف را اسوه خویش قرار داد؛ زیرا حاج آقا رضا همدانی با رفتار و كردار خویش به روح و جان شاگردان اثر می گذاشت و آنان را از درون متحوّل می نمود و بدین گونه دل های آنان را صفا می داد. ساده زیستی، پرهیز از شهرت اجتماعی و اجتناب از دنیاگرایی از ویژگی های بارز این استاد بود خصلت هایی كه شیخ علی قمی بدان آراسته و مشهور گردید.(19)

سید مرتضی كشمیری (1323 - 1368ق.) استاد دیگر شیخ علی قمی است كه مصداق حقیقی عالم ربّانی بود و در دانش دینی جامعیت داشت، این شخصیت اسوه ای شایسته در پارسایی، زهد و گریز از دنیای فانی بود كه شیخ علی به سیره علمی وی تأسّی نمود.(20)

شاگردان

آیةالله شیخ علی قمی به دلیل زهد و تقوای فوق العاده و پرهیز از شهرت اجتماعی به خود اجازه نداد به طور رسمی، حوزه درسی تشكیل دهد؛ اما عدّه ای از مشتاقان موفق گردیدند به طور خصوصی محضرش را دریابند و از مراتب فضل و كمالش بهره گیرند كه عبارتند از:

1. سید شهاب الدین مرعشی نجفی

سید شهاب الدین پس از سپری كردن تحصیلات مقدماتی به

صفحه 138

فراگیری فقه و اصول پرداخت و این دوران را با موفقیت پشت سر نهاد در همین دوران از محدثان وقت بهره گرفت. وی نزد آیةالله شیخ علی زاهد قمی به فراگیری علوم حدیث پرداخت و موفق گردید از او اجازه روایی دریافت كند كه متن آن در مجموعه اجازات آن مرجع عالی قدر موجود است.(21)

2. شیخ محمدعلی غروی اردوبادی (1380 - 1312ق.)

شیخ محمدعلی ضمن اینكه موفق گردید از پرتو دانش و اندیشه شیخ علی استفاده كند، این توفیق را به دست آورد تا از قمی اجازه روایت دریافت كند. شیخ محمدعلی می گوید: اسوه دانش و تقوا حاج شیخ علی قمی در تاریخ دوم شوال سال 1353ق. در حرم حضرت امام حسین علیه السلام در كربلا پس از نماز صبح در مورد كتاب مستدرك الوسایل به من اجازه روایت داد كه بسیار با ارزش است. در این اجازه نامه تمام فوائد اجازه، مندرج است و چنین كرامتی فقط به آن شیخ با قداست اختصاص دارد. اردوبادی از شاگردان شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا علی آقا شیرازی (فرزند میرزای شیرازی)، میرزا محمدحسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی و... نیز هست. وی پس از گذراندن مراحل مقدماتی، سطح و خارج به مقام اجتهاد رسید. امتیاز این فقیه فرزانه به بلاغت و فصاحت است. نیز ذوق ادبی و توانایی های شعری وی از نظر اهل فن پوشیده نیست. كتابهایی چون الامام علی ولید الكعبة (كه مكررد به طبع رسیده است)، رسالة فی الرد علی الوهابیة، انوار الساطعة تسمیّة حجةالله القاطعة، تفسیرالقرآن (كه تنها جزء اوّل آن را نوشته است) و... از آثار ارزشمند اوست.(22)

صفحه 139

3. سید حسن موسوی خرسان (1405 - 1322ق.)

وی صاحب تألیفاتی چون: شرح مشیخه تهذیب و استبصار و نیز كتاب حیاةالشیخ الطوسی(23) است.

4. سید حسین بن علی بن ابی طالب الحسینی الهمدانی النجفی (1393 - 1296ق.)

وی پیوند بسیار نزدیكی با استاد خود داشت و از اصحاب خاص وی به شمار می رفت و بسیاری از علوم اسلامی را نزد وی آموخت. این آثار اوست: هدیةالملوك فی السیر و السلوك، من آداب المصلّی، تنبیه العصاه ممن ترك الصلوة.(24)

5. شیخ محمدحسین اعلمی حایری (1393 - 1320ق.)

شیخ محمدحسین صاحب مقتبس الاثر و مجدد مأثر در سی مجلّد است. وی علاوه بر استفاده از درس خصوصی استاد در فقه، اصول و حدیث، موفق به دریافت اجازه روایی از او گردید.

علاوه بر شاگردانی كه نام برده شد عده ای از مشاهیر نجف اگرچه توفیق درك محضر وی را نداشتند، توانستند از این فقیه زاهد اجازه روایی دریافت كنند. از این عده می توان از شیخ محمدرضا طبسی نجفی (1405 - 1322ق.)، سید محمدمهدی موسوی كاظمی (1391 - 1319ق.) صاحب احسن الودیعة فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعه را نام برد. نیز آیةالله شیخ محمدرضا جرقویه ای اصفهانی (1373 - 1305ق.) در 12 جمادی الثانی 1344ق. موفق به دریافت اجازه روایی از شیخ علی قمی گردید.(25)

صفحه 140

وارستگی

رجال نگاران و تاریخ نویسان، حالات معنوی و مقامات علمی این دانشور باتقوا را در آثار خویش به روشنی یاد كرده اند. شیخ آقا بزرگ تهرانی در نقباءالبشر ذیل شرح حال وی و نیز در كتاب الذریعه هنگام معرفی آثارش از او به عنوان عالم زاهد و فقیه جلیل القدر یاد می كند و برجسته ترین خصوصیات اخلاقی و سیره عملی وی را برای خوانندگان ترسیم می نماید.(26)

میرزا محمدعلی حبیب آبادی ذیل تولد حاج شیخ علی قمی، او را در زمره عالمان و فقیهان معاصر برمی شمارد.(27)

آیةالله مرعشی نجفی شیخ علی قمی را مردی اهل زهد، صلاح و علم معرفی می كند.(28) و دكتر شیخ محمدهادی امینی او را این گونه معرفی می كند:

فقیه بارع از مجتهدین و افاضل فقها، محدث رجالی، محقق متتبع، زاهد معروف كه مدام به جهاد به نفس، مراقبت و سلوك عرفانی مشغول بود.(29)

شیخ محمد حرزالدین در اثر معروف خود می نویسد:

شیخ علی قمی اهل فضل و زهد بود و به عبادت اهتمام داشت و از زخارف دنیا اعراض نموده بود.(30)

سید محسن امین خاطر نشان می نماید شیخ علی قمی پرهیزگارترین فرد بین معاصران بود، در سیرت نیك خود استقامت

صفحه 141

داشت، مدام به دانش اندوزی مشغول و با هواهای نفسانی و تمایلات فناپذیر در ستیز بود.(31)

خُلق ملكوتی

1. عابد مُتّقی

بیشتر اوقات این مرد خدا به نماز، ذكر و دعا می گذشت. قرائت قرآن، شیوه مستمرش بود و لحظه ای از یاد خدا غفلت نداشت و سیره پسندیده اش در امور معنوی و عبادی به حدّی بود كه خاص و عام و اهل علم و دین؛ اعم از عرب و عجم و نیز سایر طبقات نجف وی را به پرهیزگاری می شناختند و در این مورد بین هیچكدام مناقشه و اختلافی نبود. وی با اشتیاق ویژه ای به سفر عبادی - سیاسی حج مشرّف گشت و در ایام اقامت در حرمین شریفین اوقاتش را به عبادت، بحث های علمی مفید، رشد دهنده و نگارش گذارنید. او بارها به مسجد كوفه می رفت و در آنجا معتكف می گشت.(32)

آیةالله مرعشی نجفی درباره حالات عبادی و بُعد تقوای استادش شیخ علی قمی نوشته است:

وی از افرادی بود كه خداوند متعال او را به عمل به آداب و مستحبات شرعی حتی مجاورت مكه و مدینه موفق نمود. من از او دعای حرز یمانی معروف به دعای سیفی را با اجازه ویژه روایت می كنم، او نمونه ای مجسّم از پرهیزگاری به شمار می رفت كه در این عرصه به سلف صالح و گذشتگان شایسته

صفحه 142

اقتدا نموده بود، در تهجّد و شب زنده داری اهتمام داشت.(33) بنا به نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی، دائم كشیك نفس می كشید و مراقب بود از مسیر حق بیرون نرود و جز رضای خالق در پی چیزی بناشد. در مسجد هندی نماز جماعت اقامه می نمود و گروهی از اهل زهد و تقوا و علم و معرفت به او اقتدا می نمودند. برای درك نمازش معروفین به فضل و تقوا بر یكدیگر سبقت می گرفتند.(34)

شیخ محمد شریف رازی می نویسد:

مدت ها ناظر و شاهد بودم كه آیات عظام آقا ضیاءالدین عراقی، محمدحسین كمپانی، حاج شیخ موسی خوانساری، حاج شیخ محمدعلی كاظمینی، حاج سید محسن حكیم، سید عبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، سید ابوالقاسم خویی، كاظم شیرازی و صدها نفر امثال آنان به وی اقتدا نموده و درك جماعت او را فوز و فیض عظیم می دانستند.(35)

آثار سجده بر پیشانی و بین چشمانش نمایان بود و در اواخر عمر درس و تدریس را ترك كرد و به طور كامل به عبادت روی آورد.(36)

2. زهد در اندیشه و عمل

شیخ علی قمی از همان دوران نوجوانی پوینده راه زهد و وارستگی بود. وی چیزهایی را كه از سرزمین های غیر اسلامی می آوردند

صفحه 143

مصرف نمی كرد. حتی قلم و كاغذی را كه در بلاد غیر مسلمان تولید نموده بودند به كار نمی برد. او از امور شبهه نك به شدت اجتناب می نمود و در بسیاری از مباحات هم زهد را رعایت می كرده از طعام لذیذ، لباس های زیبا و فرش های نرم و راحت دوری می نمود. بیشتر وقت ها به غذایی ساده قناعت می كرد، لباس خشن می پوشید و بر بستری كه از برگ درخت خرما بافته بود، آرام می گرفت. در امكن و مساجدی كه طهارت آنها برایش مسلّم بود از روی فروتنی، خكساری عبادی خویش را می گسترانید و روی آن می نشست و یا به عبادت مشغول می شد. هیچ وقت اتفاق نیفتاد كه به ظاهر و چگونگی جامه از لحاظ رنگ، شكل و نوع دوخت اعتنایی نشان دهد و به همین دلیل در مجالس كوچه و بازار در نظر مردم به صورت فقیری غریب یا فردی بیابان نشین جلوه می نمود. او این امور را برای مخالفت با نفس و تواضع در برابر حق و نیز همراهی و همگامی با محروم ترین اقشار جامعه انجام می داد. او به شدت با ظاهرسازی و دوگانگی در شیوه زندگی مخالف بود. البته با وجود لباس ساده ای كه می پوشید بر نظافت بدن و پكیزگی جامه اش اهتمام داشت. وی محاسنش را با حنا خضاب می كرد و شارب و ناخن هایش را همواره كوتاه نگاه می داشت و در این امور نیز مستحبّات شرعی را به طور كامل مراعات می نمود.

رجال شناس معروف حرزالدین می نویسد:

از زهد و اجتناب از تجملات دنیایی اش این بود كه برای خورك و پوشكش ارزشی قائل نبود. لباس درشتی را كه در شهرهای اسلامی و به دست مسلمانان بافته می شد بر تن می كرد؛ به ویژه لباس پشمی و پنبه ای كه در ایران تهیه می شد، می پوشید.

صفحه 144

او در زهد و اعراض از جلوه های دنیایی چنان پیش رفت كه كثر اهل علم و بسیاری از طبقات دیگر او را به غیر زهد نشناسند. این ویژگی، مقام علمی و توانایی فكری او را در عرصه هایی چون فقه، اصول، حدیث و عرفان تحت الشعاع قرار داد. شیخ علی اوقات را به كم گویی و سكوت می گذرانید و در شئون آخرت لب به سخن گفتن می گشود. وی فقط احادیث اهل بیت، معارف دینی، موازین شرعی و نكات آموزنده و عبرت آمیز را بیان می كرد. او از غیبت به شدّت تنفر داشت و در سراسر عمر با بركتش كسی ندید او پشت سر كسی حرف بزند.

3. دفاع از دیانت

اگرچه شیخ علی قمی به معنای واقعی و در اندیشه و عمل زاهد بود و نه تنها دل به دنیا نبست؛ بلكه از تمتّع و لذت گرایی هم امتناع می نمود، هیچ گاه عزلت اختیار نكرد و به جامعه و مسایل گوناگون آن پشت ننمود، او زندگی ساده و بدون تكلفی داشت امّا برای تحقق ارزش های الهی و گرایش افراد اجتماع به خیر و صلاح و روی آوردن به فضایل و مكارم، به شدت احساس مسئولیت نمود و خود را در مقابل قوانین الهی و جامعه متعهد دید.

در واقع او بر این باور بود كه دنیا و آخرت بهم پیوسته اند و اگر مردم می خواهند در صفا و امنیت و آرامش قرار گیرند باید ملك های اخروی را در زندگی خویش پیاده كنند؛ از گناه و خلاف احتراز جویند و با ایمان و پكی به جاده تقوا قدم نهند. از این جهت وقتی مشاهده می نمود كسی مرتكب خلافی شده به شدّت ناراحت می شد. وی در امر به معروف و نهی از منكر بسیار جدّی بود و برای اقامه قوانین آسمانی از هیچ چیز هراس نداشت. او به ملامت افراد وقعی نمی نهاد؛

صفحه 145

زیرا دفاع از دیانت را وظیفه اصلی و مقصد اساسی خود تلقی می كرد، در امر دین و پای بندی به اعتقادات كوتاهی، سستی و هر گونه سهل انگاری و غفلت را برنمی تابید و هر كس از مسیر حق منحرف می شد با خشم و عصبانیت نفرت خویش را از رفتار او بروز می داد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد كه برای تأمین اهداف افراد در هر مقامی كه باشند خشم خداوند را فراهم سازد و همیشه در پی خشنودی حضرت باری تعالی روزگار می گذرانید و سكوت در برابر گناه را نشانه ضعف و علامت بی تعهدی می دانست. البته او می كوشید با عمل، مردم را به سوی خوبی ها فراخواند و چون ایمان در اعماق وجودش ریشه داونیده بود حاضر بود برای دفاع از حق، جان خویش را در مخاطره افكند. رضایت اغیار را به قیمت قهر قهار نمی خرید و هیچ چیز و هیچ كس را بر دین ترجیح نمی داد.(37)

4. اهتمام علمی

شیخ علی قمی از دوران نوجوانی لحظه ای از یادگرفتن، یاددادن و نگارش و نوشتن، باز نماند. او هنگامی كه از محضر استادان بهره می گرفت، با دقت و كنجكاوی دروس آن فرزانگان را به رشته تحریر كشید و نشانه های آگاهی و اجتهاد خود را در تالیفاتی گرانبها به اثبات رسانید. موقعی كه به سامرا می رفت ضمن حضور در جلسات علمی به وفور اهل بحث و مذكره بود و در تألیف و مراجعه به آثار دیگران و استنساخ نوشته های ارزشمند جدیّت داشت و از تحقیق و نگارش حتی در سفر غربت خسته نمی شد. وی به همین دلیل برخی از كتاب های خود را در نجف، تعدادی را هنگام اعتكاف در مسجد كوفه و پاره ای ر

صفحه 146

در كاظمین و سامرّا نوشت و در ایام تشرّف به حج نیز از نوشتن باز نماند. وی دانش اندوزی و تحصیل علوم را با زهد و ریاضت در تضاد نمی دید، با وجود گستردگی دامنه اطلاعات و وسعت دانش، وقتی در مجالس و محافل پاسخ سؤالی به وی اعاده می گردید، با درنگ و تأمل و نهایت فروتنی آن را جواب می داد. در این گونه تجمع های علمی و فرهنگی سخن توأم با موعظه خویش را چنین بیان می كرد. هر كس از خدا بترسد میزان معرفتش رو به فزونی می رود. وی اگر خلوت می گزید اوقات را به تلاوت قرآن، تألیف یا اندیشه در آینده اش سپری می ساخت.(38)

5. شكوه شكیبایی

شیخ علی قمی صبر بر طاعت الهی را با عبادت خالصانه و مقاومت در برابر معاصی را با تقوا و زهد به اثبات رسانید؛ امّا ویژگی وی در هنگام رو به رو شدن با گرفتاری ها و مصائب فرساینده، شگفت آور و شكوهمند است؛ زیرا در شدائد و سختی ها بسیار بردباری نشان می داد اموری كه كمتر فردی در برابر آنها صبور است.

یكی از فرزندانش در نجف اشرف به دار باقی شتافت و او اگرچه به لحاظ عواطف پدر و فرزندی، بسیار در درون خویش محزون و متأسف بود به هیچ عنوان جزع و فزع از خود نشان نداد و در قضای الهی صبر پیشه نمود، موقعی كه از مراسم تشییع و تدفین این فرزند بازمی گشت به او خبر دادند پسر دیگرش شیخ شریف كه در ایران به سر می برد از دنیا رفته است. وی با شنیدن این خبر خداوند را سپاس گفت و به سجده افتاد و برای دو فرزند از دست رفته اش مجلس ترحیم و فاتحه

صفحه 147

برگزار نمود. او از این كه خداوند از در حكمت چنین مصائب و بلاهایی را برایش مقدّر نموده، نه تنها شكوه ای بر زبان جاری نساخت، بلكه پروردگار خویش را شكر بود؛ زیرا اعتقاد داشت این حوادث، میدانی برای آزمایش و وسیله ای برای پك شدن از گناهان است. گواه دیگر بر میزان استقامت و شكیبایی وی بیماری فرساینده ای بود كه او را در بستر افكند و بر اثر آن اختلال سختی در بدنش پدید آورده بود. اگرچه پزشكان او را جراحی كردند؛ اما این حركت موفقیت آمیز نبود و ناگزیر شدند برای رفع این مشكل از خاصره اش مجرایی ببینند. وی چندین بار برای معالجه به ایران آمد و به پزشكان متعددی مراجعه نمود؛ اما درمان آنان كارساز واقع نشد و همچنان بیماری رو به وخامت گذاشت. او ده سال با این مرض در ستیز بود. و این بیماری رنجی جانكاه و اوضاعی ناگوار را متوجه اش ساخت، بسیاری از اهل علم و فضل و نیز دوستان و سایر مردم اهل ایمان به عیادتش می رفتند، اما هیچ كدام از آنان حتی كلمه ای از ملال، گلایه و بی تابی از آن مرد تقوا نشنیدند. زبانش خالصانه به حمد و ذكر الهی، كه گواه رضایتش به قضای الهی بود، مداومت داشت(39) و پیوسته فرمایش رسول كرم صلی الله علیه وآله را به خاطر می آورد كه فرمود:

نزد پروردگار برای بنده اش درجه ای است كه با اعمال و رفتارش بدان نخواهد رسید تا آنكه بدنش مبتلا به بیماری قرار گیرد و از این رهگذر به آن رتبه و درجه نائل شود.(40)

صفحه 148

آثار ماندگار

شیخ علی قمی در دوران زندگی بابركت خود آثاری در فقه، اصول، حدیث و علوم دیگر به رشته تحریر درآورد كه عبارتند از:

1. شرح اسانید الكافی

وی كتاب مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول علامه محمدباقر مجلسی را كه در شرح اصول و فروع كتاب كافی است مورد بررسی قرار داد و با توجه به شرح اصول كافی ملاصدرای شیرازی و نیز شرح این اثر به قلم ملاصالح مازندرانی به قدرت تتبع و احاطه علمی این دانشور گرانمایه پی برد و تصمیم گرفت به بیان احوال رجال مذكور در سند احادیث كتاب كافی بر اساس كتاب مرآةالعقول بپردازد كه متاسفانه موفق به اتمام آن نگردید. شیخ آقا بزرگ تهرانی نسخه ای از این اثر را به خط مؤلّف دیده است. این كتاب به تنویرالمرآة نیز نامگذاری شده است.(41)

2. تدوین حواشی كتاب وسایل الشیعه

شیخ علی قمی در مدّت اقامت در شهر مقدس كاظمین با نسخه ای از كتاب وسایل الشیعه به خط مؤلف برخورد نمود كه شیخ حرّ عاملی بر آن مطالبی در حاشیه اضافه كرده بود. وی در سال 1341ق. این حواشی را تدوین نمود.(42)

3. شرح الهدایة

این كتاب شرحی است بر كتاب هدایةالامة الی احكام الائمةعلیهم السلام به قلم شیخ حر عاملی (1104 - 1033 ه .ق.) كه منتخبی از تفصیل

صفحه 149

وسایل الشیعه است. البته در این كتاب سندها و مكرّرات حذف گردیده است، شیخ علی قمی این نوشتار را با توجه به اصل آن، كه در دوازده فصل است، تنظیم كرده است، اثر مورد اشاره در دو جلد نگارش یافته و شیخ آقا بزرگ تهرانی، نسخه ای از آن را به خط مؤلف مشاهده كرده است.(43)

4. سراج المبتدی

این اثر شرح بدایةالهدایة شیخ حرّ عاملی است كه در آن احادیث مربوط به واجبات و محرمات و نیز پاره ای از روایات درباره مستحبات، مكروهات و مباحات جمع آوری شده است. شارح در سال 1343ق. از نگارش این اثر فراغت یافته است. نوشتار مذكور تمامی ابواب معاملات؛ از متاجر تا دیّات را دربرمی گیرد، ولی ابواب عبادات آن ناتمام مانده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید بخشی از این كتاب را به خط شیخ علی قمی نزد فرزندش دیدم كه شامل آغاز مباحث تجارت تا آخر دیات بود كه بعدها مباحثی از عبادات را پی گرفت اما موفق به تكمیل آن نشد.(44)

5. مصباح الانیس

شیخ علی قمی مشاهده نمود كتاب انیس التجار به قلم ملاّمهدی نراقی به دلیل عدم اعراب گذاری، برای برخی یا قابل استفاده نیست یا به سختی قابل استفاده است. به همین جهت این كتاب را از ابتدا تا پایان اعراب گذاری نمود و آن را مصباح الانیس نامید. در پایان كتاب آمده است: عرّبه الحاج الشیخ علی بن ابراهیم القمی بامر استاده السید الصدر و فرغ من التعریب فی یوم الجمعة 7 رمضان 1325 فی بلدة

صفحه 150

الكاظمیة.

از این نسخه نیز شیخ آقا بزرگ تهرانی نسخه ای به خط مؤلف دیده است. فتاوای سید اسماعیل صدر (1338 - 1258ق.) نیز ضمیمه این كتاب است.

6. شرح تبصره

این نوشتار شرحی مبسوط است بر كتاب تبصرة المتعلمین فی احكام الدین از آثار علامه حلّی. اصل كتاب یك دوره مختصر؛ امّا كامل فقه را در برمی گیرد و حدود چهار هزار مسئله و حكم فقهی در اثر مزبور مندرج است. شیخ علی قمی این احكام را در 4 مجلّد شرح نموده است:

جلد اوّل: از طهارت تا نهی از منكر.

جلد دوم: از متاجر تا پایان وصایا كه در تاریخ ششم ذی قعده سال 1321ق. از آن فارغ گردیده است.

جلد سوم: نكاح.

جلد چهارم: طلاق كه مؤلف آن را جلد فراق نامیده است،

تاریخ خاتمه این آثار نیز سال 1326ق. است.(45)

7. كتاب الصلاة و كتاب الحج

این دو اثر نسبت به شرح قبلی در موضوع خود گسترده تر هستند، در واقع تألیف این دو اثر نیز شرح دیگری بر تبصرةالمتعلمین با تكیه بر نماز و حج است كه از تألیف آن دو، در سال 1332ق. فراغت یافته است.(46)

8. صلوة المسافر

صفحه 151

كتابی است مُفصّل در موضوع نماز مسافر با روشی استدلالی كه وی در جمادی الاولی سال 1318ق. آن را به پایان برده است.(47)

9. رافع الغواشی عن بعض شبهات الحواشی

شیخ علی قمی در این كتاب پاره ای از حاشیه های استادش میرزا حسن خلیلی تهرانی بر كتاب نجاةالعباد را مورد ارزیابی قرار داده و پس از یك بررسی علمی دلایل و مدارك آن ها را ذكر كرده است.(48)

10. تقریرات درس آیةالله رضا همدانی در اخلاق.

11. تقریرات درس آخوند خراسانی و نیز تقریرات درس فقه و اصول حاج میرزا حسین خلیلی، میرزا حبیب الله رشتی كه به شیوه ای شایسته و دقیق و اصولی تدوین شده اند.

12. تقریرات درس اخلاق آخوند ملاّحسینقلی همدانی.

13. كشكول، كه در آن، نكات متفرقه در زمینه علوم گوناگون آمده است.

14. نوشته های پركنده، كه حاوی بحث های اصولی، مطالب فقهی و مضامین روایی است كه مدوّن نشده اند.(49)

شیخ علی قمی تمامی این آثار را بر كاغذهایی كه از بخارا می آمد، می نوشت و در پرهیز از به كار بردن كالاهای خارجی و استفاده از محصولات سرزمین های اسلامی به سیره سلف صالح خویش اقتدا نمود. او بر این اعتقاد بود كه به مصداق كریمه: (و لن یعجل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلاً)، باید انسانِ مسلمان مستقل از بیگانگان زندگی كند و حسّ خودباوری و استقلال خواهی را در میان

صفحه 152

مردم زنده نگه دارد.(50)

غروب غمگین

شیخ علی قمی به علّت ابتلا به بیماری، چندین سال از این ناراحتی رنج می برد و معالجاتش در بغداد و ایران مؤثر واقع نشد در تمام این ایام در خانه به سر می برد. وی به همین علّت كمتر در جماعات و محافل اجتماعی و علمی حاضر می گردید، تا آنكه در شب چهارشنبه 22 جمادی الثانی سال 1371ق. مطابق 28 اسفند 1330ش. دیده از جهان فروبست و روح پكش میهمان عرشیان و قدسیان گردید و در باغ ملكوت به پرواز درآمد. پس از انتشار خبر ارتحال این عالم عامل در نجف اشرف، این شهر مقدس در سوگ و ماتم فرو رفت و عَلَم های تعزیت در معابر و بر سر در مركز حوزوی و مركز دیگر برافراشته شد. درس های علوم دینی تعطیل گردید. بازاریان كسب و كار را رها كردند و تمامی اقشار، اعم از علمای اعلام، مدرّسان حوزه، طلاّب علوم دینی، اصناف و... در مراسم تشییع پیكر این فقیه پرهیزگار حضور یافتند و حضرت آیةالله سید محسن حكیم بر پیكر آن فقید وارسته نماز خواند. آنگاه برحسب وصیت شیخ نصرالله حویزی متوفای 1346ق. بدن وی در مقبره او - مقابل مرقد صاحب جواهر - در محله عماره نجف به خك سپرده شد. بین مرحوم حویزی و شیخ علی قمی انس و الفتی عمیق و دیرینه برقرار بود و شیخ علی پس از رحلت حویزی به دست خویش، دوست خود را غسل داد و كفن نمود و در قبر نهاد.(51)

صفحه 153

به مناسبت بزرگداشت مقام علمی و معنوی شیخ علی قمی مجالس ترحیم و فاتحه در برخی شهرهای ایران و نیز بلاد مقدس عراق از سوی علما، هیئت های مذهبی و طبقات مختلف مردم برگزار گردید و این مراسم تا مدت ها ادامه داشت، مشاهیر علم و ادب در محافل مذكور از درجات معرفتی و مقامات معنوی وی سخن گفتند و شاعران در رثایش شعرها سرودند. دانشور فرهیخته سید محمدحسن آل طالقانی در سروده ای شدّت مصیبت و ناگواری ناشی از فقدان چنین دانشمند وارسته ای را باز گفت و در پایان سروده اش ماده تاریخ رحلتش را در مصرعی چنین آورد. ارّخ «اجل و غاب بدا الكمال» [1371ه .ق.]

بازماندگان

ثمره ازدواج شیخ علی قمی پنج پسر و یك دختر است كه عبارتند از:

1. شیخ حسن قمی

وی داماد شیخ مشكور صغیر است كه در راه كربلا به دست سارقان - در زمانی كه پدرش در قید حیات بود - كشته شد.

2. شیخ شریف

وی در ایام زندگی پدر به بیماری سل مبتلا گردید و در اثر عفونت های شدید ناشی از این بیماری در تهران وفات یافت و در مقبره ابن بابویه قمی دفن گردید.

3. شیخ محمد كه در زمان حیات پدر، رحلت نمود.

4. حاج محمدجعفر كه مشغول فعالیت های بازرگانی است.

5. حاج شیخ موسی

صفحه 154

شیخ موسی به جمع آوری میراث علمی و فرهنگی پدر همّت گماشت و در فضل و كمال راه او را ادامه داد. شیخ موسی در سال 1327ق. در نجف اشرف از دختر محمدتقی قائم مقام نوری دیده به جهان گشود و در بیت زهد و معرفت پرورش یافت و پس از خواندن مقدمات و سطوح نزد پدر و برخی فضلا در دروس فقه و اصول آیات: سید عبدالهادی شیرازی، میرزا محمود شیرازی سامرایی و شیخ محمدتقی آل راضی حضور یافت و از كمالات علمی و معنوی این بزرگواران بهره برد. شیخ موسی برای رفع مشكلات اجتماعی و اقتصادی برادران ایمانی و مساعدت به مستمندان سعی وافر و همتی عالی داشت. وی دارای سه فرزند پسر است كه عبارتند از: آقا عبدالصاحب خیاط، شیخ محمدرضا، و شیخ عبدالرسول.

از شیخ علی قمی یك دختر باقی مانده است كه همسر علامه شیخ محمد مؤمنی قوچانی نجفی بوده است. در ضمن خواهر شیخ علی قمی نیز به عقد شیخ مشكور بن محمدجواد حولاوی (1353 - 1285ق.) درآمد.(52)

پی نوشت:

1) اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 5؛ الماثره الآثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، ج اول، ص 188 و ص 242؛ المسلسلات فی الاجازات، به كوشش سید محمود مرعشی، ج 2، ص 369، مكارم الاثار، ج 6، ص 203.

2) الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 15، ص 99.

3) همان، ج 1، ص 122.

4) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 369.

5) اعیان الشیعه، ج 8، ص 150؛ معارف الرجال، جزء ثانی، ص 143.

6) المسلسلات، ج 2، ص 369؛ نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 4، ص 1323، قم 1859.

7) شهاب شریعت، ص 155.

8) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 369.

9) نقباءالبشر، ج 4، ص 1324.

10) نقباءالبشر، ج 4، ص 1323 و نیز نك: حدیث پارسایی، رضا مظفری.

11) ریحانةالادب، مدرس تبریزی، ج 5، ص 146؛ شهاب شریعت، علی رفیعی، ص 155.

12) المسلسلات، ج 2، ص 369؛ معجم رجال الفكر و الادب فی النجف، محمدهادی امینی، ج 3، ص 1013؛ آخوند خراسانی آفتاب نیمه شب، محمدرضا سمك امانی، ص 40، 43 و 106.

13) نقباءالبشر، ج 4، ص 1324؛ آقا بزرگ تهرانی اقیانوس پژوهش، محمد صحتی، ص 44 - 43.

14) محدث نوری روایت نور، محمد صحتی سردوردی، ص 84.

15) نقباءالبشر، ج 4، ص 1325 - 1324.

16) مجله علوم الحدیث، سال اول (418) ش دوم، ص 236.

17) نقباءالبشر، ج 4، ص 1328.

18) همان، ج 2، ص 675؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 136؛ گلشن ابرار، ج 3، ص 164؛ شرح حالی از نامداران تاریخ، ج 1، عمران علیزاده، ص 196 - 195.

19) مقدمه مصباح الفیه، حاج آقا رضا همدانی؛ نقباءالبشر، ج 2، ص 777؛ گلشن ابرار، ج 3، ص 211؛ علمای شیعه از كلینی تا خمینی، م جرفادقانی، ص 327.

20) میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ترجمه محمود دزفولی، ص 194، آقا بزرگ تهرانی اقیانوس پژوهش، ص 41.

21) المسلسلات، ج 2، ص 369؛ شهاب شریعت، ص 155.

22) السبیل الجدد الی حلقات السند، میرزا محمدعلی اردوبادی، مجله علوم (حدیث، شماره دوم).

23) المنتخب، كاظم عبود فتلاوی، ص 125.

24) همان؛ الذریعه، ج 25، ص 214.

25) رجال اصفهان در علم و عرفان، ادب و هنر، سید محمدباقر كتابی، ج اول، ص 405؛ لسان الارض یا تاریخ تخت فولاد اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص 143.

26) الذریعه، ج 83 ص 82، ج 1، ص 122؛ نقباءالبشر، ج 4، ص 1324.

27) مكارم الاثار، ج 7 ص 2538.

28) المسلسلات، ج 2، ص 369.

29) معجم رجال الفكر و الادب فی النجف خلال الف عام، ج 3، ص 1013.

30) معارف الرجال، حرزالدین، علقه علیه حفیده الناسر محمدحسین حرزالدین، جزء ثانی، ص 143.

31) اعیان الشیعه، سید محسن امین،حققه و اخرجه و استدرك علیه، حسن امین، ج 4، ص 150.

32) نقباءالبشر، ج 4، ص 1327 - 1326.

33) المسلسلات، ج 2، ص 371.

34) نقباء البشر، ج 4، ص 1326.

35) گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 213.

36) معارف الرجال، ج 2، ص 144.

37) نقباءالبشر، ج 4، ص 1325؛ المسلسلات، ج 2، ص 370؛ محدث نوری روایت نور، ص 97.

38) معارف الرجال، جزء ثانی، ص 144، نقباءالبشر، ج 4، ص 1325 - 1324.

39) نقباءالبشر، ج 4، ص 1327 - 1326.

40) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 81، ص 174.

41) زندگینامه علامه مجلسی، ج 2، سید مصلح الدین مهدوی، ص 211؛ الذریعه، ج 13، ص 82 و ج 4، ص 471.

42) المسلسلات، ج 2، ص 371.

43) مقدمه كتاب هدایةالامة و الذریعه، ج 14، ص 173 - 172.

44) بدایةالهدایة و لب الوسایل، ج 1، ص 1؛ نقباءالبشر، ج 4، ص 1328، الذریعه، ج 12، ص 160.

45) نقباءالبشر، ج 4، ص 1328؛ الذریعه، ج 13، ص 133 و 136.

46) همان.

47) مكارم الاثار، ج 7، ص 2538، همان، ص 1328، مجله علوم الحدیث، سال اول، شماره دوم، ص 236.

48) اعیان الشیعه، ج 4، ص 150؛ الذریعه، ج 10، ص 60؛ نقباءالبشر، ج 4، ص 1328.

49) المسلسلات، ج 2، ص 371؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 150؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، محمدشریف رازی، ص 214؛ معجم رجال الفكر و الادب فی النجف، ج 3، ص 1013.

50) نقباءالبشر،ج 1، ص 349؛ ج 4، ص 1328؛ فوائدالرضویه، محدث قمی، ص 53.

51) مكارم الآثار، ج 7، ص 1327؛ المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 371.

52) گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 215 - 214؛ ماضی النجف، ج 2، ص 177؛ مكارم الآثار، ج 7، ص 2539؛ معجم رجال الفكر و الادب فی النجف، ج 3، ص 1013.

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:02 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


ثابتی همدانی، محمد
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار :

مقدمه

از جمله بزرگ مردان و عالمان وارسته كه عمری را در راه خدمت به خلق خدا سپری كرد و دارای مقام عالی فضل و صلاح بود ولی به دلیل ناشناخته بودنش گمنام ماند. عالم بزرگوار آیةالله میرزا محمد ثابتی همدانی است. در این مقاله با زندگانی این ماه پنهان آشنا می شوید.

تولد

محّمد ثابتی همدانی در سال 1315 ق. در قریه «وهنده» كه از آبادی های بلوك سردرود همدان است به دنیا آمد. پدرش عالم متقی و فاضل كامل شیخ محمدتقی سكن همدان همدان معروف به میرزای همدانی است. وی از عالمان و خوبان زمان بود و اداره امور دینی منطقه را برعهده داشت. شیخ محمدتقی مردی باتقوا و عالمی صالح و بافضیلت بود كه فرزندانش همه در لباس روحانیت و خدمتگزاران به

صفحه 84

دین بوده و هستند كه سرآمد آن ها آیةالله میرزا محمد ثابتی است. و نیز از جمله آنها عالم جلیل القدر و فاضل متقی (حاج میرزا مهدی ثابتی) كه سكن همدان و از شاگردان آیةالله آخوند ملاعلی همدانی و امام جماعت مسجد جولان و مسجد دباغخانه اوّل بازار بود. نیز شیخ علی ثابتی امام جمعه «كبودرآهنگ» و حاج میرزا ابوالقاسم ثابتی كه در سن جوانی درگذشت. از دیگر فرزندان شیخ محمدتقی هستند و همه معروف به حسن اخلاق و ظرافت طبع و تقوا و كرامت نفس اند. آیةالله ثابتی دو خواهر نیز داشت.

دوران كودكی

محمد دوران سرشار از سرور و شادی كودكانه اش را در خانواده ای مذهبی و كانون گرم خانواده اش گذراند. از آنجا كه وی دارای ذكاوت و پكی درخور تحسین بود. پدرش او را تحت تعلیم، تربیت و مراقبت قرار داد.(1)

تحصیل

ثابتی با عشق و علاقه فراوانی كه به تحصیل داشت در پرتو آموزش های پدر توانست در مدت بسیار كوتاهی درس های مكتب خانه را به خوبی به پایان رساند و آموختن قرآن را سپری نماید. وی پس از آن یادگیری دروس حوزوی را نزد پدرش شروع كرد و تا «قوانین» را نزد ایشان تلمذ نمود. وی سپس عازم همدان شد و از محضر بزرگان این شهر، مانند: حاج شیخ علی دامغانی و حاج شیخ علی گنبدی (متوفای 1369 ق.) قسمتی از سطوح عالی را فراگرفت.

صفحه 85

عزیمت به تهران

ثابتی پس از فراگیری بخشی از سطوح عالی به همراه دوست صمیمی خود، آخوند ملاّ علی همدانی(2) (متوفای 1357 ش.) به تهران مهاجرت نمود و از محضر بزرگانی چون: شیخ عبدالنبی نوری و شیخ علی مدرس استفاده شایانی برد. وی فلسفه و حكمت را نزد آخوند ملاّ محمد هیدجی، معروف به «حاج آخوند»، آموخت و سپس به همدان بازگشت.

هجرت به قم

ثابتی پس از اینكه اطلاع پیدا كرد حاج شیخ عبدالكریم حائری به قم رهسپار شده است با سختی بسیار به همراه دوست باوفای خود، میرزای همدانی (آخوند ملاّعلی معصومی) به قم مهاجرت كرد و در درس فقه و اصول ایشان شركت نمود.

وی از محضر علمی آیةالله حائری بهره های شایانی برد و در ردیف یكی از شاگردان مبرز و مشهور او قرار گرفت. و از بزرگترین مدرسان حوزه علمیه قم به شمار آمد. وی از هر جهت مورد علاقه و اعتماد آیةالله حائری بود و گاهی در غیاب ایشان اقامه نماز جماعت می كرد و فضلا و بزرگان در نمازش همانند درسش با اشتیاق تمام شركت می كردند.

وی تا سال 1355ق. در قم بود و پس از وفات حاج شیخ دوباره به همدان بازگشت و نزد پدر خویش ماند. وی در مدّت اقامتش در

صفحه 86

همدان امامت جماعت مسجد جامع شهر را پذیرفت و به تدریس دروس حوزوی نیز پرداخت و دانشجویان را از سرمایه های علمی خود بهره مند ساخت. در حوزه علمیه قم نیز از مدرسان درجه یك به شمار می رفت تا جایی كه همه یا كثر عالمان امروزی كه شاگرد او بوده اند كمیت و كیفیت درس ایشان را تحسین می كنند.(3)

خانواده و فرزندان

آیةالله ثابتی در سال 1345ق. با دختری از یك خانواده متدین و باتقوا ازدواج نمود. ثمره این ازدواج 5 فرزند؛ چهار پسر و یك دختر است. بزرگترین آن ها حاج علی آقای ثابتی است كه عالمی باتقوا و روحانی ای بسیار مهربان است. وی در دفتر آیةالله سید محمدرضا گلپایگانی در بخش استفتائات به فعالیت مشغول است. حسن آقا ثابتی - كه به كسب مشغولند -، حسین آقا - كه فوت كرده اند - و محمد آقا ثابتی - كه در تهران مدیر عامل سازمان مسكن بوده اند،(4) از دیگر پسران آیةالله ثابتی اند.

فعالیت های فرهنگی

آقای ثابتی همدانی در كنار تحصیل، فعالیت های فرهنگی را مورد توجه قرار داد و در این زمینه به شهرهای مختلف و روستاهای زادگاهش سفر كرد. وی با برگزاری كلاس های اخلاقی و معارف اسلامی، مردم را ارشاد می نمود. او در كنار تحصیل در حوزه، به تدریس دروس حوزوی نیز پرداخت. تدریس ایشان به قدری شیرین و روان بود كه از جمله استادان موفق در حوزه به شمار می رفت و محضر

صفحه 87

درس ایشان از پررونق ترین درس ها در حوزه علمیه بود. یكی از استادان بزرگوار كه زمانی كتاب كفایه را تدریس می كرد می گوید: «یك روز یكی از شاگردان آقای سلطانی كه بیان رسایی داشت، در درس گفته بود: به من می گویند بیانت خوب است در حالی كه در حدود سه ربع، نصف صفحه را تدریس می كنم در حالی كه برخی اشكالات نیز باقی می ماند؛ ولی استاد ما آیةالله ثابتی در وقت بسیار كم حدود نیم ساعت از بس بیانی شیوا و رسا دارد یك و نیم صفحه را تدریس می كند بدون این كه شبهه ای در آن مطلب باقی بماند.»

از فعالیت فرهنگی دیگر آیةالله ثابتی اقامه نماز جماعت در مسجد جامع همدان در طول سالیان متمادی است. ایشان از هر جهت مورد اعتماد و علاقه آیةالله حائری بود و گاهی در غیاب ایشان در قم به نیابت از او اقامه جماعت می كرد. زمینه مرجعیت و تقدم او بر دیگران پس از فوت حاج شیخ عبدالكریم به طور كامل آماده بود؛ ولی زهد، تقوا و بی اعتنایی اش به مقام، او را از این مسیر بازداشت. ایشان طبق تقاضای عده ای از بزرگان مردم مؤمن همدان به آنجا منتقل و از دست بعضی از نادانان كه دین خود را به دنیای دیگران می فروشند آسوده گردید. وی در مسجد جامع همدان اقامه جماعت می نمود و دانشجویان مستعد را از تحقیقات علمی خود بهره مند می ساخت.(5)

وی در طول اقامت خود در شهر همدان در كنار دوست صمیمی خود آیةالله ملاعلی معصومی همدانی به تدریس در حوزه علمیه آخوند پرداخت.(6)

صفحه 88

آیةالله ثابتی علاوه بر برخورداری از دقت نظر، افكار بلند، زهد و تقوا، از ذوق شعری و لطافت روحی نیز برخوردار بود. ایشان اشعار لطیف و ظریفی به مناسبت تولد امام زمان (عج) در نیمه شعبان سروده است. وی اوضاع دوره پهلوی را به اختصار به قلم كشیده است. نمونه ای از اشعارش چنین است:

برخیز دمی پای بنه جانب گلزار

دل را تهی از رنج و الم تازه كن افكار

یك سو گل و گلرخ ز دیگر گشته پدیدار

شمشاد شده شاد ولی سرو چو سردار

سیری كن و از سرو

قدان سرو بدست آر

طاووس صفت نازكنان رقص زنان بین

كاووس صفت بر طرفی تازه جوان بین

ناقوس زنان تازه خطان رسم زمان بین

ناموس شده هر طرف و تار زمان بین

گشتی كن و گشتی

كن و زنهار به دست آر

نور ازلی یافت تجلّی مه شعبان

كفار بشد خوار روان باخت چو شیطان

زینت داده افلك همی تخت سلیمان

از هاشم و كسری نسب رحمت و رحمان

مسلم شود از صارم

او دیلم و تاتار

و ز جور و ستم محو شده قبر مسلمان

پاشیده شده عظم رمیمش به بیابان

مسجد شده ویران و شده جزو خیابان

عمامه به تاراج شده از ظلم فراوان

صفحه 89

شمشیر بیرون آر و

رهان ملّت از آزار

ای حجّت حق خیز و بكش تیغ دو سر ر

از ملحد بی دین بفكن پیكر و سر ر

جز پك دلان از همه بردار اثر ر

از ظالم و بی رحم ستان نور بصر ر

خشنود كن از دادرسی

ثابت غمخوار

ادیب فراهانی نیز اشعاری در مدح ایشان سروده است.(7)

فعالیت های سیاسی

آیةالله ثابتی در سال 1350ق. به تقاضای مردم همدان از آیةالله حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، وارد همدان شد. این شهر با وجود دارا بودن عده زیادی از مجتهدان و عالمان بزرگ به جهت فشار رژیم پهلوی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی نابسامانی برخوردار بود. حوزه علمیه ای مرتب و منظم در این شهر وجود نداشت. یك مدرسه بزرگ به نام «زنگنه» بود كه در اشغال اداره فرهنگ قرار داشت. مدرسه مخروبه ای هم به نام مدرسه «آخوند» بود كه آیةالله ثابتی در این موقعیّت حساس همراه ملاّ علی معصومی همدانی دست به اقدامی شجاعانه زد و آن را با تلاش فراوان به راه انداخت. زمانی كه فشار رژیم پهلوی در راستای تخریب مدارس علمیه بود آن دو قد علم كرده و در آن اوضاع نابسامان توانستند مدرسه علمیه را راه اندازی كنند. وی همچنین در بحران سخت گیریهای رژیم علیه روحانیت، پس از رحلت آیةالله حائری، بدون هیچ واهمه ای برای ایشان مجلس ترحیم گرفت

صفحه 90

و این كار ایشان در آن زمان بسیار ستودنی بود.(8) چون در خود قم نیز فقط سه ساعت اجازه برگزاری مراسم داده شده بود و در شهرهای دیگر هم كسی جرأت برگزاری مراسم را نداشت.

ویژگیهای اخلاقی

از خصوصیات بارز اخلاقی آیةالله ثابتی می توان به تواضع و اخلاص وی اشاره كرد. كسی نیست كه تأثیر عمیق حسن خلق و رفتار شایسته و پسندیده در اجتماع و زندگی فردی و ایجاد محبوبیّت در میان مردم را نداند و نشناسد. اگر دانش و تقوا با اخلاق و ادب اجتماعی همراه باشد، بی شك بر دل ها حكومت خواهد كرد. میرزا محمد ثابتی با این ویژگی اخلاقی در همدان زبانزد خاص و عام بود. آیةالله صابری همدانی می گوید:

در اوایل طلبگی در همدان بارها ایشان را ملاقات كردم و در نمازش شركت نمودم. ابهّت و وقاری كه از ایشان مشاهده می كردم در كمتر كسی از معاصران وی موجود بود. ایشان دائم در مراقبه و كثیرالذكر بود. وی به معنای واقعی، آیةالله، محقق، زاهد، لطیف الكلام و ظریف البیان بود. با یك دنیا مناعت طبع و قناعت كه در وی بود، در محله جولان همدان، ارباب بصیرت و معرفت، ارادت تامّی به ایشان داشتند. اعمال و رفتار او برای ما طلبه های جوان درس بود و حقیر از وجود ایشان همیشه استفاده می كردم.

صفحه 91

توسل

ایشان به امامان معصوم علیهم السلام علاقه خاصی داشت؛ به ویژه فاطمه زهراعلیها السلام. وقتی مصیبت حضرت گفته می شد شروع به گریه می نمود؛ به طوری كه شاید انسان برای عزیز خود چنین گریه نكند. وی فاطمه زهراعلیها السلام را باب الحوائج می دانست و در حلّ مشكلات از امامان معصوم علیهم السلام به ویژه از ایشان استمداد می جست.

احترام به علم و عالم

تشویق فضلا و احترام به عالمان بزرگ سیره آیةالله ثابتی همدانی بود.

تهجّد و توسل

ایشان به نماز شب بسیار اهمیت می داد و می فرمود:

بزرگان دین و بندگان صالح خدا عبادت و دعا در دل شب را نردبان ترقی و نیل به مقامات عالیه می دانند. وی از دوست ارجمند خود، آخوند میرزای همدانی (ملاعلی معصومی) نقل می كرد كه طلبه ای كه در دوران طلبگی نماز شب نخواند به جایی نخواهد رسید.

ایشان در عمل بر این باور بود كه دعا و توسل در زندگی مادی و معنوی انسان تأثیر به سزایی دارد. از ویژگی های اخلاقی دیگر ایشان می توان به ورع، سخاوت و دائم الذكر بودن اشاره كرد.

موقعیت علمی

فرزند آیةالله ثابتی همدانی گوید: در سال 1364 ق. پدرم همراه پدر و برادر ارجمندش حاج میرزا مهدی ثابتی و من كه در حدود 13 سال داشتم از همدان برای تشرف به مشهد، حركت كردیم. ابتدا به قم

صفحه 92

مشرف شدیم و در مسافرخانه ای در انتهای گذرخان سكن گشتیم با سوابقی كه پدرم در قم داشت به محض این كه طلاّب از حضورش باخبر شدند، تا چند روز مرتب به دیدنشان می آمدند، حتّی عالمان بزرگواری مثل آیات: حجّت، خوانساری، صدر، خمینی، داماد مرحوم آقای كبیر و فیض به دیدارشان آمدند. روز دوم یا سوم بود كه اطلاع دادند آیةالله بروجردی می آیند. در اتاقی كه بودیم یك ایوان داشت. من از آنجا به حیاط نگاه می كردم، دیدم پدرم بیرون آمد و سر راه آیةالله بروجردی منتظر ایستاد. یك وقت دیدم، آقای مسنّی كه اطرافیان زیر بغلش را گرفته بودند وارد شد. ابوی رفت جلوی خم شد تا دست ایشان را ببوسد؛ ولی ایشان نگذاشت. آنها وارد شدند و شروع به صحبت نمودند. روز بعدش پدرم به اتفاق پدر و برادرش به محضر آیةالله بروجردی رفتند و من از تواضع پدرم خیلی درس گرفتم. در همین ملاقات ها بود كه موقعیت علمی و اخلاقی او توجه مرحوم بروجردی را به خود جلب كرد.

سفر به مشهد مقدس

روزی كه ما به مشهد مشرف شدیم، همان شب آیةالله بروجردی نیز عازم شده بود. ما در حدود 2 ماه آنجا بودیم. یك روز در یك طرف خیابان به سوی حرم می رفتیم، دیدم آیةالله بروجردی با عده ای می روند كه در همین حال یك نفر را فرستاده تا از ما آدرس بگیرد. آن شخص گفت آدرس تان را بدهید كه آیةالله بروجردی می خواهند به دیدنتان بیایند. همان روز آقای بروجردی به منزل ما آمدند و حدود یك ساعت و نیم با پدرم صحبت كردند. آن دو ارادت خاصی به یكدیگر پیدا كرده بودند. پس از بازگشت به همدان آیةالله بروجردی به

صفحه 93

خط خودش نامه ای برای پدرم فرستاد و در آن اظهار میل كرد كه به قم برود، اما چهار ماه بعد پدرم به لقاء الله پیوست. پدرم می گفت از كرامات سفر به مشهد مقدس برای من این بود كه آیةالله بروجردی را در آنجا ملاقات نمودم.(9)

وفات

آیةالله محمد ثابتی همدانی پس از عمری تلاش بی وقفه در راه خدمت به مردم و حوزه علمیه، در 22 محرم سال 1365ق. و در روز جمعه بعد از غسل جمعه و خواندن سوره صافات و فرستادن پانصد صلوات - طبق معمول هر جمعه - ناگهان چشم از جهان فروبست. پیكر این عالم بزرگوار پس از تشییع در همدان به قم انتقال یافت و پس از اقامه نماز توسط آیةالله صدر، در قبرستان بزرگ و معروف حاج شیخ در یكی از حجره های سمت غرب مدفون شد.(10)

پی نوشت:

1) تاریخ مفصل همدان، ج 1، ص 350 - 352.

2) از فقیهان مشهور و بزرگ عصر خویش است و در میان عام و خاص به عظمت و تقوا شهرت كامل دارد. وی مجتهدی محقق و فقیهی جامع معقول و منقول است، عالمی به زیور حلم و اخلاق آراسته و به زهد و عرفان پیراسته.

3) گنجینه دانشمندان، ج،، ص 402 - 403.

4) مصاحبه نگارنده با فرزند ایشان حاج علی ثابتی، 30 / 1 / 83.

5) تاریخ مفصل همدان، ج 3، ص 253 - 256 و مصاحبه نگارنده با آیةالله صابری همدانی.

6) این مدرسه كه مخروبه بود به وسیله آیات: ثابتی و ملاعلی همدانی ترمیم شد و در حال حاضر نیز مورد بهره برداری است.

7) تاریخ مفصل همدان، ج 3، ص 253 - 256 و مصاحبه نگارنده با آیت الله صابری همدانی.

8) مصاحبه نگارنده با آیةالله صابری همدانی، 26 / 1 / 83.

9) مصاحبه نگارنده با فرزند ایشان حجةالاسلام علی ثابتی، 30 / 1 / 83.

10) گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 403.

نویسنده : ولی عباس زاده

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:04 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


محقق، عباسعلی
 
 
نام هاي ديگر : محققِ واعظ ، محققِ خراسانی
قرن : قرن14
آثار : فهرست كتاب روضات الجنات

شیخ عباسعلی محقّق واعظ خراسانی معروف به محققِ واعظ و محققِ خراسانی، از مشاهیر وعّاظ ایران، چهارشنبه 15 صفر سال 1310ق. در مشهد مقدّس به دنیا آمد.(1)

خاندان

پدرش ملاّ بمانعلیِ واعظ، معروف به حاجی محقق (متوفای 1335 ق.) دامغانی بود. وی سالیان دراز در جوار حضرت امام رضاعلیه السلام به وعظ، خطابه و ذكر مصائب اهل بیت علیهم السلام اشتغال داشت.

از وی - كه از استادان اهل منبر به شمار می آمد - دفتری باقیمانده كه حاوی مطالب منبری، شعرهای عربی و فارسی است.

شیخ عباسعلی محقق می گفت: «مضمون و محتوای قصیده عربی [آن مرحوم ] چنان گویایِ عزا و ماتم آن بزرگوار بود كه هنگام

صفحه 60

عزاداریِ آن حضرت، اهل منبر برخی از ابیات آن را با لحنی سوزنك كه مناسب با وزن این قصیده بود می خواندند... تا كنون بیت های این قصیده در خاطره ها باقی مانده چنان كه هنوز برخی از وعاظ و منبریان مشهد آن را با صوتی حزین می خوانند»(2)

سرانجام این عالم ادیب و واعظ خطیب در 20 شعبان 1335ق. دار فانی را وداع گفت و در آستانه مبارك رضوی مدفون شد.(3)

استادان

آیةالله محقّق، ادبیات را نزد پدرش فراگرفت.(4) نیز از محضر استادان بزرگواری بهره برد كه عبارتند از:

1. آقا محمدباقر مدرّس رضوی

وی كه از عالمان و مدرّسان مشهد رضوی بود در 17 ربیع الاول سال 1270ق. متولد شد و در روز پنج شنبه 9 ذیحجه 1342ق. درگذشت.

از او تألیفاتی به یادگار مانده كه عبارتند از: شجره طیبه، حاشیه شرح لمعه و قوانین و فصول، شرح احادیث مشكله، رساله ای در خط و...

مجلس ایشان همواره مشحون از فضلا بود. وی موفق شد شرح لمعه را بیش از بیست دوره تدریس نماید.(5)

2. حاج شیخ حسن برسی

صفحه 61

ایشان از مدرّسان مشهد مقدّس و حوزه درسش از سایر حوزه ها با اهمیت تر بود. وی در سال 1353ق. وفات نمود.(6) واعظ خراسانی فقه و اصول را از محضر این دو بزرگوار فراگرفت.(7)

3. آقابزرگ شهیدی

وی كه به آقا بزرگ حكیم نیز معروف بوده از نواده های میرزا مهدی معروف به شهید ثالث است. او از شاگردان حكیم جلوه و آخوند خراسانی بود و سالیان دراز به تدریسِ خارج شرح لمعه، شرح قوشجی، اشارات، شوارق، شرح منظومه و اسفار اشتغال داشت. وی در سال 1355ق. وفات كرد و طبقِ وصیت خودش در دامنه شرقی كوه سنگی مدفون شد.(8)

4. حاج ملاّ محمدعلی

نام دیگر حاج ملاّ محمدعلی معروف به حاجی فاضل خراسانی است. او كه از عالمان اسلام و حكیمان برجسته بود، دارای كمالات دینی بود كه زبانزد خاص و عام می باشد. وی در سال 1342ق. وفات یافت و در حرم مطهر رضوی در مقبره «خالصی» مدفون گشت. در ماده تاریخ این عالم بزرگ گفته شده:

سالِ تاریخ حاجی فاضل

آن حكیم و فقیه با ایمان

ساعد از گفته شفیق نوشت

بهر تاریخ فوت «یا غفران»(9)

حاج محقق فلسفه را از محضر این دو استاد فرزانه فراگرفت.(10)

صفحه 62

بعد از فراهم شدن شرایط ازدواج با دختر یكی از بازرگانان یزد (حاج عبدالمؤمن فرزند مرحوم حاج علی مخملی) به نام خدیجه خانم ازدواج كرد.(11)

وی پس از استفاده از محضر این استادان، از طریق وعظ، تبلیغ و خطابه به ارشاد و هدایت مردم پرداخت. مواعظ سودمند و سخنان جذّاب وی در دل ها بسیار مؤثر افتاد به طوری كه هر شنونده را تحت تأثیر قرار می داد و اهل فضل و كمال منبر ایشان را سودمند می دانستند و معتقد بودند هر منبر ایشان از نظر محتوا مطابق ده منبر است.(12) در سال 1352ق. بعد از نماز مغرب و عشا آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی در صحن مطهّر علوی در نجف به منبر می رفت و ایشان با حضور خود در آن مجلس علاقه خود را به منبر ایشان ابراز داشتند و دیگران را تشویق به بهره وری از مواعظشان می نمودند.

همچنین در سالی دیگر بعد از نماز آیةالله سید عبدالهادی شیرازی 25 شب منبر رفت و آن مرحوم درس شب خود را تعطیل و خود در مجلس حاضر می شد؛ ازدحام جمعیت به قدری بود كه مردم برای شنیدن سخنان وی در كوچه ایستاده بودند.

در سال 1365 ق. در مجلس آیةالله سید جمال الدین گلپایگانی نزدیك به دو ماه منبر می رفت و سوره یوسف را تفسیر می كرد تا آنجا كه برادرانِ یوسف، یوسف را در چاه انداختند. سالِ بعد سید جمال الدین گلپایگانی پیغام داد كه منبر شما سال گذشته به جایی رسید كه یوسف را در چاه انداختند، امسال مشرف شویدو یوسف را از چاه بیرون آورید.

صفحه 63

ایشان متجاوز از 50 شب منبر رفت و سوره یوسف را به پایان رساند.(13)

فعالیتهای سیاسی

الف، قبل از واقعه گوهرشاد

پس از روی كار آمدن رضا شاه و اجرایِ دستور متحدالشكل كردن لباس ها، محقق در منبرهایش بر ضدّ این سیاست سخنرانی ها كرد و به خاطرِ این سخنرانی ها تحت نظر قرار گرفت.

در نامه ای كه از طرف لشكر 9 شرق در تاریخ 30 / 5 / 1308 صادر شده این چنین آمده است:

«شیخ عباسعلی خراسانی كه چندی قبل به عتبات عالیات مسافرت نموده بنابر راپورت هایِ واصله، مشارالیه در آنجا راجع به لباس متحدالشكل و وضعیات، دروغ هایی جعل كرده... اینك بر طبق راپورتِ بنادر، مشارالیه وارد بوشهر و از طریق شیراز عازم خراسان گردیده لازم است مشارالیه را به محض ورود تحت نظر قرار داده و مواظب عملیات، اظهارات و معاشرت او با اشخاص باشید.(14)

ب) واقعه گوهرشاد

بعد از آنكه كشف حجاب در شهرها الزامی شد و استفاده از «كلاه شاپویی» در شهرها به اجرا گذاشته شد، حاج آقا حسین قمی - كه از مراجع مشهد بود - به تهران رفت تا به طور مستقیم در این مورد با شاه مذكره كند و شاه را از اجرایِ آن بازدارد. اما شاه او را در تهران در باغی تحت مراقبت قرار داد.

صفحه 64

آقا حسین قمی پیش بینی هر نوع اتفاقی را كرده بود و قبل از عزیمت به تهران حاجی محق، عیدگاهی و شیخ مهدی واعظ و چند نفر از منبری ها را خواسته بودند و سفارش كرده بودند: «شما مراقب باشید و اگر بناشد شما باید وظیفه دینی خود را انجام دهید.» «شما باید مردم را آگاه كنید و هوشیار نمایید كه چه توطئه عظیمی در كار است.»(15)

سید محمد علی شوشتری درباره جریان های آن روز می نویسد:

«فردای آن روز (روزِ حركت حاج آقا حسین قمی به تهران) اوّل شب به منزل رفته بودم. اطلاع دادند كه آقایان: شیخ غلامرضا طبسی واعظ و آقا شمس تهرانی واعظ... به اتفاق آقای حاج شیخ عباسعلی واعظ خراسانی می خواهند شما را ملاقات كنند. پس از چند ساعت مذكره و مشورت، پیشنهادی كردم كه مورد تصویب هر سه واقع شد و آن تصمیم این بود كه تلگرافی با كمال ادب به پیشگاه اعلی حضرت شاه عرض شود و استدعایِ مراجعتِ آقای قمی پس از عنایت شاه مقتضی المرام بخواهند.»(16)

شیخ غلامرضا طبسی تلگراف را به امضای تنی چند از عالمان و روحانیان و... رسانید اما هنگامی كه آن را برای مخابره به تلگرافخانه فرستاد، پكروان (استاندار وقت خراسان) از موضوع مطلع شد و دستور دستگیری امضكنندگان را داد. به این ترتیب حاج شیخ غلامرضا طبسی و تنی چند از واعظان دستگیر شدند.(17)

صفحه 65

مسجد گوهرشاد چند روزی محل اجتماع و سخنرانی علیه كلاه بین المللی (كلاه شاپویی) بود. با بازداشت حاج آقا حسین قمی و واعظان، این تجمع، پرشور شد و قرار شد كه خطبای معروف مانند شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ عباسعلی محقق و... در مسجد گوهرشاد منبر رفته مردم را بیدار سازند.(18)

روز سه شنبه 9 ربیع الثانی، نزدیك ظهر، عده ای از مردم، شیخ عباسعلی را به مسجد برده ایشان را روی منبر صاحب الزمان نشاندند. آن روز هنوز از آقایان روحانی كسی به مسجد نرفته بود و ایشان هم نزدیك به نیم ساعت سخنرانی كرد.(19)

روز جمعه نظامیان با تفنگ و سرنیزه به مردم حمله ور شده و تنی چند را می كشند، ولی شب آن روز قرار شد شیخ مرتضی عیدگاهی، شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ عباسعلی محقق منبر بروند. مرتضی عیدگاهی، حدود نیم ساعت صحبت نمود. بعد از آن شیخ مهدی واعظ، قریب یك ساعت منبر رفت.(20) و اظهار كرد: ما با كسی طرف نیستیم. ما می گوییم چرا عرایض و تلگرفات ما را به شاه نمی رسانند. ما اگر به شاه تظلّم نكنیم به كه رو بیاوریم.(21)

سپس محقق منبر رفت و حدود یك ساعت و بیست دقیقه صحبت كرد و در بین سخنانش گفت:

«مردم هوشیار باشید و بیدار باشید! می خواهند شما را از زیر پرچم داروین انگلیس ببرند.»(22)

صفحه 66

«گویی ما در زیر پرچم انگلیس هستیم كه هرچه آنان بخواهند باید انجام داده شود.»(23)

وی در سخنرانی خود كلاه تمام لبه را مورد انتقاد قرار داد و گفت:

«اگر به دیده بصیرت و با ذره بین نگاه كنیم در زیر این كلاه چیزها می بینیم.

محقق هنگام خواندن روضه چنین گفت: امشب حضرت رضاعلیه السلام عزادار است. امشب آقا علی بن موسی الرضاعلیه السلام چهل نفر مهمان دارد.(24)

مردم تا شب یكشنبه در مسجد بودند و قرار شد اگر تا روز یكشنبه حاج آقا قمی نیامد جنگ از سر گرفته شود و مردمِ اطرافِ مشهد نیز به سویِ مشهد حركت كرده خود را به متحصنان در مسجد برسانند. در كمال تأسف سحرِ روز یكشنبه، قوایِ دولتی به مسجد حمله كرد و با گشودن آتش مستقیم به سوی مردم، هزاران تن از انسان های بی گناه و بی دفاع را كه به خاطر دین و برایِ رهایی مرجعِ خود قیام نموده بودند، به خك و خون كشید و اجسادشان را - در حالی كه زخمیان بسیاری در میان آنها بود - در گودال ها و چاه ها دفن نمودند.(25)

بعد از كشتارِ فجیعِ مردم، دستور دستگیریِ روحانیان و عواملِ این تجمع صادر شد.(26)

آیةالله محقق، شب در مسجد نبود. صبح آن روز شیخ مرتضی واعظ گیلانی جریان را به اطلاعِ وی رساند و آن دو با یكدیگر به منزل یكی از آقایان تجار رفتند.

صفحه 67

او حدود دو ماه مخفی بود و هر شب منزلش را تغییر می داد. مأموران حكومتی در خلال این دو ماه، دو مرتبه خانه وی را تفتیش كردند. مأموران بار دوم كه حاج شیخ در منزلش در دخمه ای پنهان شده بود شناسنامه ایشان را پیدا كرده، بردند و پیغام دادند كه: به آقای محقق بگویید بیایند به ملاقات سرهنگ نوایی(27) تا تكلیفشان روشن شود.

وقتی پس از رفتن مأموران مرحوم محقق وضعیت آشفته همسر و بچه هایش را با حالت ترس گریان دید با خود گفت: درست نیست كه من به خاطرِ خودم عائله ای را بلرزانم. بنابراین استخاره ای برای رفتن كرد كه خوب آمد. محقق به شهربانی رفته و خود را تسلیم كرد. او بعدها می گفت: به من گفتند خوب شد خودت آمدی، چون مأموران گزارش های زیادی علیه تو داده اند.

بعد از چند روز ایشان را به تهران بردند و در زندانی موقت حبس كردند؛ كسی از وی خبری نداشت تا اینكه یك روز تلگرافی در تایید سلامت ایشان آمد.

پس از مدتی محقق به زندان قصر انتقال داده شد. محكمه وی آغاز گردید كه در این زمان ملاقات هایش نیز قطع شد.(28)

محكمه وی توسط ارتش انجام می شد و اعضای دادگاه عبارت بودند از:

سرهنگ عباس البرز (رئیس دادگاه)، سرهنگ سپهبد علی كبر احمدی، رضا نوری، ارسلان نادری و ابوتراب مجد (قضات دادگاه)(29).

صفحه 68

سرهنگ خلعبتری هم مدعی العموم بود.

در اولین جلسه، نماینده دادستانی كل ارتش گفت: این عده افراد نامبرده زیر علیه تخت و تاج اعلی حضرت قیام كرده اند. من برای فرد فردِ آنها تقاضای اعدام می كنم.(30)

بعد از چند جلسه دادگاه، حكم صادر شد و حاج شیخ عباسعلی محقق به یك سال زندان از بدو توقیف محكوم گردید.

در گزارش اداره محكمات و دعاوی ارتش به رضا شاه این گونه آمده است:

«[دادگاه ].... حاج شیخ عباسعلی محقق و.... سیزده نفر معروضه به استناد ماده 276 قانونِ محكمات نظامی و رعایت ماده 44 قانون مجازات عمومی هر یك را به مدت یكسال حبس عادی از بدوِ توقیف [محكوم كرد]».

در حاشیه این گزارش چنین آمده است: «بتاریخ 7 / 3 / 1315 از شرف عرض پیشگاه شاهانه گذشت... فرمودند تجدید نظر بخواهید.(31)

این حكمِ دادگاه تقریباً بعد از یكسال صادر شد و می بایست این افراد آزاد شوند ولی به دستور شاه دادگاه تجدید نظری به ریاست سرتیپ سپان تشكیل شد و خلعتبری حكم اولیه را نقض كرد ولی حكمِ دیگری برای آنها صادر نكرد و زندانیان مدت ها سرگردان و بلاتكلیف بودند. سرهنگ خلعتبری نیز قصد داشت هیأت حكمه دیگری تشكیل دهد و حكمِ اعدام آنان را صادر كند.

صفحه 69

خواب عجیب

بلاتكلیفی زندانیان همچنان ادامه داشت تا اینكه یكی از هم رزمان و هم سلولی های شیخ عباسعلی محقق به نام میر سید حسین حسینی اصفهانی خوابِ عجیبی می بیند. وی می گوید:

شب در زندان قصر - خواب دیدم كه ما را از زندان قصر بردند و گفتند محكمه شما شروع شده است. ما را به جایی بردند كه حیاط بزرگی داشت. در طبقه دوم ساختمان چند افسر ارشد بودند و با هم صحبت می كردند، یك مرتبه دیدم اوضاع دگرگون شد و یك حال انقلابی پیش آمد و ما فهمیدیم كه حساب دیگری در جریان است. همه متحیر بودیم كه ناگهان شخصی آمد و گفت: «حضرت ولی عصر (عج)... تشریف آوردند و این انقلاب و ناراحتی و به هم ریختن اوضاع به خاطر تشریف فرمایی ایشان است. وقتی آقا تشریف آوردند ما به طرف ایشان دویدیم و ایشان به فرد فرد ما اظهار عطوفت و مهربانی كردند. در ضمن افسرانی كه در طبقه دوم بودند دستشان را بالا برده و سلام می دادند و از هیبتِ حضرت تكان نمی خوردند. حضرت به یكی از آن افسران اشاره كرد و او با حالت خبردار جلو آمد. حضرت فرمود: به كارهای اینها رسیدگی كن؛ زیرا خط اینها خط اسلام و قرآن است. آن افسر گفت: اطاعت می كنم و عقب گرد كرد و به جایِ اوّلش بازگشت.(32)

بعد از این خواب مرحوم محقق و همراهانش احساس راحتیو آرامش كرده و امید آزادی و یا فرجی در كار خود داشتند و می فرمودند:

صفحه 70

ما از این خواب یك احساس اطمینانی به دست آوردیم.

پس از مدتی سرهنگ خلعتبری توسط یك سرباز كشته شد و پس از گذشت شش - هفت ماه از جریان خواب، دادگاهی به ریاست تیمسار سرتیپ فضل الله زاهدی برگزار شد.(33) در ادعانامه این دادگاه علیه متهمان چنین آمده است:

«... 5 شیخ عباسعلی محقق پسر بمانعلی، شغل روضه خوانی 45 ساله سكن مشهد دارای عیال و اولاد - كه در منبر، اهالی را به مقاومت به عدمِ اطاعتِ اوامر دولت ترغیب و با بهلول مجرمِ فراری، ملاقات نموده اند - معاونِ در جرم تشخیص و طبق ماده 28 قانون مجازات عمومی در حدود ماده مصوبه 9 خرداد 1310 مستحق مجازات می باشند.»

سرانجام دادگاه، حكم خود را در تاریخ 6 / 11 / 1316 صادر و مرحوم محقق و همراهانش به یكسال زندان تأدیبی از بدو توقیف محكوم گرد(34)؛ لذا تمام زندانیان می بایست آزاد شوند. این حكمِ دادگاه باز به مرحله اجرا درنیامد؛ ولی در اثر نامه های زیادی كه - در آنها حكم درخواست آزادی زندانیان شده بود. رضاشاه در تاریخ 25/ 3/ 17 حكم آزادی آنها را صادر كرد.(35)

سرهنگ نوایی كه رییس كارآگاهی شهربانی در تهران بود و كار زندانیان به او محوّل شده بود، به شاه گزارش داد كه صلاح نیست زندانیان مشهدی به مشهد بازگردند و باید آن ها را در تهران نگه داشت؛ لذا شاه اجازه بازگشت به مشهد را به زندانیان نداد.(36)

صفحه 71

عاقبت بدرفتاری با علما و سادات

حجةالسلام والمسلمین هادی محقق می گوید:

«پدرم نقل می كرد در همان روزی كه ما اسبابهایمان را برمی داشتیم كه از زندان قصر خارج شویم یك مرتبه دیدیم فردی را در فورقون دسته دار - كه یك تشكی را در آن گذاشته اند - دارند می برند نگاه كردیم دیدیم همان سرتیپ پسیان است كه حكم اولیه ما را نقض كرد. ایشان رئیس املك اختصاصی در بجنورد شده بود و اختلاس هایی كرده بود و گرفته بودنش و به كارش رسیدگی كرده بودند و محكوم به زندان شده بود. مرحوم پدرم می گفتند هر كس به این عده كه همه سادات و اولاد پیغمبر بودند محبّتی كرد وضعش خوب شد و هر كس كارشكنی كرد و برای ما دامی درست كرد خودش گرفتاری پیدا كرد.»(37)

همچنین سرهنگ نوایی نیز مداركی بر ضدّ او پیدا كرده او را محكمه كردند و سرهنگ خلعتبری نیز به سزایِ عملِ خود رسید.(38)

اعتقاد به ولایت فقیه

شیخ هادی فرزند محقق می گوید:

وقتی اوّلین دادگاه تشكیل شد و قرار شد حكمی علیه متهمان صادر كنند پدرم مرا صدا زد و گفت: اینها وارد شور شده اند تا حكمی برایِ ما صادر كنند؛ ولی بدان كه ما به خاطر یك قضیه

صفحه 72

سیاسی به این جریان كشیده نشدیم؛ بلكه این قضا یا به رهبری آقای حاج آقا حسین قمی بود. آقای قمی رهبر این جریان بود و او هم نایب امام بود و خصوصیاتی كه امام زمان علیه السلام راجع به نواب عامش می فرماید، در ایشان وجود داشت. ما به همین دلیل وارد این جریان شده و از ایشان اطاعت كردیم. شركت من در این قضایا و منبرها صرفاً برای خدا بود و نه غیر. وقتی ایشان در مسجد گوهرشاد نام آقای قمی را می بردند، برای تعظیم روی منبر می ایستاد و دو مرتبه می نشست. به هر حال محقق می گفت: برای خدا تجلیل كردم و نام آقای قمی را بردم و اگر حكم اعدام مرا هم صادر كنند، من هیچ بكی از اعدام ندارم و كسی كه برای خدا قدمی بردارد، خدا اجر او را عنایت خواهد كرد.(39)

شجاعت

ایشان از شجاعت بالایی برخودار بود و در جریان مسجد گوهرشاد نسبت به دیگر واعظان سخنرانی های تندتری ایراد نمود و سیاست ترویج استفاده از كلاه شاپو را مورد انتقاد قرار داد.(40)

در جریان محكمه نیز بارها می گفت: من از اعدام هیچ بكی ندارم و وقتی نماینده دادستانی كلّ ارتش برای متهمان تقاضای اعدام كرد محقق یك مرتبه بلند شد و گفت: فاتحه و منظورش این بود كه ما از مرگ ترسی نداریم. وی می گفت: اگر حكم اعدام مرا صادر كنید هیچ گونه تأثری ندارم. ما برای كشته شدن آماده هستیم و بالاتر ازكشته شدن هم چیزی نیست.

صفحه 73

باز در جریان محكمه آخر به دنبال كشته شدن سرهنگ خلعتبری و جریان خواب، اسداللهی - وكیل دادگستری - بسیار ترسیده بود؛ ولی محقق ایشان را دلداری داد و به شوخی گفت، آقا! ترس ندارد نتیجه اش بالأخره تیرباران است.(41)

تقوا

مرحوم محقق از واعظانی بود كه به تقوا شهرت داشت و در انجام وظایف دینی اصرار می ورزید. حتی نقل می كنند وی پایبند به مستحبّات هم بوده است.(42)

جریان مسجد گوهرشاد هم بارها می گفت: من این سخنرانی ها را برای خدا انجام دادم و یك قدمی برای او برداشتم نه غیر او.(43)

نیز وی از غیرت دینی برخوردار بود كه اعتراض به شاه و شركت در جمع متحصّنان مسجد خود بهترین دلیل این مدّعاست.

نفوذ كلام

كلام محقق از نفوذ بالایی برخوردار و سخنانش در مردم بسیار تأثیر می كرد. زمانی كه در جریان مسجد گوهرشاد بر ضد یك شكل شدن لباس ها سخنرانی كرد. بسیاری از مردم كلاه های فرنگی را پاره پاره نمودند.(44) شاید به خاطر نفوذ كلام وی بود كه او را برای سخنرانی به مسجد آوردند.

صفحه 74

پس از زندان

مرحوم محقق بعد از آنكه از زندان آزاد شد، گذشته از آنكه ممنوع المنبر بود، حقّ نداشت از محدوده تهران بیرون رود و برای اثبات اینكه در تهران است هفته ای دو روز دفتر شهربانی را امضاء می كرد و اگر تأخیر می نمود مأموری را به منزل ایشان می فرستادند كه تكید بر آمدن و امضاء كردن كند.

ایشان بعد از آزادی به كشاورزی نیز روی آورد و چون ممنوع المنبر بود ممرّ در آمدی نداشت قادر به اجاره دو اتاق در تهران نبود. لذا خود با دو فرزند بزرگش در حجره ای در مدرسه سپهسالار سكنی گزیدند و بقیه خانواده در اتاقی كوچك در بازارچه نایب السلطنه سكن بودند و به هنگام شام همه افراد می توانستند دور هم جمع باشند. در این مدت مرحوم محقق به كار كشاورزی روی آورد.

بعد از حوادث سال 1320 ایشان به سخنرانی های خود ادامه داد و چند سفر به عتبات رفته و در آنجا نیز سخنرانی هایی ایراد نمود.(45)

وی همچنین پس از مدتی مدرّس كلام و عقائد اسلامی در دانشگاه تهران شد و دانشجویان را از چشمه دانشش سیراب كرد و به آن ها درسِ مجاهدت و فدكاری در راه دین آموخت.(46)

از نگاه دیگران

فرزند ایشان دكتر مهدی محقق می نویسد:

«مرحوم پدرم از وعّاظ درجه یك خراسان بود و تسلط و علاقه زائدالوصفی به اخبار و احادیث آل محمدصلی الله علیه وآله وسلم داشت. عشق او به

صفحه 75

اخبار و احادیث بدان پایه بود كه وقتی مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره كتاب سفینةالبحار را تألیف می كرد پدرم از ترس اینكه مبادا امكان چاپ آن دست ندهد همه كتاب را با دست خود استنساخ كرد چنانكه هم كنون یك دوره سفینه خطّی به خط پدرم در اختیار این بنده است».(47)

حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان می نویسد:

[مرحوم محقق ] یكیاز بزرگان اهل منبر.... مردی وارسته، دانشمند، مبارز و مجاهد بود و من او را وقتی زیارت كردم، در سنین هشتاد سالگی بسر می برد و باز هم به توفیق حق، منبر می رفت و در كمال نشاط، مردم را موعظه می كرد.»(48)

دكتر حسن حبیبی در مورد ایشان می گوید:

«من تا آنجا كه به یاد دارم آن بزرگوار به هیچ عنوان بدون مطالعه و آمادگی به منبر نمی رفت سخنرانی های ایشان بسیار مفید بود. همیشه در پایِ منبرشان عده ای را می دیدم كه در حالِ یادداشت برداری هستند. سخنرانی های واعظ خراسانی از جهت فنی و علمی بسیار مرتّب و منظم بود و تسلط خوبی به تفسیر داشت... سخنرانی های واعظ خراسانی یك كلاسِ آموزش فرهنگ و زندگی بود كه هر كس می توانست به صورت رایگان از آن سود می برد.»(49)

مرحوم رازی نیز در كتابش از او به بزرگی یاد كرده می گوید:

«مرحوم حجةالاسلام و المسلمین و المحدثین و قدوة الخطباء

صفحه 76

و المبلغین حاج شیخ عباسعلی واعظ خراسانی.... در عاصمه تشیّع اشتغال به ترویج دین از طریق منبر داشتند.(50) او «از اساتید و مشاهیر وعّاظ ایران [است كه ].... از طریق وعظ و تبلیغ به ارشاد و هدایت مردم پرداخته و عمر پربركت خود را بالغ بر 60 سال صرف مطالعه كتب مختلف نموده و با ذوق سرشار مخصوص به خود در بیان مطالب متنوّع الحق، محقق بود.»(51)

در كتاب واقعه گوهرشاد به روایت دیگر این چنین آمده است:

«حاج شیخ عباسعلی واعظ خراسانی... از سخنگویان و واعظان نامدار خراسان بود كه به علّت اشتهار به تقوا و پایبندی به وظایف دینی حتی رعایت مستحبات، در میان قشرهای مختلف یا متظاهر به ادایِ مراسم مذهبی و مخصوصاً روستانشینان، از نفوذ كلامیِ در خور توجه برخوردار بود و چون به منبر می رفت سخنان وی بر دل می نشست.»(52)

تألیفات

فهرست كتاب روضات الجنات

دكتر مهدی محقق می نویسد:

«مرحوم پدرم مردی باتقوا و مؤمن و فعّال و پركار بود. او تا آخرین ماههای حیاتش از كوشش و جهد در راه علم باز نایستاد. چنانكه تقریباً دو ماه و نیم پیش از درگذشتش برای كتاب روضات الجنات، چاپ

صفحه 77

قدیم كه فاقد فهرست بود و به دشواری شرح حال علمای مورد نیاز از آن به دست می آمد، فهرست مضبوط و منظمی تهیه كرد.»

در آخر این فهرست آمده است: «فرغت من كتابة فهرس كتاب روضات الجنات فی یوم السبت ثمانیة عشر من شعبان المعظم سنة 1383 ه .ق. (مطابق 14 دی 1342 ش.) و بعد وفاتی كل من استفاد من هذا الفهرس الّذی بذلت لكتابته شهراً واحداً ان یدعوا لی بغفران ذنوبی و انا العبد المذنب الخاطی ء عباسعلی المدعوّ بالمحقق ابن حاج المرحوم بمانعلی الواعظ المعروف بالمحقق ابن المرحوم ملاعباس الدامغانی ابن محمدحسین بن ملا محمدرضا».

تصویر این فهرست در كتاب «گنجینه خطوط علماء و دانشمندان و شعرا و... ج 3 / 2586 آمده است.

یاور شهید مطهری

مرحوم شهید مرتضی مطهری وقتی به تهران آمدند از نظر مسكن دچار مشكل بودند و مرحوم محقق دو اتاق نیمه خرابی داشتند كه بی استفاده بود. دكتر مهدی محقق موضوع را به پدر گفت و ایشان پذیرفتند و وقتی آن را به شهید مطهری ابلاغ كردند، ایشان فرمودند: با كمال میل، بودن در جوار استاد خطابه و منبری مانند حاجی محقق برای من یك فرصت مغتنمی خواهد بود. و حدود یك سال و نیم در آنجا زندگی كردند و همسر گرامی شهید می فرمودند: آن مدت كه ما در منزل شما بودیم از بهترین ایام زندگی ما بود.(53)

صفحه 78

وفات

سرانجام این عالم مجاهد و محقق واعظ در صبح روز سه شنبه دوم ذی قعده سال 1383ق. (1342 ش.) ندای حق را لبیك گفت و در قبرستان بیاتِ قم به خك سپرده شد.(54)

در شبِ ختم ایشان در قم، امام خمینی قدس سره در مجلسِ عزایِ ایشان حاضر شدند و با تسلّی دادن به فرزندان و بستگانِ ایشان، یادِ او را گرامی داشتند.(55)

فرزندان

از محققّ چهار فرزند پسر و دو دختر (فاطمه و زهرا) باقی مانده كه بزرگترین آنها حجةالاسلام و المسلمین شیخ هادی محقق واعظ است. وی مدتی در قم تحصیل نمود و از فضلا و اهل منبر تهران بود.(56) و در ششم آذر سال 1361 ش. از دنیا رفت. یكی از سخنرانی های او در مجموعه گفتار واعظ به چاپ رسیده است.

فرزند دیگر وی دكتر مهدی محقق است كه با پشتكار در فراگیری دروس حوزوی به اخذ درجه اجتهاد از حضرات آیات: سید محمدتقی خوانساری و كاشف الغطا موفق شده است. وی پس از آن در سال 1327 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1338 ش. موفق به اخذ دكترای زبان و ادبیات فارسی گردید. [در سال 1347] به همت ایشان شعبه مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه «مك گیل» كانادا در دانشگاه تهران تأسیس شد و وی ریاست آن را به عهده گرفت.

صفحه 79

كنون، ایشان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رییس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است.

وی در مجامع علمی و فرهنگی جهان و كنگره ها و همایش های داخلی شركت فعّال دارد و با بیانات سودمند خود به غنایِ آن ها می افزاید.

ایشان همچنین با تصحیح و چاپ كتاب های خطی، خدمات ارزنده ای به عالم تشیع نموده است. از آثار ایشان می توان چنین نام برد:

بیست گفتار، در بیش از ده جلد، مجموعه متون و مقالات در تاریخ پزشكی اسلامی و ایرانی، ابوریحان بیرونی و ابن سینا، اشترنامه (با مقدمه وتعلیقات)، تحلیل اشعار ناصرخسرو، السیرة الفلسفیه رازی (به پیوست شرح حال و آثار و افكار)، شرح حكمةالاشراق قطب الدین شیرازی (با تعلیقه و مقدمه)، وجوه قرآن تفلیسی (به پیوست شرح حال و تحلیل سبكی كتاب)، شرح سی قصیده از حكیم ناصرخسرو قبادیانی و... .

دو فرزند دیگر مرحوم محقق (محمدجواد و محمد) نیز به كسب و كار مشغول بودند و هردو در سال 1361 ش. دار فانی را وداع گفتند.(57)

منابع

1. تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرّحمن، با تصحیح و تحشیه محمدباقر ساعدی خراسانی، كتابفروشی دیانت، مشهد، 1341.

2. حدیقةالرضویة، محمدحسن بن محمدتقی هروی، شركت چاپخانه خراسان، 1326.

صفحه 80

3. فرهنگ خراسان، عزیزالله عطاردی، انتشارات عطارد.

4. قیام گوهرشاد، سینا واحد، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1361.

5. گنجینه دانشمندان، رازی.

6. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر (از مجموعه اسناد چاپ شده روانشاد اسماعیل رائین)، به كوشش رائین، انتشارات نشر رائین، پاییز، 1379.

7. خاطرات سیاسی بهلول، محمدتقی بهلول، نشر نوید، مشهد، 1376.

8. عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان، اصفهان.

9. روزنامه شرق، 21 / 12 / 1382.

10. دومین بیست گفتار، دكتر مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران و مركز مطالعات اسلامی مك گیل.

پی نوشت:

1) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 561.

2) فرهنگ خراسان، ج 3، صص 460 - 459.

3) تاریخ علمای خراسان، ص 270.

4) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 561.

5) تاریخ علمای خراسان، صص 303 - 301.

6) همان، ص 260.

7) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 561.

8) همان، ج 7، صص 134 - 135.

9) همان، ج 7، ص 157.

10) همان، ج 3، ص 561. این بود آنچه از تذكره ها بدست آمد. اما تا چه اندازه در تحصیلات پیش رفته و خارج فقه و اصول را از چه كسی فراگرفته است معلوم نشد.

11) دومین بیست گفتار، ص 370.

12) یكی از سخنرانیهای ایشان در كتاب گفتار وعّاظ به چاپ رسیده است.

13) همان، ج 3، ص 562.

14) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 12.

15) همان، ص 74 و قیام گوهرشاد، ص 52 و 181.

16) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 73. در ضمن مرحوم جزایری از مسئولین آستان قدس رضوی در آن زمان بود.

17) همان.

18) قیام گوهرشاد، صص 53 - 52.

19) همان، ص 181.

20) همان، ص 181.

21) حدیقةالرضویة، ص 270.

22) قیام گوهرشاد، ص 181.

23) بیست گفتار، ص 371.

24) حدیقةالرضویه، ص 270.

25) خاطرات سیاسی بهلول، ص 71 و 80.

26) قیام گوهرشاد، ص 57.

27) در آن زمان سرهنگ نوایی تازه رییس شهربانی مشهد شده بود.

28) قیام گوهرشاد، صص 183 - 182.

29) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 264.

30) قیام گوهر شاد، ص 186؛ قابل ذكر است كه مرحوم محقق و تنی چند از واعظان به همراهِ هم محكمه شدند و حكمِ همه به یك صورت بود.

31) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 264 - 263.

32) قیام گوهرشاد، صص 189 - 188.

33) همان، ص 189 و 190.

34) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، صص 280 - 272.

35) همان، ص 288.

36) قیام گوهرشاد، ص 190.

37) همان.

38) همان.

39) همان، صص 187 - 186.

40) حدیقةالرضویة، ص 270.

41) قیام گوهرشاد، ص 186.

42) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 60.

43) قیام گوهرشاد، ص 186.

44) حدیقةالرضویة، ص 270.

45) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 562.

46) روزنامه شرق، 21 / 12 / 82.

47) بیست گفتار، ص 370.

48) عرفان اسلامی، ج 12، ص 28.

49) روزنامه شرق، 21 / 12 / 82.

50) گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 161.

51) همان، ج 3، ص 561.

52) واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ص 60.

53) حكمت مطهّر، ص 39 و 52.

54) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 564.

55) قیام گوهرشاد، ص 191.

56) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 564.

57) همان.

نویسنده : احسان فتّاحی اردكانی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:04 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
كرخی قمی، علی بن سَرّی
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن2
آثار :

صفحه 47

از دیرباز نامِ قم در عرصه فرهنگ و توسعه دانش و رونق بخشیدن به گسترش پیام های دینی، شهرت چشمگیری داشته و همچنان در این راهِ روشن، پویاست. چنین بود كه از افق این سرزمین، كه حرم امامان معصوم علیهم السلام است، صدها محدّث دینی، درخشیدند و با تلاشهای مخلصانه خویش، گام های بلندی در حوزه نشرِ پیام دین، برداشتند.

در این نوشتار، به یكی دیگر از این ستارگان حرم، پرداخته می شود.

سیمای راوی

در اوائل سده دوم در خطّه دانش پرور قم، كودكی دیده به جهان گشود كه نام عیسی برایش برگزیده شد. نام پدرش سَرِّی(1) است. از

صفحه 48

زندگی نامه سرّی اطلاع چندانی در دست نیست.

كنیه عیسی، ابوالیَسَع و چون زادگاهش، قم بود، به قمی اشتهار دارد. مقطعی از عمر خویش را در بغداد و محله كرخ سپری كرده، به عنوان بغدادی كرخی نیز از او نام برده شده است.(2)

قمی

بیشتر شرح حال نویسان قمی بودن عیسی بن سَرّی، را، یادآوری شده اند. این محدّث، بیشتر به لقب كرخی مشهور است؛ فقیه و رجالی برجسته شیعی در سده پنجم هجری قمری، شیخ طوسی، در اثر گرانسنگ خود می نویسد:

عیسی بن سرّی، قمی است و چون در محلّه كرخ بغداد زندگی می كرد به او كرخی بغدادی می گویند.(3)

محدّثِ والامقامِ روزگار اخیر، شیخ عباس قمی می گوید:

این راوی، اهل قم است و در كرخ بغداد سكن شده، بدین سبب به او كرخی بغدادی گفته می شود.(4)

از اصحاب امام

نكته دیگری كه پرداختن به آن شایسته است، این است كه دانسته شود این محدّث قمی، از یاران كدامین امام از امامان شیعی به شمار می رفته است؟ شیخ طوسی او را از یاران امام جعفر صادق علیه السلام به شمار آورده است.(5)

صفحه 49

نجاشی نیز می گوید:

عیسی بن سرّی از امام صادق علیه السلام روایت می كند بدین ترتیب این محدّث بزرگوار، محضر مقدّس آن پیشوای معصوم علیه السلام را درك نموده و از دانش بی كران آن حضرت بهرمند شده است.

چگونگی شخصیّت

بعد از اینكه دانستیم این راوی، در جرگه یارانِ پیشوایِ شیعیان قرار دارد لازم است جایگاه فضل و دانش او مورد بررسی قرار گیرد. یاران امامان علیهم السلام از منظر خصلت ها، رفتارها و حركت در راه اهل بیت علیهم السلام تا آخرین لحظه عمر، گوناگون بودند؛ ولی هنگامی كه شخصیّت عیسای قمی را در آیینه سخنانِ زندگینامه نویسان به نظاره می نشینیم، می نگریم كه همگی، او را ستایش كرده اند.

باز هم به سخن نجاشی باز می گردیم كه پیرامون منزلت این راوی می گوید:

عیسی بن سرّی از چهره های موجّه و برجستهتاریخ شیعی است.(6)

این سخن در گفتار تمام كسانی كه در ساحتِ دانش رجال، فعّالیت و تلاش علمی دارند به نیكی بازتاب داشته است. علاّمه حلی و ابن داوود و صاحب وسائل الشیعه از همین دسته اند. فیلسوف، رجالی و محدّث پرآوازه شیعه در سده یازدهم هجری قمری میرداماد در اثر نفیس خود، در شأن این محدث چنین نگاشته است:

عیسی بن سرّی بی تردید، چهره و شخصیّت موجّه شیعه است كه هیچ گونه نقطه تاریك و منفی در زندگی و رفتار او وجود

صفحه 50

ندارد؛ بلكه از بزرگان اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام است.(7)

خاندان

در بررسی شرح زندگی برخی از محدثان، گاهی مشاهده می شود كه جمعی از اعضای یك خاندان، در راه یك آرمان و انگیزه قدسی به تلاش مشترك می پردازند. عیسی بن سرّی قمی از این گروه است، چون وی، طبق آنچه ظاهر است دو برادر داشته(8) كه هر دوی آنان مانند عیسی، از راویان نُخبه، صاحب نامِ شیعه هستند. بدین مناسبت به شرح زندگی آنان اشاره كوتاهی خواهیم داشت.

حسن بن سرّی

نام یكی از آنان حسن و دیگری علی است. علاّمه حلّی در معرفی حسن بن سرّی می گوید:

حسن بن سرّی كاتب كرخی از چهره های موجه است.(9)

شیخ طوسی چنین می نگارد: حسن بن سرّی كرخی یكی از یاران امام صادق علیه السلام است.(10) و ضمناً حسن بن سری یكی از مؤلفان اخبار و روایات شیعه است كه دارای كتاب است.(11)

علی بن سرّی كرخی

پیرامون این راوی، استاد بزرگ شیعه، شیخ طوسی در كتاب رجال، او را مانند برادرش، یكی از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار می آورد.(12)

صفحه 51

علاّمه حلّی در مورد منزلت او می نویسد:

علی بن سرّی كرخی از یاران امام جعفر صادق علیه السلام و از محدثان باوجاهت شیعه است.(13)

در رجال كشّی روایتی است كه در آن بنابه گفته شهید دوم به گونه ای بسیار روشن، امام صادق علیه السلام علی بن سرّی كرخی را مورد عنایت ویژه قرار داده است. گروهی از اصحاب، در نزد امام صادق علیه السلام حضور داشتند كه سخن از علی بن سرّی شد. امام فرمود:

علی بن سرّی از غیر شیعه روایت نمی كند؛ بلكه از هر شیعه ای هم، روایت نمی كند؛ مگر اینكه از منظر منزلت، بسیار به امامان شیعه نزدیك و پیوند ژرفی با آنان داشته باشد.(14)

استادان

عیسی بن سرّی گرچه در جرگه راویان شیعه است و بالطبع در حوزه فراگیری روایات، استادانی داشته است. ولی از استادان او در زندگینامه ها، نامی برده نشده، جز اینكه گفته اند او از محضر پرفیض امام ابوعبدالله جعفر بن محمّدعلیه السلام بهره وافی برده است.

شاگردان

جمعی از بزرگان و چهره های پرآوازه شیعه گرچه شمار آنان اندك است از دانش این محدث بزرگ بهرمند شده اند. در اینجا به گونه ای گذرا، به معرّفی آنان می پردازیم.

صفحه 52

1. صفوان بن یحیی

اوّلین شاگرد برجسته این استاد حدیث، صفوان بن یحیی بَجَلّی است. نام و شخصیتارزنده او چنان روشن است كه ما را از ترجمه گسترده او بی نیاز می كند، بنابراین فقط به این سخن شیخ طوسی بسنده می كنیم كه می گوید:

صفوان بن یحیی، كه یكی از یاران امام كاظم و امام رضاعلیهما السلام ست از موجّه ترین و قابل اعتمادترین، محدثان روزگار خود بود. وی در زهد، وفای به عهد و پرواپیشگی، و گریز از ریاست طلبی، الگو و نمونه بود. او یكی از اصحاب اجماع است كه در حوزه روایت از اهمیّت شایانی برخوردارند.(15)

2. حمّاد بن عیسی

حمّاد بن عیسی یكی از اصحاب اجماع و از جمله راویان عالی قدر حوزه روایتی شیعه است كه نامش در جای جای كتاب های روایی به چشم می خورد. وی از یاران موجّه و قابل اعتماد حضرت صادق علیه السلام است. او در سال 290ق. در شهر كوفه دیده از جهان فروبست.(16)

3. عبدالله بن محمد نهیكی(17)

نجاشی در ترجمه اش در مورد عبدالله بن محمد نهیكی كه به ابن نهیكی نیز مشهور است، می گوید:

او یكی از محدّثان صاحب وجاهت است؛ امّا در حوزه نقل روایت، اخبار كمی نقل نموده. كتاب او كه مجموعه ای از روایات پركنده و گوناگون است به دست ما رسیده است.(18)

صفحه 53

4. محمد بن سلمة بن ارتبیل(19)

محمد بن سلمه برازنده ترین محدّثان شیعی است. نجاشی در ترسیمی از سیمای او می گوید:

كنیه اش: ابوجعفر و لقب او یشكری است، كه نام قبیله ای از عرب های كوفه است. او از بزرگان اصحاب شیعه در كوفه بود. وی صاحب جایگاه بلند، فقیه، قاری قرآن، لغت شناس، و محدّث بسیار بزرگی است.(20) او برای پژوهش و شناخت واژه ها و لغات، به میان مردم بادیه و صحرانشین می رفت. جمعی از عرب ها از او دانش فراگرفتند و نیز ابن سكیت از شاگردان اوست. یَشْكر نام تبار و تیره بزرگی در كوفه است كه بسیار خوش فكر، بافهم و دانشمند هستند.

از میان این خاندان، نویسندگان برجسته ای درخشیده اند كه هنوز تا زمان ما - روزگار نجاشی اوائل سده پنجم هجری قمری - سلسله آنان ادامه دارد. او كتاب های فراوانی را تألیف نموده و از خود به یادگار نهاده است.(21)

هجرت از قم

زادگاه عیسی بن سرّی قم بود و در این شهر چندین بهار از عمر خود را سپری كرد. از آنجا كه منطقه كرخ مركز شیعیان و دانشمندان شیعه بود وی برای فراگیری بیشتر دانش و درك محضر حجت خدا در مدینه، به سرزمین حجاز رفت و مقطعی از حیات فرهنگی خود را در محضر امام صادق علیه السلام سپری كرد. سپس راهی بغداد شد. این شهر در نیمه دوم سده دوم هجری قمری از منظر رونق دانش، شهرتی بسز

صفحه 54

داشت. عیسی در محله كرخ به تلاش و فعالیت علمی خود تداوم بخشید و در همانجا سكونت نمود. وی به قدری در كرخ بغداد ماند كه به عنوان بغدادی كرخی، اشتهار یافت، به گونه ای كه قمی بودن او تحت الشعاع، نام كرخی قرار گرفت.

كرخ بغداد

كرخِ بغداد، نامی آشناست، به ویژه در نیمه اوّل سده پنجم هجری قمری كه محلّ زندگی و تدریس استاد بزرگ شیعه، شیخ طوسی بوده است. در كرخ بود كه مخالفان شیعه به حوزه درسی، كتابخانه و خانه شیخ هجوم بردند و در نهایت تأسف كتابخانه، كرسی تدریس و خانه شیخ در آتش كینه آنان سوخت.

بدین جهت بود كه این استاد بزرگ فقه، حدیث، رجال و كلام، از كرخ به نجف هجرت نمود و در آنجا حوزه پرافتخار شیعه را بنیان نهاد.

جغرافی دان بزرگ اسلامی پیرامون كرخ می نویسد:

محلّه كرخ، در آغاز، در وسط بغداد قرار داشت؛ ولی اینك - در سده هفتم - منطقه ای است كه جدای از بغداد است و سكنان اطراف كرخ، همه از سنیان حنبلی هستند. التبه سكنین كرخ، همگی از شیعیان امامیّه و اثناعشری اند. به گونه ای كه حتی یك نفر سنّی در آن جا پیدا نمی شود.(22)

در كتاب برهان قاطع و لغت نامه دهخدا چنین نگاشته شده:

كرخ، كه شاپور ذوالكتاف آن را بنا كرده در سابق دهی بوده در بغداد و امروز از محلّه های غرب این شهراست.

عیسی بن سرّی در راه نشر و گسترش حدیث، كوشش می كرد. از تاریخ وفات این محدّث بزرگ و اینكه در كدام سرزمین جان به

صفحه 55

جان آفرین تسلیم كرده در كتب تراجم یادی نشده است.

روایت

از این محدث، روایت چندانی به یادگار نمانده است، ولی در پژوهشی كه انجام شد، فقط به یك روایت از او، دست یافتیم كه به عنوان رهیافتی از تلاش فرهنگی این راوی قمی ترجمه آن حدیث را در پایان نوشتار می آوریم. گرچه روایت یكی است؛ اما از اخبار بسیار مهمی است كه راهگشای مطالب بسیاری در حوزه امام شناسی است.

عیسی بن سرّی می گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض كردم: اركان اسلام را به من خبر ده؛ آن اركانی كه كوتاهی، در شناسایی آنها برای هیچ كس روا و شایسته نیست و آن كس كه در معرفت آنها، كوتاهی كند دین خود را تباه ساخته و خداوند كردار او را نمی پذیرد. اركانی را به من بیاموز كه هر كس آنها را بشناسد و به آنها عمل كند، دین داری او شایسته و اعمالش نزد خدا پذیرفته می شود... حضرت در پاسخ فرمود:

اركان اسلام اینهاست: گواهی دادن به یگانگی خدا، و اینكه حضرت محمّدصلی الله علیه وآله فرستاده خداست. و اعتراف و باور به آن چه از جانب خدا آورده است. و اینكه زكات مال و ثروت، حق است و ولایت كه خداوند به آن امر فرموده ولایت محمّد و آل محمّدعلیهم السلام است.

به امام عرض كردم: آیا در رابطه با ولایت، دلیل مخصوصی برای كسی كه ادعای آن را داشته باشد هست كه به آن شناخته شود؟ فرمود:

آری! خداوند فرموده: ای مؤمنان! از خدا و رسول خدا و از اولی الامر كه متولّیان امور هستند، اطاعت و پیروی كنید. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر كس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ

صفحه 56

دوران جاهلیت از دنیا رفته است. پیشوای مردم، پیامبرصلی الله علیه وآله بود. و امیرمؤمنان علی علیه السلام. دیگران - مخالفان شیعه - گفتند: معاویه پیشوا بود و سپس امام حسن علیه السلام امام بود. بعد از او، امام حسین علیه السلام باز مخالفان گفتند: یزید بن معاویه، حسین بن علی و یزید برابر نباشند - پر روشن است كه معاویه و یزید شایستگی پیشوایی را ندارند - سپس امام سكوت كرد و سپس فرمود: برایت زیادتر بگویم؟

یكی از اصحاب كه در مجلس حاضر بود عرض كرد: آری قربانت گردم!

امام فرمود: بعد از امام حسین علیه السلام حضرت علی بن الحسین علیه السلام بود و بعد از او ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام شیعیان، قبل از ابوجعفرعلیه السلام مناسك حج و حلال و حرام خود را نمی دانستند؛ چون ابوجعفر آمد، باب دانش را گشود، مناسك و احكام حلال و حرام را برای مردم بیان كرد، تا آنجا كه مردمی كه شیعه به آنان در امر مناسك و حلال و حرام نیازمند بود خود محتاج به شیعه شدند. مسئله امامت این گونه است كه زمین بدون امام معصوم علیه السلام باقی نمی ماند. هر كس بمیرد و امامش را نشناسد مانند این است كه در روزگار شرك و جاهلیت از دنیا رفته است.

بیشترین احتیاج تو به ولایت اهل بیت علیهم السلام زمانی است كه نفست به اینجا برسد - با دست به گردنش اشاره فرمود - هنگامی كه دنیا از تو بریده شود، خواهی گفت: عقیده و باور خوبی داشتم و در هنگام جان دادن، ارزش و فضیلت ولایت را خواهی فهمید.(23)

پی نوشت:

1) به فتح سین و تشدید یا از منظر واژه شناسی به چند معناست كه روشن ترین آن سَرْوَر بزرگ است. (تنقیح المقال، ج 1، ص 85).

2) رجال نجاشی، ص 209، داوری قم؛ رجال شیخ طوسی، ص 257، ش 559.

3) رجال طوسی، ص 257.

4) تحفةالاحباب، ص 370.

5) رجال طوسی، ص 257.

6) همان.

7) حاشیه میرداماد بر رجال كشّی، ج 2، ص 722.

8) مصاحبه با رجال شناس معاصر: آیةالله شبیری زنجانی (دام ظله) ایشان فرمودند: اگر كنیه و لقب آنان یكی است، این مطلب قابل تأیید است.

9) خلاصةالاقوال، شیخ طوسی، ص 42، ش 23؛ رجال نجاشی، چ جامعه مدرسین، ص 47، ش 96.

10) رجال شیخ طوسی، ص 168، ش 39.

11) رجال نجاشی، ص 47.

12) رجال شیخ طوسی، ص 242، ش 306.

13) خلاصةالاقوال، ص 96، ش 28.

14) تنقیح المقال، ممقانی، ج 2، ص 290؛ تهذیب المقال، محمدعلی موحدی، ج 2، ص 80، چ نجف اشرف، 1390 ق.

15) ر. ك: خلاصةالاقوال، ص 88.

16) رجال نجاشی،104، چاپ داوری و خلاصةالاقوال، ص 56.

17) جامع الروات، ج 1، ص 651.

18) رجال نجاشی، ص 157.

19) جامع الروات، ج 1 7 ص 651.

20) جلیلٌ من اصحابنا الكوفیین، عظیم القدر، فقیه، قاریٌّ، لغوّی، راویة، خرج الی البادیة و لقی العرب....

21) رجال نجاشی، ص 339، ش 895، چاپ جامعه مدرسین قم.

22) معجم البلدان، ج 4، ص 448.

23) با تحقیق و بررسی ای كه در كتاب های روایی، انجام شد از این بزرگوار،روایت دیگری نقل نشده است.

نویسنده : ابوالحسن ربّانی سبزواری

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


حسینی تهرانی لاله زاری، سید محمدصادق
 
 
نام هاي ديگر :
قرن : قرن14
آثار : اربعین حدیث

طلوع

آیةالله حاج سید محمد صادق لاله زاری، فرزند آیةالله حاج سید ابراهیم، فرزند سید علی اصغر حسینی تهرانی عالمی فاضل و كاملی جلیل بود. وی در سال 1300 ق. در سامرا دیده به جهان گشود و در سایه مراقبت و تربیت پدر دانشورش پرروش یافت.

زادگاه

وی در شهر مذهبی سامرّا به دنیا آمد. این شهر، یكی از شهرهای عراق است و در 130 كیلومتری شمال بغداد قرار دارد. مرقد مطهّر دو امام معصوم، حضرت امام هادی و حضرت امام حسن عسكری علیهما السلام، آنجا است و غیبت صغری و كبری امام زمان علیه السلام از این شهر آغاز شد. این شهر مقدس مدت ها ناحیه مقدسه نامیده می شد و مركز نواب اربعه بود. سامرّا هرچند از نظر تاریخی و حوادث رابطه تنگاتنگ با شیعیان دوازده امامی دارد، ولی هم كنون كثر سكنان آن را اهل

صفحه 26

تسنّن تشكیل می دهند. پس از هجرت میرزای بزرگ به سامرا و تأسیس حوزه علمیه سامرّا، شاگردان، اصحاب آشنایان و بسیاری دیگر از طالبان علم در اوایل سال 1292 ق. از نجف اشرف و سایربلاد به آنجا كوچ كردند و این حوزه نوپا با ورود آنان روز به روز رونق تازه ای یافت.

پدر

یكی از افرادی كه در این میان به سامرّا هجرت كرد، سید ابراهیم حسینی تهرانی بود. وی عالمی جلیل القدر و فقیهی بزرگوار بود كه در روستای شهران، از توابع تهران، به دنیا آمد و در اوایل عمرش در حدود سال 1300 ق. به سامرّا مشرّف شد و تحت تعلیم تربیت میرزای شیرازی قرار گرفت.(1) وی سپس با خواهر علامه میرزا محمد تهرانی عسكری ازدواج كرد.

وی علاوه بر درس میرزای شیرازی، در درس علاّمه سید محمد طباطبایی فشاركی اصفهانی نیز حاضر می شد و تا هشت سال بعد از وفات میرزا در سامرّا بود. آن گاه به قصد زیارت امام رضاعلیه السلام به ایران آمد و سپس در تهران مقیم شد و به اقامه نماز جماعت و نشر احكام و رسیدگی به امور مردم از خاص و عام پرداخت.

او عالمی هوشیار و بیدار دل بود كه جامعه را از خدمات علمی و عمرانی مذهبی خود بهره مند ساخت. و از جمله خدمات وی بنیان نهادن مسجد لاله زار در خیابان لاله زار تهران است. او در اواخر عمر، دوباره توفیق تشرّف به سامرّا را پیدا كرد و بیش از یك سال در آنجا توقف نمود، سپس به تهران بازگشت و پس از مدت كوتاهی در

صفحه 27

ذی الحجّه سال 1332 ق. به بهشت جاودان شتافت. پس از مرگ، فرزند بزرگ او (سید محمدصادق) كه وصیّ پدر گشت، پیكر او را به قم انتقال داد و او را در ایوان آیینه حضرت معصومه علیها السلام به خك سپرد.

مادر

مادر سید محمد صادق، كه دوستدار علم و فضیلت بود، در محیطی علمی و فرهنگی رشد یافت. مادر سید محمدصادق به همراه مادرش (مادر بزرگ مادری سید محمدصادق) كه بانویی دانشمند و در حسابرسی امور بسیار آگاه و كاردان و امین بود، بخشی از امور دفتر وجوهات میرزای بزرگ بر عهده داشت و در خانه میرزا زندگی می كرد.(2)

تحصیلات

محمد صادق، دوران كودكی را در زادگاهش سپری كرد و در محضر پر از صفا و معنویّت پدر، شروع به فراگیری علوم نمود و دروس مقدمات و قسمتی از سطوح را نزد وی و بعضی از فضلای سامرا فرا گرفت. او در حدود سال 1320 ق. همراه پدر به تهران سفر كرد و نزد علمای این شهر، فقه و اصول و بعضی از علوم دیگر را تكمیل نمود.

نوه حاج سید محمد صادق دراین باره چنین می نویسد:

آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی تهرانی از علمای برجسته تهران بود. وی از تلامذه بنام مرحوم آیةالله العظمی حاج میرز

صفحه 28

محمدتقی شیرازی و هم بحثی آیةالله العظمی حاج سید عبدالهادی سبزواری به شمار می آمد؛ كه پس از طیّ دوره های فقه و اصول و معارف اسلامی از سامرّا به تهران هجرت نموده در محله شاه آباد سكنا گزید.(3)

استادان

در اینجا لازم است شرحی مختصر از زندگی اساتید ایشان را ذكر نماییم:

1. میرزا محمد تقی شیرازی (1258 - 1338 ق).

این عالم وارسته در شیراز متولد شد و در كربلا رشد یافت. او فرزند عالم صالح و عارف كامل حاج میرزا محبّ علی شیرازی است. در كربلا مقدمات علوم دینی را از سید علی نقی طباطبایی بهره گرفت و سپس در درس علامه ملا محمد حسین اردكانی حائری كه از استوانه های علم اصول بود، حاضر شد.سپس با هم مباحثه اش، علامه سید محمد فشاركی اصفهانی، در اوایل هجرت میرزا به سامرّا رفت و در درس میرزای شیرازی شركت نمود. پس از چندی این دو بزرگوار در شمار فاضل ترین شاگردان میرزای بزرگ قرار گرفتند و هر كدام مجلس درسی داشتند كه جمعی از افاضل شاگردان میرزا در آن شركت می كردند.

بعد از وفات میرزای بزرگ، میرزا محمدتقی به عنوان آیةالله ثانی (میرزای دوم) شناخته شد. در مجلس این مرد بزرگ گروهی از مجتهدین عظام تربیت شدند و كه بسیاری از فضلا و صلحا به مقام اجتهاد رسیدند. او رهبری انقلاب بزرگ عراق را در سال 1920 م بر

صفحه 29

عهده داشت.(4)

2. علامه سید محمد فشاركی (م 1316 یا 1318 ق).

سید محمد بن قاسم طباطبایی فشاركی اصفهانی معروف به «سید استاد»، یكی دیگر از استادان وی در شهر سامرّا بود. وی عالمی فقیه، محقق، مدرّس و از بزرگان و اعاظم شیعه بود كه در فشارك اصفهان متولد شد. وی در درس فاضل اردكانی حضور یافت و در سامرا یكی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بود. دانشمندان بزرگی همچون: شیخ عبدالكریم حایری، و میرزای نایینی از شاگردان بزرگ این مرد محسوب می شوند. «سید استاد»، با وجود برخورداری از علم و تقوا و فضل و كمال، خود را در معرض ریاست قرار نداد و هرچه شاگردان وی بر نوشتن رساله اصرار كردند، قبول نكرد.

برخی آثار وی عبارتند از: كتاب فی البرائة، الاغسال، شرح اوائل البرائه انصاری، الفروع المحمدیّه.(5)

3. شیخ فضل الله نوری (1259 - 1327 ق).

یكی از اساتید وی در تهران، آیةالله شیخ فضل الله نوری، فرزند ملاعباس كجوری بود. وی در روستای لاشك در منطقه كجور مازندران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مركز منطقه نور آغاز كرد و در تهران دوره سطح را به پایان رساند. حضور مستمرّ وی در دروس اساتید بزرگ نجف و سامرا، بزرگانی چون: میرزا حبیب الله رشتی، شیخ رضی و میرزای شیرازی بزرگ، همراه با پشتكار در تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته ساخت. او در سال 1303 ق. به علت موقعیت

صفحه 30

حسّاس سیاسی و اجتماعی ایران روانه تهران شد و به علت مهارت در فقه و اصول و سایر علوم اسلامی و آگاهی از مسائل روز جامعه، به زودی مورد توجه طلاب و روحانیون قرار گرفت.

شیخ فضل الله نوری در فعالیت های اجتماعی و سیاسی حضوری فعّال داشت. مخالفت سرسختانه با مشروطه انگلیسی و حمایت او از میرزای آشتیانی در نهضت تنبكو، باعث شد تا سرانجام وی را به اتهام طرفداری از استبداد به دارآویزند.

دست حق در دست می آمد روان بر پای دار

تا بلند آوازه سازید بعد از این آوای دار

آن كه در آیینه اندیشه می بیند خدای

كی كند اندیشه از رنج توانفرسای دار.(6)

هم مباحثه ایشان آیةالله سید عبدالهادی شیرازی ( 1300 - 1380 ق)، فرزند میرزا اسماعیل و عموزاده و برادر میرزای بزرگ بود و از اساتید بزرگ نجف اشرف و از مراجع تقلید به شمار می رفت. او در خانواده علم و تقوا رشد یافت و از مجلس درس صاحب كفایه، میرزا محمدتقی شیرازی، میرزا علی آقا شیرازی، میرزا حسین نایینی و شریعت اصفهانی بهره گرفت. علم حكمت را از میرزا محمد باقر استهباناتی و علم اخلاق را از حاج آقا رضا تبریزی آموخت. وی پس از فوت آیةالله بروجردی یكی از مراجع تقلید شد. در همان موقع، چشمش دچار عارضه ای گردید و معالجات ثمری نبخشید؛ تا اینكه سرانجام نابینا شد و با این حال، از درس و مباحثه خودداری نمی كرد.(7)

صفحه 31

ویژگی های اخلاقی

آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری ویژگی های اخلاقی بارزی داشت كه رمز موفقیت و عامل سربلندی آن مرد بزرگ بود. بر اثر برخورداری وی از جاذبه خاص معنوی، اغلب مردم در اوّل اوقات نماز، در مسجدش حاضر می شدند و از بیانات او استفاده می كردند. نوه او در این باره می نویسد:

ایشان از همان اوان، كه مصادف بود با كوران استبداد و خودكامگی پهلوی اول در رضاشاه ملعون، شروع به نشر معارف و اقامه نماز جماعت در مسجد لاله زار، و تصدّی امور شرعیه و قضائیّه مردم محلّ و رفع حوائج و حلّ مشكل آنان نمود. مردی بود صادق، قویّ النّفس، متصلّب، دارای عرق مذهبی متین و اراده ای استوار. در بیان حقایق و اجرای مبانی اسلام اصیل از هیچ ملامتی در هراس نبوده، با عزمی راسخ اهداف خود را تعقیب می نمود: (ولایخافون فی الله لومة لائم)، و در تحمّل اعباء شریعت غرّاء و مقابله با تهاجم كفر و ارتجاع و سلطنت پهلوی، فرید عصر به شمار می آمد، و مشارٌ بالبنان بود.(8)

او قسمتی از عمر خود را در شدّت حصر و ضیق از سوی طاغوتیان به سر برد؛ اما همواره در برابر مشكلات چون كوه مقاوم و پایدار بود و

هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختی ها زانو به زمین نزد.

تألیفات

از ایشان آثار علمی همچون: قرآن و نوشته ها و جزواتی در مباحث فقهی و همچنین بنا بر رسم آن زمان اربعین حدیثی به جای ماند كه

صفحه 32

همه آنها در اختیار فرزند ایشان علامه تهرانی قرار گرفته بود.(9)

فعالیت اجتماعی و سیاسی

آیةالله سید محمدصادق لاله زاری، پس از مرگ پدرش، در مسجدی كه پدرش در خیابان لاله زار تهران تأسیس نموده بود(10)، به اقامه جماعت و ترویج دین پرداخت و تحوّل عجیبی در كسبه و اصناف خیابان مزبور ایجاد كرد؛ چنان كه اغلب آنان به هنگام نماز در این مسجد حاضر می شدند و از سخنان دلنشین او بهره می بردند. وی همواره بر اساس مشی صحیح و صراط مستقیم زندگی می كرد و از شجاعت بارزی برخوردار بود. وی با افرادی كه بر ضدّ دین و اسلام سخنی می گفتند، به شدت و با شجاعت تمام برخورد می كرد. و آنچه را كه مورد رضایت خداوند می دید، به اندازه قدرت و توان خویش انجام می داد.

مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی در این باره می فرماید:

یادم می آید وقتی كوچك بودم... مرحوم پدر ما (رحمةالله علیه) در تهران مجالسی داشتند و در مسجدی اقامه نماز می كردند كه كم كم

صفحه 33

قضیه كشف حجاب پیش آمد و مجالس عزاداری و وعظ در تهران و سایر جاها ممنوع شد. و از همان كوچكی پدر ما دست ما را می گرفت و در این مجالس با خودش می برد. از همان كوچكی این فكر در ذهن ما بود كه آخر یعنی چه؟... آخر این دستگاه چرا با اینها مخالفت می كند؟ چرا كلاه های معمولی و محلّی را از سر مردم بر می دارند و كلاه شاپو بر سر مردم می گذارند؟ چرا كشف حجاب می كنند؟ پاسبان ها چرا زن ها را با لگد می كوبند و چادر را از سرشان می كشند و پاره می كنند؟ این فكر همین طور در ذهن ما بود و خلاصه در باطن به اینها لعن می فرستادیم كه آخر این چه زندگی است؟... هركس شاپو سرش نمی گذاشت، اعم از كاسب و عمله و بّنا، او را می بردند كلانتری و حبس می كردند و شلاّق می زدند و شكنجه می دادند؛ و این وضع خیلی عجیبی بود. بله، تا آنكه كشف حجاب عملی شد. كشف حجاب در سنه 1354 هجری قمری، تقریباً 55 سال پیش، واقع شد و وضع آن زمان اصلاً گفتنی نیست؛ و نوشتنی هم نیست؛... و هركه بخواهد بگوید، نمی تواند آن مطلب را برساند.

مرحوم پدر ما مقیّد بودند در ایّام ماه مبارك رمضان پس از اقامه جماعت در مسجدشان، خودشان منبر بروند و صحبت كنند. در اوایل زمان رضاخان پهلوی... كه پس از ایام نهم آبان 1304 ش. و تاجگذاری موقّت بود، ایشان در بالای منبر گفته بودند: «ای مردم بیدار باشید! خطرات عجیبی به سوی ما در حركت است و پیغمبر فرمودند كه: بترسید از آن زمانی كه باد زردی از طرف مغرب بوزد و شما صبح از خواب بیدار شوید و ببینید همه دین و ایمانتان از دست رفته است. امروز آن روز است، و گِلادِستُون انگلیسی در صد سال پیش قرآن را برداشت و بر روی تریبون كوفت و گفت: ای اعیان زبده

صفحه 34

انگلیس! تا این كتاب در جامعه مسلمین است، اطاعت از ما در سرزمین های استعماری انگلستان محال است! باید این قرآن را از روی زمین بردارید!»

در منبر مطالبی شبیه به آن ایراد می كنند و پیشگویی ها و پیش بینی هایی را در جریان واقعه و حمله مفاسد و استعمار مدهش و موهش را شرح می دهند و در آخر منبر هم دعا می كنند به افرادی كه بیدارند و دینشان را در مشقّات و مشكلات حفظ می كنند؛ و بعد نفرین می كنند بر دشمنان آل محمد و كسانی كه به دین قصد خیانت دارند. بعد ایشان می آیند منزل؛ در حالی كه روزه بودند. والده ما برای ما تعریف می كردند كه بعد از یك ساعت چند مأمور و پاسبان به منزل آمدند؛ و یك دستوری آوردند كه... به كلانتری تشریف بیاورید... ایشان را می برند كلانتری، و از آنجا ایشان را یك سره می برند برای نظمیّه در حبس شماره یك، و یك شبانه روز در همان سلول ها ایشان را حبس می كنند... كم كم از تهران سر و صدا بلند می شود؛ و افرادی شروع می كنند به اقدامات؛ از جمله آیةالله آقای میرزا محمد رضای شیرازی فرزند مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی (رحمةالله علیه)... تلگرافی به شاه می كند و همچنین بعضی از همین مردم محل و كسانی كه قدری غیرت دینی داشتند، جمع می شوند كه همان وقت بروند منزل شاه و كاخ را سنگباران كنند؛ ولی ایشان را بعد از یك شبانه روز آزاد كردند.

... خلاصه وضع این طور بود كه اگر كسی می گفت: ملاحظه دین و ایمان خودتانرا بكنید! این بدترین جرم و بالاترین شورش بود. دولت بی حجابی را رسمی كرد. بعد دانشكده معقول و منقول را برای برانداختن طلاّب و حوزه های علمیّه تشكیل داد، و منبرها را محدود

صفحه 35

كرد و گفت: هیچ كس حقّ منبر رفتن ندارد... بدون استثنا مردم را می بردند به كلانتری و التزام می گرفتند كه تا فلان روز باید عمّامه ات را برداری یا خودشان بر می داشتند؛ و قباها را هم می بریدند.

مرحوم پدر ما می گفت: من عمامه ام را بر نمی دارم و اجازه هم نمی گیرم، من عمامه ای كه با اجازه باشد سرم نمی گذارم. در آن وقت علمای تهران بدون استثنا اجازه گرفتند...

ایشان گفت: «من بدون عمامه هم كار خود را می كنم و وظیفه ام را انجام می دهم، اگر عمامه را هم بردارند، من با همین قبا و لبّاده یك شب كلاه سرم می گذارم و صبح تا غروب در خیابان ها فقط راه می روم... برای اینكه مردم مرا ببیند! فقط همین تبلیغ من است... ایشان مقید بود كه حتماً هر سالی یك بار مشرّف بشوند برای كربلا و دهه عاشورا را آنجا باشند؛ و چند سال شهربانی (برای عكس گذرنامه)... می گفت: لباس باید بی عمامه باشد و ایشان می گفت: من بی عمامه اصلاً كربلا نمی روم.

در تهران و شهرستان ها وقتی خواستند بی حجابی (را ترویج) كنند، امر كردند كه رئیس هر صنفی یك مجلس ضیافت و میهمانی تشكیل بدهد و افراد آن صنف را دعوت كنند كه با خانم هایشان مكشّفه و با كلاه در آن مجلس شركت كنند. این مجالس... در میان ادارات، شهربانی، دادگستری، مجلس، كسبه، تجّار، اصناف در همه شهرستان ها برگزار شد.

آن وقت در تهران، برای آقایان علما كه اجباراً باید مجلس تشكیل دهند و آقایان علما همه در آن مجلس شركت كنند. چهار نفر را مشخص كردند كه از سرشناسان درجه یك تهران بودند. و اینها بایستی مجلسی درست كنند و علما را با خانم هایشان دعوت كنند.

صفحه 36

یكی از آن چهار نفر پدر ما بود، یكی مرحوم آیةالله آقا شیخ علی مدرّس، یكی مرحوم آیةالله امام جمعه تهران و یكی مرحوم آیةالله شریعتمدار رشتی.

این چهار نفر را معین كردند كه به عنوان رئیس، تمام علما را با خانم هایشان در چهار مجلس در خانه های خود بدون حجاب و مكشّفه دعوت كنند. و آن زمان غیر از این زمان بود... زمان محمدرضا شدت و فشار و مشكلات خیلی بالا بود، ولی حساب شده و كلاسیك و از راه بود؛ اما در آن زمان فقط فحش و قدّاره و تفنگ بود... رضاشاه بارها خودش از ماشین در هنگام عبور از خیابان ها پیاده می شد و به شكم زنها لگد می زد و چادر از سرشان می كشید...

به هر حال یكی از افرادی كه مأمور شده بودند آقایان علما را دعوت كنند، پدر ما بود... در آن وقت پدر ما مریض بود؛ حصبه داشت و در منزل بستری بود. یكی از مأمومین مسجد ایشان... ساعت ساز بود بنام سید علیرضا صدقی نژاد. او فرد متدیّنی بود.... یك روز كه من از مدرسه به منزل آمدم... دیدم در زدند. و این سید علیرضا صدقی نژاد آمد منزل و سلام كرد و نشست و... در بین احوال پرسی و سخنش گفت كه: «سرتیپ محمد خان درگاهی آمد در دكان ما و گفته كه تو به آقا این خبر را بده به اینكه ایشان هم یكی از چهار نفری هستند كه در تهران معیّن شده اند برای اینكه مجلس تشكیل بدهند؛ ولی من گفتم: آقا مریض اند. الآن توی رختخواب افتاده اند. سرتیپ گفت: ما صبر می كنیم تا ایشان حالشان خوب شود، ما صبر می كنیم.»

تا این جمله را پدر ما شنیدند بلند شدند و در رختخواب نشستند و گفتند: ... من كجا مریضم؟ من سالمم! این... بی غیرت... خیال می كند كه ما مثل خودش هستیم... كه دخترهای خودمان را به مردم نشان

صفحه 37

دهیم؟ زن خودمان را نشان دهیم؟... ما دین داریم، شرف داریم، عزّت داریم؛ مسلمانیم، حیا داریم... و اما من یك سر دارم... در این راه بدهم... اما زن و بچّه ام بعد از اینكه من كشته شدم اینها را هم نمی توانید ببرید، مگر اینكه طناب به پایشان ببندند و توی كوچه بكشند.

... در دنباله كاری كه پدر ما كرد، آقای شیخ علی مدرس هم گفته بود، من این كار را نمی كنم. آقای شریعمتدار رشتی هم گفته بود من این كار را نمی كنم! مرحوم امام جمعه تهران هم گفته بود: من یك سردارم، آن هم در این راه می دهم! ما این كار را نمی كنیم. آن سه تا هم نفی كردند؛ اما این جریان در اصناف دیگر انجام شد و بعضی از افرادی كه غیرتمند بودند... خودكشی كردند؛ چون دعوت می كردند زن هایشان را با خودشان در این مجالس و آنها هم می بایست شركت كنند و بعضی هم حاضر نبودند و بالأخره به خصوص در خود تهران خیلی ها خودكشی كردند؛ از جمله یكی از كسانی كه خودكشی كرد، از قوم و خویش های خود ما بود... و از اجزای آن وقت دادگستری بود. مرد متدیّنی هم بود. به او گفته بودند كه عیالت را فلان شب بیاوری دادگستری در فلان مجلس. ایشان شب می آید مقدار زیادی تریك می گیرد و می خورد و در خیابان راه می افتد. منزل هم نمی آید، آب زیادی هم می خورد و راه می رود كه این زهر اثر خودش را بكند؛ نزدیك طلوع آفتاب بود كه روی همان خیابان به زمین می افتد. او را به منزل می آورند و به فاصله یك ساعت می میرد.

... این انتحارها در وقتی صورت گرفت كه رضاخان رفته بود برای مازندران، در آنجا شنیده بود كه قشون روس یك مانوری در سرحدّ داده اند؛ و لذا ترسید... اگر این قضیه كشف حجاب و زد و خورده

صفحه 38

موجب اغتشاش در داخل كشور باشد مصلحت نیست. از همان جا تلگراف زد به «جم» كه رئیس الوزرای آن وقت بود كه فعلاً دست نگهدارید تا بعداً خبر دهم...

مرحوم پدر ما وقتی كه رضاخان از ایران رفت، در همان وقتی كه انگلیسی ها و روس ها آمده بودند، نقل خرید آورد در منزل ما، و به اندازه ای خوشحال بود كه كم وقتی من ایشان را آن قدر شاداب دیدم؛ و سوگند یاد كرد كه چند سال است (یا ده سال است) كه یك شب نشد كه منبیایم خانه با فكر راحت بخوابم و امید داشته باشم كه تا صبح زنده هستم. وضع این طور بود. این قضایا منحصر در چادر و حجاب و امثال اینها نبود؛ بلكه هدف از بین بردن قرآن بود.(11)

فرزندان

مرحوم حاج سید محمدصادق لاله زاری دارای چهارده فرزند بود و نام فامیلی خود را «شیعی امامی حسینی حجازی» برگزیده بودند. سه تن از فرزندان ایشان عالم بودند كه به شرح زندگی آنان می پردازیم:

1. علامه آیةالله حاج سید محمدحسین حسینی تهرانی.

وی فقیهی وارسته و عالمی ربانی بود كه در سال 1340 ق. چشم به جهان گشود و بعد از گذراندن آموزش های ابتدایی و متوسط در رشته مكانیك، در مشهد به دست مرحوم آیةالله میرزا محمد عسكری تهرانی به كسوت روحانیت در آمد و در سال 1364 ق. در قم در مدرسه حجّت به مجموعه شاگردان علامه طباطبایی پیوست و از شاگردان و خواص آن فرزانه در تفسیر و فلسفه گردید. وی همچنین از

صفحه 39

محضر آیات عظام حاج سیدرضا بهاءالدینی، حاج شیخ عبدالله سدهی، حاج شیخ مرتضی حائری، سید محمد حجّت، سید محمد داماد و حاج آقا حسین بروجردی استفاده كرد.

در سال 1371 ق. در نجف اشرف از محضر آیات عظام: شیخ حسین حلّی و حاج سیدابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی استفاده برد و در امور عرفانی و الهی با آیةالله حاج شیخ عباس قوچانی وصی عارف كامل مرحوم آیةالله میرزا علی قاضی حشر و نشر داشت.

ایشان پس از آشنایی با حاج سید هاشم موسوی حدّاد (م 1404 ق) تا پایان عمر آن عالم، به مباحث عرفانی نزد وی پرداخت. وی پس از 24 سال تلاش مخلصانه در تهران، به مشهد مهاجرت كرد و همواره در حال تدریس و تألیف بود؛ تا اینكه پس از عمری تلاش و كوشش در نهم صفر 1416 ق. در 71 سالگی درگذشت و پیكر پكش پس از تشییع و نماز به امامت آیةالله بهجت، در ضلع جنوب شرقی صحن انقلاب حرم رضوی به خك سپرده شد.

روابط نزدیك ایشان با امام خمینی و فعالیت گسترده ایشان در استخلاص امام از زندان نگارش نامه ای به امام راجع به پیش نویس قانون اساسی و فعالیت های دیگر در مسجد قائم گواه تلاش مخلصانه اواست. علامه سید محمد حسینی تهرانی اهمیت بسیاری به درس می داد و وقت خود را غنیمت می شمرد. خودشان در این باره فرموده اند: «من در قم در شبانه روز، علاوه بر اوقاتی كه درس می خواندم، ده ساعت تمام هم مطالعه می كردم.»(12)

2. حاج سید محمد مهدی لاله زاری.

صفحه 40

وی در سال 1324 ق. تهران متولد شد. دروس سطح را نزد شیخ مهدی نوری و میرزا طاهرتنكابنی خواند و پس از چندی به نجف اشرف مهاجرت نمود و فقه و اصول را از مرحوم آیةالله میرزا ابوالحسن مشكینی شش سال از درس اصول میرزای نایینی و نیز به مدت دوازده سال از دروس آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی و حاج شیخ كاظم شیرازی استفاده نمود. وی در سال 1360 ق. به ایران مراجعت نمود و در تهران رحل اقامت افكند و به خدمات دینی مشغول شد؛ تا اینكه بعد از مسافرت دیگر به نجف اشرف، كه دو سال به طول انجامید، دوباره به ایران بازگشت و مجاورت حضرت عبدالعظیم را در شهر ری بر سكونت در تهران ترجیح داد و به انجام وظایف دینی و روحی پرداخت. او آثار ماندگاری از خود به جا گذارد و مساجد بسیاری در تهران و ری بنا و یا تعمیر نمود؛ مانند مسجد لاله زار، مسجد قائم، مسجد سلمان، مسجد ابوذر و مسجد خاتم النبیین و چندین مسجد دیگر. وی در شهر ری در منزل شخصی خود درس خارج فقه تدریس می نمود و در مسجد خاتم النبیین به سخنرانی می پرداخت و بیاناتش جذّاب و شیرین، و مواعظش بسیار مؤثر و نافذ بود.

جلسات بسیاری هم در تهران به نام اتفاقیون و ولیّ عصر(عجّ) داشت كه در روزها و شب های جمعه و ایام سوگواری برگزار می شد و با بیانات مفید و مؤثرش بسیاری از جوانان را تربیت كرد و به مقامات والای ایمان و تقوا رسانید.(13)

از جمله آثار علمی ایشان، تقریرات دروس چند تن از استادانش است. ایشان پیش از انقلاب، به امور سیاسی توجه داشت و اعلامیه ای در پیروی از مراجع و امام در مبارزه نوشت.(14)

صفحه 41

آن بزرگوار در جمادی الثانی در ایام فاطمیّه به سال 1402 ق. از دنیا رفت.

3. حاج سید محمدعلی حسینی تهرانی.

ایشان سطوح را نزد مدرسین حوزه قم آموخت و چندی از محضر آیةالله بروجردی و دیگران استفاده كرد. آنگاه به سال 1341 ش. كه نهضت امام در حال اوج گرفتن بود، به نجف هجرت كرد و درس فقه را از امام راحل قدس سره و درس اصول را از آیةالله خوئی فراگرفت.(15) همچنین ایشان از درس معالم آقای اعتمادی و درس لمعه مرحوم ستوده استفاده نمود و سطح عالی را نزد آیةالله ناصر مكارم شیرازی و آیةالله میرزا علی مشكینی و آیةالله جعفر سبحانی و آیةالله میرزا حسین نوری گذراند و با مرحوم شیخ عباس تهرانی جلسه معنوی داشت. وی در سال 1348 ش. (پس از مراجعت از نجف اشرف) در محلّه ای از محلاّت جنوب تهران به نام احمدیّه دولاب سكنا گزید و صبح ها در مسجد قوامی و شبها در مسجد لاله زاری اقامه جماعت داشت. وی در حال حاضر نیز در مسجد لاله زار اقامه جماعت دارد و سال ها است كه جمع كثیری از خواص و عوام، از محضر این آیت خدا و اقامه جماعت ایشان استفاده می كنند.

مسجد لاله زار، واقع در خیابان لاله زار جنوبی تهران، سالیان سال است كه در دست این نسل بزرگواربوده است. پس ازبنیانگذاری آن به دست آیةالله حاج سید ابراهیم حسینی تهرانی (پدر سید محمد صادق)، خود ایشان در آن مسجد اقامه جماعت داشت، پس از او فرزندشان حاج سید محمد صادق لاله زاری، سپس مدتی علامه

صفحه 42

آیةالله حاج سید محمدحسین و پس از اومدتی آیةالله حاج سید محمد مهدی حسینی لاله زاری در آن اقامه جماعت داشتند. آن گاه مدتی، هیچ یك از این بزرگواران در این مسجد اقامه جماعت نكرد. بعد از انقلاب و تجدید بنای مسجد لاله زاری، تكنون به دستور آیةالله سید محمدرضا گلپایگانی (و نیز به درخواست نمازگزاران این مسجد)، حجةالاسلام حاج سید محمدعلی حسینی عهده دار اقامه جماعت و نشر معارف دینی در این مسجد بوده است.(16)

اسامی بقیه فرزندان ایشان بدین شرح است:

حاج سید محمد حسن، حاج سید محمدتقی، حاج سید محمد سعید، حاج سید محمدرضا، سید محمد ابراهیم، عذرا سادات (كه بانویی فاضل و دارای تألیفات ادبی بود)، ربابه مادر حجةالاسلام حاج سید علی كبر حسینی (حاج سید عبدالصاحب نویسنده كتاب اخلاق خانواده و مجری برنامه تلویزیونی معروف در زمینه اخلاق)، حوریه سادات، زهرا معروف به حاج خانم، حلاله سادات، صفیّه سادات.

دو تذكر

1. در كتاب گنجینه دانشمندان به جای حاج سید محمدعلی حسینی، به اشتباه نام جناب آقای حاج سید عبدالصاحب حسینی (نوه دختری حاج سید محمد صادق) ذكر گردیده است.

2. علاّمه حاج سید محمد حسین تهرانی و حاج سید محمد مهدی میرحجازی از همسر اوّل و حاج سید محمدعلی حسینی (از علما)، حاج سید محمد حسن (معروف به حاج ناصر از تجّار)، حاج سید محمدتقی (معروف به حاج مسعود از تجّار) و حاج سید محمد سعید (كارمند اداره

صفحه 43

محیط زیست) از همسر دوم و حاج سید محمدرضا (سكن در مشهد) و سید محمد ابراهیم از همسر سوم آیةالله سید محمد صادق هستند.

از دختران نیز دختر اوّل و دوم از همسر اول، سوم و چهارم از همسر دوم، و پنجم و ششم از همسر سوم بوده اند.

مردانی از این خاندان

آیةالله حاج سید محمد تقی تهرانی كه به سال 1312 ق. ولادت یافت، برادر آیةالله سید محمدصادق است و از علمای اعلام تهران به شمار می رفت. وی در قم از محضر آیةالله ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نایینی (هنگامی كه ایشان به علت مخالفت با دولت استعمارگر انگلستان در گرفتن امتیاز رودهای فرات و دجله، به ایران تبعید شده بود). بهره مند گردید؛ تا به درجه علم و اجتهاد نائل آمد. آن گاه به تهران مراجعت كرد و بیش از پنجاه سال به خدمت دینی اشتغال ورزید و چند سال در مسجد اباذر غفاری به اقامه جماعت و تبلیغ احكام مشغول بود.(17)

دو برادر دیگر آیةالله سید محمدصادق لاله زاری عبارتند از:

حاج سید محمدرضا هاشمی و حاج سید محمد كاظم. این دو از تجّار بودند و در «میدان اعدام» تهران به این امر اشتغال داشتند.

شخصیت فرهیخته دیگر این خاندان دائی آیةالله لاله زاری، یعنی میرزا محمد تهرانی عسكری (1371 - 1281 ق) است. وی تربیت شده میرزای بزرگ بود و با مادرش در خانه میرزا زندگی می كرد. میرزا محمد از شاگردان مبرّز آیةالله سید محمد فشاركی و محقق آخوند خراسانی و آیةالله میرزا محمدتقی شیرازی بود. وی دارای تألیفات

صفحه 44

ارزنده ای از جمله مستدرك البحار در شش جلد است. او از سال 1300 ق. تا زمان وفات میرزا در درس مخصوصی كه میرزا برای او و فرزندش میرزا علی آقا گذاشته بود، شركت می كرد.(18)

رحلت

سرانجام مرغ روح آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری، در شانزده صفر 1370 ق، به ملكوت اعلا پرواز كرد. پیكر مطهر او را به قم آوردند و در جوار حضرت معصومه علیها السلام به خك سپردند.

علامه محمد حسین حسینی تهرانی در كتاب مهرتابان در این باره چنین می فرماید:

بر حسب اراده حضرت ایزد متعال، قبر ایشان (علامه طباطبایی) مجاور قبر مرحوم والد حقیر آیةالله حاج سید محمد صادق تهرانی قرار گرفت؛ به طوری كه بین این دو قبر فاصله ای نیست و قبر مرحوم والد مقدّم و در طرف قبله ایشان قرار دارد. رحمةالله علیهما رحمةً واسعةً.(19)

پی نوشت:

1) شرح حال این عالم بزرگ رادر دفتر اول گلشن ابرار، ص 385، مطالعه فرمایید.

2) ستارگان حرم، ج 7؛ گنجینه دانشمندان، كتابفروشی اسلامیه، 1353 ش.، محمد رازی، ج 4، ص 542؛ میرزای شیرازی، انتشارات چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم، خرداد 1363، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 98، 190- 191؛ طبقات اعلام الشیعه، نقباء البشر، قسم اول، ص 18، و قسم دوم، ص 858؛ آیینه پژوهش، ش 33.

3) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542؛ طبقات اعلام شیعه، نقباء البشر، قسم دوم، ص 858 - 859.

4) گلشن ابرار، نشر معروف، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص 451 - 457؛ میرزای شیرازی، ص 119.

5) ماهنامه فرهنگ كوثر، ش 24، «آیینه ایام»، میرزای نایینی، چاپ اول، 1374، مركز چاپ و انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، نورالدین علی لو، ص 40.

6) گلشن ابرار، ج 1، ص 419 - 430.

7) اختران تابنك، انتشارات اسلامیه، 1349، شیخ ذبیح الله محلاتی، ص 319 - 303.

8) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542.

9) طبقات اعلام الشیعه، نقباءالبشر، قسم دوم، ص 858 - 859؛ و به نقل از جناب آقای سید عبدالحسین میرحجازی نوه سید محمدصادق حسینی لاله زاری.

10) مسجد قائم یكی از مساجد بزرگ تهران می باشد كه در خیابان سعدی (بعد از چهار راه سید علی یا چهار راه كنت) قرار دارد. شخصی به نام حاج میرزا علی آقا وِیَنه منزل بزرگی داشت كه وی بنا به توصیه مرحوم حاج سید محمدصادق و فرزندش مرحوم حاج سید محمد مهدی، آن را جهت ساخت مسجد وقف كرد. وی مقداری از بودجه آن را پرداخت كرد و مقداری از هزینه آن را نیز حاج سید محمد صادق و حاج سید محمد مهدی تأمین نمودند. حاج میرزا علی آقا تا آخر عمر در كنار همین مسجد سكونت داشت و در حال حاضر مقبره وی در همان جا می باشد. این مسجد در خیابان لاله زار واقع شده است و بنیانگذار آن حاج سید ابراهیم حسینی پدر حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری می باشد.

11) وظیفه فرد مسلمان در احیای حكومت اسلام، علامه سید محمدحسین تهرانی، نشر علامه طباطبایی، چاپ اول، 1410 ق، ص 23 - 33.

12) مجله نگاه حوزه ویژه فرهنگ عاشورا، اسفند 1381، ش 90 - 92.

13) اختران فروزان ری و تهران، ص 292 - 294؛ گنجینه دانشمندان، ص 61 - 63.)

14) اختران فروزان ری و تهران، مكتةالزهراء، محمد شریف رازی، ص 292 - 294؛ گنجینه دانشمندان، كتابفروشی اسلامیه، 1353ش. ج 4، ص 640 - 641؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 232 - 234.

15) گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 63 - 61.

16) به نقل از فرزند ایشان نوه حاج سید محمد صادق حسینی لاله زاری.

17) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542.

18) میرزای شیرازی، ص 190 - 191؛ ستارگان حرم، ج 7، ص 138.

19) طبقات اعلام الشیعه، نقباء البشر، قسم دوم، ص 858 - 859؛ مهرتابان، انتشارات باقرالعلوم(ع)، علامه تهرانی، ص 78.

نویسنده : مهدی غفوری

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:06 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما

 
میرزا فضل الله، زنجانی
 
منابع : ستارگان حرم شماره 20 |
نام هاي ديگر : «شیخ الاسلام»
قرن : قرن14
آثار : رسالة اصالة الماهیة؛ - رسالة الماهیات فی التحقیق؛ - تاریخ علم الكلام فی الاسلام؛ - تاریخ مدینة زنجان و تراجم علمائها و رواتها و مشاهیر رجال ها؛ - التشیع فی التاریخ، 3 جلد؛ - تعلیقه بر تعلیقه «منهج المقال» بهبهانی؛ - تعلیقه بر «منهج المقال» استرآبادی؛ - تعلیقه بر «اوائل المقالات»؛ - حاشیه بر «رسالة حدوث العالم»؛ - حاشیه بر «شوارق الالهام»، تألیف ملاعبدالرزاق لاهیجی؛ - شرح منظومه ملاهادی سبزواوری؛ - الردّ علی الفلاسفة فی الواحد البسیط؛ - علم الكلام و تاریخه فی الاسلام؛ - الكر و الجمع بین الروایات فی تحدیده؛ - الواحد لایصدر عنه الاّ الواحد؛

درآمد

در عصر غیبتِ آخرین ستاره درخشان آسمان امامت و ولایت، حضرت حجةبن الحسن العسكری(عجّ) فقیهان وارسته و مراجع فرازپایه شیعه، در ردیف مجاهدان و پیشكسوتان عرصه جهاد و فقاهت بوده اند؛ آنان كه در روزگار خویش مشعل هدایتگر اسلام را روشن نگه داشته و به جانشینان شایسته خود سپرده اند. یكی از نمونه های بارز آنان، محقق و دانشمند بلندآوازه استان زنجان شیخ الاسلام حاج میرزا فضل الله زنجانی است؛ مردی كه سال ها در سنگر تألیف، تحقیق، پژوهش و ترویج شعائر اسلامی به حمایت از اسلام پرداخت و وظیفه خویش را به خوبی ادا نمود. ترسیم زندگانی وی در صفحات محدود، كار بسیار مشكلی است؛ ولی به قدر وسع، به صورت اختصار به شرح حال او می پردازیم و صفحات پُربار حیات او را ورق می زنیم.

صفحه 12

تبار پك

عنوان «شیخ الاسلام» شهر، منحصر به این خاندان بوده و از امتیازات آنان شمرده می شده است. ما به علت پرهیز از طولانی شدن كلام، از پرداختن به شرح حال تك تك اعضای این خاندان پرهیز نموده و فقط به شرح حال جدّ، پدر و برادر شخصیت مورد نظر این نوشتار اشاره می كنیم.

آیةالله شهید ملا علی زنجانی (شهادت 1136 ق.)

شهید فقید ملا علی زنجانی، جدّ چهارم شیخ الاسلام و از نامداران سده دوازدهم قمری است. وی در یك خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و تحصیلات علوم اسلامی را در زنجان فرا گرفت. او سپس به قزوین رفت و نزد محدث عالی قدر، ملا خلیل بن غازی قزوینی و سید قوام الدین محمد حسینی قزوینی به تحصیل متون عربی و ادبی همت گماشت. وی رجال، كلام، حدیث، فقه و اصول را از دیگر بزرگان حوزه آموخت و آنگاه به زادگاهش مراجعت كرد.

وی، در زمان توافق دولت عثمانی با روس بر سر تقسیم ایران و حمله عثمانی ها به خك وطنمان، همراه با نیروهای مردمی و مسلمان، به قصد دفاع از میهن، بیرون رفت و در اثر نبرد سختی كه در روستای «قمچتای» در گرفت به درجه رفیع شهادت رسید و به ملكوت اعلا پیوست. مزارش در همان روستا، محل زیارت اهل دل است.

استادش، سید قوام الدین، در سوگ و تاریخ وفات وی چنین سروده است:

مولوی ملا علی میرزا كه بود

در طریق معرفت صاحب رشاد

صفحه 13

علم را چون با عمل مقرون نمود

كرد در راه خدا عزم جهاد

بود در علم عدو ثابت قدم

تا به راه حق روان با صدق و داد

خامه و انشا به تاریخش نوشت

(با شهید كربلاء محشور باد)(1)

آثار

آثار علمی و قلمی كه از وی به جای مانده عبارت است از:

1. نظم «باب الحادی عشر».

2. نظم «تهذیب المنطق» تفتازانی(2)

پدر

یكی از نوادگان فاضل و روحانی ملا علیِ شهید، میرزا نصرالله زنجانی است. از زندگانی و شرح حال ایشان اطلاع صحیح و كاملی در دست نیست؛ مگر اینكه او را در ردیف شاگردان سید علی قزوینی، نویسنده حاشیه قوانینذكر كرده اند. وفات او در سال 1320 ق. اتفاق افتاده است.

از ایشان دو فرزند روحانی و دانشمند باقی مانده است:

1. علامه دانشور، آیةالله میرزا ابوعبدالله زنجانی.

صفحه 14

2. آیةالله میرزا فضل الله شیخ الاسلام زنجانی (شخصیت مورد نظر ما).(3)

برادر

آیةالله حاج میرزا ابوعبدالله زنجانی در سال 1309 ق. در شهر زنجان به دنیا آمد. وی علوم مقدماتی را در زادگاهش آموخت و سپس، ریاضیات، هیأت و كلام را از دانشمند فرزانه، میرزا ابراهیم فلكی زنجانی فراگرفت. او سپس به تهران رفت و مدت دو سال به تكمیل علوم پرداخت. وی در سال 1331 ق. راهی عتبات عالیات شد و در جرگه شاگردان آیات عظام:

سید محمدكاظم یزدی طباطبایی، ملا فتح الله شیخ الشریعه اصفهانی، سید محمد فیروزآبادی، سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا حسین نایینی و آقا ضیاءالدین عراقی قرار گرفت و از محضرشان بهره وافی برد.

زنجانی پس از كسب معارف الهی در سال 1339 ق. به زنجان مراجعت كرد و به خدمات دینی و اجتماعی پرداخت. مقام علمی و اجتهاد وی مورد تأیید عالمان شیعه و سنی بود و دارای اجازات متعدد روایی است. وی در سفر به كشورهای سوریه، فلسطین، مصر و عربستان، با برخی از دانشمندان اسلامی ملاقات نمود و در مصر مورد تفقد و احترام استادان دانشگاه «الازهر» قرار گرفت. سال های پایانی عمر را در دانشكده معقول و منقول تهران به تدریس تفسیر و فلسفه پرداخت و در سال 1360 ق. در تهران بدورد حیات گفت و در زنجان به خك سپرده شد. برخی آثار علمی وی عبارتند از:

صفحه 15

1. تاریخ القرآن

2. اصول القرآن الاجتماعیه

3. كتاب الافطار

4. الفیلسوف الفارسی الكبیر

5. كتاب دین الفطرة

6. سرِّ انتشار اسلام

7. بقاء النفس بعد فناء الجسد

8. طهارة اهل كتاب

9. لزوم حجاب

10. ترجمه مقاله نبی صلی الله علیه وآله وسلم، تألیف توماس كارلایل

11. عظمت حسین بن علی علیه السلام

12. فلسفه حجاب.(4)

ولادت

آیةالله میرزا فضل الله زنجانی، معروف به «شیخ الاسلام» در روز جمعه، بیست و سوم شوال 1302 ق.(5) در خانواده ای مذهبی، علمی و معنوی در شهر زنجان پا بر عرصه هستی نهاد.(6)

تحصیلات

وی پس از سپری كردن دوران كودكی، شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود و چون اجداد و نیكانش، در وادی علم و فقاهت قدم

صفحه 16

گذاشت و رنج های این راه را بر جان خرید.

او تحصیلات علوم ابتدایی را در زادگاهش طی نمود و ادبیات عرب، منطق، فقه، اصول، كلام و حكمت را از استادان همشهری خود آموخت. میرزا فضل الله در سال 1331ق.(7)، به همراه برادر كوچكترش میرزا ابوعبدالله، راهی عراق گردید و هشت سال با او در آن سرزمینِ قدسی به كسب علوم آل محمّد پرداخت. وی در سال 1339 ق. به زنجان بازگشت و به خدمات علمی، دینی مشغول شد.(8)

استادان

شیخ الاسلام در مقاطع مختلف از برخی بزرگان و اندیشمندان اسلامی بهره برده است كه هر یك در زمان خویش شهره آفاق بودند. استادان وی به ترتیبی كه در تراجم آمده بدین شرح است:

1. میرزا عبدالمجید زنجانی (وفات 1324 ق.)

وی مقدمات و سطح را در زنجان آموخت و آنگاه به تهران رفت و از دروس آیات: میرزا ابوالحسن اصفهانی مشهور به «جلوه»، میرزا حسن آشتیانی و حكیم نامدار، علی آقا مدرس زنوزی استفاده بُرد. وی ده سال تمام آن چنان با جدیت و علاقه سرشار در دروس استادنش شركت نمود كه خود، استاد مسلَّم و از مشاهیر عالمان عصر شد. او بسیار زاهد، عابد، ملتزم به آداب شرعی و در علوم مختلفی چون: كلام، فلسفه، فقه، اصول و... استاد و صاحب نظر بود. حوزه درسی او در زنجان در فنون و علومِ یادشده، شاگردانی چون آیةالله میرزا فضل الله زنجانی را تربیت كرد. وفات این عالم بزرگوار در سال 1324 ق. بوده

صفحه 17

است آثار این عالم فرهیخته عبارت است از: 1. حاشیه بر شوارق 2. حاشیه بر اسفار.(9)

2. میرزا عبدالله كاوندی زنجانی (وفات 1329 ق.)

میرزا عبدالله در روستای «كاوند» از دهستان «ایجرود» زاده شد. وی مقدمات را در زنجان فراگرفت و سپس به عراق رفت و در محفل علمی آیةالله میرزا محمدحسن شیرازی حاضر شد.

او در سال 1328 ق. به قصد زیارت امام رضاعلیه السلام به ایران آمد و هنگام مراجعت، به زنجان رفت و به مدت یك سال در آنجا توقف نمود. از شاگردان وی در این مدت می توان به آیات: سید محمود امام جمعه زنجانی و حاج میرزا فضل الله زنجانی اشاره كرد.

شیخ الاسلام در حوزه درسی خارج اصول فقه او شركت كرده است. وی در مراجعت به كاظمین، در تاریخ 1329 ق. درگذشت.(10)

شیخ الاسلام زنجانی هنگام اقامت در نجف اشرف، از محضر فرزانگانی چون آیات عظام: سید محمدكاظم یزدی طباطبایی (1248 - 1337 ق.) نویسنده كتاب پُر اَرج عروة الوثقی(11)، ملا فتح الله شیخ الشریعه اصفهانی (1266 - 1339 ق.)،(12) میرزا محمدتقی شیرازی (1285 - 8 133 ق.)(13) و آقا ضیاءالدین عراقی (1278 - 1361 ق.)(14) استفاده كرد.

صفحه 18

اجازات

وی برای ورود به قافله حاملان حدیث و ناقلان روایت، از برخی بزرگان عالمان جهان تشیّع و تسنن موفق به دریافت اجازه روایتی گردید كه به اسامی آنها كتفا می گردد:

1. سید حسن صدر كاظمی؛ به تاریخ 28 رجب 1339 ق.

2. سید محمد فیروزآبادی

3. سید ابوالحسن اصفهانی

4. سید محمود آلوسی از عالمان محدّث و معروف اهل سنّت به تاریخ 22 شعبان 1339 ق.

برخی از دانشمندان اسلامی مانند آیات: سید شهاب الدین مرعشی نجفی(15) و شیخ موسی عباسی زنجانی از معظم له اجازه نقل حدیث دارند.(16)

آثار علمی

زنجانی با وجود اشتغالات علمی و درسی و گرفتاری های فراوانی كه در شهرستان ها برای عالمان دینی وجود داشت، هرگز از تألیف، تحقیق، پژوهش و تصنیف غفلت نورزید و بی شك یكی از موفق ترین و پركارترین دانشمندان در این زمینه است. تحقیقات و تألیفات این عالم فرهیخته در مورد موضوعات فقه، اصول، منطق، كلام، فلسفه، تاریخ، رجال و حدیث است؛ اما متأسفانه به جز دو مورد از آنها، هیچ یك از آثارش به زیور چاپ آراسته نگردیده و همگی به صورت دست نویس باقی مانده است. آثار وی عبارتند از:

صفحه 19

1. رسالة اصالة الماهیة؛

این رساله شامل بحثی در جهت اثبات اصالت ماهیت و چگونگی پیدایش اصالت وجود و تضعیف آن است.

2. رسالة الماهیات فی التحقیق؛

3. تاریخ علم الكلام فی الاسلام؛

4. تاریخ مدینة زنجان و تراجم علمائها و رواتها و مشاهیر رجال ها؛

5. التشیع فی التاریخ، 3 جلد؛

این كتاب بحث مفصلی است در تاریخ مذهب شیعه و ردّ افتراها و نسبت های ناروایی كه به شیعه وارد شده است.

6. تعلیقه بر تعلیقه «منهج المقال» بهبهانی؛

7. تعلیقه بر «منهج المقال» استرآبادی؛

8. تعلیقه بر «اوائل المقالات»؛

این اثر، همراه با متن اوائل المقالات در سال 1364 ق. در تبریز منتشر شده است.

9. حاشیه بر «رسالة حدوث العالم»؛

حاشیه سودمندی است بر حدوث العالم تألیف ملاصدرا و ردّ بعضی از نظریه های ایشان.

10. حاشیه بر «شوارق الالهام»، تألیف ملاعبدالرزاق لاهیجی؛

این حاشیه تا مبحث وجود ذهنی است و در اوائل جوانی ایشان نگاشته شده است.

11. شرح منظومه ملاهادی سبزواوری؛

12. الردّ علی الفلاسفة فی الواحد البسیط؛

13. علم الكلام و تاریخه فی الاسلام؛

14. الكر و الجمع بین الروایات فی تحدیده؛

صفحه 20

15. الواحد لایصدر عنه الاّ الواحد؛

16. نقود علی رسالة الحدوث، تألیف ملاصدرا؛

18. متفرقات مختصرة و مطومة و تعالیق غیر مدونة؛

19. تقریرات درس بعضی از استادان.(17)

در آثار دیگران

تلاش های شیخ الاسلام در تحصیل علوم اسلامی و مجاهدتش در راه تبلیغ احكام الهی و پژوهش در میراث علمی گذشتگان سبب گردیده تا تراجم نگاران در مورد وی به داوری نشینند. برخی از این قضاوت ها بدین شرح است:

شیخ آقا بزرگ تهرانی در قسمت دست نوشته نقباء البشر فی القرن الرابع عشر شیخ الاسلام را چنین معرفی می كند:

«شیخ فاضل و صاحب تألیفات متنوعه در معقول، منقول، تاریخ و رجال».(18)

سید حسن صدر كاظمی در اجازه نامه ای كه به ایشان داده چنین می نویسد:

«المولی الامام العلامة الشیخ فضل الله الزنجانی شیخ الاسلام ادام الله تعالی تأییده...»(19)

علامه سید محمود آلوسی از عالمان اهل تسنن در اجازه نامه میرزا فضل الله، ایشان را چنین خطاب می كند:

«حضرة العالم الفاضل و الكامل الواصل حضرة شیخ الاسلام و

صفحه 21

علم الاسلام الشیخ فضل الله الزنجانی...»(20)

علامه نسب شناس، آیةالله سید شهاب الدین مرعشی نجفی، در مورد او می گوید:

«العلامة المتبحر المتتبع المتضلع البحاثة الفرید الرجالی المتّكلم المورخ المحدث البارع الحكیم آیةالله...»(21)

سفرهای زیارتی

آیةالله زنجانی پس از استقرار در زنجان، تا سال 1363 ق. در این شهر به امور دینی و بحث های علمی مشغول بود و بیشتر وقت خود را در مسائل علمی صرف می كرد. وی در سال 1363 ق. به قصد زیارت حضرت ثامن الائمه، امام رضاعلیه السلام به مشهد مقدس مشرف گردید و پس از مدتی اقامت و دیدار با عالمان آن سامان، به زنجان مراجعت كرد. وی در همان سال به زیارت عتبات عالیات شتافت و مدتی در آن سامان ماندگار شد و سپس به زنجان بازگشت.(22)

ابدیت

سرانجام آیةالله میرزا فضل الله زنجانی پس از پنجاه سال خدمت صادقانه و تلاش های دلسوزانه در جهت ارشاد مسلمانان در سال 1370 ق. در دیار غربت (تهران) جان به جان آفرین تسلیم نمود و به رحمت ایزدی پیوست. پیكر پك این عالم دانشمند به شهر مقدس قم منتقل گردید و پس از تشییع بردست های مردم مسلمان و اقامه نماز، در قبرستان نو، در مقبره «سكوییه» به خك سپرده شد.(23)

پی نوشت:

1) الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، شیخ موسی زنجانی، ص 83 و 84.

2) اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 8، ص 330؛ شهداء الفضیلة، شیخ عبدالحسین امینی، ص 48؛ الذریعه، شیخ آقابزرگ تهرانی، ج 24، ص 199، 200 و 203؛ معجم المؤلفین، عمررضا كحالة، ج 7، ص 192؛ اثرآفرینان، سید كمال حاج سیدجوادی، ج 3، ص 184؛ علمای معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص 224؛ الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، ص 83 و 84.

3) شهداء الفضیله، ص 251؛ الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، ص 82؛ علمای معاصرین، ص 224.

4) المسلسلات فی الاجازات، سید محمود مرعشی نجفی، ج 2، ص 187 و 188؛ اثر آفرینان، ج 3،ص 185 و 186.

5) در كتاب علمای معاصرین، ص 224، ولادت وی 1303 ق. ثبت شده است.

6) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 385.

7) در كتاب اعیان الشیعه، ج 8، ص 407، مهاجرت وی به عتبات سال 1330 ق. ذكر شده است.

8) علمای معاصرین، ص 225 - 314؛ المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 385.

9) اعیان الشیعه، ج 8، ص 92 و 93؛ اثرآفرینان، ج 3، ص 183.

10) علمای نامدار زنجان، زین العابدین احمدی زنجانی، ص 31؛ علمای معاصرین، ص 224.

11) برای آگاهی از شرح حال این استاد، ر.ك: گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، ج 1، ص 445 - 450.

12) همان، ج 1، ص 471 - 477.

13) همان، ج 1، ص 451 - 457.

14) اثرآفرینان، ج 1، ص 52 و 53.

15) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 385.

16) الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، ص 86.

17) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 385 و 386؛ علمای معاصرین، ص 324 - 328؛ مؤلفین كتب چاپی، ص 870 و 871؛ شهداء الفضیله، ص 251 و 252.

18) نقباء البشر، قسمت خطی، ص 24.

19) علمای معاصرین، ص 226.

20) همان، ص 226.

21) الاجازةالكبیرة، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، ص 127.

22) علمای معاصرین، ص 225.

23) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 386.

نویسنده : محمد الوانساز خویی

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:06 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما


خویی، سید علی اصغر
 
منابع : ستارگان حرم شماره 19

قرن : معاصر
آثار : مقدمه بر كتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تألیف میرزا حبیب الله خویی. - مقدمه بر كتاب التحفةالمرضیة، تألیف آیةالله سید محمدتقی نجفی خویی. - مقدمه بر كتاب تحفةالاخوان فی تجوید القرآن، تألیف میرزا امین الله كاتبی خویی.
 

تبار علم

تبار آیةالله سید علی اصغر صادقی خویی از خاندان های مهم علمی شیعه در آذربایجان است. آنان از سادات حسینی، معروف به «ابیض» بوده و این شهرت از «حسین ابیض» به آنان رسیده است. آیةالله صادقی خویی از ذریه سلالةالاطیاب سید محمد مصری است كه دعای علوی مصری از اوست. وی با هشت واسطه به حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین(ع) منسوب است.

نسب نامه آیةالله صادقی خویی و دیگر خاندان های وابسته به این سلسله جلیله در شجره نامه مفصلی كه توسط فقیه فرزانه، آیةالله حاج سیدابراهیم علوی خویی (1) در سال 1405 ق. استخراج گردیده، درج شده است. این نسب نامه به تأیید نسب شناس معاصر، آیةالله مرعشی نجفی رسیده است.

صفحه 259

مشاهیری از تبار سید محمد مصری

دانشمندان و رجال علمی و مذهبی، بسیاری از نوادگان و نبیرگان سید محمد مصری در جامعه اسلامی درخشیدند و در سده های گذشته، صاحبان آثار علمی و فرهنگی فراوانی در كشور پهناور ایران عزیز بودند. برخی از این فرهیختگان علمی و مذهبی عبارتند از حضرات:

1 - سید حسین كوه كمری معروف به «سید حسین تُرك».

2 - آقا میر یعقوب مقبره خویی، صاحب بارگاه باشكوه در خوی.

3 - آقا میر فتاح، صاحب بارگاه معروف در روستای «ممشخان» خوی.

4 - آقا سید حسن معروف به سید حسن بابا، صاحب بارگاه مجلل در روستای كوه كمر.

5 - علامه محقق، حاج میرزا محمدحسن زنوزی خویی، صاحب اثر معروف «ریاض الجنة».

6 - حاج میر عبدالعلی آقا، صاحب مزار معروف در خوی.

7 - سید محمد حجّت، مرجع تقلید وقت و مؤسس مدرسه حجتیه در قم.

8 - حاج میر یعقوب ثانی.

9 - سید مهدی خویی، امام جماعت مسجد مدرسه صادقیه تبریز. جد مادری آیةالله مرعشی نجفی.

10 - سید حسن خویی، دایی آیةالله مرعشی نجفی.

11 - سید موسی مرجعی.

12 - سید ابراهیم علوی خویی، از شاگردان ممتاز امام خمینی(قدس سره) و صاحب اجازه عرفانی از آن بزرگوار.

13 - حاج سید علی اصغر صادقی خویی، (شخصیت مورد نظر ما).(2)

صفحه 260

تولد

حاج سید علی اصغر صادقی خویی معروف به آیةالله خویی در تاریخ سیزدهم محرم الحرام 1312 ق. در خوی*در خانواده ای علمی و مذهبی دیده به جهان گشود. وی از همان دوران كودكی به خاطر تعلق داشتن به خاندان سیادت و علاقه فراوان به فراگیری علوم اسلامی، وارد حوزه علمیه خوی گردید و از استادان بزرگوار آن دیار كسب فیض كرد.(3)

استادان

آیةالله خویی ادبیات، فقه و اصول را از محضر استادان همشهری خویش فرا گرفت. استادان او در زادگاهش عبارتند از:

1 - آخوند ملا علی مدد محسنی بدل آبادی، متوفای 28 صفر 1355 ق.

ایشان از عالمان مبرّز و از فقیهان وارسته خوی و حوزه درسی اش در خوی زبان زد خاص و عام بود. وی شاگردان فاضلی پرورش داده است. وفات او در خوی اتفاق افتاد و در روستای اجدای اش - بدل آباد - به خك سپرده شد. آقا سید علی اصغر خویی، علوم مقدمات و ادبیات را پیش وی خوانده است.(4)

2 - آقا شیخ محمد خویی (1315 - 1392 ق.)

وی از استادان گرانقدر حوزه علمیه خوی و معروف به «باغدرقی» است. شیخ محمد تحصیلات خود را در خوی، نجف و قم سپری نمود و سپس به خوی بازگشت و به تبلیغ و تدریس پرداخت. آیةالله قسمتی خویی از فقه و اصول را پیش او فراگرفته است.

شیخ محمد خویی در «ارث» منظومه ای دارد كه حاوی 1120 بیت است.

او در اواخر عمر در تهران سكن شد و سپس به ارومیه رفت. وی در سال

صفحه 261

1392 ق. در همانجا درگذشت و در قبرستان «نو» قم دفن شد.(5)

3 - آیةالله سید باقر خویی (1262 - 1346 ق.)

وی پسر عموی آیةالله سید ابوالقاسم خویی و از شاگردان سید حسین ترك كوه كمری و كاشف الغطا است. او در منزل شخصی خود، تدریس می كرد و فردی فقیه، محقق و عادل بود. آقا سید علی اصغر، مقداری از فقه و اصول را پیش او فرا گرفته است.(6)

حوزه علمیه نجف

حوزه علمیه نجف اشرف از حوزه های كهن شیعه و یكی از مهم ترین مركز تدریس فقه و اصول شیعی است. او در سال 1341 ق. به دیار علوی سفر نمود و به مدت نُه سال با جدیت هرچه تمام تر در آنجا مشغول فراگیری علوم اسلامی گردید.

عالم ربانی، حاج شیخ حسن بصیری، در خصوص علاقه و اشتیاق ایشان به تحصیل از قول آیةالله سید ابوالقاسم خویی می گوید:

«ما در نجف اشرف همه چیز را مانع درس و مباحثه علمی نمی دانستیم؛ بلكه درس را مانع همه چیز می دانستیم. حتی پسرم در خانه ما وفات نمود و ما موقع درس، جلسه درس را تعطیل نكردیم.»(7)

معظم له به مدت یك سال، رسائل و مكاسب (خیارات) را از شیخ عبدالحسین رشتی و خارج فقه (صلوة) را از سید محمد حجّت و (متاجر) را از میرزا علی ایروانی فراگرفت. وی در دروس فلسفه، حكمت و كلامِ فیلسوف زمان، سید حسین بادكوبه ای و خارج فقه و اصول آیات عظام: شیخ محمدحسین اصفهانی مشهور به «كمپانی»، شیخ محمدحسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی و

صفحه 262

سید ابوالحسن اصفهانی حاضر شد و بهره ها برد.(8)

بازگشت به خوی

این مرد بزرگ در جوار امیرمؤمنان علی(ع)، روح بلند و تشنه اش را با علوم و معارف اسلامی سیراب كرد و به دریافت اجازه نامه اجتهاد از استادانش مفتخر گردید. وی با كوله باری از علم و معنویت در سال 1350 ق. به خوی بازگشت. بازگشت وی به خوی، به حسب درخواست رسمی اهالی شهرستان خوی و دستور آیةالله اصفهانی صورت گرفت.(9)

سفری دیگر

خویی، پس از پنج سال اقامت در وطن، باردیگر آهنگ سفر كرد و در سال 1355 ق. عازم عراق گردید. وی با بهره گیری از آموخته های علمی و معنوی، به تدریس دروس فقه و اصول همت گماشت و محفل علمی خوی تشكیل داد.

او این بار نزدیك به چهار سال در این سرزمین اقامت گزید و در سال 1358ق. برای همیشه راهی ایران گردید و در خوی رحل اقامت افكند.(10)

فعالیت های علمی و فرهنگی در خوی

خدمات علمی و فرهنگی معظم له در خوی، بیشتر بر سه محور اساسی دور می زند:

الف) تبلیغ

تبلیغ و هدایت مردم مؤمن از وظایف مسلّم عالمان اسلامی و رهبران علمی شیعه است. آیةالله خویی همچون عالمان دلسوز دیگر، همیشه در این امر

صفحه 263

پیشتاز بوده و رسالت خویش را به شایستگی انجام داده است.

وی پس از استقرار در خوی، در مسجد معروف «ملاحسن»، در مركز شهر و در مسجد «شعبان» در نزدیكی منزل مسكونی اش به اقامه نماز جماعت پرداخت. وی با دایر كردن جلسات مختلف دینی و محفل های مذهبی به نشر معارف الهی همت گماشت. او با اقدامات به موقع، حفاظت و حراست از دستاوردهای اسلام و شیعه و دفاع از حریم روحانیت را سر لوحه كارهای خویش قرار داد.(11)

ب) مدرسه نمازی

مدرسه علوم دینی نمازی یكی از چهار مدرسه آباد خوی بوده كه توسط شخصی نیكوكار به نام حاج محمد، داماد مرحوم شیخ محمد نمازی، برای تدریس پدر زنش در سال 1200 ق. احداث شده است. بنای اولیه مدرسه، یك طبقه و چوب پوش بوده و تقریباً ده حجره مسكونی داشته است كه این مدرسه بعدها در تاریخ 1296 ق. به همت مرحوم حاج ابراهیم، فرزند زین العابدین، مشهور به نواده بیت الله، در دو طبقه تحتانی و فوقانی و با طاق بند آجری تجدید بنا شده كه دارای سی حجره مسكونی بود.(12)

با ورود آیةالله خویی به شهرستان خوی، مدرسه نمازی رو به تخریب و ویرانی نهاده و تقریباً از سكنه خالی شده بود. وی با كمك حاج یحیی سلماسی - مقیم قم - و تقبل مخارج اولیه توسط ایشان و با یاری مردم خوی، شروع به بازسازی مدرسه نمود و كتابخانه در خور تحسین تأسیس كرد و مقداری كتاب به كتابخانه تازه تأسیس مدرسه اهدا نمود.(13)

ج) تربیت طلاب

ایشان پس از بازسازی مدرسه نمازی شروع به جذب طلاب علوم دینی نمود

صفحه 264

و تدریس و تربیت آنها را به عهده گرفت. كنون بسیاری از عالمان خوی از پرورش یافتگان حوزه درسی وی هستند و در شهرهای مختلف آذربایجان و ایران مشغول خدمات دینی اند. برای نمونه به شرح حال پنج تن از شاگردان مشهور ایشان در دوره نخست تدریس در مدرسه نمازی اشاره می شود:

1 - میر جعفر مرقاتی خویی (داماد معظم له)

2 - شیخ ابوطالب فاضلی خویی (1345 - 1415 ق.)

وی در سال 1345 ق. در خانواده ای مذهبی، در خوی به دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتی و سطح را در خوی سپری نمود و سپس به قم رفت و به مدت 10 سال در محضر آیات: مرعشی نجفی، مجاهدی تبریزی و بروجردی به تحصیل پرداخت. وی به دعوت آیةالله خویی به نجف اشرف مهاجرت كرد و در ردیف شاگردان وی قرار گرفت. او تألیفاتی در فقه دارد و تقریرات دروس آیةالله خویی را به رشته تحریر در آورده است. فاضلی خویی در سال 1415 ق. در تهران درگذشت و پیكرش در كنار مرقد عارف كامل، آخوند ملا زین العابدین نوایی در زادگاهش به خك سپرده شد.(14)

3 - آیةالله شیخ خلیل قبله ای

وی در یكی از محلات قدیمی خوی به نام «محله قاضی» به دنیا آمد. او تحصیلات علوم دینی را در زادگاهش آغاز نمود و در شهرهای مقدس قم و نجف به تكمیل تحصیل پرداخت. این عالم بزرگوار در نجف، از محضر آیةالله خویی بهره برده است.

آیةالله قبله ای هم كنون در تهران سكن است و در مركز آموزش عالی، در رشته های مختلف، تدریس می نماید. وی كتاب های ارزشمندی در موضوعات متنوع به رشته تحریر در آورده است.

صفحه 265

4 - شیخ حسن بصیری

شیخ حسن بصیری در تاریخ 1338ق. در خوی تولد یافت. وی علوم مقدماتی را از شیخ علی مجتهدی، شیخ علی طسوجی، ملاحسین بدل آبادی، حاج میرعلی محدث و سید علی اصغر خویی آموخت. او رسائل و مكاسب را از شیخ جابر فاضلی و حكمت و كلام را از شیخ عبدالحسین اعلمی فراگرفت. وی به همت سید جلیل، ملكی به قم منتقل و از درس آیةالله مرعشی نجفی بهره فراوانی برد. وی هم اینك در خوی به هدایت و ارشاد مشغول بوده و شیخ العلمای خوی است تا حال چند اثر از ایشان به چاپ رسیده است.(15)

5 - سید محمد مصری

سید محمد مصری در خوی متولد شد. وی تحصیلات آغازین حوزه را در مدرسه نمازی گذراند و سطوح عالی را در قم در محضر آقای طاهباز، سید حمید مرندی و آیات: رنجانی، سلطانی طباطبایی، مرعشی نجفی، مجاهد تبریزی، حجت و بروجردی فراگرفت. وی سپس به خوی بازگشت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی قضاوت یكی از شعبه های دادگستری را برعهده گرفت و هم كنون در آن سِمَت خدمت می كند. وی شرح حال آیةالحق آقا میر فتّاح خویی را در سال 1381 ش. منتشر نموده است.(16)

مهاجرت به تهران

آیةالله خویی به مدت سه سال در خوی اقامت نمود و در این مدت، بانی خدمات بسیاری در خوی و منطقه گردید كه به سه مورد از آنها اشاره گردید. دوران اقامت وی در زادگاهش مصادف با واگذاری نفت شمال به شوروی بود و ایشان با این عمل دولت به سختی مخالفت می كرد، كه در نهایت موجب انتقال

صفحه 266

ایشان به تهران گردید. حاج سید ابراهیم علوی در این زمینه می نویسد: «در سال 1324 ش. به خاطر ابا از امضای ورقه واگذاری نفت شمال به شوروی ها ناچار به تهران منتقل شد.»(17)

آیةالله خویی چهل و یك سال در تهران سكونت نمود و در طول این مدت به خدمات علمی و فرهنگی مشغول بود. او در یكی از مساجد اطراف «گلوبندك» نماز جماعت برپا می كرد و معارف دینی را با زبانی ساده و همه فهم، برای مردم بیان می نمود.

فعالیت های سیاسی

با آغاز نهضت بزرگ ملت ایران علیه رژیم منحوس پهلوی، آیةالله خویی به عنوان یكی از عالمان طراز اوّل تهران، فعالیت های سیاسی خویش را در كنار مردم متدین و مراجع عظام تقلید با حمایت و پشتیبانی از حركت های انقلابی حضرت امام خمینی(قدس سره) شروع نمود. در حقیقت این دوره از زندگانی معظم له كه از سال 1341 ش. تا ارتحال آن بزرگوار به طول انجامید. دوره فعالیت سیاسی وی در تهران به حساب می آید. اساس فعالیت این عالم فرهیخته حمایت از مواضع سیاسی امام راحل و دفاع از حقوق از دست رفته ملت شریف ایران بود.

وی به عنوان عالم طراز اوّل تهران، نقش مؤثری در حركت های مردمی داشتند و همیشه جزء اولین كسانی بود كه امضایش در پای اعلامیه ها و نامه ها، علیه رژیم مشاهده می شد. كنون به برخی از نامه ها و اعلامیه ها اشاره می كنیم:

در سال 1342 ش. رهبر و پیشوای نهضت ایران اسلامی توسط رژیم پهلوی دستگیر و به كشور تركیه تبعید گردید. در اثر این عمل ناشایست، عالمان و روحانیان شهرها و عتبات عالیات با انتشار اطلاعیه، این عمل زشت را محكوم

صفحه 267

نموده، خواستار بازگشت حضرت امام به وطن گردیدند. آیةالله خویی و عالمان مبارز تهران، با ارسال نامه ای در تاریخ 1343/9/5 ش.، به سفیر تركیه در ایران ابراز داشتند: چون معظم له مورد توجه عموم مسلمین، مخصوصاً جامعه روحانیت بوده و خواسته ایشان در حقیقت خواسته عموم دینداران و علاقمندان به حفظ استقلال كشور و حقوق مسلمین می باشند؛ لذا از آن جناب انتظار داریم، اولاً دولت متبوع خود را به موقعیت و شخصیت ممتاز ایشان توجه و تكید فرمایند كه موجبات استراحت خاطر خطیر ایشان را فراهم، ثانیاً از سلامتی معظم له اینجانبان را مستحضر، تا به اطلاع عموم برسد.

سید صدرالدین الجزایری، الاحقر سید علی اصغر خویی...(18)

در سال 1346 ش. رژیم صهیونیستی با استفاده از قدرت و زور، سرزمین فلسطین را به خك و خون كشید و مردم بی دفاع را آواره كرد. این عمل وحشیانه مورد توجه و اعتراض معافل سیاسی و مذهبی قرار گرفت و بزرگان و سران كشورها با ارسال نامه ها و تلگراف های اعتراض آمیز این عمل شنیع را محكوم كردند. آیةالله خویی و روحانیان تهران با اظهار تأسف از این حركت های ضد بشری، از برادران و خواهران مسلمان خواستار كمك رسانی به آوارگان فلسطینی شدند.

در بخشی از این پیام آمده است:

... باید توجه داشت در این موقع كه بسیاری از برادران ما از شهر و دیار خود آواره گردیده و از حدّاقل زندگی محروم و عده زیادی از آنها مجروح و مریض و احتیاج به همه نوع كمكهای مادی و معنوی دارند، وظیفه اسلامی هر مسلمان آن است كه به قدر توانایی و امكانات، به كمك آنان شتافته و از هر نوع مساعدتی كه ممكن باشد، دریغ ننمایند.

صفحه 268

عبدالله بن مسیح تهرانی، محمدتقی آملی، الاحقر محمدتقی نجفی بروجردی، الاحقر سید علی اصغر خویی...(19)

فهرست اعلامیه ها و نامه ها

1 - نامه به شاه درباره مجلس مؤسسان و تغییر بعضی از مواد قانون اساسی.(20)

2 - اعلامیه خطاب به مردم ایران درباره تصویب نامه انحمن های ایالتی و ولایتی.(21)

3 - اعلامیه خطاب به مردم ایران درباره تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی.(22)

4 - تلگرام به آیةالله گلپایگانی درباره فاجعه مدرسه فیضیه.(23)

5 - اعلامیه درباره برگزاری مجلس یادبود قربانیان زلزله خراسان.(24)

6 - نامه به مراجع تقلید، درباره فاجعه 29 بهمن تبریز.(25)

7 - اعلامیه درباره اوضاع ایران و اعلام برگزاری مجلس بزرگداشت شهدای یزد.(26)

8 - اعلامیه درباره حوادث ایران و اعلام عزای عمومی.(27)

9 - اعلامیه درباره برگزاری جشن های نیمه شعبان.(28)

10 - اعلامیه درباره فاجعه سینما ركس آبادان در 28 مرداد 57 -(29)

11 - پاسخ به تسلیت آیةالله گلپایگانی درباره فاجعه مدرسه فیضیه خطاب به آیةالله خویی.(30)

12 - تلگرام آیةالله خویی به شیخ محمدتقی آملی، سید علی اصغر خویی و سید باقر طباطبایی درباره بازداشت جمعی از علمای آذربایجان.(31)

سجایای اخلاقی

صفحه 269

آیةالله سید علی اصغر خویی، بسیار متواضع، مهربان و خوش صحبت بود. وی با علامه طباطبایی و آیةالله حجت ارتباط خاصی داشت و در كارهای روزانه، دقیق و منظم بود. او درست مثل ساعت كار می كرد و الگوی نظم بود.(32)

آیةالله مرقاتی خویی می گوید: روزی موعظه ای از آن بزرگوار خواستم. در جواب فرمود:

«هر شب كه به خواب می روی چنان فرض كن كه به خواب همیشگی می روی و دیگر از خواب برنمی خیزی و چون بیدار شدی، شكری به درگاه خداوند به جای بیاور كه تو را حیات دوباره داده، قدرش را بدان و فرصت توبه را از دست مده.»(33)

از چشم انداز دیگران

آیةالله ملاعلی واعظ خیابانی، نویسنده اثر نفیس «علمای معاصرین» در مورد آیةالله خویی می نویسد:

«آقا میر علی اصغر مدرس ابن میر مجتبی ابن سید صادق كه همه رفقا و معاصرینش تمجید و توصیف زهد و ورع او را می كردند و ایشان از اقوام آقای مولانای تبریزی بودند.»(34)

محقق فرزانه حاج شیخ محمد شریف رازی در مورد معظم له می نگارد:

«سید العلماء العاملین حجةالاسلام والمسلمین آیةالله حاج سید علی اصغر خویی... در حال حاضر هشتاد و دو سال از سن مباركش می گذرد. از آیات عظام و علما اعلام آذربایجان مقیم تهران اند، عالمی متین و موصوف به فضل و تقوا و با مرحوم آیةالله العظمی حجت صداقت تام و ارادت تمام داشتند و مورد توجه مخصوص آن مرحوم

صفحه 270

بودند.»(35)

آثار قلمی

آنچه كه از آثار ایشان به دست آمده، مقدمه هایی است كه بر سه كتاب نگاشته اند.

1 - مقدمه بر كتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تألیف میرزا حبیب الله خویی.

2 - مقدمه بر كتاب التحفةالمرضیة، تألیف آیةالله سید محمدتقی نجفی خویی.

3 - مقدمه بر كتاب تحفةالاخوان فی تجوید القرآن، تألیف میرزا امین الله كاتبی خویی.

ارتحال

سرانجام آیةالله حاج سید علی اصغر خویی پس از 90 سال عمر با بركت در سال 1402 ق. در تهران دعوت حق را لبیك گفت و به ملكوت اعلا پیوست. پیكر پك و مطهر وی با حضور خیل عظیمی از علاقه مندانش به شهر مقدس قم منتقل گردید و با حضور آیات عظام و مراجع تقلید و مردم شریف قم، تشییع شد و پس از اقامه نماز در مسجد موزه حرم مطهر حضرت معصومه(س) در دل خك نهان گردید.

رونوشت مزار شریف وی چنین است: «الناس موتی و اهل العلم احیاء، مدفن نورانی آیةالله حاج سید علی اصغر خویی، تاریخ وفات 14 ربیع الثانی 1402ه'.ق.»

صفحه 271

فرزندان

وی دارای فرزندان صالحی به نام های سید محمدعلی، سید عبدالعلی و سید مجید بوده كه در مشاغل مختلف ارائه خدمت می كنند. از نزدیكان معظم له، تنها كسی كه راه پر افتخار ایشان را ادامه می دهد، داماد محترمش، آیةالله حاج میر جعفر مرقاتی خویی است كه از عالمان و محققان سرشناس ایران اسلامی است.

آیةالله مرقاتی در سال 1309 ش. در خوی به دنیا آمد. در سال 1321 ش. وارد مدرسه علمیه نمازی شد و علوم مقدماتی و شرح لمعه را فرا گرفت و در سال 1324 ش. به قم عزیمت كرد. وی معقول و منقول را از آیات عظام: آقا میرزا محمد مجاهدی، حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادی، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید محمدباقر سلطانی و علامه طباطبایی فراگرفت و سپس در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات: بروجردی، داماد، امام خمینی و حجّت حاضر شد. معظم له پس از رحلت آیةالله حجت، راهی نجف اشرف گردید و از خرمن علوم آیات بزرگوار نجف: سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حكیم و سید ابوالقاسم خویی استفاده نمود و از آیةالله شیرازی و آیةالله خویی موفق به دریافت اجازه گردید. آیةالله مرقاتی به امر آیةالله خویی به خوی بازگشت و حدود سال 1360 ش. در تهران اقامت گزید و به نشر احكام الهی پرداخت. وی دارای تألیفات مهمی در فقه، اصول، رجال و تاریخ است كه مهم ترین اثر وی شرح الاسماةالحسنی در 15 جلد است.(36)

پی نوشت ها:

1 - شجره نامه آیةالله صادقی خویی به ترتیبی كه آیةالله علوی ذكر نموده چنین است: سید علی اصغر، فرزند سید مجتبی، فرزند سید صادق، فرزند سید صالح، فرزند سید علی اصغر، فرزند سید مهدی، فرزند سید مصطفی، فرزند حاجی سید زین العابدین، فرزند سید میر، فرزند سید حسن، فرزند سید هاشم - كه در زنوز به خك سپرده شده است -، فرزند سید علی، فرزند سید فخرالدین، فرزند سید شرف الدین، فرزند سید شمس الدین، فرزند سید محمد مصری علوی حسینی ملقب به حجازی، فرزند سید شجاع الدین، فرزند سید سلیمان، فرزند سید عقیل، فرزند سید احمد، فرزند سید حسن، فرزند سید حسین، فرزند سید حسن، فرزند علی، فرزند علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(ع) .

(شجرنامه خاندان مقبره، استخراج آیةالله سید ابراهیم علوی خویی) .

* از شهرستان های آذربایجان غربی .

2 - شجرنامه خاندان مقبره، استخراج آیةالله سید ابراهیم علوی خویی .

3 - گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 3، ص 446 .

4 - مزارات خوی، محمد الوانساز خویی، خطی .

5 - تذكرة الفضلاء، شیخ جابر فاضلی، تصحیح علی صدرایی خویی، خطی .

6 - همان .

7 - خمس، شیخ حسن بصیری، ص 82 .

8 - گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 446، ج 5، ص 67 .

9 - همان .

10 - همان .

11 - تذكرة الفضلاء، خطی .

12 - فهرست نسخه های خطی مدرسه نمازی خوی، علی صدرایی خویی، ص 9 .

13 - گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 447 .

14 - مزارات خوی، خطی .

15 - برگرفته از فرمایشات معظم له .

16 - آیینه بصیرت، شیخ حسن بصیری، مقدمه .

17 - گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 520 و 521 .

18 - شجره نامه خاندان مقبره .

19 - اسناد انقلاب اسلامی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 124 .

20 - همان، ج 3، ص 207 و 208 .

21 - همان، ص 17 و 18 .

22 - همان، ص 21 و 22 .

23 - همان، ص 52 و 55 .

24 - همان، ص 59 .

25 - همان، ص 221 .

26 - همان، ص 244 و 245 .

27 - همان، ص 281 و 283 .

28 - همان، ص 312 و 314 .

29 - همان، ج 3، ص 368 - 371 .

30 - همان، ص 323 و 325 .

31 - همان، ص 368 و 371 .

32 - همان، ص 224 .

33 - طنین تعهد، كریم فیضی تبریزی، ص 24 .

34 - خمس، ص 113 .

35 - میراث اسلامی ایران، رسول جعفریان، ج 3، ص 638 و 639 .

36 - گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 447 .

37 - قرآن پژوهان آذربایجان غربی، حسین پیری، ص 100 و 102 .

نویسنده : محمد الوانساز خویی

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 9 آبان 1391  8:07 PM
تشکرات از این پست
saeid63
دسترسی سریع به انجمن ها