0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

آيت الله مير محمدصالح خاتون آبادى (ره)

(1126- 1058 هـ.ق)

ولادت و تحصيلات

 

 

 

آيت الله مير محمّد صالح به سال 1058 به دنيا آمد.[1] اما در کتاب هاى شرح حال، نکته اى درباره زادگاه و محل رشد و باليدن او ذکر نشده است؛ هر چند مى توان حدس زد که او بيشتر عمرش را در اصفهان سپرى کرده است؛ زيرا مدت سى سال در خدمت علامه مجلسى بوده[2] و بيست سال نزد محققّ خوانسارى شاگردى کرده و سال هاى آخر عمرش، شيخ الاسلام اصفهان گرديده است.

 

پدر

 

پدر محمد صالح، مير عبدالواسع نام داشت. سال تولدش در منابع ذکر نشده است؛ اما از آن جا که در وقايع السنين و الأعوام وفاتش در 73 سالگى و 1098 هـ.ق ذکر شده،[3] مى توان گفت ولادت او به سال 1025 هـ.ق رخ داده است.

 

علاّمه سيد محسن امين از وى به عنوان «عالمى فاضل و معاشر مجلسى اول (پدر علاّمه مجلسى) »[4] ياد کرده است. از کلام مؤلف وقايع السنين بر مى آيد که او مدتى به تحصيل و تدريس اشتغال داشته است؛ اما پس از چندى به «کدخدايى و کارهاى ديگر»[5] روى آورده است. او در اواخر عمر نابينا گرديده و تنها به عبادت مشغول بوده است.[6] محل دفن اين عالم فاضل را در نجف اشرف، در سردابى نزديک مضجع مطهر علوى ذکر کرده اند.[7]

 

اساتيد

 

شخصيت فرهيخته و داناى اين نوشتار، سه استاد بزرگ داشته است و اين سه، همه ارباب دانش و بينش و از اعلام وادى معنويت و فضيلت بوده اند. آنان عبارتند از:[8]

 

1ـ علامه محمد باقر مجلسى (1037 ـ 1111 هـ.ق).

 

2ـ ملا ميرزا محمد بن حسين شيروانى (1098 ـ 1023 هـ.ق)

 

3ـ محققّ خوانسارى (آقا حسين بن جمال الدين محمد 1016 ـ 1098 هـ.ق).[9]

 

گرايش علمى

 

مير محمد صالح، گويا در اوايل تحصيل شوق فراوانى به علوم عقلى و فلسفى داشته است؛ چنان که خود هنگام شرح حال استادش علامه مجلسي، مى گويد:

 

«در اوايل حال، اين قاصر حريص بودم بر تحصيل علوم عقلى و اوقات خود را صرف کتب حکمت مى نمودم».

 

استادان وى در اين عرصه، ملاّ ميرزا محمد شيروانى و محقّق خوانسارى بوده اند (در بخش استادان، کلام مير محمّد صالح در اين باره نقل شده است).

 

تا اين که در سفر خود به بيت الله الحرام، به سبب آشنايى با علامه مجلسى و تشويق او، از حکمت و علوم عقلى صرف نظر مى کند و به طور ويژه به دانش حديث اهتمام مى ورزد، به طورى که در آثارش هيچ ردّى از فلسفه و منطق ديده نمى شود (چنان که موضوع آثار او حاکى از اين امر است). البته ممکن است علاوه بر تشويق هاى علاّمه، وضعيت علمى آن زمان نيز در رغبت او به حديث تأثير داشته است؛ زيرا چنان که خواهد آمد يکى از ويژگى هاى عصر مير محمّد صالح، حديث گرايى و رونق دانش حديث بوده است.

 

در اين ميان، برخى آثار مير محمّد صالح مانند «التهليليه»، «شرح من لا يحضره الفقيه»، «رساله هلاليه»، نشان مى دهد که وى فقيهى صاحب نظر و مجتهد بوده است؛ اما از مباحث تفسيري، کلامي، حديثى و اخلاقى غفلت نورزيده و آثارى را در اين زمينه ها به يادگار گذاشته است. با اين همه، از عناوين کتاب هاى وى اين نکته به دست مى آيد که به احتمال زياد وى در اين تأليفات، رويکردى حديثى داشته است.

 

از پاره اى قراين و نکات که درباره مير محمد صالح نقل شده، معلوم مى شود که او از لحاظ علمى مورد اعتماد و عنايت علاّمه مجلسى بوده است، به طورى که حکايت شده علامه مجلسى پيش از تأليف «زاد المعاد»، مردم را به کتاب «ذريعه النجاح» مير محمّد صالح ارجاع مى داده است،[10] هم چنان که او به اشاره علامّه، «شرح استبصار» را تصنيف و «شرح کافي» را تکميل کرده است.[11] يکى از نوادگان علاّمه در يکى از آثارش گفته است:

 

«هرگاه معنى حديثى از مجلد شانزدهم بحار الانوار بر تو مشتبه شد، به کتاب هاى روادع النفوس، تقويم المؤمنين و انوار المشرقيه (از تأليفات مير محمد صالح) مراجعه کن».[12]

 

حاصل کلام آن که مير محمّد صالح در فقه و حديث تبحر داشته و تأليفات او عمدتاً بر اساس اين دو محور بوده است.

 

علماى معاصر

 

مير محمّد صالح در زمان حيات خويش، با عالمان برجسته اى هم عصر بود. در اين جا به اختصار، به ذکر نام برخى از آنان بسنده مى کنيم:

 

1ـ محمّد بن حرّ عاملى (1033 ـ 1104 هـ.ق).

 

2ـ امير محمّد باقر مدرّس

 

3ـ آقا جمال خوانسارى

 

4ـ شيخ جعفر قاضى (حويزه اى کمره اى)

 

5ـ ميرزا عبد الله افندى

 

6ـ سيد نعمت الله جزايرى

 

7ـ ملا محسن فيض کاشانى

 

جايگاه علمى و اجتماعى

 

درباره جايگاه علمى و اجتماعى خاندان مير محمّد صالح بايد به صراحت اعتراف کرد که در بيشتر ـ يا همه ـ آثار شرح حال نگاري، به طور مشروح، مطلبى نيامده است؛ اما از مناصبى که مير محمد صالح و برخى از اعقابش داشته اند، اين مطلب به خوبى استفاده مى شود که آنان حضورى فعال و تأثيرگذار در عرصه دانش و انديشه و امور اجتماعى داشته و مقبول عام و خاص بوده اند.

 

براى پى بردن به جايگاه اجتماعى و علمى اين خاندان، لازم است علاوه بر توجه به وظايف کسانى که به امامت جمعه و شيخ الاسلامى منصوب مى شده اند، به اين نکته نيز عنايت شود که اين دو منصب از ميان ده ها عالم هر زمان به افرادى با شرايط علمى و مقبوليت خاص اعطا مى شده است.

 

امامت جمعه، منصبى بود که در هر عصر براى شهر هاى مهم از سوى حاکم به يکى از عالمان معروف اصفهان داده مى شد. در اصفهان معمولاً امام جمعه در هر زمان، نماز جمعه را در مسجد قديم برگزار مى کرد.

 

شيخ الاسلام، منصب عالى روحانى بود که به يکى از بهترين عالمان روحانى داده مى شد و او به دعاوى شرعي، امر به معروف و نهى از منکر، نظارت بر امور حسبى و امور عالى روحانيون[13] و نظارت بر تمام طلاق هاى رسمي، مديريت اموال يتيم و افراد غايب مى پرداخت. به علاوه، اجازه اعمال دينى نيز از طريق دفتر شيخ الاسلام صادر مى شد.

 

اهميت اين منصب از زمان سلطان سليمان اول به اوج خود رسيد.[14] شيخ الاسلام مى توانست مشروعيت و صلاحيت شخص سلطان را زير سوال ببرد و در امور داخلى دخالت کند. حدود احکام و فرامين با مشورت وى انجام مى شد.

 

شيخ الاسلام شهر هاى ديگر، زير نظر شيخ الاسلام اصفهان انجام وظيفه مى کرد و عزل و نصب صاحبان اين منصب در ديگر شهر ها، با تأييد و تصويب و نظر شيخ الاسلام اصفهان بود.[15]

 

اولين شيخ الاسلام و امام جمعه اصفهان در عهد صفوي، شيخ بهايى است و پس از او حکيم و فقيه مير محمّد باقر داماد؛ تا اين که اين امر به ملا محمد تقى مجلسى تفويض گرديد. پس از درگذشت او، اين مناصب به فرزندش علاّمه محمد باقر مجلسى تفويض گرديد. با رحلت علامه، با وجود اعيان و معاريف بزرگ اصفهان، امامت جمعه و رياست دينى و شيخ الاسلامي، به مير محمّد صالح، داماد علامه مجلسى و سپس به مير محمّد حسين واگذار شد. پس از او دو شخص ديگر از غير اين خاندان، امام جمعه گرديدند؛ اما دوباره اين مسئوليت به اعقاب مير محمد صالح بازگشت ابتدا به مير محمد مهدى (متوفاى 1183 هـ.ق) فرزند بزرگ مير محمّد حسين خاتون آبادي، پس از او به مير عبد الباقي، فرزند ديگر مير محمّد حسين، و پس از او به مير محمد حسين، فرزند مير عبدالباقى. تا سال 1348 هـ.ق هم چنان اين سمت بر عهده اين خاندان بود. از اين پس تا بيست سال، اصفهان امام جمعه نداشت؛ تا اين که در سال 1368 هـ.ق، مير محمد مهدى سلطان الادبا به امامت جمعه اصفهان منصوب شد. وى آخرين امام جمعه از اين سلسله است گفتنى است که امام جمعه هاى تهران نيز از اولاد مير محمد مهدي، فرزند مير محمّد حسين، فرزند مير محمّد صالح خاتون آبادى بوده اند.[16]

 

تأليفات

 

مير محمّد صالح خاتون آبادي، آثار گوناگونى را در موضوعات مختلف تأليف کرد که نام برخى از آن ها در کتابخانه هاى خطى ديده مى شود. اين آثار عبارتند از:

 

1ـ آداب سنيه

 

2ـ حدائق المقرّبين [17]

 

3ـ ذريعه النجاح فى اعمال السنه

 

4ـ اصول العقائد [18]

 

5ـ اسرار الصلوه [19]

 

6ـ اسماء من استبصر من العلماء و رجع الى الطريقه الاثنى عشريه

 

7ـ الانوار المشرقه [20]

 

8ـ الايمان و الکفر [21]

 

9ـ اثبات عصمه الأئمه [22]

 

10ـ احوال الملائکه [23]

 

11ـ تفسير سوره الفاتحه [24]

 

12ـ تفسير سوره الاخلاص [25]

 

13ـ التهليله

 

14ـ تکمله مرآه العقول [26]

 

15ـ الحديقه السليمانيه [27]

 

16ـ روادع النفوس فى الاخلاق و المواعظ

 

17ـ شرح من لا يحضره الفقيه [28]

 

18ـ کتاب المزار [29]

 

19ـ النجم الثاقب فى اثبات الواجب [30]

 

20ـ الهدايه فى حکم اثبات رؤيه الهلال بحکم الحاکم [31]

 

21ـ رساله اى در هلال [32]

 

وى گذشته از تأليفات مذکور، آثار ديگرى نيز داشته است که از ذکر آن ها پرهيز شد.[33]

 

وفات

 

آيت الله مير محمدصالح خاتون آبادى پس از سال ها تحقيق و تدريس در مکتب پر فيض تشيع در سال 1126 هـ.ق دعوت حق را لبيک گفت. بنابر قولى پيکرش در نجف اشرف دفن شد.[34]

 

در «اعيان الشيعه»[35] و مواضع متعددى از کتاب الذريعه و برخى کتاب هاى ديگر، سال وفات مير محمّد صالح 1116 هـ.ق ذکر شده است؛ اما با توجه به نکات ذيل، قطعاً او پس از 1120 هـ.ق در گذشته است.

 

1ـ چنان که گذشت، تاريخ نگارش آداب سنيه، سال 1120 هـ.ق بوده است.

 

2ـ بنابر گزارش مير عبد الحسين خاتون آبادي، مير محمّد صالح در سال 1122 هـ.ق در قيد حيات بوده است.[36]

 

3ـ همو در وقايع سال 1124 هـ.ق از معزول شدن مير محمّد صالح از منصب شيخ الاسلامى و سپس نصب مجدد او به سال 1125 خبر داده است.[37]

 

پى نوشتها:
[1] . دواني، علي، علامه مجلسى مرد علم و دين، ص 369.
[2] . در اين که مير محمد صالح، داماد محمّد تقى مجلسى است يا داماد فرزندش علامه محمّد باقر مجلسي، برخى از صاحبان تراجم نظر اول را پذيرفته اند؛ اما بيشتر آنان قول دوم را مقدم داشته اند. با توجه به مطالبى که پژوهشگر معاصر على دواني، از کتاب هاى انساب خاندان مجلسي، مرآه الأحوال و فوائد رضويه نقل کرده، قول دوم صحيح است. رک: همان، ص 369 و 370.
[3] . خاتون آبادي، مير عبد الحسين، وقايع السنن و الاعوام، انتشارات اسلاميه، ص 517. مولف اين کتاب برادر مادرى مير عبد الواسع است. معروف ترين اثر وي، همين کتاب است که به بيان وقايع از ابتداى خلقت تا سال 1195 هـ.ق پرداخته است. مير عبد الحسين هم از عالمان برجسته اين خاندان به شمار مى رود.
[4] . اعيان الشيعه، ج 8، ص 131.
[5] . وقايع السنن والاعوام، ص 517.
[6] . همان، ص 543.
[7] . کتابي، سيد محمد باقر، رجال اصفهان، ج 1، ص 54.
[8] . نام استادان بدون ترتيب ذکر شده است.
[9] . اعيان الشيعه، مجلد 6، ص 149.
[10] . الذريعه، ج10، ص32.
[11] . اعيان الشيعه، مجلد نهم، ص371ـ372.
[12] . همان.
[13] . رجال اصفهان، ج 1، ص 57.
[14] . به اهتمام مهريزي، مهدى و رباني، هادي، يادنامه علامه مجلسي، ج 3، ص 329 و 330.
[15] . همان، ص 350.
[16] . رجال اصفهان، ج 1، ص 60 ـ 56. در آغاز نوشتار اشاره شد که اين سلسله به «امام جمعه»، شهرت يافته اند. با توجه به مطالب مذکور به خوبى علت اين نامگذارى آشکار مى شود. نکته ديگر اين که، در اين سلسله نام هايى چون مير محمّد حسين، مير محمّد، مير اسماعيل، مير صالح بارها تکرار مى شود که نبايد خواننده دچار اشتباه شود.
[17] . الذريعه، ج 6، ص 289.
[18] . الذريعه، ج 2، ص 197.
[19] . همان، ص 48.
[20] . همان، ص 440.
[21] . همان، ص 516.
[22] . ريحانه الادب.
[23] . الذريعه، ج 1، ص 306.
[24] . همان، ج 4، ص 339.
[25] . همان، ص 335.
[26] . الذريعه اين کتاب را ذکر نکرده، ولى در ريحانه الأدب آمده است.
[27] . همان، ج 6، ص 385.
[28] . همان، ج 14، ص 94.
[29] . همان، ج 20، ص 319.
[30] . همان، ج 24، ص 69.
[31] . همان، ج 25، ص 239 و ج 11، ص 230.
[32] . ريحانه الادب.
[33] . ر.ک: ريحانه الأدب، ج 2، ص 102.
[34] . الذريعه، ج 4، ص 397.
[35] . ر.ک: اعيان الشيعه، ج 6، ص 271.
[36] . ر.ک: وقايع السنين و الاعوام، ص 561.
[37] . ر.ک: همان، ص 565.
منبع : تلخيص از كتاب گلشن ابرار، ج 4، ص 195 ، على عليزاده مهرانى  
جمعه 22 مهر 1390  9:10 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

آيت‌الله محمدمومن شيرازي(ره)

 

(1130-1074هـ ق)

 

ولادت

 

محمّد مومن بن محمد قاسم شيرازي جزايري در روز شنبه 17رجب 1074 هـ. ق در شيراز ديده به جهان گشود و در سال 1130 هـ. ق در هند وفات يافت.

 

تحصيلات

 

وي در ايام تحصيلي محضر اساتيد بزرگي را درک نموده و به غير از کسب علم در پي چيزي نبود.

 

اساتيد

 

او صرف و نحو و معاني بيان و بديع را از سيد محمّد قاسم حسيني فرا گرفت و در لغت و فقه و اصول به درس زين‌العابدين انصاري حاضر شد و علم کلام و حکمت و تفسير و علوم رياضي و منطق را از محضر محقق بزرگ محمد اسماعيل فسوي استفاده نمود و در علم حديث و حکمت سال‌هاي متمادي شاگردي علامه اوحد شاه محمد اصطهباناتي را نمود و علم طب را از طبيب حاذق محمد هادي فرا گرفت.

 

تاليفات

 

محمد مومن شيرازي يد طولايي در تأليف و تصنيف داشته و قريب به چهل کتاب و رساله از خود به جاي گذاشته. وي داراي نثري بديع و روان و نظمي عالي و تحسين برانگيز بوده است.

 

وي مجموعه‌اي به نام مجالس الاخبار و مجالس الاخيار، در هفت جلد تأليف کرده است که هر جلد آن مجلسي را شامل است و براي هر مجلس نامي خاص انتخاب کرده است:

 

تأليف کتاب مجالس الاخبار هفت سال به طول انجاميد و به گفته صاحب الذريعة مولف، از سال 1102 تا 1109 در ايام اقامت در هند اين کتاب را تأليف کرده است.

 

جلد پنجم کتاب شامل يک مقدمه و هشت جنت و يک خاتمه است که مولف، آن را در 31 سالگي، در سال 1106 هـ. ق تأليف کرده و در آن به بيان حالات خود پرداخته و نامش را زهرة‌الحياة‌ الدنيا گذاشته است.

جمعه 22 مهر 1390  9:11 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ميرزا عبدالله اصفهانى افندى

 

ميرزا عبدالله اصفهاني افندي، يكي از چهره‌هاي علمي شاخص سه دهة پاياني دولت صفويه است. وي به جهت دانش پژوهي و سفرهاي فراوان در جست‌جوي كتاب، ‌همراهي با علامه مجلسي در تدوين بحار الانوار و هم چنين تأليف كتاب با ارزش «رياض العلماء و حياض الفضلاء» شهرت يافته است.
ولادت
مورخان در تاريخ ولادت ميرزا عبدالله اصفهاني اختلاف نظر دارند. در مقدمة ترجمة جلد اول كتاب «رياض العلماء و حياض الفضلاء» تاريخ ولادت وي 1066 هـ .ق. نوشته شده است.
نويسندة «الكني و الالقاب» هم بر همين نظر است. بعضي ولادت او را در سال 1067 هـ .ق. دانسته‌اند كه به نظر صحيح باشد؛ چون به گفتة افندي، پدرش در سال 1074 هـ .ق. درگذشت[1] و او در آن هنگام، هفت ساله بود.
كودكي
دوران كودكي ميرزا عبدالله افندي با يتيمي سپري شد. خودش در اين باره مي‌گويد:
«هفت ساله بودم كه پدرم در گذشت و مادرم نيز زماني كه هفت ماهه بودم، از دنيا (رفته بود) پس از درگذشت پدر، برادر بزرگم آميرزا محمد جعفر مرا تربيت كرده و مدتي نيز تحت سرپرستي دايي خودم بودم.»[2]
پدر و خاندان -
افندي در رياض العلماء، به معرفي پدر و برخي از خويشان نزديك خود پرداخته است. پدر او، آقا ميرزا عيسي بن محمد صالح بيك بن حاج شاه ولي بيك بن حاج پير محمد بيك بن خضر شاه اصفهاني[3] است كه در محلة شيخ يوسف بنا سكونت داشت. پدرش از شاگردان خليفه سلطان، محمد تقي مجلسي و ميرزا رفيعا نائيني بود.
جدّش، محمد صالح بيك از كارگزاران شاه عباس اول بود. عمويش، محمد علي بيك ناظر بيوتات {خاصه} شاه عباس اول، شاه صفي و شاه عباس دوم بود.
افندي مي‌نويسد: «پدرم به رغم داشتن مال و شهرت فراوان، اسير جاه طلبي نشد. از وي خواسته شده بود تا منصب قضاوت و شيخ الاسلامي اصفهان را بپذيرد، ولي او قبول نكرد.» و نيز مي‌افزايد: «او با دست خودش، كتاب‌هاي زيادي را استنساخ كرده و بسياري از نزديكان را به تحصيل علم واداشته؛ به طوري كه مشهور بوده است... غلامي داشته كه از علما شده و شرح تجريدي هم نوشته است.»
افندي: «پدرم بيش‌تر شب را به عبادت و مطالعه مشغول بود.» وي حكايات زيادي دربارة دقت و حافظه و تلاش پدرش در تحصيل و جدّيتش براي مطالعه از زبان ديگران شنيده است. وي شش فرزند پسر، با مقدار زيادي اموال و زمين و خانه و اثاثيه و كتاب‌هايي كه شمار آنها تا يك هزار جلد مي‌رسيده، از خود بر جاي گذاشته كه بيش‌تر اين كتاب‌ها از ميان رفته است. روي بسياري از كتاب‌هاي وي، آثار از مطالعة او و تصحيحات و تعليقاتش ديده مي‌شود.
افندي دربارة تأليفات پدرش مي‌نويسد: «آن چه از تأليفاتش كامل شده، اين‌هاست: شرح كتاب الدروس شهيد اول؛ رساله در كيفيت تحليف اهل ذمه و ساير كفار؛ رساله در رؤيت هلال قبل الزوال؛ رساله در نماز جمعه؛ حواشي بر قرآن، تعليقات بر كتب اربعه و برخي ديگر از كتاب‌هاي فقهي و اصولي و ادبي.»
افندي سپس دربارة محله شيخ يوسف بنّا چنين مي‌گويد: «محله‌اي است خارج از اصل شهر اصفهان؛ امّا متصل به آن. اين شيخ يوسف بنّا از صوفيان مشهور بوده و نام اصلي او محمد بن يوسف بنّاست كه خود و فرزندانش به كار بنايي اشتغال داشته‌اند و تا وقت مرگ در اين محله مي‌زيسته است و بقعة او تا به امروز برجاي مانده و به همين جهت، محله به نام او مشهور شده؛ گرچه من زمان زندگي او را نمي‌دانم و البته پيش از دولت صفوي بوده است. يكي از اولاد اين شيخ يوسف بنّا، ميرزا شاه حسين اصفهاني، وزير شاه اسماعيل صفوي است كه وزير عاقل و كامل و مدبري بوده و توسط برخي از نوكران شاه مزبور كشته شده است. خانة اين وزير نيز در همين محله، متصل به بقعة شيخ يوسف است.»[4]
وي در جاي ديگر هم از اين محله ياد كرده است.[5]
يكي ديگر از خويشان افندي، آقا ميرزا عنايت الله بن آقا محمد بن محمد باقر اصفهاني است كه دايي وي بود و او را با عناوين فاضل، عالم، بصير، ناقد و از «اهل بيت الدولة و العزّ و الرفعة» ياد كرده است. وي با پدر افندي همدرس بود و در جواني فوت كرد.[6]
در كتاب‌ها، ميرزا عبدالله افندي را به عنوان‌هاي ميرزا، افندي، جيراني، صاحب رياض، تبريزي و اصفهاني ياد كرده‌اند. عنوان ميرزا بدان اعتبار بود كه خاندانش اهل علم و وزارت و ديگر مقامات عالي بودند. مي‌توان گفت: ميرزا، مخفف «امير زاده» است؛ عنوان صاحب رياض به اعتبار كتاب ارزنده و معروف او «رياض العلما» عنوان تبريزي بدان جهت است كه اصل او از شهر تبريز بود؛ عنوان اصفهاني بدان اعتبار است كه وي در آن جا متولد شده و زيسته است؛ عنوان جيراني بنابر آنچه در زهر الرياض آمده، به جهت انتساب وي به جيران محله ـ يكي از محلّات قديم تبريز ـ و يا به اين سبب كه جدش علاقة ويژه‌اي به شكار آهو[7] داشته است.
«افندي» تقريباً شهرت عمومي اوست كه همگان او را بدين شهرت معرفي كرده‌اند... . افندي لفظ تركي جغتايي و مغولي است و اين كلمه را به فتح همزه و فتح فا و نون ساكن ضبط كرده‌اند و بعضي هم آن كلمه را با الف ممدوده، يعني افندي گفته‌اند و ليكن مشهور همان ضبط اولي است... افندي، تركي عثماني است و به معناي سيد و مولا و صاحب و مالك و اهل قلم و قاضي و حاكم شرع مي‌باشد و كلمة احترام و تعظيم است كه به جاي آقا، جناب و حضرت به كار مي‌برند.»
شيخ محمد علي حزين (متوفا: 1180 هـ .ق.) در تذكرة خود، دربارة علت شهرت وي به «افندي»، مي‌نويسد: «آن گاه كه ميرزا عبدالله به بلاد روم افتاد، علماي آنجا به دانش او آگاه شدند و به قاعدة خود، وي را افندي خطاب كردند و به اين لقب معروف شده بود و با من الفت داشت.»[8]
استادان
ميرزا عبدالله اصفهاني بخش مهمي از درس‌هاي نخستين حوزوي را از برادرش فرا گرفت. از ظاهر «رياض العلماء» پيداست كه وي درس‌هاي مقدماتي حوزه را در اصفهان از برادرش فرا گرفته است، ليكن در «زهر الرياض» آمده است: «آن گاه كه ميرزا جعفر در تبريز به سر مي‌برده، برادرش ميرزا عبدالله بدان جا كوچ كرد و مراتب مقدماتي را از او آموخته است و در خلال اين مدت، به درس ديگر اساتيدي كه در مراتب مختلفي مهارت داشته بودند، حضور پيدا مي‌كرده و با جدّيت تمام به اخذ علوم معموله مي‌پرداخته است تا در نتيجه شايستگي، بتواند به درس‌هاي عالية ديگر اساتيد بزرگ و سرشناس آن عصر، حاضر بشود.»[9]
چنان كه خودش مي‌گويد:
«از آن پس كه مقدمات تحصيلي را فرا گرفتم، تصميم گرفتم تا دروس بالاتر را بياموزم. بدين منظور، حداكثر كتب اربعه حديث (كافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) و قواعد علامه حلي (ره) را از محضر استاد استفاده كرده و برخي از تهذيب شيخ طوسي و شرح اشارات و مقداري از الهيات شفا و امثال آن را از استاد فاضل رضي الله عنه و از علامه ميرزا علي نواب فرزند سيد جليل خليفه سلطان كه شيخ اجازه‌اش هم بوده است و بخشي از حاشية قديم ملا جلال را كه بر شرح تجريد نوشته و مقداري از شرح اشارات را از استاد محقق قدس الله روحه و بخشي از تهذيب و شرح مختصر الاصول و شرح اشارات و اصول كافي و ديگر كتاب‌هاي متداول را از استاد علامه فرا گرفته و آموختم.»[10]
علامه آقا جمال الدين خوانساري (فرزند آقا حسين خوانساري، مؤلف تعليقه مشهور بر شرح لمعه)، علامه ملا محمد بن تاج الدين حسن (مشهور به فاضل هندي، مؤلف كشف اللثام) و امير خليل الله توني اصفهاني نيز از استادان او هستند.
افندي در ميان استادانش، از چهار استاد خود با صفت‌هاي مخصوص نام مي‌برد. افندي از علامه ملا محمد باقر مجلسي (ره) با «استاد استناد» تعبير مي‌كند.
در «روضات» آمده است: افندي از جمله {شاگردان و} فضلاي حضرت مقدسة علامه مجلسي بوده است و از مجلسي و مدرس او دوري نمي‌كرده و خازن كتب او بوده است و خود مجلسي در عنوان نامه‌اي كه افندي به او نوشته، از وي تعبير به، «بعض الازكياء من تلامذتنا» كرده است و از آقا حسين خوانساري (ره) تعبير به «استاد محقق» و از ملا محمد باقر فاضل سبزواري تعبير به «استاد فاضل» و از ملا ميرزاي شيرواني تعبير به «استاد علامه» كرده است. از اين كه از ملا ميرزا، تعبير به استاد علامه كرده، استفاده مي‌شود كه پاية علمي معظم له از ديگر اساتيدش برتر و بالاتر بوده است.[11]
اجازات -
مشايخ اجازات و روايات افندي بسيارند. بعضي از آنها جزو استادان او مي‌باشند كه پيش از اين، نام برده شدند. ديگر مشايخ او عبارتند از:
1. ملا محمد صالح مازندراني: مؤلف «شرح اصول كافي» كه در نه مجلد به چاپ رسيده است.
2. شيخ حر عاملي: مؤلف «وسايل الشيعه» و «امل الآمل».
3. علامه ملا كمال الدين فسائي: مؤلف «شرح شافيه صرف» (داماد مجلسي اول)
4. علامه سيد محمد موسوي، مشهور به ميرلوحي سبزواري اصفهاني.
5. علامه ملا شمس الدين، مشهور به ملا شمسا كشميري اصفهاني، (شاگرد شيخ بهايي)
6. علامه سيد ميرزاي جزائري نجفي: مؤلف «جوامع الكلم» در احاديث صحاح و حسان.
7. علامه جليل ميرزا علي نوّاب، فرزند خليفه سلطان.[12]
صاحب رياض يكي از مشايخ اجازه است. افرادي كه از او اجازه گرفتند، عبارتند از:
1. ميرزا حيدر علي بن مدقق شيرواني.
2. ملا محمد صادق، نوة علامه مجلسي.
3. ملا محمد بن علامه ملا عبدالله توني (مؤلف «الوافيه» در اصول)

 

4. مير محمد حسين حسيني خاتون آبادي اصفهاني، نوة علامه مجلسي.
5. شيخ محمد علي حزين.
6. سيد نور الدين جزائري.[13]
آثار -
1. رسالة وجوب نماز جمعه: افندي اين رساله را در آغاز بلوغش، به عنوان ردّ بر رسالة ملا خليل قزويني تأليف كرد. اين رساله در اولين سفر وي به حج همراه ديگر آثارش مفقود شد.
2. شرح فارسي بر شافيه ابن حاجب كه ناتمام ماند و مفقود شد.
3. شرح بزرگي بر شافيه ابن مالك كه ناتمام ماند و مفقود شده است. وي در اين شرح به يادآوري مناقشاتي كه با ملاي جامي داشته است، پرداخته است.
4. شرح متوسط ديگري بر الفيه ابن مالك، وي اين شرح را در اوايل بلوغش تدوين كرد كه هنگام مراجعت از اولين سفر حجش، همراه با كتاب‌ها و پاره‌اي از مؤلفات و تعليقاتش كه جمعاً صد مجلد مي‌شد، به انضمام اموالي كه همراه داشت، مفقود شد.
5. حواشي بر شرح مختصر الاصول و متعلقات آن، كه ناتمام مانده است.
6. حواشي بر تهذيب الحديث كه به اتمام نرسيده است.
7. حواشي بر مختلف علامه كه ناتمام مانده است.
8. حواشي بر من لايحضره الفقيه كه برخي از اين حواشي به طور مجزا جمع‌آوري شده و بعضي از آنها بر حواشي كتاب باقي مانده است.
9. حواشي بر آيات الاحكام شيخ جواد كاظمي، شاگرد شيخ بهائي.
10. تعليقاتي بر حاشيه قديمه جلاليه.
11. تفسير فارسي سورة واقعه كه در ضمن تفسير اين سوره به بخشي از اخبار وارده و مربوط به آن سوره اشاره كرده است.
12. بساتين الخطباء؛ كه به نام عونة الخطيب و رياض الازهار و يا رياحين القدس ناميده مي‌شود.
اين كتاب در سه مجلد تأليف شده است و مؤلف، نزديك به هزار فقره خطبه كه در نماز جمعه و اعياد و امثال آنها قرائت مي‌كرده، در آن گرد آورده است و اين كتاب مشتمل بر يك مقدمه و يك خاتمه و دوازده باب كه باب اول آن مشتمل بر دوازده فصل است و ديگر ابواب آن مشتمل بر فصل‌هاي معدودي است و در مقدمه آن به آداب خطيب و خطبه‌اي كه از سوي او انشاء مي‌شود، اشاره كرده است و در خاتمه آن كه از ملحقات كتاب به شمار مي‌آيد بسياري از خطبه‌هاي ارزندة رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة هدي ـ عليهم السّلام ـ را متعرض شده است و در ضمن آن به نقل برخي از خطبه‌هايي كه علماء انشاد كرده‌اند پرداخته است.
صاحب زهر الرياض مي‌نويسد: بخشي از اين خطبه‌ها را در روزگار اقامتش در اسلامبول انشا كرده و در پايان آن اشاره به نام پادشاه عثماني كرده است و نسخه‌اي از آن كتاب در كتابخانة ما موجود است.
13. روضة الشهدا؛ مشتمل بر دوازده باب است و به سه زبان عربي و فارسي و تركي تدوين شده است
14. حاشيه كتاب وافي مولي محسن فيض كاشاني.
15. حاشيه الهيات شفاي ابوعلي سينا كه ناتمام است.
16. حاشيه بر اشارات و متعلقات آن كه ناتمام مانده است.
17. حاشيه بر مقدمه اصوليه ملا محمد طاهر قمي.
18. حاشيه بر صحيفة كامله سجاديه.
19. شرح اختلافات وقوع شكل العروس از تحرير اقليدس.
20. شرح مصادرات پنجمين از تحرير الاقليدس.
21. رسالة فارسي در ترسيم خطهاي ساعات بر سطوح دايره‌هاي متداول آسماني و نصف النهار و افق و امثال اينها.
22. ثمار المجالس و نثار العرائس: به سبك كشكول شيخ بهايي (ره) نوشته شده و مشتمل بر دوازده باب است و اشعار نادره و امور عجيبه و مسأله‌هاي تازه و حكايات بي‌سابقه و اكثر از واژه‌هاي مردمي و فايده‌هاي ديگر و تفسير بخشي از آيات و توضيح روايات مشكله و حل مشكلات متفرقه و امثال اينها در آن ايراد شده است.
23. وثيقة النجات من ورطة الهلكات؛ خود در اين باره مي‌گويد: «در ضمن چندين مجلد ضخيم تدوين شده و مشتمل بر پنج قسم بوده است. اول در الهيات، دوم در نبوّات، سوم در اماميّات، چهارم در معاديّات، پنجم در فقهيّات. قسم اول آن مصدر به مقدمه‌اي است در منطق و قسم پنجم آن مصدر بر مقدمه‌اي است در اصول از قبيل معالم شيخ حسن (ره) در قسم اول با همه ملتهاي كفر و ارباب ديانتهاي مختلف گفتگو داريم و در اين قسم دليل‌هايي از كتاب‌هاي مورد اعتمادشان از قبيل تورات و انجيل و زبور و ديگر كتاب‌هاي آسماني ايراد كرده‌ايم و در قسم كتاب‌هاي آسماني ايراد كرده‌ايم و در قسم اماميّات با همگي ارباب مذاهب هفتاد و دو ملت (فرقه) به مباحثه نشسته‌ايم.»
24. لسان الواعظين و جنان المتعظين: اين كتاب در چندين مجلد تدوين شده است. خود در اين باره مي‌گويد: «در اين كتاب به دستورهاي اعمال سال و عبادات و دعاهاي ارزشمند و مطالب ديگري كه مناسب با آنها بوده، پرداخته‌ايم و پيش آمدهاي اكثر روزهاي ماه و سال را متعرض شده‌ايم.»
25. الامان من النيران در تفسير قرآن: وي دربارة اين كتاب مي‌نويسد: «در اين كتاب در ذيل آيات شريفه به حداكثر اخباري كه از ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ روايت شده اشاره كرده‌ايم.»
26. رسالة خراجيه در احكام اراضي خراجيه.
27. الاجازات يا مجموعة الاجازات يا مجمع الاجازات: در اين كتاب صورت اجازات قدما و متأخران و اجازات مشايخ و اجازاتي كه خود به ديگران داده، آورده شده است.
28. الرسالة الانفعاليه: در بيان اين كه آب قليل به مجرد ملاقات با نجس يا متنجس، نجس مي‌شود.
29. ترجمة جاماسب نامه.
30. صحيفة علويه ثانويه.
31. رسالة فارسي در اخصاي كودكان و بردگان: و اين عمل فجيع و دردناك در روزگاران گذشته در دربار پادشاهان و ثروتمندان معمول بوده است و از شخص خصي به خواجه يا اَخته ياد مي‌كردند.
32. تعليقه بر شرح تجريد ملاعلي قوشجي.
33. تعليقه بر نقد الرجال مير مصطفي تفريشي.
34. تعليقه بر امل الآمل: سيد عبدالله شوشتري (ره) دربارة اين كتاب مي‌نويسد: «آن گاه كه مؤلف رياض به خانه ما ميهمان بود حواشي چندي بر كتاب امل الآمل كه نسخة خود ما بوده به خط خود نوشته است و هم اكنون آن كتاب با همان تعليقات در كتابخانة ما موجود مي‌باشد.»
35. صحيفة ثالثة سجاديه: مشتمل بر فوايد بسياري است كه در ديگر صحيفه‌هاي معمول وجود ندارد و دو مرتبه به چاپ رسيده است و صحيفة چاپ شده وي در حال حاضر نزد ما موجود است و در مقدمة آن اشاره‌اي به صحيفة سجادية معروفه به سندهاي ديگر كرده است و در ضمن آن از صحيفة دوم كه گردآوري شدة شيخ حرّ عاملي (ره) مي‌باشد ياد كرده است و نيز به مطالبي كه لازم مي‌دانسته تذكر داده است.
36. تحفة حسينيه در شرح صحيفة ادريسيه: اين كتاب را به دستور سلطان حسين صفوي نوشته است.
37. حاشيه بر تمهيد القواعد شهيد اول.
38. حاشيه بر مجدي در انساب.
39. حاشيه بر مشارق محقق خوانساري.
40. حاشيه بر منهج المقال: ناتمام است.
41. رياض العلماء: معروف‌ترين اثر او كتاب رجال و تراجم اوست كه به نام «رياض العلما و حياض الفضلاء» موسوم است.[14]
سرانجام غم انگيز رياض
مهمترين كتاب افندي كه تنها نيمي از آن بر جاي مانده، كتاب رياض العلما است. استاد سيد محمد علي روضاتي، شرحي از چگونگي بر جاي ماندن نيمي از اين كتاب و از ميان رفتن نيم ديگر بيان كرده‌اند كه نقل آن در اينجا مغتنم است. ايشان نوشته‌اند:
«علامه مرحوم ميرزا عبدالله اصفهاني ـ تبريزي الاصل و معروف به افندي ـ مصنف اثر گرانقدر رياض العلماء متولد (1067 هـ .ق.) تا بيست سالي پس از درگذشت استاد بزرگوارش علامه مجلسي (م 1110) براي تهيه مواد اين اثر بي‌همتا، بارها به شهرها و قرا و قصبات گوشه و كنار ايران و برخي از ممالك ديگر سفر كرد و هر كجا نسخه‌اي از آثار علماي اسلام يافته، در كتاب خود از آن خبر داده و حتي دارندة نسخه را نيز گهگاه شناسانده است.
با افسوس بسيار، بيش از نيمي از نسخة اصل اين كتاب كلان در دست نيست و آن نيم ديگر كه بسي مهم‌تر بوده، در حدود دويست و پنجاه سال پيش، يعني پس از ختم غائلة مهاجمان افغان و دوران نادري، ‌به وسيلة علامة زمان، مرحوم سيد نصرالله شهيد حائري، از بازماندگان مؤلف خريداري و با مخطوطات ارزشمند فراوان ديگر از اصفهان و ايران خارج گرديده و تا اواخر قرن دوازدهم نيز در كربلاي معلي در كتابخانة آن شهيد بزرگوار موجود بوده است. چه محدث فقيه نامدار مرحوم شيخ يوسف بحراني (م 1186) از آن بخش رياض در تأليف لؤلؤة البحرين و كشكول انيس المسافر بدون شناسايي نام مؤلف و نام كتاب، ‌بهره برده و نقل كرده است. ناشناس بودن كتاب، از آن روي رخ داده كه ميرزا عبدالله در اواخر عمر، تماميت دارايي ازكتب و وسايل و مؤلفاتش را ميان دو فرزند پسر خود ـ ميرزا احمد و ميرزا زين العابدين ـ تقسيم نموده و به آنان بخشيده است و از آن ميان نيمي از رياض العلماء كه سهم ميرزا احمد مشتمل بر حرف «ع» و داراي شرح حال خود مؤلف بود، در اصفهان بر جاي ماند و آن نيم ديگر ـ كه به خصوص داراي تراجم بسيار مهم حرف «م» علماي شيعه بود ـ نصيب شهيد حائري شده و در آن نام مؤلف وجود نداشته است. نيمي كه در اصفهان برجاي ماند، مورد استفادة صاحب روضات الجنات واقع گرديده و بحمدالله تعالي تصوير كاملي از آن نيمة اصل ـ در 579 صفحه به قطع رحلي ـ نزد اين ضعيف موجود است.
باري، هيچ يك از علما و مصنفين جز مرحوم شيخ يوسف بحراني از آن نيمه مهم رياض العلما سخني نگفته و نقلي ننموده‌اند و پس از وي، سرنوشت آن اوراق گرانقدر به كلي نامعلوم است، حتي در آثار و فوائد رجالي و اجازات فراوان بزرگاني كه در آن ايام در عتبات عاليات مي‌زيسته‌اند، مانند محقق بهبهاني (م 1206) و فرزند دانشمندش صاحب مقامع الفضل (م 1216) ـ كه آن نيمة رياض موجود در اصفهان را ديده است ـ و ملا عبدالنبي قزويني (م 1200) و سيد بحرالعلوم (م 1212) و شيخ ابوعلي حائري (م 1215) و امثال آنان، رحمة الله عليهم، به هيچ وجه سخني و نقلي از آن اثر مجهول القدر ديده نمي‌شود، شايد باز مرحوم محدث بحراني در كتاب فوائد رجالية خود ـ كه در ذريعه 16 1576 ياد شده ـ مطلبي از آن عزيز آورده است.

 

به هر حال، به اجمال مي‌دانيم كه هم كتابخانة سيد شهيد و هم كتابخانة‌محدث بحراني بسان همة آكنده‌ها پراكنده گرديده و به اينجا و آنجا رفته و شايد آن اثر بي‌همتا «نيمه رياض» كه اوراقي بدون صحافي و جلد بوده، به دكه‌هاي عطاري و بقالي كربلاي معلي منتقل و نابود شده باشد.
در واقع آنچه از رياض مفقود شده، از حرف الف تا حرف جيم، به علاوة حرف ميم بوده است.
گفتني است كه در سال 1401 هجري قمري مقدار باقي ماندة رياض و نيز آنچه كه بحراني در حرف لولؤه البحرين از رياض اقتباس كرده توسط استاد سيد احمد حسيني اشكوري تصحيح و در شش مجلد توسط كتابخانة آيت الله العظمي مرعشي به چاپ رسيد. افزون بر آنچه از بحراني افزوده شده، در بخش حرف الف تا جيم و نيز حرف ميم، حواشي افندي بر شرح حالهايي كه در امل الآمل بوده، به اين چاپ افزوده شده است. پس از آن در سال 1415 بخش القاب آن كتاب نيز به عنوان مجلد هفتم توسط همان ناشر؛ انتشار يافت؛ هم چنان كه تعليقة افندي بر امل الآمل به طور مستقل در سال 1412 به چاپ رسيد. بخش خطي ديگري از رياض كه دربارة علماي عامه است، نيز بر جاي مانده است كه تاكنون به چاپ نرسيده است»[15]
نامة افندي به علامه مجلسي
افندي در نامه‌اي، از استادش در پاره‌اي از موارد كتاب بزرگ بحار الانوار انتقاد مي‌كند و او را نسبت به اشكالاتي كه كتابش دارد، آگاه مي‌كند، متن اين نامه و نحوة انتقاد و تذكر افندي نمونة بارزي از اخلاق و آدابي است كه از بدو تأسيس مكتب امام صادق ـ عليه السلام ـ در بين شاگردان اين مكتب حاكم بوده است.
تواضع ادبي كه افندي در اين نامه به خرج داده، واقعاً مثال زدني است. ستايش استاد و ابراز عشق و ارادت به ايشان در اول نامه و عرض پوزش و عفو در آخر آن، با الفاظ و جملات زيباي ادبي، نمونة برجسته‌اي از وجود عشق و عاطفه بين شاگرد و استاد است.
علامة مجلسي نيز جهت ارج نهادن به مقام علمي افندي و هم چنين تقدير از تذكرات ايشان، متن كامل نامه را در خاتمة مجلد بيست و پنجم (چاپ جديد) كتاب بحارالانوار آورده و از ايشان به عنوان «بعض الازكياء من تلامذتنا» نام برده است.[16]
استنساخ
در زهر الرياض آمده است: «در كتابخانه‌ها، به عده‌اي از كتاب‌ها در فنون مختلفه مي‌رسيم كه مؤلف رياض آنها را از كتاب‌هاي مؤلفانش استنساخ كرده است. و برخي از آنها در كتابخانة ما موجود مي‌باشد. از آن جمله است: تلخيص رجال شيخ كه از سوي محقق حلي خلاصه شده و ديگري فهرست شيخ است كه آن هم به دست محقق مغفور له تلخيص شده و كتاب عدة الداعي ابن فهد حلي و امثال آنها كه استنساخ شدة صاحب رياض است. از جمله نسخه برداري‌هاي ديگر او، استنساخ برخي از مجلدات بحارالانوار مرحوم مجلسي است»
سيد عبدالله جزائري در اجازة كبيرة خود، ذيل احوال ميرزا عبدالله مي‌نويسد: «آن گاه كه من خردسال بودم و ميرزا عبدالله به خانة ما وارد شده بود متوجه بودم كه پدرم و ديگر علماي بلاد ما از ميرزا سؤالاتي مي‌كردند و بهره‌مند مي‌شدند، از جمله كتاب‌هاي كهنه و جزوه‌هاي مندرسي داشتيم كه اوائل و اواخر آنها به گذشت زمان از ميان رفته بود و ما نام آنها و مؤلفانش را نمي‌دانستيم، وي اسامي كتاب‌ها و مؤلفان آنها را به پدرم گوشزد كرد. و در همان اوقات اشتباهاتي كه مؤلف كتاب امل الآمل در كتاب خود داشت، در حاشيه نسخه‌اي كه حاضر داشتيم به خط خود مي‌نوشت و من خود گاهي كتاب‌هاي رابراي مطالعه او مي‌بردم، خرسند مي‌شد و مرا به خود نزديك مي‌ساخت و براي توفيقات بيشتر من دعا مي‌كرد»[17]
آثار خيريه -
شيخ محمد علي حزين لاهيجي، شاگرد اجازة صاحب رياض در تذكره خويش مي‌نويسد: «از آن جمله، مولاناي فاضل آميرزا عبدالله مشهور به افندي است، كه به فنون متداوله ماهر و به غايت متتبع بود و در اصفهان در جوار منزل خود مدرسه‌اي عمارت كرده و به افاده اشتغال و روزگاري مهنا داشت»[18]
وفات -
تاريخ وفات افندي دقيقاً معلوم نيست. شيخ محمد علي حزين لاهيجي كه معاصر با افندي بوده، در تذكره خود، دربارة تاريخ وفات او گفته است: «... چندي پيش از آشوب اصفهان، رحلت كرد»
لاهيجي تاريخ آشوب اصفهان را سال 1134 هـ .ق. مي‌نويسد.[19]
سيد عبدالله جزايري (ره) در اجازه خود نوشته است: «ميرزا عبدالله در عشر ثلاثين درگذشته است»
صاحب روضات در اين باره مي‌نويسد:
«مرادش از عشر ثلاثين، سي سال پس از 1100 هجري است كه نزديك به اوائل قرن دوازدهم هجري مي‌باشد، يعني 1130 هجري»[20]
علامه روضاتي نوشته است: «پايان زندگي و تاريخ درگذشت اين عالم بزرگوار كثير الانوار ـ كه در حدود يك هزار و يك صد و سي بود ـ بسان بسياري از دانشوران آن زمان به درستي دانسته نيست و هم چون خاكجاي او در اصفهان پنهان مانده است. هم چنان كه از دو فرزند پسر او ميرزا احمد و ميرزا زين العابدين كه پدر، كتاب‌هاي ملكي خود را به آن دو بخشيد ـ و لابد گرفتار جور افغان و فتنة دوران شده‌اند ـ هيچ آگاهي در دست نيست» به ظن قوي درگذشت ميرزا عبدالله افندي در سال 1129 هجري بوده است»
آيت الله مرعشي نيز نوشته است: «بر اساس آنچه در تعاليق الاجازة الكبيره جزائري و تذكرة القبور مصلح الدين مهدوي آمده، افندي در حوالي سال 1130 در گذشته، امّا محل دفن وي مشخص نيست. شخص موثقي به من مي‌گفت كه به احتمال، قبر او در حوالي قبر فاضل هندي ـ در تخت فولاد اصفهان ـ است.[21]
بنا به نظر دهخدا، وي حدود 1130 هـ .ق. در تبريز درگذشت.[22]
ن: 4279 م مجيد محبوبي

 


[1] . رياض العلماء، ج 4، ص 307.
[2] . همان، ‌ج 3، ص 230 و 231.
[3] . در اكثر تذكره‌ها، در آخر سلسلة نسب افندي، قبل از اصفهاني بودنش به تبريزي الاصل بودن حضر شاه يا خضر بيك تأكيد شده است.
[4] . رياض العلما، ج 4، ص 306 - 309.
[5] . همان، ج 2، ص 295. محله ياد شده در زاويه خيابان «شريف واقفي» فعلي و خيابان «نشاط» واقع در جنوب غربي «محله قلعه طبرك» قرار داشت. جزوه تحفه فيروزيه، رسول جعفريان، ص 19.
[6] . رياض العلماء، ج 4، ص 301 و 302.
[7] . «جيران» در زبان تركي به معناي آهو است.
[8] . تاريخ و سفرنامه حزين، ص 208 و 209.
[9] . زهر الرياض، آيت الله مرعشي، ص 11.
[10] . مقدمه ترجمه رياض العلما، ج 1، ص 7.
[11] . همان، ص 8.
[12] . همان، ص 8 و 9.

 

[13] . همان، ص 9.
[14] . رياض العلما، مقدمه، ص 11 ـ 17.

 

[15] . جزوة تحفه فيروزيه، ص 15 ـ 17. دهخدا مي‌نويسد: «رياض العلما در چند مجلد كه دو مجلد آن به خط مؤلف در دانشكده ادبيات (تهران) موجود است» (لغت نامه دهخدا، حرف ع، ص 75(
[16] . رياض العلما، مقدمه، ص 28 ـ 31.
[17] . همان، ص 26 و 27.
[18] . تاريخ و سفرنامة حزين، ص 208 و 209.
[19] . همان.
[20] . رياض العلماء، مقدمه، ج 3، ص 32.
[21] . جزوه تحفه فيروزيه، ص 8.
[22] . لغت نامه دهخدا، حرف ع، ص 75.
جمعه 22 مهر 1390  9:14 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ملا عبدالله بحراني1130 ق

 

حديث تلاش

 

محمدباقر پورامينى‏

 

نيم نگاه

 

بحرين، از پايگاه‏هاى ديرينِ تشيع است و مردم آن سامان در طول قرن‏ها و گذر زمان در پيروى از مذهب شيعه كوشا و پيشينه‏مندند. اين سرزمين زادگاه و مسكن بسيارى از عالمان شيعه بوده و بسيارى از فقيهان و محدّثان را در خود پرورده كه ملا عبداللَّه بحرانى يكى از اين نام آوران است. او فرزند نورالدين بحرانى بود و در عصر زرين فرهنگ ايران، راهى اين كشور شد و در دارالسلطنه اصفهان به كسب علم و دانش پرداخت و در آن سامان از استادان به نام و فرهيخته حوزه بهره جست. او بيشترين سود علمى را از محفل پربار دانش علامه محمد باقر مجلسى (متوفى 1110 ق) كسب كرد و به عنوان شاگرد علامه شناخته شد.[1] بحرانى را از محدثان و متكلمان اماميه‏ دانسته‏اند. خوانسارى او را «شيخ محدث ماهر، متتبع جليل، متبحر نبيل» مى‏نامد،[2] گواه اين مدعا آنست كه بحرانى با بهره جستن نيك از فضاى فرهنگى و اجتماعى مساعد عصر صفوى، نخست در تدوين بحارالانوار، يار و همكار علامه مجلسى شد و آنگاه خود به تدوين دائرة المعارف بزرگى به نام عوالم العلوم پرداخت. آنچه در اين نوشتار از نظر مى‏گذرد تلاش ناچيزى در معرفى شخصيت بزرگ حديثى شيعه «ملا عبداللَّه بحرانى» است. مع‏الاسف متون تراجم و شرح حال‏نويسى دو - سه قرن اخير از ترسيم حيات وى غافل مانده‏اند.

 

 

روزگار كارهاى بزرگ‏

 

روزگار حاكميت صفويان، برگ زرين تاريخ ايران اسلامى است و در بسيارى از مقاطع آن، كارهاى سترگ و جاودانه از روحانيت شيعه به يادگار مانده است كه دهه‏هاى پايانى آن را مى‏توان روزگار كارهاى بزرگ دانست، مقطعى كه ملاعبداللَّه بحرانى در پرتو استادش علامه مجلسى درخشيد و اثر زيباى خويش را تقديم داشت.

 

درخشش روحانيت شيعه همچون ملاعبداللَّه بحرانى در دو دوره سلطنت شاه سليمان و شاه سلطان حسين، به يادماندنى و ستودنى است، زيرا اين مقطع از تاريخ صفوى را مى‏توان فصل كارهاى سترگ و گام‏هاى جاودانه دانست.

 

شاه سليمان (حاكم سال‏هاى 1105 - 1078ق.) را در علاقه و خدمت به تشيع راسخ دانسته‏اند؛ همان گونه كه او براى ترويج امور شريعت و رسيدگى به امور شيعيان جديت داشته است. تأليف، تدوين و ترجمه كتاب در عصر شاه سليمان، روندى مثبت و شايسته داشت[3] و شاه در تشويق مؤلفان و مترجمان اهتمام مى‏ورزيد. حاكم صفوى، گاه خود توصيه به تأليف يا ترجمه آثار مى‏كرد.[4] او به ظاهر خود را دين‏دار نشان مى‏داد و مى‏كوشيد تا كشور را بر اساس سنت‏هاى دينى و مذهبى اداره كند. او هر چند تعصب مذهبى نداشت، اما هماره سعى مى‏كرد تا رابطه نزديكى با مذهبيون داشته باشد.[5] شاه، دانشمندان و عالمان شيعى را به ديده احترام مى‏نگريست و جايگاه واقعى آنان را پاس مى‏داشت و زمينه حضور و فعاليت علمى و اجتماعى ايشان را فراهم آورده بود. چنين نگرشى از سوى پادشاه صفوى، به گونه‏اى بود كه سانسون در اين باره مى‏نويسد:

 

علماى دين در ايران، بالاترين مقام‏ها را دارند و در دربار در صف اول مى‏نشينند. و بر صاحب منصبان دربار رجحان و برترى دارد.[6]

 

پس از مرگ سليمان، شاه سلطان حسين كه خود را «دين پرور» معرفى مى‏كرد، بر مسند نشست. ميرزا عبداللَّه افندى همكار بحرانى و شاگرد مجلسى درباره شاه سلطان حسين مى‏نويسد:

 

دائماً اوقات شريفه خود را به ترويج مآثر شريعت مقدسه مصطفوى مصروف و به تأسيس اساس دين مبين اجداد طاهرين خود نيز معطوف فرموده و مى‏فرمايند و به اين جهت، همواره در همگى احوال به مطالعه صحف و مؤلفات فقها و ملاحظه كتب و رسائل فضلا - بعون‏اللَّه سبحانه - اشتغال داشته و به صحبت علم و علما و به غايت مايل و راغب بلكه پيوسته در هر مجلسى از مجالس خلد مآنس نيز، خود به خوض فرمودن در رسائل دين مبين و مفاوضه مطالب شرع سيد المرسلين مشغول بوده و مى‏باشند.[7]

 

علاقه و ارادت شاه به عالمان شيعه، امرى شايع بود؛[8] در اين ميان، پيوند او با مجلسى، خاص و ويژه مى‏نمود؛ بدان حد كه آن چه ملا محمد باقر مجلسى كه استاد او بود، مى‏گفت، عمل مى‏نمود. كه فقدان علامه در سستى و انحراف او بسيار تأثير داشت.[9]

 

شاه سلطان حسين به تأليف، تدوين و ترجمه متون، به خصوص متون دينى، علاقه داشت و اصحاب قلم را عزيز مى‏داشت. تكريمى كه او روا مى‏داشت، سبب شد كه آثار بسيارى به نگارش درآيد. بر اساس گزارش خاتون آبادى، در شب بيست و هفتم ماه رمضان سال 1115 ميرمحمد باقرخاتون آبادى براى افطار مهمان شاه بود و به درخواست وى، مشغول رساله‏اى درباره دعا شد. همچنين شاه از او خواست تا تفسير مجمع البيان را به فارسى ترجمه كند.[10] شاه بر فارسى‏نويسى و ترجمه متون عربى نيز پاى مى‏فشرد.[11]

 

 

در محفل مجلسى‏

 

بحرانى بهره علمى خود را وام دار استاد خود علامه محمد باقر مجلسى (1110 - 1037. ق) بود، حوزه درسى علامه مجلسى، بسيار گسترده و عظيم بود، به گونه‏اى كه تعداد شاگردان او را از هزار نفر بيش‏تر دانسته‏اند.[12] بحرانى از استاد خود مجلسى اجازه روايت گرفت.[13] او در مقدمه جلد اول كتاب عوالم اذعان مى‏دارد كه «بيست سال نزد محمد باقر مجلسى شاگردى كرده و از او اجازه روايتى دارد كه مجلسى او را فرزند عزيز خود خوانده است.»[14]

 

بحرانى در تدوين كتاب بزرگ و گران‏سنگ «بحارالانوار» يار و كمك كار علامه بود، اين دايرة المعارف كه به جهان اسلام ارايه شد از آغاز تاريخ تشيع تا عصر وى، بى‏نظير و استثنايى بود؛[15] كتابى شامل همه مقالات و گفته‏هاى شرع و دين، با فراوانى موضوع و مدخل كه همه شئون انديشه و عمل و عقايد و احكام اسلام و تشيع را در بر دارد. مجلسى با بهره‏گيرى از 365 كتاب كه با در نظر گرفتن چاپ جديد يكصد و ده جلدى آن، در 2327 باب و بالغ بر حدود چهل هزار صفحه، به تهيه و تنظيم بحارالانوار پرداخت. مدت زمان تدوين اين اثر را از سال 1070 تا 1105 و با همكارى گروهى از شاگردانش چون مولا عبداللَّه بحرانى، مولا عبداللَّه افندى، مولا ذوالفقارى، سيد نعمت‏اللَّه جزايرى، مير محمد صالح خاتون آبادى و آمنه خاتون (خواهر مجلسى) دانسته‏اند.[16] مهم‏ترين انگيزه مجلسى در تأليف اين اثر، حفظ و صيانت اخبار و روايات شيعى در مجموعه‏اى منظم با قالب‏هاى طبقه بندى شده نو و مرتب است تا مخاطب به آسانى از گنجينه روايات بهره‏مند گردد؛ از اين رو وى درصدد تمييز درستى و نادرستى آن نبوده است.[17]

 

ميرزا محمد باقر خوانسارى در وصف اين مقطع از زندگانى بحرانى مى‏نويسد :

 

او از شاگردان صاحب بحار مى‏باشد و داراى اجازه روايت از استادش مجلسى و از جمله كسانى است كه در تأليف كتاب بحارالانوار به استادش كمك كرد، مانند سيد محدث سيد نعمت‏اللَّه جزائرى و ديگر علما.[18]

 

 

عرضه «عوالم»

 

مشهورترين تاليف علامه ملاعبداللَّه بحرانى، كتاب «عوالم العلوم و المعارف» موسوم به «جامع العلوم و المعارف و الاحوال من الايات و الاخبار و الاقوال» است، اين اثر گرانسنگ همچون بحارالانوار، از شاهكارهاى آثار شيعه بوده، حجمى بيشتر از بحار الانوار دارد.[19]

 

كتاب عوالم شامل موضوعاتى در توحيد و نبوت، احوال مرگ، برزخ، احوال عالم، خلق، سماوات و ارض، ساير اصول عقايد، شرح احوال پيامبران، پيامبر گرامى اسلام و ائمه اطهار(ع) با استدلالات فراوان درباره صحت اعتقادات اماميه و روايات فراوان فقهى است.[20]

 

بحرانى براى مقدمه كتاب عوالم، خطبه‏اى مفصل و خاص ساخته، بدينگونه كه در اول و آخر هر فقره (پاراگراف) از فقرات خطبه يكى از حروف الفباء است به ترتيب از الف تا ياء چنانكه آغاز و پايان فقره نخست «الف» است و آغاز و پايان فقره دوم «ب» و همين‏گونه تا آخرين فقره كه حرف اول و آخرش «ياء» است. اين خطبه پنج صفحه از نسخه اصلى را فرا گرفته است.[21]

 

بسيارى از مجلدات عوالم در كتاب‏خانه‏هاى ايران و عراق موجود است، به گفته آقا بزرگ تهرانى، اين كتاب صد جلد است،[22] جامع‏ترين نسخه آن در كتابخانه مرحوم حاج سيد على محمد وزيرى در يزد است.[23] در كتابخانه مجلس شورا، علاوه بر نسخ متفرقه از برخى از مجلدات اين كتاب همچون مقتل امام حسين(ع) در سال 1318 ق.[24] به چاپ رسيد در دهه اخير نيز برخى از جلدهاى آن‏ زير نظر آقاى سيد محمد باقر ابطحى و تحقيق عده‏اى از فضلاى حوزه علميه قم و به همت مدرسه امام مهدى به چاپ رسيد، جلدهاى «العقل و الجهل»، «النصوص على الائمه الاثنى عشر»، «فاطمه الزهراء(س)»، «امام حسن»، «امام حسين»، «امام سجاد»، «امام باقر»، «امام صادق»، «امام موسى بن جعفر»، «امام رضا» و «امام جواد»(ع) از آثار انتشار يافته اين دائرة المعارف است و جلدهاى ديگر اين مجموعه كه درباره زندگانى معصومان(ع) است نيز، در دست تحقيق و نشر مى‏باشد.

 

 

گذرى بر محورها

 

عوالم داراى صد كتاب است و برخى از كتابها خود داراى چند مجلد است و با حساب آوردن آنها تعداد مجلدات از 100 متجاوز است، عناوين اين موسوعه بزرگ با تكيه بر جلدهاى آن به شرح ذيل است:

 

1. مقدمه

 

2. كتاب العقل و ما جاء فى فضله و علامته و ضده على الجهل و ذمه‏

 

3. كتاب العلم

 

4. كتاب المعرفه و اثبات الصانع‏

 

5. كتاب التوحيد

 

6. كتاب العدل

 

7. كتاب النبوه و فيه جوامع احوال الانبياء

 

8. كتاب قصص الانبياء (در 4 جلد)

 

9. احوال الانبياء (در 10 جلد)

 

10. غصب الخلافه و الفتن التى وقعت بعد وفات النبى (در 10 جلد)

 

11. احوال حضرت فاطمه(س)

 

12. امامت و احوال ائمه اثنا عشر (در 4 جلد)

 

13. احوال الثلاثة و مطاعنهم (در 3 جلد)

 

14. احوال اربعه: طلحه، زبير، عمرو عاص و معاويه (در 3 جلد)

 

15. احوال امام على(س) از ولادت تا شهادت (در 8 جلد)

 

16 - 26. احوال امام حسن بن على تا امام قائم(ع)

 

27. احوال عالم مطلق

 

28. احوال عالم علوى، لوح، قلم، سماوات و..

 

29. نجوم و متعلقات آن

 

30. ملائكه

 

31. عالم سفلى، بحار، انهار و بلدان

 

32. جمادات و طبايع

 

33. نباتات

 

34. كتاب حيوان

 

35. احوال الجن و الشياطين

 

36. احوال انسان، روح، نفس و ساير قوى و تعبير رؤيا

 

37. طب

 

38. احوال دنياو عيوب آن

 

39. مرگ و عالم برزخ‏

 

40. علامت قيامت‏

 

41. آخرت و معاد

 

42. ايمان و كفر

 

43. مكارم و مساوى اخلاق‏

 

44. اوامر و نواهى

 

45. كبائر و معاصى

 

46. آداب و سنن

 

47. احتجاجات (در 2 جلد)

 

48. مواعظ و خطب‏

 

49. حكم و مواعظ

 

50. كتاب العشرة

 

51 - 98. در فروع و ابواب فقه (از طهارت تا ديات)

 

99. ذكر بعض اقوال رجال‏

 

100. اجازات.[25]

 

 

نقدها و نظرها

 

كتاب عوالم العلوم در منظر صاحبان انديشه به نيكى و بزرگى ياد شده است، انديشمندان بر همانندى ساختار عوالم با بحارالانوار اشاره كرده‏اند و حتى برخى «عوالم» را «بحار»ى مى‏دانند به گونه ديگر و بهتر از آن.[26]

 

صاحب روضات مى‏نويسد:

 

عبداللَّه بن نوراللَّه بحرانى صاحب كتاب العوالم در مجلدات قطور كه در آن اخبار وارده از خاندان عصمت و طهارت را در چندين مجلد بزرگ گردآورى نموده كه همانند بحارالانوار است.[27]

 

محدث نورى در فيض قدسى معتقد است كه عوالم همان بحار است به صورتى ديگر.[28]

 

بى شك طرح و تدوين كتاب عوالم متاثر و الهام گرفته از دوران حضور بحرانى در تدوين بحارالانوار است و شايد بتوان گفت كه اين اثر كه با ابتكار بحرانى گردآورى شد، يك آرزوى بزرگ علامه مجلسى را محقق ساخت چون مجلسى پس از تدوين بحارالانوار بر آن شد تا با نگارش (مستدرك البحار) تمام احاديث و روايات اهل‏بيت عصمت و طهارت(ع) را يكجا گردآورد و هرآنچه را در بحارالانوار نيامده بود، با استفاده از ديگر كتابهايى كه بدانها دست نيافته بود و پس از تأليف بحار آنها را فراهم آورد،[29] به آن اضافه نمايد كه با وفاتش اين آرزو محقق نشد ، ليكن يكى از برترين شاگردان وى، علامه شيخ عبداللَّه بحرانى درپى انجام آن شد و عوالم العلوم را با يك پيكربندى نو و بديع عرضه داشت، او آنچه را استاد در كتاب بحارالانوار نياورده بود با نظمى جديد همراه با ابداع در تنظيم و ابتكار در عناوين يكجا گردآورد.[30]

 

بحرانى اين كتاب را پس از درگذشت مجلسى (تاريخى كه در ذيل بيشتر نسخ اصل ديده مى‏شود) نوشت البته با اينكه شيوه تاليف آن شباهت‏هايى با كتاب بحارالانوار مجلسى دارد، خود او نه هيچ سخنى دال بر اينكه از شيوه استاد پيروى كرده، دارد و نه هيچ از بحارالانوار نام مى‏آورد.[31]

 

بايد اذعان داشت كه از نظر تبويب، عوالم را مى‏توان بهتر دانست گرچه «بيان»هاى علامه مجلسى كه در اغلب صفحات بحار را مزين ساخته و به شرح روايات و احاديث پرداخته، بر احدى پوشيده نيست كه عوالم فاقد آنست. همچنين نقطه مهم و شاخص عوالم، دربردارندگى روايات و احاديث فروع و ابواب فقهى از طهارت تا ديات در 48 جلد است كه اين اثر را از بحار ممتاز مى‏سازد.

 

اميد است به منظور تحقيق و انتشار مجموعه دائرةالمعارفى كتاب العوالم، بنياد عوالم بنيان نهاده شود و اين اثر پرافتخار به صورت هماهنگ و يك جا به جامعه فرهنگى ارايه شود و افتخارات علمى و حديثى شيعه بيشتر عيان گردد.

 

 


 


[1] الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج 15، ص 356.

 

سيد محمد مشكاة مدعى است كه بحرانى، شاگرد مجلسى اول نيز بوده است! فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، س 1140.

 

[2] روضات الجنات، خوانسارى، ج 4، ص 255.

 

[3] وقايع السنين و الاعوام، سيد عبدالحسين خاتون آبادى، ص 540.

 

[4] رياض العلماء، ميرزا عبداللَّه افندى، ج 4، ص 211؛ الكواكب المنتثره، ص 505؛ الذريعه، ج 4، ش 675.

 

[5] سفرنامه كمپفر، ترجمه كيكاوس جهاندارى، ص 127.

 

[6] سفرنامه سانسون، ص 38.

 

[7] صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، رسول جعفريان، ج 1، ص 428.

 

[8] فوايد الصفويه، ابوالحسن قزوينى، ص 78.

 

[9] همان.

 

[10] همان، ص 552.

 

[11] ر.ك: صفويان نماد اقتدار ايران، پورامينى، ج 2، ص 160 و 159.

 

[12] زندگى‏نامه مجلسى، سيد مصلح الدين مهدوى، ج‏1، ص‏131.

 

[13] دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 104.

 

[14] فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى، عبدالحسين حائرى، تهران: 1348، ج 10، جزء 3، ص 1567.

 

[15] زندگى نامه علامه مجلسى، ج 2، ص 247.

 

[16] همان، ص 256؛ روضات الجنات، ج 4، ص 254؛ دايرة المعارف تشيع، ج‏3، ص‏92.

 

[17] امام خمينى(ره) با «كتاب خانه كوچك» ناميدن اين اثر، چنين معتقد است كه: «در حقيقت بحار خزانه همه اخبارى است كه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد يا نادرست. در آن كتاب‏هايى هست كه خود صاحب بحار آن‏ها را درست نمى‏داند و او نخواسته كتاب علمى بنويسد تا كسى اشكال كند كه چرا اين كتاب‏ها را فراهم كردى، پس نتوان هر خبرى كه در بحار است به رخ دين‏داران كشيد كه آن خلاف عقل يا حس است، چنان‏كه نتوان بى‏جهت اخبار آن را رد كرد كه موافق سليقه ما نيست، بلكه در هر روايتى بايد بررسى شود.» كشف الاسرار، ص 319.

 

[18] روضات الجنات، ج 4، ص 255.

 

[19] الذريعه، ج 15، ص 356.

 

[20] دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 104.

 

[21] فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 10، جزء 3، ص 1570.

 

[22] الذريعه، ج 15، ص 356.

 

[23] دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 104.

 

ر.ك: فهرست نسخه‏هاى كتابخانه وزيرى يزد، ج 1، ص 272 - 279 ؛ ج 3، ص 1045 - 1091 ؛ ج 5، ص 1518. مجلدات عوالم، يك دوره نزديك به يك دوره كامل از نسخه اصلى به خط مؤلف موجود است.

 

فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 10، جزء 3، ص 1570.

 

[24] الذريعه، ج 15، ص 356.

 

[25] فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 10، جزء 3، ص 1567 - 1569.

 

[26] فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، سيد محمد مشكاة، ج‏3، ص 1139 و 1140.

 

[27] روضات الجنات، ج 4، ص 255.

 

[28] الفيض القدسى، ص 17.

 

[29] بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 46، ص 1.

 

[30] آيينه پژوهش، شماره 37.

 

[31] فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 10، جزء 3، ص 1567
جمعه 22 مهر 1390  9:21 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

على بن حسين عاملى‏

 

(1070-1135 ه.ق)

 

 ولادت

 

 عالم بزرگوار، على بن حسين بن محى الدين بن ابى جامع عاملى حدود 1070 هجرى و وفات ايشان حدود 1135 هجرى ذكر شده است.

 

 ايشان محدثى بزرگوار، مفسرى ارجمند و فقيه و اصولى دقيق النظرى بوده كه تبار وى به علماى بزرگوار جبل عامل مى‏رسد. جدّ اول ايشان محى الدين، شيخ الاسلام تستر( شوشتر) بوده و محدث نورى در خاتمه مستدرك مى‏فرمايد: والد او شيخ حسين بن محى الدين را به فضل و علم ستوده‏اند.

 

 مفسر مدتى در شهر« خلف آباد»( از شهرهاى استان خوزستان) مقيم بوده و وظايف شرعى را كه پدران ايشان انجام مى‏داده، به عهده گرفته است، ايشان از پدرش حسين از جدش محى الدين و او از پدر خود عبد اللطيف از شيخ بهائى روايت نقل كرده و اجازه روايت داشته‏اند.

 

 كثرت تأليفات و وفور آثار ارزنده‏اش بر بسيارى علم و فضيلت وى گواهى مى‏دهد. علامه بزرگوار، شيخ آقا بزرگ تهرانى در مقدمه خود بر اين تفسير درباره مؤلف آن مى‏نويسد:« تأليفات گرانقدر او، نامش را زنده نگه داشته و آثار به جا مانده از وى، دلالت بر فضل و دانش او دارد و مى‏رساند كه وى علامه‏اى بوده است جامع منقول و معقول كه در تفسير، حديث، فقه، اصول، نحو، منطق، رياضى، هيأت، ادب و شعر، زبردستى و مهارت بسيار داشته است.»

 

تأليفات‏

 

 1- الوجيز فى التفسير( تفسير مورد بحث)

 

 2- شرح اربعين حديث در طهارت( حاوى شرح 21 حديث)

 

 3- توقيف السائل على دلائل المسائل( در فقه).

 

 4- الافاده السنية فى فهم الصلوات اليومية

 

 5- ارجوزة فى اصول الفقه‏

 

 6- ارجوزة فى النحو

 

 7- تحفة المبتدى فى المنطق( منظوم همراه با شرح مؤلف)

 

 8- ارشاد المتعلم الى الطريق( در منطق)

 

 9- شرح حاشية مولى عبد الله شاه آبادى‏

 

 10- رسالة فى ان النسبة ثلاثية او رباعية

 

 11- أرجوزة فى علم الفلك به نام« تبصرة المبتدى»

جمعه 22 مهر 1390  9:24 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

فاضل اصفهانى

 

ولادت
فاضل اصفهاني (معروف به فاضل هندي) در سال 1062 هـ .ق. در اصفهان متولد شد. پدرش، تاج الدين حسن اصفهاني، فرزند شرف الدين محمد مشهور به ملا تاجا مردي دانشمند و فاضل بود. وي نام اين كودك را «ابوالفضل» نهاد كه بعداً به «فاضل هندي»[1] و «بهاء الدين محمد»[2] معروف شد.
خاندان
تاج الدين حسن از علماي اصفهان در اواخر قرن يازدهم و از شاگردان علامه مجلسي بود و از وي روايت نقل مي‌كرد. زادگاه اين عالم فرهيخته «فلاورجان» ـ از توابع اصفهان ـ است.[3] تخصص ملاتاجا در زمينة تصحيح كتب روايي بود.[4] وي در هشتم رجب 1098 هـ .ق. در گذشت.[5]
آثار
برخي از تأليفات تاج الدين حسن بدين شرح است:
1. شرح بر كافيه؛[6]
2. شرح بر شافيه؛
3. شرح بر صحيفة سجاديه؛
4. جامع الفصول و قامع الفضول (به زبان فارسي)؛
5. رسالة التزويجيه.[7]
كودكي
از كودكي فاضل هندي اطلاع دقيقي در دست نيست. نوشته‌اند: «چون در صغر سن با والد خود به هند رفت، به فاضل هندي مشهور شد.[8]»
اين كودك نابغه در 8 سالگي به تدريس شرح مختصر و مطوّل تفتازاني پرداخت و در 11 سالگي كتاب «منية الحريص علي فهم شرح التخليص» را تأليف كرد.
تحصيلات
فيلسوف معاصر، سيد جلال الدين آشتياني دربارة تحصيلات فاضل، چنين مي‌گويد:
«حقير در جُنگي قديمي در زمان گذشته، عبارتي از شخصي كه در اواخر صفويه مي‌زيسته است ديدم كه چنين نوشته است: در مدرسه، صبيّ مُراهقي (پسر نزديك به بلوغ) را ديدم كه در بحث، عليم ماهر و واجد مقام عالي در علوم عصر (روز) بود و آثار نبوغ از ناصية (پيشاني) او آشكار بود. از نسبش پرسيدم، گفتند: او فرزند ملاتاج و نامش بهاء الدين محمد است.»[9]
وي در 13 سالگي به اجتهاد رسيد. فاضل اصفهاني در سال 1077 هـ .ق. (تقريباً در 16 سالگي) در رديف فضلاي به نام بود.[10]
استادان
دربارة استادان فاضل هندي چيزي ننوشته‌اند. برخي از پژوهشگران معاصر بر اين باورند كه اولين استاد فاضل هندي، پدرش (مولي تاج الدين حسن بن شرف الدين فلاورجاني اصفهاني) بود.[11]
فاضل دربارة پدرش آورده است: «و اكثر رواياتي عن والدي العلامه تاج ارباب العمامه».[12]
خانواده
همسر فاضل از اهالي اِجِه (اژيه) از توابع اصفهان بود. نوشته‌اند: «فاضل هندي» با علامه مجلسي اول نسبتي نيز داشته[13] و با واسطه، داماد وي بوده است.[14]
تنها پسر فاضل هندي، محمد تقي همانند پدرش دانشوري فرزانه بود. محمدتقي را چنين ستوده‌اند: «خورشيد آسمان فضل و دانش و قطب دايرة كمال، مولي محمد تقي بن فاضل هندي با سيد نصر الله مكاتبه داشته است. وي اشعاري را در فضيلت مولي محمد تقي سروده است و براي وي ارسال داشته و از پسر فاضل هندي جواب خواسته است.»[15]
شاگردان
1. شيخ احمد بن حسين حلي: وي از فاضل، اجازة روايي نيز داشته و اين اجازه را فاضل به خط خود، پشت كتاب «قرب الاسناد» نوشته است كه در كتابخانة آيت الله مرعشي نجفي موجود است.[16]
2. سيد محمد علي كشميري: وي در سال 1129 هـ .ق. از فاضل اجازة روايي گرفت.[17]
3. سيد ناصر الدين احمد بن سيد محمد بن سيد روح الامين مختاري سبزواري (1080 ـ 1130 هـ .ق.): وي مورد توجه فاضل هندي بود. فاضل هندي به وي اجازة روايي داد، سبزواري داراي آثار بسياري است، از جمله: زواهر الجواهر، شرح بر احتجاج طبرسي و شرح نهج البلاغه.[18] قبر او در تخت فولاد اصفهان است.[19]
4. ملا عبدالكريم بن محمد هادي طبسي: او از فاضل هندي اجازة روايي داشت. فاضل اين اجازه را پشت كتاب من لايحضره الفقيه ـ كه در كتابخانة آيت الله مرعشي موجود است ـ نوشت.[20]
5. شيخ محمد بن حاج علي بن امير محمود جزائري تستري، سيد عبدالله جزائري وي را صاحب تأليفات فراوان دانسته است.[21]
6. مولي نصيري اميني: وي از فاضل اجازة نقل روايت داشت.[22]
7. ميرزا عبدالله افندي: وي از شاگردان آقا حسين خوانساري، آقا جمال، فاضل هندي و علامه مجلسي بود.[23]
8. ميرزا بهاء الدين محمد مختاري (1080 ـ 1140 هـ .ق): وي فرزند سيد محمد باقر حسيني مختاري سبزواري نائيني اصفهاني است و اجازه‌اي از صاحب كشف اللثام دارد.[24]
از او بيش از 40 كتاب و رساله به يادگار مانده است.[25]
9. علي اكبر بن محمد صالح حسني لاريجاني: وي نسخه‌اي از كشف اللثام را به خطّ خود نوشته و اجازة استادش نيز در آن موجود است.[26]
10. محمد صالح كزازي قمي: وي در سال 1126 هـ .ق. به اصفهان رفت و نزد فاضل هندي به تحصيل پرداخت. وي فتواهاي فاضل هندي را در رساله‌اي به نام «تحفة الصالح» گرد آورد.[27]و به شاه سلطان حسين صفوي اهداء كرد.[28]
11. سيد صدر الدين محمد حسيني قمي همداني: وي شرحي بر «عدة الاصول» نوشته كه تقريظي از فاضل هندي بر آن موجود است. اين كتاب در كتابخانة آيت الله مرعشي موجود است.[29] وي استاد وحيد بهبهاني بود.[30]
12. محمد تقي اصفهاني، مشهور به «ملا تقيا» اجازه‌اي از فاضل هندي براي او در سال 1118 هـ .ق صادر شده است.[31]
13. شيخ عبدالحسين بن عبدالرحمن بغدادي: فاضل در سال 1134 هـ .ق. رسالة «الاحتياطات اللازمة العمل» را بر او املا كرده است.[32]
مقام علمي و مرجعيّت
وي در مقدمة «كشف اللثام» مي‌گويد: «در 13 سالگي از معقول و منقول فارغ التحصيل شدم.» او تأليف را قبل از بلوغ آغاز كرد و پيش از بلوغ به اجتهاد دست يافت. فاضل هندي در 16 سالگي موفق شد شفاي بوعلي را تلخيص كند، گرچه اين نسخه سوخت و از ميان رفت. فاضل در 22 سالگي، بار ديگر به تلخيص شفا پرداخت.[33] مرجعيت علمي فاضل هندي پس از رحلت مرحوم مجلسي (1110 هـ .ق) و درگذشت آقا جمال خوانساري (1125 هـ .ق) فراگير شد.[34]
اجتهاد در عصر فاضل
فاضل هندي در عصري مي‌زيست كه اخباري‌گري در حوزه‌هاي علميه رواج داشت. علامه محمد باقر مجلسي گرچه اخباري بود، روش ميانه و معتدلي را در پيش گرفته بود و اكثر آثارش ـ حتي آثار فقهي و كلامي‌اش ـ در قالب ترجمة احاديث بود. در كنار اين حركت مقدس، مجتهداني بودند كه آثار آنها بر اساس استدلال‌هاي عقلاني و بهره‌گيري از دانش اصول بود. پيشتازان اين انديشه، آقا جمال خوانساري و فاضل هندي بودند.
فاضل هندي متن فقهي مفصلي را به عنوان شرح بر قواعد الاحكام علامة حلّي نوشت و نام آن را «كشف اللثام عن حدود قواعد الاحكام» نهاد. او پيش از اين شرح، شرحي بر لمعه با عنوان «المناهج السويّه» را نوشت. آقا جمال خوانساري جز حاشيه بر لمعه و نگارش آثار فقهي كوتاه، متن مفصلي آماده نكرد. بعد از اين دو شخصيت، تا مدتي طولاني، يعني در تمام قرن دوازدهم متن فقهي مفصلي نوشته نشد. بنابراين «كشف اللثام» موقعيتي ممتاز يافت. زماني كه صاحب جواهر و صاحب رياض المسائل دست به نگارش كتاب‌هاي مفصل خود زدند، آخرين اثر فقهي مفصل عالمانه را همين كشف اللثام دانسته، از آن در تدوين كتاب خويش بهره‌ي فراوان بردند. صاحب جواهر اعتماد عجيبي به فاضل هندي و كتابش (كشف اللثام) داشت و چيزي از جواهر را نمي‌نوشت مگر آن كه كشف اللثام در دسترس او باشد.[35] از قول صاحب جواهر نقل كرده‌اند:
«لو لم يكن الفاضل في ايران ما ظننت أنّ الفقه صار اليه؛[36] اگر فاضل (هندي) در ايران نبود، گمان نمي‌كردم فقه به آنجا برسد.»
صاحب جواهر، از كشف اللثام در نگارش جواهر فراوان استفاده كرده است. از جمله: 80 مورد در جلد اول، 138 مورد در جلد هشتم، 80 مورد در جلد نهم، 85 مورد در جلد دهم، 150 مورد در جلد يازدهم، 200 مورد در جلد چهل و يكم و 280 مورد در جلد چهل و سوم.
شيخ انصاري نيز در كتاب مكاسب خود، به كشف اللثام بسيار استناد كرده است.
بنابراين بايد فاضل هندي را حلقة واسط مهمي در تاريخ اجتهاد شيعي بر شمرد. اين سلسلة اجتهاد در عصر صفويه از محقق كركي (متوفا: 940 هـ .ق.) آغاز مي‌شود. محقق، بنيان گذار مكتب فقهي منحصر به فردي است كه تداوم بخش مكتب او عبارتند از:
شيخ حسين بن عبدالصمد (متوفا: 984 هـ .ق.) پدر شيخ بهايي، شيخ بهايي (متوفا: 1030 هـ .ق.) ميرداماد (متوفا: 1040 هـ .ق)، حسين بن رفيع الدين معروف به سلطان العلماء (متوفا: 1064 هـ .ق)، آقا حسين خوانساري (متوفا: 1098 هـ .ق.)، آقا جمال خوانساري (متوفا: 1125 هـ .ق.) و فاضل هندي.[37]
اين مكتب توسط صاحب جواهر و صاحب رياض المسائل استمرار پيدا كرد. در اين فاصله، نقش اصلي را در احياي مكتب اجتهاد، وحيد بهبهاني برعهده داشت. در امتداد حركت پوياي فقهي مكتب محقق كركي، مكتب ژرف نگر فقهي مقدس اردبيلي است كه توسط محمد بن علي موسوي عاملي (متوفا: 1011 هـ .ق.) نويسنده مدارك الاحكام، حسن بن زين‌الدين عاملي(متوفا: 1011 ه. ق.)مؤلف كتاب منتقي الجمان، عبدالله بن حسين شوشتري (متوفا: 1021 هـ .ق.) محقق سبزواري (متوفا: 1090 هـ .ق.) نويسندة كتاب كفاية الاحكام و فيض كاشاني ادامه يافت.[38]
تأليفات
در برخي از آثار فاضل هندي آمده است كه وي 80 تأليف دربارة موضوعات مختلف علوم اسلامي نگارش كرده است.[39] گرايش و تبحّر وي در فقه و اصول بود. وي در زمينه‌هاي: ‌عقايد، كلام، تفسير، نحو و ... به تلخيص و شرح آثار پيشينيان پرداخت. برخي از شرح‌هاي وي مانند كشف اللثام چنان عميق و مبسوط است كه خود تأليفي مستقل به حساب مي‌آيد.

 

از جمله كارهاي تفسيري او تنظيم بخش‌هاي تفسيري كتاب امالي سيد مرتضي است.
فاضل هندي در تلخيص برخي متون نحوي نيز كوشش بسياري نمود.
شمار آثار او را تا 150 كتاب و رساله نوشته‌اند. تعدادي از آثار او عبارتند از:
1. تفسير قرآن.
2. التّمحيص، (در علم بلاغت)
3. چهار آئينه: اين كتاب به زبان فارسي است و فاضل آن را در اثبات خدا، اجماع امت بر امامت غير معصوم، ملازم كفر است، ‌تفسير آية 40 سورة توبه و اثبات عصمت آل عبا، نوشته است.[40]
4. حاشيه بر شرح مواقف.
5. شرح هدايه.
6. رسالة عدم وجوب نماز جمعه در زمان غيبت امام (ره)
7. زبده در اصول دين.
8. شرح قصيدة حميري.
9. شرح ملخص التلخيص.
10. شرح عوامل.
11. شرح زبده.
12. شرح عقايد النسفيه.
13. كشف اللثام في شرح قواعد الاحكام، در فقه.
14. كليد بهشت.
15. مناهج السوية في شرح الروضة البهيه، چهار جلد.[41] اين كتاب را فاضل هندي در 25 سالگي به رشتة تحرير درآورده است.[42]
16. منية الحريص علي فهم شرح التلخيص: اين كتاب از نخستين آثار فاضل اصفهاني و موضوع آن علم بلاغت است كه وي قبل از بلوغ نگارش آن را به پايان رسانده است.[43]
17. التنصيص علي معاني التّمحيص: اين كتاب در موضوع بلاغت نوشته شده و شرح مزجي است بر رسالة «التمحيص» خودش، او تلخيص المفتاح خطيب قزويني را در آن مختصر كرده است. اين رساله در سال 1073 هـ .ق به پايان رسيد[44] و در پايان كشف اللثام چاپ شده. اين كتاب را فاضل هندي در 12 سالگي تأليف كرد.[45]
18. الزهره في مناسك الحج و العمره.
19. احالة النظر في القضاء و القدر.
20. الزبدة العربيه.
21. شرح الدرة البريعة في علم اصول الشريعة.
22. الحور البريعة في الاصول الشريعه.
23. خلاصة المنطق.
24. الحاشية علي المواقف.
25. الحاشية علي الهداية الاثيرية للميبدي.
26. رسالة في الاحتياط الازمة العمل.
27. عون اخوان الصفا علي فهم كتاب شفاء.
28. اثبات الواجب في اثبات الواجب.
29. حكمت خاقانيه.
30. السؤال و الجواب.
31. شرح العوامل ملامحسن قزويني.
32. فهرست كنز الفؤاد.
33. اللأليء العبقرية في شرح العينيّة الحميريّه: اين كتاب به زبان عربي و شرح ادبي مفصل و مهمي است بر قصيدة عينية سيد اسماعيل حميري.
34. النجاة: فارسي و دربارة اصول دين است.
35. بينش، غرض آفرينش.
36. كاشف اسرار اليقين من اصول الشرع المبين في شرح معالم الدين.
37. قراح الاقتراح: به زبان عربي و دربارة نحو مي‌باشد و فاضل هندي در سال 1081 هـ .ق. آن را نوشته است.[46]
38. موضح اسرار النحو.
39. الرسالة التهليلية.
40. الكواكب الدري: اين كتاب در موضوع تفسير و ادبيات و به زبان عربي مي‌باشدو در سال 1097 هـ .ق تأليف شده است.[47]
41. حاشيه بر كافيه ابن حاجب.
42. تطهير التطهير عن اوهام شبه الحمير.
43. الزام العار لصاحب الغار: تفسير آية 38 سورة توبه.[48]
44. حاشيه بر قرب الاسناد.
45. الرسائل الكثيره.
46. تحفة الصالح: پاسخ به پرسش‌هاي شاگردش، مولي صالح بن عبدالله كزازي قمي است. وي در سال 1126 هـ .ق. آن را به شاه سلطان حسين اهدا كرد.[49]
47. تحريم خمر.
كتابخانه
اعتباري را كه فاضل هندي براي كتاب قائل بوده، قابل توجه است. او در شرايطي كه فقر بر زندگي‌اش حاكم بوده، توانست نسخه‌هاي منحصر به فردي از آثار پيشينيان را در كتابخانة شخصي‌اش جمع كند. وي براي تأليف كتاب پرارزش كشف اللثام به نقل‌هاي ديگران از كتاب‌هاي پيشينيان، اعتماد نكرد؛ بلكه با در اختيار داشتن مصادر اصلي، مستقيماً از آنها ـ در خلق اين اثر جاودان ـ استفاده كرد.
شماري از كتاب‌هايي كه در كتابخانة فاضل هندي وجود داشت، عبارتند از:
الجُمل و الانتصار، المزار للشهيد، حاشيه علي القواعد، رساله في جواز السفر، اللوامع و المقداديات، الغنيه في العلوم، الشاميات و البحريات لابن فهد حلّي، المسائل الغرويه، شرح نهج المسترشدين، شرح الارشاد لابن المصنف، اجوبة المسائل المختلفه للشيخ علي، مناهج اليقين في اصول الدين، رسالة ايضاح الاشتباه في اسماء الرواة و اسامي الرجال، مجلي مرآة المنجلي في علم الكلام، قواعد ابن ميثم، فرج بعد الشدّة للتنوخي، ترجمة تورات، الانوار البدريه، نثر اللآلي و تفسير بلابل القلاقل.[50]
وفات
فاضل هندي كه فخر عالم است نيز، دامنگيرش اين خاك غم است
فاضل هندي در روز سه شنبه بيست و پنجم رمضان سال 1137 هـ .ق. به سراي باقي شتافت و پيكرش در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شد.[51] در كنار قبر او، قبر ملا محمد فضل معروف به فاضل ناييني قرار گرفته است كه به همين سبب، مردم قبر اين دو شخصيت علمي را به نام «فاضلان» مي‌شناسند.[52]
تخت فولاد اصفهان
اين قبرستان از متبرّك‌ترين آرامگاه‌هاي ايران است. «و مؤمنين مخصوصاً به جهت برآمدن حاجت به سر قبر او (فاضل هندي) براي زيارت مي‌روند و توسل مي‌جويند. بسا باشد كه بعضي از مؤمنين به تخت فولاد مي‌روند محض زيارت فاضل و اكتفا به زيارت آن بزرگوار نموده، به مزارهاي ديگر نمي‌روند؛ كه او را اهمّ از همه مي‌دانند.»[53]
ن: 2764 م علي محمد نيكان

 


[1] . تاريخ حزين، ص 64.
[2] .رياض‌العلما، ج 7، ص 36.
[3] . ترجمة روضات الجنات، ج 7، ص 115.
[4] . وقايع السنين و الايام، مير عبدالحسين حسيني خاتون آبادي، ص 542.
[5] . زندگينامه علامه مجلسي، ج 2، ص 82؛ تذكرة العلما، محمد بن سليمان تنكابني، ص 169.
[6] . زندگينامة علامه مجلسي، سيد مصلح الدين مهدوي، ج 2، ص 83.
[7] . طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 90.
[8] . تاريخ حزين، ص 64.
[9] . منتخب آثار الحكماء، ج 3، ص 544، پاورقي.
[10] . ترجمة روضات الجنات، ج 7، ص 357.
[11] . زندگينامة علامه مجلسي، ج 2، ص 82 و تذكرة العلماء، محمد بن سليمان تنكابني، ص 169.
[12] . بهجة الآمال، ص 375.
[13] . تذكرة الانساب، ص 107، و نجوم السماء، ص 212.
[14] . مفاخر اسلام، ج 8، ص 328.
[15] . اعيان الشيعه، ج 44، ص 135؛ ج 9، ص 197 و ج 1، ص 197.
[16] . ترجمة روضات الجنات، ج 7، ص 113؛ طبقات اعلام الشيعه، ص 548 و الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج 18، ص 56.
[17] . تلامذة العلامة المجلسي و المجازون منه، ص 63.
[18] . الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 1، ص 232، شماره 1220.
[19] . اعيان الشيعه، ج 3، ص 111.
[20] . مقالات تاريخي، دفتر سوم، رسول جعفريان، ص 131.
[21] . الاجازه الكبيره، ص 177.
[22] . الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 18، ص 57.
[23] . الاجازه الكبيره، ص 147 و تلامذه العلامه المجلسي و المجازون منه، ص 37.
[24] . الكواكب المنتشره، ص 109.
[25] . طبقات اعلام الشيعه، ص 109، 108، و الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 4، ص 423.
[26] . الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 18، ص 57.
[27] . تراجم الرجال، ج 2، ص 726.
[28] . اعيان الشيعه، ج 9، ص 138.
[29] . مقالات تاريخي، دفتر سوم، رسول جعفريان، ص 132.
[30] . طبقات اعلام الشيعه، ص 576. الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 1، ص 232، الكواكب المنتشره، ص 116.
[31] . الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج 1، ص 232؛ الكواكب المنتشره، ص 116.
[32] . همان، ج 11، ص 34.
[33] . مقالات تاريخي، دفتر سوم، رسول جعفريان، ص 133.
[34] . دستور شهرياران، ص 273.
[35] . احوال و آثار بهاء الدين محمد، رسول جعفريان، ص 36 و 34.
[36] . فوائد الرضويه، ص 478.
[37] . مقدمه‌اي بر فقه شيعه، ص 56.
[38] . همان، ص 57.
[39] . فوائد الرضويه، ص 478 و فهرست مجلس، ج 4، ص 98.

 

 

[40] . الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 5، ص 311، ش 1481.
[41] . سيري در تاريخ تخت فولاد، سيد مصلح الدين مهدوي، ص 166.
[42] . ترجمة روضات الجنات، ج 7، ص 357.
[43] . الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج 4، ص 431 و ج 22، ص 361؛ ترجمه روضات الجنات، ج 7، ص 114.
[44] . فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانة عمومي آيت الله نجفي مرعشي، ج 3، ص 17 و 16.
[45] . احوال و آثار بهاء الدين اصفهاني، رسول جعفريان، ص 53.
[46]. فهرست نسخه‌‌هاي خطي آيه الله نجفي مرعشي، ج 3، ص 17و 16.
[47] . فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانة آيت الله گلپايگاني، سيد احمد حسيني، ج 1، ص 52.
[48] . نسخة خطي به شمارة 817، موجود در كتابخانة مرحوم آيت الله نجفي مرعشي.
[49] . اعيان الشيعه، ج 9، ص 138.
[50] . بحار الانوار، ج 110، ص 177 و 165.
[51] . ترجمة روضات الجنات، ج 7، ص 116 و سيري در تاريخ تخت فولاد، ص 166.
[52] . سيري در تاريخ تخت فولاد، ص 166؛ ريحانة الادب، ج 4، ص 285 و تذكرة القبور، ملا عبدالكريم گزي، ص 39.
[53] . تذكرة القبور، ص 40.
جمعه 22 مهر 1390  9:31 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

آيت الله سيد صدرالدين رضوى قمى (ره)

( 1160- 1095 هـ.ق )

 

 

 

ولادتسيد صدر الدين رضوى قمّى (قامت تقوى‏) از فقيهان و دانشوران برجسته قرن يازدهم و دوازدهم ه ق است. او در سال 1095 ه . ق در يك خانواده اصيل پا به عرصه وجود نهاد ، نامش را صدر الدين نهادند. شايد زمانى كه پدر اين نام را براى مولود مباركش برمى گزيد، نمى‏دانست آينده درخشانى در انتظار اوست و فرزند كوچكش يكى از مشعلداران حوزه فقاهت و تقوى‏ و معرفت خواهد شد. پدرش ، محمد باقر رضوى است، از شرح حال او در كتاب‏هاى تراجم مطلبى به دست نيامد ؛ البته مرحوم خوانسارى در  روضات الجنات و مرحوم شيخ عباس قمى در فوايد الرضويّه  دو نفر از علما را به نام محمد باقر رضوى قمى يا حسينى نجفى، ياد آورى مى‏كنند و آنها را از بزرگان علم كلام مى‏شمارند، و اين سوال مطرح مى‏شود كه آيا يكى از آنها پدر بزرگوار شخصيت مورد نظر ما هست يا نه؟ با اينكه نمى‏توان نظر قاطعانه‏اى ابراز كرد، اما برخى از قرائن گوياى اين مطلب است كه مرحوم محمد باقر  فرزند محمد ابراهيم فرزند محمد باقر رضوى قمى همدانى پدر ايشان است. بر اساس اين احتمال درسال 1118 ه . ق از دنيا رفته است. از زادگاه سيد صدرالدين هم نشانى در دست نيست و اينكه آيا ايشان واقعاً اهل قم بود يا چون مدّتى در آن شهر اقامت داشت، به قمى معروف شد. همانطور كه خيلى از علماى ما كه اهل قم نبودند به دليل حضور و اقامت در اين شهر، مشهور به قمى بودند.

 

 

 

خاندان از خاندان سيد صدرالدين اطلاع دقيقى در دست نيست ؛ گر چه بعضى از نويسندگان، عده‏اى از علماي  شيعه را جزو اين خاندان جليل به حساب مى‏آورند، همانند: محمد مهدى، فرزند ميرزا محمد باقر حسينى مشهدى كه گفته‏اند او جد سادات همدان است. همچنين محمد باقر رضوى قمى كه او را قمى الاصل، متولد و ساكن همدان دانسته‏اند. سيد صدر برادرى به نام سيد ابراهيم رضوى ساكن در همدان داشت كه از محققان و بزرگان علم و صاحب تأليف بود و سيد عبدالله جزائرى نام او را در كتاب اجازه مى‏آورد. وى همان كسى بود كه سيد صدر از قم به همدان رفت و مهمانش شد. سيد ابراهيم رضوى بعد از رحلت برادرش، سيد صدر الدين، از همدان به كرمانشاه رفت و تا مدتى آنجا ساكن شد؛ اما اينكه در كجا و چه زمانى رحلت نمود، مشخص نيست.

 

 

 

سيد صدرالدين  در منظر بزرگان دانشمندان در كتاب‏هاى تراجم خود از سيد صدرالدين به نيكى ياد كرده‏اند. مستندترين شرح‏هاى او به دست يكى از بهترين رجال شناسان قرن 12 هجرى قمرى سيد عبدالله موسوى جزايرى به رشته تحرير در آمده است. او سيد عبدالله كه با جناب سيد صدر ملاقات كرده است، مقام و منزلت او را با دقت فراوان نقل مى‏كند و مى‏نويسد:

 

 

 

سيد صدر عالمى بزرگوار، اهل كلام و داراى حَسَب و نسب والايى است. او در نجف اشرف اقامت داشت و بزرگترين و برجسته‏ترين دانشمندى بود كه در عراق ديدم. بهره وجودى او بيشتر از همه بزرگان روزگارش بود و در حكمت و فلسفه و روايت و فقه از همه جامع‏تر به نظر مى‏رسيد. حكمت را از حكيمان اصفهان فرا گرفت، در نجف  از چنان عظمت و نفوذ كلام برخوردار شد كه وقتى شيعيان از سراسر جهانِ به زيارت مرقد مطهر اميرالمومنين حضرت على (ع) مشرف مى‏شدند، به خدمت اونيز مى‏رفتند و ضمن ملاقات، مسائل شرعيه مورد نيازشان را مى‏پرسيدند.

 

مرحوم سيد عبدالله موسوى جزايرى درباره سيد صدرالدين كلامى گفته يا مطلبى نوشته‏است، همانند حاجى نورى و خوانسارى و شيخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى و سيد محسن امين و... اين موضوع هر چند ما را از مطرح كردن آن سخنان بى نياز مى‏كند ؛ ولى چون بعضى ديگر از دانشوران محقق شرح حال سيد صدرالدين را با تفصيل بيشترى آورده‏اند، ناچار به يادآورى برخى از آنها هستيم.

 

مرحوم خوانساري صاحب روضات الجنات مى‏نويسد:                                                                                        سيد صدر الدين از محققان و عالمان بزرگ عصر خود به شمار مى‏آمد و در مراتب فضل و دقت بى نظير بود. او ابتدا در حوزه اصفهان نزد جمعى از دانشوران برجسته درس خواند و به مراحلى از كمال علمى نائل شد. از حوزه اصفهان براى ارشاد و تبليغ احكام دين و تربيت طلاب، به شهر قم روانه شد.

 

مرحوم شيروانى از متفكرترين دانشمندان روزگار خود بود. وى كه در شيروان به دنيا آمد، ساكن اصفهان شد و در اين شهر مورد توجه همه دانشجويان بود. علامه شيروانى ابتدا در نجف مشغول تحصيل و تدريس بود، تا آنكه شاه سليمان صفوى او را به اصفهان دعوت كرد ؛ وى درخواست شاه سليمان را پذيرفت و با حضور خود به حوزه اصفهان شكوه و جلوه خاصّى بخشيد، ضمناً او داماد مرحوم ملا تقى مجلسى بود.

 

شاگردان در منابع گوناگون مطالعه شد،به شاگردان سيد صدر اشاره‏اى شده بود و تنها عالمى كه به عنوان شاگرد سيد مطرح است، آيت حق و الگوى تقوى و تواضع ؛ وحيد بهبهانى است كه به حق ستاره پر فروغ آسمان علم و فضل و انديشه است ؛ زيرا او مؤسّس علم اصول است، آن هم در زمانى كه نزديك بود بر اثر رونق گرفتن بازار اخباريگرى، علم اصول فقه از ميان حوزه علمى شيعه از بين برود. بر اثر تلاش‏هاى بى وقفه اين اصولى متفكّر پايه‏هاى علم اصول بر براهين قاطع استوار شد و نه تنها علم اصول به اين وسيله از نابود شدن نجات يافت ؛ بلكه مشرب و مسلك اخبارى‏ها از هم فرو ريخت. اگر سيد صدر را شاگردى جز وحيد بهبهانى نبود، بايد گفت زهى فخر و مباهات كه چنين استادى چنين شاگردى را تربيت كرد.

 

 

 

تاليفات تأليفاتى چند براى سيد صدر ذكر كرده‏اند همانند: حاشيه بر مختلف علّامه حلّى و كتاب طهارت ؛ اما مشهورترين و معتبرترين كتابى كه از او به يادگار ماند، شرح بر شرح وافيه در علم اصول فقه است. كتابى كه مرحوم شيخ مرتضى انصارى بارها در رسائل از آن نام مى‏برد و آراء سيد صدر را مطرح مى‏كند. هر گاه نظرش موافق نظريه سيد نباشد، آن نظريه را مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهد. شيخ انصارى تقريباً در 12 موضع از كتاب رسائل خود به نظريه‏هاى سيد پرداخته است.

 

 

 

وفاتسيد صدر الدين رضوي در سال 1160 ه . ق در سن شصت و پنج سالگى، روحش از عالم خاكى پرواز كرد و به ملكوت اعلى پيوست.

 

 

دوشنبه 2 آبان 1390  6:55 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ملامحمداسماعيل‏خواجويى (1173ه'.ق.)

 

مدافع ولايت‏

 

سيد عباس رفيعى‏پور علويجه‏

 

يكى از مفاخر جهان تشيّع، محمد، معروف به اسماعيل مازندرانىِ اصفهانى و مشهور به «خواجويى» است.[1]

 

 

زادگاه

 

محمداسماعيل اهل مازندران بوده و احتمالاً زادگاه وى نيز همان منطقه بوده است؛ اما مشخص نيست كه از كدام شهر اين استان سرسبز مى‏باشد.

 

در هيچ يك از آثارش نيز ديده نشد كه وى از محل تولد و اجداد خود نام برده باشد. او در بيشتر آثارش، خود را مازندرانى معرفى كرده است.[2]

 

شهرت وى به «اصفهانى» به اين سبب بوده است كه محل رشد، مراحل تحصيلات و تأليفات وى در شهر اصفهان بوده است.

 

 

شهرت خواجويى

 

شهرت او به «خواجويى» نيز بدان سبب بوده كه وى در سال (1133 ه'.ق.) به محلّه «خواجو» كه در آن هنگام خارج از شهر اصفهان بوده - هجرت كرده است. از نوشته‏هاى كُهن استفاده مى‏شود[3] كه اين محله را قبل از حكومت صفويه، «باغ كاردان» و «طرازآباد» مى‏ناميده‏اند و در عهد صفويه و پس از آن گاهى «خواجو» و زمانى «خواجه» گفته شده است.

 

سبب اين نامگذارى ظاهراً سكونت جمعى از خواجه‏سرايان حرم سلاطين سلجوقى يا صفوى در اين ناحيه بوده است و «خواجه» در اثر كثرت استعمال به «خواجو» تبديل شده است.[4]

 

 

استادان و مشايخ‏

 

نام تمامى استادان و مشايخ علاّمه خواجويى در دسترس نيست؛ امام نامِ برخى از آن‏ها بدين شرح است:

 

1. شيخ محمدجعفر بن محمدطاهر خراسانى اصفهانى (متولد 1080 ه'.ق.)

 

اين شخصيت بزرگوار صاحب كتاب «الاكليل» است و در علم رجال و درايه مشهور بوده است. محقق خوانسارى در كتاب روضات الجنات آورده است كه: احتمال دارد ملا محمداسماعيل خواجويى، رجال و درايه را نزد وى تحصيل كرده باشد.[5]

 

2. شيخ بهاءالدين محمد اصفهانى، (متوفاى 1137 ه'.ق.) مشهور به فاضل هندى.

 

3. شيخ حسين ماحوزى بحرانى.

 

مرحوم خواجويى از ايشان اجازه روايى داشته است. محدث نورى، سلسله اجازات بزرگان را به علاّمه خواجويى و سپس به شيخ حسين ماحوزى مى‏رساند.

 

رويدادها

 

از رويدادهاى مهم عصر ملاّ محمداسماعيل خواجويى، فتنه افغانها در ايران و به ويژه در اصفهان بود.

 

در سال (1122 ه'.ق.) افغانها به ايران حمله كردند و سيزده سال بعد يعنى در سال (1135 ه'.ق.) كاملاً بر ايران مسلط شدند. حاكميت متجاوزان افغان تا سال (1142 ه'.ق.) طول كشيد. در اين مدتِ بيست و دو ساله بر اثر بى‏كفايتى زمامدران ايران و درنده‏خويى متجاوزان، سرزمين ايران در فقر و فلاكت به سر مى‏برد و همه جا ناامنى و جنايت حاكم بود. اين عالم جليل‏القدر در متن اين بحران، با غم و رنج و بلاى خانمان برانداز افغانها گرفتار بود و هيچ راه نجاتى برايش فراهم نبود.

 

برخى از عالمان حوزه علميه اصفهان در فراز و نشيب اين حوادث، يا به شهادت رسيدند، يا مفقود الاثر شدند و يا از آن جا براى هميشه كوچ كردند. مراكز علمى و فرهنگى اصفهان توسط مهاجمان ويران گرديد و كتابهاى كتابخانه‏هاى بزرگ اين شهر تاريخى به عنوان سوخت در حمامهاى اصفهان به كار گرفته شد. كتابخانه‏هاى كوچك، يا محبوس ماند و دچار آفت شد يا در زمين و باغچه منازل دفن گرديد، يا طعمه زاينده رود شد، يا محراب مساجد از اوراق آن‏ها پر شد و يا به صورت قاچاق از كشور خارج گرديد.

 

علامه خواجويى با وجود اين حوادث، با همت والا موفق به تحصيل، تدريس و تأليف و پژوهش شد و در كوران آن وقايع مصيبت‏بار، توانست اثر مهمى به نام «چهل حديث» بنگارد. وى در خصوص زمان و مكان تأليف اين كتاب تحقيقى چنين مى‏نويسد:

 

اين كتاب را در زمان و مكانى گرد آوردم كه ديده‏ها و دلها پريشان مى‏گشت و خون مؤمنين ريخته مى‏شد و عِرض و ناموس مردم هتك مى‏گرديد و اموال و اولاد مردم به غارت و اسيرى مى‏رفت و درياى انواع ظلم و ستم موج مى‏زد و ابرهاى پى در پى ناراحتى‏ها و غمها سايه افكنده بود، زمان هرج و مرج و فتنه بود، همه مضطرب و ناراحت و فكرها مشغول و مشوّش بود، در چنين حالى بود كه اين كتاب را تأليف نمودم.[6]

 

بعد از شكست افغانها، مجدداً اصفهان به يك مركز علمى تبديل شد و از نو جان گرفت. يكى از عالمان پرتلاش و علاقه‏مند در بازسازى اين حوزه، ملا محمداسماعيل خواجويى بوده است.[7]

 

 

از منظر دانشوران

 

برخى از مورخان و دانشوران درباره شخصيت و ويژگى‏هاى خواجويى اظهارنظر كرده‏اند كه به آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

 

سيد محمدباقر خوانسارى چنين نوشته است:

 

عالم جليل مولانا اسماعيل خواجويى، عالمى است بارع و حكيمى است جامع و ناقدى است بصير و محققى است نحرير. از اجلاّى متكلّمين و فقهاى اذكيا است. داراى هوش سرشار، فطرتى شريف، نفسى سليم، هيبتى عظيم و روحى قوى است؛ و نيز قلبى پاك، درونى تزكيه شده، زهدى فراوان و اخلاقى پسنديده دارد و مستجاب الدعوه و بى ادعا مى‏باشد و در ديده پادشاهان و اعيان عظيم و سربلند است.

 

نادرشاه با آن سطوت و صولتى كه داشت به كسى از علماى عصر خود اعتنايى نداشت؛ اما در مقابل شخصيت والاى علامه خواجويى خاضع بود و اوامر و دستورات وى را بى‏چون و چرا اجرا مى‏كرد. اين خود نتيجه زهدى بود كه از خوراك و نوشيدنى و لباس، به اندكى بسنده مى‏كرد و از غير خدا قطع نظر داشت و در آنچه مى‏كرد، قصد قربت مى‏نمود.

 

اين شيخ جليل‏القدر متأسفانه در نابسامانى مى‏زيسته؛ زمانى كه به جهت استيلاى افغانها بر ايران، علم و دين يارى نمى‏شد و روزگارى بود كه ناموس و خون و اموال شيعيان در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال شمرده مى‏شد و احترامى نداشت. اين امور سبب شد كه نام اين مرد بزرگ در ميان اصحاب به فراموشى سپرده شود و بدين جهت تاريخ ولادت، استادان و شاگردان ايشان نامعلوم بماند و آثار ارزشمندش مفقود گردد.[8]

 

شيخ عبدالنبى قزوينى از معاصران علامه خواجويى مى‏نويسد:

 

'... علامه خواجويى يكى از دانشمندان و فرزانگانى است كه تا عمق علوم و معارف رسيد و ميان علما مشهور به فضل گشت، هر عالم و جاهلى شخصيت والاى وى را شناخت. او زمان تحقيق كامل را به دست گرفته، به طورى كه هر فاضلى بدان اعتراف نموده است.

 

او يكى از پهلوانان كلام و فحول علم مى‏باشد و زيادى فضلش گوياى امواج درياهاست و كوههاى سربه فلك كشيده در مقابل علم و فهمش همچون نقطه‏اى مى‏باشد.

 

از يكى از ثقات و بزرگان شنيدم كه ايشان كتاب شفاى ابن سينا را سى مرتبه ملاحظه فرموده، يا به خواندن و يا به تدريس و يا به مطالعه. از ديگرى شنيدم كه گفت: از شفاى من چند ورق افتاده بود، علاّمه خواجويى آن را از حفظ بيان فرموده، سپس آن را با نسخه اصلى مقابله نمودم، كاملاً صحيح بود، مگر در يك حرف يا دو حرف كه تفاوت داشت.

 

همه كتب حكمت و كلام و اصول پيش وى بسيار آسان بود، تا آنجا كه مورد تعجب علما و دانشمندان و فرزانگان قرار گرفت، آن‏ها با خود چنين مى‏گفتند: (ان هذا لشى‏ء عجاب، ان هذا الشى‏ء يراد.)

 

آن بزرگوار در حكمت، تسلط كامل و معرفت تام داشت. در فقه، تفسير، حديث و در تمام اين گونه علوم، صاحب تحقيق بود و آيتى عظيم از آيات الاهى و حجّتى از حجج بالغه الاهى بود. با اين همه، به عبادت اشتغال بسيار داشت. زاهد، گوشه‏نشين و عزلت گزين بود. از مردمانى كه براى دنيا، تحصيل علم مى‏نمودند نفرت داشت. در عمل به سنتهاى پيامبر(ص) دقيقه‏اى فروگذار نمى‏كرد و اخلاص بسيار به ساحت حضرات ائمه اطهار(ع) داشت.

 

در محكم نمودن عقايد راستين اصرار شديد مى‏ورزيد و داراى همت بلند در اجراى حدود الاهى بود.[9]

 

ميرزا ابوالحسن غفارى (متوفا 1207 ه'.ق.) در كتاب «تاريخ گلشن مراد» به قلم بليغ خود، درباره علامه خواجويى چنين نگاشته است:

 

سالك مسالك حق‏جويى، ملا اسماعيل خواجويى، ترجمان مقالات اهل يونان و متحتّم كمالات نوع انسان، شهباز بلند پرواز عالم نفوس و عقول، طاير فرّخ پر و بال منازل عروج و مراحل وصول، محقق دقايق علوم و مدقق حقايق رسوم، مشهور فى الآفاق، افتخار اهالى فارس و عراق، زيبنده مسند افادت و فروزنده مجلس شريعت، واقف به تسبيح گفتن شب و روز، عارف به معارف هشت و چهار (ائمه اطهار(ع)) منكر آثار تكلّف و تصلّف. اگر چه آن عالى‏جناب در جميع علوم ماهر بودند، ليكن به جهت ممارست مطالب حكميّه و دقايق عقليه در زمره حكماى مشهور و به آن عنوان در نظر و زبان مردم معروف بودند.

 

در زهد و ورع و تقوا و دورى از ارباب دولت و بى طمعى از ملوك و امرا، ضرب المثل بودند، مدت العمر بعد از فراغ از تحصيل علوم مشغول افاده مى‏بوده‏اند.[10]

دوشنبه 2 آبان 1390  6:57 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ملامحمداسماعيل‏خواجويى (1173ه'.ق.) (2)

شاگردان‏

 

بسيارى از دانشوارن اصفهان از محضر وى استفاده كرده‏اند كه نام برخى از آنان به شرح ذيل است:

 

1. ميرزا ابوالقاسم مدرس خاتون‏آبادى (1271 - 1215 ه'.ق.).[11]

 

2. ملا محراب گيلانى اصفهانى (متوفا 1217 ه'.ق.).

 

3. ميرزا محمدعلى بن ميرزا مظفر.

 

4. آقا محمد بيدآبادى (متوفا 1298 ه'.ق.).

 

5. ملا مهدى نراقى (متوفا 1209 ه'.ق.).[12]

 

شيخ عباس قمى مى‏نويسد:

 

المولى اسماعيل... مستجاب الدعوة، مسلوب الادعاء يروى عنه العالم الجليل المولى مهدى النراقى (صاحب مشكاة العلوم).[13]

 

 

ويژگى‏ها:

 

هنگامى كه افغانها بر اصفهان سيطره پيدا كردند، حوزه‏هاى علميه تعطيل شد. عالمان، استادان و شاگردان آن‏ها براى در امان ماندن از فتنه افغانها به روستاهاى مجاور اصفهان كوچ نمودند. در اين هنگام ملا محمداسماعيل در اصفهان ماند و سبب دلگرمى برخى از عالمان اصفهان شد. وى توانست با صلابت، تحقيق و پژوهش را در اوج ظلم و ستم بيگانگان ادامه دهد و در عصر خود به عنوان سمبل استقامت و مرجعى والامقام و محبوب، نزد مردم اصفهان و ساير شهرهاى مذهبى قرار گيرد؛ به گونه‏اى كه مردم از مقام معنوى وى استمداد مى‏جستند و او را مردى مستجاب‏الدعوه و مقرب عنداللَّه مى‏دانستند.[14]

 

 

احترام به سادات‏

 

آن بزرگوار محبت بسيارى نسبت به سادات و اولاد حضرت زهرا(س) داشت و كمال اخلاص خود را نسبت به آنان ابراز مى‏نمود. او داراى مقامات بلند و كرامات باهره بود.[15]

 

از مرحوم خواجويى درباره احترام به سادات و سخن رسول‏اللَّه(ص) كه فرموده است:

 

اكرموا اولادى الصالحون للَّه و الطالحون لى؛ گرامى بداريد اولاد مرا! شايستگان آن‏ها را براى خدا و غير شايستگان را براى من!

 

پرسيدند كه آيا اين مطلب از پيامبر اكرم(ص) است؟

 

ايشان با استناد به نظر دانشوران شيعه نوشت:

 

اين حديث را علماى اماميه به عبارات متقاربه [نزديك به هم‏] از آن حضرت نقل كرده‏اند و صاحب «لوامع الهيّه» در مباحث كلاميه چنين نقل كرده است: اكرموا صالحهم للَّه و طالحهم لأجلى. و در جامع الاخبار، ص 140 موجود است.[16] و در مستدرك الوسائل فقط يك كلمه «احبوا» به جاى «اكرموا»

 

آمده است. روايت چنين است: قال رسول‏اللَّه(ص): احبوا اولادى، الصالحون للَّه و الطالحون لى.[17]

 

مرحوم خواجويى مى‏نويسد:

 

پيرامون اين موضوع در كتاب «فوايد» مبسوط بحث كرده است.[18]

 

 

آثار

 

ملا محمداسماعيل خواجويى در طول زندگى مشقت‏بار خود به تحقيق و پژوهش پرداخت و حوادث ناگوار، اين عالم نستوه را از تأليف باز نداشت.

 

برخى از آثار دقيق و تحقيقى وى در فقه، اصول، حديث، رجال، حكمت، كلام و... در اوج هجوم افغانها به ايران، به ويژه اصفهان به رشته تحرير در آورده است.

 

صاحب روضات الجنات تعداد آثار ايشان را يكصد و پنجاه اثر ذكر كرده است؛ اما صاحب حديقة الشعرا، آثار محققانه مرحوم خواجويى را سيصد اثر مى‏داند.

 

خواجويى بر بيشتر كتابهاى حوزوى حاشيه دارد.[19]

 

بررسى آثار گران‏سنگ اين فقيه فرزانه نشان مى‏دهد كه بخش مهمى از اين آثار به صورت دست‏نوشته در گوشه كتابخانه‏ها مهجور مانده و هنوز به زيور طبع آراسته نشده است. اخيراً به كوشش محقق پرتلاش سيد مهدى رجايى، حدود هشتاد اثر از آثار ارزشمند مرحوم خواجويى جمع‏آورى و به ترتيب ذيل چاپ و منتشر شده است:

 

َّ . بشارات الشيعة؛

 

اين اثر يكى از بهترين آثار مرحوم خواجويى است كه در سال (1155 ه'.ق.) درباره شيعه تأليف شده و شامل 8 فصل است: فصل اول؛ معنى شيعه. دوم؛ مراتب شيعه. سوم؛ فضل شيعه. چهارم؛ شيعه اگر در رختخواب بميرد، شهيد است. پنجم؛ فقط طاعات شيعه قبول است. ششم؛ فوائد حب آل محمد. هفتم؛ اقرار به شهادتين فقط از شيعه قبول است. هشتم؛ ولايت خاندان عصمت و طهارت(ع) افضل از جميع اركان اسلام است.

 

. ذريعة النجاة من مهالك تتوجه بعد المماة؛ كه در فضايل حضرت اميرالمؤمنين وائمه اطهار(ع) است.

 

. الفوائد فى فضل تعظيم الفاطميين؛ رساله‏اى است مبسوط در فضيلت فرزندان حضرت فاطمه(س).

 

. رسالة منيرة الفرقة الناجيه عن غيرهم؛ مجموعه مطالب اعتقادى در بيان برخى از احكام مخالفان شيعه است.

 

. رسالة فى تحقيق و تفسير الناصبى؛ تحقيقى در معنى ناصبى است.

 

. طريق الارشاد الى فساد امامة اهل الفساد؛ درباره ادله‏اى كه بر جواز لعن غاصبان حقوق اهل بيت(ع) است.

 

. رساله أينيّه.

 

. رساله در توجيه مناظره شيخ مفيد با قاضى عبدالجبّار معتزلى؛ درباره خلافت اميرالمؤمنين(ع).

 

. تذكرة الوداد فى حكم رفع‏اليدين حال القنوة؛ مقاله‏اى است استدلالى در خصوص استحباب بالا بردن دستها در حال قنوت.

 

. رسالة فى شرح حديث الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ مقاله‏اى است استدلالى درباره روايتى از پيامبر اكرم(ص) و اين كه آيا وكيل و، ولىّ در طلاق به منزله زوج است يا خير.

 

. رسالة فى حرمة النظر الى وجه الأجنبيه؛ مقاله‏اى است تحقيقى در عدم جواز نظر به چهره نامحرم، مگر مواردى كه استثنا شده است.

 

. رسالة خُمسيه؛ مقاله‏اى است مبسوط در بيان احكام خمس و مصارف آن در زمان غيبت.

 

. رسالة فى أقلّ المدّة بين العُمرَتين؛ مقاله‏اى است استدلالى در جواز توالى در عمره مفرده.

 

. رسالة فى الرضاع؛مقاله‏اى استدلالى در جواز نكاج بين دو خواهر و برادر رضاعى.

 

. رسالة فى جواز التعويل على أذان الغير فى دخول الوقت؛ اين مقاله استدلالى در مورد داخل شدن وقت است به هر نشانى كه حاصل شود، از جمله: اذانِ مؤذن، صداى خروس، زنگ ساعت و غيره، اگر چه علم براى او حاصل نشود.

 

. رسالة فى حكم الاستيجار للحجّ من غير بلد الميّت؛ مقاله‏اى است درباره نيت نيابت در حج.

 

. رسالة فى حكم الاسراج عند الميت ان مات ليلاً؛ مقاله‏اى است در عدم استحباب روشن نمودن شمع و چراغ در شب اول نزد مرده.

 

. رسالة فى شرح حديث توضؤوا مما غيرت النار؛ تحقيقى است در خصوص اين كه وضو گرفتن با آب گرم شده با آتش جايز است يا خير؟.

 

. رسالة فى حكم الغسل فى الارض الباردة مع الماء البارد؛ اين مقاله درباره حكم غسل در مكان سرد با آب سرد است.

 

. رسالة فى افضلية التسبيح على القرائة فى الركعتين الاخيرتين؛ اين مقاله در بيان افضل بودن قرائت تسبيحات اربع در ركعت سوم و چهارم بر خواندن حمد است.

 

. رسالة فى تحقيق وجوب غسل مس ميت؛ مقاله‏اى است تحقيقى در مورد مسئله وجوب غسل مس ميت.

 

. رسالة فى حكم شراء ما يعتبر فيه التذكيه؛ مقاله‏اى است استدلالى درباره خريد و فروش گوشت و پوست و هر آنچه تذكيه در آن معتبر است.

 

. رسالة فى حكم لبس الحرير للرجال فى الصلاة و غيرها؛ اين مقاله درباره جواز پوشيدن لباس حرير خالص براى زنان و اطفال و كراهت آن براى مردان مگر در حال ضرورت و جنگ است.

 

. رسالة فى حكم الغسل قبل الاستبراء؛ اين مقاله‏اى در بيان حكم غسل جنابت قبل از استبراى منى از مجراى بول است.

 

. رسالة فى وجوب الزكاة بعد اخراج المؤونه؛ اين مقاله استدلالى در وجوب پرداخت زكات غلات بعد از كنار گذاشتن مؤنه سال است.

 

. الفصول الاربعه فى عدم سقوط دعوى المدعى بيمين المنكر؛ اين مقاله استدلالى درباره عدم سقوط دعوى مدّعى با قسم خوردن منكر است.

 

. رسالة فى صلاة الجمعه؛ (رد بر رساله الشهاب الثاقب فيض كاشانى) به صورت قال اقول (گفت و گفتم).

 

. رسالة فى شرح حديث (ما من احد يدخله عمله الجنّه و ينجيه من النار)؛ در اين مقاله ثابت كرده است كه اين روايت مخالف قرآن و روايات معتبر و مردود است.

 

. رسالة فى شرح حديث (لو علم ابوذر ما فى قلب سلمان لقتله) اين مقاله درباره حديث مذكور و علت قتل است.

 

. رسالة فى حديث (أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه)؛ هر كه خود را بيشتر شناخت، خدا را بهتر شناخته است.

 

. رسالة شرح حديث (لايموت لمؤمن ثلاثة من الاولاد فتمسه النار الاّ تحلة القسم)؛ اين روايت در كتابهاى روايى شيعه يافت نشد.

 

. رسالة شرح حديث (انهم يأنسون بكم فاذا غبتم عنهم استوحشوا)؛ اين تحقيق درباره حديث امام صادق(ع) و چگونگى انس گرفتن مردگان با زندگان هنگام حضور سر قبر آن‏ها و وحشت مردگان هنگام دور شدن زندگان است.

 

. رسالة شرح حديث (النظر الى وجه العالم عبادة)؛ اين مقاله در مورد حديث مذكور درباره فقيه و نگاه به چهره عالم است.

 

. رسالة فى تفسير آية (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكْ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسْ)؛ مقاله‏اى است پيرامون اين كه از حضرت حجت (عج) پرسيدند از تفسير اين آيه و اين كه حضرت موسى(ع) چه پوشيده بوده كه مأمور به جدا كردن آن شد.

 

. رسالة فى تعيين ليلة القدر؛ مقاله‏اى است تحقيقى در مورد تعيين شب قدر.

 

. حاشيه على أجوبة المسائل المهنائيّه؛ اصل كتاب، جوابِ سؤالهاى سيد مهنا بن سنان مدنى است كه علامه حلّى(ره) پاسخ داده است و مرحوم خواجويى حاشيه‏اى بر اين جواب‏ها دارد.

 

. رسالة عدلية؛ مقاله‏اى است مبسوط درباره معناى عدالت، اركان عدالت و اعتبار عدالت در امام جمعه و جماعت.

 

. رسالة فى نوم الملائكة؛ پرسشى است از امام صادق(ع) كه آيا ملائكه مى‏خوابند؟ حضرت فرمود: هيچ زنده‏اى نيست مگر آن كه مى‏خوابد.

 

. هداية الفؤاد الى نبذ من احوال المعاد؛ درباره اين كه آيا غير از خدا، بقيه موجودات فانى مى‏شوند يا نه و آيا چيزى با خداوند باقى مى‏ماند يا نه.

 

. رسالة فى بيان شجرة الخبيثه؛ درباره آيه «مثل كلمة خبيثه كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار».

 

. رسالة فى الجبر و التفويض؛ شرحى است در مورد كلام امام على(ع) در نهج البلاغه (انّا لا نملك مع‏اللَّه شيئاً و لا نملك الا ما ملكنا).

 

. المسائل الخَمْسْ؛ مقاله‏اى است تحقيقى و علمى پيرامون پنج مسئله مختلف.

 

. رسالة فى شرح حديث (من احبنا اهل بيت فليعد للفقر جلباباً او تجفافاً)؛ مقاله‏اى است پيرامون حديث مذكور، از امام على(ع) در مورد اين كه اگر فردى محبت اهل‏بيت(ع) را داشته باشد بايد لباس فقر بپوشد.

 

. رسالة فى تفسير آيه (و كان عرشه على الماء)؛ مقاله‏اى است درباره فرمايش امام صادق(ع) كه در اصول كافى آمده است.

 

. رسالة فى ذمّ سؤال غيراللَّه تعالى؛ بحث درباره روايت رسول‏اللَّه(ص) است كه به على(ع) فرمود: يا على ادخل يدى فى فم التِنّين الى المرافق احبّ الىّ من ان اسئل من لم يكن ثم كان؛ اى على! اگر دستم را تا آرنج در دهان اژدها كنم برايم خوشايندتر از اين است كه دستم را بر نو كيسه دراز كنم.

 

. رسالة فى احكام الطلاق؛ مقاله‏اى است در مورد طلاق رجعى، حقيقت آن و اين كه عقد نكاح چگونه زايل مى‏شود.

 

. رسالة فى شرح حديث (لسان القاضى بين جمرتين من نار)؛ مقاله‏اى است تحقيقى پيرامون حديث مذكور كه شيخ طوسى آن را در تهذيب آورده است.

 

. رسالة فى ارث الزوجه؛ مقاله‏اى است علمى در مورد چگونگى ارث بردن زوجه از زوج؛ از املاك و ما ترك و جمع بين اخبار متعارض.

 

. رسالة فى الحَبْوَة؛ درباره احكام حبوه مثل انگشتر، عصا، اشياء قيمتى و آنچه پسر بزرگ به تنهايى به ارث مى‏برد.

 

. رسالة فى حرمة تزويج المؤمنة بالمخالف؛ درباره ازدواج زن مؤمنه شيعه با مرد سنى و بالعكس.

 

. رسالة فى استحباب كتابة الشهادتين على الكفن؛ مقاله‏اى است تحقيقى پيرامون اين كه آيا مستحب است شهادتين و غيره بر كفن نوشته شود؟

 

. رسالة فى حكم التنفل قبل صلاة العيد و بعدها؛ اين مقاله درباره بيان حكم خواندن نماز نافله قبل از عيد و بعد از آن است.

 

. رسالة فى بيان عدد الأكفان؛ مقاله‏اى است استدلالى در خصوص تعداد قطعه‏هاى كفن براى مرده.

 

. رسالة فى جواز التداوى بالخمر عند الضرورة؛ اين رساله كه علامه خواجويى آن را براى سيد محمدطاهر تأليف كرده است؛ درباره اين است كه آيا خوردن شراب براى درمان بيمارى جايز است؟

 

. رسالة فى حكم الحدث الاصغر المتخلّل فى غسل الجنابة؛ مقاله‏اى است درباره اين كه آيا حدث اصغر در حين غسل، غسل را باطل مى‏كند يا نه؟

 

. رسالة فى استحباب رفع اليدين حالة الدعا؛ مقاله‏اى است در بيان استحباب بالا بردن دستها در حال دعا.

 

. المسائل الفقهيه المتفرقه؛ شامل سى مسئله فقهى و غير فقهى است.

 

. رسالة فى بيان علامة البلوغ؛ مقاله‏اى است علمى و استدلالى در مورد اين كه بلوغ در پسر و دختر با چه چيز محقق مى‏شود.

 

. رسالة فى من ادرك الامام فى اثناءالصلاة؛ مقاله‏اى است در حكم كسى كه امام جماعت را در اثناى نماز درك كند.

 

. رسالة الهلاليّه؛ مقاله‏اى است درباره چگونگى ثبوت هلال اول هر ماه.

 

. رسالة الذهبيّه؛ مقاله‏اى است در مورد اين كه آيا در دست كردن انگشتر طلا و پوشيدن لباس طلا يا زربافت براى مردان جايز است يا نه و اين كه نماز خواندن با آن، چه حكمى دارد.

 

. الفصول الأربعة فى من دخل عليه الوقت و هو مسافر فحضر و بالعكس و الوقت باق.

 

. رسالة فى حكم ممن زنا بامرأة ثم تزوج بابنتها؛ مقاله‏اى است درباره كسى كه با زنى زنا كرده سپس با دخترش ازدواج مى‏كند، كه در اين مورد، كلام محقق سبزوارى را مورد نقد و بررسى قرار داده است و ايشان اين نكاح را به نحو كراهت تجويز كرده‏اند.

 

. رسالة فى شرايط المفتى؛ مناظره‏اى است با يكى از استادانش كه نام او را نبرده است و اين كه كسى مستحق منصب افتا نمى‏شود؛ مگر آن كه جامع جميع شرايط باشد.

 

. رسالة فى منجّزات المريض؛ مقاله‏اى است استدلالى مبنى بر اين كه اگر شخصى در مرض موت وصيّت كند آيا وصيتهاى او منجّز است يا خير؟ لازم به توضيح است كه اين مقاله در مجموعه دوم از مسائل فقهى نويسنده از شماره چهل و ششم تا شصت و پنج در سال (1411 ه'.ق.) چاپ و منتشر گرديده است.

 

. الاربعون حديثاً؛ كتابى است علمى و تحقيقى در مورد مسائل فقهى. اين اثر در سال (1412 ه'.ق.) به وسيله انتشارات كتابخانه مرحوم آيةاللَّه خادمى در اصفهان چاپ و منتشر شده است.

 

. الدرر المتشطة من تفسير الايات القرآنيه؛ كتابى است كه از مجموع آثار علامه خواجويى توسط سيد مهدى رجايى استخراج شده و داراى نكات ارزشمند تفسيرى است كه در سال (1412 ه'.ق.) به مناسبت برگزارى كنگره چهارم دارالقرآن الكريم در قم چاپ شده است.

 

. مفتاح الفلاح؛ اين كتاب درباره شرح دعاى صباح و شامل مباحث فلسفى و كلامى است. علامه خواجويى اين اثر را در جوانى تأليف نموده و در آخر عمر با اصلاحاتى آن را تكميل كرده است. اين كتاب در سال (1414 ه'.ق.) به وسيله انتشارات بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى چاپ و منتشر گرديده است.

 

. الفوائد الرجاليّه؛ اين كتاب درباره مباحث رجال و درايه و نقد و بررسى برخى از مسائل رجالى و سندى است كه مورد توجه محققان است. اين اثر در سال (1413 ه'.ق.) توسط انتشارات آستان قدس رضوى چاپ و منتشر گرديده است.

 

. التعليقة على مشرق الشمسين للشيخ البهائى؛ كتابى است گران‏سنگ و حاشيه‏اى تحقيقى بر كتاب مشرق الشمسين شيخ بهايى كه در سال (1414 ه'.ق.) همراه متن آن به وسيله انتشارات آستان قدس رضوى چاپ و منتشر شده است.

 

. التعليقة على مفتاح الفلاح للشيخ البهائى؛ كتابى است بسيار جامع و داراى نكات ادبى و كلامى براى مجامع علمى. اين اثر يكى از آثار مهم علامه خواجويى است و در سال (1415 ه'.ق.) همراه با متن آن توسط انتشارات جامعه مدرسين قم چاپ و منتشر گرديده است.

 

. جامع الشتات فى النوادر و المتفرقات؛ اين كتاب شامل مباحث تفسيرى، حديثى، فقهى، اصولى، كلامى، رجالى، ادبى و غيره است كه توسط انتشارات جامعه مدرسين چاپ شده است.

 

. رساله اصول دين مبسوط (فارسى) كه شامل مباحث اصول دين براى عموم مردم است. اين اثر در سال (1415 ه'.ق.) توسط سيد مهدى رجايى چاپ شده است.

 

. رساله اصول دين كليات (فارسى)؛ شامل كليات مباحث اصول دين است. اين اثر توسط سيد مهدى رجايى در سال (1415 ه'.ق.) چاپ و منتشر شده است.

 

. ترجمه المناظرة المأمونيّه؛ شرحى است فارسى درباره مناظره مأمون با عالمان عصر خود در مسئله اثبات امامت و فضائل حضرت على(ع). اين حديث در عيون اخبار الرضا از شيخ صدوق آمده است و علامه خواجويى آن را بسيار سليس و روان شرح داده است. اين اثر در سال (1415 ه'.ق.) توسط سيد مهدى رجايى چاپ و منتشر شده است.

 

. رساله نوروزيّه؛ مقاله‏اى است فارسى در تعيين روز نوروز و برخى از آداب و اعمال اسلامى در اين روز. اين مقاله در دفتر چهارم ميراث اسلامى ايران به وسيله كتابخانه آيةاللَّه مرعشى چاپ و منتشر شده است.

 

آن دسته از آثار علامه خواجويى كه نام آن‏ها در كتابهاى رجالى آمده به شرح ذيل است.

 

. رساله رضاعيّه؛ اين اثر درباره شير دادن زن به بچه ديگرى و مَحْرَميَّتِ اين بچه با فرزندان آن زن است.

 

. رساله تحقيق در حديث سهو النبى و ردّ صوفيان.

 

. رساله بيان اجل محتوم و غير محتوم؛ وى اين مقاله را در پاسخ فردى نوشته است كه درباره كشته شدن شخصى پرسيده: كه آيا مقتول به اجل محتوم از دنيا رفته است؟

 

. رساله اجوبة مسائل ميرزا محمد حفيظ؛ اين مقاله جواب پرسشهاى ميرزا محمد حفيظ از عالمان برجسته اصفهان است.

 

. رساله تحقيق درباره كوه قاف؛ اين مقاله تحقيقى درباره كوه قاف، مكان و چگونگى آن نگاشته شده است.

 

. رساله اخبار و احوال اَبُوالْهُذَيْلِ عَلاَّفْ‏[20]

 

. رساله وحدت وجود در ردّ صوفيان.

 

آثار فوق از شماره 77 تا 83 آماده چاپ و نشر است.

 

. ابطال الزمان الموهوم؛ اين مقاله در ردّ محقق خوانسارى و دفاع از سيّد داماد(قدس سره) است[21] و در كتابى به نام مجموعه‏ منتخبى از آثار حكماى ايران چاپ شده است.

 

. اثبات الحركة؛ اين اثر در كتابخانه آستان قدس رضوى، به شماره 11198 وجود دارد.

 

. اصول الدين؛اين كتاب به زبان عربى نگارش يافته و به طور مفصّل در اصول دين به بحث پرداخته است.

 

. الامامة؛ در الذريعه؛[22] روضات الجنات[23] و كشف الاستارِ[24] مرحوم صفايى آمده است كه: اين كتاب را در شهر اصفهان ديده است‏

 

كه مانند رسائل متكلمين نوشته شده است.

 

. تبصرة الاخوان فى بيان اكبريّة القرآن؛ اصل اين كتاب به خط نويسنده در كتابخانه آيةاللَّه مرعشى(ره) به شماره 3023 موجود است. اين كتاب استدلالى، پاسخ به برخى شبهات درباره قرآن است.

 

. جواز القراءة باالقراآت السبع و جواز مَلِكِ يوم الدين؛ نام اين مقاله در صفحه اول «رساله عدليه»، ذيل فهرست آثار خواجويى آمده است.

 

. الحاشية على اربعين الشيخ البهائى؛ اين كتاب، حاشيه بر اربعين شيخ بهايى است و شامل هفت هزار بيت بوده و پر از نكات دقيق و تحقيقى است.

 

. الحاشية على اصول الكافى؛ علامه خواجويى در مقاله حكم غسل قبل از استبراى از منى و بعد از آن به اين حاشيه اشاره كرده و به آن ارجاع داده است.

 

. الحاشية على تهذيب الاحكام؛ در الذريعه[25] آمده است كه آقا بزرگ تهرانى اين كتاب را در كتابخانه سلطان المتكلمين به صورت غير مدون ديده است.

 

. الحاشية على زبدة البيان للمقدس الاردبيلى؛ علامه خواجويى در بخشى از آثار خود بعضى از مطالب را به اين كتاب ارجاع داده و در روضات الجنات نام اين اثر آمده است.[26]

 

. الحاشية على مدارك الاحكام للسيد محمد العاملى؛ در الذريعه، نام اين اثر آمده است.[27]

 

. رسالة حد اليأس الحاصل للمرأة؛ نام اين مقاله در صفحه اول (رساله عدليه) در ليست آثار علامه خواجويى آمده است.

 

. الرد على العلاّمة المجلسى فى جرح بعض الرجال و تعديل بعض؛ نام اين مقاله در صفحه اول «رساله عدليه» در ليست آثار علامه خواجويى آمده است.

 

. سقوط الوتيرة فى السفر؛ مقاله‏اى است در مورد نماز وتيره.

 

. شرح نهج‏البلاغه؛ نام اين كتاب در برخى از تراجم به چشم مى‏خورد؛ شايد علاّمه خواجويى برخى از بخشهاى نهج‏البلاغه را در اين اثر شرح كرده باشد.

 

. رسالة فى الصلاة؛ صاحب الذريعه، اين مقاله را در كتابهاى نوادگان مرحوم يزدى كه از اصفهان خريدارى شده ملاحظه نموده است.

 

. العقود الفضولى؛ اين اثر درباره عقدهاى فضولى است. نام اين اثر در صفحه اول «رساله عدليه» در فهرست آثار مترجم ياد شده است.

 

. الغناء؛ مقاله‏اى است استدلالى در حرمت غنا، و نقد و بررسى كلام محقق سبزوارى، صاحب ذخيره و صاحب كفايه در مسئله حرمت غنا. نسخه‏اى از اين اثر دركتابخانه دانشگاه تهران موجود است. و نام آن در الذريعه[28] و روضات الجنات[29] آورده شده است.

 

. الفصول؛ مقاله‏اى است درباره شُفعه. نام اين مقاله در صفحه اول «رساله عدليه» در فهرست آثار نويسنده آمده است.

 

. فضل ما لا يؤكل لحمه؛ اين اثر در صفحه اول از «رسالة عدليه» در فهرست آثار مترجم ياد شده است.

 

. وجيزة فى ترجيح القول بتجوهر الأعراض و تجسم الأعمال؛ نام اين مقاله نيز در ليست آثار مرحوم علامه خواجويى در صفحه اول از «رساله عدليه» به چشم مى‏خورد.

 

. رساله از بعض مسائل ضروريّه؛ اين اثر جواب برخى مسائل ضرورى است كه از ايشان پرسيده شده است.

 

آثار فوق در كتابهاى رجالى نامبرده شده و على‏الظاهر هنوز به صورت دست نوشته در كتابخانه‏هاى شخصى و عمومى شهر اصفهان باقى مانده است.

 

مرحوم خواجويى در تأليف اين آثار از محور قرآن و روايات ائمه(ع) دور نشده و متكى به اصطلاحات نبوده و هميشه صبغه حق‏طلبى به خود گرفته است و اين امر در آثارش مشهود است.[30]

 

 

نظرات فقهى

 

يكى از دانشوران معاصر علامه خواجويى، مير محمد حفيظ فرزند مير محمداشرف است كه از محضر ملا محمداسماعيل خواجويى استفتائاتى كرده است كه جواب ايشان به مير محمد حفيظ چنين است:

 

استغفار بعد از تسبيحات اربعه‏

 

استغفار بعد از تسبيحات و همچنين خواندن سوره بعد از حمد و سلام دادن آخر نماز، واجب نيست و ليكن احتياط در قرائت كامله و سلام دادن در پايان نماز است، فخذ الحائط لدينك لتكون فى العبادات على يقينك و أُولى بل احوط در تسليم، آن است كه چنين گويد: السلام علينا و على عباداللَّه الصالحين، السلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته و قصد خروج ضرورى نيست.

 

قرائت بسم اللَّه

 

در نمازهاى ظهر و عصر كه حمد و سوره آهسته خوانده مى‏شود، قرائت بسم اللَّه الرحمن الرحيم با صداى بلند مستحب است، خواه امام جماعت باشد يا نماز را فرادى بخواند؛ در دو ركعت اول باشد يا دو ركعت آخر و در عبادات نيت قربت كافى است.

 

به دست آوردن فتواى مجتهد

 

مسائل خلافيّه را از مجتهد عادل بايد اخذ كرد بلا واسطه و وسايط عادله؛ و چون مجتهد در ولايتى نباشد بر اهل آن ولايت لازم است كه مسائل خلافيّه ضروريه را نوشته بر فرد معتمدى داده تا به خدمت مجتهدى كه در جاى ديگر است فرستند، از او التماس (درخواست) جواب نمايند و يا آنكه برخى مسافرت نموده و مسائل را بالمشافهه از مجتهد فراگيرند و به اهل آن ديار برسانند، به شرطى كه با وصف ديانت و امانت خبير و بصير باشند.

 

اذان‏

 

اذان مطلقاً مستحب است، پس بناءً عليه چون مأمومين حكايت اذانى كه در نماز جماعت گفته مى‏شود بكنند، فعل مستحبى كرده‏اند.

 

تيمم‏

 

در تيمم بدل از وضو و غسل، دو دفعه دست بر خاك زنند، ليكن ضربه اول كه براى مسح پيشانى است به قصد وجوب است و ضربه دوم به نيت استحباب و چون عذر غير مرجوّ الزوال باشد، در اول وقت فضيلت، به تيمم نماز مى‏توان خواند.

 

نماز جماعت‏

 

در نماز جماعت چون صف دوم و سوم و همچنين در دو طرف يا يكى از طرفين از محاذات صف اول گذشته باشد، ليك گذشتها مشاهده صف اول نتوانند كرد و مع ذلك حكم به بطلان نماز ايشان مشكل است، چه ايشان در بعض احوال نماز ركوع يا سجود يا غير آن مى‏توانند كه مشاهده كنند كسانى را كه مشاهده مى‏كنند اهل صف اول را و همين قدر براى صحت نماز كافى است.

 

غسل ارتماسى‏

 

در غسل ارتماسى خروج مرتمس به جميع بدنه از آب ضرورى نيست، بل اگر به جميع بدنه در زير آب باشد و در همان حال نيت كرده از آب برآيد، غسل او صحيح است.

 

گرد و خاك نجس‏

 

چون گرد و خاكى از عين نجاست از زمين نجس با حركت باد يا غير آن بر بدن و جامه خشك نشيند، تطهير آن ضرور نيست، بل مجرد تكانيدن و فوت كردن كافى است.

 

حق زمامدار زكات‏

 

مراد فقها از حق سلطانى كه از آن زكات را وضع كرده‏اند، خراجى است كه سلطان عادل يا جائر از اراضى خراجيه مى‏گيرد، به شرطى كه از مقدار شرعى تجاوز نكند و زياد نگيرد و الا زكات از آن زياده موضوع نخواهد بود.

 

حق زوجه‏

 

بر تقديرى كه مضاجعه از حق زوجه باشد، چون زوجه حق خود را به زوج هبه كند، برائت ذمّه حاصل مى‏شود. و چون شبى كه مضاجعه با اوست اگر زوج را مرخص كند كه با ديگرى از حرائر او به سر برد، مى‏تواند.

 

خمس‏

 

در زمان غيبت صاحبنا - صلوات‏اللَّه عليه - بر مالك واجب است كه حصّه خمسيه او را به فقيه مؤتمن جامع‏الشرايط افتا رساند، تا آنچه مقتضاى رأى او باشد، بدان عمل نمايد. و اگر خود بدون اِذنِ مجتهد مباشر شده، ايصال به ارباب استحقاق از سادات و غيرهم نمايد، برى‏ء الذمه نخواهد بود.

 

به نمونه هايى از برخى استفتائات همراه با پاسخ آن‏ها اشاره مى‏شود:

 

علامه خواجويى در جواب آن‏ها چنين نوشته است:

 

«بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم و ما توفيقى الا باللَّه، نوشته مهر سربسته و اصل و بر مضامين آن اطلاع حاصل شد، از مسائل ضروريه سؤال فرموده بودند.»

 

1. نجاست آب كمتر از كر

 

س: اگر آب كمتر از كر با نجاست ملاقات كند حكم آن چيست؟

 

ج: دليل بر عدم نجاست خالى از قوت نيست و لكن يقين به برائت ذمه موقوف است بر اجتناب از استعمال اين آب.

 

2. حكم نماز و روزه مسافر

 

س: مقدار مسافتِ شكسته شدن نماز و روزه چهار فرسخ است يا هشت فرسخ؟

 

ج: مسافر در مسافت چهار فرسخ مخيّر است ميان قصر و اتمام.

 

3. حكم طلاى همراهِ نمازگزار

 

س: با خود داشتن طلاى مسكوك و غير مسكوك مبطل نماز هست يا نه؟

 

ج: آنچه نهى از آن شده، پوشيدن لباس مذهب است مردان را مطلقاً، خواه در حال نماز باشد يا غير آن. امّا با خود داشتن طلا و شى‏ء طلاكارى شده دغدغه در جواز آن نيست، نه در وقت نماز و نه در غير آن و انگشتر (طلا) از جمله لباس است.

 

4. ولايت بر خمس

 

س: اگر شخصى مشغول الذّمه به خمس آل محمد(ع) باشد، بدون تجويز مجتهد زمان خود به سيد صالح مستحق مى‏توان داد؟

 

ج: در زمان غيبت امام(ع) حصّه خمسيه ايشان را كه سهم‏اللَّه و سهم‏الرسول و سهم ذى‏القربى عبارت از آن است، به نائب عام آن حضرت كه فقيه مؤتمن جامع‏الشرائط فتوا عبارت از اوست؛ بايد داد تا آنچه مقتضاى رأى او باشد، عمل نمايد و اگر مشغول الذمه به حق آن حضرت، حق او را بلا اذن فقيه سابق الذكر به مستحق رساند، از سادات و غيرهم برى‏ء الذمه نمى‏شود؛ بل احوط آن است كه سه سهم ديگر را نيز به تجويز و استصواب فقيه مذكور به ارباب استحقاق رساند، تا حيف و ميل و افراط و تفريطى واقع نشود.

 

5. وضو و غسل در انهار

 

س: اگر اكثر املاك يا موقوفات خالصه، مشترك بوده و حال همگى خالصه شده و جمعى در آنجا مسكن قديمى دارند و بعض اوقات شخصى كه وارد آنجا شود در حمامهاى آنجا غسل و در انهار آنجا وضو چه صورت دارد؛ خصوصاً در وقت برف و سرماى شديد، [در ضمن‏] دو ثلث محصول چنين املاك از زارع آنجاست يك ثلث ديگر را حُكّام مى‏فروشند و گاه به عنوان عطيّه مى‏دهند، مى‏توان گرفت؟

 

ج: شرط است در صحّت وضو و غسل كه آب و خاك مملوك يا مأذون فيهما باشد و چون اذن فحوايى در وضو و غسل در مطلق انهار حاصل است و به هيچ وجه ضرر به ملاّك نمى‏رسد - چون استظلال به جدار (در سايه ديوار نشستن) و اقتباس به نار غير (از گرماى آتش ديگرى استفاده كردن) - وضو ساختن و غسل كردن در امثال اين انهار دغدغه ندارد و حاجت به اذن صريح نيست؛ و اما عطيه و مبيع نشايد كرد و ابتياع مبيع نتوان كرد، واللَّه يعلم.

 

6. توضيح يك حديث

 

س: حديث - «اَكْرِمُوا اَوْلادى َالصّالِحُونَ لِلَّهِ وَ الطّالِحُونَ لى»[31] يعنى گرامى بداريد اولاد مرا (سادات) را، نيكان و صالحهاى آن‏ها را براى‏ خدا و ناصالحان آنان را به خاطر من احترام بگذاريد - درباره سادات وارد است، مى‏خواهم بدانم كه [اين‏] عبارت از جناب رسالت مآب (پيامبر اكرم(ص)) منقول است؟

 

ج: اين حديث را علماى اماميّه به عبارات متقاربه از آن حضرت نقل فرموده‏اند، صاحب «لوامع الهيه» در مباحث كلاميّه چنين نقل كرده است: اكرموا صالحهم للَّه و طالحهم لأجلى و فقير بى بضاعت اين حديث و امثال آن را در رساله مسمّات به «فوايد»[32] كه در تعظيم و تكريم سادات نوشته، ايراد نموده، حقيقت حال را از آن مقام معلوم نمايند.

 

علامه خواجويى در پايان استفتائات چنين نوشته است:

 

«كتبه بيمناه الجانية الفانيه العبد الجانى، محمد بن الحسين بن محمدرضا المشتهر باسماعيل المازندرانى، عفى‏اللَّه عن جرائمهم بمحمد و آله و قائمهم صلى‏اللَّه عليه و آله.»[33]

 

 

وفات

 

تاريخ تولد مرحوم ملا محمداسماعيل خواجويى براى ما مجهول است؛ اما تاريخ دقيق وفات او روز يازدهم شعبان المعظم (1173ه'.ق.) در اصفهان بوده است. شيخ عبدالكريم گزى در مورد مدفن اين عالم ربانى مى‏نويسد:

 

«طرف پايين پاى قبر آخوند ملا على‏اكبر اژه‏اى [در تخت فولاد اصفهان‏]به فاصله كمى، قبر سكو بسته‏اى كه دورِ آن طاقچه طاقچه است قبر مرحوم ملا اسماعيل خواجويى است و اين بزرگوار خيلى جليل‏القدر و داراى مقامات بلند از علم و عمل بوده و در استمداد از زيارت قبر او و روا شدن حاجت، در آن مكان، بسيارى از اهل ايمان اعتمادى دارند و در قرب و اطراف قبر مرحوم آخوند نيز قبور علما و صلحاى بسيار است.[34]

 

مرحوم سيد مصلح‏الدين مهدوى در اين باره مى‏نويسد:

 

«قبر شريفش مقابل تكيه ميرزا ابوالمعالى كلباسى به سمت جنوب، به فاصله تقريباً يكصد متر قرار داشت و قبرى بلند بسته بود كه متأسفانه در سالهاى اخير آنجا را چون ديگر قبور مجاور آن خراب كرده‏اند.».[35]

 

البته اين مطلب در زمان مرحوم مهدوى اتفاق افتاده؛ ولى در سال (1377ش.) آن قبرها از جمله قبر مرحوم خواجويى به شكل زيبايى احيا و بازسازى شده است.

 

درباره فوت اين عالم ربانى، مادّه تاريخهايى گفته‏اند مثل «خانه علم منهدم گرديد»، «نوراللَّه الجليل مقبرته» و «رفع‏اللَّه فى الجنان منزلته» كه همه اين‏ها مطابق است با سال (1173 ه'.ق.)

 

بر روى سنگ سياهى كه بر مرقد فقيه محقق نصب بوده، حك شده است:

 

بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم، الا انّ اولياءاللَّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون، الحمدللَّه الذى تفرّد بالعز و الشفاعة و قهر عباده بالموت و الفناء و صلى‏اللَّه على محمد و آله سادات الورى. و بعد فقد ثلم فى الاسلام ثلمة لا يسدها شى‏ء، حيث انتقل من منزل العناء و الشّدة و محلّ الفناء الى الجنّة دارالمقامة و الراحة و محفل الأتقياء و العلماء، الامام الفاضل الكامل العابد العالم العامل الزاهد، زبدة العلماء الراسخين و خلاصة الحكماء المحققين و نقاوة الفقهاء و المجتهدين، وارث علوم الانبياء و المرسلين اسوة ناشرى احاديث خاتم النبيّين و عترته الطاهرين، الماضى على النهج المبين، جامع معالم العاملين على الوجه المبين، فريد فى العلماء فى عصره و زمانه، زين الفضلاء فى دهره و أوانه، شمس قلل العلم و الافضال، مركز دائرة الفضل و الكمال.

 

جامع المعقول و المنقول، حاوى الفروع و الاصول و فخر الواصلين، قطب العارفين، مرشد السالكين، زبدة المدقّقين و فضل المحققين خاتم المجتهدين، العالم الربّانى و الفقيه النورانى، مولانا محمداسماعيل المازندرانى، اسكنه‏اللَّه بحبوحة جنّة النعيم و آواه الى مقام مبين كريم. و قد ارتحل عليه الرحمة و الرضوان فى حادى عشر شهر شعبان عام 1173 نوراللَّه مقبرته الجليل و رفع اللَّه فى الجنان منزلته.»

 

ترجمه لوح قبر ملا محمداسماعيل خواجويى:

 

«به نام خداوند مهرپيشه دوست پرور، آگاه باشيد (دوستان و) اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند.[36] حمد و ستايش خدايى را كه عزت و شفاعت از ناحيه اوست، خدايى كه به وسيله مرگ بر بندگانش غلبه دارد و درود خدا بر محمد(ص) و اهل‏بيت او باد كه آن‏ها آقاى جهانيان‏اند.

 

با فوت (مرحوم خواجويى) شكافى و مصيبتى در اسلام پديد آمد كه هيچ چيزى آن را جبران نمى‏كند و اين در حالى است كه وى از منزل دنيا به بهشت راحت و جايگاه تقواپيشگان پر كشيد. آرى، پيشوايى فاضل كامل عابد، عالم عامل زاهد، گل سرسبد دانشوران و محصول بستانِ حكما و پژوهشگران، وارسته‏ترين فقيهان و مجتهدان، وارث دانش انبيا، اسوه گسترش دهندگانِ سخنانِ خاتم پيامبران و خاندان پاكس، كسى كه در راهِ آشكار دين گذر كرده است، ستاره آسمان دانشوران، و خورشيد قله‏هاى دانش و فضيلت و مركز دايره فضال كمال بوده است.

 

او در بردارنده علوم فلسفه و كلام، فروع و اصول، افتخار و اصلين به مدارج معنوى، قطب عارفان، مرشد رهپويان، عصاره دقت انديشان و برترين محقق، خاتم مجتهدان، عالم ربّانى و فقيه نورانى، سرور ما محمداسماعيل مازندرانى است كه خداوند او را در بهترين جاى بهشت قرار دهد و او را به بهترين مقام بزرگ نائل گرداند.

 

رحمت و رضوان خدا بر او باد. روحش در يازدهم ماه شعبان سال 1173 ه'.ق.) به جوار حقتعالى قرار گرفت.»

 

شعر ذيل از يكى از شاعران اصفهان به نام دبير اصفهانى است كه بر حاشيه سنگ قبر علامه خواجويى با خط زيبايى نقش بسته است:

 

حيف كز گردش سپهر دو رنگ

 

صبح عايش جهان به شام رسيد

 

آه كز دور چرخ وارونه

 

گشت چون شب سياه، روز سفيد

 

عالمى رخت بست از عالم

 

كه چو او ديده زمانه نديد

 

فاضلى رفت از جهان كه چو او

 

در جهان كس نديد و كس نشنيد

 

گشت يعنى نهان ز چشم جهان‏

 

فلك اجتهاد را خورشيد

 

كرد ملا محمداسماعيل

 

از جهان جا به جنت جاويد

 

آنكه در بزم معرفت همه كس‏

 

مى عرفان ز جام او نوشيد

 

سال تاريخ او دبير نوشت‏

 

خانه علم منهدم گرديد[37]

 


 


[1] اسماعيل فرزند محمدحسين بن محمدرضا بن علاءالدين محمد.

 

[2] مشاهير تخت فولاد، شماره 2، ص 6، سيد مهدى رجايى، چاپ شهردارى اصفهان، مجموعه فرهنگى - مذهبى تخت فولاد.

 

[3] همان، ص 6.

 

[4] محله خواجو، ص 5، سيد مصلح‏الدين مهدوى، چاپ (1344 ش.)

 

[5] روضات الجنات، ج 3، ص 261.

 

[6] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 18.

 

[7] يادمان سمينار مقدماتى نسخه‏هاى خطى، سال 1379 ه' .ش.، ص 76.

 

[8] روضات الجنات، ج 1، ص 114. / مستدرك الوسائل، ج 3، ص 396. / كشف الاستاد، ج 1، ص 132.

 

[9] تتميم امل الآمل، ص 67. / نجوم السماء، مرحوم ميرزا محمدعلى كشميرى، ص 269و 268.

 

[10] تاريخ گلشن مراد، ص 391.

 

[11] سيرى در تاريخ تخت فولاد اصفهان، ص 116، سيد مصلح‏الدين مهدوى.

 

[12] تاريخچه محله خواجو، ص 75، چاپ (1344 ه' ش.)، سيد مصلح‏الدين مهدوى.

 

[13] الكنى و الالقاب، ج 2، ص 200.

 

[14] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 82.

 

[15] روضات الجنات، ج 1، ص 114.

 

[16] لوامع الهيه، ص 349.

 

[17] مستدرك الوسائل، ج 12، ص 376.

 

[18] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 81.

 

[19] همان، ص 50.

 

[20] ابوالهذيل علاف، (حدود 230 - 130 ه'.ق.)

 

وى متكلمى بلند آوازه و از پيشوايان معتزله است كه بيشتر عمر خود را در بصره سپرى نموده و از آنجا كه در محله كاه فروشان بصره زندگى مى‏كرده به عَلاّف (علف فروش) شهرت يافته است. احتمالاً او ايرانى تبار بوده و ابويعقوب شحام، مأمون خليفه عباسى،عيسى بن هيثم صوفى، هشام بن عمر فوطى و... از شاگردان وى بوده‏اند. وى را پايه‏گذار علم كلام خوانده‏اند.

 

در ميان استادانش به عثمان بن ابى عثمان خالد طويل، بشر بن سعيد و ابوعثمان زعفرانى كه هر سه از شاگردان واصل بن عطا بوده‏اند برمى‏خوريم. ابوالهذيل از طريق كتابهاى واصل بن عطا به آموزه‏هاى وى دست يافته است. پيش از ابوالهذيل پيشوايى معتزلى‏ها در بصره با «ضرار بن عمرو» (190 ه'.ق.) بود؛ ولى گفته‏اند كه انديشه‏هاى وى تغيير كرد و از معتزله روى‏گردان شد. شهرت ابوالهذيل به سبب مناظره او با دانشمندان اديان ديگر و فرقه‏ها و همچنين با هم‏مسلكان معتزلى‏اش بوده است. ابوالهذيل در سال (193 - 170 ه'.ق.) در بغداد در حضور يحيى ابن خالد برمكى وزير هارون‏الرشيد در نشستى با بيش از ده تن از متكلمان از جمله: هشام بن حكم، درباره عشق گفت و گو نمود و سپس در سال (199 ه'.ق.) در مكه و در حضور مردم مجدداً با هشام ديدار نمود و به مناظره پرداخت. همين مناظره‏ها سبب شد كه ابوالهذيل ردّيه‏اى بر آراء هشام بنويسد. ابوالهذيل بيش از پنجاه اثر داشته است، از جمله: «الاصول الخمسه»، «الانسان ما هو؟» «المسائل»، «كتاب على السوفسطائيه»، «الحجة» (شيخ مفيد آن را ديده است) و... ؛ اما از اين نوشته‏ها جز قسمت‏هايى كوتاه كه در برخى منابع نقل شده است؛ چيزى در دست نيست.

 

(دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 390 و 389).

 

[21] محله خواجو، ص 75، سيد مصلح‏الدين مهدوى، چاپ (1327 ه' .ش.).

 

[22] ج 2، ص 321.

 

[23] ج 1، ص 118.

 

[24] ج 1، ص 133.

 

[25] ج 6، ص 51.

 

[26] ج 1، ص 118.

 

[27] ج 6، ص 196.

 

[28] ج 16، ص 60.

 

[29] ج 1، ص 118.

 

[30] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 68.

 

[31] جامع الاخبار، ص 140.

 

[32] لوامع الهيه، ص 349.

 

[33] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 81.

 

[34] همان.

 

[35] سيرى در تخت فولاد اصفهان، ص 116.

 

[36] يونس / 62، ترجمه آيةاللَّه مكارم شيرازى.

 

[37] احوال و آثار علامه خواجويى، ص 85 - 56.

دوشنبه 2 آبان 1390  6:59 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى (وحيد بهبهانى)

 

مـحـمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى , معروف به وحيد بهبهانى اين مرد شاگرد سيدصدر الدين رضوى قمى شارح وافيه , و او شاگرد آقا جمال خوانسارى سابق الذكراست .
وحـيـد بـهـبهانى در دوره صفويه قرار دارد حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه ازمركزيت افتاد برخى از علما و فقها ـ از آن جمله سيد صدر الدين رضوى قمى و استادبهبهانى ـ در اثر فتنه افغان به عتبات عاليات مهاجرت كردند.
وحـيـد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد از آن جمله است :سيد مـهـدى بـحـرالعلوم , سيد على صاحب رياض , ميرزا مهدى شهرستانى , سيد محمدباقر اصفهانى شـفـتـى معروف به حجت الاسلام , ميرزا مهدى شهيد مشهدى , سيد جوادصاحب مفتاح الكرامه , سـيد محسن اعرجى و علاوه بر اين خدمات , او در راه دفاع ازاجتهاد و مبارزه با اخبارى گرى كه در آن وقـت سـخت رواج يافته بود مبارزه پى گيرى كردشكست دادن اخباريان , تربيت گروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند او تقوى را در حد كمال داشت شاگردانش براى او احـترام بسيار عميقى قائل بودند وحيد بهبهانى نسب به مجلسى اول مى برد, يعنى از نواده هاى دخـترى مجلسى اول (البته به چند واسطه ) است , و او آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده كـه زنـى فـاضـلـه و فـقـيـهـه بوده است , گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را حل مى كرده است 1 .
ولادت:
ولادتش در سال 1117 ه ق در اصفهان , به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسى بوده است او در دامـن مـادر مـهـربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس ازرشد و نما, در آغاز امر در بهبهان سكونت گزيد و در اواخر به كربلا انتقال يافت .
عـلا مـه بـزرگوار, مرحوم آقا محمد باقر اصفهانى , يكى از بزرگترين ونامورترين فقيهان نامدار مى باشد كه از دويست سال پيش تا عصر ما, خود وشاگردانش از استوانه هاى بزرگ فقهى به شمار آمده و سرمنشا تحولات عظيم در فقه و دفاع از آئين پاك تشيع بوده اند.
او يـكـى از نـام آورترين مشعل داران علم اصول فقه در تاريك ترين دورانهاى حيات علمى آن بوده است كه به حمايت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپايه گذارى و احيا نمود.
اسـتـاد اكبر و مروج شريعت سيد البشر, علا مه ثانى و محقق ثالث , آقا وحيدبهبهانى , يكى از اكابر فقهاى اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى مى باشد او از شاگردان سيد صدر الدين رضوى قمى , شارح وافيه , و او شاگردآقا جمال خوانسارى بوده است , و پدرش محمد اكمل شيرازى فاضل عصر خويش ,از شاگردان مبرز شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا محمد شيروانى و علا مـه مـجـلسى بود,و مادرش دختر نور الدين بن ملا محمد صالح مازندرانى و جده پدرى مادرش , عالمه فاضله , آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى دوم بوده است , از اين رو ازاول به جد و از دومى به خال تعبير آورده مى شود.
نسب او:
طـبق سلسله نسبى كه در دست فرزندان و رجال فاميل ايشان است , نسب او باچهارده واسطه به شـيخ مفيد دانشمند والامقام و فقيه نامور اسلامى مى رسد و از طرف مادر نيز نسبى بس بزرگ و شـريـف دارد, چه مادر وى نوه فقيه عاليقدر, مرحوم ملا صالح مازندرانى و داماد علا مه مجلسى اول اسـت , و پدرش , ملا محمد اكمل , دراجازات و كتب خود از مجلسى اول و ملا صالح , به عنوان جـد, و از مـجلسى دوم به دايى تعبير مى كند پس از بررسى شرح حال هر يك از اين مردان بزرگ , پى مى بريم كه خاندان ايشان از نظر نسب بسيار بلندمرتبت بوده اند.
مهاجرت به بهبهان :
وحـيـد بهبهانى كه در اصفهان به دنيا آمده بود, پس از طى مراحل آغازين زندگى , در اين شهر, هـمـراه پـدرش بـه بـهـبهان آمد و به تحصيل اشتغال ورزيد, و شايدعامل مهاجرت پدر ايشان به بهبهان , بر اساس تصريح جمعى , براى مبارزه با مسلك اخبارى گرى باشد كه توسعه چشم گيرى در ايـن شـهـر يـافته بود در اين شهر مردم را كه اختلافى با هم داشتند, دعوت به برادرى نمود, و بـيش از سى سال در اين شهر به تدريس اشتغال ورزيد و گروه زيادى از مردم را از اخبارى گرى رويگردان نمود.
سفر به كربلا:
عـلا مـه بـهـبـهـانـى , پس از طى اين مدت به كربلا عزيمت فرمود و علت آن رابرخى اين گونه نـوشته اند: روزى ايشان در بهبهان مشغول برگزارى نماز بودند و دربين دو نماز, خواجه عزيز كـلانـتر (حاكم وقت شهر) به ايشان گفت : ببينيد بر اثردستورى كه داده ام چه قدر مردم در نـماز جماعت شما شركت كرده اند و جمعيت چه قدر زياد شده است اين سخن وحيد را منقلب نـمود و از بيم آنكه مبادا يك نفر نادان زنگ ريا را در دلش بنشاند, قصد عزيمت به كربلا را نمود و در سال 1159 ه ق به اتفاق تمام فاميل و بستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عاليات ترك گفت .
عده اى ديگر علت عزيمت او را اين موضوع مى دانند كه نفوذ اخباريين در اين منطقه زياد شده بود و آقا مى خواستند آن را ريشه كن سازند و در آن شرايط ميسورنبود, به هر حال بعد از ورود به نجف اشـرف و شـركـت در مـجـلس بحث مدرسين , آن وقت متوجه شد كه استاد كاملى كه بتواند از او اسـتـفـاده كند, وجود ندارد از اين روخود به كربلا انتقال يافت در كربلا نفوذ اخباريها بسيار زياد بود, به طوريكه وقتى برخى از آنها مى خواستند كتابى را كه قبلا در دست مجتهدين بوده است , به دسـت گيرند, دستمال بر دور كتاب پيچيده و آن را برمى داشتند, چون آن را نجس مى دانستندو ايـن وضـع مـجـتـهدين در كربلا بود, ولى پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحث آنان , روزى در صـحـن شـريـف ايستاد و با صداى بلند فرياد برآورد كه : مردم ! من حجت خدا بر شما هـسـتـم عـلـمـا و فـضـلا از هر طرف متوجه او شدند و به دور اواجتماع نمودند, گفتند چه مـى خواهى ؟
وحيد گفت : مى خواهم شيخ يوسف صاحب حدائق منبرش را در اختيار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پاى منبر من حاضرشوند چون اين خبر به شيخ يوسف رسيد, از آنجا كه وى آن روزها از مسلك اخبارى عدول كرده بود, ولى از ترس جهال نمى توانست حق را اظهار كند, بـا طـيـب خـاطـرتـقاضاى وحيد را پذيرفت , شايد او بتواند بطلان مسلك اخبارى گرى را براى آنـان ثـابـت گـردانـد وحـيـد سـه روز بـه درس و بـحث و گفتگو پرداخت و در نتيجه دو ثلث ازشاگردان شيخ يوسف را به روش اصولى برگردانيد و صاحب حدائق از اين موضوع بسيار مسرور و خوشحال شد.
با اين مقدمات , نفوذ اخباريها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتى نمازخواندن در پشت سر شيخ يـوسف متروك شده و خود شيخ يوسف نماز خواندن درپشت سر وحيد را صحيح دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحيد بر جنازه اش نمازبخواند و اين عظمت تفكر و اطلاعات عميق و وسيع وحـيـد را مـى رساند, و سستى فكر و راى اخباريها را به اين ترتيب وحيد را در عصر خود, مجدد مذهب مى ناميدند و شاگردانش همه جا او را مروج دين حنيف و مجدد طريق اجتهاد و تقليدو زنده كننده اساس تشيع مى دانستند.
دربـاره مـقام علمى ايشان , همين بس كه شاگردانى چون علا مه بحر العلوم وصاحب رياض او را عـلا مـه بـهـبـهـانى , و صاحب جواهر و شيخ انصارى و ديگران ,همه جا او را استاد اكبر و اسـتـاد كـل خـوانـده انـد, و ديگر اينكه ايشان در ديباچه حاشيه كتاب مدارك نوشته است كه صـاحب مدارك را در خواب ديد كه اعتراف به غفلتهاى خود و يادآوريهاى او نمود و از وى در اين خـصوص اظهار خوشنودى كرددر مورد خصوصيات و فضايل اخلاقى ايشان تعاريف زيادى شده و گـفـتـه انـد كـه وى بـسـيـار خـوش رو و خوش صحبت و لطيفه گو بوده است و بسيار زاهد, به طوريكه لباسهايش كرباس و تابدار بود و به ظواهر دنيا هيچ نظرى نداشت .
تاليفات:
اين مرد بزرگوار, قريب شصت كتاب تصنيف فرمود و تعدادى از تاليفاتش به فارسى , و بسيار متين و پرفايده مى باشد, كه از آن ميان كتب زير را مى توان به اختصاربرشمرد:.
1 ـ ابطال القياس .
2 ـ اثبات التحسين و التقبيح العقليين .
3 ـ الاجتهاد و الاخبار.
4 ـ اصالة البرائة .
5 ـ اصالة الصحة فى المعاملات و عدمها.
6 ـ الاستصحاب .
7 ـ اصول الاسلام و الايمان .
8 ـ التحفة الحسينيه .
9 ـ التعليقة البهبهانية .
10 ـ التقية .
11 ـ حاشيه ارشاد علا مه .
12 ـ حاشيه تهذيب علا مه .
13 ـ حاشيه ارشاد اردبيلى .
14 ـ حاشيه مسالك الافهام .
15 ـ حاشيه معالم .
16 ـ شرح مفاتيح الكلام .
اساتيد و شاگردان:
از اسـاتـيـد وى مى توان : آقا سيد محمد طباطبايى بروجردى , و آقا صدر الدين همدانى و پدر علا مه اش را نام برد از شاگردان ايشان مى توان عالم عاليقدر, علا مه بحر العلوم , و ميرزا محمد مهدى شهرستانى , و آقا سيد على طباطبايى (صاحب رياض ) و شيخ جعفر كبير كاشف الغطا, و بسيارى از فضلاى ديگر را دانست كه هريك از آنان از مفاخر و مشاهير زمان مى باشند.
وفات:
عـمـر وحـيـد بهبهانى در حدود نود سال بود و در اواخر عمر, ضعف بر وى مستولى شد و درس و بـحـث را تـرك نـمـود و تـنـهـا بـه تـدريـس شرح لمعه اكتفا ورزيد ودستور داد كه سرآمد شـاگـردانـش , عـلا مه بحرالعلوم به نجف اشرف بازگردد ومستقلا به تشكيل حوزه درس و بحث و رسيدگى به امور شيعيان همت گمارد به گفته نوه عاليقدرش , آقا احمد, ايشان در 29 شـوال 1205 هـ ق وفـات يـافـتـند او در كربلاى معلى , به جوار رحمت حق پيوست و در رواق حضرت امام حسين (ع ), پايين پاى شهدا مدفون گرديد
اين مرد بزرگوار, تمام عمر گرانبهاى خود را صرف نگاهدارى عـلـوم و اخـبـار وآثـار اهـل بـيـت عـصـمت (عليهم السلام ) و تعليم و تربيت نوابغ و برجستگان بى شمارى نمود و خدمات فراوانى به مذهب شيعه كرد از ايشان فرزندان عالم و بزرگوارى برجاى مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبليغ دين مبين اسلام كوشيده اند 2.
پـاورقـى ها:
1 آشنايى با علوم اسلامى , ص 307 .
2 ريـحـانـة الادب , ج 1 , ص 53 ـ عـلاوه بر آن كتاب وحيد بهبهانى تاليف فاضل نامى آقاى دوانـى ـ نـقـش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت , حامد الگار, ص 51 ـ تشيع و مشروطيت , دكـتـر عـبدالهادى حائرى ـمقاله كوير, باستانى پاريزى , تفكر نوين سياسى در اسلام , دكتر حميد عـنـايت , ص 230 ـ روضة الصفا,هدايت , ج 9 , صفحات 204 و 205 و از منابع قابل استفاده در اين مورد مى باشند.
فقهاى نامدار شيعه عقيقي بخشايشي

دوشنبه 2 آبان 1390  7:04 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى (وحيد بهبهانى)

 

مـحـمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى , معروف به وحيد بهبهانى اين مرد شاگرد سيدصدر الدين رضوى قمى شارح وافيه , و او شاگرد آقا جمال خوانسارى سابق الذكراست .
وحـيـد بـهـبهانى در دوره صفويه قرار دارد حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه ازمركزيت افتاد برخى از علما و فقها ـ از آن جمله سيد صدر الدين رضوى قمى و استادبهبهانى ـ در اثر فتنه افغان به عتبات عاليات مهاجرت كردند.
وحـيـد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد از آن جمله است :سيد مـهـدى بـحـرالعلوم , سيد على صاحب رياض , ميرزا مهدى شهرستانى , سيد محمدباقر اصفهانى شـفـتـى معروف به حجت الاسلام , ميرزا مهدى شهيد مشهدى , سيد جوادصاحب مفتاح الكرامه , سـيد محسن اعرجى و علاوه بر اين خدمات , او در راه دفاع ازاجتهاد و مبارزه با اخبارى گرى كه در آن وقـت سـخت رواج يافته بود مبارزه پى گيرى كردشكست دادن اخباريان , تربيت گروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند او تقوى را در حد كمال داشت شاگردانش براى او احـترام بسيار عميقى قائل بودند وحيد بهبهانى نسب به مجلسى اول مى برد, يعنى از نواده هاى دخـترى مجلسى اول (البته به چند واسطه ) است , و او آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده كـه زنـى فـاضـلـه و فـقـيـهـه بوده است , گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را حل مى كرده است 1 .
ولادت:
ولادتش در سال 1117 ه ق در اصفهان , به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسى بوده است او در دامـن مـادر مـهـربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس ازرشد و نما, در آغاز امر در بهبهان سكونت گزيد و در اواخر به كربلا انتقال يافت .
عـلا مـه بـزرگوار, مرحوم آقا محمد باقر اصفهانى , يكى از بزرگترين ونامورترين فقيهان نامدار مى باشد كه از دويست سال پيش تا عصر ما, خود وشاگردانش از استوانه هاى بزرگ فقهى به شمار آمده و سرمنشا تحولات عظيم در فقه و دفاع از آئين پاك تشيع بوده اند.
او يـكـى از نـام آورترين مشعل داران علم اصول فقه در تاريك ترين دورانهاى حيات علمى آن بوده است كه به حمايت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپايه گذارى و احيا نمود.
اسـتـاد اكبر و مروج شريعت سيد البشر, علا مه ثانى و محقق ثالث , آقا وحيدبهبهانى , يكى از اكابر فقهاى اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى مى باشد او از شاگردان سيد صدر الدين رضوى قمى , شارح وافيه , و او شاگردآقا جمال خوانسارى بوده است , و پدرش محمد اكمل شيرازى فاضل عصر خويش ,از شاگردان مبرز شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا محمد شيروانى و علا مـه مـجـلسى بود,و مادرش دختر نور الدين بن ملا محمد صالح مازندرانى و جده پدرى مادرش , عالمه فاضله , آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى دوم بوده است , از اين رو ازاول به جد و از دومى به خال تعبير آورده مى شود.
نسب او:
طـبق سلسله نسبى كه در دست فرزندان و رجال فاميل ايشان است , نسب او باچهارده واسطه به شـيخ مفيد دانشمند والامقام و فقيه نامور اسلامى مى رسد و از طرف مادر نيز نسبى بس بزرگ و شـريـف دارد, چه مادر وى نوه فقيه عاليقدر, مرحوم ملا صالح مازندرانى و داماد علا مه مجلسى اول اسـت , و پدرش , ملا محمد اكمل , دراجازات و كتب خود از مجلسى اول و ملا صالح , به عنوان جـد, و از مـجلسى دوم به دايى تعبير مى كند پس از بررسى شرح حال هر يك از اين مردان بزرگ , پى مى بريم كه خاندان ايشان از نظر نسب بسيار بلندمرتبت بوده اند.
مهاجرت به بهبهان :
وحـيـد بهبهانى كه در اصفهان به دنيا آمده بود, پس از طى مراحل آغازين زندگى , در اين شهر, هـمـراه پـدرش بـه بـهـبهان آمد و به تحصيل اشتغال ورزيد, و شايدعامل مهاجرت پدر ايشان به بهبهان , بر اساس تصريح جمعى , براى مبارزه با مسلك اخبارى گرى باشد كه توسعه چشم گيرى در ايـن شـهـر يـافته بود در اين شهر مردم را كه اختلافى با هم داشتند, دعوت به برادرى نمود, و بـيش از سى سال در اين شهر به تدريس اشتغال ورزيد و گروه زيادى از مردم را از اخبارى گرى رويگردان نمود.
سفر به كربلا:
عـلا مـه بـهـبـهـانـى , پس از طى اين مدت به كربلا عزيمت فرمود و علت آن رابرخى اين گونه نـوشته اند: روزى ايشان در بهبهان مشغول برگزارى نماز بودند و دربين دو نماز, خواجه عزيز كـلانـتر (حاكم وقت شهر) به ايشان گفت : ببينيد بر اثردستورى كه داده ام چه قدر مردم در نـماز جماعت شما شركت كرده اند و جمعيت چه قدر زياد شده است اين سخن وحيد را منقلب نـمود و از بيم آنكه مبادا يك نفر نادان زنگ ريا را در دلش بنشاند, قصد عزيمت به كربلا را نمود و در سال 1159 ه ق به اتفاق تمام فاميل و بستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عاليات ترك گفت .
عده اى ديگر علت عزيمت او را اين موضوع مى دانند كه نفوذ اخباريين در اين منطقه زياد شده بود و آقا مى خواستند آن را ريشه كن سازند و در آن شرايط ميسورنبود, به هر حال بعد از ورود به نجف اشـرف و شـركـت در مـجـلس بحث مدرسين , آن وقت متوجه شد كه استاد كاملى كه بتواند از او اسـتـفـاده كند, وجود ندارد از اين روخود به كربلا انتقال يافت در كربلا نفوذ اخباريها بسيار زياد بود, به طوريكه وقتى برخى از آنها مى خواستند كتابى را كه قبلا در دست مجتهدين بوده است , به دسـت گيرند, دستمال بر دور كتاب پيچيده و آن را برمى داشتند, چون آن را نجس مى دانستندو ايـن وضـع مـجـتـهدين در كربلا بود, ولى پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحث آنان , روزى در صـحـن شـريـف ايستاد و با صداى بلند فرياد برآورد كه : مردم ! من حجت خدا بر شما هـسـتـم عـلـمـا و فـضـلا از هر طرف متوجه او شدند و به دور اواجتماع نمودند, گفتند چه مـى خواهى ؟
وحيد گفت : مى خواهم شيخ يوسف صاحب حدائق منبرش را در اختيار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پاى منبر من حاضرشوند چون اين خبر به شيخ يوسف رسيد, از آنجا كه وى آن روزها از مسلك اخبارى عدول كرده بود, ولى از ترس جهال نمى توانست حق را اظهار كند, بـا طـيـب خـاطـرتـقاضاى وحيد را پذيرفت , شايد او بتواند بطلان مسلك اخبارى گرى را براى آنـان ثـابـت گـردانـد وحـيـد سـه روز بـه درس و بـحث و گفتگو پرداخت و در نتيجه دو ثلث ازشاگردان شيخ يوسف را به روش اصولى برگردانيد و صاحب حدائق از اين موضوع بسيار مسرور و خوشحال شد.
با اين مقدمات , نفوذ اخباريها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتى نمازخواندن در پشت سر شيخ يـوسف متروك شده و خود شيخ يوسف نماز خواندن درپشت سر وحيد را صحيح دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحيد بر جنازه اش نمازبخواند و اين عظمت تفكر و اطلاعات عميق و وسيع وحـيـد را مـى رساند, و سستى فكر و راى اخباريها را به اين ترتيب وحيد را در عصر خود, مجدد مذهب مى ناميدند و شاگردانش همه جا او را مروج دين حنيف و مجدد طريق اجتهاد و تقليدو زنده كننده اساس تشيع مى دانستند.
دربـاره مـقام علمى ايشان , همين بس كه شاگردانى چون علا مه بحر العلوم وصاحب رياض او را عـلا مـه بـهـبـهـانى , و صاحب جواهر و شيخ انصارى و ديگران ,همه جا او را استاد اكبر و اسـتـاد كـل خـوانـده انـد, و ديگر اينكه ايشان در ديباچه حاشيه كتاب مدارك نوشته است كه صـاحب مدارك را در خواب ديد كه اعتراف به غفلتهاى خود و يادآوريهاى او نمود و از وى در اين خـصوص اظهار خوشنودى كرددر مورد خصوصيات و فضايل اخلاقى ايشان تعاريف زيادى شده و گـفـتـه انـد كـه وى بـسـيـار خـوش رو و خوش صحبت و لطيفه گو بوده است و بسيار زاهد, به طوريكه لباسهايش كرباس و تابدار بود و به ظواهر دنيا هيچ نظرى نداشت .
تاليفات:
اين مرد بزرگوار, قريب شصت كتاب تصنيف فرمود و تعدادى از تاليفاتش به فارسى , و بسيار متين و پرفايده مى باشد, كه از آن ميان كتب زير را مى توان به اختصاربرشمرد:.
1 ـ ابطال القياس .
2 ـ اثبات التحسين و التقبيح العقليين .
3 ـ الاجتهاد و الاخبار.
4 ـ اصالة البرائة .
5 ـ اصالة الصحة فى المعاملات و عدمها.
6 ـ الاستصحاب .
7 ـ اصول الاسلام و الايمان .
8 ـ التحفة الحسينيه .
9 ـ التعليقة البهبهانية .
10 ـ التقية .
11 ـ حاشيه ارشاد علا مه .
12 ـ حاشيه تهذيب علا مه .
13 ـ حاشيه ارشاد اردبيلى .
14 ـ حاشيه مسالك الافهام .
15 ـ حاشيه معالم .
16 ـ شرح مفاتيح الكلام .
اساتيد و شاگردان:
از اسـاتـيـد وى مى توان : آقا سيد محمد طباطبايى بروجردى , و آقا صدر الدين همدانى و پدر علا مه اش را نام برد از شاگردان ايشان مى توان عالم عاليقدر, علا مه بحر العلوم , و ميرزا محمد مهدى شهرستانى , و آقا سيد على طباطبايى (صاحب رياض ) و شيخ جعفر كبير كاشف الغطا, و بسيارى از فضلاى ديگر را دانست كه هريك از آنان از مفاخر و مشاهير زمان مى باشند.
وفات:
عـمـر وحـيـد بهبهانى در حدود نود سال بود و در اواخر عمر, ضعف بر وى مستولى شد و درس و بـحـث را تـرك نـمـود و تـنـهـا بـه تـدريـس شرح لمعه اكتفا ورزيد ودستور داد كه سرآمد شـاگـردانـش , عـلا مه بحرالعلوم به نجف اشرف بازگردد ومستقلا به تشكيل حوزه درس و بحث و رسيدگى به امور شيعيان همت گمارد به گفته نوه عاليقدرش , آقا احمد, ايشان در 29 شـوال 1205 هـ ق وفـات يـافـتـند او در كربلاى معلى , به جوار رحمت حق پيوست و در رواق حضرت امام حسين (ع ), پايين پاى شهدا مدفون گرديد
اين مرد بزرگوار, تمام عمر گرانبهاى خود را صرف نگاهدارى عـلـوم و اخـبـار وآثـار اهـل بـيـت عـصـمت (عليهم السلام ) و تعليم و تربيت نوابغ و برجستگان بى شمارى نمود و خدمات فراوانى به مذهب شيعه كرد از ايشان فرزندان عالم و بزرگوارى برجاى مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبليغ دين مبين اسلام كوشيده اند 2.
پـاورقـى ها:
1 آشنايى با علوم اسلامى , ص 307 .
2 ريـحـانـة الادب , ج 1 , ص 53 ـ عـلاوه بر آن كتاب وحيد بهبهانى تاليف فاضل نامى آقاى دوانـى ـ نـقـش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت , حامد الگار, ص 51 ـ تشيع و مشروطيت , دكـتـر عـبدالهادى حائرى ـمقاله كوير, باستانى پاريزى , تفكر نوين سياسى در اسلام , دكتر حميد عـنـايت , ص 230 ـ روضة الصفا,هدايت , ج 9 , صفحات 204 و 205 و از منابع قابل استفاده در اين مورد مى باشند.
فقهاى نامدار شيعه عقيقي بخشايشي

دوشنبه 2 آبان 1390  7:07 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

آيت الله  آقامير حسين قزوينى‏ (ره)

(1208 1126 ه.ق)

 

ولادت

 

در سال 1126 ه. ق در خانواده اهل علم و فضيلت ، ديده به جهان گشود. از تبار پيامبر بود. خاندانش همه عالم و ‏صاحب كمال و فضيلت بودند.‏

 

خاندان

 

پدرش ، علاّمه مير محمد ابراهيم ، فقيهى پارسا ، شاعرى نفس كشته و با تقوا بود. دايم به ياد آخرت بود و با قرآن ‏و ادعيه انس و همدمى ويژه داشت. افزون بر نوشته‏هاى فقهى و كلامى آيات الاحكام مرحوم اردبيلى ، شرحى ‏كرده و كتابى جامع در زمينه دعا ، از خود به يادگار گذاشته است .‏شاعر بود . هم به فارسى شعر مى‏گفت و هم به عربى .‏

 

در كتابخانه عظيم او تنها هفتاد كتاب خطى وجود داشت كه همه آنها را يا تاليف كرده بود و يا استنساخ .‏

 

برادر بزرگش ، آقا سيد محمد نيز ، عالمى متعهد و اهل سير و سلوك بود و ‏‏در علوم مختلف اسلامى دست داشت .‏

 

صاحب كتاب پرمايه اعيان الشيعه ، به نقل از برخى اجازات ، او را به آيت اللهى در علم وفضيلت و حجّت خدا بر ‏صاحبان عزم و بردبارى ، ستوده است .

 

عالم ربّانى ، آقا مير حسين قزوينى ، در محضر چنين پدر و برادرش دانش و كمال آموخت و در زمانى كوتاه ، در ‏ميان همگنان خود درخشيد و به فضل و تقوى مشهور گرديد و به مقام اجتهاد نايل شد . در سى و پنج سالگى ، ‏جامع كمالات علمى و عملى گرديد .‏

 

دوست و همدم جوانى او ، مرحوم شيخ عبدالنبى قزوينى در كتاب گرانسنگ تتميم امل الامل ، مى‏نويسد:‏ ‏فاضلى بى مانند و عالمى كم نظير است . اگر از جامعيّت او پرستش كنى دريايى است كاستى ناپذير . . .‏

 

در تثبيت و تحقيق اقوال چيزى فرو گذار نكند . مختارش چنان دقيق برگزيند كه گريزى از پذيرش آن نمى‏باشد . . .‏

 

از اوان جوانى ، تا سى و پنج سالگى ، با او بودم . اكنون شصت و پنج بهار از عمر او مى‏گذرد.

 

تحصيلات

 

بهره ورى از اقيانوس علوم پدر و تدبّر و مطالعه گسترده در علوم اسلامى از خدمت ديگر اساتيد آن زمان بى ‏نيازش كرد بدين جهت ، او استاد كم ديده بود . شرح حال نگاران ، از چهار استاد براى وى ، نام مى‏برند:سيد نصر ‏اللّه حائرى ، شيخ حسين ماحوزى ، مولى محمّد قاسم سراب تنكابنى و شيخ محمد على جزينى .

 

علاوه بر فقه و اصول ، كه مجتهدى صاحب نام و بارك بين بود ، در علوم و فنون ديگر نيز ، مهارتى ويژه داشت ‏‏.‏

 

صاحب روضات الجنات او را به مستجمع مراتب معقول و منقول ستوده است .

 

علاّمه قزوينى ، جامعيّت او را چنين توصيف مى‏كند:‏

 

‏ليس فنّه مقصورا على الفقه ولا منظوره موقوفا عليه بل هو متفّنن باتقان .

 

دانش او منحصر به فقه نبود و چنين منظورى هم نداشت ، بلكه در تمام فنون ، ديدگاههايى صائب و استوار داشت ‏‏.‏

 

اساتيد

 

او ، اين همه را مرهون برادرش ، آقا سيد محمد مهدى ، مى‏داند مرحوم آقا بزرگ تهرانى ، مى‏نويسد:‏

 

‏از اساتيد او ، سيد عالم ، صاحب كمالات و فضايل ، استاد علوم عقليه ، نقليه ، رجال و احاديث ، مير محمد ‏مهدى بن محمد ابراهيم حسينى است . خود در اين زمينه مى‏گويد: نزد او (سيد محمد مهدى) آنچه توانستم آموختم . ‏توفيق يافتم در زمينه اصول ، فروع ، معقول و منقول از او بهره‏ها گيرم . او ، بر من حقّى بسيار دارد . خداى ‏رحمتش كناد . ‏

 

تاليفات

 

او ، غير از تهذيب نفوس ، تربيت شاگردان و تقويت و رشد عقايد و ايمان مردم با رفتار الهى خود ، كتابهايى در ‏زمينه‏هاى گوناگون از خود به يادگار نهاد:‏

 

1.  معارج الاحكام . شهيد ثانى ، قدس سره ، بر كتاب شرايع الاسلام محقق ، شرح ژرف و پرمايه نگاشته است به ‏نام مسالك الافهام . مرحوم قزوينى ، اين كتاب را به عنوان متن درس خارج براى برادرش سيد حسن و گروهى از ‏فضلاء تدريس كرد .‏

 

اين مباحث را به در خواست برادر كوچكش ، آقا سيد حسين ، استاد فيلسوف بزرگ شيعه ، ملاّ على نورى ، قدس ‏سره ، گرد آورى و نام آن را معارج الاحكام فى شرح مسالك الافهام و شرايع الاسلام نهاد .‏

 

اين كتاب افزون بر نظريّاتى دقيق در احكام و مسايل آن ، در بر دارنده مباحثى مفيد در جامع الرواة حاج محمد ‏اردبيلى و مشتركات كاظمى و طريحى آمده است . در بخش پنجم ، كتابهايى را كه مأخذ مورد اعتمادش بوده نقد و ‏بررسى كرده و در ضمن فعلى مبسوط را به احوال بسيارى از قدماء و متاخرين ، اعم از اساتيد خود و پدرش ، ‏اختصاص داده است .

 

محدث نورى ، صاحب مستدرك درباره اين كتاب مى‏نويسد:‏

 

‏كتابى بزرگ و شريف است مقدمات نيكو و سودمندى دارد .‏

 

2.  ‏  مستقصى الاجتهاد فى شرح ذخيرة المعاد و الارشاد .‏در اجازه خويش به سيد محمد بحر العلوم ، به تمام شدن اين كتاب تصريح كرده است .

 

3.  ‏ براهين السّداد فى شرح الارشاد . كتابى بزرگ است و داراى چندين جلد مى‏باشد . مرحوم آقا بزرگ كتاب ‏تجارت آن را در كتابخانه محمد حسن صدر الدّين ، ديده است

 

4.  نظم البرهان فى احكام الايمان . در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم از آن به نام شرح نظام البرهان ، ياد كرده ‏دراين كتاب اصول دين و مباحث اعتقادى را از زبان شعر تبيين كرده است . طليعه آن چنين است:‏من بعد اسم الرّب حمد لازم‏ و عند عقل شكر حقّ جازم‏ و أسمعن من لطف ربّ العالمين‏ من الحسينى المسمّى ‏باالحسين‏

 

 

 

5.     ‏ الدّر الثمين . اين كتاب در بر دارنده چهل رساله در موضوعات فقهى و ديگر علوم است

 

6.     ‏ المجموع الرّائق در عوائد شوارق و فوائد بوارق ، چندين رساله در فقه است .

 

 

 

7.     ‏تذكرة العقول فى اصول الدّين در 1142 ه . ق . او را به پايان برده است .

 

8.     ‏كتاب الاخلاق . اين كتاب به زبان فارسى نگارش يافته است .‏

 

او رسائل و كتابهايى ديگر نيز نوشته است . در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم مى‏نويسد:‏

 

‏آنها تا كنون زياده بر بيست رساله شده است .‏

 

مورّخ بزرگوار ، سيد محسن امين ، در كتاب اعيان الشيعة ، عنوان بيست و شش كتاب را آورده است .

 

‏ ‏ وفات

 

او در سال 1208 ، به لقاء يار پيوست ، در قزوين به خاك سپرده شد . و اينك مرقد مطهر او در آن شهر ، چون ‏يكى از امام زادگان قريب الواسطه ائمه (ع) ، محل روا شدن حاجات و استجابت دعوات و زيارتگاه عموم مؤمنين ‏است .

دوشنبه 2 آبان 1390  7:08 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

ملا محمد مهدی نراقى (ره)

(1209-1128هـ ق)

ولادت

 

در این شهر با افول هر ستاره، ستاره‌أی دیگر طلوع می‌كند. در سال 1091 ق. هنگامی كه دانشمند توانگر ملامحسن فیض كاشانی چشم از دنیا فرو می‌بندد از آن پس فروغ و نشاط معنوی شهر كاشان رو به افول و خمودی می‌نهد. این شهر حدود چهل سال زانوی غم به بغل می‌گیرد و به انتظار طلوع ستارة درخشان دیگر می‌نشیند. تا اینكه در سال 1128 ق. در نراق نوزادی از مادر متولد می‌شود. پدر وی كه ابوذر نام داشت و از كارگزاران سادة دولتی بود، به امید اینكه فرزندش از ناشران حقیقی شریعت محمدی (صلّی الله علیه و آله)و از منتظران واقعی حضرت مهدی (عج) باشد نام او را «محمد مهدی» می‌گذارد.

تحصیلات و اساتید

 

این فرزند دوران كودكی و نوجوانی را در روستای نراق سپری می‌كند. در همان اوان نوجوانی علاقة شدیدی نسبت به تحصیل علم و آگاهی از واقعیتهای هستی در وجود خود احساس می‌كند. پس فرصت را از دست نداده، با ذوق و شوق فراوان آمادة یادگیری علوم و معارف اسلامی می‌شود. بدین سال محمدمهدی آوای هجرت سر می‌دهد و برای ثبت نام در مدرسة علوم دینی كاشان به سوی آن دیار روانه می‌گردد.

1-شیخ محمّد باقر اصفهانی ، معروف به وحید بهبهانی .

2ـ شیخ محمّدمازندرانی ، معروف به ابی علی حائری .

3ـ شیخ محمّد بن محمّد زمان كاشانی .

4ـ سید محمّد حسین خاتون آبادی .

5ـ سید محمّد مهدی بحر العلوم .

6ـ شیخ مهدی فتونی عاملی .

7-ملا اسماعیل خواجویی

8-شیخ محمد مهدی هرندی

9ـ شیخ یوسف بحرانی .

شاگردان

 

1ـ  شیخ احمد نراقی(پسرش) .

2ـ سید محمّد باقر شفتی .

خدمت به مردم

 

نراقی پس از سالها تلاش و تحقیق در نجف و كربلا، دوباره به وطن خود كاشان باز می‌گردد تا جان در بدن دارد در خدمت مردم قرار گیرد. او در حل مشكلات آنان لحظه‌أی درنگ نمی‌كند و منزل سادة وی پناهگاه هر دردمند و مظلوم قرار گرفته، گره كور و نزاعهای ریشه‌دار در خانة باصفای وی بازگشته، به صلح و محبت تبدیل می‌شوند و این بدان سبب است كه او همیشه در تلخیها و خوشیهای زندگی در كنار آنان قرار می‌گرفت.

تالیفات

 

الف. فقه:

1. لوامع الاحكام.

2. معتمد الشیعه.

3. انیس التجار.

4. انیس الحجاج.

5. المناسك المكیه.

6. صلاة الجمعة.

7. تحفة رضویه.

ب. اصول فقه:

1. تجرید الاصول.

2. جامعة الاصول.

3. رسالة الاجماع.

4. انیس المجتهدین.

ج. فلسفه و حكمت:

1. جامع الافكار و فاقد الانظار.

2. اللمعة الالهیه فی الحكمة المتعالیه.

3. شرح الالهیات من كتاب الشفاء.

4. قرة العیون فی الوجود و الماهیه.

5. لمعات العرشیه.

6. الكلمات الوجیزه.

7. انیس الحكماء.

8. انیس الموحدین.

ح ریاضیات و هیئت:

1. توضیح الاشكال (هندسه اقلیدسی)

2. رسالة تحریر اكرثاذر سینوس -

3. رسالة عقود انامل.

4. المستقصی (هیئت)

5. المحصل (هیئت)

6. معراج السماء (هیئت)

س اخلاق:

1. جامع السعادات.

2. جامع المواعظ.

ش متفرقات:

1. محرق القلوب (مقتل).

2. مشكلات العلوم (كشكول)

3. نخبة البیان (تشبیه، استعاره و محسنات بدیعه)

4. طائر قدسی (دیوان اشعار)

5. حواشی و تعلیقات بر آثار علمای پیشین.

وفات

 

این عالم خدمتگزار پس از سالها فداكاری و خدمت، روز شنبه 18 شعبان 1209 در هشتاد و یك سالگی در شهر كاشان به دیار ابدی می‌شتابد در آن حال پیكر پاك و مطهر نراقی با شكوه و عظمت فراوان در این شهر تشییع می‌شود و سپس به نجف اشراف منتقل گردید و در كنار حرم امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام ) به خاک سپرده شد.

دوشنبه 2 آبان 1390  7:10 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

سيد محمد مهدي بحرالعلوم(ره)

(1212-1115هـ ق)

ولادت

 

محمد مهدي، فرزند سيد مرتضي طباطبايي بروجردي، از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام در يك خانواده روحاني و پرهيزگار، در شب جمعه از ماه شوال 1115 ق.برابر با 1113 ش. در شهر كربلاي معلي پا به عرصه هستي نهاد. شبي كه سيد به دنيا آمد پدر وي در عالم خواب ديد كه امام رضا عليه السلام دستور دادند «محمد بن اسماعيلبن بزيع» (از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جوادعليه السلام) شمعي برفراز بام سيد مرتضي (منظور خود اوست) بر افروزد. وقتي محمدبن اسماعيل آن شمع را روشن كرد نوري از آن شمع به آسمان بالا رفت كه نهايت نداشت. پدر از آن روياي راستين بيدار مي شود و همزمان خبر مولود تازه رسيده را به او مي دهند.

سفرحجاز

 

سيد بحرالعلوم در اواخر سال 1193 ق راهي حجاز شد. استقبال شايان مردم و شخصيت هاي محافل علمي از او موجب شد كه به مدت دو سال در كنار خانه خدا اقامت ورزد و به درس و بحث بپردازد.

اساتيد

 

1ـ شيخ محمّد باقر اصفهاني ، معروف به وحيد بهبهاني .

2ـ سيّد عبد باقي حسيني خاتون آبادي .

3ـ شيخ محمّد باقر هزار جريبي غروي .

4ـ شيخ محمّد مهدي فتوني عاملي .

5ـ سيّد حسين موسوي خونساري .

6ـ سيّد مرتضى طباطبائي(پدرش) .

7ـ سيّد حسين حسيني قزويني .

8ـ شهيد سيّد مهدي اصفهاني .

9ـ شيخ محمّد تقي دورقي .

10ـ شيخ عبد نبي قزويني .

11ـ شيخ اسد الله شوشتري .

12ـ شيخ يوسف بحراني .

شاگردان

 

1. شيخ جعفر نجفي معروف به كاشف الغطاء

2. سيد محمد جواد عاملي معروف به صاحب مفتاح الكرامه

3. ملا احمد نراقي، مولف كتاب معراج السعاده

4. محمد باقر شفتي رشتي، ملقب به حجه الاسلام

5. سيد يعقوب كوه كمري

6. سيد صدر الدين عاملي

7. سيد دلدار علي نقوي رضوي نصير آبادي لكهنوي

8. شيخ محمد ابراهيم كلباسي

9. زين العابدين سلماسي

10. شيخ عبدالحسين الاعم

11. سيد علي فرزند سيد محمد

12. سيد قيصر محمد فرزند معصوم رضوي خراساني

13. اسدالله كاظمي

14. ابوعلي حائري صاحب كتاب منتهي المقال

15. سيد عبدالله شير

16. شيخ محمد تقي اصفهاني ايوانكي، صاحب حاشيه معالم

17. سيد محمد مجاهد، مولف كتاب المناهل

18. محسن اعرجي

19. ميرزا محمد عبدالصانع نيشابوري اخباري

20. شيخ حسين نجف

تاليفات

 

  1. المصابيح في الفقه (در سه جلد)
  2. الفوائد في الاصول
  3. مشكاه الهدايه
  4. الدره النجفيه (رساله اي درفقه)
  5. رساله في عصير الزبيبي
  6. شرح الوافيه (در علم اصول فقه)
  7. تحفه الكرام (در تاريخ مكه و بيت الله الحرام)
  8. مناسك حج
  9. حاشيه بر كتاب شرايع (بحث طهارت)
  10. حاشيه بر كتاب «الذخيره» سبزواري.
  11. الدرة البهيه في نظم رووس المسائل الاصوليه
  12. كتاب الرجال (معروف به فوائدالرجاليه)
  13. ديوان شعر و رساله اي فارسي در شناخت خدا

خدمات اجتماعي

 

با توجه به سنگيني مسووليت هاي علمي سيد آثار اجتماعي و معنوي گران بهاي از او مشاهده مي نماييم كه به نمونه هايي از آن يادگارها اشاره مي كنيم:

1. مشخص كردن مقام و جايگاه حضرت حجة بن الحسن (عج) در مسجد سهله و بناگذاري قبه اي در اين جايگاه مقدس.

2. بنا كردن گلدسته در صحن شريف علوي در طرف جنوبي و تعمير ديوارهاي صحن ها و حجره هايي كه در حالي خراجي بود.

3. ترغيب و راهنمايي نسبت به تعمير مسجد شيخ طوسي در نجف اشرف.

4. ايجاد كتابخانه خطي (مكتبة بحرالعلوم)

5. بالا آوردن ارتفاع مسجد كوفه به منظور سهولت در تطهير و پاك نمودن آن.

6. مشخص كردن جايگاه مسجد راس الحسين در نجف اشرف.

7. تعيين جايگاه قبر مختار ثقفي كه الان به قبر مسلم معروف است.

8. تعيين جايگاه مرقدحضرت هود و صالح عليه السلام در نجف اشرف.

9. اضافه كردن مقداري از اراضي به مسافت حرم مطهر و ايجاد تاسيساتي در اطراف حرم كه مورد نياز زوار بود

وفات

 

علامه سيد محمد مهدي بحرالعلوم به علت بيماري مدتي توان تدريس نداشت و در منزل به مطالعه و تاليف مشغول بود، سرانجام در روز 24 ذيحجه (يا رجب) سال 1212 ق. به رحمت ايزدي پيوست.پيكر مطهر او پس از تشييع با شكوه و اقامه نماز، در جنب مرقد شيخ طوسي، در نجف اشرف به خاک سپرده شد.

دوشنبه 2 آبان 1390  7:12 PM
تشکرات از این پست
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما

شهيد علامه شيخ حسين  آل عصفور(ره)

 

(متوفي 1216هـ ق)

 

ولادت

 

حسين بن محمد بن احمد بن ابراهيم معروف به شهيد آل عصفور يکي از علماي بزرگ قرن دوازدهم و سيزدهم هجري بود.

 

شيخ حسين فقيهي متبحر، محدثي ثقه و دانشمندي متفکر، با استعداد و پر حافظه بود. معظم له برادر زادۀ شيخ يوسف بحريني و دخترزادۀ شيخ سليمان ماخوري است.

 

خاندان

 

 خاندان اين شهيد به آل عصفور در بحرين و بلاد آنجا معروف بودند و همگان از جد و پدر و اولاد و احفاد (اعمام و بني اعمام) در رديف اعلام بزرگ بحرين به شمار مي روند.

 

تحصيلات

 

شيخ حسين از شاگردان پدر بزرگوارش شيخ محمد و عمويش شيخ يوسف و عموي ديگرش شيخ عبد العلي بود که به علت استعداد و حافظه قوي خود در سايه مطالعه و تحقيق به زودي در رديف اعلام بحرين در آمد و عده اي از فضلا از محضرش به مقام اجتهاد رسيدند.

 

علامه اضافه مي کند: سالي در مسافرت به قطيف در منزل عالم جليل سيد محمد قطيفي کتاب ارزنده اي در علم حديث خيلي مورد توجه اين شهيد بزرگوار قرار مي گيرد، از سيد محمد خواست چند هفته اي به او امانت دهد، چون نسخه آن منحصر به فرد بود و خودش بدان احتياج داشت نپذيرفت. مدتي را که در قطيف اقامت داشت. کتاب مذکور را مطالعه نمود و عازم سفر حج شد و سپس مطالعات خود را در سفر به روي کاغذ برد، در مراجعت از مکه معظمه وارد قطيف شد و کتاب را مقابل دوستش سيد محمد قرار داد، او گمان کرد نسخه اي از اين کتاب کمياب را به دست آورده است و با کتاب خويش آن را مطابق يافت.

 

شهيد اظهار داشت اين کتاب را خودم در سفر تدوين نمودم. علماي قطيف از هوش و استعداد و حافظه او انگشت تعجب به دندان گزيدند و آيه فتبارک الله احسن الخالقين را به مصداقش رسيدند.

 

تاليفات

 

شيخ حسين شهيد تأليفات متعددي دارد که دلالت بر احاطه دانش هاي فراوان اوست از آن جمله:

 

رواشح پنج مجلد در اصول

 

سوائح دو مجلد در شرح بدايه

 

حقايق فاخره در فقه

 

براهين در فقه

 

انوار لامع در شرح شرايع

 

تبيان در تفسير

 

محاسن اعتقاد

 

احکام تقيه

 

نفخه قدسيه

 

منظومه اي در اصول

 

منظومه اي در فقه

 

منظومه اي در نحو

 

منظومه اي در مراثي ائمه عليه السلام

 

مفاتيح

 

شرح دعاي کميل

 

 چند جلد کتاب ديگر.

 

مرحوم علامه اميني در شهداء الفضيله شرح مفصلي از مراتب علمي و اخلاقي او بيان مي دارد و نام يکايک تمام خاندان آل عصفور (جد اعلاي شيخ يوسف) را متذکر است.

 

شهادت

 

تبهکاري از دشمنان دين در شب 21 شوال 1216 با ضربه اي که ناگهان بر پشت او وارد ساخت به شهادت رسيد و در قريه شاخوره مدفون شد.

دوشنبه 2 آبان 1390  7:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها