هخامنشیان و همدان(1)
با طلوع دولت هخامنشی كه به وسیله كوروش پارسی از خاندانی معروف بنیاد گردید (حدود 550 ق.م) ، ایران در صحنه تاریخ جهانی نقش فعال و تعیین كننده ای یافت . همچنین، این دولت منشاء و مركز یك تمدن و فرهنگ ممتاز آسیایی و جهانی دنیای باستان شناخته شد.
كوروش ، پادشاه سرزمین انشان (انزان ، در حدود شوش نواحی ایلام جنوبی) كه قلمرو او و پدرانش در آن ایام تابع حكومت پادشاهان خاندان دیااكو محسوب می شد، با شورش بر ضد آستیاگ و پیروزی بر او ، هگمتانه (اكباتان ، همدان) را گرفت (549 ق.م.) . وی ، خزاین و ذخایر تختگاه ماد را هم بر اساس روایت یك كتیبه بابلی ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروایی طوایف ماد در ایران خاتمه داد.
غلبه سریع او بر قلمرو ماد كه بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگرانی شد . كوروش برای مقابله با اتحادیه ای كه با شركت لیدیه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شكل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگیری با آنها یافت.
پس از آن ، بلافاصله با سرعتی بی نظیر، به جلوگیری از هجوم كرزوس پادشاه لیدیه ، كه با عجله عازم تجاوز به مرزهای ایران بود ، پرداخت . در جنگ ، كرزوس مغلوب شد و ساردیس (اسپرده ، سارد) پایتخت او به دست كوروش افتاد (546ق.م.). این پیروزی ، آسیای صغیر را هم برقلمرو وی افزود (549 ق.م.) اما ، قبل از درگیری با بابل و ظاهرا" برای آنكه هنگام لشكر كشی به بین النهرین مانند آنچه برای هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزیمتش به جنگ با آشور پیش آمد، دچار حمله سكاها نشود ، چندی در نواحی شرقی فلات به بسط قدرت و تامین حدود پرداخت . بالاخره ، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز كرد و تقریبا" بدون جنگ آن را فتح كرد (538 ق.م.) با فتح بابل ، سرزمینهای آشور و سوریه و فلسطین هم كه جزو قلمرونبونید- پادشاه بابل - بود نیز ، به تصرف كوروش در آمد . اما، در گیریهایی كه در نواحی شرقی كشور در حوالی گرگان و اراضی بین دریاچه خزر و دریاچه آرال برای او پیش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (529 ق.م.) ، او را از اقدام به لشكر كشی به مصر ، كه در گذشته با لیدیه و بابل برضد وی هم پیمان شده بودند ، مانع گشت .
پسرش ، كمبوجیه این مهم را انجام داد (525 ق.م.) وبدین گونه ، مصر و قورنا (سیرنائیك) در شمال آفریقا هم جزو قلمرو هخامنشی ها در آمد و شاهنشاهی پارسی ها به وسعت فوق العاده ای كه در تمام دنیای باستان بی سابقه بود، رسید . بالاخره ، داریوش اول (معروف به كبیر) كه بعد از مدت كوتاهی (521 ق.م.) با ایجاد امنیت ، احداث شبكه های ارتباطی ، وضع قوانین و تنظیم ترتیبات مربوط به مالیات عادلانه ، به این دولت كه در واقع میراث كوروش بود ، تمركز و تحرك واستحكامی قابل دوام بخشید. معهذا ، لشكر كشیهایی كه داریوش در مرزهای غربی و شمال شاهنشاهی كرد وبیشتر ناظر به تامین وحدت و تمامیت آن بود ، در آسیای صغیر و یونان با مقاومتهایی مواجه گردید (499 ق.م.) كه حل آن از طریق نظامی، برای وی ممكن نگشت (490 ق.م.).
پسرش ، خشایارشا هم كه بعد از او به سلطنت رسید (486 ق.م.) در رفع این مقاومتها (480 ق.م.) كه از عدم تفاهم بین حیات یونانی و اصول حكومت شرقی ناشی می شد، توفیقی حاصل نكرد. حتی بعد از خشایارشا (465 ق.م.) هم . این سوءتفاهم بین ایران با شهرهای یونان مدتها ادامه یافت .
بنابراین جانشینان دیگر داریوش و از جمله كسانی چون داریوش دوم (404 – 423 ق.م.) و اردشیر دوم (358 – 404 ق.م.) كه هیچ یك لیاقت و كاردانی او را نداشتند، در حل سیاسی این مساله و حفظ سیادت ایران در نواحی شرقی و مدیترانه ، دچار مشكلی نشدند. حتی شورش مصر بر ضد ساتراپ ایرانی خود (415 ق.م) ، كه دوره آن سرزمین را از ایران جدا كرد ، واقعه بازگشت ده هزار چریك یونانی از ایران (401 ق.م.) كه نشانه ضعف نظامی ایران در آن ایام بود، تمامیت ایران را متزلزل نكرد . به همین دلیل، نظامات داریوش و تدابیر سیاسی بعضی ساتراپهای ایرانی كه مشاوران پادشاهان بودند ، همچنان حافظ وحدت و تمامیت قلمرو هخامنشی باقی ماند.
این قلمرو وسیع كه از حدود جیحون و سند تا مصر و دریای اژه را در بر می گرفت ، در عهد داریوش شامل تقسیمات اداری منظمی بالغ بر بیست استان (هرودوت) یا بیشتر (كتیبه ها) بود كه در هر استان (خشتره = شهر) یك ساتراپ (خشترپ = خشتروپان = شهربان) به عنوان والی عهده دار امور كشوری بود . با آنكه این والی بر تمام امور مربوط به استان نظارت فایق داشت ، فرمانده پادگان استان و نگهبان ارگ آن تحت حكم وی نبودند . به این ترتیب ، ساتراپ با وجود اقتدار بالنسبه نا محدود ، همواره تحت نظارت پادشاه قرار داشت و فكر یا غیگری برای او ، چندان قابل اجرا به نظر نمی رسد . حكم و اراده پادشاه هم در سراسر این استانها قانون محسوب می شد و مطاع بود .