این كه، در قرآن از چه پایگاه عظیمى برخوردار است، مبتنى بر این است كه:
انسان در قرآن چه پایگاهى دارد. چون قرآن كریم هرگز براى هدایت «مرد» نیامده است، بلكه براى هدایت «انسان» آمده است، لذا وقتى هدف رسالت را تشریح مىكند، وغرض از نزول وحى را بازگو مىنماید، مىفرماید:
شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدى للناس (1)
ماه رمضان همان ماهى است كه در آن قرآن نازل شده است، كه مردم را هدایتگر باشد.
كلمه ناس صنف مخصوص یا گروه خاصى را در نظر ندارد بلكه شامل زن ومرد بطور یكسان مىشود.
قرآن كریم، گاه تعبیر به «ناس» وگاه تعبیر به «انسان» مىكند ومىفرماید: ما براى انسان، قرآن فرستادیم.
الرحمن علم القران، خلق الانسان، علمه البیان (2)
خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت.
در آیه اول، سخن از تعلیم قرآن است، بعد سخن از خلقت انسان، وبعد سخن از تعلیم بیان. با این كه نظم طبیعى آن است كه اول انسان خلق بشود، بعد بیان یاد بگیرد، وبعد قرآن را بفهمد. خداوند رحمان، معلم است، ورحمتش هم فراگیر است.
ورحمتى وسعت كل شیء (3)
ورحمتم همه چیز را فرا گرفته است.
وقتى گفته مىشود مهندسى درس مىگوید، یعنى، درس هندسه مىدهد واگر گفتند، یك طبیب درس مىگوید، یعنى، درس طب مىدهد یا اگر گفتند، ادیب تدریس مىكند، یعنى درسش ادبیات است، واگر گفتند، الرحمن تدریس مىكند، یعنى درس رحمت مىدهد. واگر معناى رحمت ومصادیق آن در قرآن تبیین شود، معلوم خواهد شد كه این مدرس رحمتبه انسانها چه درسى مىدهد، وچگونه نبى اكرم صلى الله علیه و اله رحمة للعالمین است. او خود، درس معلمى است كه آن معلم، رحمان است. اگر كسى از رحمتحق مدد نگرفت، انسان نیست، واگر كسى انسان نبود بهیمه است، وقتى بهیمه شد، حرفش مبهم است، واگر حرفش مبهم بود، گفتار او بیان نیست.
بنابراین این چهار مرتبه در طول هم هستند، در ابتدا الله به عنوان وصف رحمانیت معلم است، وقتى شاگردى در این مكتب رحمت تربیتشد، مىشود انسان، و وقتى انسان شد، حرف او روشن وگفتارش بیان است.
خلاصه آن كه، وقتى خداوند فرمود: قرآن براى هدایت ناس است ورحمان درس قران مىگوید، وشاگردانش انسانها هستند، دیگر سخن از زن ومرد نیست، چه این كه در تعبیراتى نظیر:
فمن تبعنی فانه منی (4)
هركه مرا پیروى كند از من است.
سخن از زن ومرد نیست. این نمونهاى بود مبنى بر این كه قرآن «هدى للناس» است وبرنامه تدریس انسانها مىباشد، ومراد از «ناس» صنف مخصوصى نیست. كتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 71