اين موضوعي عادي و طبيعي است كه والدين گهگاهي بر سر
برخي مسائل با يكديگر موافق نبوده و به جر و بحث و دعوا با يكديگر
بپردازند. آنها ممكن است در مورد پول (هزينهها و درآمدها)، كارهاي عادي و
روزمره زندگي يا چگونگي گذران وقت با يكديگر اختلافنظر داشته باشند. ممكن
است اختلافنظر و عدم تفاهمشان بر سر مسائل و موضوعات بزرگ و عمده ـ مثل
تصميمگيريهاي مهمي كه بايد براي خانواده انجام شود ـ باشد يا اينكه بر
سر موضوعات كوچك و پيش پا افتادهاي كه به هيچ وجه مهم به نظر نميرسند،
مثل آنچه كه براي شام يا ناهار بايد در نظر گرفته شود يا حتي ساعتي كه هر
كس بايد به خانه برگردد.
گاهي اوقات والدين ميتوانند با هم به توافق برسند و
مسائلشان را با صحبت كردن به شيوهاي آرام و منطقي (كه در آن هر دو طرف
شانس اينكه صحبتها و خواستههاي يكديگر را بشنوند و در مورد آنها با
يكديگر صحبت كنند را دارند) مديريت كرده و پيش ببرند. اما اغلب مواقع وقتي
والدين با هم توافق ندارند، به جر و بحث و كشمكش با يكديگر ميپردازند و در
واقع يك جنگ كلامي بين آنها در ميگيرد.
بيشتر كودكان وقتي كه والدينشان با هم بحث ميكنند، ناراحت و
نگران ميشوند. صداهاي بلند، حالتهاي خشمگينانه و لغاتي كه ممكن است
والدين به كار ببرند، ميتواند باعث شود كه كودكان احساس ترس، ناراحتي يا
اضطراب و آشفتگي كنند. حتي جر و بحثهايي كه در آرامش و سكوت انجام ميشوند
ـ مثل وقتي كه والدين با حالت عصبانيت با هم برخورد ميكنند و به هيچ وجه
با يكديگر صحبت نميكنند ـ ميتواند براي كودكان نگرانكننده و اضطرابآور
باشد.
اگر اين بحثها و
كشمكشها به يك طريقي در ارتباط با كودك هم باشد، او ممكن است فكر كند باعث
ايجاد دعوا و جر و بحث بين والدينش شده است. اگر كودك به اين منوال خود را
مقصر بداند، ممكن است احساس گناهكار بودن كند يا حتي مضطربتر و نگرانتر
شود. اما حقيقت اين است كه رفتار والدين هرگز تقصير كودكان نيست.
عواقب دعواي والدين
كودكان اغلب در مورد اينكه دعواي
والدين به چه معناست و چه عواقبي دارد، نگرانند. آنها ممكن است زود
نتيجهگيري و فكر كنند اين جر و بحثها به اين معناست كه والدينشان ديگر
همديگر را دوست ندارند و ميخواهند از هم جدا شوند.
اما بحثهاي والدين معمولاً به اين
معنا نيست كه يكديگر را دوست ندارند يا ميخواهند از هم جدا شوند. در بيشتر
مواقع اين كشمكشها فقط راهي براي خالي كردن فشارها و ناراحتيهاي دروني
است (وقتي كه آنها روز بدي داشتهاند يا تحت فشار كاري يا هر مورد
استرسزاي ديگري بودهاند). بيشتر افراد تحت فشارهاي روحي خونسرديشان را
از دست ميدهند.
والدين
هم درست مانند بچهها، وقتي كه مضطرب، نگران يا ناراحت ميشوند ممكن است
گريه كنند، فرياد بزنند يا چيزهايي بگويند كه حقيقتاً از گفتن آنها منظوري
ندارند. گاهي مواقع اين بحثها هيچ معنايي ندارند، جز اينكه يكي از والدين
يا هر دو آنها فقط خوش خلقي و ملايمت خودشان را از دست دادهاند. والدين
ممكن است اگر سرحال نباشند يا اينكه تحتفشار و استرس ناشي از كارشان
باشند يا ناراحتي و نگرانيهاي ديگري داشته باشند، به بحث و مشاجره با
يكديگر بپردازند.
اما
آنچه در اين ميان اهميت دارد، اين است كه احساس بچهها از دعواي والدينشان
چيست و چه تاثيرات روحي رواني بر آنها ميگذارد؟
كودكان معمولا وقتي كه جروبحث و
مشاجرههاي والدينشان را ميبينند يا ميشنوند، دچار آشفتگي و اضطراب
ميشوند. شنيدن داد و فرياد و كلمات نامربوط و خشونتآميز براي آنها سخت
است بويژه اگر طرفين دعوا پدر و مادرشان باشند. ديدن والدين در حالتي نگران
و آشفته و غيرقابل كنترل باعث خواهد شد كودك احساس خلأ، تنهايي و ترس كند.
ممكن است كودك در طول مشاجرهها نگران يكي از والدين (پدر يا مادرش) باشد.
او ممكن است از اينكه يكي از آنها به سبب داد و فريادهاي ديگري بيشتر
احساس ناراحتي كند يا آسيب ببيند، نگران و مضطرب شود.
كودك نگران است كه مبادا يكي از
والدينش از عصبانيت كنترل خودش را از دست بدهد و به ديگري يا حتي به خود
آسيبي برساند. گاهي مواقع بحثهاي والدين بچهها را به گريه مياندازد يا
باعث دل دردهاي عصبي در آنها ميشود. اين اثرات تا جايي ممكن است پيش برود
كه خوابيدن يا به مدرسه رفتن را براي كودك سخت و مشكل كند.
چه بايد كرد؟
اين نكته
حائز اهميت است كه به ياد داشته باشيم اين والدين هستند كه در حال جر و بحث
و دعواي با يكديگرند، نه كودكان. بنابراين بهترين كاري كه ميتوان انجام
داد اين است كه براي دوري از جر وبحث والدين، فرزندان به مكان ديگري بروند
تا از مشاجرهها به دور باشند و هيچگونه مداخلهاي در كار پدر و مادر
نكنند يا فرزندان ميتوانند به اتاقشان بروند و كار ديگري براي انجام دادن
پيدا كنند تا دعوا تمام شود. اين وظيفه كودكان نيست كه يك ميانجي و داور در
اين دعوا باشند.
وقتيكه دعواي والدين خيلي طول
ميكشد...
هنگاميكه
والدين به جر و بحث با يكديگر ميپردازند، ممكن است داد و فرياد و جيغ
زدنهاي زياد، با القاب زشت يكديگر را ناميدن و هزاران كلمه نامربوط و
پرخاشجويانه وجود داشته باشد كه به يكديگر ميگويند. اگرچه خيلي از والدين
ممكن است به اين شيوه عمل كنند، اما اين هرگز درست نيست كه افراد
خانوادهتان را مورد بياحترامي قرار دهيد، كلمات خشونتآميز در موردشان
به كار ببريد يا داد و فرياد كنيد و سرشان جيغ بكشيد.
گاهي اوقات ممكن است دعواي والدين
خيلي به طول بينجامد و شامل هل دادن، تنه زدن و درگيريهاي فيزيكي، پرتاب
اشيا به سوي هم يا ضربه زدن و آسيبرساندن به يكديگر باشد. اين واكنشها
هرگز براي هيچيك از والدين خوب نخواهد بود. وقتيكه دعواي والدين جنبه
فيزيكي پيدا ميكند، آنها نياز پيدا ميكنند بياموزند كه چگونه خشم و
غضبشان را كنترل كنند و بر آن تسلط يابند. ممكن است آنها براي انجام اين
كار به كمك شخص ديگري نياز داشته باشند تا بتوانند راهنماييهاي او را در
اين راه به كار ببندند.
كودكاني
كه در خانوادههاي پر از دعوا و خشونت زندگي ميكنند، بايد براي شخص قابل
اعتمادي آنچه اتفاق ميافتد را تعريف كنند و اجازه دهند او از مسائل مطلع
شود تا بتواند كمكي در اين زمينه به آنها بكند. اين شخص قابل اعتماد
ميتواند يكي از اقوام، معلم يا مشاور مدرسه باشد، اما در اين ميان ميزان
اعتمادي كه شما به اين شخص داريد بسيار مهم خواهد بود.
اگر كسي آسيب ببيند...
گاهي اوقات والدين هنگام دعوا بسيار
غيرقابل كنترل ميشوند تا جايي كه ميتوانند به يكديگر آسيب رسانند و در
اين ميان گاهي حتي بچهها نيز صدمه ميبينند. در اين مواقع، بچهها حتماً
بايد از كمك شخص ديگري استفاده كنند و اين مورد را با او در ميان بگذارند.
بنابراين خانواده ميتواند از طريق آن شخص ميانجي مورد كمك، دلجويي و حمايت
قرار گيرد تا از آسيبهاي احتمالي آينده در امان بماند.
اگر جنگ و دعوا در خانواده خارج از
كنترل است و افراد خانواده دچار صدمات ناشي از دعوا ميشوند يا افراد
خانواده از دعواهاي بسيار خسته شدهاند، راهحلي براي كمك به آنها وجود
دارد.
مشاوران خانواده و
متخصصان روانشناسي ميدانند كه چطور بايد به خانوادهها كمك كنند (از
جمله كشمكشها و دعواهاي بيشمار) و با ارائه راهحلها و راهنماييهايي
آنها را ياري كنند.
آنها
به اعضاي خانواده آموزش ميدهند كه به صحبتهاي يكديگر گوش دهند و درباره
احساساتشان بدون داد و فرياد با يكديگر صحبت كنند. اگرچه اين روش اندكي
زمان، كار و تمرين ميبرد، اما افراد خانواده ميتوانند بياموزند كه چگونه
به روش بهتري با يكديگر تعامل كنند.
مشاجرههاي گاه و بيگاه
بحثهاي گهگاهي، به ندرت ميتواند مفيد و سالم باشد. اين
بسيار اهميت دارد كه افراد خانواده بتوانند احساس و طرز تفكرشان را براي
يكديگر بيان كنند، حتي وقتي كه با هم توافق نظر ندارند. اخبار خوب در مورد
توافق اين است كه بعد از آن افراد معمولاً يكديگر را بهتر درك ميكنند و
احساس نزديكي بيشتري با هم دارند.
والدين به دلايل مختلفي با يكديگر دعوا ميكنند. شايد آنها
روز كاري بدي داشتهاند يا احساس خوبي ندارند يا حقيقتاً خسته هستند. وقتي
كه والدين احساس خوبي ندارند، آشفته و نگران ميشوند و احتمال بيشتري وجود
دارد كه به جر و بحث و مجادله با يكديگر بپردازند. در بيشتر مواقع، اين
بحثها بسرعت خاتمه مييابد، آنها از هم عذرخواهي كرده و به جبران
اشتباهاتشان ميپردازند و دوباره هر دو احساس بهتري نسبت به هم و زندگيشان
خواهند داشت.
خانوادههاي
خوشحال و سلامت
هيچ
خانوادهاي كامل و بي عيب نيست. حتي در شادترين خانهها، مشكلات بيمقدمه
سر بر ميآورند و افراد گاهي با يكديگر به جر و بحث ميپردازند. معمولاً
اعضاي خانواده ميكوشند آنچه را كه سبب رنجش و آزارشان ميشود بيابند و
درباره آن با يكديگر صحبت كنند و نظرات هم را جويا ميشوند. در اين صورت
همه افراد احساس رضايت نموده و روال زندگيشان دوباره به حالت طبيعي بر
ميگردد و كودكانشان نيز از سلامت روحي رواني بيشتر و بهتري برخوردار
خواهند شد.
سخن آخر اينكه عضوي از يك
خانواده بودن به اين معناست كه هر كس با نهايت سعي و جديت تلاش كند زندگي
بهتري براي ديگري بسازد. سوءتفاهمات و بحثها همواره ممكن است رخ بدهند،
اما آنچه اهميت دارد اين است كه با عشق، درك متقابل و تفاهم و كميسعي و
تلاش، تقريباً همه مشكلات حل خواهند شد.
نسيما عرب