0

خورشید در شب (شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)

 
nima1337
nima1337
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 355
محل سکونت : یزد

خورشید در شب (شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)

 

خورشید در شب (شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)

 

لباس مشکی

امروز صبح، رضا کوچولو که از خواب بلند شد، دید بابای خوبش لباس مشکی پوشیده است؛ به همین خاطر با تعجب از او پرسید: «بابا! چرا لباس مشکی پوشیدی؟ مگر ماه محرم شده؟» بابای رضا کوچولو با مهربانی گفت: «نه پسر گلم! لباس مشکی را تنها به خاطر شهادت امام حسین علیه‏السلام در محرّم نمی‏پوشند؛ بلکه ما مسلمانان، امامان دیگری هم داریم که آدم‏های بد و ظالم آن امامان را شهید کرده‏اند. ما به خاطر احترام به آنها لباس مشکی می‏پوشیم و در مراسم عزاداری آنها شرکت می‏کنیم.» رضا کوچولو با تعجّب پرسید: «امروز روز شهادت کدام امام است؟» بابا جواب داد: «امروز، روز شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام یعنی هفتمین امام ما شیعیان است. امام خوب و مهربانی که پدر امام رضا علیه‏السلام و حضرت معصومه علیهاالسلام است.

 

نام نیکو

آقا کاظم خودش را برای رفتن به کلاس اول آماده می‏کند، او می‏داند که چند روز دیگر مدرسه‏ها باز می‏شوند. مادر از کاظم پرسید که اگر از تو بخواهند خودت را معرفی کنی، چه کار می‏کنی؟ کاظم گفت: مثل یک مرد می‏ایستم و می‏گویم من کاظم سعیدی هستم. ولی اگر از من بپرسند معنای اسمم را بگویم نمی‏دانم. مادر گفت:«ناراحت نباش پسرم! خودم برایت معنای اسم قشنگت را می‏گویم؛ اسم تو، نام امام هفتم ما یعنی امام موسی کاظم علیه‏السلام است. آن حضرت در برابر آزار و اذیت دشمنان صبر زیادی داشتند و عصبانی نمی‏شدند برای همین هم به او کاظم (یعنی کسی که عصبانیت خود را کنترل می‏کند) می‏گفتند. آن امام مظلوم مدتی را در زندان هارون بود و به شهادت رسید. پسر خوبم! امیدوارم تو هم مثل آن امام گرامی که همنامش هستی، در کارها صبر زیاد داشته باشی و زود عصبانی نشوی»!

 

راهنمایی و گذشت

روزی امام موسی کاظم علیه‏السلام ، از کوچه‏ای در شهر بغداد، عبور می‏کرد. متوجه شد که چند نفر در یک خانه مشغول گناه هستند. آن حضرت علیه‏السلام خیلی ناراحت شد؛ چون کارهای بد صاحب آن خانه، خدای خوب و مهربان را خیلی ناراحت می‏کرد. یکدفعه خدمتکار آن خانه برای انجام کاری بیرون آمد. امام کاظم علیه‏السلام با حرف‏هایی که به او زدند، ناراحتی خود را از کار زشت صاحب آن خانه، اعلام کردند. وقتی خدمتکار، حرف‏های امام کاظم علیه‏السلام را به صاحب خانه گفت، مرد صاحب خانه از کارهای زشتش خجالت کشید، پشیمان شد و با عجله، پابرهنه به دنبال امام علیه‏السلام دوید. او با گریه از امام عذرخواهی کرد. امام کاظم علیه‏السلام که خیلی مهربان بود، عذرخواهی او را قبول کرد و به او فرمود: «من تو را بخشیدم، امیدوارم که خدای متعال نیز از تو بگذرد»

 

سختی‏های زندگی امام هفتم علیه‏السلام

پس از به شهادت رسیدن امام صادق علیه‏السلام ، فرزند گرامی‏اش؛ یعنی امام موسی کاظم علیه‏السلام به امامت رسید و پس از آن تا لحظه شهادت، بیشتر وقت‏ها در زندان بود؛ حتی وقتی هم که بیرون از زندان بود، از طرف حاکمان ستگر عبّاسی آزار و اذیّت می‏شد. زندگی آن حضرت علیه‏السلام خیلی سخت می‏گذشت. جاسوسان مواظب کارها و حرف‏های او بودند و حرف‏های امام را به گوش پادشاهان ستمگر می‏رساندند.

 

سرانجام امام کاظم علیه‏السلام را با غذای مسموم به شهادت رساندند و در شهر کاظمین به خاک سپردند.

 

جمعه 26 تیر 1388  1:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها